تبیان، دستیار زندگی

سلسله مباحث تربیتی استاد علی صفایی حائری(عین-صاد)

آنجا که بصر نیست چه خوبی چه زشتی!

تبیان قصد دارد مباحث تربیتی استاد علی صفایی را برای علاقه مندان به آثار ایشان منتشر کند. مباحث پیش رو برگرفته از کتاب مسئولیت و سازندگی استاد صفایی می باشد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

علی صفائی
بیوگرافی
علی صفایی حائری در سال ۱۳۳۰، در شهر قم، دیده به جهان گشود. در سنّ سیزده سالگی، شروع به تحصیل علوم دینی و حوزوی نمود. او هم‌زمان با تحصیلات حوزوی و در آستانه چهارده سالگی پس از آشنائی با ادبیات کودکان در سطح مجله‌های کودک آن روزگار و دستیابی به آثار ادبیات نوجوان در سطح وسیع، به مطالعه تاریخ ادبیات ایران، عرب، ژاپن، چین، یونان، اسپانیا، آفریقا، آمریکای لاتین آشنا گشت.

صفائی بیش از پنجاه عنوان کتاب در زمینه‌های گوناگونی چون تربیتی، نقد و روش نقد، ادبیات هنر، روش تدریس و آموزش، قرآن کریم و روش برداشت از آن، تفسیر و دیدارهای تازه با قرآن، دعا و حدیث، ولایت و امامت، معارف اسلامی و آموزه‌های اقتصادی، اجتماعی و اخلاقی اسلام نگاشته است.

نوشتار پیش رو
تبیان قصد دارد مباحث تربیتی استاد علی صفایی را برای علاقه مندان به آثار ایشان منتشر کند. مباحث پیش رو برگرفته از کتاب مسئولیت و سازندگی استاد صفایی می باشد.

بخش اول: مسئولیت
مسئولیت درختی است که زمینه اشی شناختها هستند و ریشه اش اعتقادها و بهارش بحرانها و حادثه ها و گرفتاری ها.

هنگامی که زمینه ها غنی بودند و سرشار و ریشه ها محکم بودند و زنده، در هر بهاری این درخت شکوفه می دهد و بار می آورد و حتی هیچ آفتی نمیبیند؛ چون افتها از کمبود تغذیه و فقر زمینه ها مایه میگیرند. در زمینهای که انسان مجهول است و هستی مجهول است و نقش انسان هم مجهول، در این زمینه، ریشه ی عقیدهای زنده نخواهد ماند و در این کویر، اعتقادی سبز نخواهد شد و مسئولیتی نخواهد رویید. و اگر کسی در این زمینه و با این ریشه ی مرده مسئولیتی را گردن گرفت جدداً آدم مفلوکی است که دارد با احساسات و عادت هایش زندگی میکند، نه با انتخاب و سنجش و ارزیابی اش.

آنها که شناختها و عقیده ها را از دست دادهاند و باز هم آدمهای خوب و مسئولی باقی مانده اند توجیهی جز عادت و یا حماقت برای خوبی ها و مسئولیتشان نیست.

مسئولیت رابطه ی مستقیمی با شناختها و با شناخت حکمت و شعور در هستی دارد.
مسئولیت هنگامی مفهوم پیدا می کند که در هستی خدایی و حکمتی و شعوری باشد. در هستی لش و احمق، دیگر مسئولیتی نیست. در این هستی ابله، خوبی و بدی برابر می شوند و معیاری برای خوبی و بدی باقی نمی ماند.

آنجا که بصر نیست چه خوبی چه زشتی!

در این سطح حتی اومانیسم و اگزیستانسیالیسم نمی توانند میزانی بسازند و معیاری بدست بدهند؛ چون این مکتب ها نه زمینه ای دارند و نه ریشه ای؛ فقط در اوج از یک سری مطالب هماهنگ برخوردار هستند.
این انسان با این مترها و معیارها پایش به جایی بند نیست و از زمینهای و ریشه ای نصیبی ندارد.
این انسان دلیلی برای بودن ندارد.
و دلیلی برای انسان بودن ندارد.
و دلیلی و معیاری برای کارهای انسانی خود ندارد. ملاکی و میزانی برای خوب و بد ندارد. حتی اصل انصافش: آنچه برای خودت میخواهی برای دیگران بخواه، هیچ توضیحی ندارد که چرا برای دیگران همان را بخواهم که برای خودم میخواهم ؟
و هنگامی که این اصل بدون توضیح و بدون زیربنا ماند،
و هنگامی که خود انسان دلیلی برای بودن و برای انسان بودن نداشت، و هنگامی که معیاری و میزانی برای کارهای انسانی نبود، جز فلسفه ی چیزی نخواهد ماند.
این پوچی گاهی در شکل بی تفاوتی و سنگی،
و گاهی در شکل دم غنیمتی،
و گاهی در شکل انتحار جلوه میکند.
و بهترین شکل این پوچی همین آخری است. از پوچی زندگی باید به مرگ پناه برد. این پوچی از مرگ برنخاسته. از خود زندگی و از بی باری زندگی ریشه گرفته است. اگر مرگ در این زندگی بی بار و بی هدف نقشی نمی آفرید این پوچی شدیدتر می شد و جانکاه تر.
منبع: مسئولیت و سازندگی، علی صفائی
مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.