اخلاق سیاسی – اجتماعی در سیره نبوی
1. صداقت
راستگویی در شریعت مقدس از جایگاه بلندی برخوردار و از اصول خدشهناپذیر اخلاق اجتماعی شمرده شده است . در اهمیت و ارزشمندی صداقت همین بس كه خداوند خود را به بالاترین درجه آن متصف ساخته است: «و من اصدق من الله حدیثا (1)؛ و راستگوتر از خدا در سخن كیست؟» و در مرحله بعد، صداقت را از ویژگیهای پیامبران الهی شمرده است: «و صدق المرسلون(2)؛ و پیامبران راست میگفتند.»
از امام صادق علیه السلام نقل شده است:
ان الله عزوجل لم یبعث نبیا الا بصدق الحدیث و اداء الامانة الی البر و الفاجر (3)؛ خداوند متعال هیچ پیامبری را نفرستاد مگر به راستگویی و ادای امانت به نیكوكار و بدكار .
مهربانی و رأفت پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت به امت نشأت گرفته از صفت رحیمیت خدادادی آن حضرت است:
"فیما رحمة من الله لنت لهم و لو كنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولك" ؛ پس تو به لطف و رحمت الهی با آنان نرمخو شدی و اگر درشتخوی و سختدل بودی بیشك از گرد تو پراكنده میشدند .
امام در این سخن نورانی به هر دو بُعد صدق پیامبران اشاره كرده؛ بعد گفتاری و بعد رفتاری و عملكردی آنان .
در میان پیامبران الهی رسول اكرم صلی الله علیه و آله از عالیترین رتبه صداقت برخوردار بود. امیرمؤمنان، پیامبر اکرم را چنین توصیف میكند:
"كان اجود الناس كفا، و اجرء الناس صدرا، و اصدق الناس لهجه ... (4) ؛ از تمام مردم بخشندهتر و از همه شجاعتر و از همگان راستگوتر بود .
پایبندی به صداقت در سختترین شرایط
زمامداران جهان برای حفظ قدرت و تحكیم پایههای حكومت خویش از دست یازیدن به هیچ وسیلهای از جمله: وعدهها و وعیدهای دروغ، استخدام وسیلههای نامشروع، استفاده از ناآگاهی مردم و ... فروگذار نیستند؛ برخلاف رهبران الهی كه همواره، حتی در سختترین و بحرانیترین شرایط با مردم صادقانه برخورد میكنند و به جای دروغ و تزویر، حقایق را برای آنان شفاف باز میگویند. اینك چند نمونه از این سیره در زندگی پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله را ذکر مینماییم :
1 . رسول خدا صلی الله علیه و آله در اوائل بعثت نزد قبیله «بنی عامربن صعصعه» كه از قبائل بزرگ و منتفذ عرب بود رفت و آنان را به اسلام فراخواند. رئیس قبیله با استفاده از این فرصت به افراد قبیله گفت: اگر من این جوان را از قریش بگیرم به دست او بر عرب چیره خواهم شد. در پی این طرح، در پاسخ به دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: اگر دست بیعت به تو دهیم و در پرتو حمایت ما از خدا تو را بر مخالفانت چیره ساخت؛ آیا امر حكومت و زمامداری بعد از تو از آن ما خواهد بود؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
«ان الامر الی الله یضعه حیث یشاء؛ امر [امامت و جانشینی من] به دست خداست، هر جا كه بخواهد قرار میدهد.»
رئیس قبیله با دریافت این پاسخ صریح و قاطع رسول خدا صلی الله علیه و آله، از رسیدن به هدف خود مأیوس شد و گفت: ما گردنهایمان را برای تو هدف تیرهای عرب قرار دهیم ولی بعد از پیروزی تو، حكومت از آن دیگری باشد؟! ما هرگز چنین كاری نمیكنیم . (5)
2 . تنها پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله، به نام ابراهیم از «ماریه قبطیه» وفات كرد. اتفاقا همان روز آفتاب نیز گرفت . گروهی سادهاندیش و بیخبر از قوانین الهی حاكم بر طبیعت، فكر كردند گرفتگی خورشید نیز به خاطر حزنی است كه بر اثر فوت ابراهیم بر پیامبر صلی الله علیه و آله عارض شده است .
رسول خدا صلی الله علیه و آله با آگاهی از این موضوع در برابر آن واكنش نشان داد؛ واكنشی كه در راستای بیدارسازی و عقلانی اندیشیدن آنان بود، به بهرهگیری از ضعف فكری و جهل و نادانی آنان نپرداخت. حضرتش بیدرنگ به مسجد و بر مبنر رفت و صادقانه با مردم چنین گفت: «خورشید و ماه از نشانههای قدرت الهیاند و در چارچوب قوانین استوار نظام هستی در مدار خود میچرخند و هرگز برای مرگ یا حیات كسی نمیگیرند.»(6) رسول اعظم صلی الله علیه و آله در موضع یك رهبر سیاسی و فكری به بهترین وجه میتوانست از سادگی و جهل مردم، در این ماجرا استفاده تبلیغی كند؛ اما او چنین نكرد و موضوع را صادقانه با مردم در میان گذاشت و آنان را از باور غلط و خرافی بر حذر داشت .
3 . در نبرد حنین كه پس از فتح مكه رخ داد، بر اثر غرور پدید آمده در دل برخی سپاهیان اسلام و كم تجربگی تعدادی تازه مسلمان و نیز كمین دشمن، لشكر اسلام وحشت زده متحمل شكست شده و به اطراف پراكنده گشتند. در نتیجه رسول خدا صلی الله علیه و آله همراه چند نفر از یاران وفادار و دلیر در معرض یورش دشمن قرار گرفت . بنابر نقلی، پیامبر صلی الله علیه و آله وقتی چنین دید از استر فرود آمد و در حالی كه این رجز را میخواند:
«انا النبی لاكذب، انا ابن عبدالمطلب؛ من پیامبرم و این سخن دورغ نیست، من پسر عبدالمطلبام!» بر دشمن یورش برد . در آن روز كسی نیرومندتر و شجاعتر از آن حضرت دیده نشد . علی علیه السلام نیز گاهی از راست و گاهی از چپ آن گرامی، بر دشمن میتاخت و آنان را از گرد پیامبر پراكنده میساخت .
راستگویی و ایستادگی رسول خدا صلی الله علیه و آله و فداكاری امیرمؤمنان علیه السلام و چند نفر دیگر موجب شد بیشتر فراریان به كارزار بازگردند و سرنوشت جنگ به نفع مسلمانان تغییر كند .(7)
2 . رحمت و محبت
وجود مبارك رسول خدا صلی الله علیه و آله مظهر رحمت و رأفت خداوندی و كانون محبت و مهربانی برای همه مردم است. برای مؤمنان و متقیان رحمتی خاص است . آنان هم كه به او ایمان نیاورهاند از جهات مردمی از رحمت عام او برخوردارند. چرا كه مكاتب غیر الهی نیز هر فضیلت و ارزشی كه دارند بر اثر بهرهگیری از تعلیمات انبیاء است؛ با این تفاوت كه آنها جهت مردمی رهاورد مكتب انبیاء را گرفته و جهت الهی آن را رها ساختهاند .
"فلعلك باخع نفسك علی آثارهم ان لم یؤمنوا بهذا الحدیث اسفا"؛ چه بسا تو از پی [اعراض] آنها، اگر به این گفتار ایمان نیاورند، خود را از اندوه هلاك كنی .
خداوند در این آیه به پیامبر خویش تسلی میدهد كه این اندازه بر خود سخت مگیر و خود را به رنج نینداز؛ گویی از شدت اندوه قالب تهی میكنی كه اینان ایمان نیاوردند. و این، بیانگر اوج رأفت و دلسوزی رسول خدا صلی الله علیه و آله نسبت به امت خویش است .
از این رو ، همان گونه كه رسالت او رسالتی جهانی است و خداوند او را برای همه جهانیان فرستاده:
«و ما ارسلناك الا كافة للناس بشیرا و نذیرا (8) ؛ و ما تو را نفرستادیم جز بشارتگر و هشداردهنده برای همه مردم.»
رحمت او نیز فراگیر و جهانی است:
"و ما ارسلناك الا رحمة للمعالمین"(9) ؛ و ما تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم .
یعنی تو غیر از رحمت، شأن و سمت دیگری نداری و اگر كسی از این فیض محروم شد، بدین روی بوده است كه نتوانسته است از فیض بهره گیرد .
مهربانی و رأفت پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت به امت نشأت گرفته از صفت رحیمیت خدادادی آن حضرت است:
"فیما رحمة من الله لنت لهم و لو كنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولك"(10) ؛ پس تو به لطف و رحمت الهی با آنان نرمخو شدی و اگر درشتخوی و سختدل بودی بیشك از گرد تو پراكنده میشدند .
او همان گونه كه قرآن معرفی كرده، به مؤمنان رئوف و مهربان بود: «بالمؤمنین رؤف رحیم»(11) و رنج و گرفتاری آنان بر قلب نازنینش سنگینی میكرد و او را وامیداشت كه با حرص و ولع به هدایت آنان همت گمارد؛ «عزیز علیه ما عنتم حریص علیكم(12)؛ رنج و زیانتان بر او گران است، به [هدایت] شما اصرار دارد.»
این رأفت و دلسوزی در آیهای دیگر بدین صورت بیان شده است:
"فلعلك باخع نفسك علی آثارهم ان لم یؤمنوا بهذا الحدیث اسفا"(13) ؛ چه بسا تو از پی [اعراض] آنها، اگر به این گفتار ایمان نیاورند، خود را از اندوه هلاك كنی .
خداوند در این آیه به پیامبر خویش تسلی میدهد كه این اندازه بر خود سخت مگیر و خود را به رنج نینداز؛ گویی از شدت اندوه قالب تهی میكنی كه اینان ایمان نیاوردند. و این، بیانگر اوج رأفت و دلسوزی رسول خدا صلی الله علیه و آله نسبت به امت خویش است .
در كارزار احد هنگامی كه دندانش را به سنگ ستم شكستند و صورتش را مجروح ساختند و زانوانش را به علت سقوط در چاهی كه بر سر راهش كنده بودند بستند؛ در چنین حال چون از او خواستند تا درباره آن ستمگران نفرین كند، گفت: «انی لم ابعث لعانا و لكنی بعثت داعیا و رحمة؛ من نه به عنوان نفرین كنندهای، بلكه در مقام صاحب دعوتی و كانون رحمتی مبعوث شدهام.»
آنگاه دست به آسمان برداشت و به جای نفرین به دعا درباره دشمنان پرداخت و از كوتهنظری ایشان عذرخواهی كرد و گفت: «اللهم اهد قومی فانهم لایعلمون ؛ خدایا قوم مرا هدایت كن؛ زیرا ایشان نادانند و از سر جهل بر من ستم میرانند.»(14)
مردی بادیه نشین برای درخواست كمك نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد، حضرت به او كمك كرد. آن گاه فرمود: آیا به تو احسان كردم؟ گفت: خیر؛ خوبی هم نكردی! مسلمانان خشمگین برخاستند تا توبیخش كنند. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: دست نگاه دارید. آن گاه وارد منزل شد و چیزی برای آن مرد فرستاد، مقداری هم بر آن افزود؛ سپس فرمود: آیا به تو نیكی كردم؟
گفت: آری؛ خداوند به تو و عشیرهات خیر و بركت عطا فرماید .
رسول اكرم فرمود: تو چیزهایی به زبان آوردی كه یاران من از تو ناراحت شدند . حال اگر دوست داری سخنی را كه نزد من گفتی در حضور آنان نیز تكرار كن تا كینهای كه از تو در دل دارند بیرون رود. گفت: میپذیرم .
صبحگاهان [یا شب هنگام] مرد آمد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: این مرد آنچه را شنیدید گفت و ما هم به او دادیم و اظهار داشته كه راضی شده است، آیا چنین نیست ای مرد؟ گفت: آری، خداوند به تو و خانواده و عشیرهات خیر و بركت عطا فرماید.
آن گاه، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: حكایت من و این مرد همانند حكایت مردی است كه شترش گریخته بود و مردم برای گرفتن شتر در پی او میدویدند . این عمل مردم، شتر را بیشتر میرماند . صاحب شتر فریاد برآورد: مردم! من و شتر را به حال خود واگذارید. من بیش از شما به او محبت میكنم و حال او را بهتر از شما میدانم. آن گاه به طرف شتر رفت و قدری غذا برای او برد و شتر را بازگردانید. سپس بار خویش بر آن گذاشت و سوار شد . حال اگر من نیز شما و آن مرد را به خاطر گفتههایش به حال خود گذاشته بودم، او را كشته بودید و آن مرد به دوزخ میرفت.(15)
مردی یهودی چند دینار از پیامبر صلی الله علیه و آله طلب داشت. طلب خویش را تقاضا كرد . حضرت فرمود: ای یهودی! چیزی ندارم كه به تو بدهم . یهودی گفت: ای محمد! تا نپردازی از تو جدا نمیشوم . فرمود: پس من نزد تو خواهم نشست . حضرت در كنار او بود و نمازهای ظهر و عصر و مغرب و عشا و صبح را در كنار او خواند. یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله مردی یهودی را تهدید كرده، میترسانیدند . پیامبر صلی الله علیه و آله به آنان نگاهی انداخت و فرمود: با او چه كار دارید؟ گفتند: ای پیامبر خدا، یك یهودی شما را زندانی كند؟! فرمود: خدای عزوجل مرا مبعوث نكرده تا به اهل كتابی كه با ما عهد و پیمان دارند و یا غیر آنان ظلم كنم. چون روز بالا آمد، مرد یهودی گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا عبده و رسوله. نیمی از مالم در راه خدا.»(16)
انس بن مالك میگوید: ده سال در خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله بودم. در این مدت، هرگز به من پرخاش نكرد و درباره كاری كه انجام داده بودم نفرمود: چرا انجام دادی؟ و كاری را كه انجام نداده بودم نفرمود: چرا انجام ندادی؟(17)
همو گوید: پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله اگر یكی از دوستان یا یارانش سه روز غیبت میكرد، احوال او را میپرسید. اگر غایب بود، برای او دعا میكرد و اگر حاضر بود به دیدنش میرفت و اگر مریض بود از او عیادت میكرد.(18)
مهربانی و عطوفت پیامبر صلی الله علیه و آله به انسانها محدود نمیشد . حیوانات، درختان و گیاهان نیز مورد اهتمام و توجه آن حضرت بودند . از جمله سخنان و توصیههای آن حضرت به فرماندهان و سران و هیئتهای اعزامی به سوی دشمن و قبائل غارتگر این بود:
پیران، كودكان و زنان را نكشید و درختان را جز هنگام ضرورت قطع نكنید ... . (19)
نخلها را به آتش نكشید و آب بر آنها نبندید كه غرق شوند مزارع را نسوزانید. حیوانات حلال گوشت را پی نكنید، مگر در آن حد كه برای خوردن نیاز دارید.(20)
نمونههای فراوانی از مهربانی و عطوفت پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله به امت خویش، اعم از مسلمان غیر مسلمان زینت بخش صفات تاریخ گشته كه به جهت رعایت اختصار از بیان آنها صرف نظر كردیم. این بخش را با سخنی از حضرت امام قدس سره درباره رحمت عمومی رسول خدا صلی الله علیه و آله و نیز سخنان شهید مطهری درباره مهربانی آن گرامی پایان میبریم .
«پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله همان طوری كه برای مؤمنین رحمت و دلسوز بود، برای كفار هم بود؛ دلسوز بود برای كفار، یعنی متأثر میشد كه این كفار به كفر خودشان باقی باشند و منتهی به آتش جهنم بشوند. برای آنها دلسوزی میكرد. (دعوتش برای این بود كه نجات بدهد این اشخاص كافر را)، آن اشخاص عاصی را . خدای تبارك و تعالی خطاب میفرماید كه: «مثل این كه میخواهی خودت را بكشی برای اینها كه اینها ایمان نیاوردهاند.» متأثر بود كه اینها چرا ایمان نمیآورند، اینها چرا نجات پیدا نمیكنند.»(21)
«در خانواده مهربان بود، نسبت به همسران خود هیچ گونه خشونتی نمیكرد و این برخلاف خلق و خوی مكیان بود. بدزبانی برخی از همسران خویش را تحمل میكرد تا آنجا كه دیگران از این همه تحمل رنج میبردند ... .
او با فرزندان و با فرزندزادگان خود فوق العاده عطوف و مهربان بود . به آنها محبت میكرد، روی دامن خویش مینشاند، بر دوش خودش سوار میكرد، آنها را میبوسید و اینها همه برخلاف خلق و خوی رایج آن زمان بود .
روزی در حضور یكی از اشراف، یكی از فرزندزادگان خویش (حضرت مجتبی علیه السلام) را بوسید . آن مرد گفت: من دو پسر دارم و هنوز حتی یك بار هیچ كدام از آنها را نبوسیدهایم، فرمود: «من لایرحم لایرحم» ؛ كسی كه مهربانی نكند، رحمت خدا شامل حالش نمیشود .
نسبت به فرزندان مسلمین نیز مهربانی میكرد؛ آنها را روی زانوی خویش نشانده، دست محبت بر سر آنها میكشید . گاه مادران كودكان خردسال خویش را به او میدادند كه برای آنها دعا كند . اتفاق میافتاد كه احیاناً آن كودكان روی جامهاش ادرار میكردند. مادران ناراحت شده و شرمنده میشدند و میخواستند مانع ادرار بچه شوند . او آنها را از این كار به شدت منع میكرد و میگفت: مانع ادرار كودك نشوید . این كه جامه من نجس بشود اهمیت ندارد، تطهیر میكنم .
نسبت به بردگان فوق العاده مهربان بود. به مردم میگفت: اینها برادران شمایند. از هر غذا كه میخورید به آنها بخورانید و از هر نوع جامه كه میپوشید آنها را بپوشانید . كار طاقت فرسا به آنها تحمیل مكنید . خودتان در كارها به آنها كمك كنید. میگفت: آنها را به عنوان «بنده» و یا «كنیز» (كه مملوكیت را میرساند) خطاب نكنید؛ زیرا همه مملوك خداییم و مالك حقیقی خداست؛ میگفت: آنها را به عنوان «فتی» (جوانمرد) یا «فتاه» (جوان زن) خطاب كنید.(22)
پینوشتها:
1 . نساء (4) ، آیه 87 .
2 . یس (36) ، آیه 52 .
3 . كافی ، ج 2 ، ص 104 .
4 . كحل البصر فی سیره سید البشر ، ص 66 و المحجة البیضاء ، ج 4 ، ص 149 .
5 . السیرة النبویه، ابن هشام ، ج 2 ، ص 66 .
6 . المحاسن ، احمدبن محمد برقی ، ص 313 .
7 . سیرة المصطفی، هاشم معروف الحسنی ، ص 619 و كحل البصر فی سیره سید البشر ، محدث قمی ، ص 63 – 64 با اندكی اختلاف .
8. سبأ (34) ، آیه 28 .
9 . انبیاء (21) ، آیه 107 .
10 آل عمران (3) ، آیه 159 .
11 . توبه (9) ، آیه 128 .
12 . همان .
13 . كهف (18) ، آیه 6 .
14 . پیامبر رحمت ، ص 10 .
15 . المحجة البیضاء ، ج 4 ، ص 149 و كحل البصر فی سیره سید الشبر ، ص 70 .
16 . بحارالانوار ، ج 16 ، ص 216 .
17 . كحل البصر فی سیرة سید البشر ، ص 67 و مكارم الاخلاق ، طبرسی ، ص 16 ، با اندكی اختلاف .
18 . مكارم الاخلاق ، ص 19 .
19 . وسائل الشیعه ، ج 11 ، ص 43 ، حدیث 2 .
20 . همان ص 44 . حدیث 3 .
21 . صحیفة نور ، ج 7 ، ص 259 .
22 . وحی و نبوت ، ص 171 – 173 .
منبع:
کتاب «درسهایی از سیره محمد پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله»، نشر سازمان تحقیقات و مطالعات بسیج .