تبیان، دستیار زندگی

سیب سحرآمیز

در عملیات والفجر 8 در گردان امام حسین (ع) بودیم و با كامیون هاى كمپرسى غنیمتى، اسراى عراقى را به پشت جبهه انتقال مى دادیم. دوستى داشتیم بسیجى به نام ایوب یاورى كه موقع بردن تعدادى از اسرا به پشت اروندرود فراموش كرده بود اسلحه اش را بردارد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سیب سحرآمیز

 در عملیات والفجر 8 در گردان امام حسین (ع) بودیم و با كامیون هاى كمپرسى غنیمتى، اسراى عراقى را به پشت جبهه انتقال مى دادیم. دوستى داشتیم بسیجى به نام ایوب یاورى كه موقع بردن تعدادى از اسرا به پشت اروندرود فراموش كرده بود اسلحه اش را بردارد.
مى گفت: “بین راه گاهى بعضى افراد وسوسه مى شدند و از خود تحركى نشان مى دادند و من با تظاهر به این كه نارنجكى در جیب دارم دستم را با قیافه اى تهدیدآمیز به جیبم مى بردم و آن ها از بیم، سر جاى خود مى نشستند. وقتى به اردوگاه رسیدیم و سروكله ى رفقا از دور پیدا شد و احساس امنیت كردم، نارنجك كذایى را كه حالا سیبى سحرآمیز شده بود از جیبم بیرون آوردم و به نیش كشیدم. اگر به عراقى ها آن لحظه كارد مى زدى، خونشان در نمى آمد”.
منبع:فاتحان
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .