قناعت
از قناعت كی تو جان افروختی؟ از قناعتها تو نام آموختی
گفت پیغمبر: قناعت چیست؟ گنج گنج را تو وانمیدانی ز رنج
این قناعت نیست جز گنج روان تو مزن لاف، ای غم و رنج روان
مولوی در این ابیات به یكی از خصلتهای نیكِ نیكمردان یعنی قناعت اشارت دارد و به شعاریان و كسانی كه فضیلتها لغلغهی زبان آنان است میگوید كه: نتوانستی جانت را از قناعت فربه و پر نمایی، و قناعت را نه تنها گنج نمیبینی كه آن را رنج هم میدانی .
مولانا در بیت دوم اشاره میكند به قولی از پیامبر صلی الله علیه و آله كه:«القناعه كنز لا ینفی»؛ قناعت گنجی است كه پایان نمیپذیرد.
برخی گویند قناعت، ترك كردن آنچه در دست مردم است و بخشش كردن آنچه در دست خود است .
قناعت بسنده كردن به دادهی حق است و بینیازی از غیر آن .
عطار میگوید :
قناعت بایدت پیوسته حاصل كه تا از تو نگردد ملك زایل
كه مغز ملك و ملك استطاعت نخواهد بود چیزی جز قناعت
و باز عطار میگوید :
هیچ كس را در جهان بحر و برّ از قناعت نیست ملكی بیشتر
و:
الا ای بی خبر تا كی نشینی قناعت كن اگر مرد یقینی
منبع: HTTP://WWW.MONADI.COM
گردآوری و توضیح: سعید اعتماد مقدم