تبیان، دستیار زندگی

مقر سوسنگرد

مقر سوسنگردبعد از عملیات فتح المبین كه سوسنگرد فتح شد، چند روزی به همراه تعدادی از دانشجوها و طلبه‏ها به مقر سوسنگرد رفتم. البته من هنوز معمم نشده بودم.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :


مقر سوسنگرد

در آن منطقه، جهاد نجف‏آباد، مقری داشت. آن زمان هنوز لشكر نجف تشكیل نشده بود، اما نیروی زرهی جهاد فعال بود. از ما خوششان آمد. و آقای قادری نامی آموزش راندن پی.ام.پی و تیر اندازی با پی.ام.پی را با اشتیاق به ما آموزش می داد. مقری که در آن آموزش می دیدم کوچک بود و باید با سرعت می رفتیم و دور می زدیم گاهی اتفاق می افتاد که با سرعت می تابیدم و زنجیر پی.ام. پی از زیر آن در می آمد جا انداختن آن کار بسیار مشکلی بود. مسؤولین با اخلاص آنجا حتی یک بار هم از دستم ناراحت نشدند و تذکری ندادند.
در جبهه، توپخانه دست ارتش بود و به ما نمی داد. ما امکانات را از دشمن می گرفتیم. طبیعی بود که ابزارهای جنگی که به دست ما می رسید، نو نبود؛ چون دشمن مقداری از آن استفاده کرده بود و مقداری هم به جهت ناآشنا بودن نیروها با این وسایل جنگی و استفاده ناصحیح از آن ازبین رفته بود.
آنجا مسجدی بود كه هنگام نماز چند هزار نفر رزمنده در آن شركت می‏كردند و نماز جماعت با شكوهی تشكیل می‏شد. بعضی وقتها هواپیماهای عراقی می‏آمدند و كنار خیابان، بمبهای خوشه‏ای می‏زدند. از دور كه به این صحنه نگاه می‏كردیم، می‏دیدیم چیزی مانند درخت كاج بالا آمده. این بمبها كشته هم بر جای می‏گذاشت.
برخلاف جبهه‏های قبلی، در سوسنگرد امكانات خوبی برای رزمنده‏ها وجود داشت. آنجا ما را با ماشینهای مختلف می‏بردند و بستان و سوسنگرد را نشانمان می‏دادند.
یك روز به جایی رسیدیم كه چند جسد را از زیر خاك بیرون آوردند. جسدها بوی بسیار بدی می‏دادند و كسی حاضر نبود جلو برود و آنها را داخل ماشین بگذارد. من از رانندة ماشین درخواست كمك كردم. بعد پتوی آبی رنگی آوردیم و دو طرف جسدها را می‏گرفتیم و داخل ماشین می‏گذاشتیم. جسدها باد كرده بود و ما مجبور بودیم این كار را به سرعت انجام دهیم. واقعا بوی تعفن عجیبی بود. هوای داغ، بدن‏های درشت و متورم. ولی من كمتر از دیگران به بو حساس بوده و هستم.
منبع:فاتحان

این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .