لعن و سب در نگاه اسلام
سب و شتم و لعن به عنوان مصداقی تام از بغض از همان ابتدای زندگی بشر در بین مردم شایع بوده است و عده ای برای نشان دادن بغض و کینه خود نسبت به جریان و یا اشخاصی، به آن مبادرت می ورزیدند. با نزول دین مبین اسلام نیز همچنان این امر بین مسلمانان رایج بود و برخی برای نشان دادن بیزاری و نفرت خود به عملکرد برخی افراد دیگر به سب و لعن می پرداختند که لازم است نظر اسلام را در این زمینه جویا شویم.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : چهارشنبه 1396/10/13 ساعت 19:42
مقدمه
حبّ و بغض در وجود انسان دو نیروی بزرگی است که منشأ ثمرات زیادی برای جامعه و افراد آن است ؛ به همین دلیل در اسلام به آن توجه زیادی شده است تا جایی که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرمایند: «هل الإیمان إلاّ الحبّ و البغض» (1)؛ (آیا دین غیر از حبّ و بغض است؟)، دارا بودن عشق و محبت و ابراز آن نسبت به شخصی که مظهر خوبی ها است بیانگر عشق و محبت شخص به خوبی ها بوده و این امر بستر مناسبی برای رساندن انسان به کمال و سعادت مطلوب خواهد شد؛ همچنین داشتن و ابراز بغض و نفرت از آنهایی که درجاتی از شقاوت و پستی را دارا هستند در حقیقت بیزاری از بدی ها و هر آنچه انسان را از خدا دور می کند می باشد. یاران پیامبر صلی الله علیه و آله به سبب زیستن در عصر رسول خدا و آشنا بودن شان با سیره پیامبر صلی الله علیه و آله و داشتن این موقعیت خاص، مورد توجه همگان هستند؛ هر چند همه آنها در یک سطح نبودند و گروهی از آنها نتوانستند بر ایمان خود ثابت بمانند و از مسیری که در زمان پیامبر انتخاب کرده بودند منحرف شدند؛ به همین دلیل لازم است بین آنهایی که به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ایمان آورده و تا آخر بر همین صراط مستقیم ماندند و آنهایی که در بین راه بریدند و کارهای خلاف سیره پیامبر و خلاف دستورات آن حضرت مرتکب شدند فرق قائل شد. نسبت به گروه اول اظهار مودت و نسبت به گروه دوم و اعمالشان اظهار تبری کرده و از اعمال غیر اسلامی آنها برائت جوییم؛ و لذا مسلمانان طبق سنت خداوند در قرآن، این گروه که شقاوت و مخالفتشان از فرمان و سیره پیامبر را به نهایت رساندند و سبب گمراهی عده زیادی شدند لعن کرده و از آنها بیزاری می جویند.
معنای سب و لعن و تفاوت آندو
باید توجه داشت که بین لعن و سب فرق است. سب در اسلام حرام اعلان شده است. سب در لغت به معنی شتم و دشنام است.(2) زبیدی میگوید: السب : الشتم(3)؛ سب : به معنی شتم است. ابن منظور نیز مینویسد: الشتم : قبیح الكلام ولیس فیه قذف(4)؛ شتم به معنی كلام زشت است و لازم نیست كه در آن تهمت نیز باشد . طریحی می گوید: شتم یعنی توصیف کنی چیزی را به صفتی که نقص است.(5)
اسلام سب و شتم را منع كرده است؛
خداوند متعال می فرماید: «وَلاَ تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ فَیَسُبُّوا اللهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْم...» (6)؛ (و شما مؤمنان بر آنان که غیر خدا را می خوانند دشنام مدهید تا مبادا آنها هم از روی دشمنی و جهالت خدا را دشنام دهند). پیامبر گرامی اسلام صلَّی اللّه علیه و آله نیز به شدّت دشنام دادن را نهی کرده است؛ ایشان می فرمایند: «سِبابُ المُسْلمِ فُسُوقٌ» (7)؛ (دشنام به مسلمان ، فسق و گناه است).
در جریان جنگ صفین وقتی به امیرمؤمنان علیه السَّلام گزارش دادند که برخی از یاران وی شامیان را ناسزا می گویند، حضرت آنان را فرا خواند و چنین فرمود: «إِنّی أَکرَهُ لَکُمْ أَنْ تَکُونُوا سَبّابِینَ وَلکِنَّکُم لو وَصَفْتُم أَعْمالَهُمْ وَذَکَرْتُمْ حالَهُمْ، کانَ أَصْوَبَ فی الْقَولِ وَأَبْلَغَ فِی الْعُذْرِ» (8)؛ (دوست ندارم دشنام دهنده باشید، اما اگر کردار آنان را بازگو کنید و روش آنان را تشریح کنید، به حقیقت نزدیک تر و عذری رساتر برای شما خواهد بود). همچنین امام صادق علیه السَّلام می فرماید: «سباب المؤمن کالمُشرِفِ علی الهلکة» (9)؛ (کسی که به مؤمن ناسزا بگوید همچون کسی است که در پرتگاه هلاکت باشد). بنابراین «سب» مطلقاً در اسلام حرام است و هر فرد عاقل و دانایی از دشنام و ناسزاگویی و بددهانی رویگردان است و از آن بهره نمی گیرد؛ اما مسأله لعن با سب فرق می كند لعن به معنی راندن و دور کردن از خوبی است.
جوهری می نویسد: «اللعن، الطرد والابعاد من الخیر»(10)؛ (لعن، راندن و دور کردن از خوبی ها است). همچنین لعن بیزاری از اعمال زشت یک فرد است. راغب اصفهانی می گوید: «لعن به معنای طرد و دور کردن با غضب است. لعن اگر از طرف خداوند باشد در آخرت به معنای عقوبت و در دنیا به معنای انقطاع از قبول رحمت و توفیقش است. واگر از طرف انسان باشد به معنای دعا و نفرین و در خواست بر ضرر غیر است».(11)
بنابراین لعن به معنی بیزاری از اعمال زشت یک فرد است و دعا برای دور شدن او از رحمت خدا است و شاید بهترین تعبیری که مفهوم لعن عربی را در فارسی منتقل کند عبارت «خدا نیامرزد» است. در این گونه موارد مثلا گفته می شود: «خدا فلانی را نیامرزد، کاری کرد که عده ای را به کشتن داد.» این تعبیر هیچ بار منفی ای ندارد و دعای بر علیه شخصی است که کار پستی مرتکب شده است؛ بنابراین خدایا فلانی را لعن کن؛ یعنی از او نگذر، او را نیامرز.
لعن در قرآن
خداوند متعال در قرآن کریم در موارد متعددی گروهی را لعن و نفرین كرده است كه این دلیلی بر مشروعیت به کار بردن این واژه به صورت اصل اولی می باشد. در قرآن با اینكه از سبّ نهی شده است؛ ولی نه تنها هیچگاه از لعن نهی نكرده است؛ بلکه خود بارها عده ای را لعن كرده است.
مصادیق لعن در قرآن کریم
با مراجعه به قرآن کریم پی می بریم که خداوند متعال افراد و یا گروه هایی را لعن كرده است كه از جمله آنها به این موارد می توان اشاره كرد:
1 ـ ابلیس؛ آن جا که می فرماید: «وَ إنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتی إِلی یَوْمِ الدِّینِ» (12)؛ (و همانا لعنت من برتوست تا روز جزا).
2 ـ کافرین؛ آن جا که می فرماید: « إنَّ اللهَ لَعَنَ الْکافِرینَ وَأَعَدَّ لَهُمْ سَعیراً » (13)؛ (همانا خداوند لعنت کرده کافران را و برای آنان جهنم را آماده نموده است).
3 ـ بنی اسرائیل، آنهایی که به دستور پیامبران ایمان نیاورده و کافر شدند؛ « لُعِنَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ بَنی إِسْرائِیلَ عَلی لِسانِ داوُدَ وَعیسَی بْنِ مَرْیَمَ » (14)؛ (لعنت شدند کسانی که از بنی اسرائیل کافر شدند، به زبان داود و عیسی بن مریم).
4- ظالمین: « ألا لَعْنَةُ اللهِ عَلَی الظّالِمینَ » (15)؛ (آگاه باش لعنت خدا بر ظالمان است).
5- دروغ گویان: « وَالْخامِسَةُ أنَّ لَعْنَةَ اللهِ عَلَیهِ إنْ کانَ مِنَ الْکاذِبینَ » (16)؛ (و بار پنجم قسم یاد کند که لعنت خدا بر او باد اگر از دروغ گویان باشد).
6- آزار دهندگان پیامبر (صلی الله علیه وآله): « وَالَّذینَ یُؤْذوُنَ اللهَ وَ رسُولَهُ لَعَنَهُمَ اللهُ فِی الدُّنْیا وَ الآخِرَةِ » (17)؛ (و کسانی که خدا و رسول را اذیت می کنند خداوند آنان را در دنیا و آخرت مشمول لعنت خود قرار داده است).
7- تهمت زنندگان به زنان پاکدامن: « إِنَّ الَّذینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤْمِناتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْیا وَ الآخِرَةِ» (18)؛ (کسانی که به زنان با ایمان و پاک دامن بی خبر از کار بد تهمت بستند محققاً در دنیا و آخرت ملعون شدند).
8- قاتلین مؤمنین: « وَمَنْ یَقْتُلْ مُؤمِناً مُتَعَمِّداً فَجززاءُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فیها وَ غَضَبَ اللهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذابَاً عَظیماً » (19)؛ (و هرکس مؤمنی را به عمد بکشد مجازاتش آتش جهنم است که در آن جاوید معذب خواهد بود. خدا بر او خشم و لعنت کند، و عذابی بسیار شدید برایش مهّیا سازد).
9- منافقین: « وَعَدَ اللهُ الْمُنافِقینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْکُفّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فِیها هِیَ حَسْبُهُمْ وَلَعَنَهُمُ اللهُ وَلَهُمْ عَذابٌ مُقیمٌ » (20)؛ (خدا مرد و زن از منافقان و کافران را وعده آتش دوزخ و خلود در آن داده، همان دوزخ برای کیفر آنان کافی است، و خدا آنان را لعن کرده و برای آنان عذاب ابدی است).
10- فاسدین و قطع كنندگان رحم: « فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الاَْرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحَامَکُمْ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمْ اللهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمَی أَبْصَارَهُمْ » (21)؛ (شما منافقان اگر از فرمان خدا و طاعت روی برگردانید یا در زمین فساد و قطع رحم کنید باز هم امید دارید؟ اینان همین منافقانند که خدا آنان را لعن کرده و گوش و چشمشان را کور گردانید).
لعن برخی صحابه خاص در قرآن
همانطور كه بیان شد قرآن کریم عده ای كه برخی از ویژگی های منفی را در خود دارند مورد لعن قرار داده است که با اطلاق لعن بر مورد عام، شامل برخی از صحابه نیز میشود، ولی در برخی از موارد، صحابی خاصی لعن شده است، از آن جمله این آیه شریفه است: « وَ إِذْ قُلْنَا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَ مَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلاَّ طُغْیَاناً کَبِیراً » (22)؛ (ای رسول ما به یاد آور وقتی را که به تو گفتیم خدا البته به همه افعال و افکار مردم محیط است و ما رؤیائی که به تو ارائه دادیم جز برای آزمایش و امتحان مردم نبود، و درختی که به لعن در قرآن یاد شده و ما به ذکر این آیات عظیم آنان را می ترسانیم و لکن بر آنان طغیان و کفر و افکار شدید چیزی نیفزاید).
مفسران در ذیل این آیه می گویند: مراد از شجره ملعونه در قرآن، شجره و نسب حکم بن ابی العاص است و مقصود از رؤیا، رؤیایی است که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در خواب دیدند که فرزندان مروان بن حکم یکی پس از دیگری بر منبرش می نشینند.(23)
لعن در احادیث رسول خدا (صلی الله علیه و آله)
با رجوع به سنت نبوی متوجه می شویم که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله تعبیر «لعن» و مشتقات آن را در موارد بسیاری، حتی در خصوص مسلمانان و برخی از صحابه به کار برده است؛ كه همه آنها به سبب کارهای زشتی است که از آنها صادر شده است.
پیامبر اكرم صلَّی اللّه علیه و آله گاهی به صورت کلی لعن می كرد مانند: دزد، جوانی که خود را به شکل زن درآورد، و نیز زنی که خود را شبیه مرد کند، کسی که حیوانی را به غیر نام خدا ذبح کند، کسی که والدین خود را لعن کند، کسی که عمل قوم لوط انجام دهد و یا رشوه بگیرد و....(24) ایشان می فرمود:« خدا لعنت کند شراب، شرابخوار، ساقی، بایع و مشتری آن را و...»(25) و نیز می فرمود: « خدا لعنت کند گیرنده ربا و دهنده و نویسنده و شاهد آنرا».(26)
گاهی هم آن حضرت، افراد مشخص و معینی را لعن می كرد:
شعبی می گوید: عبداللّه بن زبیر در حالی که بر کعبه تکیه زده بود، گفت: سوگند به پروردگار این خانه «لَقَدْ لَعَنَ رَسُولُ اللّه فُلاناً وَما وُلِدَ مِنْ صُلْبِهِ»(27)؛ (رسول خدا فلانی و آن کس که از صلب او متولد شود را لعن کرده است).
در مورد شخص مورد ادعای عبدالله بن زبیر، حاكم نیشابوری درحدیثی در مستدرک، او را حکم بن عاص و فرزندانش معرفی می كند: «لَعَنَ رَسُولُ اللّه الحَکَمَ وَوَلَدَهُ»(28)؛ (پیامبر حکم بن عاص و فرزندان او را لعن کرد). و نیز مروان و پدرش مورد لعن رسول خدا صلی الله علیه و آله قرار گرفتند. حاکم نیشابوری در کتابش مستدرک می گوید: «رسول الله لعن أبا مروان ومروان فی صلبه»(29)؛ (پیامبر پدر مروان را لعن کرد در حالیکه مروان در صلب او بود).
رسول خدا صلی الله علیه و آله در موارد متعددی ابوسفیان و معاویه را نیز لعن کرده است؛ على بن اقمر مى گوید: همراه با گروهى از عبدالله عمر خواستیم براى ما حدیثى بگوید، او گفت: پیامبر درباره ابوسفیان در حالى که سوار بر مرکبى بود و معاویه و برادرش از پیش و از پس او در حرکت بودند، فرمود: «اللهم العن القائد و السائق و الراکب، قلنا أنت سمعت رسول الله(صلى الله علیه وآله)؟ قال نعم، و الاّ فصُمتا أذنایط، کما عُمیتا عیناى» (30)؛ (خدایا لعن فرما جلودار، پیرو و سواره را؛ پرسیدیم که تو خود از رسول خدا شنیدى؟ گفت: آرى، و چنان چه دروغ بگویم دو گوشم کر باد، همچنانکه دو چشمم نابیناست).
عبدالله بن عمر در جایی دیگر مى گوید: رسول خدا صلى الله علیه وآله در روز جنگ احد چنین نفرین نمود: «اللّهُمَّ الْعَنْ أباسُفْیانَ...» (31)؛ همچنین ابن براء از پدرش «براء ابن عازب» نقل می کند که ابوسفیان همراه معاویه به سوى پیامبر صلى الله علیه وآله مى آمدند، آن حضرت فرمود: «اللهم العن التابع و المتبوع، اللهم علیک بالأقیعس، قال ابن البراء لأبیه: من الأقیعس؟ قال: معاویه» (32)؛ (بارخدایا پیرو و جلودار را لعنت کن، خدایا اقیعس را به تو واگذار مى کنم، ابن براء مى گوید: به پدرم گفتم اقیعس کیست؟ پاسخ داد: معاویه).
لعن و نفرین برخی صحابه توسط برخی صحابه دیگر
با تتبّع تاریخی در می یابیم که خود صحابه نیز برخی صحابه دیگر را لعن می کردند. محمد بن ابى بکر در ضمن نامه اش به معاویه، او و پدرش را ملعون و نفرین شده مى داند و خطاب به او مى گوید: «أنت اللعین بن اللعین، لم تزل أنت و ابوک تبغیان لرسول الله(صلى الله علیه وآله) الغوائل، و تجهدان فى اطفاء نور الله»(33)؛ (تو ملعون و نفرین شده و پسر نفرین شده اى همواره تو و پدرت علیه رسول خدا طغیان نموده و در جهت خاموشى نور خدا تلاش مى کردید).
درباره نعیمان یا نعمان آمده است كه وى شراب مى نوشید چنان كه چندین مرتبه بر او در مجلسى كه رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) حضور داشتند حد جارى كردند: «فقال بعض الصحابه: لعنه الله ما اكثر ما یؤتى به ...»(34)؛ (برخى از اصحاب او را به خاطر این زیاده روى لعن مى كردند ...)
پس از جریان حكمیّت نیز، ابو موسى اشعرى به عمرو عاص گفت: «لعنك الله فان مثلك كمثل الكلب. إن تحمل علیه یلهث او تتركه یلهث. قال عمرو: لعنك الله فان مثلك كمثل الحمار یحمل أسفاراً»(35)؛ (خداوند تو را لعنت كند، تو مانند سگى مى مانى كه اگر تحت فشار قرار گیرد زبان از كام درآورد و اگر رهایش كنى زبان از كام درآورد. عمرو گفت: خدا تو را لعنت كند تو مانند الاغى هستى كه كتاب ها را حمل مى كنى). و نیز عمر بن خطاب، خالد بن ولید را به جهت کشتن مالک ابن نویره مورد لعنت قرار داد.(36) و عبد الله بن عمر هم فرزندش را سه بار لعن و نفرین کرده است.(37)
دلایل برخی اهل سنت در رد لعن صحابه
یکی از عمده ترین دلایل برخی اهل سنت در رد لعن، دفاع از صحابه است، به جهت اینکه صحابه را از منابع تشریع میدانند و معتقدند در کنار قرآن و سنت و اجماع و عقل و منابع دیگر، مذهب صحابی هم از منابع تشریع است. گاهی هم از مذهبِ صحابی با تعبیر سنت صحابی یاد میکنند که نشان از آن دارد که صحابی هم در عرض سنت پیامبر صلی الله علیه وآله، سنتی دارد، و بر این باورند که اگر صحابه نقدپذیر باشند و یا لعن شوند دین متزلزل می شود، در حالی که دینی که اساس آن به وسیله خداوند متعال و پیامبر گرامی صلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم گذاشته شده و با وعده الهی تا روز قیامت باقی است،«با نقد چند نفر» هرگز متزلزل نخواهد شد.
و نیز این سخن که «مذهب صحابی از منابع تشریع است» مردود است؛ غزالی در این باره می گوید: «کسی که در او احتمال خطا و اشتباه میرود و عصمت او از خطا ثابت نشده است، سخن او حجت نیست، چگونه میتوان به سخن آنان استناد کرد، در حالی که احتمال خطا میرود؟ و چگونه بدون دلیل متواتر، ادعای عصمت برای آنان میشود و چگونه میتوان قومی را تصوّر کرد که اختلافشان جایز باشد؟ و چگونه ممکن است دو معصوم با هم اختلاف داشته باشند؟ در حالی که همه صحابه اتفاق نظر دارند که میتوان با صحابه مخالفت کرد. چرا ابوبکر و عمر نمیپذیرند که کسی بر اساس اجتهاد، مخالف آنان باشد، بلکه در مسائل اجتهادی بر هر مجتهد واجب میدانند که از اجتهاد خودش پیروی کند؟»(38) .
شوکانی به ظاهرِ عنوانِ «منابع تشریع» اعتراض کرده و گفته که حجت نیست، چون خداوند جز حضرت محمد صلی الله علیه وآله را به سوی این امت برنیانگیخته و ما جز یک پیامبر و یک کتاب آسمانی نداریم و همه امت مأمورند که از کتاب خدا و سنت پیامبرش اطاعت کنند و در این مورد فرقی میان صحابه و دیگران نیست. همه مکلف به تکالیف دینی و پیروی از کتاب و سنتاند. پس هر کس بگوید پس از قرآن و سنت پیامبر و آنچه به این دو بر میگردد، حجتی دیگر در دین خداوند است، در دین خدا حرف نادرستی گفته است.(39)
به هر حال، آنچه حجت است، قرآن و سنت پیامبر و اجماع مسلمین و عقل قطعی است و سخن صحابی اگر مستند به پیامبرصلی الله علیه وآله نباشد قطعاً حجت نیست، اما نظری که او از منابع شرعی استنباط می کند برای خودش و مقلدانش حجت است نه بر دیگران، یعنی مجتهدان و غیر مقلدان.
یاران پیامبر نیز همانند تابعان، به صالح و ناصالح؛ و مقبول و غیر مقبول تقسیم می شوند و نپذیرفتن روایات گروه دوم، دلیلی بر ساقط شدن همه روایات صحابه پیامبر از درجه اعتبار نیست.از این گذشته، روایات پیامبر صلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم از طریق پیشوایان معصوم علیهم السَّلام یعنی علی بن ابی طالب علیه السَّلام و خاندان رسالت، که خود از برترین صحابه بوده اند، در اختیار ما قرار گرفته است و نپذیرفتن روایات انسان های ضعیف یا مجهول و مبهم دلیل بر نفی کلی نیست و سبب تزلزل دین نمی گردد؛ زیرا پیامبر گرامی صلَّی اللّه علیه و آله و سلَّم دو حجّت گرانبها از خود به یادگار نهاده و امّت اسلامی با تمسک به این دو از هر مرجعی بی نیاز خواهند بود.
رموز و حکمت لعن و تبری
همانطور که بیان شد در اسلام به تولی و تبری - حبّ و بغض- اهمیت زیادی داده شده است تا آنجایی که در روابات آمده است: «هل الإیمان إلاّ الحبّ و البغض» (40)؛ (آیا دین غیر از حبّ و بغض است؟) این حب و بغض در مورد افراد و مصادیق خاص نیز جاری است مانند قول رسول خدا صلی الله علیه وآله خطاب به امیرالمؤمنین علی علیه السلام: «یا علی، حبّک ایمان و بغضک نفاق و کفر» (41)؛ (ای علی! دوستی با تو ایمان و کینه ورزی با تو نفاق است).
در بیان حکمت و دلایل تأکیدات و اهمیت اسلام به مسئله حب و بغض - چه به صورت عمومی و چه نسبت به افراد خاص- به چند نکته به صورت اختصار اشاره می شود:
1 ـ با توجه به اینکه حبّ و بغض دو نیروی بسیار عظیمی است که اگر به تمامه در انسان نهادینه شود می تواند ثمرات زیادی برای او داشته باشد؛ مثلا کسی که محبّت شخصی را به سبب دارا بودن همه خوبی ها در دل داشته باشد، این در حقیقت بیانگر عشق و محبّت او به خوبی هاست و این عشق و محبّت نیروی بسیار عظیمی است که می تواند تمام قوا را در اختیار گرفته و به سوی محبوب اصلی ـ که همان خداوند متعال است ـ سوق دهد. و این همان کمال و سعادت مطلوب انسان است. و نیز اگر انسان بغض شخصی را به خاطر شقی بودن او در دل داشته باشد این سبب می شود که در وجود انسان تمام نفرت ها جمع شود تا از آن شخص بیزار گردد، و این در حقیقت بیزاری از بدی هاست.
2 ـ اسلام بر خلاف برخی ادیان، مانند سکه دو رویی است که به خاطر ضرورت اجتماعی به هر دو امر مهمّ تولّی و تبرّی سفارش کرده است. آدمی نمی تواند خوب و بد و یا مظهر خوبی ها و بدی ها، را با هم دوست داشته باشد، زیرا اینها دو امرِ متضادند که غیر قابل جمعند و جمع آنها در شخصی علامت نفاق است.
3 ـ از جهت روانشناسی نیز ثابت شده است که بهترین راه (عمومی و خصوصی) برای تشویق مردمی به حقّ و حقیقت و دوری از فساد و بدی ها ارائه الگوهایی کامل از هر دو طرف است، که اثر مطلوب و بزرگی در جامعه می تواند داشته باشد.
4 ـ باید توجه داشت که حبّ و بغض نمی تواند تنها در قلب بماند، بلکه ظهور و بروز دارد و ظهور آن تا زمانی که از نظر شرعی و عقلی مانعی نداشته باشد نه تنها اشکالی ندارد، بلکه برتری نیز دارد و این از حیث روانی نیز قابل اثبات است، زیرا ابراز و اظهار یک مطلب سبب تلقین در نفس انسان و ملکه شدن آن می شود. از همین رو ابراز تبرّی و تولّی در ساختن شالوده روحی انسان بسیار مؤثر است.
5 ـ تولی و تبری و لعن کردن- که یکی از مصادیق تبری است- در حقیقت اعلان خطر و اعلان بشارت است؛ اعلان خطر به مردم است تا مراقب دشمنان دینشان باشند؛ دشمنانی که همیشه در کمین هستند تا دین انسانها را از آنها بگیرند و آنها را از صراط مستقیم منحرف سازند و بدانند که چنین انسان های مورد لعن واقع شده، قابل پیروی نیستند. تولی نیز اعلان بشارت است به مردم تا بدانند که ما الگوهایی کامل و خوبی داریم که اگر آنها را پیروی کنند به حقّ و حقیقت و لقای الهی خواهند رسید و این در حقیقت از مصادیق امر به معروف و نهی از منکر اجتماعی است.
6 ـ اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله از جهاتی مورد توجه خاص مسلمانان اند؛ زیرا آنان کسانی اند که آن حضرت را درک کرده و از او سخن ها شنیده و سیره عملی ایشان را دیده اند؛ و از طرفی، به خاطر فداکاری هایی که برخی از آنان در راه حفظ و گسترش اسلام داشته اند قابل تقدیرند؛ از همین رو مسلمانان توجه خاصی به آنها دارند. از سوی دیگر، کسانی که سد راه پیشرفت واقعی اسلام بودند و باعث انحراف در جامعه اسلامی می شدند، بزرگ ترین ضربه را به اسلام و مسلمانان زده اند، به همین علت است که باید الگوهای خوب و بد از میان صحابه انتخاب شود و معیار این انتخاب همان الگوی اصلی که رسول خدا صلی الله علیه و آله باشد است « لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنه»؛ مسلّماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نیكویى بود.(42)
لعن و عدم تعارض آن با وحدت مسلمانان
همانطور که اشاره شد گزارشهای تاریخی نشان میدهد که صحابه بزرگ رسول خدا (صلَّی الله عَلَیه وآله)، افرادی مانند معاویه، عمرو بن عاص، خالد بن ولید، زیاد و حجاج بن یوسف را لعن کردهاند. حضرت علی (علیه السلام) نیز روزی که عثمان کشته شد، عبد الله بن زبیر را به دلیل این که از عثمان دفاع نکرد، لعن و نفرین کرد (43)؛ بدیهی است که امکان ندارد که نسل امروز مسلمانان، بخواهند راه خیر و عزت و صلاح را بپیمایند ولی چشم بر میراث تاریخی خود بپوشانند و نیم نگاهی هم به احوال مسلمانان اوایل نداشته باشند و اگر تاریخ آیینه ی عبرتها است، نتوان عبرت جویان را از تأمل در آن بازداشت. مسأله ی لعن و نفرین به عنوان مکانیسمی برای ابراز تنفر و برائت از مصادیق زشتی نقش مهمی در تقویم شخصیت عقیدتی و روحی انسان مؤمن داشته و سهل انگاری در آن به بی تفاوتی و در هم رفتن مرزهای هویت دینی و اخلاقی خواهد انجامید و صد البته به صورت طبیعی انسان مؤمن با مطالعه ی صفحات واقعی تاریخ گذشته ی مسلمین و مشاهده ی جلوه های نفاق و ستم و انحراف به خشم می آید و سینه ی او مالامال از نفرت نسبت به جنایتکاران می شود. البته باید توجه داشت که در مورد افراد، باید تنها افرادی را لعن کرد که براهینی مبنی بر شمرده شدن آن افراد از مصادیق لعن وجود داشته باشد و در مصادیقِ اختلافی و مشکوک نیز، باید با اقامۀ دلیل، لعن کرد و جایز نیست این کار را بدون دلیل و حجّت انجام داد و لعن افرادی از صحابه که دلیلی برای لعن آنان وجود ندارد، سبب خدشهدار شدن وحدت میان مسلمانان است. و نیز باید توجه داشت که به جای مبالغه در بکارگیری ادبیات لعن در محافل و منابر و رسانه ها، نقد علمی مستدلانه و منصفانه را دستور کار خود قرارداده و فرهنگ و ادبیات آن را در میان مردم نهادینه کنیم. مصلحت برتر همگرایی و وحدت مسلمین هم جز این حکم نمی کند که هر گونه تعابیر خشن و غلیظ که توهین به مقدسات توده ی عظیمی از مسلمانان محسوب می شود کنار گذاشته شود و به جای آن، همه در این اندیشه باشند که با پرهیز از مباحث حاشیه ای راه های عملی برای پیشبرد اهداف اصلی اسلام و مسلمین را یافته، دنبال کنند؛ و سیره عملی معصومین علیهم السلام بهترین دلیل بر اتخاذ چنین روشی است همچنان که با نگاهی به سیره امیرالمؤمنین علی علیه السلام، شاهد برخی راهنمایی های ایشان به خلیفه دوم عمر برای حفظ و تقویت اسلام و مسلمانان هستیم:
درکتاب المستدرك على الصحیحین ـ به نقل از سعید بن مُسَیَّب ـ آمده: عمر، مردم را جمع كرد و از آنان پرسید: تاریخ، از چه روزى نوشته شود؟ هر كدام نظری دادند ولی عمر قانع نشد آنگاه على بن ابى طالب(علیه السلام) فرمود: «از روزى كه پیامبر خدا(ص) هجرت كرد و سرزمین شرك را ترك نمود». عمر نیز آن را پذیرفت. (44)
همچنین در کتاب البدایة والنهایة آمده: عمر، هنگامی که نوشته ها را تاریخدار كرد خواست كه تاریخ را از«میلاد پیامبر خدا» آغاز كند. سپس گفت: از«بعثت». آنگاه على بن ابى طالب(علیه السلام) نظر داد كه آن را از «هجرت» بنویسد. پس عمر هم از«هجرت» نوشت.(45)
و در كتاب تاریخ طبرى ـ به نقل از ابن عمرـ آمده: پس از فتح قادسیّه و دمشق، عمر، مردم را در مدینه جمع كرد و گفت: به نظر شما چه مقدار از بیت المال براى) مصرف شخصىِ (من حلال است؟ حاضران هرکدام سخنی را گفتند؛ امّا على(علیه السلام) ساكت بود. عمر گفت: اى على! چه مى گویى؟ علی(علیه السلام) فرمود: « مقدارى كه زندگى تو و عیالت را به سامان مى آورَد و جز این، هیچ چیز از آن براى تو )حلال (نیست». همه گفتند: نظر، همان نظر على بن ابى طالب است. (46)
ونیز در كتاب ربیع الابرار نقل شده است: كه در روزگار خلافت عمر بن خطّاب، نزد وى، از زیورهاى كعبه و فراوانى آنها سخن به میان آمد. گروهى گفتند: اگر آنها را بفروشى و با آنها لشكرهاى مسلمانان را تجهیز كنى، پاداش آن بیشتر است. كعبه چه نیازى به زیور دارد؟! عمر، قصد همین كار را داشت كه على(علیه السلام) فرمود: «این قرآن بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل شد. و) در آن هنگام (دارایى ها چهار گونه بود:
اول: دارایى هاى مسلمانان (كه میان وارثان به میزان سهمى كه خداوند معیّن كرده بود، قسمت مى شد).
دوم: خُمس (كه خدا آن را در جایگاه آن قرار داده است).
سوم: زكات (كه خدا آن را براى مصرف هاى مشخّصى معیّن نموده).
وچهارم: زیور كعبه بود كه در آن روز وجود داشت؛ امّا خدا آن را به حال خود وا نهاد و این وانهادن، نه از روى فراموشى بود و نه از روى مخفى بودن آن بر خدا. پس، تو هم آن را در جایى قرار ده كه خدا و پیامبرش قرارداده اند».
عمر گفت: اگر تو نبودى، رسوا مى شدیم! و زیورها را به حال خود وا نهاد. (47)
البته باید توجه داشت که همکاری امیرالمؤمنین علی علیه السلام با عمر در مشورت دادن به او نه به خاطر پذیرش خلافت وی، بلکه تنها به سبب حفظ اسلام و مسلمانان بود؛ چرا که بارها آن حضرت در همان دوران خلافت ابوبکر و عمر و عثمان در حقانیت خود بر خلافت و جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله تأکید داشت. به عنوان نمونه ایشان در جریان شورایی که عمر برای انتخاب جانشین خود تشکیل داد در یکی از خطبه هایش در مورد نتیجه شورا فرمود: « خدایا،چه شورایى! چه وقت در برترى من بر اوّلىِ آنها (ابوبكر) تردید افتاد كه اكنون با اینان برابر شمرده مى شوم؟! ولى به ناچار ) و براى حفظ اسلام ، (با آنان در فرود و اوج ، همگام و همراه شدم؛ امّا یكى به كینه از من كناره گزید و دیگرى (عبدالرحمن بن عوف) به برادر زنش گروید و چیزهایى دیگر...».(48)
همچنین در کتاب شرح نهج البلاغه آمده که حضرت علی(علیه السلام) به ابن عباس گفت: از این رو داخل در جلسه شورا شدم که پیش از این عمر مى گفت كه پیامبر خدا فرموده است: « نبوّت و امامت، با هم در یك خانه جمع نمى شوند» . من در پیش دید مردم در شورا داخل شدم تا تناقض كردارش را با روایتى كه نقل كرده است ، روشن كنم».(49)
در نهج البلاغه نیز آمده است که علی علیه السلام به عبد الرحمان بن عوف می فرماید: «عمر مى دانست كه تو وپسر عمویت سعد و برادر زنت (عثمان) ، یك نظر دارید. و به كشتن مخالفانتان نیزفرمان داد، حال خوب مى دانید كه من از دیگران بدان (خلافت) سزاوارترم. به خدا سوگند، تا آنجا تسلیم هستم كه كارهاى مسلمانان به سلامت باشد و در آن ستمى نباشد، مگر بر خودم؛ و این به خاطر پاداش و فضیلت صبر و نیز بى رغبتى به زر وزیورى است كه به خاطرش بر هم پیشى مى گیرید.(50)
کتاب ارشاد ـ به نقل از جُندَب بن عبد الله ـ می نویسد : در مدینه و پس از بیعت مردم با عثمان ، بر على بن ابى طالب(علیه السلام)وارد شدم و او را اندیشه ناك و اندوهگین دیدم . به او گفتم : قومت چه كردند؟ فرمود: «باید صبرى نیكو داشت» به او گفتم : سبحان الله! به خدا سوگند كه تو صبورى .
فرمود: «(اگر صبر نكنم) چه كنم؟ مردم به قریش مى نگرند. قریش مى گوید: اگر خلافت به خاندان محمّد(صلى الله علیه وآله) رسد هیچ گاه به كس دیگرى نمى رسد؛ ولى اگر در غیر آنان باشد، میان شما مى چرخد».(51)
نتیجه گیری
از آنچه بیان شد به این نتیجه می رسیم که مسئله تولّی و تبرّی و لعن نه تنها در اسلام جایز است؛ بلکه از ضروریات اجتماعی و از راه های سوق دادن مردم به حقّ و حقیقت و دوری از فساد و تباهی است. چگونه ممکن است کسی تبرّی را از مستحقّ آن مضایقه کند، در حالی که خداوند متعال می فرماید: « قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْکُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ کَفَرْنَا بِکُمْ وَبَدَا بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَداً » (52)؛ (برای شما مؤمنان بسیار پسندیده و نیکوست که به ابراهیم و اصحابش اقتدا کنید که آنان به قوم خود گفتند: ما از شما و بت های شما که به جای خدا می پرستید به کلّی بیزاریم. ما مخالف و منکر شماییم و همیشه میان ما و شما کینه و دشمنی خواهد بود).
البته باید توجه داشت که برخی از صحابه رسول خدا صلَّی اللّه علیه و آله یعنی آنهایی که در مکه تحت فشار بودند و اسلام خود را حفظ کردند و دعوت حق را لبیک گفتند، و نیز آنهایی که پس از هجرت به مدینه با ریختن خون خود، درخت اسلام را در جنگ های ابتدایی آبیاری کردند، همچنین کسانی که پس از رحلت رسول خدا صلَّی اللّه علیه و آله خانه و کاشانه خود را ترک گفته و به جهاد پرداختند؛ همه این گروه ها مورد تکریم و تعظیم می باشند، زیرا آنان مانند شمع، سوخته و اطراف خود را روشن نمودند و هیچکس درباره آنان حرف خلافی ندارد.
سخن در جای دیگر است؛ این که هرگاه فردی از یاران پیامبر به حکم این که معصوم نیست گناهی را مرتکب شد و ملاک لعن در حق او تحقق یافت، ابراز انزجار از این فرد چه حکمی دارد؟! طبعاً حکم او با دیگر افراد که با او همسو هستند، تفاوتی نخواهد داشت. اگر شیعه از گروه انگشت شماری از صحابه پیامبرصلَّی اللّه علیه و آله بیزاری می جوید، به سبب صحابی بودن آنها نیست؛ بلكه این لعن گروهی اندك از صحابه به این سبب است كه آنها با آنكه پیامبر را درك كردند و به مقام و موقعیت عالی دست یافتند؛ اما از این موقعیت زیبا غافل شدند و برخلاف دستور پیامبر رفتار کردند، به گونه ای که مستحق بیزاری گشتند، چنان که قرآن مجید می فرماید: «انّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللّهُ فِی الدُّنْیا وَالآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِیناً» (53)؛ (آنان که خدا و رسول او را آزار می دهند، خدا از آنان در دو جهان بیزار بوده و برای آنان عذاب خوار کننده ای آماده ساخته است).
حال اگر فردی از صحابه موجبات آزار پیامبر را فراهم ساخت، محکوم به حکم این آیه خواهد بود؛ همچنان كه دیگر افراد غیر صحابه نیز در صورتی كه صفات مورد لعن واقع شده خدا را برخوردار باشند مستحق بیزاری و لعن هستند؛ و البته در اسلام تبعیضی وجود ندارد.
بنابراین شیعه لعن را بر برخی از صحابه به کار می برد که منشأ فساد در جامعه عصر خود و بعد از آن تا روز قیامت شده اند، و از آن جا که صحابه، مورد توجه خاص و برای عموم مردم محک دین اند، ضروری است که با اعلام برائت از آنان مردم را از این خطر بزرگ آگاه ساخت، که این فرد و یا جریان خطر سازند، تا مردم از او و دسته و طرفدارانش دوری گزینند و در راه و عقیده اش قرار نگیرند و این در حقیقت از مصادیق امر به معروف و نهی از منکر است.
منبع:
1. قران کریم.
2. المفردات فی غریب القران راغب اصفهانى حسین بن محمد تحقیق صفوان عدنان داود دارالعلم- الدار الشامیه دمشق –بیروت 1412 قمری چاپ اول
3. نهج البلاغه شریف الرضى محمد بن حسین محقق / مصحح للصبحی صالح هجرت قم 1414 قمری چاپ اول
4. الکافی کلینى محمد بن یعقوب بن اسحاق محقق / مصحح غفارى على اکبر و اخوندى محمد دار الکتب الاسلامیه تهران 1407 قمری چاپ چهارم
5. وسایل الشیعه شیخ حر عاملى محمد بن حسن محقق / مصحح موسسه ال البیت علیهم السلام موسسه ال البیت علیهم السلام قم 1409 قمری چاپ اول
6. بحار الانوار مجلسى محمد باقر بن محمد تقى محقق / مصحح جمعى از محققان دار احیاء التراث العربی بیروت 1403 قمری چاپ دوم
7. الصحاح جوهرى اسماعیل بن حماد محقق / مصحح عطار احمد عبد الغفور دار العلم للملایین بیروت بی تا چاپ اول
8. شیعه شناسی و پاسخ به شبهات علی اصغر رضوانی مشعر قمبی تا
9. نثر الدر ابو سعد منصور بن الحسین الابی تحقیق خالد عبد الغنی محفوظ دار الکتب العلمیه بیروت لبنان 1424 قمری - 2004 میلادی الطبعه الاولى
10. مسند احمد بن حنبل ابو عبد الله احمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن اسد الشیبانی المحقق السید ابو المعاطی النوری عالم الکتب – بیروت 1419هجری قمری 1998 میلادی الطبعه الاولى
11. سنن ابی داود ابو داود سلیمان بن الاشعث السجستانی دار الکتاب العربی بیروت
12. صحیح البخاری محمد بن اسماعیل ابو عبدالله البخاری الجعفی تحقیق مصطفى دیب البغا دار ابن کثیر الیمامه بیروت 1407 قمری– 1987میلادی الطبعه الثالثه
13. الارشاد فی معرفه حجج الله على العباد مفید محمد بن محمد محقق / مصحح موسسه ال البیت علیهم السلام کنگره شیخ مفید قم 1413 قمری چاپ اول
14. وقعه صفین نصر بن مزاحم محقق / مصحح هارون عبد السلام محمد مکتبه ایه الله المرعشی النجفی قم 1404 قمری چاپ دوم
15. التنبیه و الاشراف ابو الحسن على بن الحسین المسعودی تصحیح عبد الله اسماعیل الصاوى القاهره دار الصاوی بى تا
16. البدایه و النهایه ابو الفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقى بیروت دار الفکر 1407قمری/ 1986میلادی
17. جامع بیان العلم وفضله ابی عمر یوسف بن عبد الله النمری القرطبی تحقیق ابو عبد الرحمن فواز احمد زمرلی موسسه الریان - دار ابن حزم 1424قمری-2003 میلادی الطبعه الاولى
18. تاریخ الامم و الملوک تاریخ طبری ابو جعفر محمد بن جریر الطبری تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم دار التراث بیروت 1387قمری/1967میلادی طبعه الثانیه
19. المستدرک على الصحیحین محمد بن عبدالله ابو عبدالله الحاکم النیسابوری تحقیق مصطفى عبد القادر عطا دار الکتب العلمیه – بیروت 1411 قمری- 1990میلادی الطبعه الاولى
پی نوشت:
(1). بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، محقق / مصحح جمعى از محققان، ج66، ص241، باب 36 (الحب فی الله و البغض فی الله) .
(2). الصحاح، جوهرى، اسماعیل بن حماد، محقق / مصحح: عطار، احمد عبد الغفور، ج1، ص144، سبب .
(3). تاج العروس من جواهر القاموس، حسینی زبیدی، محمد مرتضى، محقق / مصحح: على، هلالى و سیرى، على، ج2، ص63، سبب .
(4). لسان العرب، ابن منظور محمد بن مكرم، ج 12 ص 318، ماده شتم.
(5). مجمع البحرین، طریحى فخر الدین، تحقیق: سید احمد حسین، ج6، ص98، باب ما أوله الشین .
(6). سوره انعام، آیه 108.
(7). صحیح البخاری، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، تحقیق : مصطفى دیب البغا، ج5، ص 2247 ، 44 - باب ما ینهى من السباب واللعن، ح 5697 ؛ الكافی، كلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، محقق / مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ج2، ص360، باب (السباب) .
(8). نهج البلاغة، شریف الرضى، محمد بن حسین، محقق / مصحح: للصبحی صالح، ص323، قصار 206 و من كلام له ع و قد سمع قوما من أصحابه یسبون أهل الشام أیام حربهم بصفین .
(9). وسائل الشیعة، شیخ حر عاملى، محمد بن حسن، محقق / مصحح: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، ج12، ص298، 158 باب (تحریم سب المؤمن و عرضه و ماله و دمه) .
(10). الصحاح، جوهرى، اسماعیل بن حماد، محقق / مصحح: عطار، احمد عبد الغفور، ج6، ص2196، لعن؛ لسان العرب، ابن منظور محمد بن مكرم، ج 13 ص 387، اللعن.
(11). المفردات فی غریب القرآن، راغب اصفهانى حسین بن محمد، تحقیق: صفوان عدنان داود، 741، اللعن.
(12). سوره ص، آیه 78.
(13). سوره احزاب، آیه 64.
(14). سوره مائده، آیه 78.
(15). سوره هود، آیه 17.
(16). سوره نور، آیه 7.
(17). سوره احزاب، آیه 57.
(18). سوره نور، آیه 23.
(19). سوره نساء، آیه 93.
(20). سوره توبه، آیه 68.
(21). سوره محمد، آیات 22-23.
(22). سوره اسراء، آیه 60.
(23). مفاتیح الغیب، فخرالدین رازى ابوعبدالله محمد بن عمر، ج20، ص361، (سورة الإسراء، الآیات 59 الى 60).
(24). مسند أحمد بن حنبل، أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشیبانی، المحقق : السید أبو المعاطی النوری، ج1، ص309 و 317.
(25). سنن أبی داود، أبو داود سلیمان بن الأشعث السجستانی، ج 2، ص350، ح 3674 ؛ مسند احمد، ج2، ص97
(26). مسند أحمد بن حنبل، أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشیبانی، المحقق : السید أبو المعاطی النوری، ج1، ص393 و402.
(27). همان، ج4، ص5.
(28). المستدرك على الصحیحین، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النیسابوری، تحقیق : مصطفى عبد القادر عطا، ج4، ص،528، کتاب الفتن والملاحم، ح 8485.
(29). همان، ج4، ص528، کتاب الفتن والملاحم، ح 8483
(30). وقعة صفین، نصر بن مزاحم، محقق / مصحح: هارون، عبد السلام محمد، مكتبة ص220، ما ورد من الأحادیث فی شأن معاویة .
(31). جامع البیان فى تفسیر القرآن، طبرى ابو جعفر محمد بن جریر، ج4، ص58، سورة آلعمران، آیة 128.
(32). الغدیر فى الكتاب و السنه و الادب، علامه عبد الحسین امینى، ج10، ص199، المغالاة فی فضائل معاویة بن أبی سفیان؛ وقعة صفین، نصر بن مزاحم، محقق / مصحح: هارون، عبد السلام محمد، مكتبة ص 218، ما ورد من الأحادیث فی شأن معاویة .
(33). مروج الذهب و معادن الجوهر ، أبو الحسن على بن الحسین بن على المسعودی ، تحقیق اسعد داغر، ج3، ص11، الحاق زیاد بأبی سفیان، كتاب جمل من انساب الأشراف، أحمد بن یحیى بن جابر البلاذرى، تحقیق سهیل زكار و ریاض زركلى ج2، ص395، أمر مصر فی خلافة علی؛ وقعة صفین، نصر بن مزاحم، محقق / مصحح: هارون، عبد السلام محمد، مكتبة 119، قدوم اهل البصرة على علی ع و مكاتبة محمد بن أبی بكر مع معاویة؛ شرح نهج البلاغة ، ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله، محقق / مصحح: ابراهیم، محمد ابوالفضل، ج3، ص189، كتاب محمد بن أبی بكر إلى معاویة و جوابه علیه.
(34). إحیاء علوم الدین، محمد بن محمد الغزالی أبو حامد، ج 3، ص 124، این روایت در صحیح البخاری، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، تحقیق : مصطفى دیب البغا، ج6، ص 2489، 5 - باب ما یكره من لعن شارب الخمر وأنه لیس بخارج من الملة، ح 6398 آمده است.
(35). العقد الفرید، أحمد بن محمد ابن عبد ربه الأندلسی، محقق / مصحح: مفید محمد قمیحة، ج5، ص96، أمر الحكمین؛ تاریخ الطبری، ج5، ص71، اجتماع الحكمین بدومه الجندل؛ الكامل، ج3، ص333، ذكر اجتماع الحكمین.
(36). تاریخ الأمم و الملوك (تاریخ طبری)، أبو جعفر محمد بن جریر الطبری، تحقیق محمد أبو الفضل ابراهیم، ج3، ص381، مصیخ بنى البرشاء؛ به نقل از شیعه شناسی و پاسخ به شبهات، علی اصغر رضوانی، ج2، ص595.
(37). جامع بیان العلم وفضله، أبی عمر یوسف بن عبد الله النمری القرطبی، تحقیق: أبو عبد الرحمن فواز أحمد زمرلی، ج2، ص277، ح 1247.
(38). المستصفى فی علم الأصول، محمد بن محمد الغزالی أبو حامد، تحقیق : محمد عبد السلام عبد الشافی، دار ج1، ص138.
(39). إرشاد الفحول إلی تحقیق الحق من علم الأصول، محمد بن علی بن محمد الشوكانی ، المحقق : الشیخ أحمد عزو عنایة ، ج2، ص188، الفائدة الأولی: فی قول الصحابی.
(40). بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، محقق / مصحح جمعى از محققان، ج66، ص241، باب 36 (الحب فی الله و البغض فی الله) .
(41). معانی الأخبار، ابن بابویه، محمد بن على، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، ص206، باب (معنى قول النبی ص لعلی ع یا علی لك كنز فی الجنة و أنت ذو قرنیها)
(42). سوره احزاب، آیه 21.
(43). مروج الذهب و معادن الجوهر ، أبو الحسن على بن الحسین بن على المسعودی ، تحقیق اسعد داغر، ج2، ص345، الثورة على عثمان.
(44). المستدرك على الصحیحین، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النیسابوری، تحقیق : مصطفى عبد القادر عطا، ج 3، ص 15 ح 4287؛ التاریخ الكبیر، محمد بن إسماعیل بن إبراهیم أبو عبدالله البخاری الجعفی، تحقیق : السید هاشم الندوی، ج 1، ص 9؛ تاریخ الأمم و الملوك (تاریخ طبری)، أبو جعفر محمد بن جریر الطبری، تحقیق محمد أبو الفضل ابراهیم، ج2، ص391، ذكر الوقت الذى عمل فیه التاریخ؛همان ج4، ص39؛ مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على، ج 2 ص 758؛ إقبال الأعمال( ط- القدیمة)، ابن طاووس، على بن موسى، ج2، ص542، الجزء الثانی ؛ مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على، ج2، ص144، فصل فی المسابقة بالحزم و ترك المداهنة؛ التنبیه و الإشراف، ص252، ذكر خلافة عمر بن الخطاب رضى الله عنه.
(45). تاریخ الیعقوبى، احمد بن أبى یعقوب بن جعفر بن وهب واضح الكاتب العباسى المعروف بالیعقوبى، ج2، ص145، حرب القادسیة؛ البدایة و النهایة، أبو الفداء اسماعیل بن عمر بن كثیر الدمشقى، ، ج7، ص74، فتح قرقیسیا وهیت فی هذه السنة .
(46). تاریخ الأمم و الملوك (تاریخ طبری)، أبو جعفر محمد بن جریر الطبری، تحقیق محمد أبو الفضل ابراهیم، ج3، ص616، ذكر فرض العطاء و عمل الدیوان؛ الكامل فی التاریخ ، عز الدین أبو الحسن على بن ابى الكرم المعروف بابن الأثیر، ج2، ص504، ذكر فرض العطاء و عمل الدیوان؛ شرح نهج البلاغة ، ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله، محقق / مصحح: ابراهیم، محمد ابوالفضل، ج12، ص220، الطعن الخامس .
(47). نهج البلاغة، شریف الرضى، محمد بن حسین، محقق / مصحح: للصبحی صالح، ص523، قصار[276] 270؛ المناقب، ابن شهرآشوب، ج2، ص368، فصل فی ذكر قضایاه ع فی عهد عمر؛ ربیع الأبرار، ج 1 ص 394 .
(48). نهج البلاغة، شریف الرضى، محمد بن حسین، محقق / مصحح: للصبحی صالح، ص49، خطبه 3، ترجیح الصبر؛ الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، مفید، محمد بن محمد، محقق / مصحح: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، ج1، ص287، الخطبة الشقشقیة ؛ معانی الأخبار، ابن بابویه، محمد بن على، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر ص 361، باب معانی خطبة لأمیر المؤمنین، ح 1؛ علل الشرائع، ابن بابویه، محمد بن على، ج1، ص150، 122 باب (العلة التی من أجلها ترك أمیر المؤمنین ع مجاهدة أهل الخلاف)،ح 12؛ الأمالی، طوسى، محمد بن الحسن، ص372، المجلس الثالث عشر، ح 803 ؛ الإحتجاج على أهل اللجاج، طبرسى، احمد بن على، محقق / مصحح: خرسان، محمد باقر، ج1، ص193، احتجاجه ع فی الاعتذار من قعوده عن قتال من تآمر علیه من الأولین و قیامه إلى قتال من بغى علیه من الناكثین و القاسطین و المارقین؛ مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على، ج2، ص205، فصل فی ظلامة أهل البیت ع؛ نثر الدرّ، ج 1 ص 187 ؛ تذكرة الخواص، سبط بن جوزى، ص118، خطبة أخرى و تعرف بالشقشقیة.
(49). شرح نهج البلاغة ، ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله، محقق / مصحح: ابراهیم، محمد ابوالفضل، ج1، ص189، قصة الشورى .
(50). نهج البلاغة، شریف الرضى، محمد بن حسین، محقق / مصحح: للصبحی صالح، ص102، ص74 و من خطبة له ع لما عزموا على بیعة عثمان .
(51). الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، مفید، محمد بن محمد، محقق / مصحح: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، ج1، ص241، كلامه ع فی الدعاء إلى نفسه و عترته .
(52). سوره ممتحنه، آیه 4.
(53). سوره احزاب، آیه 54.
منبع : سایت مکارم
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .