شبهه :شهادت امام حسین توسط شیعیان!!!
آیا امام حسین علیه السلام را شیعیان به شهادت رسانده اند؟!!
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : پنج شنبه 1396/10/14 ساعت 09:06
با وجود تمام نصوص و عبارات صریحی كه در متون تاریخی ذكر گردیده و همچون روز روشن است كه قاتل امام حسین علیه السّلام چه كسی است؛اما با این وجود همچنان برخی افراد در سایت ها و كتاب های خود در صدد عوام فریبی و سم پاشی بر آمده و این جمله از امام حسین علیه السلام در كتاب ارشاد شیخ مفید رحمه الله علیه را خطاب به شیعیان آن حضرت دانسته و به این وسیله آنها را قاتلان واقعی آن حضرت معرفی نموده اند.
از این رو لازم است توضیحاتی پیرامون این موضوع ذكر گردد.
گرچه به خوبی پاسخ این پرسش مشخص و واضح است؛ اما از باب اهمیت ویژه این بحث كه اخیراً از سوی بسیاری از هواداران بنی امیه و وهابیت مطرح گردیده و به آن دامن زده می شود در بخشی جدا گانه مورد بررسی قرار می گیرد.
هواداران بنی امیه، چه در آن زمان و چه در قرن بعد از آن و حتی عصر حاضر، كوشیده اند حركت آن حضرت را نوعی شورش، آشوب، فتنه انگیزی، ایجاد تفرقه در امت و تمرد از خلافت معرفی كنند و در كشتن او، حق را به جانب یزید بدهند كه یك شورش گر بر ضد خلافت مركزی را كشته است. در این مورد، به احادیثی هم استناد می كنند كه رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم به كشتن كسی كه یك پارچگی امت را به هم زده فرمان داده است و می گویند: «ان یزید قتل الحسین بسیف جده» (حسین با شمشیر جدش كشته شد)
و یا با استناد به برخی كتاب های علمای شیعه و برداشت های ناقص و غیر صحیح خود مردم كوفه را شیعه امیر المؤمنین و امام حسین علیهما السّلام معرفی كرده و قاتلان آن حضرت را همین گروه می دانند.
به عنوان نمونه به مواردی از این شبهه افكنی ها توجه كنید:
1. نفرین امام حسین علیه السّلام خطاب به چه كسانی است؟
احمد الكاتب و بعضی دیگر از هم مسلكان او می گویند: امام حسین علیه السّلام در نفرین به شیعیان خود این گونه گفته است:
اللهم إن مَتَّعْتَهم إلی حین فَفَرِّقْهم فِرَقاً، واجعلهم طرائق قِدَداً، ولا تُرْضِ الوُلاةَ عنهم أبداً، فإنهم دَعَوْنا لِینصرونا، ثم عَدَوا علینا فقتلونا.
پروردگارا! این گروه را تا مدت معینی از دنیا برخوردار ساز و آنان را در فرقه ها و دسته جات متعدد قرار بده و هیچ گاه والیان را از آنان خرسند مساز! زیرا اینان ما را دعوت كردند تا یاری كنند اما بر خلاف انتظار با ما دشمنی كردند و ما را كشتند.
الإرشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 110.
2.دولت ایران به خاطر كشتن [امام] حسین [علیه السلام ] عذرخواهی كند:
گروهی كه از آنها سخن به میان آمد در راستای سیاست «فرار به جلو» در دشمنی و كینه دیرینه خود با خاندان عصمت و طهارت با طرح بعضی از ادعا ها سعی در تبرئه خویش از برخی اتهامات دارند. به عنوان مثال به گزارشی كه در ذیل می آید دقت نمایید:
«تعدادی از اهالی مصر كه خود را به واسطه رسیدن نسبشان به ائمه شیعه، «اشراف» می خوانند، در نامه ای یه یك روزنامه مصری خواستار عذرخواهی شیعیان و دولت ایران به خاطر قتل امام حسین علیه السلام شدند!
به گزارش «خیمه» این افراد همچنین درخواست كرده اند اموال «خمس» و همچنین «فیئ» به ایشان پرداخت شود. آقایان «اشراف» خود را در جایگاه صاحبان دم نشانده و در نامه خود یادآور شده اند كه به عنوان «اشراف» (معادل سید) مسئولیت قتل امام حسین علیه السلام را به عهده شیعیان می دانند.
مسئول این گروه در نامه خود آورده است: «دلایل قطعی ثابت شده است كه اجداد شیعیان فعلی كه در عراق و ایران پراكنده اند همان كسانی هستند كه در جنگ، [امام] حسین [علیه السلام] را كشتند، روایات شیعه هم به این جنایت شیعیان تصریح می كند!»
هم چنین این شخص با ذكر روایاتی از عالمان شیعه و به نقل از ائمه در مذمت كوفیان، این مذمت ها را خطاب به شیعیان فرض كرده است.
البته نویسنده این مطلب خیلی زود و در همین نامه هویت و انگیزه خود را لو داده و از همه نوادگان امام حسین علیه السلام دعوت كرده است تا با اتحاد، انتقام خود را از شیعیان یهودی بگیرند.
به رغم این كه اهل سنت وجوب خمس را تنها در غنائم جنگی صحیح می دانند، این افراد از شیعیان قم و نجف و دیگر مناطق خواسته اند تا اموالی را كه تاكنون از راه خمس و دیگر اموال كه از نظر شرعی متعلق به ائمه است، به آنها برگردانند.»
فردا ـ 5 آبان 1387 ساعت 14:03
3.كشته شدن امام حسین علیه السلام با شمشیر ...
و یا ابن العربی (قاضی ابوبكر محمد بن عبد اللَّه ابن العربی المالكی) متوفای 543 هـ. ق. صاحب كتاب «العواصم من القواصم» (توجه شود كه با ابن عربی عارف معروف كه در متون فارسی ما بدون الف و لام می آید اشتباه نشود. و گر چه شخصیت و تفكرات وی در جای خود قابل نقد و مناقشه است اما او نسبت به اهل بیت علیهم السلام ارادت داشته است.) وی كه در طرفداری از بنی امیه و بغض و دشمنی نسبت به اهل بیت شهره بوده است، برای آن كه دامن یزید را از خون امام حسین علیه السلام تطهیر كند، گفته است:
«انّ یزید قتل الحسین بسیف جده»
یزید [امام] حسین [علیه السلام ] را با شمشیر جدش به قتل رساند.
المناوی، محمد بن عبد اللَّه، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، تحقیق احمد عبد السلام، ج: 1 ص: 265، دارالكتب العلمیة، چاپ اول 1415ق، بیروت. همچنین ر. ك. خلاصة عبقات الانوار، میر سید حامد حسین النقوی، تلخیص المیلانی، ج: 4 ص 237 و 238، مؤسسة البعثة قم 1406
پس همان طور كه گفتیم: اشخاصی هم چون ابن حجر هیثمی و محمد كرد علی و تقی الدین ابن الصلاح و غزالی، و ابن العربی و ابن تیمیه و غیره كه از بزرگان و سردمداران همینان بوده اند با عبارات دیگری این شبهات را طرح نموده اند.
مراجعه شود به: الفتاوی الحدیثیة، ص193. و نیز مراجعه شود به: رساله ابن تیمیة: سؤال در رابطه با یزید بن معاویه ص 14 و 15 و 17، و كتاب العواصم من القواصم از ابن العربی ص 232 و233 و إحیاء علوم الدین از غزالی، ج 3، ص 125 و الاتحاف بحب الأشراف، ص67 و 68 و الصواعق المحرقة، ابن حجر، ص 221 و خطط الشام، ج 1، ص 145 و قید الشرید، ص 57 و 59
4.مخالفت با یزید ... !!!
محمد الخضری این گونه می گوید:
الحسین أخطأ خطأ عظیماً فی خروجه هذا الذی جر علی الأمة وبال الفرقة، وزعزع ألفتها إلی یومنا هذا...
[امام] حسین [علیه السلام ] در خروجش بر علیه حكومت كه موجب گرفتاری و تفرقه امت پیامبر شد و تا امروز این ألفت و دوستی از بین آنها رخت بربسته است مرتكب خطا شد...
حاضرات فی تاریخ الأمم الإسلامیة، ج 2، ص 129
محمد أبو الیسر عابدین، مفتی شام این گونه گفته است:
بیعة یزید شرعیة، ومن خرج علیه كان باغیاًً.
بیعت با یزید از وجاهت شرعی برخوردار بوده و هر كس بر علیه او خروج نماید سركشی و طغیان نموده است.
اغالیط المؤرخین، ص 120
مفتی اعظم عربستان عبدالعزیز آل الشیخ در جایی دیگر می گوید::
بیعت با یزید مشروع بوده و خروج علیه او باطل است
5.یزید مجتهد و امام !!!
ابو الخیر شافعی قزوینی، یزید را در كارش این گونه توصیف می كند:: «إماماً مجتهداً» (یزید امام و مجتهد بوده است) تراجم رجال القرنین السادس والسابع، ص 6
بلكه بعضی ادعا كرده اند كه یزید از صحابه، و از خلفاء راشدین مهدیین و یا از أنبیاء بوده است
ر. ك. منهاج السنة، ابن تیمیة، ج 4، ص 549 به بعدد
پاسخ:
در پاسخ به این گروه از افراد این گونه می گوییم:
الف: عدم مشروعیت خلافت یزید به شهادت جمع كثیری از صحابهه
زمانی كه امام حسین علیه السلام كه برترین و بزرگ ترین صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله و دیگر صحابه حاضر در عهد یزید كه أهل حل و عقد امت بودند أمارت یزید را بالاتفاق ردّ نموده و او را شخصی فاسق، فاجر شراب خوار و... دانستند، (عبارات تاریخی آن در ابتدای این تحقیق ذكر گردید) از این رو دیگر جایی برای توجیه حاكمیت و خلافت نامشروع یزید باقی نمی ماند تا امام حسین علیه السّلام به عنوان شورش گر و خروج كننده بر علیه او خوانده شود.
با این تفصیل اصل مشروعیت خلافت یزید زیر سؤال رفته و بطلان گفتار افرادی كه امام حسین علیه السلام را خروج كننده بر علیه یزید دانسته اند آشكار می شود.
ب ـ صدور فرمان از سوی یزید برای كشتن امام حسین علیه السلام
در تبیین قاتل بودن یزید نسبت به امام حسین علیه السّلام لازم نیست كه او خود به صورت مستقیم و مباشر قاتل آن حضرت بوده باشد؛ بلكه زمانی كه تمام حكام و فرماندهان زیر دست او در انجام دستورات و فرامین حكومتی تابع محض او به حساب آیند و شكست و پیروزی آنها به یزید نسبت داده شود دیگر هیچ جایی برای توجیه بی گناهی یزید در این اقدام وجود ندارد. به تعبیر دیگر: یزید بن معاویة قاتل امام حسین علیه السلام است اما با شمشیر ابن زیاد، و شمر و عمر بن سعد.
در این زمینه می توان به این دسته از روایات تاریخ اشاره نمود:
ذهبی می نویسد:
حسین به سوی كوفه، عزیمت نمود. از این رو یزید به والی و حاكم عراق عبید الله بن زیاد نوشت: حسین به سوی كوفه عازم است، و او از میان شهر ها سرزمین تو را انتخاب كرده كه هم زمان با ایام و دوران حكومت توست، او تو از میان عمال و گارگزاران برای این كار برگزیده شده ای پس لازم یا خود را آزاد سازی یا به بردگی و غلامی درآیی و از این رو بود كه ابن زیاد حسین را كشت و سر او را برای یزید فرستاد.
و نیز سیوطی می نویسد:
یزید به عبید الله بن زیاد والی و فرماندار خود در عراق، دستور قتال و جنگیدن با حسین را صادر كرد.
تاریخ الخلفاء، ص 193، چاپ دار الفكر سال 1394 هـ. بیروت.
ابن زیاد به مسافر بن شریح یشكری می گوید:
این كه من حسین را به قتل رساندم به این خاطر بود كه به مرا بین كشته شدن خودم و كشتن حسین مخیر نموده بود و من بین این دو كشتن حسین را انتخاب كردم.
الكامل فی التاریخ، ج 3، ص 324.
ابن زیاد در نامه ای به امام حسین علیه السلام می نویسد:
به من خبر رسیده است كه تو در سرزمین كربلاء فرود آمده ای، و یزید به من نوشته است: كه بر بستر نرم نیارامم و از شكم سیر نكنم تا این كه یا تو را به دیار دیگر نزد خدای لطیف خبیر فرستم ویا این كه تحت فرمان خود و حكومت یزید در آورم، والسلام.
بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج 44، ص 383 ـ مقتل العوالم، ص 243 ـ الفتوح، ابن أعثم، ج 3 و ج 5، ص 85.
یعقوبی می گوید: یزید در نامه ای به ابن زیاد نوشت:
به من خبر رسیده است كه اهل كوفه به حسین نامه نوشته اند تا به سوی آنها حركت كند، و او از مكه به سوی آنها راه افتاده است، و او از میان شهر ها سرزمین تو را انتخاب كرده كه هم زمان با ایام و دوران حكومت توست، اگر او را به قتل رساندی كه هیچ و الا باید هم چون پدرت به بردگی و غلامی درآیی پس بترس از آن كه فرصت از دست برود.
تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 242، چاپ صادر. كتاب الفتوح.
در جای دیگر این گونه آمده است:
یزید، عمرو بن سعید بن عاص را بر لشكری از حاجیان گمارد تا بر مراسم حج سرپرستی كند، و به توصیه نمود تا هر كجا [امام] حسین [علیه السلام ] را یافت او مورد هجوم قرار دهد.
المنتخب، طریحی، ج 3، ص 304، اللیلة العاشرة.
در بعضی دیگر از تواریخ آمده كه یزید به ولید بن عتبة نوشت:
حسین و عبد الله بن عمر و عبد الرحمان بن أبو بكر و عبد الله بن زبیر را برای بیعت گرفتن از آنها به سختی با ایشان برخورد كن، و اگر هر كس از این امر سرباز زد گردنش را بزن و سر او را برایم بفرست.
مقتل الحسین خوارزمی، ج 1، ص 178 و 180 ـ مناقب آل أبی طالب، ج 4، ص 88 چاپ مكتبة مصطفوی ـ قم ـ إیران ـ الفتوح، ابن أعثم، ج 5، ص 10.
و بر اساس گزارش یعقوبی:
به محض رسیدن نامه من حسین بن علی و عبد الله بن زبیر را احضار كن، و از آنها بیعت بگیر، و اگر از این كار امتناع ورزیدند آنها را گردن بزن، و سر هایشان را برای من بفرست، و از تمام مردم بیعت بگیر و اگر شخصی از این كار امتناع ورزید حكم را در باره او و حسین بن علی و عبد الله بن زبیر اجرا كن. والسلام.
تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 241.
یزید به عامل خود در مدینه نوشت:
در جواب نامه عجله كن، و در آن برای من بیان كن چه كسانی تحت فرمان و چه كسانی خارج از فرامین من هستند، و به همراه جواب نامه من سر حسین بن علی با نیز بفرست.
ألامالی، شیخ صدوق، ص 134 و 135 چاپ سال 1389 نجف أشرف عراق ـ بحار الانوار، ج 44، ص 312. درعبارتی دیگر آمده كه ولید بن عتبه به یزید اطلاع داد كه بین او و امام حسین علیه السلام و ابن زبیر چه گذشته از این رو یزید غضب ناك شد و به او نوشت:
زمانی كه نامه من به دست تو رسید بار دیگر از مردم مدینه بیعت بگیر و این را به عنوان تأكید بر بیعت قبل قرار بده، و عبد الله بن زبیر را رها كن، كه فرصت برای بیعت گرفتن از او زیاد است، و او مادامی كه زنده است نمی تواند از چنگ ما فرار كتد، و لازم است كه همراه با جواب نامه من سر بریده حسین بن علی را نیز بفرستی، كه اگر این گونه كردی فرماندهی سپاهیان از توست و جایزه و هدیه ای ارزشمند نیز نزد من داری.
الفتوح، ابن أعثم، ج 3، جزء 5، ص 18.
ابن عساكر می گوید:
به یزید خبر رسید كه [امام] حسین [علیه السلام ] خارج شده است، از این رو او به عبید الله بن زیاد كه عامل و كارگزار او در عراق بود نامه نوشت، و او را امر نمود تا با حسین به محاربه بپردازد، و اگر بر او پیروز شد او را به سوی او بفرستد.
تاریخ دمشق، ج 14، ص 213 ـ و در حاشیه بغیة الطالب، ج 6، رقم 2614.تاریخ دمشق، ج 14، ص 213 ـ و در حاشیه بغیة الطالب، ج 6، رقم 2614.
و ده ها و صد ها متن و سند دیگر كه بعضی از آنها در این قسمت و نیز ابتدای تحقیق ذكر شد؛ كه هر كدام به خودی خود می تواند بهترین شاهد و تأیید برای اثبات قاتل بودن یزید باشد.
حال ما سؤال می كنیم امر به محاربه و قتال و جنگیدن و كشتن و سر از تن جدا كردن امام حسین علیه السّلام آیا از كسی غیر از یزید صادر شده است؟!
و از طرفی دیگر، اگر بر فرض، این ادعا كه یزید امر به كشتن امام حسین علیه السّلام نكرده صحیح می بود، لازم بود همان گونه كه در متون بالا امر نمودن به قتل آن حضرت را ذكر كرده اند خلاف آن را نیز ذكر می كردند و یا بعد از این اتفاق ـ علی الأقل ـ توبیخ و عقاب و تنبیه نمودن عوامل و كارگزاران در این واقعه هم چون: ابن زیاد و عمر بن سعد و شمر بن ذی الجوشن و غیره ـ لعنهم الله ـ را كه مشاركت در این امر داشتند را صادر می نمود.
و اگر یزید قاتل نبود و یا از این عمل رضایت نداشت لااقل لازم بود از عمل سفیانیه أهل دمشق كه از اسرای كاروان كربلاء با دف و ساز و طنبور و خوشحالی و پای كوبی استقبال كردند جلوگیری به عمل آورده و آنها را از این كار منع نماید!
پاسخ به ادعای نفرین امام حسین علیه السلام
با توجه به اشكالی كه برخی در این روز ها بر علیه شیعه به صورت گشترده دامن زده و آن را به عنوان تصریح امام حسین علیه السلام به قاتل بودن شیعیان در واقعه كربلاء طرح می نمایند به و شكل مفصل به پاسخ این این قسمت از اشكال فوق می پردازیم:
شیعه كیست؟
قائل شدن به این مطلب كه شیعیان، امام حسین علیه السلام را به شهادت رسانده اند دارای تناقض و تضادی آشكار است. چرا كه شیعه به یار و انصار و پیرو و نیز دوست دار یك شخص گویند، اما این كه به قاتل و دشمنی كه در صف و سپاه مقابل قرار گیرد نیز شیعه بگویند، كلامی واضح البطلان است. حال با این توصیف چگونه می توان میان محبت و یاری و پیروی، و جنگ و دشمنی جمع كرد؟! و اگر بنا باشد افراد در سپاه عمر سعد و عبید الله بن زیاد را شیعه بنامیم پس یاران آن حضرت كه تا آخرین لحظه در كنار آن حضرت ایستادگی و جان فشانی كردند و در این راه به شهادت رسیدند را چه بنامیم؟!!
و اگر بر فرض هم تسلیم شده و این ادعا را بپذیریم كه قاتلین امام حسین علیه السلام از شیعیان بوده اند، باید گفت: اینان شیعیانی بوده اند كه از شیعه بودن خود بر گشته و به دشمنان آن حضرت پیوسته اند و در این حال دیگر به چنین شخصی شیعه نمی گویند، بلكه تعبیر دشمن در حق او شایسته تر است.
در این زمینه كلام سید محسن امین در كتاب اعیان الشیعه جالب به نظر می رسد:
منزه است خداوند از این كه قاتلین امام حسین علیه السلام از شیعیان باشند؛ بلكه كسانی كه ایشان را كشتند از اهل طمع بودند كه دین نداشتند و بعضی از اشرار نااهل بودند و بعضی از ایشان به دنبال رؤسای خود رفتند؛ رؤسایی كه حب دنیا ایشان را به جنگ حسین بن علی علیهما السلام كشانده بود؛ و در بین ایشان كسی از شیعیان و دوست داران حضرت نبود؛ اما شیعیان حضرت و مخلصین برای حضرت همگی یاران او شدند و در این كه در راه او كشته شوند درنگ ننمودند؛ و او را تا آخرین لحظات زندگانی با تمام نیرو یاری كردند؛ و بسیاری از ایشان نیز نتوانستد حضرت را یاری بنمایند یا نمی دانستند كه كار حضرت به اینجا منتهی خواهد شد؛ بعضی نیز در این هنگام جان خود را به خطر انداخته و حصاری را كه ابن زیاد دور كوفه كشیده بود شكستند و برای یاری حضرت آمدند تا این كه در كربلا شهید شدند؛ اما این كه ادعا شود یكی از شیعیان در جنگ با حضرت حضور داشته است این صحت ندارد؛ و آیا كسی می تواند اعتقاد داشته باشد كه یكی از شیعیان و دوست داران حضرت كه چنین علاقه ای به حضرت داشته به جنگ ایشان برود؟ هرگز؛ همیشه چنین بوده است كه طرف داران حق در هر زمانی اندك بوده اند و این همیشه دیده شده است و خداوند فرموده اند: «و عده كمی از بندگان من شكرگذار هستند.»
أعیان الشیعة، ج 1، ص 585.
هویت كوفیان در زمان امام حسین علیه السلام :
درست است كه آن دسته از مردمانی كه برای كشتن امام حسین علیه السلام به كربلا آمده بودند از أهالی كوفه بودند، اما در آن زمان دیگر در كوفه شیعه ای كه در تشیع خود شهرتی داشته باشد وجود نداشت. چون زمانی كه معاویه به حكومت رسید زیاد بن أبیه را بر كوفه حاكم نمود و او نیز هر شیعه ای را كه می شناخت مورد تعقیب قرار داد و آنها را مورد كشت و كشتار و هدم و غارت قرار می داد و یا دستگیر كرده و به حبس و زندان می فرستاد تا این كه در شهر كوفه، دیگر شخصی كه به شیعه بودن شهرت داشته باشد وجود نداشت.
پس درحقیقت طبق آن چه كه در مصادر تاریخی آمده شیعیان در كوفه تنها عده كمی از جمعیت 15000 نفری كوفه را تشكیل می دادند؛ كه بسیاری از ایشان در زمان معاویه تبعید شده و یا به زندان افتاده و عده بسیاری نیز به شهادت رسیده بودند. بسیاری از ایشان نیز به خاطر مشكلات فراوان به شهرهای دیگر هم چون: موصل، خراسان و قم پناهنده می شدند؛ عده زیادی از ایشان نیز مانند: بنی غاضره می خواستند به یاری امام بشتابند كه سربازان عبید الله بن زیاد مانع شدند.
ابن أبی الحدید معتزلی در این باره می گوید:
معاویه بعد از سال خشكسالی، نامه ای به یكی از كارگزاران خویش نوشت مبنی بر این كه هر كس چیزی از فضایل ابو تراب (امیر المؤمنین علیه السّلام) و خاندان او نقل كرد، در مقابل او هیچ مسئولیتی بر عهده شما نیست. (به این معنا كه: هر اتفاقی برای این شخص افتاد و شما هر بلایی به سر او آوردید جایز است) از این رو سخنرانان در هر كوی و برزن و بر فراز هر منبری علی را لعن كرده و از او بیزاری می جستند و به او و اهل بیت او دشنام می دادند؛ و بیچاره ترین مردم در آن زمان، مردم كوفه بودند؛ زیرا شیعه علی علیه السلام در آن شهر زیاد بود؛ معاویه، زیاد بن سمیه را حاكم كوفه و هم زمان شهر بصره را نیز تحت امر او ساخت. و او به دنبال شیعیان می گشت ـ او شیعیان را می شناخت، زیرا در زمان خلافت علی علیه السلام از طرفداران او بود ـ پس ایشان را حتی زیر هر سنگ و كلوخی هم كه بودند می یافت و به قتل می رساند و یا تهدید به قتل می كرد؛ و دست ها و پا ها را جدا كرده و چشم ها را كور می كرد؛ و ایشان را بر تنه های درخت خرما به دار می كشید؛ و یا از عراق بیرون می كرد؛ تا جایی كه كسی از شیعیان شناخته شده در عراق باقی نماند.
شرح نهج البلاغة، ج11، ص 44 ـ النصایح الكافیة، محمد بن عقیل، ص 72.
طبرانی در المعجم الكبیر با سند خود از یونس بن عبید از حسن نقل نموده است:
زیاد شیعیان [حضرت] علی [علیه السلام ] را مورد تعقیب قرار می داد و در صورت دست یافتن به آنها از دم تیغ می گذراند، و چون این خبر به حسن بن علی [علیهما السلام ] رسید فرمود: خدایا او را به مرگی منحصر به فرد مبتلا ساز، كه قتل و مرگ كفاره او می باشد.
المعجم الكبیر، طبرانی، ج 3، ص 68 ـ مجمع الزوائد، هیثمی، ج 6، ص 266.
هیثمی بعد از نقل این خبر می گوید:
این روایت را طبرانی نقل كرده و رجال آن صحیح است.
هم چنین ذهبی در سیر أعلام النبلاء می گوید:
أبو الشعثاء گفته است: زیاد نسبت به كسانی كه با خواسته های او مخالفت می ورزیدند از حجاج بن یوسف نیز خون ریز تر بودند.
حسن بصری می گوید:
به [امام] حسن بن علی [علیهما السلام ] خبر دادند كه زیاد شیعیان علی [امیر المؤمنین علیه السّلام] را در بصره مورد تعقیب قرار داده و می كشد، حضرت او را نفرین نمود و گفته شده: او مردم كوفه را جمع كرد تا اعلام برائت و بیزاری از أبی الحسن [امیر المؤمنین علیه السّلام] را به آنان عرضه نماید، كه در همین وقت سال 53 هـ. او مبتلا به بیماری طاعون شد.
سیر أعلام النبلاء، ج 3، ص496.
ابن أثیر در الكامل می گوید:
زیاد أولین كسی بود كه در سلطنت خود بیش ترین سخت گیری ها را به عمل آورد، و برحكومت و فرمانروایی معاویه تأكید ورزید، و سیف خود را از نیام بركشید، و به مجرد ظن و گمان به كسی او را دستگیر می نمود، و بر اساس شبهه عقاب می نمود، و مردم از او خوف و ترس شدیدی داشتند؛ مگر این كه بعضی به بعضی دیگر امن بدهند.
الكامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج 3، ص450.
ابن حجر در لسان المیزان می نویسد:
زیاد شخصی آگاه بود، و سیاست را خوب می دانست، و از عقلی وافر برخوردار بود، و از شیعیان علی بود كه او را به ولایت امارت قدس می نمود، اما زمانی كه به معاویه پیوست شدیدترین و سخت گیرین ترین مردم بر علیه خاندان و شیعیان [حضرت] علی [علیه السلام ] شد، و او همان كسی بود كه در قتل حجر بن عدی و همراهانش نقش به سزایی داشت.
لسان المیزان، ابن حجر، ج 2، ص 495.
از مجموع مباحث گذشته مشخص گردید كه در زمان واقعه كربلاء دیگر شیعه ی شناخته شده ای در كوفه باقی نمانده بود كه بخواهد در جنگ با امام حسین علیه السلام شركت كرده باشد، پس چگونه می توان ادعا كه شیعیان كوفه قاتل امام حسین علیه السلام بوده اند؟
و هیچ ناظر منصفی نمی تواند بگوید: این شیعیان بودند كه برای امام حسین علیه السلام نامه نوشته و او را دعوت نمودند، چرا كه معروف ترین نویسند گان نامه اشخاصی هم چون: شبث بن ربعی و حجار بن أبجر و عمرو بن حجاج و غیره بودند كه هیچ كس نگفته اینها شیعه بودند.
تغییر هویت كوفیان از زمان خلفای سه گانه:
بسیاری از روایات و كلمات تاریخی را می بینیم كه به خوبی دلالت می كند كه ایشان از طرفداران خلفای قبل از امیر مومنان علی علیه السلام بوده اند از آن جمله می توان به ماجرای ذیل كه آن را بسیاری از مولفین كتب تاریخی روایت كرده اند اشاره كرد: كه وقتی امیر مومنان علی علیه السلام خلافت را در كوفه به دست گرفتند خواستند یكی از بدعت های عمر ـ نماز تراویح ـ را ریشه كن نمایند؛ لذا به امام حسن علیه السلام دستور دادند كه به مسجد رفته و مانع مردم شوند اما تا حضرت با این عمل مخالفت نمودند، مردم صدا به اعتراض بلند كرده كه:«وا عمراه، وا عمراه» به دنبال آن حضرت امیر علیه السلام فرمودند: «قل لهم صلوا» به آنان بگویید به هرنحوی كه می خواهند نماز بخوانند .
روایت شده است كه عمر در ماه رمضان شب هنگام بیرون آمد و در مسجد چراغ هایی را دید ؛ سؤال كرد: این چیست؟ به او گفتند: مردم برای نماز مستحبی جمع شده اند (و نماز را به جماعت بخوانند)؛ عمر گفت: این كار بدعت است، اما بدعت خوبی است. پس همان گونه كه مشخص است خود اعتراف كرد كه این كار بدعت است و رسول خدا شهادت داده اند كه هر بدعتی گمراهی است. و از امیر المؤمنین علیه السلام روایت شده است كه وقتی در كوفه گرد ایشان جمع آمدند ، و از حضرت خواستند كه برای ایشان امامی قرار دهد كه با او نماز مستحب ماه رمضان را بخوانند ، ایشان را از این كار منع كرده و ایشان را آگاه نمود كه این كار بر خلاف سنت رسول خداست ؛ آنها امیر مومنان علیه السلام را رها كرده و خودشان گرد هم جمع شدند و یكی را جلو انداختند ( تا امام جماعت شود ) ؛ پس حضرت امام حسن مجتبی را به نزد ایشان فرستادند ؛ حضرت وارد مسجد شدند در حالی كه شلاقی به همراه داشتند؛ وقتی مردم ایشان را دیدند فرار كرده و فریاد می زدند ای وای سنت عمر از بین رفت!!!
شرح نهج البلاغة ابن أبی الحدید از علمای اهل سنت، ج 12، ص 283 ـ وسائل الشیعة (الإسلامیة) مرحوم حر عاملی از علمای شیعه، ج 5، ص 192، ح 2.
این ماجرا به حدی گسترده بود كه حضرت در ضمن خطبه ای مفصل می فرمایند: من از شورش عمومی و نیز از بر هم خوردن پایه های حكومت اسلامی در كوفه ترسیدم!!! این خود بیان گر آن است كه بیشتر مردم كوفه از طرفداران خلیفه دوم بودند و این با شیعه بودن مردم كوفه آن هم سال ها قبل از واقعه كربلاء منافات دارد.
امیر مومنان خطبه ای خوانده و در آن خدا را حمد و ثناء گفته و سپس بر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم درود فرستادند؛ سپس فرمودند:...
خلفای قبل از من كارهایی انجام دادند كه در آن با رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم مخالفت كردند و در آن بنای مخالفت با رسول خدا را از روی عمد داشتند. پیمان او را شكسته و سنت او را تغییر دادند؛ و اگر مردم را بر ترك آنها وادار نمایم و آنها را به جایگاه خود بازگردانم و به آنچه در زمان رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بود لشكر من از گرد من پراكنده شده و تنها باقی می مانم و یا با عده كمی از شیعه ام كه برتری من و وجوب امامت من از كتاب خدا و سنت رسول خدا - صلی الله علیه وآله وسلم ـ را می دانند.
... قسم به خدا كه مردم را دستور دادم كه در ماه رمضان غیر از نماز واجب را به جماعت نخوانند و ایشان را آگاه نمودم كه خواندن نماز مستحبی به جماعت بدعت است؛ پس عده ای از لشكریان كه همراه من جنگیده بودند ندا دادند: ای اهل اسلام سنت عمر تغییر كرد!!! ما را از نماز مستحبی در ماه رمضان باز می دارند!!!
و ترسیدم كه بر من از سمت لشكرم شوریده همان گونه كه از این امت تفرقه و اطاعت از امامان گمراهی و دعوت كنندگان به سوی آتش دیدم.
الكافی، شیخ كلینی، ج 8، ص 58، ح 21
همان طور كه در این روایت صحیح آمده است، حضرت حتی در زمان خویش شیعیان را اقلیت كوفه می دانند!!!
كوفه خالی از شیعیان:
از معروف ترین افرادی كه در تومار قاتلین امام حسین علیه السلام آمده اسامی این افراد به چشم می خورد:
عمر بن سعد بن أبی وقاص و شمر بن ذی الجوشن و شبث بن ربعی و حجار بن أبجر و حرملة بن كاهل و سنان و...
و در این بین نمی توان حتی یك نفر معروف به شیعه أهل بیت علیهم السلام را یافت. و تمام افراد نام برده شده بالا نه به تشیع و نه به موالات و دوستی امیر المؤمنین علیه السّلام شناخته شده اند.
كوفه پایگاه حنفیان:
وقتی در كتب اسلامی و فقهی با این عبارت مواجه می شویم كه « هذا رای كوفی» یعنی: این از نظرات اتباع ابو حنیفه است. این نشان می دهد كه چند سال بعد از شهادت امام حسین علیه السلام كوفه مركز احناف شده است و این خود با شیعه بودن اكثر مردم این شهر در گذشته آن منافات دارد.
قاتلان از شیعیان آل ابی سفیان!
بعد از فحص و تتبع فراوان در كلمات و فرمایشات امام حسین علیه السلام در كربلاء و خُطبه آن حضرت در باره آن قوم جنایت كار و احتجاجات آن حضرت بر علیه آنان هرگز با تعبیری بر خورد نكردیم كه حضرت آنان را از شیعیان و یا موالین خود و یا پدر بزرگوارش امیر المؤمنین علیه السّلام دانسته باشد و حال آن كه جا داشت اگر چنین می بود آن حضرت به عنوان راهی كه می توانست احتمال تأثیر در قلوب آنان را بیش تر سازد با این تعبیر آنان را خطاب فرماید كه: شما كه از شیعیان و محبین و پیروان پدر و یا خود من هستید پس چرا حال این گونه به جنگ و نبرد با من بر خواسته اید؟ همان گونه كه این كلام در كلمات و تعابیر غیر آن حضرت هم دیده و یا شنیده نشده كه آن گروه را با این تعبیر توصیف نموده باشند. و این خود دلیل واضحی است بر این مطلب كه این قوم شیعه اهل بیت علیهم السلام نبوده اند.
بلكه بالعكس در تعبیری كه آن حضرت در لحظات آخر خطاب به آن قوم جنایت پیشه فرمودند مطلب دیگری را ثابت می كند.
امام حسین علیه السلام در روز عاشوراء آنان را با تعبیر شیعه آل أبی سفیان معرفی می فرماید:
وای بر شما ای پیروان أبو سفیان! اگر دین ندارید و از روز معاد نمی هراسید، لا اقل در دنیا آزاد مرد باشید و آن گونه كه می پندارید به حسب و نسب خود كه عرب هستید باز گردید.
مقتل الحسین، خوارزمی، ج 2، ص 38 ـ بحار الأنوار، ج 45، ص 51 ـ اللهوف فی قتلی الطفوف، ص 45.
تعبیرات به كار رفته از سوی قاتلان:
از تعبیرات به كار رفته در روز عاشوراء خطاب به امام حسین علیه السلام به خوبی می توان پی برد كه آیا این گروه، از چه قوم و قماشی بودند؟ از شیعیان آن حضرت یا از دشمن ترین دشمنان وی؟!!
قاتلان آن حضرت در آن روز به حضرت خطاب می كردند و می گفتند:
این جنگ و قتال ما با تو از روی دشمنی و عداوت با پدرت علی بن ابی طالب است.«إنما نقاتلك بغضاً لأبیك» یعنی: ما از روی بغض و كینه ای كه با پدرت علی بن ابی طالب داریم با تو به جنگ و نبرد برخاسته ایم. ینابیع المودة، قندوزی حنفی، ص 346.
حال با این تعبیر آیا می توان گفت: كه قاتلان آن حضرت در روز عاشوراء از شیعیان امیر المؤمنین و امام حسین علیهما السّلام بوده اند.
و یا بعضی دیگر را می بینیم كه این تعبیر را خطاب به امام حسین علیه السلام دارند:یا حسین، یا كذّاب ابن الكذّاب.
ای حسین ای درو غ گوی فرزند دروغ گو!
الكامل، ابن أثیر، ج 4، ص 67.
و یا در جای دیگر خطاب به امام حسین علیه السلام این جمله را گفتند:
یا حسین أبشر بالنار.
ای حسین تو را بشارت باد به آتش دوزخ.
الكامل، ابن أثیر، ج 4، ص66 ـ البدایة والنهایة، ج 8، ص 183.
شخص دیگری خطاب به امام حسین علیه السلام و اصحابش این گونه گفت:
إنها لا تُقْبَل منكم.
این نمازی كه شما ها می خوانید مورد قبول خداوند واقع نمی شود.
البدایة والنهایة، ابن كثیر، ج 8، ص 185.
و بسیاری از جملات و عبارات دیگر كه به خوبی از حقد و بغض و كینه با أمیر المؤمنین و امام حسین علیهما السلام و أهل بیت علیهم السلام دارد.
اعمال و جنایات، گویای هویت قاتلان:
این قوم نه تنها از شیعیان و موالیان امام حسین علیه السلام نبوده اند، بلكه از دشمن ترین دشمنان آن حضرت بوده اند، چرا كه آن حضرت و اهل بیت و حتی طفل شیر خواره آن حضرت را از جرعه ای آب محروم ساختند و با همین حال به شهادت رساندند و پیكر های مطهر شهدا را با سُمّ ستوران پایمال نموده و سر از بدن ها جدا ساخته و زن ها و فرزندان آن حضرت را به اسارت گرفتند و اموال آنان را به غارت بردند و ده ها جنایت دیگر كه از دشمن ترین دشمنان نیز انتظار ارتكاب آن نمی رفت؛ چه رسد به این كه این اعمال از شیعیان سرزده باشد.
ابن أثیر در تاریخ خود می گوید:
عمر بن سعد خطاب به لشكریانش فریاد زد: چه كسی حاضر است با اسب خود پیكر حسین را لگد مال كند. این جا بود كه ده نفر از سپاه او كه از جمله آنها إسحاق بن حیوه حضرمی ـ كسی كه جامه و پیراهن آن حضرت را نیز به غارت برد و بعد ها به بیماری برص و پیسی مبتلاء شد ـ آمده و پیكر حسین را با اسب هایشان آن قدر لگد كوب كردند كه سینه و پشت با هم یكی شد.
الكامل، ابن أثیر، ج 4، ص80.
همو در جای دیگر می گوید:
تمام اموالی كه متعلق به [امام] حسین [علیه السلام ] بود به غارت برده شد. شلوار آن حضرت را بحر بن كعب و روپوش ابریشمی آن حضرت را قیس بن أشعث، كه به همین علت از آن به بعد به «قیس قطیفه» اشتهار یافت و نعلین (كفش های) آن حضرت را أسود أودی به سرقت برد. و نیز شمشیر آن حضرت را مردی از قبیله دارم برد أخذ، و عده ای به جامه سرخ رنگ و بعضی اشیاء قیمتی آن حضرت تمایل نموده و غارت كردند، و نیز هر آن چه متعلق به زنان بود را به یغما بردند تا جایی كه اگر زنی می خواست جامه ای را بر تن كند از پشت سر آن را می ربودند.
الكامل، ابن أثیر، ج 4، ص 79.
ابن كثیر از أبو مخنف نقل می كند:
سنان و بعضی دیگر لیف خرمای آن حضرت را غارت نمودند، و تمام أموال و ما حصل و هر آن چه كه در خیمه آن حضرت بود را بین خود تقسیم كردند و حتی لباس های زنان را به غارت بردند.
عمر بن سعد آمد و گفت: همه بدانند! كسی اجازه ندارد متعرض این زنان شود و یا این جوان را بكشد، و هر كس كالا و یا متاعی از اینان به غارت برده به آنان بازگرداند. راوی می گوید: به خدا سوگند! هیچ كس چیزی از اشیاء به غارت رفته را برنگرداند.
البدایة والنهایة، ابن كثیر، ج 8، ص190.
حال با این اعمال و رفتاری كه از كسی جز انسان كینه توز و شقی و پست و دشمن ترین دشمنان سر نمی زند باز هم می توان گفت: قاتلین آن حضرت شیعیان او بوده اند؟!
اسامی افراد گویای هویت قاتلان:
اگر كسی دلایلی كه تا كنون گفته شد را در شیعه نبودن حاضران در كربلاء نپذیرد و اصرار به شیعه بودن آنان داشته باشد آیا در رابطه با آمرین و حكم فرمایانی كه باعث و بانی این حادثه شدند چه می خواهد بگوید؟! آیا افرادی كه اسامی بعضی از آنها در ذیل می آید نیز از شیعیان و محبین امیر المؤمنین علیه السّلام و امام حسین علیه السلام هستند؟!! افرادی هم چون:
یزید بن معاویة ـ عبید الله بن زیاد ـ عمر بن سعد ـ شمر بن ذی الجوشن ـ قیس بن أشعث بن قیس ـ عمرو بن حجاج زبیدی ـ عبد الله بن زهیر أزدی ـ عروة بن قیس أحمسی ـ شبث بن ربعی یربوعی ـ عبد الرحمن بن أبی سبرة جعفی ـ حصین بن نمیر ـ حجار بن أبجر.
و نیز عده ای دیگر كه اسامی آنها در زیر می آید و در جریان واقعه كربلاء و به شهادت رساندن آن حضرت و اصحابش مباشر و مستقیم وارد صحنه شده بودند. افرادی هم چون:
سنان بن أنس نخعی ـ حرمله كاهلی ـ منقذ بن مره عبدی ـ أبو الحتوف جعفی ـ مالك بن نسر كندی ـ عبد الرحمن جعفی ـ قشعم بن نذیر جعفی ـ بحر بن كعب بن تیم الله ـ زرعة بن شریك تمیمی ـ صالح بن وهب مری ـ خولی بن یزید أصبحی ـ حصین بن تمیم و غیره...
با مراجعه به حوادث كربلاء در روز عاشوراء صحت ادعا ی ما ثابت می شود.
گفتار یزید در هویت قاتلان:
خود یزید بن معاویه كه نوك پیكان اتهام را به سوی خود می دید هرگز نگفت: این شیعیانش بودند كه حسین را كشتند. در حالی كه اگر چنین دروغی در آن زمان كمترین خریداری می داشت حتما در گفتن آن لحظه ای درنگ نمی كرد. بلكه او مسئولیت شهادت امام حسین علیه السلام را به عهده عبید الله بن زیاد والی و فرماندار كوفه می اندازد؛ تا شاید به این وسیله بتواند قدری از بار ننگ و گناه خویش بكاهد.
ابن كثیر و ذهبی و غیر این دو نوشته اند:
زمانی كه عبیدُ الله بن زیاد [امام] حسین [علیه السلام ] و اصحاب او را به قتل رساند و سر های آنان را برای یزید فرستاد، ابتدا یزید از این عمل شاد و خرسند شد، اما طولی نكشید كه از كشته شدن آنها نادم شده و همواره می گفت: اگر من احتمال اذیت آنان را می دادم اجازه این كار را نمی دادم، وحسین را همراه خود در این مكان فرو می آوردم و به خواست او فرمان می دادم، و حتی اگر با این كار به من توهین صورت می گرفت من این كار را برای حفظ حرمت رسول الله صلّی الله علیه و آله وسلّم و رعایت حق او انجام می دادم، خدا لعنت كند ابن مرجانه یعنی عبید الله بن زیاد را كه او حسین را به عسر و حرج و اضطرار كشانید، و از او خواست تا از همان جا كه آمده بازگردد، یا به سوی من آید و با من بیعت نماید، یا به یكی از سرحدات و مرزها برود. اما حسین از این كار امتناع ورزید و در نتیجه ابن زیاد او را به قتل رسانید، و با این كارش مرا مورد بغض و كینه مسلمانان قرار داد و در دل ها تخم دشمنی مرا پاشید.
سیر أعلام النبلاء، ج 3، ص 317 ـ البدایة والنهایة، ج 8، ص 35 ـ الكامل فی التاریخ، ج 4، ص 87.
اگر چه این گفتار در ابتدای تحقیق مورد نقد قرار گرفت اما در این قسمت فقط به این نكته توجه داریم كه یزید هم نگفت: شیعیان حسین را كشتند بلكه ابن زیاد را در شهادت آن حضرت دخیل می داند.
صف بندی در كربلاء گویای هویت قاتلان
در دسته بندی های همان زمان نیز به صرف این كه كسی در جبهه آن حضرت حضور می یافت از شیعیان او محسوب می شد و به كسی كه در صف مقابل او بود هرگز چنین تعبیری اطلاق نمی شد. به عنوان مثال زهیر بن قین كه ابتدا عثمانی مذهب بود و از آن حضرت گریزان بود اما وقتی كه در سپاه آن حضرت قرار گرفت او را به عنوان شیعه آن حضرت خطاب كردند.
تاریخ طبری در مورد زهیر می نویسد:
زهیر به عزره گفت: ای عزره خداوند او را پاك گردانید و هدایت نمود؛ پس از خدا بترس كه من از خیر خواهان توام؛ تو را به خدا قسم می دهم كه مبادا از كسانی باشی كه گمراهان را در كشتن جآنهای پاك یاری كنی! وی پاسخ داد: ای زهیر! ما تو را از شیعیان این خاندان نمی شناختیم (ولی امروز تو را در صف شیعیان او می بینیم) در حالی كه تو عثمانی مذهب بودی!!!
تاریخ طبری، ج 4، ص 316.
پس این كه در برخی از كتاب های تاریخی آمده است: كه چون كوفیان برای آن حضرت نامه نوشتند و آن حضرت را به كوفه دعوت كردند این نوعی بیعت با آن حضرت به حساب آمده و آنان را در زمره شیعیان قرار می دهد و از این رو نتیجه گرفته اند كه: قاتلان آن حضرت شیعیان او بوده اند..
در پاسخی كه بالاتر بیان شد بطلان این سخن آشكار گشت اضافه بر این كه ایشان این عمل را تنها بدین سبب انجام دادند كه آن حضرت را از صحابه رسول خدا بلكه بهترین صحابه در آن زمان و نوه رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم می دانستند؛ و از سوی دیگر بی مبالاتی های یزید و اوصاف دیگری كه در بالا در باره شخصیت یزید گفته شد را از او دیده و یا شنیده بودند لذا می خواستند با این عمل خود در رویه عمل حاكم اسلامی تغییر ایجاد نمایند و این دعوت و بیعت به این معنا نبود كه آن حضرت را به عنوان امام سوم و معصوم قبول داشته باشند و به این جهت لیاقت آن حضرت را برای خلافت بیشتر از دیگران بدانند.
بنا بر این می توان گفت كه مردم كوفه در زمان امیر مومنان و امام حسین علیهما السلام دو گروه بودند:
1- شیعه به معنی خاص: یعنی به دوست داشتن اهل بیت و دشمنی با دشمنان ایشان اعتقاد داشتند.
شیعه از این قبیل هرگز در لشكر عمر سعد كه با امام حسین علیه السلام جنگید حضور نداشته است. زیرا شیعیان این چنینی یا در كنار حضرت و در سپاه او حضور داشته و تا پای جنگ جنگیده و نهایتاً به شهادت رسیدند و یا در زندان عبیدالله و یزید و دیگر نقاط تحت سیطره حكومت وقت به سر می بردند و یا تحت محاصره و ممنوعیت جهت پیوستن به سپاه امام حسین علیه السلام بودند و یا بعد از شهادت حضرت به كربلا رسیده اند. و یا اساسا تا بعد از وقوع واقعه كربلاء از عزیمت امام حسین علیه السلام به كربلاء بی خبر بوده و بعد از شهادت با خبر شده اند.
2- شیعه به معنی عام: یعنی به اهل بیت علاقه مند بودند اما به دشمنی با دشمنان ایشان اعتقاد نداشتند. ایشان همان گروهی هستند كه امامت الهی اهل بیت را و سایر شروط تشیع را قبول نداشتند؛ كه ممكن است عده ای از ایشان در لشكر عمر سعد و یزید حضور داشته اند.
لعن الله امة اسست اساس الظلم و الجور علیكم اهل البیت و لعن الله امة دفعتكم عن مقامكم و ازالتكم عن مراتبكم التی رتبكم الله فیها و لعن الله امة قتلتكم و لعن الله الممهدین لهم بالتمكین من قتالكم. برئتُ الی الله و الیكم منهم و من اشیاعهم و اتباعهم و اولیائهم...و اكرمنی بك ان یرزقنی طلب ثارك مع امام منصور من اهل بیت محمد صلی الله علیه و آله
منبع : پرسمان
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .