تبیان، دستیار زندگی

گُمان تناقُض در قُرآن

مدّتی است که در برخی از سایت های معلوم الحال اینترنتی، مطلبی به عنوان «شصت مورد از دشواری ها و تناقضات قرآن» به چشم می خورد. عدّه ای نیز ـ به شکل سازمان یافته ـ، این مطلب را به طور انبوه به ایمیل کاربران ایرانی ارسال می کنند. شبکه های ماهواره ای خاصّی نیز در جهت تضعیف ایمان و باور مسلمانان، به شبهه پراکنی در این باره مشغولند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
 
گُمان تناقُض در قُرآن

مدّتی است که در برخی از سایت های معلوم الحال اینترنتی، مطلبی به عنوان «شصت مورد از دشواری ها و تناقضات قرآن» به چشم می خورد. عدّه ای نیز ـ به شکل سازمان یافته ـ، این مطلب را به طور انبوه به ایمیل کاربران ایرانی ارسال می کنند. شبکه های ماهواره ای خاصّی نیز در جهت تضعیف ایمان و باور مسلمانان، به شبهه پراکنی در این باره مشغولند. و هر ساله، با فرا رسیدن ماه مبارک رمضان که بهار قرآن است، موج جدیدی برای نشر این اکاذیب و توهّمات ایجاد می شود.
آنها شبهاتی را نشر می دهند که بارها، توسّط علما و قرآن پژوهان مورد بررسی قرار گرفته اند. برخی از این شبهات بسیار سطحی و نشان از کم اطّلاعی طرّاحان آن نسبت به قرآن و علوم قرآنی می باشد. برخی دیگر نیز تهمت های ناروایی بیش نیست که قرآن از آن پیراسته است. غالب این شبهات نیز ترجمه ایست از سایت های عرب زبان، و متعلّق به برخی از گروه های مسیحی تندرو. منشا این شبهات افکار مستشرقانی است که می خواهند قرآن را تا حدّ کتب تحریف شده خود (کتب یهود و مسیحیّت) پایین آورند.
ما در این نوشتار به بررسی توهّماتی می پردازیم که عدّه ای تصوّر می کنند با نشر آنها می توانند، چیزی از وحیانی بودن، قداست و حقّانیّت «قرآن» بکاهند.


عدم تناقض و اختلاف در قرآن

خداوند در سوره شوری به پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) می گوید: (ما قرآنى فصیح و گویا را بر تو وحى کردیم)؛ «اَوْحَیْنا إِلَیْکَ قُرْآناً عَرَبِیّاً» (1) در سوره نجم نیز گفته است که آنچه پیامبر به مردم می گوید مطابق وحی الهی است، نه از روی هوا و هوس، «وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى‏، إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى» (2) به عبارتی، پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) تنها مامور ابلاغ فرمان الهی بوده و حقّ تصرّف در آن را نداشته است. ایشان نه حقّ تصرّف در آیات الاهی را داشته است و نه می توانسته قصد چنین کاری کند. خداوند در سوره حاقّه با لحن تهدید آمیزی در مورد پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) می گوید: «وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ، لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ، ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ» (3)؛ (و اگر برخى سخنان را به ما ـ به دروغ ـ نسبت مى‏ داد، حتماً با قدرت او را گرفتار مى‏ساختیم، سپس رگ قلبش را مسلماً قطع مى‏ كردیم).
از این آیات آشکار می گردد که قرآن وحی الهی است و پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) نقشی جز ابلاغ نداشته است. همین مطلب سبب شده تا در قرآن هیچ گونه اختلاف و تناقضی راه نیابد، و کتابی باشد عاری از هرگونه باطل و کجی. خداوند خود به این ویژگی قرآن در سوره زمر اشاره کرده است و می گوید: این کتاب (قرآنی است فصیح و خالی از هرگونه کجی و نادرستی): «قُرْآناً عَرَبِیّاً غَیْرَ ذِی عِوَجٍ» (4) و (هیچ گونه باطلى، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمى آید): «لایَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ» (5)
این در حالی است که اگر قرآن توسط بشر آورده می شد، عاری از اختلاف و تناقض نبود. چون انسان ها در طول زندگی در حال تکامل فکری هستند و افکارشان در معرض تغییر و تبدیل است. مگر امکان دارد افکار شخصی در طول بیش از 20 سال دچار تغییر و تحوّل نگردد. و سخنان او در طی این سالها عاری از اشتباه و تناقض باشد.
بنابراین ما هنگامی که در قرآن تدبّر می کنیم و آیات آن را عاری از اختلاف و تناقض می یابیم. همین نشان از اینست که قرآن وحی الهی می باشد. خداوند به این استدلال در سوره نساء اشاره کرده است و می فرماید: (آیا در (معانی) قرآن نمی اندیشید؟ اگر از جانب غیر خدا بود، قطعا در آن اختلاف بسیاری می یافتند): «أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَانَ وَ لَوْ كاَنَ مِنْ عِندِ غَیرْ اللَّهِ لَوَجَدُواْ فِیهِ اخْتِلَافًا كَثِیرًا» (6)
دو نکته در این آیه نهفته است: 1. اختلاف و تناقضی در قرآن کریم یافت نمی شود. 2. قرآن کریم، وحی الهی است.
در احادیث معصومین(علیهم السلام) نیز به عدم اختلاف و باطل و کجی در قرآن اشاره شده است:
1- امیر المومنین(علیه السلام) فرمود: «علیكم بكتاب اللَّه! فإنّه الحبل المتین... لا یعوجّ فیقام، و لا یزیغ فیستعتب» (7)؛ (بر شما باد به كتاب خدا، كه آن ریسمان محكم است ...كج نمى‏شود تا آن را راست كنند، و از حق انحراف حاصل نمى‏كند تا از آن بخواهند كه به حق باز گردد).
2- امام سجّاد(علیه السلام) می فرماید: «...و میزان قسط لا یحیف عن الحقّ لسانه، و نور هدى لا یطفأ عن الشاهدین برهانه» (8)؛ (ـ قرآن ـ ترازوى درستى است كه زبانه ‏اش از حق منحرف نمى‏شود، و نور هدایتى است كه فروغ آن از چشم نگرندگان محو نمى‏گردد).
3- امام صادق(علیه السلام) فرمود: «هو قول اللَّه و تنزیله، و هو الكتاب العزیز الذی لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ، تَنْزِیلٌ مِنْ حَكِیمٍ حَمِیدٍ» (9)؛ (قرآن گفته خدا و فرستاده او است، و كتاب عزیزى است كه باطل از هیچ طرف به آن راه ندارد؛ نازل‏ شده‏اى است از سوى خداى حكیم حمید).
بنابراین، این کتاب شك و شبهه‏اى در آن نیست و راهنماى پرهیزگاران است. «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدىً لِلْمُتَّقِینَ‏» 


پیشینه توهّم تناقض در قرآن

در عصر معصومان(علیهم السلام)

از آنجا که هر پیامبری برای اثبات نبوّت خویش معجزه ای ارائه می کند، پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) نیز قرآن را به عنوان معجزه ای الهی ارائه کرد. معجزه ای که بر دلها اثر می گذاشت و اثر آن بر سران مشرکین مخفی نبود. از همان زمان بود که مخالفان ایشان سعی در مخفی کردن حقیقت و ابطال اثر آیات قرآن در قلوب مردم داشتند. امّا به سبب ناتوانی آنها و اقبال مردم به شنیدن آیات قرآن، سران مشرکین چاره ای ندیدند تا شنیدن قرآن را تحریم کرده و مردم و مسافران مکّه را از شنیدن آن منع کنند.
در این راستا، بخاطر ایجاد هراس و دور کردن مردم از پیامبر(صلی الله علیه وآله)، به ایشان اتهاماتی زدند. آنها حضرت را مجنون،(10) کاهن،(11) شاعر،(12) کاذب و افتراگو(13) می خواندند. علاوه بر این، قرآن را اسطوره و افسانه(14) می نامیدند.
در عصر امامان(علیهم السلام) نیز، در پی گسترش و ترویج معارف قرآن، روند تهمت و دروغ نسبت به آن و تردید در وحیانی بودنش ادامه یافت. حتّی باعث بروز شبهاتی در دل برخی از افراد گشت. پاسخ ائمه(علیهم السلام) و یارانشان به سوالاتی در مورد تناقضات قرآن، بیانگر مطرح بودن این موضوع در آن دوران است که به نمونه هایی اشاره می کنیم:
1- در کتاب التوحید شیخ صدوق در باب «الرد على الثنویة و الزنادقة» نقل شده است که مردی محضر امیر المومنین(علیه السلام) آمد و عرض كرد: «إِنِّی قَدْ شَكَكْتُ فِی كِتَابِ اللَّهِ الْمُنْزَلِ: من در کتاب الهی به شك افتاده ‌ام». وقتی حضرت از علّت آن پرسید، گفت: «لِأَنِّی وَجَدْتُ الْكِتَابَ یُكَذِّبُ بَعْضُهُ بَعْضاً فَكَیْفَ لَا أَشُكُّ فِیهِ: چون برخی آیات یکدیگر را تكذیب می‌كنند، پس چگونه در آن شک نکنم». حضرت فرمود: «إِنَّ كِتَابَ اللَّهِ لَیُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضاً وَ لَا یُكَذِّبُ بَعْضُهُ بَعْضاً وَ لَكِنَّكَ لَمْ تُرْزَقْ عَقْلًا تَنْتَفِعُ بِهِ؛ فَهَاتِ مَا شَكَكْتَ فِیهِ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: آیات قرآن یکدیگر را تصدیق می کنند؛ نه تكذیب! ولی عقل تو به اندازه ای نیست که بتوانی از آن بهره مند شوی. پس آنچه را كه در آن شك كرده ای از كتاب خداى عزّوجلّ بیاور. موارد شك خودت را بگو. (تا پاسخ گویم)، وی آیات زیادی را بیان کرد و شبهات را برشمرد و امام(علیه السلام) پاسخ لازم را داد. در این حدیث شبهات و آیات زیادی که موهم تناقض اند بیان شده اند(15)
2- مردی خدمت امیرمؤمنان(علیه السلام) آمد و گفت: «لَوْ لَا مَا فِی الْقُرْآنِ مِنَ الِاخْتِلَافِ وَ التَّنَاقُضِ‏ لَدَخَلْتُ فِی دِینِكُمْ: اگر در قرآن شما اختلاف و تناقض نبود، هر آینه من داخل در دین شما مى‏شدم». حضرت فرمود: آن موارد را بگو. همه را گفت و امام(علیه السلام) به آن‌ها پاسخ داد. وقتی شبهاتش رفع گردید، اسلام را پذیرفت. این حدیث از جامع‌ترین احادیثی است كه بسیاری از شبهات و آیات موهم تناقض را به همراه پاسخ در خود جای داده و مرحوم طبرسی آن را در کتاب «الإحتجاج على أهل اللجاج» نقل کرده است.(16)
3- از اصبغ بن نباته نیز نقل شده است كه امیر المومنین(علیه السلام) بر منبر كوفه پس از حمد و ثناى الهى فرمود: اى مردم، از من بپرسید زیرا در اطراف و جوانب من علم بسیار است... . شخصی گفت:«یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَجَدْتُ كِتَابَ اللَّهِ یَنْقُضُ بَعْضُهُ بَعْضاً: اى أمیر المؤمنین، من بعضی آیات قرآن را ناقض هم یافته ‏ام». امام(علیه السلام) فرمود: «كِتَابُ اللَّهِ یُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضاً وَ لَا یَنْقُضُ بَعْضُهُ بَعْضاً:آیات كتاب خدا همه ‏اش تصدیق‏كننده هم است، نه ناقض و ردّكننده هم!». هر چه به خاطرت مى‏آید بپرس! گفت: اى أمیر المؤمنین، در آیه‏اى فرماید: «بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ»‏، و در دیگرى فرموده:«رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ»‏ و در جاى دیگر فرموده: «قالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ»‏؟! فرمود: مادرت در عزایت باد! اى ابن كوّاء، این مشرق است، این هم مغرب، و امّا آیه‏ «رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ‏» به تحقیق كه مشرق زمستان بر حدّى و مشرق تابستان نیز بر حدّى است، آیا این را از دورى و نزدیكى شمس در نمى‏یابى؟ و امّا آیه: «بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ»‏ آن سیصد و شصت برج دارد، هر روز در برجى حاضر و از برجى دیگر غایب مى‏شود، و فقط در سال دیگر در همان روز به همان برج باز می گردد.(17)
4- شخصی به ابن عبّاس گفت: در قرآن مواردی هستند كه با یكدیگر اختلاف دارند. ابن عباس از او پرسید: آیا در قرآن تردید داری؟ گفت: نه. سپس موارد اختلاف را شمرد و ابن عبّاس پاسخ داد. یکی از سوالات آن شخص مربوط به آیاتی بود که مقدار روز قیامت را بیان کرده اند.(18)
5- نقل شده است که زندیقی به خدمت امام صادق(علیه السلام) آمد و از واژگان «عرش»و «کرسی» در آیات «الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى» و «وَسِعَ كُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ» سوال کرد و پاسخ مناسبی از امام صادق(علیه السلام) دریافت نمود.(19)
6- ابن اسحاق كندی، فیلسوفی عراقی بود که در نیمه قرن سوم هجری و همزمان با عصر امام حسن عسکری(علیه السلام) می زیست. او به توهّم تناقض و اختلاف در آیات قرآن، مشغول جمع ‌آوری آیاتی شد. وی آن‌ها را به صورت رساله تدوین كرد. چون امام حسن عسكری(علیه السلام) توسّط یکی از شاگردان او از این مطلب آگاه شد، فرمود: آیا نمی توانید استادتان را از این کار منصرف کنید. در ادامه حضرت به یکی از شاگردان ابن اسحاق کندی فرمود: «برو و از استادت بپرس: آیا امکان دارد روزی خداوند بگوید كه من از آیات قرآن، هدفی غیر از آنچه تو فهمیدی داشتم؟ چنانچه پذیرفت، بگو: پس چگونه مدّعی تناقض بین آیات قرآن هستی؟». شاگرد در خدمت استاد، همین مطالب را بازگو کرد. او كه از این استدلال شگفت زده شده بود، آتشی افروخت و دست نوشته ‌هایش را در آن افکند.(20)
اینها همه نمونه هایی هستند که از مطرح بودن بحث «تناقض در قرآن» در عصر معصومان پرده بر می دارند. این شبهات نیز معمولا از سوی زنادقه مطرح می شده اند و پس از آن، برخی از مسلمانان بخاطر عدم آگاهی از پاسخ آنها، این شبهات را در نزد ائمه(علیهم السلام) بازگو می کردند و جواب مناسبی دریافت می نمودند.


در مطالعات و آثار مستشرقان

امروزه سرمنشاء بسیاری از شبهات قرآنی به خصوص در بحث تناقضات، آثار و افکار مستشرقان است. گر چه بسیاری از مستشرقان، در پژوهشهای قرآنی، هدفی جز مبارزه با آن را نداشته اند، امّا بسیاری از آنها پس از مطالعات و پژوهشهای عمیق به متعالی بودن آموزه ها و آیات قرآن اعتراف کرده اند.
گروهی از دانشمندان و قرآن ‌پژوهان غیر مسلمان، مانند: ایزوتسوی ژاپنی، توماس كارلایل اسكاتلندی، و جرجی زیدان مسیحی به این نتیجه رسیده ‌اند كه معارف قرآن آن قدر عالی و منطبق با آموزه ‌های الهی است كه قطعاً یك نوع پیوند با خدا دارد و به گونه ‌ای مورد عنایت خداوند بوده است، و به همین خاطر سبب نجات مردم جزیرة ‌العرب و سعادت میلیارد ها انسان مسلمان در طول تاریخ شده است. با اینحال، آن ‌ها نزول وحی خداوند بر حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) و وحی بودن آیات قرآن را نپذیرفته ‌اند، از این ‌رو قرآن را كتاب آسمانی و اسلام را آخرین دین الهی ندانسته و به آن نگرویده ‌اند.(21) امّا بعضی از شرق ‌شناسان غربی مانند پروفسور هانری كربن فرانسوی، دكتر موریس بوكای فرانسوی، جان دیوان پورت انگلیسی و شهید دكتر ادوارد انیّلی ایتالیایی، منشاء قرآن كریم را وحی آشكار الهی دانسته ‌اند و معتقدند قرآن توسّط جبرئیل امین بر حضرت محمّد(صلی الله علیه وآله) نازل شد. این گروه بعد از بررسی‌ های علمی فراوان وقتی به این حقیقت که مصدر قرآن وحیانی است، دست یافته‌اند، از دین سابق خود دست كشیده و دین اسلام را پذیرفته‌ و مقالات علمی ارزنده ‌ای در این زمینه تألیف كرده‌اند. اسامی حدود دویست نفر از آن ‌ها در كتاب مستقلّی جمع‌آوری و منتشر شده است.(22)
مرحوم حسین عبداللّهی خوروش نیز، زحمت زیادی را به شناسائی مستشرقان و دانشمندان غیر مسلمانی اختصاص داده است كه تحقیقاتی را درباره اسلام و قرآن انجام داده بودند و حقانیّت آن برای آن‌ ها ثابت شده بود. ایشان توانست حدود دو هزار اسم را استخراج كند که در دو جلد منتشر شده است.
در هر صورت، برخی از مستشرقان با توجّه به مطالعاتی که در زمینه اشكالات و تناقضات قرآنی داشته اند، متونی بجای گذاشته اند که در مقاله «مبانی نظری مستشرقان در مورد تناقضات قرآن» نام این اشخاص ذکر شده است و عبارتند از:
1- گلدزیهر. (مذاهب التفسیر الاسلامی و العقیدة و الشریعة فی الاسلام)
2- یوسف درّه حدّاد. (دروس القرآنیه، القرآن و الكتاب، اطوار الدعوة القرآنیه)
3- جرجس سال. (مقالة فی الاسلام، که در جزء سوم با عنوان «اسرار عن القرآن» به اشكالات تناقضات قرآن پرداخته است).
4- ونسینک: «دائرة ‌المعارف الاسلامی» ضمن واژه «خطیة» و «رسول»؛ بول: در مقاله «صالح»؛ ماكدونالد در مدخل «جن» نیز بعضی از اشكالات تناقضات قرآن را مطرح كرده‌اند.
5- لوسیان كلیموفتش: المسلمون تحت الحكم الشّیوعی.


آثار علمی علما در جهت روشنگری

دانشمندان اسلامی در جهت پاسخگویی به شبهات مطرح شده از سوی مغرضان و برخی از مستشرقان، به تدوین و تألیف آثار گرانبهایی پرداخته اند. حضرت آیت الله محمّد هادی معرفت در کتاب «شبهات و ردود»(23) از برخی از این دانشمندان نام برده اند. مهمّ ترین اشخاصی که در زمینه شبهات و پاسخ به تناقضات قرآنی زحمت کشیده اند عبارتند از:
- ابی علی محمد بن مستنیر بصری(متوفی: 206 هـ . ق)، ادیب و از یاران امام صادق(علیه السلام) بوده است. او كتابی در مورد شبهات قرآنی، به ترتیب سوره‌ها به نام «الرّد علی الملحدین فی تشابه القرآن» تألیف كرده است.
- ابن قتیبه دینوری(متوفی: 272 هـ . ق) نیز کتاب «تأویل مشكل القرآن» را درباره ردّ شبهات قرآنی نگاشته است. این کتاب توسّط محمّد حسن بحری بیناباج ترجمه شده که بنیاد پژوهشهای اسلامی در مشهد مقدّس آن را به چاپ رسانده است.
- سیّد شریف رضی(متوفی: 406) نیز از اشخاصی است که در این موضوع تالیفی داشته است. اثر گرانسنگ ایشان «حقایق التأویل فی مشابه التنزیل» نام دارد.
- قاضی عبد الجبار معتزلی(ت: 415 هـ . ق) نیز كتاب «تنزیه القرآن عن المطاعن» را نگاشته است.
- محمد الفاتح مرزوق نیز در این موضوع کتابی با عنوان «دفاع الاسلام ضد مطاعن التبشیر» دارد.
- قطب راوندی(ت: 573 هـ . ق) در كتاب «الخرائج و الجرائح» فصلى را به ردّ شبهات اختصاص داده است.
- ابن شهر آشوب مازندرانی(ت: 666 هـ . ق) نیز رساله‌ای در پاسخ به 1200 شبهه پیرامون قرآن نوشته است.
- همچنین جلال الدین سیوطی در كتاب «الاتقان فی علوم القرآن» در باب چهل و هشتم به مساله تناقض پرداخته است. کتاب او با ترجمه سیّد مهدی حائری قزوینی، توسّط موسّسه انتشاراتی امیرکبیر در تهران به چاپ رسیده است.
- علّامه محمّد باقر مجلسی نیز در بحار الانوار(ج 89 ، ص 141 و ج 90، ص 98 تا 142) بحث مبسوطی درباره شبهات قرآنى دارد.
- شیخ جلیل یاسینف نیز کتاب «اضواء علی متشابهات القرآن» را نگاشته است. - احمد عمران نیز «القرآن و المسیحیة فی المیزان» را در پاسخ به اشكالات اسلام‌شناس و قرآن‌شناس مسیحی لبنانی یوسف حداد مؤلف كتاب «القرآن و المسیحیه» نگاشته است.
- آیت الله محمّد هادی معرفت نیز در کتاب «شبهات و ردود حول القرآن الكریم» بسیاری از شبهات قرآنی را بررسی کرده است. ایشان در مورد تناقضات قرآنی نیز بحث کاملی را ارائه کرده اند.
- آیت الله العظمی سیّد ابوالقاسم خویی نیز در جلد اوّل کتاب «البیان فی تفسیر القرآن»، از عدم تناقض در قرآن سخن گفته اند.
- محمد بن ابى بكر رازى نیز در رساله اى به بیش از 1200 پرسش درباره شبهات قرآنى پاسخ داده است.
- استاد خلیل یاسین كتابى به نام «أضواء على متشابهات القرآن» نگاشته كه در آن به 1600 پرسش پاسخ داده است.
- آیت الله جعفر سبحانى، تألیفى شیوا درباره آیات مشكله نگاشته است.
- بسیاری از مفسّران از جمله آیت الله مکارم شیرازی و علّامه طباطبایی در ذیل آیه 82 سوره نساء به عدم اختلاف و تناقض در قرآن پرداخته اند.
- سیّد علیرضا صدر حسینی نیز در کتابی با عنوان «نقدی بر کتاب تولّدی دیگر» به بررسی شبهات مطرح شده در مورد ادیان الهی و قرآن که در کتاب«تولّدی دیگر» مطرح شده، پرداخته است.


هدف از طرح تناقض در قرآن

ما مسلمانان معتقدیم که آئین اسلام، برترین و کامل ترین آئین الهی است. پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) نیز خاتم الانبیاء است و آخرین کتاب آسمانی را به عنوان معجزه الهی برای هدایت بشر آورده است. یکی از عواملی که سبب برتری دین مبین اسلام بر سایر ادیان شده است، سالم ماندن قرآن از تحریف و دستبرد بشر است. کتابی که هیچ بشری حتّی شخص پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) در معارف آن اعمال سلیقه نکرده است و همین امر، سبب شده تا این کتاب آسمانی از وجود اختلاف، تناقض، کجی و اباطیل در امان بماند.
باید توجّه داشت که مغرضان و کسانی هستند که می خواهند برتری اسلام و قرآن را انکار کنند. یکی از ترفندهای آنان برای رسیدن به این هدف، ایجاد تشکیک در اعجاز قرآن است.
آنها ادّعای وجود اختلاف و تناقض در قرآن را، برای رسیدن به همین هدف ـ یعنی انکار اعجاز قرآن ـ مطرح می کنند. علاوه براین، در جهت انکار اعجاز قرآن، شبهات دیگری ـ مثل: نبوغ پیامبر(صلی الله علیه وآله)، اخذ قرآن از کتب یهود و مسیحیّت، تأثیرپذیری قرآن از فرهنگ زمانه و محیط اطراف، و مساله تجربه دینی ـ را نیز مطرح کرده اند که قرآن پژوهان به بررسی، نقد و ردّ آنها پرداخته اند.


علل و ریشه های پندار تناقض

آنچه از مسلّمات محسوب می شود اینست که وجود هرگونه اختلاف و تناقض در آیات قرآن کریم توّهمی بیش نیست. هر چند در نگاه ابتدایی که همراه با سطحی نگری و ظاهر بینی است؛ گویا ظواهر برخی از آیات با یکدیگر اختلاف دارند امّا این نوع اختلاف که سر منشاء آن وجود آیات «عامّ و خاصّ»، «ناسخ و منسوخ» و آیات «محکم و متشابه» است، به سلامت قرآن خدشه ای وارد نمی کند. لذا باید توجّه داشت که یکی از عوامل پندار اختلاف و تناقض در قرآن، عدم آشنایی افراد با مفاهیم و علوم قرآنی است. البته اسباب و عوامل دیگری نیز وجود دارند که پژوهشگران قرآنی به آن اشاره کرده اند.
آیت الله محمّد هادی معرفت و جلال الدین سیوطی به نقل از کتاب «البرهان فی علوم القرآن» زرکشی، اسباب و موجبات پندار تناقض را پنج مورد ذکر کرده اند. پژوهشگر ارجمند حسین طوسی نیز در پژوهشی تحت عنوان «بررسی شبهات تناقض در قرآن» از جهتی دیگر به بیان این مساله پرداخته، و به سه عامل دیگر اشاره کرده است.
بنابراین، موجبات گمان اختلاف آیات قرآن با یکدیگر، یا به عبارتی عوامل پندار اختلاف و تناقض در قرآن عبارتند از:
1. بیان حالت هاى مختلف و تحوّلات یك موضوع، مثل آیاتی که مراحل خلقت انسان را بیان می کنند.
2. اختلاف دو یا چند آیه در موضوع، مثل آیات سوال و عدم آن در قیامت.
3. تفاوت دو آیه در جهت فعل: مثل آنچه در آیه «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللهَ رَمى» آمده است.
4. اختلاف در حقیقت و مجاز: مثل آنچه در آیه «و تَرَى النّاسَ سُکارى وَ ما هُمْ بِسُکارى» می باشد.
5. اختلاف به دو اعتبار.(24)
6. عدم آگاهى به قانون حكیمانه متشابهات و محكمات.
7. موانع، حجاب و آفات شناخت.
8. عدم آگاهى به قوانین علم منطق.(25)


بررسی مساله تناقضِ برخی از آیات با یکدیگر

(1) شبهه: تنها، خدا خالق است یا ... ؟

در دو آیه از قرآن آمده است که خداوند «احسن الخالقین» می باشد. این سخن بر این مطلب دلالت دارد که خلق کنندگان دیگری وجود دارند که خداوند در بین آنها بهترین و برترین است. این در حالی است که در آیه 62 سوره زمر آمده است که (خداوند آفریدگار همه چیز است): «الله خالق کل شیء». آیا بین این آیات تناقض نیست؟
پاسخ: لازم است در ابتدا با معنا و کاربرد «خلق» آشنا شویم. «خلق» به معنای «تقدیر و اندازه گیری» استعمال شده و کاربرد آن به دو گونه است:
1- ایجاد چیزی از اجزائی که پیش از این وجود داشته است. مثل: خلق یک اثر هنری و هر آنچه که انسان به دست خود می سازد و قطعات و اجزائش را از طبیعت پیرامون خود تهیه می کند. باید توجّه داشت که انسان برای ساخت و خلق یک اثر نیازمند اجزاء آن است. او اجزاء و قطعات را مستقیم یا غیر مستقیم از طبیعت پیرامون خود تهیه می کند و بدون آن نمی تواند اثری را خلق کند یا شیئی را بسازد. به عبارتی انسان در این کار مستقل و بی نیاز از خداوند و آفریده هایش نیست.
خلق به این معنا، در قرآن به انسان نسبت داده شده است. در سوره آل عمران آمده است که حضرت عیسی(علیه السلام) به قوم بنی اسرائیل گفت: «أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللهِ» (26)؛ (من از گل برای شما ـ چیزی ـ به شکل پرنده می سازم، آنگاه در آن می دمم پس به اذن خداوند پرنده ای می شود). در سوره مائده نیز خداوند با همین تعبیر ماجرا را نقل می کند و می گوید: «إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنی فَتَنْفُخُ فیها فَتَکُونُ طَیْراً بِإِذْنی» (27)؛ (در آن هنگام که تو از گل صورتی همچون پرنده به اذن من خلق کردی).
در این آیات بیان شده که حضرت عیسی(علیه السلام) از گل که جزئی از آفرینش الهی است، با اذن خداوند کبوتری را به پرواز در آورد.
2- ایجاد مطلق یعنی ایجاد شیئی حتّی از عدم و نیستی. این نوع خلق مختصّ خداوند است. هیچ کسی نمی تواند در این نوع خلقت با خداوند شراکت کند. به همین خاطر خداوند در سوره حجّ به مشرکان می گوید: (کسانی را که خدا می پندارید، مگسی هم نمی توانند خلق کنند): «إِنَّ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً» (28) این آیه از سویی شرک را محکوم می کند و از سوی دیگر، خلقت استقلالی را نشانه ای برای شناخت خداوند معرفی می کند زیرا فقط خداوند است که اینگونه خلق می کند.
منظور از خلق در آیات «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ خالِقُ كُلِّ شَیْ‏ءٍ فَاعْبُدُوهُ» (29)، «قُلِ اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَیْ‏ءٍ» (30) و «ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ خالِقُ كُلِّ شَیْ‏ء» (31) همان خلقتی است که مختصّ خداوند است.
بنابراین، با توجّه به آنچه گذشت، غیر از خداوند خالق های دیگری هستند امّا نیازمند و غیر مستقلّ می باشند. طبیعی که خداوند چون مستقلّ است از آنها برتر می باشد و خالق حقیقی اوست. پس این گفته که خداوند «احسن الخالقین» است، صحیح می باشد.


(2) شبهه: امکان فرزند برای خداوند؟!

در آیه چهارم سوره زمر آمده است که: (اگر خدا اراده کند تا فرزندى انتخاب كند، از میان مخلوقاتش آنچه را مى‏خواست بر می گزید): «لَوْ أَرادَ اللَّهُ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَداً لاَصْطَفى‏ مِمَّا یَخْلُقُ ما یَشاءُ». امّا با این حال در آیه 101 سوره انعام می گوید: (چگونه ممكن است فرزندى داشته باشد؟! حال آنكه همسرى نداشته است): «أَنَّى یَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ صاحِبَةٌ». چگونه قرآن در یک آیه فرزند را برای خداوند ممکن، و در آیه دیگر آن را غیر ممکن می داند؟
پاسخ: در حقیقت آیه چهارم سوره زمر پاسخی است به سخن مشرکان که فرشتگان را دختران خدا مى‏پنداشتند. نخست مى‏گوید: (اگر خدا مى‏خواست فرزندى‏ انتخاب كند، از میان مخلوقاتش آنچه را مى ‏خواست، بر مى‏گزید): «لَوْ أَرادَ اللَّهُ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَداً لَاصْطَفى‏ مِمَّا یَخْلُقُ ما یَشاءُ». پس از این می گوید: (پاك و منزه است از این كه فرزندى داشته باشد، او خداوند واحد قهار است): «سُبْحانَهُ هُوَ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ». 
در تفسیر جمله اوّل، مفسّران تفسیرهاى گوناگونى دارند:
بعضى گفته ‏اند: منظور این است كه: اگر خدا مى‏ خواست فرزندى انتخاب كند، چرا دختران را برگزیند كه به زعم و پندار شما، انسان‏ هائى كم ارزش‏اند؟
چرا پسران را برنگزیند؟، و این در حقیقت یك نوع استدلال بر طبق ذهنیات طرف مقابل است، تا بى ‏پایه بودن گفتار خودش را دریابد.
بعضى دیگر گفته ‏اند: منظور این است كه: اگر خدا مى ‏خواست فرزندى داشته باشد، مخلوقاتى برتر و بهتر از فرشتگان مى ‏آفرید.
امّا با توجّه به این كه: ارزش وجودى دختران در پیشگاه خدا از پسران كمتر نیست، و فرشتگان و یا حضرت عیسى(علیه السلام) كه به اعتقاد منحرفان فرزند خدایند، موجوداتى بسیار شریف و شایسته ‏اند، هیچ یك از این دو تفسیر مناسب به نظر نمى‏ رسد.
بهتر این است که گفته شود: آیه در صدد بیان این مطلب است كه فرزند، لابد براى «كمك» یا «انس روحى» است، به فرض محال كه خداوند نیاز به چنین چیزى داشت، لزومى نداشت فرزند داشته باشد، بلكه از میان مخلوقات خود كسانى را بر مى‏گزید كه این هدف را تأمین كنند، چرا فرزند انتخاب كند؟ ولى از آنجا كه او واحد و یگانه و قاهر و غالب بر همه چیز و ازلى و ابدى است، نه نیازى به كمك كسى دارد، و نه وحشتى در او تصوّر مى‏ شود كه از طریق انس گرفتن با چیزى بر طرف گردد، و نه احتیاج به ادامه نسل دارد. بنابراین، او منزّه و پاك است از داشتن فرزند، خواه فرزند حقیقى باشد، و یا فرزند انتخابى.(32)
خداوند بارها عقیده و سخن کسانی را که می گفتند: (خداوند فرزندى براى خود انتخاب كرده است): «اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً» ردّ کرده و می گوید: (سُبْحانَهُ: پاك و منزّه است او از این نسبتهاى ناروا). چنانکه با همین تعبیر در آیه چهارم سوره زمر این پندار را ردّ می کند.
در نتیجه این آیه با آیه 101 سوره انعام و آیات دیگری که فرزند داشتن خداوند را نفی می کنند، منافاتی ندارد.


(3) شبهه: خداوند مکان دارد یا ندارد؟!

می گویند خداوند مکانی ندارد، ولی در آیه 16 سوره ق گفته شده که از رگ گردن به انسان نزدیکتر است. در آیه 4 سوره حدید نیز آمده که در عرشی نشسته است که طبق آیه 7 سوره هود، بر روی آبِ روان است! بالاخره خداوند مکان دارد یا ندارد؟ اگر دارد، کجاست؟
پاسخ: آیاتی که در متن شبهه از آنان یاد شده است آیاتی متشابه هستند. در برخی از آیات سخن از قرب خداوند به انسان، و عرش و کرسی شده است. همین امر سبب شده تا عدّه ای دچار اشتباه شوند. برای فهم معنای صحیح این آیات، به بررسی آنها می پردازیم:
1- در سوره ق خداوند می گوید: (ما به او ـ انسان ـ از رگ قلبش نیز نزدیكتریم): «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ». برخی «حبل الورید» را رگ گردن دانسته اند، ولی آیت الله مکارم شیرازی در تفسیر نمونه و علامه طباطبایی در تفسیر المیزان آن را به معنای رگ قلب گرفته اند. البته با هر یک از این معانی ذکر شده، مفهوم آیه روشن است. در این آیه به صورت کنایی بیان شده است که خداوند بر تمام اعمال ما نظاره گر است و او از هر کسی به ما آگاه تر است، همانگونه که نزدیک ترین دوستان از حال یکدیگر آگاهتر اند.
این معنا با توجّه به آیه پس از آن بسیار روشن است. قرآن ابتدا از علم الهی به اعمال انسان خبر می دهد و پس از آن از دو فرشته ای یاد می کند که اعمال انسان را می نگارند و می گوید: «إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیانِ عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ»؛ (به خاطر بیاورید! هنگامى را كه دو فرشته سمت راست و چپ انسان كه مراقب و ملازم او هستند، اعمال او را گرفته و ضبط مى‏كنند).
بنابراین منظور از این آیه، بیان مساله علم الهی به اعمال انسان است که با این تعبیر کنایی و اشاره به دو فرشته کاتب، دقّت و خطا ناپذیری آن بیان شده است.
2- در سوره حدید و هود سخن از «عرش الهی» به میان آمده است. گفته شده که خداوند: (بر عرش قرار گرفت)؛ «ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْش». و (عرش او، بر آب قرار دارد)؛ «كَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاء».
در این آیات که از آیات متشابه اند از کنایه استفاده شده است، و «عرش» کنایه از قدرت و حکومت است.
عرش در لغت به معنی هر چیز مسقّف، سقف و یا تخت پایه بلند می باشد. به تخت پادشاهان و سلاطین عرش گفته می شده است که حکایتگر قدرت و نفوذ سلطان می باشد. هر گاه سلطنت و قدرت سلطانی از بین می رفت و شکست می خورد، می گفتند: «ثل عرشه ثُلَّ عَرْشُهُ ثُلَّ عَرْشُهُ ثُلَّ عَرْشُهُ» یعنی او را از تخت سلطنت به زیر کشیدند.
بنابراین معنای آیاتی که در آن از عرش استفاده شده روشن می شود.
امّا اینکه منظور از «عَرْشُهُ عَلَى الْمَاء» چیست؟ گفته اند: به سرمنشاء جهان هستی اشاره دارد. زیرا کلمه «ماء» به معنای «آب» است، امّا گاهى به هر شىء مایع «ماء» گفته مى شود، مانند فلزات مایع و امثال آن. بنابراین در آغاز، آفرینش جهان هستى به صورت موادّ مذابى بود (یا گازهاى فوق العاده فشرده که شکل مواد مذاب و مایع را داشت). سپس، در این توده آب گونه، حرکات شدید و انفجارات عظیمى رخ داد، و قسمت هائى از سطح آن پى در پى به خارج پرتاب شد، این اتصال و به هم پیوستگى به انفصال و جدائى گرائید، و کواکب و سیّارات و منظومه ها، یکى بعد از دیگرى تشکیل یافتند. بنابراین، جهان هستى و پایه تخت قدرت خدا، نخست بر این ماده عظیم آب گونه قرار داشت.(33)
3- در برخی از آیات دیگر نیز سخن از «کرسیّ الهی» به میان آمده است. در آیة الکرسی گفته شده که (تخت او، آسمانها و زمین را در برگرفته‏): «وَسِعَ كُرْسِیُّهُ السَّمواتِ وَ الأَرْضِ». 
ار آنجا که به تخت‏هاى كوتاه «كُرْسى» مى‏ گویند. همین معنا سبب شده است عدّه ای تصوّر کنند که خداوند مکانی برای استقرار دارد.
امّا حقیقت اینست که کرسی به معانی دیگری نیز بکار رفته است. از آنجا كه استاد و معلّم به هنگام تدریس و تعلیم بر كرسى مى‏نشیند، گاهى كلمه كرسى كنایه از «علم» مى‏باشد. و نظر به این كه «كرسى» تحت اختیار و زیر نفوذ و سیطره انسان است، گاهى به صورت كنایه از «حكومت»، «قدرت» و فرمانروائى بر منطقه‏اى به كار مى‏رود.
بنابراین، كرسى در آیه «وَسِعَ كُرْسِیُّهُ السَّمواتِ وَ الأَرْضِ» یا به منطقه قلمرو حكومت الهی یعنى آسمان‏ها و زمین دلالت می کند، و یا بر منطقه نفوذ علم الهی یعنى جمیع آسمان‏ها و زمین.
در روایات متعدّدى نیز روى این معنى تكیه شده است از جمله «حفص بن غیاث» نقل مى‏كند: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: منظور از «وَسِعَ كُرْسِیُّهُ السَّمواتِ وَ الأَرْضِ» چیست؟ فرمود: «منظور علم او است».(34)


(4) شبهه: حضرت یونس در شکم ماهی یا ساحل دریا؟

آیه 145 سوره صافات درباره حضرت یونس مى فرماید: «ما او را در حالى كه مریض بود به ساحل افكندیم» امّا در آیه 49 سوره قلم، مى فرماید: «از شكم ماهى بیرون نیافكندیم» آیا این دو آیه نشانه ى تناقض گویى قرآن نیست؟
پاسخ: طبق بعضى از روایات، حضرت یونس چهل سال در میان قومش تبلیغ کرد امّا سرانجام از هدایت قومش ناامید گشت و آنان را نفرین کرد و بر کشتی سوار شد تا آن سرزمین را ترک کند. در دریا ماهى عظیمى سر راه را بر کشتى گرفت، دهان باز کرد، گوئى غذائى مى طلبید، سرنشینان کشتى قرعه افکندند تا کسی را طعام این ماهیی کنند. قرعه به نام حضرت یونس(علیه السلام) درآمد!
طبق روایتى قرعه را سه بار تکرار کردند، و هر بار به نام حضرت یونس(علیه السلام) در آمد، ناچار یونس(علیه السلام) را گرفتند و در دهان ماهى عظیم پرتاب کردند!
قرآن با یک جمله کوتاه به این ماجرا اشاره کرده مى گوید: (یونس با آنها قرعه افکند و مغلوب شد)؛ «فَساهَمَ فَکانَ مِنَ الْمُدْحَضِینَ». 
در ادامه ماجرا، قرآن مى گوید: (ماهى عظیم او را بلعید در حالى که مستحق ملامت بود)؛ «فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُلِیمٌ». 
ملامت حضرت یونس(علیه السلام) از این جهت بود که مرتکب ترک اولی شد و بهتر بود قومش را ترک نمی کرد. امّا سرانجام با انابه و تسبیح به درگاه الهی از شکم ماهی نجات یافت. در آیه 88 سوره انبیاء آمده: «فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ»؛ (ما دعاى او را اجابت کردیم و از غم و اندوه نجاتش دادیم).
امّا خداوند می گوید: (اگر او از تسبیح کنندگان نبود...)؛ «فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ». (مسلماً تا روز قیامت، در شکم ماهى باقى مى ماند)! «لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ» .
اکنون به اصل شبهه بر می گردیم. خداوند در آیه 145 سوره صافّات می گوید: (سرانجام او را در سرزمینى خالى از گیاه افکندیم در حالى که بیمار بود)؛ «فَنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ وَ هُوَ سَقِیمٌ». این آیه با آنچه در بالا گفتیم منافاتی ندارد.
در آیه 49 سوره قلم نیز خداوند می گوید: «لَوْ لا أَنْ تَدارَکَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَراءِ وَ هُوَ مَذْمُومٌ»؛ (و اگر رحمت پروردگارش به یاریش نیامده بود، ـ از شکم ماهى ـ بیرون افکنده مى شد در حالى که نکوهیده بود). این آیه نیز با آیات بالا هیچ منافاتی ندارد. چراکه در این آیه نیز تصریح شده است که حضرت یونس(علیه السلام) نجات یافت. امّا اگر رحمت پروردگارش نبود، نجات می یافت در حالیکه ترک اولایش بخشیده نشده بود و مستحقّ سرزنش بود؛ نه اینکه نجات نمی یافت.
بنابراین این آیات هیچ منافاتی با یکدیگر ندارند و اشکال کنندگان در معنای آیه 49 سوره قلم دچار اشتباه فاحشی شده اند.


(5) شبهه: زمان خلقت آسمان و زمین: 6 روز یا 8 روز؟

خداوند در سوره فصلّت (آیات 9 تا 12) گفته است: در هشت روز زمین و آسمان را آفریده شد. امّا در آیه چهارم از سوره سجده و هفت آیه دیگر در قرآن کریم گفته شده که: «فِی سِتَّةِ أَیَّام» یعنی زمین و آسمان در شش روز آفریده شده است. چگونه می توان بین این آیات جمع کرد؟
پاسخ: برای روشن شدن مساله، لازم است در معنای آیات مورد نظر دقّت کنیم.
خداوند در سوره فصّلت در بیان مراحل آفرینش آسمان و زمین چنین می فرماید: «قُلْ أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً ذالِکَ رَبُّ الْعالَمِینَ. وَ جَعَلَ فِیها رَواسِىَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَکَ فِیها وَ قَدَّرَ فِیها أَقْواتَها فِی أَرْبَعَةِ أَیّامٍ سَواءً لِلسّائِلِینَ. ... فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِی یَوْمَیْنِ ...»؛ (بگو: آیا شما به آن کس که زمین را در دو روز آفرید کافر مى شوید و براى او همانندهایى قرار مى دهید؟! او پروردگار جهانیان است. او برفراز زمین کوههاى استوارى قرار داد و برکاتى در آن نهاد و مواد غذایى آن را مقدّر فرمود، ـ اینها همه در چهار روز بود ـ درست به اندازه نیاز تقاضا کنندگان. آنگاه آنها را بصورت هفت آسمان در دو روز آفرید، ...).
خداوند در آیات فوق به سه دوره زمانی اشاره کرده است:
1- دوره آفرینش اولیّه زمین. (2روز: «فِی یَوْمَیْنِ» )
2- دوره آفرینش اولِیّه زمین، به همراه گستراندن زمین. (4روز: 2روز آفرینش اولیّه + 2روز گستراندن آن: «فِی أَرْبَعَةِ أَیّامٍ» )
3- دوره آفرینش آسمان. (2روز: «فِی یَوْمَیْنِ» )
از آنجا که «دوره اولیّه آفرینش زمین» یک مرتبه جدا، و یک مرتبه به ضمیمه «دوره گستراندن آن» محاسبه شده است، مقصود اینست که: آفرینش اولیّه زمین در دو روز به طول انجامید و پس از آن در دو روز گسترش یافت، که جمعاً مدّت آفرینش کامل زمین چهار روز می شود. این مدّت با محاسبه مدّت آفرینش آسمان که دو روز می باشد، شش روز می شود.
بنابراین، این آیه با آیات دیگری که مدّت آفرینش آسمان و زمین را شش روز بیان کرده اند، هیچ تضادّی ندارد.
لازم به ذکر است که طبق آنچه علّامه طباطبایی و حضرت آیت الله محمّد هادی معرفت بیان کرده اند، «یوم» در این آیات به معنای «دوره» می باشد.


(6) شبهه: اوّل زمین خلق شد یا آسمان؟

در آیه 29 سوره بقره گفته شده که آفرینش زمین قبل از آفرینش آسمان بوده است. امّا در سوره نازعات (آیات 27 تا 30) بیان شده که خلقت آسمان قبل از خلقت زمین بوده است. آیا این آیات با یکدیگر تناقض ندارند؟
پاسخ: قرآن در رابطه با خلقت آسمان و زمین در سوره بقره می گوید: «هُوَ الَّذی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ»: (او ـ خداوند ـ کسى است که همه آنچه را در زمین وجود دارد، براى شما آفرید، سپس به آسمان پرداخت). در این آیه خلقت زمین قبل از خلقت آسمان بیان شده است.
امّا به ادّعای برخی، در سوره نازعات این مساله بر عکس بیان شده است. در آیه 27 ابتدا به آفرینش آسمان اشاره کرده و می گوید: «السَّماءُ بَناها» و در ادامه می فرماید: «وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذالِکَ دَحاها»؛(و زمین را بعد از آن گسترش داد).
با دقّت در آیات سوره نازعات می بینیم که آنچه پس از آفرینش آسمان بیان شده است؛ گسترش زمین (دحو الارض) می باشد، نه خلقت زمین. بنابراین خلقت زمین قبل از آفرینش آسمان بوده است و گسترش آن طبق این آیات پس از آفرینش آسمان. آیات نهم تا دوازدهم سوره فصّلت نیز به آفرینش و گستراندن زمین در دو مرحله جداگانه دلالت دارند.
بنابراین میان این آیات هیچ گونه تنافی و تضادّی وجود ندارد.


(7) شبهه: خلقت انسان از گِل، آب یا خون یا ...؟!

قرآن سر منشاء خلقت انسان را به صورت های متفاوتی بیان کرده است. گاهی می گوید انسان از خاک خلق شده است و گاهی می گوید از گِل و یا از خون یا قطره آبی و ... آفریده شده! بالاخره انسان از چه چیزی آفریده شده است؟ آیا بین این آیات اختلاف و تناقض نیست؟
پاسخ: بدر الدین زركشى در مقام بیان موجبات پندار اختلاف و تناقض در آیات قرآن می گوید: یکی از این موارد عبارتست از بیان حالتهاى مختلف یك موضوع و مراحل رشد آن. به عنوان نمونه، قرآن از مراحل مختلف رشد انسان با تعابیر مختلفی یاد می کند. هر یک از تعابیر: «خَلَقَهُ مِن تُرَاب»(35) «مِنْ حَمَإ مَّسْنُون»(36) «مِن طِین لاَّزِبِ»(37) و «مِن صَلْصَال كَالْفَخَّارِ» (38) اشاره به مرحله ای از آفرینش انسان دارد. بنابراین، بین آیات یاد شده تناقض و اختلافی نیست.


(8) شبهه: عصای حضرت موسی(علیه السلام) مار کوچکی شد، یا اژدهایی بزرگ؟!

تعبیرهای متفاوتی از عصای حضرت موسی(علیه السلام) در قرآن آمده است. در جایی از آن به اژدها تعبیر می کند و می گوید: «فَإِذَا هِىَ ثُعْبَانٌ مُّبِینٌ» و در آیه دیگری می گوید که به شکل مار کوچکی درآمد «تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَآنٌّ». آیا این دو آیه متناقض نیستند؟
پاسخ: این دو آیه به هیچ عنوان با یکدیگر منافاتی ندارند، زیرا هر یک آز آنها مربوط به ماجرای جداگانه ای است. یعنی عصای حضرت موسی(علیه السلام) در یکجا تبدیل به «ثُعْبَانٌ: اژدها» شد و در جای دیگری تبدیل به « جَآنٌّ: مار کوچکی» گشت. آیه اوّلی مربوط به لحظه ارائه معجزه در مقابل فرعون و اطرافیانش می شود، ولی آیه بعدی مربوط به آغاز بعثت و ماموریّت ایشان می باشد.


(9) شبهه: در قیامت، از انسان سوال می شود یا نمی شود؟

در سوره صافّات(39) و سوره اعراف(40) خبر از سوال در روز قیامت آمده، امّا در سوره الرحمن گفته شده است که: (در آن روز هیچ کس از انس و جنّ، از گناهش سؤال نمى شود): «فَیَوْمَئِذ لاَّ یُسْـَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَ لاَ جَآنٌّ». چگونه می توان بین این آیات جمع کرد؟
پاسخ: حضرت آیت الله محمّد هادی معرفت به نقل از حلیمی در پاسخ به این اشکال فرموده: «مراد از آیه نخست این است كه در قیامت از توحید بازخواست و سؤال مى شود و در آیه دوّم اشاره مى كند كه از تصدیق رُسل سؤال مى شود، ولى در آیه سوم كه در نفى بازخواست ظهور دارد، مراد این است كه از لوازم اقرار به نبوّتها در حوزه احكام و فروع دین در قیامت سؤال نمى شود».(41) در ادامه آیت الله معرفت در مقام پاسخ به این سوال، به مراحل قیامت اشاره کرده و وضعیّت و حال بندگان را در هر مرحله بازگو می کند.(42) در برخی از مراحل از سوال و جواب خبری نیست و در برخی از مراحل یا از بندگان سوال می شود و یا خود با یکدیگر گفتگو دارند. برای نمونه در نخستین رخداد قیامت که بسیار شدید و كوبنده است، همه مدهوش می شوند. قرآن در آیه دوّم سوره حجّ مى گوید: (مردم را مست مى انگارى در حالى كه آنان مست نیستند): «وَ تَرَى النَّاسَ سُكَارَى وَ مَا هُم بِسُكَارَى».(43) در این مرحله انسانها از همه چیز بى خبرند. دوستان مجال جستجو و پرسش از یكدیگر ندارند.
خداوند در بیان مرحله ای دیگر از قیامت از حال مجرمان پرده برمی دارد؛ آنجا که ندا می رسد: «وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْـُولُونَ» (44)؛ (آنان را باز دارید كه باید پاسخگو باشند). در آیات 39 تا 48 سوره مدّثر نیز مى فرماید: اصحاب یمین در میان باغها از سرنوشت مجرمان مى پرسند كه (چه چیز شما را در آتش انداخت؟)؛ «ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ» (45) 
در تفسیر نمونه نیز در پاسخ به این سوال گفته شده است که، در آن روز برای این سؤال نمى کنند که همه چیز در آن روز ـ یوم البروز ـ آشکار است و در چهره انسانها همه چیز خوانده مى شود. ممکن است تصوّر شود، این مطلب با آیاتى که تصریح و تأکید بر مسأله سؤال از بندگان در قیامت مى کند، تضاد دارد، مانند آیه 24 صافّات و آیات 92 و 93 سوره حجر: «فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ عَمّا کانُوا یَعْمَلُونَ»؛ (به پروردگارت سوگند که از همه آنها سؤال مى کنیم از کارهائى که انجام مى دادند). ولى با توجّه به یک نکته، این مشکل حلّ مى شود و آن این که: قیامت یک روز بسیار طولانى است، و انسان از مواقف و گذرگاه هاى متعدّدى باید بگذرد، و در هر صحنه و موقفى باید مدّتى بایستد، طبق بعضى از روایات، این مواقف پنجاه موقف است، در بعضى از این مواقف مطلقاً سؤالى نمى شود، بلکه (رنگ رخساره خبر مى دهد از سرّ درون)، چنان که در آیه پس از «فَیَوْمَئِذ لاَّ یُسْئَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَ لاَ جَآنٌّ» می خوانیم : «یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیماهُمْ»؛ (مجرمان از چهره هایشان شناخته مى شوند). و در بعضى از مواقف، مهر بر دهان انسان گذارده مى شود و اعضاى بدن به شهادت بر مى خیزند.(46) در بعضى از این مواقف، از انسانها دقیقاً پرسش مى شود. و در بعضى دیگر، انسانها به جدال و دفاع و مخاصمه برمى خیزند،(47) خلاصه هر صحنه اى شرایطى دارد و هر صحنه، از صحنه دیگر خوفناکتر است.(48)
بنابراین، در هر صورت بین این آیات تناقضی دیده نمی شود. و عدم توجّه به اختلاف در موضوع و مواقف قیامت سبب شده تا چنین توهّمی ایجاد شود.


(10) شبهه: گناه کسی بر دوش دیگری هست یا نیست؟!

عبارت «وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى» در آیه 164 سوره انعام، آیه 18 سوره فاطر، آیه 15 سوره اسراء، آیه 7 سوره زمر و آیه 38 سوره نجم ذکر شده که جمعا پنج مرتبه در قرآن تکرار شده است. منظور از این عبارت اینست که: (هیچ گناهکاری گناه دیگرى را بر دوش نمى کشد). با این حال در برخی از آیات دیگر خلاف این گفته مطالبی بیان شده است. به عنوان مثال در آیه 25 سوره نحل گفته شده:«لِیَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ کامِلَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ»؛ (آنها باید روز قیامت، بار گناهان خود را بطور کامل بر دوش کشند؛ و همچنین سهمى از گناهان کسانى که بخاطر جهل، گمراهشان مى سازند). همچنین در آیه 13 سوره عنکبوت آمده است که: (آنها ـ گناهکاران ـ بار سنگین خویش را و بارهاى سنگین دیگرى را اضافه بر بارهاى سنگین خود بر دوش مى کشند)؛ «وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالاً مَعَ أَثْقالِهِمْ». مضاف براینکه آیات دسته اوّل با روایات «سنّت حسنة» و «سنّت سیّئة» نیز سازگار نیستند. در این روایات بیان شده است که کسی که سنّت حسنه یا سنّت سیّئه ای را رواج دهد در ثواب و عقاب آن با دیگران که آن را انجام می دهند شریک است. چگونه می توان آیات دسته اوّل را با آیات و روایات یکدیگر جمع کرد؟
پاسخ: در ابتدا لازم است بدانیم که: «وِزر» به معنى سنگینى و بار سنگین و نیز به معناى گناه آمده است، و از «وَزَر» (بر وزن نظر) گرفته شده که به معنى پناهگاه در کوه است، و گاه به معنى مسئولیت نیز آمده است، چرا که آن هم یک بار سنگین معنوى بر دوش انسان محسوب مى شود.(49) چنان که «وزیر» را از این نظر، وزیر مى گویند که بار سنگینى از ناحیه امیر، یا مردم بر دوش او گذارده شده است. «موازره» نیز به معنى معاونت است، چرا که هر کسى به هنگام معاونت، قسمتى از بار دیگرى را بر دوش مى کشد. اکنون یک سوال! آیا بار گناه کسی بر دوش شخص دیگری سنگینی می کند؟ برای پاسخ به این سوال باید به چند نکته توجّه داشت:
1. بار گناه هر کسی بر دوش خود اوست: بر عکس آنچه معروف است که مى گویند: «آتش که گرفت خشک و تر مى سوزد»، هیچ انسانی به جرم گناه دیگرى مؤاخذه نمی گردد. گفته شده که به هنگام مجازات قوم لوط، خانواده با ایمانی در میانشان بود و خداوند آنها را نجات داد. زیرا هیچ کس بخاطر گناه دیگران مجازات نمی شود. این یک قانون کلّی می باشد، که آیات قرآن و بسیاری از احادیث اهل بیت(علیه السلام) آن را تایید می کنند. آیات «وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى»(50)، «كُلُّ نَفْس بِمَا كَسَبَتْ رَهِینَةٌ»(51)، «لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا اكْتَسَبَتْ» (52) و «لِكُلِّ امْرِى مِّنْهُم مَّا اكْتَسَبَ مِنَ الاِثْمِ» (53)بر بیانگر همین قانون هستند.
خداوند در قرآن مى گوید: «اگر فرد سنگین بارى، دیگرى را دعوت به حمل گناهانش کند، چیزى از گناه و مسئولیت او را حمل نخواهد کرد، هر چند از نزدیکان و بستگان او باشد» (إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلى حِمْلِها لایُحْمَلْ مِنْهُ شَیْءٌ وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبى) (54) در حدیثى نیز آمده است که، «در قیامت مادر و فرزندى را مى آورند که هر دو بار سنگینى از گناه بر دوش دارند، مادر از فرزند تقاضا مى کند، در عوض آن همه زحمات که در دنیا براى تو کشیدم، مقدارى از بار مسئولیت گناه مرا بر دوش گیر، فرزند به مادر مى گوید: از من دور شو، که من از تو گرفتارترم»!(55)
2. شراکت سنّت گذاران در اعمال پیروانشان: بى جهت و بدون ارتباط، عمل کسى برای دیگری ثبت نمی شود. امّا هر کس «سنّت حسنه» ای یا «سنّت سیّئه» ای را مرسوم کند؛ در پاداش و کیفرِ عاملین به آن، شریک است. این سخن با آنچه در بالا گفتیم تضادّى ندارد. چرا که «سنّت گذاران» در واقع از اجزاى علّت تامّه عمل اند و شریک در فاعلیّت آن. آنها چون از طریق «تسبیب» در انجام آن عمل دخالت داشته اند، در نتایج آن نیز شریک اند. چرا که پایه و اساس آن، به دست خودشان گذارده شده است. آنها به خاطر اقدام به گمراه ساختن دیگران، فاعل گناهانشان ـ و یا همچون فاعل ـ محسوب مى شوند. بنابراین، در حقیقت این بار گناهان خودشان است که بر دوش می کشند. به تعبیر دیگر، «سبب» در اینجا در حکم «مباشر» (انجام دهنده کار) است.(56)
از این رو در بسیاری از روایات اسلامی آمده است که اگر کسى سنّت خوبى بر جاى نهد، پاداش تمام کسانى که به آن عمل مى کنند را خواهد داشت. همچنین کسى که سنّت بدى را بر جاى نهد، گناه تمام کسانى که به آن عمل مى کنند، براى او نوشته مى شود. در این باره از پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله) نقل شده است که فرمودند: «مَن سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً کانَ لَهُ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِها مِنْ غَیْرِ أَنْ یَنْقُصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَیْءٌ وَ مَنِ سَنَّ سُنَّةً سَیِّئَةً کانَ عَلَیْهِ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِها مِنْ غَیْرِ أَنْ یَنْقُصَ مِنْ أَوْزارِهِمْ شَیْءٌ».(57)
از امام صادق(علیه السلام) نیز نقل شده است: «أَیُّمَا عَبْدٍ مِنْ عِبَادِ اللَّهِ سَنَّ سُنَّةَ هُدًى كَانَ لَهُ أَجْرٌ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ عَمِلَ بِذَلِكَ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَنْقُصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَیْ‏ءٌ وَ أَیُّمَا عَبْدٍ مِنْ عِبَادِ اللَّهِ سَنَّ سُنَّةَ ضَلَالٍ كَانَ عَلَیْهِ مِثْلُ وِزْرِ مَنْ فَعَلَ ذَلِكَ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَنْقُصَ مِنْ أَوْزَارِهِمْ شَیْ‏ء» (58)؛ (بنده‏اى از بندگان خدا كه سنّت نیكو و شایسته ‏اى از خود بجاى گذارد با پاداش كسى كه بدان سنّت عمل مى ‏كند برابر است، بى ‏آنكه از پاداش عمل ‏كنندگان به آن چیزى كم شود؛ و گناه هر بنده ‏اى از بندگان خدا كه كار زشت و نكوهیده ‏اى را بدعت نهد، همان گناه كسى است كه به آن بدعت عمل مى‏كند، بى ‏آنكه از بار گناه یكى از آنها كم گردد).
با دقّت در دو عبارت «مِنْ غَیْرِ أَنْ یَنْقُصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَیْءٌ» و «مِنْ غَیْرِ أَنْ یَنْقُصَ مِنْ أَوْزارِهِمْ شَیْءٌ» در دو حدیث فوق، در می یابیم که پاداش و عقاب سنّت گذاران، چیزی از پاداش و عقاب عاملان کم نمی کند. یعنی عاملان پاداش و جزای عمل خود را می بینند و سنّت گذاران نیز نتیجه عمل خود (سنّت گذاری) را می گیرند. بنابراین در حقیقت، کسی عمل کس دیگری را به دوش نمی کشد بلکه هر شخصی نتیجه عملش را می بیند.
بنابراین، تمام آیات و روایات ذکر شده می گویند: «هیچ کس بار گناه دیگری را بر دوش نمی کشد»، و هیچ گونه تناقضی در بین این آیات و روایات دیده نمی شود.


(11) شبهه: با دشمنان خدا دوست باشیم یا دشمن؟

خداوند در آیه 22 سوره مجادله می فرماید: (هیچ قومى را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند نمى یابى که با دشمنان خدا و پیامبرش دوستى کنند، هر چند پدران یا پسران یا برادران یا خویشاوندانشان باشند): «لاتَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ». 
با این حال در آیه 15 سوره لقمان سفارش شده است که اگر پدر و مادر تو مشرک بودند، (با آن دو، در دنیا بطرز شایسته اى رفتار کن): «صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً». آیا این دو آیه با یکدیگر سازگارند؟
پاسخ: در ابتدا لازم به ذکر است که «یُوادُّونَ» در آیه اوّل، از مادّه «ودّ» می باشد. یکی از معانی بیان شده برای این واژه دوست داشتن است. امّا به معنای آرزو داشتن نیز آمده است. در لسان العرب(59) گفته شده: «وَدِدْتُ الشی‏ءَ أَوَدُّ، و هو من الأُمْنِیَّة»، همچنین عبارت: «وَدِدْتُ لو كانُ كَذا و لو أَنَّك فَعَلْتَ كَذا» چنین ترجمه شده است: (آرزو مى‏كنم كه چنان بود و یا چنین مى‏كردى).(60) علاوه براین راغب اصفهانی نیز همین معنا را ذکر کرده است.(61) در نتیجه می توان گفت «ودّ» به معنای دوستی همراه با تمایل و آرزوی قلبی می باشد. به عنوان مثال شخصی کسی را دوست داشته باشد به گونه ای که میل داشته باشد تا در اخلاق، رفتار، عقیده، مقام و ... به مانند او باشد.
بنابراین، در آیه 22 سوره مجادله: «لاتَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللهَ وَ رَسُولَهُ...» بیان شده است که با دشمنان خدا و مشرکان نباید پیوند و دوستی قلبی داشت. علّت آن نیز مشخّص است، زیرا سبب می شود تا ایمان و عقیده شخص مؤمن به خطر بیفتد. امّا در آیه 15 سوره لقمان، ابتدا توصیه شده است که (هر گاه آن دو ـ والدین مشرک ـ تلاش کنند که تو چیزى را شریک من قرار دهى، ... از ایشان اطاعت مکن،): « إِنْ جاهَداکَ عَلى أَنْ تُشْرِکَ بِی ... فَلا تُطِعْهُما» و پس از این گفته شده (با آن دو، در دنیا بطرز شایسته اى رفتار کن): «صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً». یعنی رفتار شایسته با پدر و مادر باید بگونه ای باشد که سبب دگرگونی در عقاید شخص نگردد و محبّت و دوستی آنها باید در حدّ خوش اخلاقی با آنها باشد نه تمایل قلبی به افکار باطلشان.
اگر خوب بنگریم می بینیم در سوره لقمان نیز خداوند به مودّت (پیوند قلبی) با پدر و مادر مشرک امر نکرده است. بهمین خاطر لزوم احترام به آنان را با عبارتی دیگر یعنی: (مَعْرُوفاً) بیان کرده است. در نتیجه هیچ گونه تضادّی بین دو آیه دیده نمی شود و دو آیه کاملا با یکدیگر هماهنگ می باشند.


(12) شبهه: خداوند به مکّه قسم می خورد یا نمی خورد؟!

در آیه یکم سوره بلد خداوند به شهر مکّه قسم نمی خورد و می گوید: «لاَ أُقْسِمُ بِهَـذَا الْبَلَدِ» امّا در سوره تین پس از سوگند خوردن به تین و زیتون و طور سینا به این شهر سوگند یاد می کند و می گوید:«وَ هَـذَا الْبَلَدِ الاَمِینِ». چرا خداوند در یک آیه به شهر مکّه سوگند یاد می کند امّا در آیه دیگر چنین نمی کند؟
پاسخ: خداوند در سوره بلد می گوید: «لاَ أُقْسِمُ بِهَـذَا الْبَلَدِ». علاوه براین، تعابیر مشابه دیگری نیز در قرآن آمده است که عبارتند از: «فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ» (62) «فَلا أُقْسِمُ بِما تُبْصِرُونَ» ،(63) «فَلا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ» (64) «لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ» (65) «وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوّامَةِ» (66) «فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ» (67) و «فَلا أُقْسِمُ بِالشَّفَقِ».(68)
معنای صحیح این آیات چیست؟ آیا در آیات خداوند سوگند یاد می کند یا خیر؟ آیا در این آیات حرف «لا» به معنای نفی آمده است؟ برای درک معنای صحیح این آیات لازم است بدانیم که بسیارى از مفسران واژه ی «لا» در این آیات را «لای زائده» گرفته اند که برای تاکید بکار می رود و معنای نفی ندارد. طبق این تفسیر خداوند به آنچه در ادامه آمده است سوگند یاد کرده است.
البته برخی واژه «لا» در آیات فوق را به معنای نفی گرفته اند و می گویند: منظور اینست که مورد قسم بزرگ تر از آن است که به آن سوگند یاد شود. این هنگامی هست که گوینده می خواهد به اهمیّت آنچه پس از آن می آورد تاکید کند، نه اینکه منظورش نفی حقیقی باشد. بلکه امکان دارد در مورد دیگری به همان مورد سوگند یاد کند.
بنابراین، طبق نظر اکثر مفسرین که «لا» را زائده گرفته اند، اشکال از اساس وارد نیست و در هر دو سوره (بلد و تین) به مکّه قسم یاد شده است.(69) و طبق نظر کسانی که لا را نافیة دانسته اند، باز هم اشکالی نمی باشد و آیات با یکدیگر تناقضی ندارند.


(13) شبهه: خداوند عذاب می کند یا نمی کند؟

در آیه 33 سوره انفال خداوند در مورد اعراب عصر پیامبر(صلی الله علیه وآله) می گوید: (هیچ گاه خداوند آنها را مجازات نخواهد کرد در حالى که تو در میان آنها هستى. همچنین خداوند آنها را مجازات نخواهد کرد در حالى که استغفار کنند)؛ «وَمَا كَانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِیهِمْ وَمَا كَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یَسْتَغْفِرُونَ». در حالیکه در آیه پس از آن یعنی آیه 34 سوره انفال خداوند سخن از عذاب آنها به میان می آورد و می گوید: (چرا خداوند آنها را عذاب نکند و حال آن که مانع از رفتن مؤمنان به مسجدالحرام مى شوند)؛ «وَمَا لَهُمْ أَلاَّ یُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ وَهُمْ یَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ». آیا این دو آیه با یکدیگر منافات ندارند؟
پاسخ: با دقّت در این دو آیه در می یابیم که هیچ گونه تنافی بین آنها وجود ندارد، بلکه مکمّل یکدیگرند. ماجرا از آنجا شروع شد که برخی از مشرکان گفتند: (خداوندا! اگر این ـ آیات الهی ـ حقیقتى از سوى توست، بارانى از سنگ از آسمان بر ما فرو ریز، یا عذاب دردناکى براى ما بفرست!): «اللّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلیمٍ» (70) خداوند در پاسخ مشرکان در آیه 33 سوره انفال فرمود: (شما فعلاً از عذاب من در امان هستید چون پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) در میان شما است. همچنین اگر توبه و استغفار کنید و از خطاهای خود پشیمان شوید، باز هم از عذابم در امان خواهید ماند). سپس در ادامه در آیه34 با اشاره به علّت استحقاق و شایسته بودن عذاب برای مشرکان می فرماید: (چرا خداوند آنها را عذاب نکند و حال آن که مانع از رفتن مؤمنان به مسجدالحرام مى شوند).
بنابراین، خلاصه آنچه در این سه آیه بیان شده است چنین می باشد: مشرکان مستحقّ عذاب الاهی هستند امّا بخاطر حضور پیامبر(صلی الله علیه وآله) در مکّه عذاب نمی شوند. علاوه بر این اگر استغفار کنند نیز از عذاب در امان اند. همانطور که می بینید بین این آیات هیچ گونه ناسازگاری دیده نمی شود.
مرحوم آیت الله محمد هادی معرفت به نقل از مرحوم طبرسى در پاسخ به پندار وجود تنافى، به سه وجه دیگر اشاره کرده است:
1- مراد از آیه 23 كه نفى عذاب مى كند، عذاب از نوع براندازى و نابودسازى یك قوم است، مانند آنچه در امّتهاى گذشته رخ مى داد و مراد آیه 24 كه بر وقوع عذاب اشاره دارد، عذاب از نوع اسارت و كشته شدن به دست مؤمنان است. چنان كه در روز بدر و نمونه هاى مشابه آن اتفاق افتاد یا مانند آنچه سرانجام در یوم الفتح اتّفاق افتاد.
2- آیه 23 عذاب دنیا را نفى مى كند و آیه 24 عذاب آخرت را اثبات مى كند و مراد از آیه 24 این است كه به چه دلیل خداوند آنها را در آخرت عذاب نكند.
3- آیه 23 گنهكاران را به استغفار تشویق مى كند و آنان را به عذرخواهى از خداوند فرا مى خواند و معنایش این است كه اگر توبه كنند، در دنیا و آخرت عذاب نمى شوند، و گرنه عذاب مى شوند و سپس با جمله «وهم یصدّون عن المسجد الحرام» دلیل استحقاق عذابشان را كه همان بستن راه مسجد الحرام است، بازگو مى كند.(71)
در تفسیر نمونه نیز احتمالاتی از سوی مفسّران در تفسیر این آیات نقل شده است:
بعضى گفته اند: منظور این است که بعضى از مشرکان بعد از گفتن جمله آیه 22 از گفتار خود پشیمان شده اند و عرضه داشته اند: غُفْرانَکَ رَبَّنا: «خدایا ما را بر این گفتار ببخش»! و همین سبب شد که حتّى بعد از خروج پیامبراسلام(صلی الله علیه وآله) از «مکّه» گرفتار بلا و نابودى نشوند.
جمع دیگرى گفته اند: این جمله اشاره به باقیمانده مؤمنان در «مکّه» است. زیرا پس از هجرت پیامبر(صلی الله علیه وآله) جمعى که قادر بر هجرت نبودند همچنان در «مکّه» باقى ماندند و وجود آنها که پرتوى از وجود پیامبر(صلی الله علیه وآله) بود مانع از نزول عذاب بر مشرکان «مکّه» شد.
این احتمال نیز وجود دارد که این جمله، مفهوم یک جمله شرطیه را دارد، یعنى اگر آنها از کردار خود پشیمان شوند و به درگاه خدا روى آرند و استغفار کنند مجازات الهى از آنها برداشته خواهد شد. در عین حال جمع میان این احتمالات در تفسیر آیه نیز بعید نیست، یعنى ممکن است آیه اشاره به همه اینها باشد.(72) با در نظر گرفتن این احتمالات عدم تنافی این آیات با یکدیگر واضح و روشن است.


(14) شبهه: طول روزهای قیامت، هزار سال یا پنج هزار سال؟!

خداوند در آیه 5 سوره سجده، مدّت هر روز از روزهای قیامت را معادل هزار سال دنیوی ـ «أَلْفَ سَنَة مِّمَّا تَعُدُّونَ» ـ بیان می کند. امّا در آیه 4 سوره معارج مقدارش پنجاه هزار سال بیان شده است و می گوید: «مِقْدَارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَة». بالاخره روزهای قیامت معادل هزار سال دنیوی می باشد، یا پنجاه هزار سال؟ آیا این آیات مخالف یکدیگر نیستند؟ چگونه می توان بین این آیات جمع کرد؟
پاسخ: در آیه 5 سوره سجده آمده است: «یُدَبِّرُ الاَمْرَ مِنَ السَّمَآءِ إِلَى الاَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فی یَوْم كَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَة مِّمَّا تَعُدُّونَ»: ( خداوند امور ـ این جهان ـ را از آسمان به سوى زمین تدبیر مى کند، سپس در روزى که مقدار آن هزار سال از سالهایى است که شما مى شمرید به سوى او بالا مى رود). على بن ابراهیم قمی در تفسیرش مى گوید:
«مراد از امورى كه خداوند تدبیر مى كند، امر و نهى است كه بدان دستور داده و كارهایى است كه بندگان انجام داده اند. همه این امور در روز قیامت آشكار مى گردد و مقدار آن روز نیز برابر با هزار سال از سالهاى دنیاست».(73)
امّا اینکه مقدار بیان شده در این آیه با آنچه در آیه 4 سوره معارج در مورد طول روز قیامت آمده است، چگونه قابل جمع می باشد؟ پاسخ این سؤال، در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) که کلینی در کافی و شیخ طوسى در امالى آن را نقل کرده اند، آمده است. حضرت(علیه السلام) فرمود: «اِنَّ فِى الْقِیامَةِ خَمْسِیْنَ مَوْقِفاً، کُلُّ مَوْقِف مِثْلُ أَلْفِ سِنَة مِمّا تَعُدُّونَ، ثُمَّ تَلا هذِهِ الآیَةَ فِی یَوْم کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَة» (74)؛ (در قیامت پنجاه موقف است که هر موقفى به اندازه یک هزار سال از سال هائى است که شما مى شمرید، سپس این آیه را تلاوت فرمود: در روزى که مقدارش پنجاه هزار سال است).
البته این احتمال نیز وجود دارد که «عدد هزار» و «پنجاه هزار» در اینجا براى بیان کثرت و فزونی باشد، یعنى در قیامت موقف زیادی است که هر یک مدّت زیادی طول می کشد.
باید توجّه داشت که آنچه گفته شد در مورد مجرمان، ظالمان و کافران است. زیرا در حدیثى از ابو سعید خدرى آمده است که بعد از نزول این آیه کسى عرض کرد: اى رسول خدا، چقدر آن روز طولانى است؟ فرمود: «وَ الَّذِى نَفْسُ مُحَمَّد بِیَدِهِ اِنَّهُ لَیَخِفُّ عَلَى الْمُؤْمِنِ حَتّى یَکُونُ أَخَفَّ عَلَیْهِ مِنْ صَلاة مَکْتُوبَة یُصَلِّیْها فِى الدُّنْیا»؛ (قسم به کسى که جان محمّد به دست او است! آن روز براى مؤمن سبک و آسان مى شود، آسان تر از یک نماز واجب که در دنیا مى خواند).(75)


(15) شبهه: خدا و قرآن، هدایتگر همه انسانها یا بعضی از آنها؟

با توجّه به برخی از آیات قرآن هدایت شامل همه انسان ها، و قرآن نیز کتاب هدایتگر برای همه مردم است. خداوند در آیه 185 سوره بقره قرآن را کتاب هدایت برای همه مردم می داند و می گوید:«شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِى أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْءَانُ هُدًى لِّلنَّاسِ». امّا برخی از آیات دیگر، هدایت را مختصّ مومنین، متّقین، محسنین و ... می دانند و قرآن نیز تنها هدایتگر این افراد است. به عنوان مثال در آیاتی گفته شده: «ذَلِكَ الْـكِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ»،(76) «هَـذَا بَیَانٌ لِّلنَّاسِ وَ هُدًى وَ مَوْعِظَةٌ لِّلْمُتَّقِینَ»،(77) «تِلْكَ ءَایَآتُ الْكِتَابِ الْحَكِیمِ، هُدًى وَ رَحْمَةً لِّلْمُحْسِنِینَ»،(78) «وَ نَزَّلْنَا عَلَیْكَ الْكِتَابَ تِبْیَانًا لِّكُلِّ شَىْء وَ هُدًى وَ رَحْمَةً وَ بُشْرَى لِلْمُسْلِمِینَ». (79) چگونه می توان بین این آیات جمع کرد؟
پاسخ: «هدایت» در قرآن به دو معنى می باشد:
1- «هدایت تكوینى» كه مربوط به تمام موجودات جهان می شود. قرآن از زبان موسى(علیه السلام) مى‏ گوید: «رَبُّنَا الَّذی أَعْطى‏ كُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى» ‏(80)؛ (پروردگار ما همان كسى است كه همه چیز را آفرید و سپس آن را هدایت كرد). این نوع از هدایت شامل همه موجودات می شود و در مورد انسان، از آن به عنوان هدایت فطری یاد می شود. در مباحث خداشناسی نیز از توحید فطری به عنوان یکی از راه های شناخت و کسب معرفت نسبت به خداوند یاد می شود که نمونه ای از هدایت فطری انسان است.
طبق آیات قرآن، دین و آموزه های آن فطری می باشد و سرشت پاک انسان آن را تایید می کند. خداوند مى‏فرماید: (روى خود را متوجّه آئین پاك و خالص پروردگار كن): «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّینِ حَنِیفاً» (81)چرا كه (این فطرتى می باشد كه خداوند انسان‏ها را بر آن آفریده است)؛ «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها». (82)
هدایت تکوینی و فطری در میان انسان ها عمومی است و همه از آن بهره می برند.
2- «هدایت تشریعى» كه با ارسال پیامبران و كتب آسمانى از سوی خداوند برای هدایت انسان انجام مى‏ گیرد. در قرآن در مورد پیامبران الهی مى ‏خوانیم: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا» (83)؛ (آنها را راهنمایانى قرار دادیم كه به فرمان ما مردم را هدایت مى‏كنند». این نوع از هدایت، عمومی است و شامل تمام انسان ها می شود. یعنی پیامبران و کتب آسمانی برای هدایت همه انسان ها آمده اند. همانطور که خداوند قرآن را کتاب هدایت برای همه مردم می داند و می گوید: «هُدًى لِّلنَّاسِ». 
با توجّه به اینکه حرف «لام» در «للنّاس» لام غایت است،(84) مفهوم آیه عبارت است از اینکه: (هدف از نزول قرآن، هدایت تمام مردم است).
با این حال، آیا عاقبت همه مردم هدایت است؟ خیر، زیرا (كسانى كه ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، خداوند به كمك ایمانشان آنها را هدایت مى‏ كند)؛ «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ یَهْدیهِمْ رَبُّهُمْ بِإیمانِهِمْ» (85) در حالیکه برخی از اشخاص، با ارتکاب گناهان، فسق و ضعف ایمان، خود را از هدایت الهی و قرآن بی بهره می کنند. به عبارت دیگر، برای هدایت علاوه بر «فاعلیّت فاعل»، «قابلیّت قابل» نیز شرط است. هم در هدایت تكوینى و هم در هدایت تشریعى. زمین شوره ‏زار، هرگز سنبل بر نیارد. اگر چه هزاران مرتبه باران بر آن ببارد، بلكه باید زمین آماده باشد تا از قطرات باران بهره گیرد. سرزمین وجود انسانى نیز تا از لجاجت و عناد و تعصّب پاك نشود، بذر هدایت را نمى‏ پذیرد(86)
لذا قرآن در برخی از آیات، به هدف ارسال پیامبران و نزول قرآن اشاره کرده است، ـ که چیزی جز هدایت همه انسان ها نیست ـ و در آیاتی دیگر از عاقبت انسان ها سخن گفته است، مثل آیه «وَ هُدًى وَ مَوْعِظَةٌ لِّلْمُتَّقِینَ». «لام» در این آیه و آیات مشابه آن، «لام عاقبت» می باشد؛(87) یعنی اینکه عاقبت کار اینست که متقّین و ... هدایت می شوند.
خلاصه اینکه، طبق آیات قرآن، هدایت دو نوع است: تکوینی و تشریعی. اوّلی همه موجودات را شامل می شود. دوّمی نیز همه انسان ها را در برمی گیرد. امّا برخی از انسان ها بخاطر عدم قابلیّت از این هدایت بهره نمی گیرند و عاقبتشان گمراهی است. کسانی که هدایت می شوند نیز عبارتند از: مسلمین، مومنین، متّقین، محسنین و همه انسان های صالح.
بنابراین، آنچه در این آیات بیان شده روشن است. این آیات هیچ گونه تنافی و تضاد و تناقضی با یکدیگر ندارند.


منبع:

1. قران کریم
2. نهج البلاغه شریف الرضى محمد بن حسین‏ محقق / مصحح للصبحی صالح هجرت‏ قم‏ چاپ اول ‏1414 ق.
3. الصحیفه السجادیه على بن الحسین علیه السلام امام چهارم‏ دفتر نشر الهادى‏ قم‏ چاپ اول‏ 1376 ش.
4. التوحید ابن بابویه محمد بن على‏ محقق / مصحح حسینى هاشم‏ جامعه مدرسین‏ ایران قم‏ چاپ اول‏ 1398 ق‏.
5. الحیاه حکیمى محمدرضا و حکیمى محمد و حکیمى على- ارام احمد مترجم احمد ارام‏ دفتر نشر فرهنگ اسلامى‏ تهران‏ چاپ اول ‏1380 ش‏.
6. الاحتجاج على اهل اللجاج طبرسى احمد بن على‏ محقق / مصحح خرسان محمد باقر نشر مرتضى‏ مشهد چاپ اول‏ 1403 ق‏.
7. بحار الانوار مجلسى محمد باقر بن محمد تقى‏ محقق / مصحح جمعى از محققان‏ دار احیاء التراث العربی‏ بیروت‏ چاپ دوم 1403 ق.
8. مجله قران پژوهی خاورشناسان.
9. الاتقان فی علوم القران عبد الرحمن بن ابی بکر جلال الدین السیوطی المحقق محمد ابو الفضل ابراهیم الهییه المصریه العامه للکتاب الطبعه 1394ه/ 1974 م.
10. شبهات و ردود حول القران‏ محمد هادى معرفت‏ موسسه التمهید قم‏ چاپ اول‏ 1423 ق/ 2002م.
11. تفسیر نمونه مکارم شیرازى ناصر دار الکتب الاسلامیه تهران چاپ اول 1374 ش.
12. لغات در تفسیر نمونه‏ ناصر مکارم شیرازى امام على بن ابى طالب علیه السلام ‏قم چاپ اول ‏‏1387 ه. ش‏.
13. روض الجنان و روح الجنان فى تفسیرالقران ابوالفتوح رازى حسین بن على تحقیق محمد جعفر یاحقى- دکتر محمد مهدى ناصی بنیاد پژوهشهاى اسلامى استان قدس رضوى مشهد 1408 ق.
14. الجامع لاحکام القران قرطبى محمد بن احمد انتشارات ناصر خسرو تهران چاپ اول 1364 ش.
15. تفسیر روح البیان حقى بروسوى اسماعیل دارالفکر بیروت بى تا.
16. الکافی کلینى محمد بن یعقوب بن اسحاق‏ محقق / مصحح غفارى على اکبر و اخوندى محمد دار الکتب الاسلامیه تهران ‏ چاپ چهارم ‏1407 ق.
17. وسایل الشیعه شیخ حر عاملى محمد بن حسن‏ موسسه ال البیت علیهم السلام‏ قم چاپ اول ‏‏1409 ق‏.
18. الجامع الصحیح المسمى صحیح مسلم مسلم بن الحجاج ابو الحسین القشیری النیسابوری تحقیق محمد فواد عبد الباقی دار احیاء التراث العربی – بیروت بی تا.
19. السنن الکبرى وفی ذیله الجوهر النقی ابو بکر احمد بن الحسین بن علی البیهقی مجلس دایره المعارف النظامیه الکاینه حیدر اباد هند الطبعه الاولى 1344 ه .
20. ثواب الاعمال و عقاب الاعمال‏ ابن بابویه محمد بن على‏ دار الشریف الرضی قم‏ چاپ دوم‏ 1406 ق‏.
21. تفسیر الصافى فیض کاشانى ملا محسن تحقیق حسین اعلمى انتشارات الصدر تهران چاپ دوم 1415 ق.
22. تفسیر نور الثقلین عروسى حویزى عبد على بن جمعه تحقیق سید هاشم رسولى محلات انتشارات اسماعیلیان قم چاپ چهارم 1415 ق.
23. تفسیر قمى قمى على بن ابراهیم تحقیق سید طیب موسوى جزایر دار الکتاب قم چاپ چهارم 1367 ش.
24. مجمع البیان فى تفسیر القران طبرسى فضل بن حسن انتشارات ناصر خسرو تهران چاپ سوم 1372 ش.

پی نوشت:

(1). سوره شوری، آیه 7.
(2). سوره نجم، آیات 3 و 4.
(3). سوره حاقّه، آیات 44، 45، 46.
(4). سوره زمر، آیه 28.
(5). سوره فصّلت، آیه 42.
(6). سوره نساء، آیه 82.
(7). نهج البلاغة، شریف الرضى، محمد بن حسین‏، محقق / مصحح: للصبحی صالح، ص219، خطبه 156 حال أهل القبور فی القیامة .
(8). الصحیفة السجادیة، على بن الحسین علیه السلام، امام چهارم‏، ص 176، دعا (42)(- و كان من دعائه علیه السلام عند ختم القرآن:)
(9). الحیاة حكیمى، محمدرضا و حكیمى، محمد و حكیمى، على- آرام، احمد، مترجم: احمد آرام‏، ج‏2، ص130، حدیث ... .
(10). سوره طور، آیات 29و15؛ سوره قلم، آیه 51؛ سوره صافّات، آیه 36.
(11). سوره طور، آیه 29.
(12). سوره صافّات، آیه 36.
(13). سوره یونس، آیه 38؛ سوره هود آیه 13 و 35؛ سوره سجده آیه 3.
(14). سوره نحل، آیه 24. «وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قالُوا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ»: (و هنگامى که به آنها گفته شود: پروردگار شما چه نازل کرده است؟ مى گویند: اینها افسانه های پیشینیان است).
(15). التوحید، ابن بابویه، محمد بن على‏، محقق / مصحح: حسینى، هاشم‏، ص255، ص36، باب الرد على الثنویة و الزنادقة
(16). الإحتجاج على أهل اللجاج، طبرسى، احمد بن على‏، محقق / مصحح: خرسان، محمد باقر، ج‏1، ص240- 158، احتجاجه ع على زندیق جاء مستدلا علیه بآی من القرآن متشابهة تحتاج إلى التأویل على أنها تقتضی التناقض و الاختلاف فیه و على أمثاله فی أشیاء أخرى؛ بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏، محقق / مصحح جمعى از محققان‏، ج‏90، ص98، باب 129 احتجاجات أمیر المؤمنین صلوات الله علیه على الزندیق المدعی للتناقض فی القرآن و أمثاله
(17). الإحتجاج على أهل اللجاج، طبرسى، احمد بن على‏، محقق / مصحح: خرسان، محمد باقر، ج‏1، 259، احتجاجه ع على زندیق جاء مستدلا علیه بآی من القرآن متشابهة تحتاج إلى التأویل على أنها تقتضی التناقض و الاختلاف فیه و على أمثاله فی أشیاء أخرى .
(18). الإتقان فی علوم القرآن، عبد الرحمن بن أبی بكر، جلال الدین السیوطی، المحقق : محمد أبو الفضل إبراهیم، ج3، ص88، النوع الثامن و الأربعون فی مشكله و موهم الاختلاف و التناقض ؛ به نقل از شبهات و ردود حول القرآن‏، محمد هادى معرفت‏، ص245، كلام عن موهم الاختلاف فی القرآن .
(19). التوحید، ابن بابویه، محمد بن على‏، محقق / مصحح: حسینى، هاشم‏، ص248، 36 باب الرد على الثنویة و الزنادقة.
(20). بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏، محقق / مصحح جمعى از محققان‏، ج‏50، 311، باب 4 مكارم أخلاقه و نوادر أحواله و ما جرى بینه و بین خلفاء الجور و غیرهم و أحوال أصحابه و أهل زمانه صلوات الله علیه .
(21). مبانی نظری مستشرقان در مورد تناقضات قرآن، محمد علی رضایی اصفهانی و محمد الله حلیم اف، مجله قرآن پژوهی خاورشناسان، بهار و تابستان 1388، شماره ششم.
(22). همان.
(23). شبهات و ردود حول القرآن‏، محمد هادى معرفت‏، ص247، كلام عن موهم الاختلاف فی القرآن .
(24). شبهات و ردود حول القرآن‏، محمد هادى معرفت‏، ص249- 252، الأسباب الموهمة للاختلاف .
(25). جهت اطّلاعات بیشتر مراجعه کنید به: بررسی شبهات تناقض در قرآن، حسین طوسی.
(26). سوره آل عمران، آیه 49.
(27). سوره مائده، آیه 110.
(28). سوره حجّ، آیه 73.
(29). سوره انعام، آیه 10.
(30). سوره رعد، آیه 16.
(31). سوره غافر، آیه 62.
(32). تفسیر نمونه، مكارم شیرازى ناصر، ج‏19 ، ص375، تفسیر: او حاكم بر همه چیز است، چه نیازى به فرزند دارد؟! .
(33). تفسیر نمونه، مكارم شیرازى ناصر، ج‏9، ص26، تفسیر: هدف آفرینش .
(34). تفسیر نمونه، مكارم شیرازى ناصر، ج‏20، ص36، 4 - عرش خدا چیست؟ .
(35). سوره آل عمران، آیه 59.
(36). سوره حجر، آیه 26: «(انسان را) از گِلى سیاه و بد بو آفریدیم».
(37). سوره صافات، آیه 11: «از گِلى چسبنده (آفریدیم)».
(38). سوره الرحمان، آیه 14 «انسان را از گِلى خشكیده اى مانند سفال آفریدیم».
(39). آیه 24.
(40). آیه 6.
(41). شبهات و ردود حول القرآن‏، محمد هادى معرفت‏، ص250، الأسباب الموهمة للاختلاف .
(42). شبهات و ردود حول القرآن‏، محمد هادى معرفت‏، ص260، جواب ... .
(43). سوره حج، آیه 2.
(44). سوره صافّات، آیه 24.
(45). سوره مدثّر، آیه 42.
(46). سوره یس، آیه 65.
(47). سوره نحل، آیه 111.
(48). تفسیر نمونه، مكارم شیرازى ناصر، ، ج‏23، ص156، گنهكاران از سیمایشان شناخته مى‏شوند! .
(49). لغات در تفسیر نمونه‏، ناصر مكارم شیرازى، امام على بن ابى طالب علیه السلام، ص612، ماده وزر .
(50). آیه 164 سوره انعام، آیه 18 سوره فاطر، آیه 15 سوره اسراء، آیه 7 سوره زمر و آیه 38 سوره نجم.
(51). (هركسى درگرو دستاورد خویش است)، سوره مدّثر، آیه 38.
(52). (آنچه نفس آدمى از خوبى به دست آورد، به سود او و آنچه از بدى به دست آورد، به زیان اوست)، سوره بقره، آیه 286.
(53). سوره نور، آیه 11.
(54). سوره فاطر، آیه 18.
(55). گر چه این حدیث، در تفاسیر مختلف گاهى از «فضیل بن عیاض» و گاهى از «ابن عباس» نقل شده، ولى بعید به نظر مى رسد که آنها این سخن را از خود گفته باشند، ممکن است اصل حدیث از پیامبر(ص) باشد. به تفسیر روض الجنان و روح الجنان فى تفسیرالقرآن، ابوالفتوح رازى حسین بن على، تحقیق: محمد جعفر یاحقى- دكتر محمد مهدى ناصی، ج‏16، ص101، ترجمه؛ الجامع لأحكام القرآن، قرطبى محمد بن احمد، ج‏14، ص338، [سورة فاطر(35): آیة 18]؛ تفسیر روح البیان، حقى بروسوى اسماعیل، ج‏7، ص337، [سورة فاطر(35): آیة 18] مراجعه شود. (به نقل از تفسیر نمونه، مكارم شیرازى ناصر، ج‏18، ص226، توضیح برهان امكان و وجوب(فقر و غنى)
(56). تفسیر نمونه، مكارم شیرازى ناصر، ج‏12، ص51، تفسیر: چهار اصل مهم اسلامى (ذیل آیه 15 سوره اسراء)
(57). الكافی، كلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق‏، محقق / مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ج‏5، ص9، باب وجوه الجهاد ؛ وسائل الشیعة، شیخ حر عاملى، محمد بن حسن‏، ج‏15، ص24، 5 باب أقسام الجهاد و كفر منكره و جملة من أحكامه و وسائل الشیعة، شیخ حر عاملى، محمد بن حسن‏، ج‏16، ص173 - 174، 16 باب استحباب إقامة السنن الحسنة و إجراء عادات الخیر و الأمر بها و تعلیمها و تحریم إجراء عادات الشر؛ وسائل الشیعة، شیخ حر عاملى، محمد بن حسن‏، ج‏19، ص172، 1 باب استحبابها ... ؛ بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏، محقق / مصحح جمعى از محققان‏، ج‏68، ص257، باب 72 ثواب من سن سنة حسنة و ما یلحق الرجل بعد موته ؛ الجامع الصحیح المسمى صحیح مسلم، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری النیسابوری، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی، ج 4، ص2058 ؛ الدر المنثور فى تفسیر المأثور، سیوطى جلال الدین، ج‏5، ص260، قوله تعالى إنا نحن نحی الموتى الآیة ؛ السنن الكبرى وفی ذیله الجوهر النقی، أبو بكر أحمد بن الحسین بن علی البیهقی، ج 4، ص 176،.
(58). ثواب الأعمال و عقاب الأعمال‏، ابن بابویه، محمد بن على‏، ص132، ثواب من سن سنة هدى ... .
(59). لسان العرب، ابن منظور محمد بن مكرم، ج 3، ص 454.
(60). فرهنگ ابجدى‏، بستانى، فواد افرام، ج 1، ص 980.
(61). المفردات فی غریب القرآن، راغب اصفهانى حسین بن محمد، تحقیق: صفوان عدنان داود، ص860
(62). سوره واقعه، آیه 75.
(63). سوره حاقّه، آیه 38.
(64). سوره معارج، آیه 40.
(65). سوره قیامت، آیه 1.
(66). سوره قیامت، آیه 2.
(67). سوره تکویر، آیه 15
(68). سوره انشقاق، آیه 16.
(69). تفسیر نمونه، مكارم شیرازى ناصر، ج‏25، ص274، سوگند به روز قیامت و و جدان ملامت‏گر؟ .
(70). سوره انفال، آیه 32.
(71). شبهات و ردود حول القرآن‏، محمد هادى معرفت‏، ص263، سؤال ... .
(72). تفسیر نمونه، مكارم شیرازى ناصر، ج‏7، ص154، تفسیر: بیهوده‏گویان، (ذیل آیات 32 تا 34 سوره انفال)
(73). تفسیر قمى، قمى على بن ابراهیم، تحقیق: سید طیب موسوى جزایر، ج‏2، ص168، [سورة السجده(32): آیة 5] ؛ تفسیر نور الثقلین، عروسى حویزى عبد على بن جمعه، تحقیق: سید هاشم رسولى محلات، ج‏4، ص222، [سورة السجده(32): الآیات 1 الى 15]؛ تفسیر الصافى، فیض كاشانى ملا محسن، تحقیق: حسین اعلمى، ج‏4، ص153، [سورة السجده(32): آیة 5] .
(74). تفسیر نور الثقلین، عروسى حویزى عبد على بن جمعه، تحقیق: سید هاشم رسولى محلات، ، ج‏4، ص222، [سورة السجده(32): الآیات 1 الى 15] .
(75). مجمع البیان فى تفسیر القرآن، طبرسى فضل بن حسن، ج‏10، ص531، المعنى ؛ الجامع لأحكام القرآن، قرطبى محمد بن احمد، ج‏19، ص282، [سورة المعارج(70): الآیات 1 الى 4]
(76). سوره بقره، آیه 2.
(77). سوره آل عمران، آیه 138.
(78). سوره لقمان، آیات 2 و 3.
(79). سوره نحل، 89.
(80). سوره طه، آیه 50.
(81). سوره روم، آیه 30.
(82). همان.
(83). سوره انبیاء، آیه 73 و سوره فرقان، آیه 74 و سوره قصص، آیه50 و سوره سجده، آیه24.
(84). شبهات و ردود حول القرآن‏، محمد هادى معرفت‏، ص252، جواب ... .
(85). سوره یونس، آیه 7.
(86). تفسیر نمونه، مكارم شیرازى ناصر، ج‏1، ص68، 4 - چرا هدایت قرآن ویژه پرهیزكاران است؟
(87). شبهات و ردود حول القرآن‏، محمد هادى معرفت‏، ص252، جواب ... .


منبع : سایت مکارم

این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .