یاران و مخالفان مصدق
موافقان و مخالفان کودتا در ایران!
در اینکه کشورهای خارجی به ویژه انگلیس و آمریکا در جریانات ۲۸ مرداد دخالت داشتهاند، تردیدی نیست، اما نمیتوان نام آن را کودتا گذاشت. عبارت کودتا از روزی گفته شد که دکتر مصدق فرمان عزلش را گرفت و صبح روز بعد اعلام کرد که کودتایی شده است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : چهارشنبه 1396/10/20 ساعت 12:06
حسین شاهحسینی از اعضای شورای مرکزی جبهه ملی ایران و حمید سیفزاده از حزب زحمتکشان، آخرین بازماندگان نسل ۲۸ مرداد بودند، اما در دو جبهه مخالف. یکی حامی محمد مصدق و دیگر مخالف سفت و سخت. اختلافها اما تنها بر سر مشی مصدق نیست، آنها حتی بر سر عنوان رخدادی که به سقوط دولتش انجامید هم اختلاف داشتند. یاران مظفر بقایی به رغم اذعان طراحان و آمرانش، همچنان معتقدند که واقعه ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، «کودتا» نبود، بلکه طراحی این سقوط توسط خود مصدق انجام شد!!
حسین شاه حسینی فرزند شیخ زین العابدین نوری شاه حسینی، در سال ۱۳۰۶ در تهران متولد شد. وی که در سالهای تحصیل دورۀ متوسطه فعالیتهای سیاسی داشت، از دبیرستان دارالفنون اخراج شد و در هنرستان به ادامه تحصیل پرداخت، ولی در زمانی که همدورههایش به دانشگاه رفتند، در زندان بود و از ادامۀ تحصیل بازماند. حسین شاه حسینی که از اعضای شورای مرکزی جبهۀ ملی ایران است، ارتباط بسیار نزدیکی با علما و جریانهای مذهبی معاصر داشته است. وی از ارادتمندان به مصدق بود و تا آخرین لحظه ی عمرش از دکتر مصدق و دولتش حمایت می کرد. وی در دولت موقت، معاونت رئیسجمهور و ریاست سازمان تربیت بدنی را عهدهدار بوده است.(1)
حمید سیفزاده: در اینکه کشورهای خارجی به ویژه انگلیس و آمریکا در جریانات ۲۸ مرداد دخالت داشتهاند، تردیدی نیست، اما نمیتوان نام آن را کودتا گذاشت. عبارت کودتا از روزی گفته شد که دکتر مصدق فرمان عزلش را گرفت و صبح روز بعد اعلام کرد که کودتایی شد ولی دولت مسلط بر اوضاع است. بعدها معلوم شد که کودتا نبوده و نصیری فرمان عزل او را آورده بود و یک ساعت و نیم هم منتظر مانده بود تا رسید فرمان را بگیرد. آن وقت حزب توده میگوید سرهنگ شجاعیان آنجا نصیری را دستگیر کرد که دروغ است. ابلاغ فرمان شاه که کودتا نیست. به علاوه اینکه تا دو روز بعد هم مصدق نخستوزیر بود.
اگر لفظ کودتا درست باشد فقط درباره ۲۸ مرداد است نه ۲۵ مرداد که آن هم خیلی با قواعد کودتا منطبق نیست چون یک گردان نظامی نیامد که با زور حکومت را از حکومتگران بگیرد و تمام قواعد قبلی را برهم بزند. شاه به خاطر عدم امنیت رفت به عراق و بعد ایتالیا و بازگشت.
حسین شاهحسینی: مساله ۲۸ مرداد را چه بخواهند چه نخواهند، خارجیهایی که منافعشان در این کودتا بود به صراحت اعلام کردند که کار ما بود و قیام مردمی نبود. یک خاطرهای به همین مناسبت به نقل از اللهیار صالح نقل میکنم. ایشان خودش برای من اینطور تعریف کرد زمانی که میخواستم بعد از پایان ماموریتم در سفارت ایران در آمریکا به تهران بازگردم بنا به رسم دیپلماتیک نزد آیزنهاور، رئیسجمهور آمریکا رفتم و گفتم برای خداحافظی آمدهام.
آیزنهاور صریح به او اعلام میکند که «شما میتوانید به عنوان سفیر کبیر بمانید.» اما او میگوید: «من تا الان نماینده ملت ایران بودم که منتخبشان دولت مصدق بوده است ولی از این تاریخ چون در ایران کودتا شده است، من نماینده کودتاگران میشوم و حاضر به قبول این مساله نیستم.» آیزنهاور هم به او میگوید: «آقای صالح ما طبق تعهدی که به انگلستان دادیم نمیتوانستیم به این کشور خیانت کنیم و مجبور بودیم به دنبال آنها کودتا کنیم و از این جهت من متاسفم که میروید.» جامعه، جهان و تاریخ دیگر قبول نمیکند که این کودتا نبوده است.
این ریسک جمال امامی بود که به مصدق پیشنهاد کرد حاضر به قبول نخستوزیری هستی؟ او هم گفت بله. شرط پذیرش هم عمل به مواد ملی شدن صنعت نفت بود. آنها در برابر عمل انجام شده قرار گرفتند نه اینکه از قبل مذاکرهای شده باشد.
پس اصل نخستوزیری بر مبنای توافق واقعی محمدرضا شاه نبوده است. خانواده پهلوی با تائید سیاست انگلستان در ایران حکومت میکرد. با قبول کردن قره نوکری انگلستان به حکومت رسید. قره نوکر که برخلاف سیاست ارباب نمیتوانست حرف بزند. اگر ما فرضیه را بر این بگیریم که شاه با نخستوزیری مصدق موافق بوده است، اشتباه است. از روز نخست مخالف او بود و به اشکال مختلف با آن مخالفت میکرد، چون ملی شدن صنعت نفت با منافع انگلستان منافات داشت. همه این مخالفتها تا رسیدن به کودتا ریشه در دربار داشت.(3)
انحلال مجلس و درخواست افزایش اختیارات به این علت بود که شاه اصلا به خود مصدق و نظریاتش اعتقادی نداشت. مصدق مجبور بود برای برخورد با توطئهها دست به کارهایی بزند. شاه اگر از ابتدا با مصدق مخالفت علنی نمیکرد برای این بود که شرایط را مهیا نمیدید. پنهانی دسیسه میکرد تا وقتی که موعد مناسب فرا رسد. شاه میخواست کسی که مورد تائید مردم است در مقام نخستوزیری نماند تا بتواند موقعیت فردیاش را ارتقا دهد.
سیفزاده: درست است که تا ۳۰ تیر همه بنیانگذاران نهضت همرای و متفق بودند اما بعد از ۳۰ تیر مصدق اول به جای سپاسگزاری، نامهای توهینآمیز به کاشانی نوشت و بعد مکی و بعد هم دکتر بقایی. مدافعان مصدق دو دسته بودند. توده نفتیها و بلهقربانگوها که نتیجه آن هم معلوم بود. جز شکست انتظار دیگری نبود.
شاهحسینی: به نظرم اینجا نقش شاه کاملا فراموش میشود. رفتار زیرکانهای که شاه با آقای کاشانی داشته در تاریخ مثالزدنی است. شاه هیچ وقت چنین توجهی به شخصیتهای روحانی و مذهبی همتراز کاشانی نداشته است و در هیچ کجای تاریخ هم ما مشابه این رفتار را نمیبینیم. شاه دستور داد کاشانی را که ساکن پامنار بود ببرند بیمارستان بازرگانان، فرستاد از فرانسه برایش پزشک آوردند. بعد خودش از قصر رفت پامنار عیادت کاشانی. شاه با این ترفندها توانست نیروهای مذهبی کنار کاشانی را علیه مصدق بشوراند. من خاطرهای نقل کنم. همزمان با کابینه شریف امامی، من، داریوش فروهر، محمود مانیان و دکتر ادیب پارسا در قزل قلعه زندانی بودیم. همزمان عدهای دانشجو را هم بازداشت کرده بودند. ما اعتصاب غذا کردیم و گفتیم تا آزادی آنها دست از اعتصاب بر نمیداریم. من، داریوش فروهر و حاج حسن قاسمیان مسئول اعتصاب بودیم.
یک روز آمدند و ما را بردند جایی در خیابان سوم اسفند. بعد از نیم ساعت هم آقای اللهیار صالح را از زندان قصر آوردند پیش ما تا ما را وادار به شکستن اعتصاب غذا کنند. یکباره دیدیم سرلشکر فولادوند و ناصر مقدم و پاکروان هم آمدند و شروع کردند به نصیحت ما. ناگهان دکتر صدیقی یک پایش را گذاشت جلوتر، آمد وسط و خیلی صریح به آقای سرلشکر فولادوند گفت تیمسار من از پاریس که برگشتم سرباز شما در دانشکده افسری بودم و خدمت سربازی کردم. هر سربازی موظف است گزارش کار به مافوق بدهد، خواهش من از شما این است که در اسرع وقت خدمت اعلیحضرت همایونی بروید و بگویید که غلامحسین صدیقی گفت اینها که اینطور جانشان را فدا میکنند طرفدار سلطنت تو هستند و با سلطنت تو و مشروطه سلطنتی مخالف نیستند.
حفظ مملکت با وجود شاه مشروطه ممکن است و اگر کاری به کار حکومت نداشته باشد دوام و بقاء پیدا میکند وگرنه دچار بحرانی میشود که دودمانشان بر باد میرود. پایش را محکم زمین زد و گفت بروید بگویید و من هم به دوستانم میگویم اعتصاب را بشکنند و شما هم رفقای دانشجوی ما را آزاد کنید. آنها را برگردانند به زندان قصر و ما را هم بردند قزل قلعه. فردا رفقا اعتصاب را شکستند و ۱۲۲دانشجوی بازداشتی هم آزاد شدند. بعدها بود که شاه به وسیله همایون صنعتیزاده پیغام داد که ۳۰ نفر از اعضای جبهه ملی بیایند وکیل مجلس شوند اما شرطش این است که لیدرشیپی من را قبول کنند. حرف من این است که شاه دنبال رهبری بود و هیچ حاکمیت قانونی را تحمل نمیکرد و از این نظر هم با مصدق مخالف بود.
پی نوشت:
1- دربارۀ حسین شاه حسینی، موسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر
2- حمید سیف زاده فعال سیاسی نهضت ملی ایران درگذشت، سایت خبری شعار سال
3- مصدق از اختیاراتش سوءاستفاده نکرد، سایت تاریخ ایرانی
حسین شاه حسینی فرزند شیخ زین العابدین نوری شاه حسینی، در سال ۱۳۰۶ در تهران متولد شد. وی که در سالهای تحصیل دورۀ متوسطه فعالیتهای سیاسی داشت، از دبیرستان دارالفنون اخراج شد و در هنرستان به ادامه تحصیل پرداخت، ولی در زمانی که همدورههایش به دانشگاه رفتند، در زندان بود و از ادامۀ تحصیل بازماند. حسین شاه حسینی که از اعضای شورای مرکزی جبهۀ ملی ایران است، ارتباط بسیار نزدیکی با علما و جریانهای مذهبی معاصر داشته است. وی از ارادتمندان به مصدق بود و تا آخرین لحظه ی عمرش از دکتر مصدق و دولتش حمایت می کرد. وی در دولت موقت، معاونت رئیسجمهور و ریاست سازمان تربیت بدنی را عهدهدار بوده است.(1)
حمید سیف زاده: 28 مرداد کودتا نبود!
حمید سیف زاده به رغم آنکه در خارج از کشور میزیست، سالانه مسافرتهایی به ایران و زادگاهش شهر قم داشت و در چند ماه اخیر عمرش در ایران به سر میبرد. حمید سیف زاده فعالیت های سیاسی خود را از نوجوانی و در شهر قم آغاز کرد و در سالیان اوج گیری نهضت ملی، «جمعیت وطن پرستان قمی» را تاسیس کرد. او در سالیان بعد، به عضویت حزب زحمتکشان ملت ایران درآمد و پس از آن، با الهام از دیدگاههای آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی و نیز رهبران این حزب، از منتقدان دکتر محمد مصدق به شمار میرفت. او در طی سالیان طولانی، دهها مناظره شفاهی و مکتوب را داخل و خارج از کشور با موضوع نهضت ملی ایران انجام داد .(2)اگر لفظ کودتا درست باشد فقط درباره ۲۸ مرداد است نه ۲۵ مرداد که آن هم خیلی با قواعد کودتا منطبق نیست.
قسمتی از مناظره ی آقای شاه حسینی و آقای سیف زاده به روایت تاریخ ایرانی
در این چند سال اخیر اسناد جدیدی درباره نقش آمریکا و بریتانیا در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ منتشر شد که چگونگی مداخله طرفین خارجی در سقوط دولت دکتر مصدق را آشکار کرد. با وجود اعتراف آنها به طراحی و اجرای عملیات آژاکس، این کودتا دارای زمینههای داخلی و نقشآفرینان ایرانی بوده است که یا با کودتا همراهی کردند و یا سکوتی تائیدآمیز نسبت به آن داشتند. شما نقش مخالفتهای این نیروهای داخلی با دولت مصدق را چقدر در گسترش نارضایتیها و زمینهچینی برای سقوط دولت او موثر میدانید؟حمید سیفزاده: در اینکه کشورهای خارجی به ویژه انگلیس و آمریکا در جریانات ۲۸ مرداد دخالت داشتهاند، تردیدی نیست، اما نمیتوان نام آن را کودتا گذاشت. عبارت کودتا از روزی گفته شد که دکتر مصدق فرمان عزلش را گرفت و صبح روز بعد اعلام کرد که کودتایی شد ولی دولت مسلط بر اوضاع است. بعدها معلوم شد که کودتا نبوده و نصیری فرمان عزل او را آورده بود و یک ساعت و نیم هم منتظر مانده بود تا رسید فرمان را بگیرد. آن وقت حزب توده میگوید سرهنگ شجاعیان آنجا نصیری را دستگیر کرد که دروغ است. ابلاغ فرمان شاه که کودتا نیست. به علاوه اینکه تا دو روز بعد هم مصدق نخستوزیر بود.
اگر لفظ کودتا درست باشد فقط درباره ۲۸ مرداد است نه ۲۵ مرداد که آن هم خیلی با قواعد کودتا منطبق نیست چون یک گردان نظامی نیامد که با زور حکومت را از حکومتگران بگیرد و تمام قواعد قبلی را برهم بزند. شاه به خاطر عدم امنیت رفت به عراق و بعد ایتالیا و بازگشت.
حسین شاهحسینی: مساله ۲۸ مرداد را چه بخواهند چه نخواهند، خارجیهایی که منافعشان در این کودتا بود به صراحت اعلام کردند که کار ما بود و قیام مردمی نبود. یک خاطرهای به همین مناسبت به نقل از اللهیار صالح نقل میکنم. ایشان خودش برای من اینطور تعریف کرد زمانی که میخواستم بعد از پایان ماموریتم در سفارت ایران در آمریکا به تهران بازگردم بنا به رسم دیپلماتیک نزد آیزنهاور، رئیسجمهور آمریکا رفتم و گفتم برای خداحافظی آمدهام.
آیزنهاور صریح به او اعلام میکند که «شما میتوانید به عنوان سفیر کبیر بمانید.» اما او میگوید: «من تا الان نماینده ملت ایران بودم که منتخبشان دولت مصدق بوده است ولی از این تاریخ چون در ایران کودتا شده است، من نماینده کودتاگران میشوم و حاضر به قبول این مساله نیستم.» آیزنهاور هم به او میگوید: «آقای صالح ما طبق تعهدی که به انگلستان دادیم نمیتوانستیم به این کشور خیانت کنیم و مجبور بودیم به دنبال آنها کودتا کنیم و از این جهت من متاسفم که میروید.» جامعه، جهان و تاریخ دیگر قبول نمیکند که این کودتا نبوده است.
این ریسک جمال امامی بود که به مصدق پیشنهاد کرد حاضر به قبول نخستوزیری هستی؟ او هم گفت بله. شرط پذیرش هم عمل به مواد ملی شدن صنعت نفت بود. آنها در برابر عمل انجام شده قرار گرفتند نه اینکه از قبل مذاکرهای شده باشد.
پس اصل نخستوزیری بر مبنای توافق واقعی محمدرضا شاه نبوده است. خانواده پهلوی با تائید سیاست انگلستان در ایران حکومت میکرد. با قبول کردن قره نوکری انگلستان به حکومت رسید. قره نوکر که برخلاف سیاست ارباب نمیتوانست حرف بزند. اگر ما فرضیه را بر این بگیریم که شاه با نخستوزیری مصدق موافق بوده است، اشتباه است. از روز نخست مخالف او بود و به اشکال مختلف با آن مخالفت میکرد، چون ملی شدن صنعت نفت با منافع انگلستان منافات داشت. همه این مخالفتها تا رسیدن به کودتا ریشه در دربار داشت.(3)
انحلال مجلس و درخواست افزایش اختیارات به این علت بود که شاه اصلا به خود مصدق و نظریاتش اعتقادی نداشت. مصدق مجبور بود برای برخورد با توطئهها دست به کارهایی بزند. شاه اگر از ابتدا با مصدق مخالفت علنی نمیکرد برای این بود که شرایط را مهیا نمیدید. پنهانی دسیسه میکرد تا وقتی که موعد مناسب فرا رسد. شاه میخواست کسی که مورد تائید مردم است در مقام نخستوزیری نماند تا بتواند موقعیت فردیاش را ارتقا دهد.
سکوت برخی سیاست مداران در کودتا!
سیفزاده: درست است که تا ۳۰ تیر همه بنیانگذاران نهضت همرای و متفق بودند اما بعد از ۳۰ تیر مصدق اول به جای سپاسگزاری، نامهای توهینآمیز به کاشانی نوشت و بعد مکی و بعد هم دکتر بقایی. مدافعان مصدق دو دسته بودند. توده نفتیها و بلهقربانگوها که نتیجه آن هم معلوم بود. جز شکست انتظار دیگری نبود.شاهحسینی: به نظرم اینجا نقش شاه کاملا فراموش میشود. رفتار زیرکانهای که شاه با آقای کاشانی داشته در تاریخ مثالزدنی است. شاه هیچ وقت چنین توجهی به شخصیتهای روحانی و مذهبی همتراز کاشانی نداشته است و در هیچ کجای تاریخ هم ما مشابه این رفتار را نمیبینیم. شاه دستور داد کاشانی را که ساکن پامنار بود ببرند بیمارستان بازرگانان، فرستاد از فرانسه برایش پزشک آوردند. بعد خودش از قصر رفت پامنار عیادت کاشانی. شاه با این ترفندها توانست نیروهای مذهبی کنار کاشانی را علیه مصدق بشوراند. من خاطرهای نقل کنم. همزمان با کابینه شریف امامی، من، داریوش فروهر، محمود مانیان و دکتر ادیب پارسا در قزل قلعه زندانی بودیم. همزمان عدهای دانشجو را هم بازداشت کرده بودند. ما اعتصاب غذا کردیم و گفتیم تا آزادی آنها دست از اعتصاب بر نمیداریم. من، داریوش فروهر و حاج حسن قاسمیان مسئول اعتصاب بودیم.
یک روز آمدند و ما را بردند جایی در خیابان سوم اسفند. بعد از نیم ساعت هم آقای اللهیار صالح را از زندان قصر آوردند پیش ما تا ما را وادار به شکستن اعتصاب غذا کنند. یکباره دیدیم سرلشکر فولادوند و ناصر مقدم و پاکروان هم آمدند و شروع کردند به نصیحت ما. ناگهان دکتر صدیقی یک پایش را گذاشت جلوتر، آمد وسط و خیلی صریح به آقای سرلشکر فولادوند گفت تیمسار من از پاریس که برگشتم سرباز شما در دانشکده افسری بودم و خدمت سربازی کردم. هر سربازی موظف است گزارش کار به مافوق بدهد، خواهش من از شما این است که در اسرع وقت خدمت اعلیحضرت همایونی بروید و بگویید که غلامحسین صدیقی گفت اینها که اینطور جانشان را فدا میکنند طرفدار سلطنت تو هستند و با سلطنت تو و مشروطه سلطنتی مخالف نیستند.
حفظ مملکت با وجود شاه مشروطه ممکن است و اگر کاری به کار حکومت نداشته باشد دوام و بقاء پیدا میکند وگرنه دچار بحرانی میشود که دودمانشان بر باد میرود. پایش را محکم زمین زد و گفت بروید بگویید و من هم به دوستانم میگویم اعتصاب را بشکنند و شما هم رفقای دانشجوی ما را آزاد کنید. آنها را برگردانند به زندان قصر و ما را هم بردند قزل قلعه. فردا رفقا اعتصاب را شکستند و ۱۲۲دانشجوی بازداشتی هم آزاد شدند. بعدها بود که شاه به وسیله همایون صنعتیزاده پیغام داد که ۳۰ نفر از اعضای جبهه ملی بیایند وکیل مجلس شوند اما شرطش این است که لیدرشیپی من را قبول کنند. حرف من این است که شاه دنبال رهبری بود و هیچ حاکمیت قانونی را تحمل نمیکرد و از این نظر هم با مصدق مخالف بود.
پی نوشت:
1- دربارۀ حسین شاه حسینی، موسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر
2- حمید سیف زاده فعال سیاسی نهضت ملی ایران درگذشت، سایت خبری شعار سال
3- مصدق از اختیاراتش سوءاستفاده نکرد، سایت تاریخ ایرانی