عقیده پرستی، بت پرستی است
جناب آقای ملکیان در این مقاله سعی وافری را مبذول داشته اند تا اثبات کنند پافشاری و جزم اندیشی نسبت به یک عقیده به منزله پرستیدن آن عقیده است و از آنجا که پرستیدن غیرخدا امری نکوهیده است، عقیده پرستی نیز، در حقیقت، نوعی بت پرستی است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : جمعه 1396/10/15 ساعت 09:49
چکیده:
جناب آقای ملکیان در این مقاله سعی وافری را مبذول داشته اند تا اثبات کنند پافشاری و جزم اندیشی نسبت به یک عقیده به منزله پرستیدن آن عقیده است و از آنجا که پرستیدن غیرخدا امری نکوهیده است، عقیده پرستی نیز، در حقیقت، نوعی بت پرستی است.اریش فروم(1)، روانکاو و فیلسوف اجتماعی آلمانی تبار آمریکایی (19801900)، در کتاب روانکاوی و دین به حق، معتقد است که ذات بت پرستی خالص چیزی جز مطلق دانستن امور مقید و مشروط، کامل انگاشتن جنبه های ناقص جهان و تسلیم به آن امور و جنبه هایی که به مقام خدایی رسیده نیست. مرز بت پرستی از غیربت پرستی این است که اگر چیزی را مطلق و کامل می دانیم، واقعا مطلق و کامل هست یا خیر؛ نه اینکه چیزی که پرستش می شود چه هست یا چه نیست. شک نیست که امروزه کمتر کسی ستاره، خورشید، ماه یا مجسمه ای فلزی یا چوبی را می پرستد؛ اما این بدان معنا نیست که بت پرستی امری منسوخ و متروک شده است؛ بلکه می تواند فقط حاکی از این باشد که اشکال و صوری از بت پرستی، جای خود را به اشکال و صور دیگری سپرده اند. امروزه دیگر تندیس تراشیده ای را نمی پرستیم؛ اما ممکن است پول، قدرت، موفقیت، شهرت، محبوبیت، حیثیت اجتماعی، لذت، علم، افکار عمومی، گروهی سیاسی، انسانی خاص، رژیمی حکومتی یا ... را بپرستیم. از باب ذکر نمونه، آلدوس هاکسلی(2)، رمان نویس و نقاد انگلیسی (18941963)، در کتاب فلسفه جاودانه در عین اینکه می گوید: «برای اشخاص فرهیخته، اقسام ابتدایی تر بت پرستی جذابیت خود را از دست داده اند»، معتقد است که انواع عدیده ای از بت پرستی عالی رتبه تر وجود دارند که آنها را می توان نخست به سه عنوان اصلی طبقه بندی کرد: بت پرستی فن آورانه، بت پرستی سیاسی و بت پرستی اخلاقی.
اما، شاخص ترین مصداق بت پرستی که شاید بتوان آن را علة العلل سایر مصادیق بت پرستی نیز تلقی کرد، عقیده پرستی است. در عقیده پرستی، آدمی نخست شخص خود را به مقام اطلاق و کمال، یعنی به جایگاه خدایی، فرامی برد (= خودپرستی)؛ سپس، به گفته اریش فروم در کتاب دل آدمی، به خودشیفتگی بدخیم(3) دچار می شود؛ یعنی خود را با آنچه دارد تعریف می کند، نه با آنچه انجام می دهد و سرانجام، عقاید خود را جزء داشته ها و دارایی های خود به حساب می آورد. فرآورده این فرآیند شامل مراحلی است: اولاً، آنها را فراتر از زمان، مکان، اوضاع و احوال و غیرمتأثر از عوامل تاریخی، اجتماعی و فرهنگی و به تعبیری امری ماورایی(4) و بدون ذره ای نقص و عیب می داند و ثانیا، می خواهد تمام عالم را با این عقاید، سازگار و موافق کند و چون، در اکثریت قریب به اتفاق موارد، نشانی از این سازگاری و موافقت و تسلیم نمی بیند، خود برای ایجاد آن، به ستیزه با همه چیز برمی خیزد.
عقیده پرستی بزرگ ترین رقیب خداپرستی است و کسانی که دغدغه خداپرستی دارند و می خواهند زندگی خداپسندانه ای سپری کنند، باید کاملاً مراقب این رقیب باشند؛ یعنی هیچ چیز را جای گزین خدا نکنند، حتی عقیده به وجود خدا را؛ یعنی حتی عقیده به وجود خدا، خدا نیست و نباید پرستیده شود. خدای واحد را باید پرستید، نه کلمه «توحید» را. معامله ای که مؤمنان با خدای واحد می کنند، نباید با کلمه توحید باشد؛ بدین معنا که باید فقط خدا را مطلق، کامل و مقدس بدانند و حتی عقیده به وجود خدا و تصور خود از خدا را، به جایگاه اطلاق، کمال و تقدیس فرانکشند. برای اینکه خود را از جهت ابتلا یا عدم ابتلا به بیماری عقیده پرستی بیازماییم، راهی نیست جز اینکه ببینیم چه عقیده ای را و تا چه حد حاضریم در معرض نقد دیگران بگذاریم و صدق، کذب، حقانیت، بطلان، اعتبار و عدم اعتبار آن را با ترازوی تفکر نقدی(5) بسنجیم.
هر یک از ما باید به خود بباوراند که الف) من مطلق، کامل و مقدس، یعنی خدا، نیستم؛ ب) من با داشته هایم تعریف نمی شوم؛ بلکه با اعمالم تعریف می شوم و ج) عقاید من از آن سنخ داشته هایی نیست که باید به هر قیمت و با هر هزینه ای باقی بماند؛ بلکه باید تا زمانی به آنها پای بند بود که رجحان استدلالی و معرفتی ای نسبت به نقایص شان وجود داشته باشد.
اشاره
1. واژه پرستش و مشتقات آن به خصوص در حالت ترکیبی در زبان فارسی، معانی مختلفی را دربردارد که این طیف از معانی همگی حاکی از نوعی دلبستگی و تعلق خاطر بین پرستنده و امر مورد پرستش دارد و پرستیدن به معنای معبود و مسجود قرار دادن، تنها یکی از موارد استعمالات متکثر این واژه در زبان فارسی است. در این میان، واژه عقیده پرستی که واژه ای ترکیبی است، کمتر در محاورات فارسی زبانان دیده می شود و همین خصلت بر ابهام مفهومی آن می افزاید و مؤلف محترم بر همین اساس سعی در ایضاح مفهومی آن داشته اند. به هر حال، مسلما بسیار بعید است که مراد از پرستش در این واژه ترکیبی، معبود قرار دادن و مسجود گرفتن به معنای رایج آن باشد.2. جناب آقای ملکیان در تبیین مراد خدا از واژه عقیده پرستی چنین آورده اند که شخص عقیده پرست همواره عقیده خود را فراتر از زمان، مکان و غیرمتأثر از عوامل تاریخی، اجتماعی و فرهنگی و بدون ذره ای نقص و عیب می داند و ثانیا، می خواهد تمام عالم را با این عقاید، سازگار و موافق کند و چون چنین نگردد، با دیگران به ستیزه می پردازد.
با تأمل در مؤلفه هایی که ایشان در تبیین مفهوم عقیده پرستی به دست داده اند، چنین به نظر می رسد که ایشان هرگونه جزم اندیشی در مورد عقایدی که از دیدگاه شخص معتقد، اموری ثابت و غیرمتغیر و به عنوان حقایق یقینی شناخته می شوند را امری مذموم می داند؛ درحالی که هیچ دلیلی بر قبح و ناشایستگی آن اقامه نمی کند. به راستی اگر شخصی به لحاظ نظام معرفت شناسی خود، رسیدن به حقیقت را امری ناممکن و دست نیافتنی ندانست و توانست پرده های ابهام و جهل و شک را کنار زند، از روی جزم از عقیده خود دفاع کند، به نقدها پاسخ گوید و عقیده خود را ثابت و غیرمتغیر بداند، چرا باید او را نکوهید. اگر علی بن ابی طالب که می گفت: «لو کشف الغطاء ما ازدوت یقینا»، او به حقیقت، حقیقت را می دید، چرا باید به او بگوییم در آنچه می بینی مردد باش و در اثبات حقانیت آن با دیگران ستیزه مکن. آیا می توان علی را به جرم جزم اندیشی، بت پرست خواند.
3. عقیده پرستی به معنای نفی هرگونه نقد و مسدود گزاردن راه تحلیل و بررسی عقاید، امری ناپسند و غیرقابل قبول است و هیچ جایی برای دفاع از آن نیست. اما این سخن که هیچ عقیده ای فراتر از زمان و مکان و تحولات تاریخی اجتماعی نیست، مبتنی بر نگاهی خاص در مباحث معرفت شناسی است که بر اساس آن هیچ یقین و معرفت ثابتی در عالم وجود ندارد و چنین رویکردی، در خوش بینانه ترین برداشتی که ممکن باشد، فاصله چندانی تا شک گرایی و نسبیت گرایی ندارد.
4. در اینکه ماهیت ایمان چیست و آیا حقیقت آن حاصل فرآیندی صرفا معرفتی است یا حقیقتی دیگر و آیا مؤلفه های دیگری نیز در تحقق آن دخیل هستند، مباحثی جدی بین فیلسوفان دین، از دیرزمان، بوده است؛ اما مسلم است که فعالیت های ادراکی انسان، تأثیر مستقیمی در پیدایش باورها و ایمان دینی او دارد و گرچه جزم اندیشی نسبت به باورهای اصولی یک دین، لزوما به پدید آمدن ایمان دینی تام و تمام نمی انجامد، اما بی هیچ تردیدی، شک ها و شبهات و عدم استواری باورها می تواند مانع تحقق ایمان دینی باشد و یا بنیان آن را پس از تحقق فرو ریزد. اگر بر طبق توصیه آقای ملکیان بپذیریم که باوری ثابت و غیرمتغیر نداریم، اولین و آخرین ضربه را به ایمان دینی وارد آورده ایم. این در حالی است که مؤلف محترم، خود، بر این نکته واقف اند که در جهان وانفسای کنونی که دوره زوال اخلاق و آرامش روحی انسان است، کارآمدترین ابزار برای خروج از این وضعیت، تقویت باورهای اصیل دینی است و با نگاهی آسیب شناسانه به ماهیت ایمان دینی دین داران در عصر معاصر، به نظر می رسد جدی ترین صدمات در این باب از ناحیه تزلزل باورهای اساسی و متوجه این یگانه راه گریز از منجلاب هلاکت و پوچی گردیده است.
1. Erich Fromm
2. Aldous Huxley
3. Malignant narcissuysm
4. transcendental
5. Critial thinking
منبع : حوزه نت
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .