تبیان، دستیار زندگی

رویکردى قرآنى به گونه ها و مدلهاى برتر و نازل حجاب

چکیده: حجاب قرآنی دارای ابعاد و شاخص‏های پنجگانه است: حجاب نگاه، حجاب گفتار، حجاب رفتار، حجاب فیزیکی بدن و حجاب قلب. حال آنکه بنابر باور غلط، حجاب صرفا به پوشش فیزیکی بدن اطلاق می‏شود. هرگاه چهار بُعد اولیه در حداقل مورد نظر شریعت ناب و در حد یک هنجار اجتماعی رعایت شود، به حجاب نازل دست یافته‏ایم و هرگاه ابعاد پنج‏گانه به نحوی فراگیر و یکپارچه با مشخصات تمام و کمال قرآنی‏اش جامه عمل بپوشد، برترین نوع پوشیدگی رخ می‏نماید و جامعه به ارزش‏ها و کرامت‏های انسانی‏اش نزدیک شده است. «جلباب» حجاب برتر و «خمار» حجاب نازل است که متناسب با ریشه‏های تمدنی هر عرصه جغرافیایی در جهان اسلام به اشکالی زیبا و متنوع تجلّی کرده است. در مجال اندک این مقاله، ابتدا به ابعاد فراگیر حجاب قرآنی و سپس به اختصار از مدل‏های جلباب قرآنی و حجاب نازل قرآنی در کشور ایران سخن رانده‏ایم.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
 
حجاب
مقدّمه
واجبات اسلامی در حیطه روابط بین فردی، اعم از خانوادگی و اجتماعی، هنجارهای جامعه اسلامی محسوب می‏شود. یکی از این هنجارها «حجاب اسلامی» است که در نوع نازل خود حجاب حداقلی است و در مدل عالی و برتر، حجاب حداکثری و ارزش اجتماعی. سلامت هر جامعه، وابسته به هنجارهای آن است و تعالی و پویایی آن به ارزشمندی‏اش.
عدم آشنایی با ظرایف دستورات اسلامی و همه‏جانبه‏نگری آن در امر حجاب قرآنی سبب بروز افراط و تفریط‏های بسیاری در حیطه هنجارسازی آن و حرکت به سمت تعمیق حجاب ارزشی شده است؛ در حالی‏که بازشناسی این دو نوع حجاب امری ضروری و شرط مقدماتی است.
خوشبختانه از پیش از انقلاب مبارک اسلامی تا کنون، کتب، مقالات و پایان‏نامه‏های بسیاری درباره مسئله حجاب نوشته شده است که به فلسفه حجاب، رد شبهات حجاب، اصالت اسلامی آن، کارکردها و آثار مثبت حجاب و مانند آنها پرداخته‏اند. در این زمینه، کتاب شهید مطهری رحمه‏الله ، اگر نگوییم بهترین، همچنان جزء برترین‏ها محسوب می‏شود. از سوی دیگر، برخی نیز به اصل حجاب یا کارکردهای آن هجمه نموده و اصالت قرآنی آن را زیر سؤال برده‏اند یا برخی جنبه‏های آن، از جمله رنگ حجاب، عدم موضوعیت چادر را نشانه گرفتند.
مقاله حاضر اختصاصا به دو حیطه‏ای می‏پردازد که بسیار کم به آن پرداخته شده: یکی ابعاد پنج‏گانه حجاب قرآنی و دیگری نظریه حجاب حداقلی و حجاب حداکثری در قرآن کریم. نویسنده بر این باور است که دین مبین اسلام برای ضعفای دینداران حجاب حداقلی را پذیرفته است و برای پیشتازان در دینداری حجاب حداکثری را و چنان‏که بر همه مکلفان یکی از این دو قسم حجاب تحمیل شود، جفایی بزرگ صورت گرفته است؛ یعنی اگر حجاب نازل «خمار» حجاب قرآنی قلمداد شود، بازتولید جامعه ارزشی در این حیطه به ورطه فراموشی سپرده می‏شود و چنانچه فقط حجاب برتر یا حجاب فراگیر «جلباب» حجاب مورد تأیید قرآن دانسته شود، مؤمنان ضعیف از دایره دینداری خارج می‏شوند. حال آنکه اگر تمام ابعاد پنج‏گانه حجاب قرآنی که سرچشمه از حیای پسندیده دارد و ثمره آن پاکدامنی است، مورد بازشناسی، اهتمام و ترویج صحیح قرار گیرد، قطعا جامعه اسلامی به حقیقت آن راه می‏گشاید. پوشیدگی بر اساس حجاب قرآنی، زن مؤمن، جامعه اسلامی و خانواده مسلمانان را از ظلم‏ها و ظلمت‏های بسیار می‏رهاند.
شاخص‏ها و ابعاد حجاب قرآنی
حجاب در کلام‏اللّه مجید در سوره‏های نور و احزاب به‏صراحت و وضوح تبیین شده است. در این آیات شریفه حدود حجاب، آثار و کارکردهای آن بیان گردیده است؛ در حقیقت، حجاب زن مسلمان به فتوای همه مراجع معروف تقلید در این زمان یکی از ضروریات دین است (یزدی، 1373، ص 627).
لزوم پوشیدگی زن بر اساس شش دلیل قطعی قابل اثبات است که هر یک به تنهایی برای اثبات ضرورت حجاب کافی است: 1. قرآن کریم؛ 2. روایات شریفه؛ 3. سیره اهل بیت علیهم‏السلام ؛ 4. براهین عقلی؛ 5. فطرت و طبیعت انسانی؛ 6. تاریخ.
بر اساس آیات و روایات، حجاب مورد نظر دین مبین اسلام یک بعدی نبوده، بلکه همه ابعاد و جوانب شخصیتی زن مسلمان را مد نظر قرار می‏دهد. در ذیل به بررسی هر یک از این ابعاد پنج‏گانه می‏پردازیم:
1. حجاب فیزیکی بدن
این بُعد همان محوری است که توجه اکثریت قریب به اتفاق اندیشمندان، علما، فقها و روشنفکران را جلب نموده است. برخی افراد به اشتباه این بخش از حجاب را تمام حجاب دانسته‏اند؛ به بیان دیگر حجاب را مساوی با پوشش فیزیکی بدن می‏دانند در حالی‏که این بخش از حجاب، نه تمام حجاب است و نه مهم‏ترین بخش آن، بلکه صرفا محسوس‏ترین و ملموس‏ترین بُعد آن می‏باشد.
در آیات شریفه قرآن کریم (سوره نور و سوره احزاب) به این بُعد از حجاب تأکید ویژه شده و ظرایف پوششی مورد دقت قرار گرفته است.
قرآن کریم از دو بخش حجاب یا از دو نوع حجاب و شیوه پوشش زن سخن به میان آورده است: «خمار» (حجاب حداقلی) و «جلباب» (حجاب حداکثری).
از خمار در آیه 30 سوره نور سخن گفته شده: «وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیُوبِهِنَّ»: خمارهای خود را بر گریبان‏های خویش بیفکنید. این بخش از آیه شریفه هم وجوب پوشش را بیان می‏کند و هم حدود آن‏را. خمر جمع خمار است و در لغت آمده است: «الخمار ثوب تغطی به المرأة رأسها»؛ خمار لباسی است که زن سر خود را با آن می‏پوشاند.
ابن‏عباس در تفسیر این بخش از آیه شریفه می‏گوید: «تغط شعرها و صدرها و ترائبها و سوالفها» (طبرسی، 1380، ج 7، ذیل آیه): زن موی سر، سینه و دور گردن و زیر گلوی خود را بپوشاند.
آنچه می‏تواند به این فرمان الهی جامه عمل بپوشاند، مقنعه یا روسری بلندی است که علاوه بر پوشش کامل سر، بر روی گردن و سینه افتد (اکبری، 1377، ص 38).
خُمُر در قاموس قرآن به معنای پوشاندن است. طبرسی گوید: اصل خمر به معنای ستر و پوشاندن است. راغب نیز می‏گوید: اصل خمر به معنای پوشانیدن شی‏ء است و به آنچه با آن چیزی را می‏پوشانند خمار گویند؛ ولی در عرف، خمار اختصاص یافته به آنچه زن سر خود را با آن می‏پوشاند. به شراب نیز از آن روی خمر می‏گویند که عقل را می‏پوشاند (قریشی، 1378، ج 2، ص 299).
استاد مطهّری رحمه‏الله معتقدند: ترکیب لغوی «ضَرَبَ علی» در لغت عرب این معنا را می‏سازد که چیزی را بر روی چیز دیگر قرار دهند، به طوری که مانع و حاجبی بر او شمرده می‏شود (مطهّری، 1353، ص 154).
بر اساس آیه شریفه و تفسیر ابن‏عباس، این پوشش سر هرچه که هست، اعم از شال، روسری یا مقنعه، باید مو، سینه، دور گردن و زیر گلوی زن را بپوشاند. شاید به همین دلیل برخی از مفسّران خمار را به معنای روسری نگرفته‏اند، بلکه به معنای مقنعه لحاظ کرده‏اند؛ البته به نظر می‏رسد لفظ خمار منحصر به روسری یا مقنعه صرف نیست، بلکه با توجه به تعیین حدّ پوشش در آیه شریفه، تأکید بر نحوه صحیح پوشش و به قولی استاندارد کردن آن است. استاد مطهّری نیز قایل به همین نظر می‏باشد: «البته روسری خصوصیتی ندارد؛ مقصود پوشیدن سر و گردن و گریبان است» (مطهّری، 1353، ص 153).
در زمان جاهلیت و صدر اسلام زنان عرب غیر مسلمان لباس‏های بلند و گشاد می‏پوشیدند، بر سر یا شانه خود عبا می‏انداختند و پوششی کوتاه (کوتاه‏تر از جلباب) روی سرشان می‏بستند. استاد مطهّری به نقل از تفاسیر معتبر از جمله تفسیر کشّاف بیان می‏کنند که زنان عرب معمولاً پیراهن‏هایی می‏پوشیدند که گریبان‏هایشان باز بود، دور گردن و سینه را می‏پوشاند و روسری‏هایی هم که روی سر خود می‏انداختند از پشت سر می‏آویختند ـ به همین شکلی که الآن بین مردان عرب متداول است ـ قهرا گوش‏ها و بناگوش‏ها و گوشواره‏ها و جلوی سینه و گردن نمایان می‏شد. این آیه دستور می‏دهد که باید قسمت آویخته همان روسری‏ها را از دو طرف روی سینه و گریبان خود بیفکنند تا قسمت‏های یاد شده پوشیده گردد (همان).
در ذیل این آیه، شیعه و سنی روایت کرده‏اند: روزی در هوای گرم مدینه زنی جوان و زیبا در حالی که طبق معمول، روسری خود را به پشت گردن انداخته و دور گردن و بنا گوشش پیدا بود، از کوچه عبور می‏کرد. مردی از اصحاب رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله از طرف مقابل می‏آمد. آن منظره زیبا سخت نظر او را جلب کرد و چنان غرق تماشای آن زن شد که از خودش و اطرافیانش غافل گشت و جلوی خودش را نگاه نمی‏کرد. آن زن وارد کوچه‏ای شد و جوان با چشم خود او را دنبال می‏کرد. همان‏طور که می‏رفت، ناگهان استخوان یا شیئی دیگر که از دیوار بیرون بود به صورتش اصابت کرد و صورتش را مجروح ساخت. وقتی به خود آمد که خون از سر و صورتش جاری شده بود. با همین حال به حضور رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله رفت و ماجرا را به عرض رساند. اینجا بود که آن آیه مبارکه نازل شد: «قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ»(نور: 30)«وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیُوبِهِنَّ ...»(نور: 31) (همان).
نوع دوم پوشش، حجاب حداکثری یا همان جلباب است که در سوره احزاب بدان تصریح شده است: «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّأَزْوَاجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَاء الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلَابِیبِهِنَّ ذَلِکَ أَدْنَی أَن یُعْرَفْنَ فَلَا یُؤْذَیْنَ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیًما» (احزاب: 59): ای پیامبر! به زنان و دخترانت و زنان مؤمن بگو: جلباب‏های خود را به هم نزدیک سازند تا با این پوشش بهتر شناخته شوند و از تعرّض (هوسرانان) آزار نبینند و خداوند بخشنده و مهربان است.
این آیه شریفه پس از آیات حجاب در سوره نور، نازل شده است. آنچه در اینجا مورد بحث می‏باشد معنای لغت «جلباب» است.
در این آیه، خدای تعالی از همه زنان خواسته است تا با پوششی به نام «جلباب» ـ که مفرد «جلابیب» است ـ خود را بپوشانند.
مفسران و اهل لغت معانی مختلفی برای جلباب ذکر کرده‏اند. ابن عباس می‏گوید: «الرداء الذی یستر من فوق الی اسفل» (زمخشری، 1352، ج 3، ص 559): جلباب ردایی است که سراسر بدن از بالا تا پایین را می‏پوشاند.
مراد از «رداء» پوششی است که نظیر عبا، بر روی لباس‏های دیگر می‏پوشند و مصداق آن در زمان ما عبا و چادر زنان عرب و ایرانی است. تعبیر «به هم نزدیک کردن رداء» در آیه شریفه، با چادر و عبا سازگارتر است؛ زیرا شکل آن به گونه‏ای است که باید اطراف آن به هم نزدیک و روی هم قرار گیرند تا بدن را پوشش دهند.
در تفسیر قرطبی آمده است: «ثوب اکبر من خمار و من ابن عباس و ابن مسعود: "انه الرداء "و قیل "القناع" و الصحیح: انه الثوب الذی یستر جمیع البدن»: جلباب لباسی است که از روسری بزرگ‏تر است و ابن عباس و ابن مسعود آن را به معنای رداء گرفته‏اند و گفته شده است: مقنعه است؛ و نشر صحیح آن است که جلباب لباسی است که همه بدن را می‏پوشاند.
علّامه طباطبایی در تفسیر المیزان در ذیل آیه شریفه آورده است: «الجلابیب جمع جلباب و هو ثوب تشتمل به المرأة فیغطّی جمیع بدنها او الخمار الذی تغطّی به رأسها و وجهها»: جلابیب جمع جلباب است و آن لباسی است که زن آن را در بر می‏کند و همه بدن خود را می‏پوشاند یا مقنعه‏ای است که سر و صورت خود را به آن می‏پوشاند.
صاحب تفسیر المیزان دو معنا برای جلباب ذکر کرده است که معنای دوم آن مطابق با قول صاحب تفسیر مجمع البیان است. شایان ذکر است از جهت مصداقی، این معنا با پوشش سنتی زنان مسلمان افغانی همخوانی دارد؛ یعنی مقنعه‏ای که زن آن را در بر می‏کند و علاوه بر سر، صورت خود را نیز می‏پوشاند.
ابن منظور در لسان العرب می‏نویسد: «الجلباب ثوب اوسع من الخمار دون الرداءِ تغطی به المرأة رأسها و صدرها و قیل هو ثوب واسع دون الملحفه تلبسه المرأة و قیل هو الملحفه»: جلباب لباسی بزرگ‏تر از سرپوش و کوچک‏تر از رداست که زن سر و سینه خود را با آن می‏پوشاند و گفته شده است لباسی بزرگ است که از ملحفه کوتاه‏تر است و زن آن را می‏پوشد و گفته شده است: همان ملحفه است (اکبری، 1377، ص 44ـ46).
از آنچه بیان شد، معلوم می‏گردد که جلباب دارای معانی مختلفی است: 1. چادر: همانند چادر زنان ایرانی و عبای زنان عرب؛ 2. ملحفه: همانند چادر زنان شمال ایران؛ 3. خماری که سرو صورت را می‏پوشاند و بلندتر از مقنعه‏های معمولی و کوچک‏تر از چادر است؛ مانند چادر زنان افغانی و یا به گفته راغب، لباس دو قسمتی (پیراهن و روسری) است (قمیص و خمار) و یا به گفته صاحب مجمع البیان روسری‏ای است که زن وقت خروج از منزل سر و صورتش را با آن می‏پوشاند؛ همانند پوشش برخی از زنان سوری که مرکب از مانتو، روسری و پوشیه است.
حال اگر زن مسلمانی بخواهد مطمئن شود که به آنچه خداوند متعال در پوشش فیزیکی فرموده است، عمل نموده، باید از گفته ابن عباس و ابن مسعود ـ که دو صحابی بزرگ رسول‏الله صلی‏الله‏علیه‏و‏آله هستند ـ تبعیت کند. آنان جلباب را به لباسی که کلّ بدن را بپوشاند تعریف نموده‏اند. مصداق این پوشش در جامعه ما چادر است؛ پوششی که سراسری و فراگیر است؛ البته چنانچه از مقنعه‏ای بلندتر از روسری و کوچک‏تر از چادر نیز استفاده نمایند ـ مانند روسری‏های بلند زنان بندر ترکمن ـ به نظر کافی می‏رسد؛ مشروط بر آنکه حریم حجاب را به طور کامل پوشش دهد و آزاد و رها نباشد.
علاوه بر مباحث لغت‏شناسی، چند نکته ویژه نیز در آیه جلباب وجود دارد:
1. تأخیر نزول آیات مورد نظر در سوره احزاب پس از آیات خمار در سوره نور. با توجه به مسئله تدریجی بودن احکام، این نظر محتمل است که آیه خمار دستور نخستین و آیه جلباب دستور نهایی آن است؛ یعنی حجاب برگزیده و برتر مورد نظر اسلام حجاب جلباب یا پوشش فراگیر و سراسری است.
2. عمومیت آیه جلباب بر همه زنان مؤمن و زنان و دختران پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به عنوان یک حکم نهایی و استثناناپذیر.
3. دستور بر نحوه پوشش جلباب با عنوان «یدنین علیهن من جلابیبهن» (به هم نزدیک کردن جلباب)، با چیزی مانند عبا و چادر سازگارتر است تا با لباس و روسری؛ زیرا شکل لباس سراسری و رویین به گونه‏ای است که باید اطراف آن را به یکدیگر نزدیک کرد و بر روی هم قرار داد تا بدن را بپوشاند.
4. اثر اجتماعی پوشش جلباب اختصاصا در این آیه شریفه ذکر شده است، در حالی‏که این وجه برای پوشش خمار بیان نشده: «ذلک ادنی ان یعرفن فلا یؤذین»؛
این پوشش جلباب نزدیک‏ترین چیزی است که به‏وسیله آن ایمان و عفاف تعین می‏یابد و به این وسیله زنان مؤمن و عفیف بهتر شناخته می‏شوند تا از تعرّض هوسرانان آزار نبینند؛ از همین رو اراذل و اوباش مجبور می‏شوند حساب این زنان متین و پوشیده را از زنانی که با جلوه‏گری و آشکار کردن زینت‏ها سعی در آلودگی جامعه دارند جدا نمایند.
در واقع، جوانان فاسد هرگز زنی را که بدنش را به طور کامل از نامحرم پوشانده است با زنی که به انحای مختلف به بدحجابی مبتلاست یا موهای سرش را در معرض نگاه آلوده آنان قرار می‏دهد برابر نمی‏دانند؛ از این‏رو به دنبال زنان و دخترانی حرکت می‏کنند که با نگاه کردن، خندیدن، آرایش کردن یا نحوه راه رفتن، حرف زدن و لباس پوشیدن، مردان نامحرم را به باتلاق هوس دعوت می‏کنند.
در سوره مبارکه نور (آیه شریفه 31) دو نهی وجود دارد که هر دو با حرف استثنا تکمیل شده است. نهی مورد نظر در این مبحث «ولا یبدین زینتهن» است؛ یعنی نباید زنان زینت خود را آشکار سازند؛ و این عبارت با «الا ما ظهر منها» استثنا می‏خورد؛ یعنی زینت‏هایی که آشکار هستند مشمول این نهی نمی‏باشند.
در تعیین مصداق مستثنی‏منه از زینت‏ها، میان فقها اختلاف رأی وجود دارد. کلمه «زینت» در زبان عربی عام‏تر از واژه «زیور» در زبان فارسی است؛ زیرا زیور به زینت‏هایی گفته می‏شود که از بدن جدا می‏شود؛ مانند طلاجات و جواهرات، ولی کلمه زینت هم به این دسته گفته می‏شود و هم به آرایش‏هایی که به بدن متصل است؛ مانند سرمه و خضاب (مطهّری، 1353، ص 145). مفاد این دستور آن است که زنان نباید آرایش و زیور خود را آشکار سازند؛ اما استثنای اول می‏گوید:
پوشش زینت‏هایی که آشکار است لازم نیست. پس زینت‏های زن بر دو نوع است: یک دسته آشکارند و نوع دیگر مخفی، مگر آنکه زن به قصد و عمد بخواهد آن را آشکار کند؛ اما سؤالی که در اینجا پیش می‏آید این است که زینت آشکار کدام است و زینت نهان کدام؟ درباره این استثنا، از قدیم‏ترین زمان‏ها از صحابه و تابعین و ائمه طاهرین علیهم‏السلام سؤال می‏شده و به آن جواب داده شده است. استاد مطهّری رحمه‏الله به نحو دقیق و مفصل به موارد مذکور در کتب حدیث و تفاسیر گوناگون پرداخته‏اند (همان، ص 146ـ152). نکته مهم آنکه ایشان در پایان این مبحث تصریح می‏کنند: «ما این مسئله را از نظر خودمان بیان می‏کنیم و استنباط خودمان را ذکر می‏کنیم و اما هر یک از آقایان و خانم‏ها از هر کس که تقلید می‏کنند عملاً باید تابع مرجع تقلید خودشان باشند» (همان، ص 151). استاد مطهّری رحمه‏الله در این مبحث معتقدند: پوشاندن چهره و دست‏ها تا مچ واجب نیست؛ حتی آشکار بودن آرایش عادی و معمولی که در این قسمت‏ها وجود دارد، مانند سرمه و حنا (خضاب) که معمولاً زن از آن خالی نیست و پاک کردن آنها یک عمل فوق‏العاده به‏شمار می‏رود نیز مانعی ندارد.(1) ایشان تأکید می‏کنند که نظرشان با فتوای بعضی از مراجع تقلید تطبیق می‏کند ولی ممکن است که با فتوای برخی دیگر تطبیق نکند؛ گرچه یادآوری می‏کند که فتوای مخالفی وجود ندارد و هرچه هست احتیاط است نه فتوای صریح (همان).
البته یکی از به ظاهر فضلای قم در کتاب مسئله حجاب استاد مطهّری نقدهایی می‏نگارد و آن را در اختیار استاد شهید می‏گذارد و استاد نیز پاسخ‏های خود را در
______________________________
1 زینت متعارف اسلامی دارای شاخصه‏هایی است که آن را از آرایش‏های متداول جوامع امروزین بالذات جدا می‏کند. برخی از این شاخص‏ها عبارتند از سلامت‏بخشی و هماهنگی با طبیعت انسانی زن، اعم از جسمی و روحی؛ از این‏رو، چهره‏آرایی‏های متداول جزء استثنای زینت محسوب نمی‏شود.
________________________________________
ذیل آن نقدها می‏نویسد. از جمله انتقادهای این فرد آن است که استثنای «الا ما ظهر منها» از قبیل استثنای منقطع است و معنای آیه به نظر وی این است که «الّا آنچه که خودبه‏خود ظاهر است و زن اظهار نکرده است» و این خود تأکید برای «لا یبدین» است و بنابراین هیچ بعدی ندارد که مقصود خود لباس رویین باشد و شک نیست قد و قامت زن در لباس هرچه که باشد، نوعی جمال ظاهر دارد. با ضمیمه کردن روایات به آیه، چنین فهمیده می‏شود که ظهور وجه و کفین لابدمنه (ناگزیر) است و از زینت‏هایی است که خود به خود ظاهر است نه آنکه زن آشکار کند، بلکه از باب تأثّری است که در باب وجه و کفین است و به منزله تعذّر شده است.
استاد مطّری در جواب وی نوشته‏اند: «از قضا قد و قامت زن اگر طوری باشد که زینت باشد و جلوه داشته باشد، هیچ دلیلی بر استثنای آن نداریم... به علاوه، پس از آن همه روایات (صریح در مصداق زینت) با کمال تأسف برای امثال شما دیگر این بحث لغو است» (مطهری، 1368، ص 52ـ53).
رنگ حجاب قرآنی: در مورد رنگ حجاب زنان مسلمان دو نظریه وجود دارد: نظریه نخست آنکه اسلام رنگ خاصی را برای پوشش بانوان تعیین نکرده است (اکبری، 1377، ص 68) و بر این اساس، استفاده نمودن از تمامی رنگ‏ها بلامانع خواهد بود؛ البتّه مشروط بر اینکه با سایر شاخص‏های اختصاصی حجاب قرآنی و شاخص‏های عمومی پوشاک در اسلام تعارضی نداشته باشد.
در مبنای شاخص‏های عمومی پوشاک، استفاده نمودن از لباس جنس مخالف، لباس شهرت و لباس مهیّج حرام است و بر اساس شاخص‏های حجاب قرآنی، استفاده نمودن زن از پوششی که موجب جلب توجه نامحرم و به جلوه درآوردن زیبایی‏های زنانه او باشد نیز حرام است. بر این اساس، چنانچه استفاده کردن ازبرخی رنگ‏ها در جامعه‏ای به عنوان رنگ مهیّج تعریف شود، یا به عنوان رنگ غیر متعارف و غیر مرسوم تلقّی گردد، به خودی خود عنوان لباس مهیّج و لباس شهرت را گرفته و حکم حرمت را می‏یابد.
نظریه دوم اینکه گرچه در آیات شریفه حجاب سخنی از رنگ پوشش نیست، ولی سیره اهل بیت علیهم‏السلام رنگ مشکی را تأیید و تصریح می‏کند. بر این اساس، رنگ مشکی رنگ منتخب و مورد تأیید و تأکید عترت یا همان ثقل کبیر است.
در این مجال، به تبیین سیره نبوی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و اهل بیت علیهم‏السلام در باب رنگ حجاب قرآنی می‏پردازیم.
رنگ سیاه تیره‏ترین رنگ است. بر اساس قواعد نور و رنگ در فیزیک، همان‏گونه که سفید رنگِ حقیقی نیست، سیاه نیز در طیف‏نگار رنگ‏ها رنگ حقیقی محسوب نمی‏شود. رنگ سیاه و رنگ سفید به عنوان دو رنگ متضاد ویژگی‏های متضادی نیز دارند. رنگ سفید رنگ شادی، آرامش و آسودگی است و رنگ سیاه، رنگ قدرت، هیبت و عزاست. عموما در فرهنگ ملل مختلف این دو رنگ بر اساس معانی مذکور مورد استفاده قرار می‏گیرند.
رنگ سفید رنگ متعارف لباس عروسی در میان بسیاری از ملت‏هاست که نشانه شادی و آرامش است؛ همچنین رنگ لباس آخرت نیز سفید است که نشانه آرامش فرد از دنیا رفته و القای آرامش و آسودگی به مصیبت‏دیدگان است.
اما رنگ سیاه رنگ تشخّص و هیبت است، به گونه‏ای که لباس رسمی شخصیت‏ها از رؤسای جمهور و وزرا گرفته تا قضّات و وکلا، عموما در همه جای دنیا سیاه یا سرمه‏ای سیر است. در میان ملل شرقی، استادان برتر و برجسته فنون رزمی دارای کمربندهای تیره هستند و کمربند مشکی از آنِ برترین رتبه است.
به دلیل هیبت و تشخّصی که در رنگ سیاه نهفته است، جباران و ستمکاران نیز برای اظهار جلال و جبروت خود از رنگ سیاه استفاده می‏کردند. امیرالمؤمنین علیه‏السلام و امام سجاد علیه‏السلام می‏فرمایند: «فرعون سیاه می‏پوشید» (عاملی، 1371، ج 3، ص 278).
امام صادق علیه‏السلام نیز نعلین سیاه را جزئی از لباس و شعار جباران شمرده‏اند. (همان، ص 386). بر این اساس، یکی از انگیزه‏های بنی‏عباس پس از دستیابی به قدرت و حکومت بهره‏گیری از رنگ سیاه بر اساس همین خصوصیت است.
رنگ سیاه رنگ عزا نیز می‏باشد. استفاده از لباس سیاه در مراسم عزا یک رسم عمومی و جهانی است که تنها برخی از اقوام و ملل از آن مستثنا می‏باشند یا می‏شوند با این تلقّی که رنگ سیاه رنگ ماتم و حزن است.
بر اساس ویژگی‏های رنگ سیاه، این رنگ کاربردهای مختلفی دارد، اما کاربرد رایج و عمومی آن در میان ملل هماهنگی و مطابقت با حزن و اندوه است. در برخی از روایات اهل بیت علیهم‏السلام نیز بر کراهت رنگ سیاه تأکید شده و استفاده از آن مورد نهی قرار گرفته است. امام صادق علیه‏السلام خطاب به فردی که نعلین سیاه پوشیده بود، فرمودند: «آیا نمی‏دانی که رنگ سیاه مایه ضعف بینایی و تقلیل شهوت و مورث غم و اندوه است؟» (همان، ص 385).
جالب آنکه کراهت رنگ مشکی در میان ایرانی‏ها بسیار مشهور است، گویی به قدر شهرت کفر ابلیس! جالب‏تر آنکه افراد غیر مسلمان کم‏اطلّاع که عموما نیز به رعایت واجبات و محرّمات الهی مقیّد نیستند، بر این کراهت تأکیدی مضاعف دارند!
با بررسی دقیق روایات مرتبط با رنگ سیاه، نتایج ذیل به‏دست می‏آید:
1. رنگ سیاه مایه کاهش قوه شهوت است ـ همان‏گونه که در روایات امام صادق علیه‏السلام ذکر شده ـ و حجاب زن مسلمان نیز برای مهار جاذبه‏های جنسی و شهوانی زن در برابر نامحرمان است و به همین دلیل، اگر نگوییم بهترین رنگ باید گفت یکی از بهترین رنگ‏های حجاب قرآنی است.(1)
2. روایاتی که رنگ مشکی را مکروه دانسته‏اند، مطلق نبوده، بلکه سه پوشاک را استثنا کرده‏اند: کفش، عمّامه و کساء (که مصداق ایرانی آن چادر و مصداق عربی آن عباء است) (همان، ص 287).
3. امّ‏سلمه، یکی از همسران با کرامت رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، می‏گوید: «هنگامی که این آیه (آیه 59 سوره احزاب) نازل شد، زنان انصار هنگام خروج از منزل به گونه‏ای خود را با چادر یا عبای مشکی می‏پوشاندند که گویا بر سر آنها کلاغ سیاهی نشسته است. (زمخشری، 1352 / طباطبائی، 1370، ذیل آیه مذکور) و این در حالی است که حضرت ختمی مرتبت صلی‏الله‏علیه‏و‏آله حجاب مشکی را مشاهده می‏فرمودند و از آن نهی نمی‏کردند. بر اساس قواعد فقه اسلامی، ترک نهی معصوم علیه‏السلام دلیل بر جواز است.
4. روایاتی وجود دارند که استفاده از پوشاک سیاه را به‏شدت نهی می‏کنند. در برخی از این روایات یا ذیل آنها علّت را این‏گونه بیان نموده‏اند که رنگ مشکی شعار بنی‏عباس است و ائمه هدی علیهم‏السلام خواسته‏اند شیعیان نشان پیرو ظالمان نباشند و کوچک‏ترین شباهت ظاهری نیز به آنان نداشته باشند؛ چراکه «مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ فَهُوَ مِنْهُمْ»: هر کس خود را به گروهی شبیه نماید از آنان محسوب می‏شود. بر اساس این روایات، پس از ولایت عهدی امام رضا علیه‏السلام که بنی‏عباس لباس مشکی را به عنوان نشان خود ترک نمود، این کراهت نیز برطرف می‏شد؛ علاوه بر آنکه برخی از صاحب‏نظران احتمال داده‏اند که رنگ مشکی صرفا شعار مردان
______________________________
1 ظاهرا یکی از انگیزه‏های راهبان مسیحی و نیز دراویش مسلمان از پوشیدن جامه‏های تیره و کبود همین تقلیل شهوت و کنترل قوای شهوانی خویش است (ابوالحسنی، 1375، ص 32).
________________________________________
بنی‏عباس بوده است و در همان زمان نیز برای زنان نهی‏ای از این جهت وجود نداشت (همدانی، 1379، ج 2، ص 228).
5. برخی دیگر از روایات بر عدم کراهت مطلق رنگ مشکی حتی در زمان بنی‏عباس دلالت می‏کنند. در این زمینه، به یک روایت بسنده می‏کنیم. داوود رقّی می‏گوید: «شیعیان درباره لباس مشکی از امام صادق علیه‏السلام سؤال می‏کردند و ما حضرت را دیدیم که نشسته بود و پیراهن و عرقچین و کفشی مشکی پوشیده بود که پنبه‏ای مشکی در آن بود. سپس گوشه‏ای از آن را شکافت و گفت: پنبه‏اش سیاه است و فرمود: «بیّض قلبک و البس ما شئت»: قلب خود را سفید گردان و آنچه دوست داری بپوش» (عاملی، 1371، ج 3، ص 28).
6. بر اساس فقه اسلامی، انجام مکروه به‏طور مطلق جایز است و چنانچه به‏واسطه برخی شرایط ـ که مشتمل بر مصالح اخلاقی و اجتماعی فراوان است ـ مورد عمل واقع شود، به‏طریق اولی جایز و بلکه ممدوح و پسندیده خواهد بود. حاصل آنکه رنگ مشکی به‏طور مطلق مکروه نیست، همان‏گونه که امام صادق علیه‏السلام از رنگ مشکی در البسه خود استفاده کرده‏اند.
رنگ مشکی به‏واسطه شرایط زمانی و فرهنگی (دوره بنی‏عباس) کراهت ویژه می‏یابد که با بر طرف شدن علّت آن، حکم کراهت نیز برداشته می‏شود؛ علاوه بر آن، این کراهت در آن زمانه نیز برای زنان نبوده است؛ یعنی زنان مخاطب چنین کراهتی نیستند. دیگر آنکه رنگ مشکی به طور مطلق، کساء یا همان چادر را صراحتا استثنا می‏کند؛ بنابراین چادر مشکی کمترین شبهه کراهتی ندارد، بلکه حتی مورد پذیرش و تأیید حضرت رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله است.
همان‏گونه که گفته شد، رنگ مشکی رنگ شکوه و جلال و هیبت است. اسلام نیز از این ویژگی رنگ مشکی سودجسته، با این تفاوت که جبّاران در استفاده از این ویژگی افراط کرده‏اند، ولی اسلام همچون سایر موارد جانب اعتدال را از دست نداده است. به نوشته مورّخان و محدّثان، روزی که رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله با شکوه و جلال بسیار همراه حمزه، عباس و ابوطالب و سایر بنی‏هاشم، برای خواستگاری از خدیجه به سمت منزل وی حرکت می‏کرد، عمامه سیاه بر سر داشت (ابوالحسنی، 1375، ص 35). سال‏ها بعد از این واقعه نیز، در جریان فتح مکّه ـ که پرشکوه‏ترین صحنه نمایش قدرت اسلام و شکست کفر بود ـ با عمامه مشکین وارد مسجدالحرام شد (همان)؛ و نیز گفته‏اند برخی از پرچم‏ها و بیرق‏های آن حضرت در جنگ‏ها سیاه رنگ بوده است (همان، ص 36)؛ البته از ابن‏عباس نیز نقل شده که رایت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله سیاه و لوای آن حضرت سپید بود (همان).
سیره حلبی آورده است: آن حضرت در جنگ بدر کبرا سه پرچم داشتند: یک پرچم سفید و دو پرچم سیاه؛ پرچم سفید را به مصعب بن عمیر دادند و دو پرچم سیاه را به مردی از انصار و علی بن ابی‏طالب علیه‏السلام (همان).
پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در بسیاری از اوقات، در سفر و حضر، عمامه‏ای از خز سیاه بر سر می‏نهاد (همان).
در زندگی امیرالمؤمنین علی علیه‏السلام نیز کرارا به رنگ سیاه ـ به عنوان رنگ هیبت و دولت ـ برمی‏خوریم: در جنگی که آن‏حضرت در عصر پیامبر با جلندی در شهر عمّان نمود، عمامه سیاه بر سر و استر شهباء در زیر پاداشت(1) (همان). در جنگ صفین نیز، زمانی که خواست به حمله‏ای سخت علیه معاویه دست زند، بر استر شهبای پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله سوار شد و عمّامه سیاه آن حضرت را بر سر نهاد.
______________________________
1 استر شهباء استری سفید رنگ است که خال‏های سیاه دارد.
________________________________________
اصولاً به علّت شکوه و هیبتی که در رنگ سیاه نهفته است، واژه‏های سَواد (سیاهی)، سُوْدَد و سیادت (سروری)، نه تنها در عالَمِ لغت که در جهان خارج نیز همراه و خویشاوندند و ظاهرا انتخاب رنگ سیاه برای عمامه سادات و ذراری پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نیز که تأسّی به رفتار پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و امیرالمؤمنین علیه‏السلام و دیگر ائمه طاهرین علیهم‏السلام است به همین اعتبار بوده است (همان، ص 37). به موردی دیگر از کاربرد رنگ سیاه در زندگانی اهل بیت علیهم‏السلام توجه کنید:
روایات بسیاری در کتب شیعه و سنّی وجود دارد که نشان می‏دهد طلایه‏داران پیروز قیام مهدی (عج) که از خراسان برمی‏خیزند و در قُطر عربی قدرت را به وی تقدیم می‏دارند، بیرق‏های سیاه (رایات سُود) با خود دارند. نیز در روایتی می‏خوانیم: عبداللّه بن شریک عامری که در برابر حضرت ولی عصر (عج) ناظر تکبیر و حمله چهار هزار تن از اصحاب ایشان است، عمامه سیاهی بر سر دارد که دو گوشه آن را بین شانه‏هایش آویخته است. کشّی در کتاب رجال از خلف بن حمّاد، از سهیل بن زیاد، از علی بن حکم، از علی بن مغیره و او از امام باقر علیه‏السلام نقل می‏کند که فرمود: گویا می‏بینیم که عبدالله بن شریک عامری عمامه‏ای سیاه که دو گوشه آن را بین شانه‏هایش افکنده بر سر دارد و بر پای کوه روبه‏روی قائم ما اهل بیت علیهم‏السلام ایستاده است در حالی که چهار هزار تن تکبیر می‏گویند و حمله می‏کنند (حر عاملی، 1343، ج 3، ص 280، حدیث 10). نکته قابل توجه آنکه عبدالله بن شریک عامری ظاهرا از سادات و ذریّه پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نمی‏باشد تا رنگ سیاه عمامه وی نشان از بستگی نسبی به حضرت داشته باشد و بر پایه روایات دیگر، آن‏حضرت (عج) با بیرق رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله خروج می‏کند که از پارچه مخمل سیاه و چهارگوش بوده و در آن سختی و صلابت است (ابوالحسنی، 1375، ص 38ـ39).
با توجه به آنچه گفته شد، رنگ مشکی یا سیاه همانند رنگ سفید کارکردهای متفاوتی دارد و همان‏گونه که نمی‏توان رنگ سفید را متهم به رنگ مرگ و دلمردگی نمود (چون جامه آخرت مردگان سپید است) و به این بهانه عروسان سفیدپوش را متهم به دلمردگی و عدم نشاط نمود، زنان مسلمان ایرانی را نیز نمی‏توان به بهانه رنگ مشکی چادرشان دلمرده و افسرده تلقّی کرد. رنگ مشکی هم صرفا بر عزا و ماتم دلالت نمی‏کند، بلکه بر هیبت و جلال و شکوه نیز دلالتی تام دارد. در پوشش مشکی چادر آنچه که مورد توجه و عنایت پیشینیان ما بوده است، آرامش، وقار و شکوه و هیبت آن بوده و نه ملال‏انگیزی و غم‏زایی آن؛ در حقیقت، رنگ مشکی چادر به نامحرمان دورباش داده، به بوالهوسان اخطار می‏دهد که این حریم، حریم عفاف است و در این وادی، هوس مرده است. رنگ مشکی بر جلب توجه و تهییج نامحرم خط بطلان کشیده، میل جنسی مردان را کاهش می‏دهد؛ بدین‏گونه، نگاه‏شکن می‏شود و اثر دفاعی مناسبی در برابر نگاه‏های آلوده ایجاد می‏کند.
حجاب در نگاه
بُعد دیگر حجاب از دیدگاه قرآن و روایات حجاب در نگاه است. این بخش از حجاب پس از بعد اول، شناخته شده‏ترین بعد از ابعاد حجاب است و دستور صریح قرآن کریم بر این بعد از حجاب دلالت دارد. در سوره مبارکه نور به مردان و زنان به‏طور جداگانه امر الهی تعلّق گرفته است که چشم‏های خود را فروافکنند: «قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ» (نور: 30) و «قُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ» (نور: 31).
اصطلاح «غضّ بصر» در لغت به معنای فروافکندن چشم می‏باشد و نه فروبستن آن. «غض» به تنهایی به معنای کاستن، تخفیف و نگهداری است که هم برای صدا استفاده می‏شود و هم برای چشم؛ برای مثال آیه 19 سوره لقمان می‏فرماید: «وَاغْضُضْ مِن صَوْتِکَ»: صدایت را کوتاه کن (قریشی، 1378، ج 5، ص 104ـ105).
حضرت امیر علیه‏السلام در خطبه یازده نهج‏البلاغه ضمن دستور حمله به محمّد حنفیّه، چنین فرموده‏اند: «اَرْمِ ببصرک اقصی القوم و غضّ بصرک»: نگاهت را به انتهای قوم بیفکن و همه حرکاتشان را زیر نظر بگیر و نگاهت را فروافکن. پیداست مقصود آن نیست که با چشم بسته حمله کن، بلکه منظور این است که از نگاه به کثرت و سلاح آنها که باعث سستی‏ات می‏شود، چشم برگیر؛ بنابراین مراد از غضّ بصر، بستن چشم نیست، بلکه مراد کوتاه کردن نگاه و به عبارت دیگر، ورانداز نکردن و عدم توجه جدی است. استاد مطهّری با تأمّل در لغت عرب می‏فرماید: «غض بصر» با «غمض عین» متفاوت است. «غمض» به معنای فروبستن است که با کلمه عین همراه می‏شود نه کلمه بصر. استاد شهید با مبنای فلسفی خود، نگاه را به دو دسته «استقلالی» و «آلی» تقسیم می‏کند. «نگاه استقلالی» یعنی اینکه نگاه کردن به کسی یا چیزی برای خوب تماشا کردن آن و ورانداز کردنش برای ارزیابی آن؛ اما «نگاه آلی» یعنی نگاه کردنی که خودش هدف نیست، بلکه به عنوان مقدمه و وسیله سخن گفتن (مخاطبه) است. بر این اساس، امر الهی به زنان و مردان مؤمن، پرهیز از نگاه استقلالی است و نه نگاه آلی؛ یعنی پرهیز کردن از نگاهی که هدفش صرفا تماشا کردن و لذّت بصری بردن (چشم‏چرانی) است (مطهّری، 1353، ص 140ـ141).
از همین رو، پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله می‏فرمایند: «ای مردم، بدانید که نگاه از شیطان است» (محمدی ری‏شهری، 1377، ج 13، ح 20297)؛ در حقیقت، منظور حضرت نگاه استقلالی است که با لذّت همراه است؛ از این‏رو حضرت در ادامه می‏فرمایند: «هر که بر اثر نگاه تحریک شد، با همسرش همبستر شود» و این امر را برای جلوگیری از بی‏تقوایی‏های دل و اعضا و جوارح توصیه می‏فرمایند؛ چرا که از گسترش این گناه و شعله‏ور شدن آن جلوگیری می‏کند.
«بصر» نیز در لغت عرب به ابزار بینایی، یعنی چشم گفته می‏شود و هم به حسّ بینایی و گاهی نیز به دلالت التزامی به معنای علم است (قریشی، 1378، ج 1،ص 195).
از مطالب مزبور نکات و ظرایف ذیل را می‏توان به دست آورد:
1. امر جداگانه به مردان و زنان مؤمن: با توجه به اینکه مخاطب دستورات شریعت اسلام همواره هر دو جنس انسان (مردان و زنان) می‏باشند، از این‏رو چنانچه در جایی به تفکیک برای این دو جنس سخن گفته شود، دلالت بر آن دارد که ضرورت و ویژگی خاصی در امر مذکور بوده است که شارع مقدّس را بر آن داشته تا به تفکیک بر این امر مشترک تأکید فرماید.
2. تقدّم امر به مردان پیش از زنان: در این دستور مشترک ابتدا مردان مورد خطاب الهی قرار گرفته‏اند و پس از آن زنان؛ و این امر شاید دلالت بر ضرورت و اولویّت این نوع از حجاب در میان مردان داشته باشد.
البته برای فهم بهتر این امر می‏توان از روان‏شناسی جنسی کمک گرفت. تحقیقات علمی در فیزیولوژی و روان‏شناسی در باب تفاوت‏های جسمی و روحی زن و مرد ثابت کرده است که مردان نسبت به محرک‏های چشمی شهوت‏انگیز، حسّاس‏تر از زنان‏اند (حداد عادل، 1379، ص 63).
3. تعلّق گرفتن امر به مردن و زنان مشروط به شرط ایمان: یعنی اینکه لازمه ایمان مردان و زنان مؤمن پرهیز از چشم‏چرانی است؛ در حقیقت بخشی از ایمان افراد مؤمن در گرو پاک داشتن چشم‏شان از آلودگی‏ها، لذت‏های حرام و آلودگی‏های بصری است.
امام رضا علیه‏السلام در پاسخ به یکی از پرسش‏های محمّد بن سنان نوشتند: «نگاه کردن به موی زنان شوهردار و دیگران به این علّت حرام شده است که باعث تحریک مردان شده و این تحریک به فساد و ارتکاب حرام و اعمال ناشایست می‏انجامد؛ همچنین است چیزهایی که [به لحاظ تحریک‏کنندگی] مانند مو باشد» (محمدی ری شهری، 1377، ج 13، ح 20271).
خداوند کریم در کلام جاوید خود می‏فرماید: «یعلم خائنة الاعین» (مؤمن: 19): خداوند به نگاه‏های خیانتکار و دزدانه آگاه است.
از امام کاظم علیه‏السلام درباره امین و قوی دانستن حضرت موسی علیه‏السلام توسط دختران شعیب، نقل شده است: شعیب علیه‏السلام به دخترش فرمود: دخترکم! نیرومند بودن او را از برداشتن تخته سنگ فهمیدی، اما از کجا دانستی که امین است؟ دختر شعیب گفت: پدر جان! من پیشاپیش او به راه افتادم، اما او گفت: دنبال من بیا و هر کجا که راه را اشتباه رفتم، مرا راهنمایی کن؛ زیرا ما قومی هستیم که به پشت سر زنان نگاه نمی‏کنیم (همان، ح 20287).
حضرت رسول صلی‏الله‏علیه‏و‏آله می‏فرمایند: از نگاه بعد از نگاه بپرهیز؛ زیرا نگاه اول از آنِ توست و ناخواسته است، اما نگاه دوم به زیان توست و عمدی می‏باشد و نگاه سوم ویرانگر است (همان، ح 20290ـ20291). امام صادق علیه‏السلام نیز نگاه سوم را مایه هلاکت می‏داند (همان، ح 20292). ایشان می‏فرمایند: نگاه بعد از نگاه، بذر شهوت در دل می‏کارد و این خود برای به گناه کشاندن و به فتنه انداختن صاحبش کافی است (همان، ح 20295).
نگاه اول (نگاه آلی) عموما برای شناسایی است، در حالی که نگاه‏های بعدی (نگاه استقلالی) به تمنّای دل است و برای چشم افکندن به زیبایی‏ها و بهره بردن از آنها. چه بسیارند جنایات و فجایع خانوادگی و اجتماعی که در اثر نگاه‏های دوم و سوم رخ داده‏اند.
پیش از فتح طائف، فردی به نام هیت مخنّث برای مردم زنی زیبا از زنان طائف را وصف می‏کرد. پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله شنیدند و فرمود: «لقد غلغت النظر الیها یا عدوالله»: نظر خود را خیلی به او انداخته‏ای، ای دشمن خدا. سپس پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله او را تبعید نمودند (قرطبی، 1370، ج 12، ص 223). حضرت رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله می‏فرمایند: هر که چشم خود را از حرام پر کند، خداوند در روز قیامت چشم او را از آتش پر کند، مگر اینکه توبه کند و از عمل خود دست بردارد (محمدی ری‏شهری، 1377، ج 13، ح 20280).
نکته مهم آن است که پرهیز از نگاه به نامحرم و نگاه‏های حرام گرچه در لسان روایات بیشتر مربوط به مردان است (با توجه به روان‏شناسی نگاه در مرد) ولی همان‏گونه که در آیات شریفه نیز تصریح شد، پرهیز از نگاه خیانتکارانه و نگاه هوس‏آلود به نامحرم (ریبه و شهوت‏انگیز) در مورد زنان نیز صدق می‏کند؛ از این رو حضرت ختمی مرتبت صلی‏الله‏علیه‏و‏آله می‏فرمایند: خشم خداوند سخت است بر زن شوهرداری که چشم خود را از غیر شوهر خود یا از کسی که محرم او نیست پر کند (همان، ح 20281).
حضرت علی علیه‏السلام در وصف پرهیزگاران می‏فرمایند: ایشان کسانی‏اند که دیدگان خود را از آنچه خداوند بر آنان حرام فرموده فروبسته‏اند (همان، ح 20302). ایشان همچنین در وصف مشتاقان خدا می‏فرمایند: یاد روز رستاخیز دیدگانشان را از نگاه حرام و لذّت‏های این جهان فرومی‏نشاند و ترس از روز محشر اشک‏هایشان را جاری می‏سازد (همان، ح 20301).
آنچه به «غض بصر» کمک می‏کند، در نظر گرفتن قدرت خداوندی است که بر نهانی‏های انسان آگاه است و ادارک و مشاهده عظمت و جلال خداوند در دل، یاور انسان در حفظ چشم از نگاه به محرّمات الهی است (همان، ح 20300).
پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله مژده فرموده‏اند که چشمان خود را (از حرام) فروبندید تا شگفتی‏ها ببینید (همان، ح 20262). در حقیقت بسته شدن چشم‏ها عامل بازدارنده خوب و توانمندی است برای تهذیب نفس و پاک کردن دل از خواهش‏های نفسانی (همان، ح 20260). فرد مؤمن با این کار دلش را آسوده می‏گرداند (همان، ح 20258) و خود را از نابودی حفظ می‏کند (همان، ح 20259)؛ زیرا بسا نگاهی که حسرتی طولانی به بار آورده است (همان، ح 20254 و 20257) و چه بسیار نهال هوسی که از نیم نگاهی کاشته شد (همان، ح 20255).
به گفته امیرالمؤمنین علیه‏السلام کسی که عنان چشم خود را رها کند، زندگی‏اش را به زحمت انداخته و کسی که نگاه‏هایش پیاپی باشد، حسرت‏های دایمی خواهد داشت (همان، ح 20251). چنین کسی اندوهش بسیار است؛ در واقع هر که چشم خود را رها کند، مرگ خود را فراخوانده است (همان، ح 20253). و این یعنی همان گرفتار شدن در انواع و اقسام فتنه‏ها و فسادها و جنایت‏هایی که در صفحه حوادث روزنامه‏ها و هفته‏ها پر است. چشم جلودار و بَلَد راه فتنه‏هاست (همان،ح 20239ـ20240). امام صادق علیه‏السلام نیز به نقل از حضرت عیسی علیه‏السلام می‏فرمایند: از نگاه کردن (به محرّمات) بپرهیزید؛ زیرا بذر شهوت در دل می‏افکند؛ چراکه این (نگاه) به تنهایی برای به فتنه و گناه انداختن صاحب نگاه کافی است (همان، ح 20249).
در بدن عضوی کم سپاس‏تر از چشم نیست. از این‏رو، امام متّقین می‏فرماید: خواهش آن را برآورده نسازید (یعنی به هر آنچه که چشم می‏خواهد، نگاه ندوزید) که شما را از یاد خدای باز می‏دارد (همان، ح 20246). چشم‏ها دام‏های شیطانند (همان، ح 20244)؛ چراکه می‏توانند انسان را از راه نگاه بی‏ایمان نمایند و از جاده عبودیت و صراط مستقیم به بیراهه ببرند. چه زیبا فرموده است امیرمؤمنان علیه‏السلام که هرگاه چشم شهوت‏بین باشد، دیده عاقبت‏بینی دل، کور می‏شود (همان، ح 20248) و این گونه نگاه‏هاست که کوری چشم بهتر از آن است (همان، ح 20247) و چه زیباست سخن حضرت یحیی علیه‏السلام که می‏فرماید: «مردن نزد من خوش‏تر از نگاهی است که ضروری نباشد» (همان، ح 20265).
3. حجاب در گفتار
تبیین روشن وحی در باب نحوه سخن گفتن زن مؤمن با مردان، یکی از مهم‏ترین ابعاد حجاب قرآنی زنان است. حجاب در گفتار در آیات شریفه قرآن کریم مؤکدا در مورد نحوه گفتار زنان به نامحرم است؛ آنجا که می‏فرماید: «فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَّعْرُوفًا»(احزاب: 32): با خضوع در گفتار سخن نگویید که بیماردل طمع ورزد، بلکه شایسته و متعارف سخن گویید.
مخاطب نخست آیه شریفه، زنان رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله هستند و سپس تمام زنان مؤمن. آیه شامل یک فعل نهی و یک فعل امر می‏باشد و نهی، مقدّم بر امر قرار دارد؛ نهی از خضوع در کلام و امر به سخن معروف گفتن؛ یعنی معمولی و متعارف سخن گفتن؛ سخنی که شرع و عرف اسلامی (و نه هر عرفی) آن‏را پسندیده بداند و آن سخنی است که تنها مدلول و معنای کلام را برساند نه اینکه کرشمه و ناز را بر آن اضافه کند تا شنونده علاوه بر درک مدلول آن دچار ریبه نیز بشود. (طباطبائی، 1370، ج 16، ص 482). لغت شناسان خضوع در گفتار را به معنای نازک و نرم سخن گفتن می‏دانند که همان سخن گفتن با ناز و عشوه است و آن یک نوع تواضع در سخن است (قریشی، 1378، ج 2، ص 258). علّامه طباطبائی رحمه‏الله می‏گویند: معنای خضوع در کلام آن است که در برابر مردان آهنگ سخن گفتن را نازک و لطیف کنند تا دل او را دچار ریبه و خیال‏های شیطانی نموده، شهوتش را برانگیزند و در نتیجه، آن مردی که در دل بیمار است به طمع بیفتد و منظور از بیماری دل، نداشتن نیروی ایمان است؛ آن نیرویی که آدمی را از میل به سوی شهوات حرام باز می‏دارد (طباطبائی، 1370، ج 16، ص 482). آنچه از سیره اهل بیت علیهم‏السلام و فتاوی مراجع عظام تقلید برمی‏آید این امر است که به نحو مسلّم شنیدن صدای زن نامحرم در صورتی که تلذّذ و ریبه در کار نباشد جایز است.
بنا به نظر شهید استاد مطّهری رحمه‏الله مسئله جواز استماع صدای زن جزء مسلّمات است و دلیل آن سیره قطعی رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و ائمه اطهار علیهم‏السلام است و دلیل دیگر آن سیره قطعی و رایج میان مسلمانان می‏باشد. ایشان از مرحوم آیت‏الله سیّد محمّد کاظم طباطبایی یزدی در عروة‏الوثقی نقل می‏کنند که: «لا بأس صوت الاجنبیة مالم یکن تلذذ و لا ریبه من غیر فوق بین الاعمی و البصیر و إن کان الاحوط الترک فیغیر مقام الضرورة، و یحرم علیها اسماع الصوت الذی فیه تهییج للسامع بتحسینه و ترقیقه. قال تعالی: فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ»: شنیدن صدای زن در صورتی که تلذّذ و ریبه نباشد، جایز است، ولی در عین حال مادامی که ضرورتی نیست ترک آن بهتر است و بر زن حرام است که بخواهد صوت خود را نازک کند و نیکو سازد، به طوری که تحریک‏آمیز باشد؛ چنان‏که خدای متعال در قرآن خطاب به زنان پیغمبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله می‏فرماید: در حرف زدن صدا را نازک و مهیّج نکنید که موجب طمع بیماردلان گردد» (مطهّری، 1353، ص 258ـ259).
علاوه بر این، استاد شهید استدلال دوم خود را بر اساس سیاق آیه این‏گونه اقامه می‏کند: مفهوم آیه مذکور این است که حرف زدنی که در آن کرشمه و ناز به کار نرود جایز است؛ یعنی خود این آیه دلیل بر جواز هم‏سخنی زن و مرد بیگانه (اجنبی) است؛ چراکه امر می‏فرماید: «قلن قَوْلاً مَّعْرُوفًا»: به نحو پسندیده و متعارف سخن بگویید (همان، ص 259)؛ البته تنها شهید اول است که در لمعه می‏فرماید: «و یحرم سماع صوت الاجنبیّه» و بعضی از فقهای معاصر (بنا به دلایل معتبر دیگر فقهی) احتمال داده‏اند خطا از نسخه‏نویسان رخ داده باشد و مثلاً «لا یَحْرُمُ» نوشته باشند.
علامه طباطبایی معتقدند: آیه مذکور در مجموعه آیاتی قرار دارد که به همسران رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله مربوط است و به آنان تذکر می‏دهد که از دنیا و زینت آن جز عفاف و رزق کفاف بهره‏ای ندارند؛ البته این در صورتی است که بخواهند همسر او باشند، وگرنه مانند سایر مردم‏اند (طباطبائی، 1370، ج 16، ص 476)؛ به عبارت دیگر آیات شریفه حکم آزادی زنان پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله است در صرف نظر کردن از همسری ایشان و انتخاب دنیا و زینت آن و نتیجه و جزایش نیز آن است که حضرت ایشان را طلاق داده، از مال دنیا (مهریه و) بهره‏مندشان سازد و چنانچه به همسری ایشان باقی بمانند و آخرت را بر زندگی دنیا و زینت آن ترجیح دهند، نتیجه‏اش اجر عظیم نزد خداست، اما نه به‏طور مطلق، بلکه به شرطی که احساس و عمل صالح نیز بکنند؛ یعنی صرف همسری رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله کرامت ویژه نمی‏آورد، بلکه کرامت و احترام به شرط احسان و تقوا حاصل می‏شود؛ از این روست که در آیه شریفه می‏فرماید: «یَا نِسَاء النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَاء إِنِ اتَّقَیْتُنَّ» این آیه برتری زنان پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را بر سایر زنان، مشروط به تقوا می‏نماید.
علّامه طباطبایی رحمه‏الله در ذیل آیه شریفه می‏فرماید: با اینکه این امور بین زنان پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و سایر زنان مشترک است، لکن در آیه شریفه برابری زنان پیامبر را با سایر زنان نفی نموده و آنگاه از پاره‏ای کارها نهی و به پاره‏ای کارها امر می‏کند؛ امر و نهی‏ای که متفرّع بر برابر نبودن آنان با سایر زنان است... پس، از اینجا می‏فهمیم که آوردن جمله «شما مثل سایر زنان نیستید» برای تأکید است و می‏خواهد این تکالیف را بر آنان تأکید کند؛ یعنی شما چون مثل دیگران نیستید واجب است در امتثال این تکالیف کوشش و رعایت بیشتری بکنید و در دین خدا بیشتر از سایر زنان احتیاط به خرج دهید (همان، ص 481ـ482)؛ در واقع این تکالیف منحصر به زنان پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نبوده، بلکه از آنِ همه زنان با تقواست؛ یعنی همان شرطی که در آیه شریفه برای زنان پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نیز قید شده است.
البته شارع مقدس با نهی زنان از خضوع در گفتار با نامحرم، آنان را به حصار امن تقوا دعوت نموده است تا خود و جامعه را از مصایب بی‏تقوایی و بی‏پروایی ایمن نگه دارند؛ چراکه نرم سخن گفتن زن، از بی‏حجابی و بدحجابی فیزیکی اغواکننده‏تر است و به همین دلیل، خداوند متعال همسران پیغمبر را به طریق اولی از آن نهی کرده است.
این دستور قرآنی در کنار سایر دستورات دین مبین اسلام در آداب سخن گفتن (دو همجنس و دو محرم) است و در تضاد با آنها نمی‏باشد؛ دستورات قرآن کریم مبتنی بر نیکو سخن گفتن با یکدیگر «وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْناً» (بقره: 83) و تأکید ضمنی بر آنکه نیکو سخن گفتن با یکدیگر راه را بر دشمن آشکار انسان (شیطان) می‏بندد است: «وَقُل لِّعِبَادِی یَقُولُواْ الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّیْطَانَ یَنزَغُ بَیْنَهُمْ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلإِنْسَانِ عَدُوًّا مُّبِینًا» (اسرا: 53).
تأکید بر «قَوْلًا لَّیِّنًا» (طه: 44)، یعنی اینکه زبان نرم داشتن، آن‏گونه که امیرمؤمنان علیه‏السلام می‏فرمایند: «زبانت را به نرم‏گویی و سلام کردن به دیگران عادت ده تا دوستدارانت زیاد شوند و بدخواهانت اندک» (محمدی ری‏شهری، 1377، ج 11، ح 17957) و یا آنکه می‏فرمایند: «کسی که زبانش شیرین باشد، برادرانش زیاد شوند» (همان، ح 17958) و هرکه گفتارش حسَن و نیکو باشد پیروزی در برابر اوست» (همان، ح 17954). همه این دستورات برای پاک کردن زبان از نیش و کنایه و درشتی و ناسزاست؛ اما آنچه که در آیه شریفه از آن نهی شده کلامی است که علاوه بر معنای مدلول لفظ، لحن کلام نیز پیامی جداگانه (عشوه و کرشمه) برای مخاطب داشته باشد، آن‏هم پیام به بی‏تقوایی و لذّت‏جویی.
نکته دقیق در آیه شریفه، آن است که اگر مردی دارای تقوای قلب باشد، حتی کلامی چنین آلوده به دعوت‏های باطل دلش را به هوس نمی‏اندازد؛ چراکه آیه شریفه می‏فرماید: «فیطمع الذی فی قلبه مرض»؛ یعنی اگر زنی بی‏تقوایی کند و حجاب در گفتار را رعایت ننماید، تنها مردان بیماردل هستند که در دام شیطان می‏افتند و مردان باتقوا در قلعه ایمان در امانند.
در این مجال، ذکر چند نکته خالی از لطف نیست:
1. تفاوت میان سماع، اسماع و استما. بر اساس قواعد دستوری زبان عرب، میان این سه اصطلاح تفاوت است. «سماع» به معنای شنیدن است حتی بدون قصد. «اسماع» به معنای شنوانیدن است؛ یعنی به گوش دیگری رسانیدن؛ و «استماع» به معنای گوش دادن با قصد و اراده است؛ یعنی طلب شنیدن.
با توجه به معیار اصلی در حیطه مباهات روابط بین زن و مرد نامحرم، می‏توان فروعات احکام و حدود را به دقت به‏دست آورد. اصل تحریمی در این امر حاکم بر روابط لذّت جنسی و احتمال چنین لذّتی است (لذّت و ریبه). حال چنانچه در حیطه گفتن و شنیدن حلال نیز لذّت و ریبه پا به میان بگذارد آن امر حلال نیز حرام می‏شود؛ البته در صورتی‏که به قصد و اراده باشد؛ مثلاً شنیدن صدای زن نامحرم که به نحو متعارف و بدون خضوع در گفتار است به‏طور مطلق جایز است و حتی اگر صدای زن با ناز و کرشمه باشد و بدون خواست و اراده مرد نامحرم (شنونده) به گوش او برسد، حرام نیست؛ ولی شنوانیدن یا به گوش رساندن (اسماع) صدای نرم و نازک زنانه به گوش مرد نامحرم حرام خواهد بود، همان‏گونه که گوش دادن با قصد و اراده (استماع و نه سماع) مرد نامحرم نسبت به صدای زن که با عشوه سخن می‏گوید نیز حرام است.
در حقیقت، حجاب در گفتار به نحو مؤکّد مخصوص زنان است. زن بر اساس نوع خلقتش از نظر فیزیولوژیک و روحی قابلیت آن را دارد که با آهنگ کلام خود دل مردان نامحرم را به زنانگی جلب نماید؛ البته این توانمندی، آیه و نشانه خداوند است که زنان را انحصارا واجد چنین شاخصه‏ای نموده است؛ یعنی همان گونه که جسم زن لطافت‏ها وظرافت‏های خاصی را داراست، کلام او نیز می‏تواند دارای ظرافت‏های ویژه‏ای در لحن و گفتار شود؛ از این رو است که خداوند متعال زنان مؤمن را به تقوای در گفتار امر می‏فرماید و آنان را از بی‏پروایی در این زمینه بر حذر می‏دارد و به همین سبب امیرمؤمنان علیه‏السلام می‏فرماید: هم‏سخن شدن با زنان، به بلا می‏کشاند و دل‏ها را منحرف می‏سازد (همان، ج 10، ح 16993).
به‏طور طبیعی صدای زنان زیر و صدای مردان بم است؛ از آن‏رو که صدای زیر قابلیت‏های ویژه‏ای را داراست، با سودجویی از چنین خصیصه‏ای تجارت موسیقی‏های مبتذل زنانه در دنیای هوس‏مدار، بازار گرم و بلکه داغی را به‏دست آورده است. همواره آوازه‏خوانان زن در مجالس لهو و لعب و عیش و عشرت بیش از آوازه‏خوانان مرد محل توجه بوده‏اند. مجموعه کتب «الاغانی اصفهانی» شاهد محکمی بر این مدعا است. امروزه نیز که با استفاده از فنّاوری و ابزار صوتی و تصویری و دیجیتالی، «لهوالحدیث» و صدای شیطان در نغمات مبتذل به سرعت و کثرت منتشر می‏شود، همواره ترانه‏خوانان زن بر مردان اولویت و ترجیح دارند و این همه می‏تواند بر پتانسیل بالای مفسده‏انگیز بودن صدای زیبای زنانه تأکید نماید و دلیلی واضح باشد (و نه دلیل براینکه صدای زن به خودی خود مفسده‏انگیز تلقّی شود).
2. امر صریح خداوند کریم بر سخن «معروف» گفتن. سخن معروف بر اساس لغت و اصطلاح به معانی متعددی می‏تواند دلالت کند که این معانی با یکدیگر قابل جمعند: الف. سخن پسندیده و نیکو؛ مانند قول حسن؛ ب. سخن متعارف؛ یعنی آنچه مورد پذیرش عرف جامعه مؤمنان است؛ ج. سخن معمولی؛ یعنی مجموع الفاظی که به سهولت مدلول معنایی خود را به مخاطب می‏رساند بدون آنکه پیام جنبی دیگری (دعوت به زیبایی زنانه) توسط نحوه ادا نمودن کلمات (لحن) به مخاطب القا شود (آن‏گونه که مردم معمولاً با یکدیگر سخن می‏گویند)؛ در حقیقت قول معروف، «الفاظی پاک است با معنایی پاک و لحنی پاک که حتی طمع مخاطب ناپاک و بیماردل را نیز برجای خود می‏نشاند». دستور قرآن کریم برای حجاب در گفتار تأکیدی است بر ساختن قلعه‏ای از کلامی محکم و متین که بیماردلان را می‏تاراند: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلًا سَدِیدًا» (احزاب: 70).
4. حجاب در رفتار
مقصود از حجاب در رفتار اعمال و افعالی است که به‏واسطه اعضا و جوارح پدید می‏آیند؛ البته ما به دلیل تأکید ویژه قرآن کریم بر حجاب در نگاه و حجاب در گفتار، این دو بخش را از حجاب در رفتار تفکیک نمودیم تا برجسته و ویژه بودن آنها را بهتر نشان دهیم.
آنچه به حجاب در رفتار تعلّق می‏گیرد، مجموع چند امر و چند نهی الهی است:
الف. آشکار ساختن زینت‏های پنهان: خداوند در سوره مبارکه نور آیه 31 می‏فرماید: «وَلَا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِن زِینَتِهِنَّ»: به زنان مؤمن بگو آن‏گونه بر زمین پای نزنند که خلخال و زینت پنهان پاهایشان معلوم شود.
امکان دارد زن مؤمنی تمام دستورات شرعی را در باب پوشش فیزیکی بدن رعایت نموده باشد، ولی نوع رفتار وی به گونه‏ای باشد که حدود حجاب را در رفتارش رعایت ننماید و این امر یا به دلیل جهل به اوامر الهی و حدود و ابعاد حجاب است و با به دلیل سهل‏انگاری و مسامحه در رعایت همه جانبه حجاب. دلیل دیگر می‏تواند کافی قلمداد نمودن پوشش فیزیکی باشد. بسنده کردن به پوشش ظاهری و فیزیکی منشأ بسیاری از رفتارهای متعارض یا حجاب قرآنی است.
نهی مذکور در آیه شریفه مرتبط با بحث زینت در حجاب فیزیکی است و از به جلوه درآوردن و اظهار زینت‏های پنهان زنانه سخن می‏گوید. اظهار نمودن بدون ظاهر نمودن، یعنی سهل‏انگاری یا مکر زنانه در جلوه‏گری و خودنمایی.
خداوند متعال در آیه شریفه از نحوه خاصی از راه رفتن نهی نموده است؛ راه رفتنی که «دیگران» را به زینت‏های پنهانی زن آگاه می‏کند. به نظر برخی از مفسّران، آن زینتی که مورد نهی خداوند متعال قرار گرفته است، نمونه شایع زینت زنان در صدر اسلام است؛ یعنی خلخال؛ زینتی که مانند دستبند همراه زنگوله‏های کوچک به پا بسته می‏شد که با محکم بر زمین گذاشتن پا صدای آن آشکار می‏گردید. صاحب مجمع البیان به نقل از ابن‏عباس می‏گوید: نهی مذکور نهی از شنیدن صدای خلخال یا آشکار شدن آن بوده است (طبرسی، 1380، ج 7، ص 138).
استاد مطهری رحمه‏الله در ذیل آیه شریفه چنین می‏گوید: زنان عرب معمولاً خلخال به پا می‏کردند و برای آنکه بفهمانند خلخال قیمتی به پا دارند پای خود را محکم بر زمین می‏کوفتند. از این دستور می‏توان فهمید که آنچه موجب جلب توجه مردان می‏گردد، مانند استعمال عطرهای تند و همچنین آرایش‏های جالب نظر در چهره (زینت‏های پنهان و آشکار) ممنوع است و به‏طور کلی زن در معاشرت نباید کاری بکند که موجب تحریک و تهییج و جلب توجه مردان نامحرم گردد (مطهّری، 1353، ص 161ـ162).
برخی دیگر از صاحب‏نظران در مقوله حجاب معتقدند: آنچه که در این بخش از آیه شریفه از آن نهی شده است، آشکار شدن هر گونه زینت و زیبایی‏های زنانه است که پنهان است و باید پوشیده بماند و این اعم از صدای النگو و صدای پاشنه کفش است که موجب جلب توجه نامحرم به خود زن یا پای زن می‏شود. از سوی دیگر، زینت پنهان می‏تواند پوشیدن لباس‏ها و زینت‏های خاصی در زیر چادر باشد که با اندک کنار رفتن چادر، آن زینت‏ها آشکار شده و ناقض حجاب می‏گردد؛ با تأکید بر اینکه در خارج از منزل موقعیت‏هایی پیش می‏آید که خانم‏ها قادر به کنترل دقیق چادر (نیم‏دایره) خود نیستند؛ مثلاً به هنگام وزش باد، موقع خرید، به دست گرفتن وسیله‏ای، بغل گرفتن کودک، سوار شدن به اتومبیل، زمین خوردن و مانند آنها. در چنین شرایطی عموما خانم‏ها نمی‏توانند به‏خوبی چادر (نیم‏دایره) خود را نگه دارند و زینت‏های پنهان آنها آشکار می‏شود؛ از این‏رو باید در مورد نحوه پوشش در زیر چادر و زینت‏های پنهان در زیر چادر احتیاط‏های متعارف و عقلایی را مدّ نظر داشت تا موجب آشکار شدن زینت‏های پنهان خود نشوند (شجاعی، 1384، ص 171ـ172). برخی دیگر نیز معتقدند: پوشیدن کفش‏هایی که از جهت رنگ، مد و امثال آن زینت محسوب می‏شوند در برابر نامحرم حرام است (اکبری، 1377، ص 33).
استعمال عطر: آنچه مسلّم است این است که عطر زدن برای خانم‏ها نه تنها اشکالی ندارد، بلکه استحباب نیز دارد. بر اساس روایات شریفه عطر زدن از سنّت‏ها و اخلاق انبیاست (محمدی ری شهری، 1377، ج 7، ح 11318ـ11320). بوی خوش، قلب را تقویت می‏کند و حضرت ختمی مرتبت صلی‏الله‏علیه‏و‏آله برای عطر بیشتر از غذا خرج می‏نمودند (همان، ح 11321). ایشان به کسی که می‏خواست استفاده از عطر را کنار بگذارد، فرمودند: عطر را کنار مگذار؛ زیرا فرشتگان بوی خوش مؤمن را می‏بویند؛ بنابراین (حداقل) در روزهای جمعه از بوی خوش استفاده کنید (همان، ح 11328). انس بن مالک می‏گوید: هرگاه عطری به رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله داده می‏شد آن را رد نمی‏کردند (همان، ح 11329).
اما آنچه که زنان مؤمن و مسلمان باید بدان اهتمام داشته باشند، این است که نامحرم بوی عطر آنان را استشمام نکند. آنچه که از آن نهی شده این است که زن هنگام بیرون رفتن از منزل و یا موقعی که با نامحرم در تماس است، طوری عطر بزند که بوی آن به مشام نامحرم نرسد. حضرت رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در این زمینه فرموده‏اند: هر زنی که به خود عطر بزند و از خانه‏اش خارج شود تا وقتی که به خانه‏اش برگردد لعنت و نفرین می‏شود (شجاعی، 1384، ص 173) و در جای دیگر می‏فرمایند: هر زنی که به خود عطر زند و از کنار عدّه‏ای (مرد) بگذرد تا بویش به مشام آنها برسد، زناکار است (محمدی ری‏شهری، 1377، ج 7، ح 11334). این کلام حضرت نه در مقام تشبیه و تمثیل که در بیان واقعیت‏های مجهول و پنهان زندگی بشر است که یا عموما مردم از آن بی‏خبرند و یا خود را به بی‏خبری و تجاهل می‏زنند.
این نهی تا بدان‏جا مهم و لازم الاجراست که علی‏رغم ثواب هفتاد برابری نماز با استعمال بوی عطر، حضرت رسول صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نهی می‏نمایند از اینکه زنان در نماز جمعه و جماعات از عطریات استفاده نمایند (همان، ح 11335).
همه این موارد یا بسیاری از آنها ناظر به مصادیقی است که در دوره صدر اسلام به صورت جامد یا مایع به عنوان بوی خوش به‏کار می‏رفته است، در حالی که در زمان حاضر آنچه بیشتر مورد استفاده عموم اعم از زنان و مردان و جوانان قرار می‏گیرد، انواع افشانه(اسپری)های معطر و خوشبوکننده است؛ افشانه‏های حالت‏دهنده مو، ضد عرق، خوشبو کننده بدن و... که قابلیّت پخش شدن بوی خوش آنها در فضا بیشتر از عطریات است.
اگر به موارد ذکر شده، صنعت و عطرسازی مدرن را بیفزاییم و بیماری‏های قرن بیستم و بیست و یکم میلادی را نیز به آن اضافه کنیم، حاصل جمع آن چیزی جز ویرانگری‏های پیدا و پنهان نخواهد بود که از آن جمله است عطرهای سکسولیته که اختصاصا برای تحریک جنسی ساخته و استفاده می‏شود.
ب. آرام گرفتن در خانه: در آیه شریفه 33 سوره احزاب به زنان با تقوای پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله امر می‏شود که در خانه‏های خود قرار آرام گیرند. این فعل امر نیز همانند سایر امرهای دیگر آیات شریفه حجاب جزء دستورات اختصاصی به زنان پیامبر نیست (مانند اقامه نماز، دادن زکات و اطاعت خدا و رسول صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ). علّامه طباطبایی رحمه‏الله در این زمینه می‏فرماید: کلمه «قَرْن» امر از ماده قرء است که به معنای پا برجا شدن است و ممکن است از مادّه قارَ یقارُ به معنای اجتماع و کنایه از ثابت ماندن در خانه‏ها باشد (طباطبایی، 1370، ج 16، ص 483).
در آیه شریفه به خانه‏نشینی زنان با تقوا دستور داده شده است؛ در حقیقت، آنچه از سیره رسول‏الله صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و ائمه طاهرین علیه‏السلام برمی‏آید محبوس بودن زن در خانه نیست؛ چراکه بر اساس آیات سوره نساء حبس زن در خانه نوعی مجازات بوده که در اسلام به‏طور موقت برای زنان بدکاره مقرّر شده بود: «وَاللاَّتِی یَأْتِینَ الْفَاحِشَةَ مِن نِّسَآئِکُمْ فَاسْتَشْهِدُواْ عَلَیْهِنَّ أَرْبَعةً مِّنکُمْ فَإِن شَهِدُواْ فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتَّیَ یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً» (نساء: 15): و زنانی از شما که مرتکب زنا می‏شوند، چهار شاهد بر آنان بگیرید. اگر چهار شاهد شهادت دادند (به ترتیبی که به تفصیل در سنت بیان شده و فقه متصدی آن است)، آنان را در خانه حبس کنید تا عمرشان به پایان رسد یا خدا راه دیگری بر ایشان معین کند.
مفسّران می‏گویند: مقصود از راه دیگر اشاره بدین است که این حکم موقت است و در آینده حکم دیگری برای آنان خواهد آمد. آیه دوم از سوره نور که حکم زانی و زانیه را بیان کرده است، همان است که این آیه با اشاره آن را وعده داده است (مطهّری، 1353، ص 140ـ141).
بر اساس مستندات تاریخی و تبیین صاحب‏نظران و اندیشمندان منصف، از جمله استاد مطهّری رحمه‏الله ، سنّت جاری مسلمانان از زمان رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله همین بوده است که زنان از شرکت در مجالس و مجامع منع نمی‏شدند، ولی همواره اصل حریم رعایت شده است.
علی‏رغم روایات بسیاری که دلالت بر منع یا کراهت حضور زنان مسلمان در مجالس و مجامع عمومی می‏نماید، اما صاحب بصائرالشّیعه که خود محدّث معتبر و متبحّری است، می‏گوید: «از مجموع روایات استفاده می‏شود که برای زنان رواست که برای مجالس عزا یا برای انجام حقوق مردم یا تشییع جنازه بیرون روند و در این مجامع شرکت کنند، همچنان که حضرت فاطمه علیهاالسلام و همچنین زنان ائمه اطهار علیهم‏السلام در مانند این موارد شرکت می‏کردند» (همان، ص 227).
با توجه به مطالب پیشین باید توجه داشت که مقصود از آرام گرفتن زنان در خانه‏ها امر ویژه‏ای است نه امر دایمی، آنچنان که ادامه آیه شریفه با نهی خاص خود این امر را به‏وضوح بیشتری می‏رساند.
ج. پرهیز از تبرّج جاهلی: «وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَی» (احزاب: 33): و مانند جاهلیّت پیشین تبرّج نکنید. «برج» یعنی آشکار شدن. صاحب مجمع البیان می‏گوید: تبرّج آن است که زن زیبایی‏های خود را اظهار کند. اصل آن به معنای ظهور است و به عبارتی دیگر، از آن جهت «برج» گویند که ظاهر و هویداست. زمخشری نیز در کشّاف می‏گوید: «بَدا و برز» به معنای ظهور، نظیر تبرّج‏اند. اشتقاق بروج از تبرّج است به جهت ظاهر بودن آنها. در اقرب الموارد گوید: «بَبَرَّجَت الْمرأة» یعنی زن زینت خود را برای نامحرم آشکار کرد. ابن اثیر نیز در نهایه همین قول را پذیرفته است. بر اساس نظرات تفسیری مذکور، معنای آیه شریفه این است که ظاهر نشوید و خودنمایی نکنید مانند خودنمایی «جاهلیت اولی» (قریشی، 1378، ج 1، ص 174).
5. حجاب در قلب
به تصریح قرآن، خداوند نسبت به آنچه که در دل انسان‏ها می‏گذرد آگاه است؛ از آن رو که دل، کتابِ دیده است (محمدی ری‏شهری، 1377، ج 10، حدیث 16902) و قلب خزانه‏دار زبان (همان، ح 16903) و این دل است که شگفت‏انگیزترین عضو وجود انسان است (همان، ح 16912). حجاب قلبی مهم‏ترین و اساسی‏ترین بخش ناپیدای حجاب است.
حضرت مسیح علیه‏السلام می‏فرماید: دل‏های خود را خانه تقوا کنید و دل‏هایتان را مأوای شهوات نسازید (همان، ج 10، ح 17079). خداوند متعال در برتری تقوای دل در امر حجاب می‏فرماید: «وَإِذَا سَأَلُْتمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاء حِجَابٍ ذَلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَقُلُوبِهِنَّ» (احزاب: 53): و هنگامی که از همسران پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله (کالایی) چیزی خواستید از پشت حجاب و پرده از ایشان بخواهید که این کارتان برای دل‏های شما، و دل‏های ایشان پاکیزه‏تر است.
علامه طباطبایی رحمه‏الله در ذیل آیه شریفه می‏فرماید: «درخواست متاع ازهمسران حضرت، کنایه از این است که مردم با آنها درباره حوایجی که دارند سؤال کنند؛ یعنی اگر به خاطر حاجتی که برایتان پیش آمده ناگزیر شدید با یکی از همسران آن جناب صحبتی بکنید از پس پرده صحبت کنید برای اینکه وقتی از پشت پرده صحبت کنید دل‏هایتان دچار وسوسه نمی‏شود و در نتیجه، این روش دل‏هایتان را پاک‏تر نگه می‏دارد (طباطبایی، 1370، ج 16، ص 528). این مسئله تأکید بر این نکته است که در معاشرت و گفت‏وگو با زنان حضرت رسول صلی‏الله‏علیه‏و‏آله رعایت حریم را مضاعف نموده و با زنان ایشان رو در رو سخن نگویید. اهمیت این دستور آنجا روشن می‏شود که بدانیم طبق نصّ صریح قرآن کریم، زنان حضرت، مادران مؤمنان محسوب می‏شوند و ازدواج آنان با مرد دیگری حرام ابدی است و در عین حال، نباید مردان صحابه و سایر مردان مسلمان زمانه رسول‏الله صلی‏الله‏علیه‏و‏آله چهره به چهره با زنان پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به گفت‏وگو و تعامل بپردازند؛ چراکه چنین امری می‏تواند راه شیطان را به دل باز نماید؛ از این‏رو برای آنکه قلب مردان و قلب زنان پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، که در تعامل با مردان مختلف قرار می‏گیرند، پاک بماند باید از پشت پرده و با قرار گرفتن حایل سخن بگویند. نکته حایز اهمیت در این مورد ـ که جزء دستورات ویژه برای زنان حضرت است و نه دستور عمومی برای تمام زنان ـ آن است که خداوند این نحوه پوشش خاص را برای رعایت حجاب در قلب ذکر می‏نماید: «ذَلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَقُلُوبِهِنَّ» (احزاب: 53). حضرت پاک ماندن قلب مردان را پیش از قلب زنان یاد می‏کند و چه بسا بتوان از این نکته استفاده نمود که این تقدّم نشان‏دهنده آسیب‏پذیری دل مردان بیش از زنان باشد؛ چراکه زنان حضرت در مأمن و مأوای زوجیّت رسول‏الله صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در امانند، امّا کسانی که بیش و پیش از ایشان می‏توانند در معرض خطر باشند مردانی هستند که به خانه رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وارد و با زنان ایشان مواجه می‏شوند؛ البته زنان نیز باید دل خود را پاک نگه‏دارند و از این‏رو، این پرده‏پوشی برای پاکی دل آنان نیز هست تا از شرّ وسوسه‏های شیطان که در قلب‏ها ایجاد می‏شود، در امان بمانند: «الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ»(ناس: 5).
ریشه حجاب و عفاف در قلب است؛ یعنی این قلب آدمی است که باید به زیور عبودیّت آراسته و از هوای نفس پیراسته باشد، وگرنه هر قدر هم که سایر ابعاد پوشش را رعایت کند، اگر قلب به تقوای مورد نظر حضرت حق در این زمینه نرسیده باشد، گویی که عریان‏ترین فرد است؛ حتی اگر به ظاهر پوشیده‏ترین فرد باشد «وَلِبَاسُ التَّقْوَیَ ذَلِکَ خَیْرٌ»(اعراف: 26).
جایگاه دل نسبت به بدن همچون جایگاه امام و پیشواست نسبت به مردم. (محمدی ری‏شهری، 1377، ج 10، ح 16907). هرگاه دل انسان پاک شود، بدنش نیز پاک گردد و هرگاه دلش ناپاک شود، بدنش نیز ناپاک گردد و اعمال و رفتارهای ناپسندی از او سر زند (همان، ح 16908). دل پادشاهی است که سپاهیانی دارد؛ هرگاه پادشاه شایسته باشد سپاهیانش نیز شایسته باشند و هرگاه پادشاه فاسد شود سپاهیانش نیز به فساد و تباهی افتند (همان، ح 16911). حضرت مسیح علیه‏السلام می‏فرماید: «دل‏ها اگر شهوات آنها را از هم ندرند و سمع آلوده‏شان نسازد و نعمت و برخورداری آنها را سخت نگرداند بسیار زود ظرف‏های حکمت خواهند شد» (همان، ح 16935).
دل آدمی بزرگ‏ترین سرمایه اوست و برترین هدیه خدا به او. ملاک و معیار حقیقی برای سنجش دارایی آدم‏ها دارایی دل‏هایشان است؛ چه اینکه در روز قیامت اموال و فرزندان و زینت‏های دنیایی به انسان نفعی نمی‏بخشد، در آن روزخداوند فقط خریدار دل سلیم است: «یَوْمَ لَا یَنفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ؛ إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ» (شعراء: 88ـ89)؛ دلی که از شک و شرک و شبهه پاک باشد (همان، ح 16930) قلب سلیم است که جز معنای راست و درست از آن سر نمی‏زند (همان، ح 16934).
نمی‏توان قلب پاک و سالم داشت ولی اعمال ناپاک و ناشایسته. دل شاهد اعمال است و اعمال نشانه سلامتی و بیماری دل. کسی که در اعضا و جوارحش به مخالفت با خدا برخاسته، چگونه می‏تواند ادعا کند دلش پاک است و دارای ایمان؟ عبارت نادرست «دلت پاک باشد و هرچه می‏خواهی بکن» خلاف عقل سلیم و فطرت انسانی است؛ زیرا دل با رهاوردهای اعمال و افعال است که آباد یا تخریب می‏شود.
کسی که دستورات خدا را در زمینه‏های گوناگون و از آن جمله حجاب شرعی رعایت نمی‏کند، نمی‏تواند ادّعا کند که دلش مؤمن است و پاک؛ چراکه اعمالش گواه صادقی است بر بی‏ایمانی یا ضعف ایمان وی؛ اینکه کسی بگوید پیرو خدا و هوای نفسش ـ هر دو ـ می‏باشد؛ هم می‏خواهد جزو مؤمنان باشد و هم جزو دنیاداران، دروغگویی بیش نیست. به گفته صریح خداوند متعال، به هیچ کسی دو دل نداده‏اند که در یکی خدا را جای دهد و در دیگری غیر خدا را: «مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ»(احزاب: 4). پس باید به خود دروغ نگوید که بدترین دروغ‏ها دروغ آدمی به خویشتن است؛ چراکه وقتی آدمی به دیگران دروغ می‏گوید در صدد جلب نفعی یا دفع ضرری از خود می‏باشد؛ ولی از دروغ گفتن به خود چه سودی می‏برد جز اینکه ضررش بیشتر می‏شود! برخی افراد غلط خود را این‏گونه توجیه می‏کنند که «من دلم پاک است ولی دستورات خدا را آن‏گونه که خواسته اجرا نمی‏کنم، مهم دل است!» آری، آنچه مهم است دل است، ولی دل سالم و موحّد نمی‏تواند اعمال مشرکانه داشته باشد!
خدا آدمی را به گونه‏ای آفریده است که اگر دلش را پاک نماید و شیاطینی را که برگرد دلش می‏گردند و او را به زشتی‏های ظاهرا زیبا (سراب) دعوت می‏کنند با ایمان همه جانبه (ایمان قلب و اعضا و جوارح و زبان) از خود دور کند، هر آینه ملکوت الهی را خواهد دید. دل دو گوش دارد؛ روح ایمان در او نجوای خیر می‏کند و شیطان نجوای شر؛ پس هر یک از آن دو بر دیگری پیروز شود او را مغلوب خود می‏کند (همان، ح 16950). آنگاه که بنده قصد گناهی می‏کند، روح ایمان به او می‏گوید نکن و شیطان می‏گوید بکن و چون گناه کند، روح ایمان از او کنده شود. (همان، ح 16951) هر که تقوایش اندک باشد، دلش می‏میرد و هر که دلش بمیرد به دوزخ رود (همان، ح 17028). هیچ دردی برای دل‏ها، دردآورتر از گناهان نیست. (همان، ح 17014). امیرمؤمنان و امام متّقین علیه‏السلام می‏فرماید: «دل‏های خود را از چرک گناهان پاک کنید تا حسنات شما دو چندان شود» (همان، ح 16965)؛ چراکه «دل‏های پاک بندگان، نظرگاه‏های خدای سبحان است؛ پس هر که دلش را پاک سازد خداوند به آن بنگرد» (همان، ح 16969). «خداوند کسی را که بخواهد هدایت کند دلش را به پذیرش اسلام می‏گشاید و هر که را بخواهد گمراه سازد، دلش را سخت می‏گرداند، چنان‏که گویی می‏خواهد به آسمان بپّرد (و نمی‏تواند). این‏گونه خدا پلیدی را بر کسانی که ایمان نمی‏آورند قرار می‏دهد» (انعام: 125). آری راست گفته است خداوند متعال که دل بی‏ایمان، عمل کردن به اسلام را کاری بسیار سخت می‏انگارد؛ گویی از او کار محال خواسته‏اند و گفته‏اند که به آسمان بپّرد! انسانی که دست و پاگیرترین مدهای غربی را به‏راحتی می‏پذیرد، پذیرش حجاب قرآنی خود را عذاب می‏بیند. دلی که خود را متعهد به عهد الست نمی‏داند و مقیّد به قیود کمال‏گرایی اسلامی نیست، دلبسته لهو است: «لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ مَّعْرِضُونَ مَا یَأْتِیهِم مِّن ذِکْرٍ مَّن رَّبِّهِم مُّحْدَثٍ إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ یَلْعَبُونَ لَاهِیَةً قُلُوبُهُمْ» (انبیاء: 1ـ3): هنگام قیامت و حساب الهی مردم نزدیک شده است و ایشان همچنان در غفلت روی گردانند. هیچ پند تازه‏ای از سوی پروردگارشان برای آنان نیامد مگر آنکه آن را به بازیچه شنیدند. امام صادق علیه‏السلام می‏فرماید: «هیچ چیز همچون گناه، دل را آلوده نمی‏کند. قلب با گناه روبه‏رو می‏شود و این روبه‏رویی ادامه دارد تا گناه بر قلب پیرو شود؛ آنگاه قلب زیر و رو می‏گردد» (طبرسی، 1379، ح 1501). چه بسیار دل‏هایی که به نور ایمان روشن بوده، ولی به ظلمت گناهان هر روز تیره و تیره‏تر شده تا آنجا که هرگونه شایستگی را برای دریافت پاکی و حقیقت از دست داده‏اند. دل مؤمن، صاف است و در آن چراغی می‏درخشد و دل کافر سیاه و وارونه است (همان، ح 16923). «هنگامی که انسان گناه کند نقطه سیاهی در دل او پیدا می‏شود، اگر توبه کند و استغفار نماید، دلش از آن پاک می‏گردد و اگر گناهش اضافه شود، آن نقطه نیز بیشتر گردد و این همان "رَین" و زنگاری است که خدای متعال در کتابش فرمود: «کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ»(مطففین، 14). همان‏گونه که چشم و گوش و سایر اعضا و جوارح انسان در روز قیامت مورد سؤال واقع می‏شوند و در نزد خدا مسئولند، قلب نیز مورد سؤال خواهد بود: «إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولـئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً» (اسراء: 36) اما کسی که هوس را معبود خود قرار داده و علی‏رغم علم و دانایی‏اش به راه گمراهی می‏رود بر گوش و قلبش مهر می‏خورد و به دیده‏اش پرده نهاده می‏شود. پس از خدا چه کسی او را هدایت خواهد کرد؟ «أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَی عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَی سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَی بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن یَهْدِیهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ»(جاثیه: 23). دلی که حقانیت حق را درک نکند و چشمی که نشانه‏های خدا را نبیند و گوشی که شنوای فرامین الهی نباشد، آیا شایسته نام آدمی است؟ چنین کسی علی‏رغم اینکه بزرگ‏ترین سرمایه‏های آدمی را داراست ولی نادارترین موجودات می‏باشد؛ گویی که از چهارپایان نیز پست‏تر و گمراه‏تر است: «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ» (اعراف: 179). بدترین کوری، کوری دل است (همان، ح 16980) و کورترین کوری گمراهی بعد از هدایت است (همان، 16981)؛ چراکه «کور حقیقی کسی است که دلش کور باشد؛ زیرا در حقیقت چشم‏ها کور نیست، بلکه دل‏هایی که در سینه‏هاست کور است» (همان، ح 16982): «فَإِنَّهَا لَا تَعْمَی الْأَبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ» (حج: 46).
پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله می‏فرمایند: فتنه‏ها (گناهان و عوامل گمراه‏ساز) همچون نی‏های حصیر، یکی یکی به دل‏ها عرضه می‏شوند. هر دلی که مِهر این گناهان به آن آمیخته شود، نقطه‏ای سیاه در آن پدیدار گردد و هر دلی که با آنها مخالفت کند، نقطه‏ای سفید در آن پدید آید و بدین‏سان، دو دل به وجود می‏آید: دلی سفید مانند صفا که تا آسمان‏ها و زمین برجاست، هیچ فتنه‏ای به آن گزند نمی‏رساند و دلی سیاه و خاکستری‏رنگ مانند کوزه‏ای وارونه؛ نه خوب را خوب می‏شمارد و نه منکر را زشت می‏داند و تنها چیزی که می‏شناسد، همان هوا و هوس‏هایی است که با دلش آمیخته شده است» (همان، ح 17016).
آری، برای آشتی با «مهربان‏ترین مهربان‏ها» لازم نیست راه دوری بروی، او در همین نزدیکی است: «وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ» (ق: 16). فقط اگرنی‏های حصیری و تو خالی ولی پر سر و صدا شیطان را بشکنی و نگذاری که مدهای رنگارنگ و دروغین خود را در قالب‏هایی پرهوس به تو بقبولانند، بخش مهمی از راه را پیموده‏ای. نگذار بازی رنگ‏ها و مدها تو را بدزدد و ایمان تو را ببرد و هویّتت را غارت کند! که اگر عاشق مدل‏های پرهوس و سوداگرایانه و شیطانی شدی، دیگر عیب‏هایش را نمی‏بینی و دلت بیمار می‏شود و هر که عاشق چیزی شود، دیده‏اش را کور گرداند و دلش را بیمار. در نتیجه، با چشمی عیبناک بنگرد و با گوشی ناشنوا بشنود. شهوت‏ها، خرد و عقل او را از هم می‏درد و دنیا دلش را می‏میراند (همان، ح 17022) و چه زیبا فرموده است پیشوای متّقین علیه‏السلام که: «همانا تقوای از خدا، داروی درد قلب‏های شماست و بیناکننده کوری دل‏هایتان و شفابخش بیماری جسم‏هایتان و درست کننده تباهی سینه‏یتان و پاک کننده آلودگی جان‏هایتان و زداینده کوری دیدگانتان» (همان، ح 17021) و همانا نیروی مؤمن، در دل اوست: «مگر نه این است که می‏بینید مؤمن بدنی ضعیف و پیکری نحیف دارد و با این حال، شب را به عبادت می‏گذراند و روز، روزه می‏گیرد» (همان، ح 17064). خداوند در قرآن کریم می‏فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَجِیبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُم لِمَا یُحْیِیکُمْ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ وَاتَّقُواْ فِتْنَةً لاَّ تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُواْ مِنکُمْ خَآصَّةً وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ» (انفال: 24 و 25): ای مؤمنان، به ندای خداوند و پیامبر که شما را به پیامی زندگی‏بخش می‏خوانند، لبیک اجابت بگویید و بدانید که خداوند بین انسان و دل او حایل می‏گردد و بدانید که در نزد او محشور می‏گردید و از فتنه‏ای که چون درگیرد فقط به ستمکارانتان نمی‏رسد و دامنگیر همگان می‏شود. پروا کنید و بدانید که خداوند سخت‏کیفر است.
دعوت خدا و رسولش در این باب به زنان و مردان مؤمن آن است که تقوای الهی را در رعایت حریم نامحرم رعایت کنند و دل‏های خود را با تقوا سرسبز (سرزنده) و خرّم نگه‏دارند که اگر دلی به نور یقین روشن شود(1) و شعایر الهی را بزرگ بشمارد، برایش در نزد پروردگار بهتر است و به تقوای قلب نایل می‏گردد: «وَمَن یُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّهِ فَهُوَ خَیْرٌ لَّهُ عِندَ رَبِّهِ» (حج: 30)؛ «وَمَن یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَی الْقُلُوبِ» (حج: 32).(2)
حجاب و عفاف در قلب، یعنی اینکه بدانیم خداوند از رازهای پنهان دلمان با خبر است؛ آنچه را که دل پنهان می‏کند او می‏داند: «یَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَمَا تُخْفِی الصُّدُورُ» (غافر: 19)؛ «وَرَبُّکَ یَعْلَمُ مَا تُکِنُّ صُدُورُهُمْ» (قصص: 69) از این‏رو، باید دل را از توجه و علاقه‏های حرام به نامحرم پاک نمود. چه بسیار محبت و توجه قلبی به نامحرم که سرمنشأ بسیاری از بی‏حجابی‏ها و بلکه فسادها و تباهی‏ها شده است. کم نبوده و نیستند دختران و زنان و مردان و پسران پاک و با ایمانی که به دلشان فرصت پرداختن به فرد نامحرمی را داده‏اند و همین فرصت و غفلت، دامی محکم از دام‏های شیطان شده آنان را به ناکجا آباد زندگی کشیده است و خداوند آتش خود را بر دل‏ها می‏افکند «نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ» (همزة: 6ـ7).
______________________________
1 در روایات آمده است که یقین، نور و روشنایی است (ر.ک. محمدی ری‏شهری، 1377، ج 10، ح 17055).
2 اصطلاح «حرمات‏الله» یعنی محترم‏های الهی. به قرینه آیات سوره حج مصادیق آن، مسجدالحرام، کعبه و غیر آنهاست که بزرگ‏داشتن آنها سبب خیر است و بنا به نظر صاحب قاموس قرآن می‏شود گفت که حرمات اعم از اینهاست و خداوند بعد از شمردن قسمی از آنها به طور کلّی می‏فرماید: تعظم مطلق حرمات بر آدمی خیر و مفید است (قریشی، 1378، ج 2، ص 125). اصطلاح شعائرالله نیز بنا به نظر علامه طباطبایی رحمه‏الله علامت‏هایی است که خداوند آنها را برای اطاعتش نصب فرموده و بعضی از مفسّران گفته‏اند مراد از شعائر، همه علامت‏های منصوبه برای اطاعت خداست (طباطبائی، ج 14، ص 555).
________________________________________
برای آنکه کسی بتواند حریم الهی را در حیطه تعامل با افراد نامحرم به درستی رعایت نموده و حیطه حجاب و پوشش را حفظ کند، لازم است بُعد قلبی حجاب را جدّی تلقّی نماید و در این زمینه، تسامح و تساهل روا ندارند که دروازه دل، چشم است و «دل کتاب چشم است» (همان، ح 16902)؛ و آنچه در دل خوانده می‏شود چشم آن را دیده است. یکی از راحت‏ترین و مهم‏ترین راه‏ها برای حفظ دل، حفظ نگاه از نامحرم است؛ به قول شاعر:
ز دستِ دیده و دل هر دو فریاد که هرچه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز فولاد زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
دل آدمی به عنوان مرکز احساسات باطنی و ادراکات، با تمامی حواس شناختی در ارتباط است و از راه سایر دروازه‏ها نیز به این قلعه وارداتی می‏رسد؛ از این‏رو باید مراقب آنها نیز بود؛ چراکه گاهی با شنیدن صدای نامحرم دل می‏لرزد و به تپش می‏افتد و گاهی....
مناسب است در این مجال، از پژوهشی که به روابط دختران و پسران جوان پرداخته و در تابستان سال گذشته تدوین گردیده است، بهره بگیریم؛ پژوهشی که نشانگر عدم اهتمام به همه ابعاد قرآنی حجاب و عفاف است. این پژوهش به روش توصیفی و با جمعیت نمونه بیش از هفت هزار نفر در سطح کشور به انجام رسیده است. در ذیل به برخی از مهم‏ترین یافته‏های این پژوهش اشاره می‏نماییم:
1. معمولاً ملاقات تصادفی و تبادل نگاه (عدم بُعد حجاب در نگاه) آغازگر رابطه با جنس مخالف است. حدود دو سوم افراد نمونه از طریق ملاقات حضوری، قریب به یک سوم به وسیله تلفن و حدود ده درصد با نامه و اینترنت به برقراری رابطه مبادرت ورزیده‏اند (عدم اهتمام به رعایت بُعد حجاب در گفتار و رفتار).
2. حدود 33 درصد افراد نمونه آماری، بیش از 8 بار با جنس مخالف ملاقات حضوری داشته‏اند و این ملاقات‏ها از 15 تا 90 دقیقه انجامیده است.
3. دختران بیش از پسران از تلفن استفاده کرده‏اند؛ برای مثال 36 درصد دختران 22 ساله در طول هفته 7 بار مکالمه تلفنی داشته‏اند. این نسبت برای پسران همین سن 18 درصد بوده است.
4. بیش از 77 درصد افراد حداکثر 5 بار به جنس مخالف خود نامه نوشته‏اند.
5. برای بیش از 40 درصد افراد نمونه، خیابان اولین مکان آغاز ارتباط با جنس مخالف بوده است. قریب 15 درصد در مهمانی خانوادگی، 15 درصد در دانشگاه، 12 درصد در پارک و حدود 20 درصد باقی‏مانده در مکان‏هایی مانند منزل طرف مقابل، مهمانی‏های دوستانه، کوه و سایر مکان‏ها به برقراری رابطه اقدام کرده‏اند.
6. 30 درصد افراد، صرف رابطه دوستی را مهم‏ترین انگیزه خود از برقراری رابطه دانسته‏اند (عدم اهتمام به رعایت حجاب در قلب و حجاب در رفتار).
7. ابراز محبت از سوی جنس مخالف، مهم‏ترین عامل مؤثر در ایجاد رابطه دوستی تلقّی شده و زیبایی ظاهری، پولدار بودن و سطح تحصیلات رتبه‏های دوم تا چهارم را به خود اختصاص داده است.
مدل برتر حجاب قرآنی و بررسی وجوه برتری آن
تطابق چادر اصیل ایرانی با حجاب قرآنی
حجاب چادر به عنوان لباس ملی زنان ایران شناخته شده است و همان‏گونه که رهبر مقام معظم انقلاب تصریح نموده‏اند، «حجاب برتر» می‏باشد. هر چند برتری این حجاب به عنوان یک پوشش دینی برای بسیاری از افراد امری بدیهی تلقّی می‏شود، اما باید برای نسل جوان امروز ارزش‏های حقیقی را بازشناسی نمود و با معرفی صحیح برای آنها زمینه مناسب ترویج و گسترش بهینه را فراهم کرد.
«حجاب» یا همان پوشش قرآنی زن یک هنجار و یک فریضه دینی است که بر اساس اجماع فقهای مذاهب اربعه بر همه زنان مسلمان واجب است؛ یعنی به عنوان یک حکم قطعی و ضروری است که هر زن مرد مسلمانی باید به وجوب آن ایمان داشته باشد. بر همین اساس، چنانچه فرد مسلمانی اصل حجاب را انکار نماید، به گونه‏ای که موجب انکار نبوّت یا توحید شود، از دین اسلام خارج می‏گردد؛ به عبارت دیگر انکار حجاب و ضرورت آن مساوی است با ارتداد.
اما حجاب چادر صرفا یک هنجار نیست، بلکه یک ارزش است و ارزش‏ها نیازمند نگهداری، مراقبت و توسعه فرهنگی می‏باشند؛ از آن رو که چادر یک ارزش است، چنانچه کسی به اصل حجاب پایبند نباشد ولی بنا به دلایلی «فردی و اجتماعی» خود را ملزم به استفاده از حجاب چادر بیابد، نه تنها موجب پاسداری و ترویج این ارزش نخواهد شد، بلکه به بدترین اشکال ممکن نیز آن را ضد ارزش و نابهنجار تبدیل خواهد نمود.
جامعه سالم در دیدگاه جامعه‏شناسی، جامعه‏ای است که هنجارهایی صحیح و مطابق با فطرت سلیم انسانی و نیازمندی‏های جسمی و روحی انسان داشته باشد؛ به عبارت دیگر جامعه سالم دینی باید یک جامعه هنجاری باشد و حداقل‏های سلامت اجتماعی را به‏وسیله رعایت هنجارهای صحیح به‏دست آورد.
اما جامعه پیشرفته و توسعه‏یافته دینی جامعه‏ای است که از حیطه رعایت هنجارها فراتر رفته و ارزش‏های برتر دینی را تثبیت نماید؛ یعنی در چنین جامعه‏ای ارزش‏های دینی به عنوان هنجار محسوب می‏شود. جامعه ارزشی جامعه‏ای است که همواره دغدغه حفظ و حراست و توسعه و تعمیق ارزش‏ها را به بهترین شکل ممکن در فرایندهای فرهنگی تعریف و تبیین می‏کند؛ بنابراین آنچه در این حیطه نیازمند توجه و مداقه همه اندیشمندان، پژوهشگران و دینداران دین‏شناس می‏باشد، این است که مبادا پیش از ترویج و تعمیق صحیح «هنجار حجاب»، به ترویج و تثبیت «ارزش چادر» بپردازیم؛ چراکه یکی از شرایط ضروری برای ماندگاری ارزش‏ها در ابتدا تثبیت هنجار و سپس ترویج ارزش می‏باشد.
چنانچه این امر به نحو معکوس صورت گیرد یا صرفا به ترویج ارزش بدون تثبیت هنجار پرداخته شود، یک نوع جابه‏جایی ارزش‏ها رخ خواهد داد؛ به عبارت ساده‏تر چنانچه هنوز کسی به اصل هنجاری حجاب معتقد نشده است، خانواده یا جامعه، وی را به رعایت چادر به عنوان یک ارزش مذکور، ترغیب کند، نتیجه‏ای جز بدحجابی یا تخریب هویّتی افراد مقیّد به چادر یا سایر عوارض نخواهیم داشت.
آنچه مهم است اینکه نباید هیچ کسی خود را به واسطه قانون مجبور به استفاده از حجاب چادر ببیند (التزام بیرونی از طریق خانواده یا جامعه)، مگر اینکه در ابتدا اصل و هنجار حجاب را شناخته و باور نموده باشد و سپس وجوه برتری ارزش چادر را نسبت به سایر حجاب‏ها یافته باشد و تطابق این نوع حجاب را تطابق با قرآن کریم و سنّت و سیره اهل بیت علیهم‏السلام درک نماید. ما معتقدیم چنانچه کسی مرحله پیشین را طی نماید، مطمئنا کامل‏ترین گزینه را انتخاب خواهد نمود؛ یعنی حجاب و ارزش چادر.
اما متأسفانه با توجه به هجمه‏های ضد فرهنگی و القائات شیطانی و وسوسه‏های نفسانی، که هیچ‏گاه انسان را رها نمی‏کند، جامعه ارزشی امروز نه تنها به امور ضد ارزش، که حتی به امور نابهنجار نیز در طیف وسیعی آلوده شده است؛ یعنی هنجار امروزه یک معضل و یک درد اجتماعی است؛ گرچه ما در مباحث مربوط به حجاب قرآنی چادر اثبات نموده‏ایم که با کم‏رنگ نمودن فرهنگ چادر ـ و نه صرفا پوشش چادر ـ راه برای ترویج نابهنجاری‏های بدحجابی و بی‏حجابی سریع‏تر و عمیق‏تر باز می‏شود.
در جامعه‏ای که دستخوش مصیبت نابهنجارهاست، ترویج ارزش‏ها ضروری است؛ اما پیش از آن تبیین و تثبیت هنجارها ضروری‏تر و لازم‏تر است؛ در حقیقت به دست فراموشی سپردن ارزش‏های دینی و از آن جمله حجاب چادر و صرفا اکتفا نمودن به هنجار حجاب، آن هم نه حجاب شرعی و قرآنی، یک خطر و مهلکه جدی است. با سخن نگفتن از ارزش‏ها، جامعه اسلامی، توسعه دینی و فرهنگی بهینه را نخواهد یافت.
به زبان دیگر، هنجار حجاب و ارزش چادر لازم و ملزوم یکدیگرند و نباید یکی را قربانی دیگری نمود.
در اینجا به بررسی وجوه و ادلّه‏ای می‏پردازیم که برتر بودن و ارزش بودن (ارزش انسانی، فطری، دینی و اسلامی) حجاب چادر را نمایان می‏سازد:
1. تطابق با حجاب حداکثری قرآن کریم در میزان و نحوه پوشیدگی: همان‏گونه که در مبحث حجاب قرآنی بیان شد، چادر با حجاب جلباب همخوانی کامل دارد.
2. هماهنگی با سیره اهل بیت علیهم‏السلام در ابعاد مختلف بخصوص رنگ حجاب: علی‏رغم سخنان نابخردانه برخی از روشنفکرمآبان علیه رنگ مشکی چادر، آنچه که از سیره معصومان علیهم‏السلام صراحتا به‏دست می‏آید، استفاده نمودن از عبای مشکی به عنوان حجاب برتر زنان مؤمن می‏باشد.
3. همخوانی با فطرت زنانه در حیطه عفاف و حیا: چادر از آن حیث که زن مسلمان را بهتر و بیشتر در حفظ حیای ممدوح و پاکدامنی یاری می‏نماید، برتر از هر نوع حجاب دیگری است.
4. هماهنگی با حضور کارآمد و مؤثر اجتماعی زنان در روش و منش اسلامی و شیعی: ضرورت حضور به‏موقع و کارآمد زن مسلمان در جامعه اقتضا می‏کند تا این مظهر زیبایی خدا به جوشن حجاب کامل و نه دست و پاگیر مسلح باشد. چادر با پوشش کاملی که ایجاد می‏کند، زن را در جامعه به عنوان یک انسان مطرح نموده و امکان انواع فعالیت‏های اجتماعی را به او می‏دهد. حضور اجتماعی حضرت صدیقه علیهاالسلام و زنان پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و سایر زنان مسلمان در صدر اسلام نشانگر این امر است.
5. همخوانی افزون‏تر با دستورات فقهی و احکام شرعی در سایر ابعاد حجاب (نگاه / رفتار): حجاب قرآنی با رعایت بهینه فرهنگ چادر در همه ابعاد به سهولت جامه عمل می‏پوشد. پرهیز از تبرّج، مخفی نمودن زینت‏ها و پرهیز از معاونت در گناه از جمله این موارد است. در فرهنگ چادر با امکان روگرفتن بیشتر در مقابل افراد چشم‏چران می‏توان خود را مستور نمود و مانع گناه ناپاکان شد. با این روش، زن چادری وسیله لذت و هوسرانی آنان نخواهد بود. با یکسانی و همانندی چادر زمینه بسیاری از مصادیق تبرّج به خودی خود از بین می‏رود و با توجه به رنگ صامت مشکی، امکان تحریک‏پذیری مردانه (جلب توجه نامحرم) به حداقل ممکن می‏رسد و با بلند و سراسری بودن چادر و پوشاندن سر تا پای زن مسلمان زینت‏های مخفی به بهترین شکل پوشیده می‏ماند.
6. هماهنگی با پیشینه تمدّنی ملل: ملل متمدن به گواهی برگ‏های مکرر تاریخ در جوامع مختلف، اعم از شرقی و غربی، بر پوشیدگی کامل و چادرگونه زنان متفق بوده‏اند؛ یعنی هرجا تمدنی به رشد و شکوفایی می‏رسیده است، پوشش چادرگونه را برای زنان نیز به ارمغان می‏آورده و با انحطاط تمدن‏ها این دستاورد نیز دچار تزلزل و ابتذال می‏گردیده. آنچه در ملل متمدن جهان مورد پذیرش و اتفاق بوده، در حجاب چادر به بهترین شکل ممکن عینیت یافته است؛ علاوه بر اینکه نواقص و معایب فیزیکی و فرهنگی مصادیق پیشین را ندارد، از جمله: خانه‏نشینی زنان، پرده‏نشینی، عدم حضور اجتماعی و احیانا طفیلی‏گری. علاوه بر آن، در برهه‏هایی از تاریخ، حجاب کامل و چادرگونه مختص زنان نجبا و اشراف بوده است و سایر زنان در طبقات پایین اجتماعی و اقتصادی از این مزیّت یا نقیصه(1) بری بوده‏اند؛ در حالی که در اندیشه تمدن بزرگ اسلامی حجاب چادر، فارغ از محدودیت‏ها و ویژگی‏های مذکور است و هیچ اختصاصی به طبقات برتر اجتماعی ندارد و به‏طور یکسان برای تمامی زنان مسلمان و معتقد قابلیت استفاده بهینه و بدون تبعیض را داراست.
______________________________
1 نقیصه از این روی که مانع فعالیت‏های اقتصادی و حضور اجتماعی کارآمد بوده است.
________________________________________
شاخص‏ها و ویژگی‏های جلباب ایرانی
حجاب چادر دارای ویژگی‏های خاصی است که در طول قرن‏های متمادی با تغییراتی اندک همچنان پا برجا مانده است؛ در حقیقت مهم‏ترین ویژگی چادر زنان ایرانی همین ثبات آن پس از زمان‏های طولانی است؛ حتی به رغم تلاش‏های پی‏گیر و خائنانه رژیم پهلوی که در نتیجه آن لباس ملی مردم ایران و بخش قابل توجهی از فرهنگ ملی‏مان به غارت رفت، همچنان چادر به عنوان پوشاک شناخته شده زن ایرانی در جهان محسوب می‏شود.
چادر به عنوان فرم پوششی منتخب زنان مسلمان ایرانی، نزدیک‏ترین فرم به حجاب قرآنی و شبیه‏ترین آنها به حجاب زنان اهل بیت علیهم‏السلام است.
در ذیل به ویژگی‏های اختصاصی این حجاب اشاره می‏گردد:
1. میزان پوشانندگی بالا: حجاب چادر به عنوان یک پوشش سراسری و پوشش رویین که مورد استفاده زنان قرار می‏گیرد به واسطه پوشش وسیعی که دارد از بالای سر تا پایین زن را می‏پوشاند؛ پوششی جلوباز که بر روی لباس‏های دیگر پوشیده می‏شود.
2. ثبات شکل: چادر متداول زن ایرانی چادر چرخی یا کله قندی است که در حقیقت یک نیم‏دایره کامل می‏باشد و تنها تفاوت آن تفاوت در بلندی آن است که به قد فرد استفاده کننده مربوط می‏شود؛ چراکه این چادر همواره تا پایین پای زن را می‏پوشاند و کوتاه‏تر از آن مناسب و غیر متعارف تلقّی می‏گردد. این چادر برای همه زنان با جثه‏های مختلف به‏طور یکسان دوخته می‏شود و دارای شکل ثابت است.
3. ثبات رنگ: ثبات رنگ اونیفورم اجتماعی زنان ایرانی یکی دیگر از وجوه اختصاصی آن است که آن را نسبت به بسیاری از لباس‏های ملّی زنان در جهان ممتاز می‏کند. این ثبات رنگ خود یکی دیگر از موانع جلب توجه نامحرمان است.
4. رنگ انحصاری: رنگ مشکی به عنوان رنگ اختصاصی و انحصاری چادر رسمی ایرانی زنان است. با توجه به اینکه رنگ‏ها به دو نوع تیره و باز تقسیم می‏شوند و از آن‏رو که رنگ‏های تیره سبب جلب توجه و تهییج نامحرم نمی‏شوند، زنان مسلمان ایرانی رنگ مشکی را به عنوان رنگ ثابت حجاب خود انتخاب کرده‏اند؛ زیرا رنگ مشکی، رنگی صامت و بدون تحریک به شمار می‏رود و از هرگونه جلب توجه نامحرم به دور است.
البته گفتنی است رنگ چادر زنان ایرانی گرچه از ابتدا سیاه نبوده است، ولی همواره دارای رنگ‏های صامت و تیره بوده. رنگ‏های پیشین چادر زنان ایرانی در طول تاریخ عبارت بودند از: لاجوردی، نیلی، نخودی و ماشی.
ویژگی‏های انواع چادر رسمی
چادر نماد و سمبل زن مسلمان ایرانی است، زنی که با نفس مسیحایی حضرت امام رحمه‏الله زندگی حقیقی یافت و در مرکز فعالیت‏های اجتماعی قرار گرفت.
زن ایرانی مسلمان با نماد چادر سمبلی از علم، تقوا و حضور اجتماعی مثبت و مؤثر است؛ به گونه‏ای که طبق آمار و اطلاعات خبرگزاری‏های معتبر هم اکنون زن مسلمان ایرانی بالاترین نرخ رشد علمی را در میان زنان مسلمان و زنان منطقه خاورمیانه داراست (ر. ک: مرکز آمار و اطلاعات زنان، www.women.ir). امروزه زن مسلمان ایرانی الگوی زنان جهان اسلام به شمار می‏رود.
چادر نماد انسانیت زن مسلمان ایرانی است و بیش از هر چیز نمایانگر آن است که زن ایرانی و مسلمان خواهان آن است که او را «انسان» ببینند و «انسان» بدانند و نه صرفا «زن»؛ چراکه در عرصه اجتماعی، زن با «مانتو» همچنان زن است که به شکل‏های مختلف زن بودنش جلوه می‏کند؛ ولی زن در «چادر» زنانگی خود را مستور کرده و انسان بودن خود را نمایان ساخته است تا در عرصه اجتماع او را یک کالای جنسی ندانند و او را یک بازیچه یا طعمه، صید یا صیاد نیابند.
1. چادر نیم‏دایره
همان‏گونه که ذکر شد، چادر به عنوان لباس ملی و حجاب برتر زنان مسلمان ایرانی دارای دو نوع اصلی است: نوع رایج که، کاربری آن اصالتا برای ستر و پوشش در فریضه نماز بوده است، ولی در دوره پهلوی دوم و پس از جنگ جهانی دوم به عنوان حجاب رسمی زنان چادری مورد استفاده قرار می‏گرفت و از آن زمان تا کنون چادر متداول زنان ایرانی است. این چادر علی‏رغم افزودن مکمل‏هایی به آن در سال‏های پس از انقلاب اسلامی، همچنان نتوانسته است به کاربری کاملاً مناسب اجتماعی ارتقا یابد.
الف. محاسن: محاسن این نوع چادر عبارتند از:
سراسری و بلند بودن آن که با جلباب قرآنی تطابق می‏کند؛ ثبات شکل و اندازه که آن را از دستبرد مُدهای زمانه و ضد حجاب شدن حفظ می‏کند؛ و دیگر آنکه به‏خوبی می‏تواند حجم بدن را بپوشاند؛ و رنگ ثابت مشکی آن که مانع از تحریک‏پذیری بصری نامحرمان می‏شود. از جمله محاسن اختصاصی چادر این است که زن را بر روگرفتن از نامحرم توانا می‏کند؛ به گونه‏ای که اگر زن متشرّع مسلمان در مواجهه با مردان کم تقوا ـ کسانی که دستور صریح قرآن را درفروافکندن نگاهشان از زن نامحرم جدّی نگرفته‏اند ـ قرار بگیرد، به‏وسیله چادر می‏تواند خود را بیش از پیش از نگاه‏های ناپاک و حریص بپوشاند.
ب. معایب: در عرصه اجتماعی چادر نیم‏دایره یا همان چادر نماز، علی‏رغم محاسن خود دارای معایب ویژه‏ای نیز می‏باشد که در ذیل به برخی از آنها اشاره می‏گردد:
1. آزاد و رها بودن چادر و عدم اتصال جدی به بدن، کنترل و مهار کردن آن را مشکل و حجاب بودن آن را وابسته به استفاده از دست‏ها می‏نماید (برای ثابت نگه داشتن آن بر روی سر و برای روگرفتن از نامحرم)؛ حتی گاهی نیز فرد را مجبور می‏کند تا آن را زیر بغل جمع کند یا به دندان بگیرد.
2. تحمل کل وزن و سنگینی چادر بر روی سر که در صورت استفاده از پارچه‏های سنگین (مانند برخی پارچه‏های «کرپ»، «کلوکه» و «خاویاری») و در زمان طولانی می‏تواند ایجاد مشکل و زحمت نماید.
3. نیم‏دایره بودن چادر در پایین پا این مشکل را به‏وجود می‏آورد که سطح تماس پایین چادر در قسمت پشت با سطح زمین زیاد بوده، بخصوص در برخی موارد که افراد چادرشان را تا روی کفش اندازه می‏کنند، با کوتاه یا بلند شدن پاشنه کفش و یا حتی صرفا با آمدن فصل بارندگی (پاییز و زمستان) پایین چادر آلوده می‏شود و خاک و گِل و اقسام آلودگی‏های دیگر از جمله موی گربه را به راحتی به خود جذب می‏کند (البته شیمیایی بودن جنس چادر و اصطکاک‏پذیری زیاد آن نیز مزید بر علت است).
4. قائم به دست بودن حفظ این نوع چادر، تا حد قابل‏توجهی آزادی عمل دست‏ها را در فعالیت‏های اجتماعی از انسان سلب می‏کند.
5. راسته بودن این چادر موجب می‏شود با کوچکترین تحرک فیزیکی، خم و راست شدن یا عوامل خارجی مانند وزش باد در فصل‏های سرد سال حجم بدن خود را نمایان سازد.
6. باز بودن جلوی این چادر ضرورت تکمیل آن را با لباسی مناسب، بخصوص مانتو، ایجاب می‏کند و این امر می‏تواند در فصل‏های گرم سال ایجاد مشکل نماید (البته برخی به خاطر چنین مشکلی به جای اصلاح چادر، آن را حذف نموده و صرفا از مانتو استفاده کرده‏اند).
7. آزاد و رها بودن چادر، آسیب‏پذیری و آسیب‏رسانی آن را موجب شده است؛ به گونه‏ای که در اثر کمترین غفلت، به هر نوع شی‏ء تیز یا برجسته‏ای (مثل پله‏های برقی و سپر ماشین) گیر می‏نماید و ایجاد مشکل می‏کند.
2. چادر اصیل ایرانی یا چادر کمری
چادر کمری یا همین چادر اصیل ایرانی که برای حضور اجتماعی زن مورد استفاده قرار می‏گرفت، حجابی است جامع که مشروعیت آن مورد تأیید فقها بوده و می‏باشد. این جلباب ایرانی که استفاده‏کنندگانش آن را «پوشیده‏تر از چادر، راحت‏تر از مانتو» نام‏گذاری کرده‏اند، دارای محاسن ویژه‏ای است که امروزه پس از گذشت بیش از چهار قرن همچنان الگوی مناسب و بهینه‏ای می‏باشد.
برخی از محاسن این چادر عبارتند از:
1. توزیع متناسب وزن چادر به کمر و سر به گونه‏ای است که سر بین یک چهارم الی یک سوم وزن مزبور را تحمل می‏کند.
2. دوخت عبایی آن در کمر که آن‏را از فرم راسته خارج نموده و به دو وسیله از نمایان شدن حجم بدن جلوگیری می‏کند: یکی به‏واسطه اندکی چین عباگونه درپشت و بر روی برآمدگی‏ها و دیگری به‏وسیله سه لایه پارچه‏ای که حدود چهل سانت بر روی پشت از کمر قرار می‏گیرد. به این وسیله، حتی با پرتکاپوترین فعالیت فیزیکی یا شدیدترین عوامل خارجی (تندبادها) حجم بدن نمایان نمی‏گردد.
3. به علت شباهت زیادی که از نظر ظاهر، بخصوص روگیری، به چادر معمولی دارد، جلب توجه نمی‏کند؛ در حقیقت چادری که در آن امکان روگیری باشد، به خاطر اینکه آرنج دست در هنگام روگیری حایل سینه می‏شود، برجستگی سینه را نامشخص می‏کند و حجم بدن در قسمت جلو کمتر نمایان است.
4. جلو بسته بودن چادر تا کمر، قائم به دست بودن آن را تا حد قابل توجهی تحت‏الشعاع قرار می‏دهد؛ به گونه‏ای که با مکمل‏هایی مانند: «کش سر»، «مقنعه چانه‏دار»، «روبند» و «بند جلوی چادر» آزادی عمل هر دو دست به سهولت و با حفظ حجاب کامل، امکان‏پذیر می‏شود.
5. بسته شدن چادر به کمر آن را به طور جدی و بدون زحمت به بدن متصل می‏نماید و کنترل نمودن آن را آسان و ساده می‏کند؛ به گونه‏ای که برای جمع کردن آن، نیازی به زیر بغل زدن و به دندان گرفتن نیست.
6. در این چادر هر دو دست آزاد است و در فعالیت‏های اجتماعی و تفریحی امکان فعالیت و راحتی مضاعف به فرد خواهد بخشید.
7. در این چادر اگر روگیری رها شود، حجاب همچنان به قوت خود باقی است و از حریم حجاب کاسته نمی‏شود.
8. با توجه به راحتی این چادر، برای انس گرفتن دختر بچه‏ها پیش از سن تکلیف و اوایل آن حجابی بسیار مناسب خواهد بود؛ زیرا با روحیه شادی و بازی کودکانه آنان کاملاً هماهنگ است و زیر دست و پای آنها گیر نمی‏کند.
9. در تمام شرایط جسمانی خاص، اعم از دوره بارداری، آرتروز گردن،آرتروز انگشتان دست، کمردرد، استفاده از عصا و مانند آنها، حجابی دلخواه، کامل، راحت و محفوظ است.
10. با توجه به راحتی و سهولت این چادر، حمل نوزاد و کودک و حمل وسایل مورد نیاز اعم از ساک سفر، وسایل و ملزومات دانشجویان فنی و هنر امری سخت نیست و کاملاً به آسانی صورت می‏پذیرد.
11. بسته بودن جلوی چادر آن را از همراهی ضروری با مانتو بی‏نیاز می‏کند.
12. بسته بودن جلوی چادر، آسیب‏پذیری و آسیب‏رسانی آن را (مانند زیر پا ماندن، لای پره‏های چرخ موتور رفتن و...) تا حدود صفر تقلیل می‏دهد؛ چراکه با راسته و استوانه‏ای بودن قسمت پایین چادر، با همه محیط پای خود هم‏سطح بوده و ضرورتا تماسی با زمین ندارد، مگر اینکه کسی چادرش را بسیار بلند و تا پاشنه کفش اندازه کند و یا به شیوه غلط از آن استفاده کند.
13. استوانه‏ای بودن چادر در پایین پا امکان بهداشت بهینه چادر را فراهم می‏کند؛ چراکه محیط پای چادر یکسان بوده و صاف است، به گونه‏ای که نه از پشت سر و نه از مقابل با سطح زمین تماس ندارد.
3. مدل نازل حجاب قرآنی
روپوش یا پوشش مانتو، «حجاب جایگزین» است؛ چه بعد از انقلاب اسلامی و چه قبل از آن در دوره کشف حجاب (مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، 1385، ج 2، ص 40) و از آن رو که اصالتا برای پوشش و حجاب دینی طرّاحی نشده است و صرفا به عنوان یک پوشش رویین محسوب می‏شود ـ علی‏رغم اینکه در زمره پوشاک زنان اعم از مسلمان و غیر مسلمان می‏باشد ـ یک نوع، «لباس»(1) محسوب می‏شود.
علاوه بر آن، با توجه به اصطلاح «مانتو» در جهان غرب ـ در این دهکده جهانی که درصدد فروبلعیدن تمام فرهنگ‏ها، از جمله فرهنگ‏های اصیل شرقی و بخصوص فرهنگ ناب اسلام است ـ این پوشش تمام ویژگی‏های یک لباس را داراست و طرّاحان غربی روز به روز آن را از هماهنگی و همخوانی با پوشش مورد نظر اسلام دور می‏کنند. در خصوص معایب آن می‏توان به موارد زیر اشاره نمود:
1. سراسری نبودن (چند قطعه‏ای بودن آن): از آن رو که پوشش مانتو همانند چادر پوشش یکسره و فراگیر نیست، ضرورتا نیازمند همراهی با پوشش‏های مکمّل برای سر و پاها می‏باشد و با اندک سهل‏انگاری در این پوشش‏های مکمل حجاب، مانتو به ضد حجاب تبدیل می‏شود.
2. عدم ثبات اندازه: این پوشش بر خلاف حجاب چادر اندازه و بلندی ثابتی ندارد. این نقیصه هم‏اکنون مهم‏ترین آسیب‏پذیری آن محسوب می‏شود.
3. عدم ثبات شکل و مدل: مدل مانتو به تناسب مدهای رایج همواره دستخوش تغییر و دگرگونی است.
4. عدم ثبات رنگ: این پوشش رنگ خاصی را اقتضا نمی‏کند و همواره می‏تواند به تناسب عوامل مختلف از جمله مد، سلیقه شخصی، سرما و گرما تغییر کند.
5. میزان پوشانندگی: به واسطه خصیصه لباس بودن، کاملاً قابلیّت آن را دارد که از مرز پوشیدگی تا بدترین اشکال برهنگی و بدن‏نمایی سقوط نماید.
6. سایزپذیر بودن: مانتو مانند هر لباس دیگری به تناسب چاقی و لاغری افراد و حجم بدن آنها سایزهای مختلفی دارد و چنانچه کسی از سایزهای
______________________________
1dress.
________________________________________
کوچک‏تر یا مدهای تنگ استفاده کند، حجم بدن فرد بیشتر نمایان خواهد شد و این پوشش نه تنها او را نمی‏پوشاند که بیشتر عرضه می‏کند.
7. ضخامت و نازکی: مانتو می‏تواند مانند هر لباس دیگر به تناسب گرما و سرما و سلیقه شخصی یا مد از پارچه‏های ضخیم یا نازک تهیّه شود و همین امر در فصول گرم سال آن را به راحتی به ضد حجاب تبدیل می‏کند.
8. تجمّل‏پذیری: این لباس قابلیّت آن را دارد که به زینت‏های بسیاری آراسته شده و از یک پوشش ساده به یک پوشاک بسیار تجمّلی و گران‏قیمت (قیمتی ده‏ها برابر قیمت رایج) تبدیل شود. این اضافات برخی کاملاً ناهمخوان با حجاب شرعی است، مانند استفاده از کمربندهای تنگ، استفاده از سنگ‏های زینتی و دکمه‏های اضافی و تزیینی که موجب جلب توجه محرم یا نامحرم خواهد بود.
9. تجمّل‏پذیری تکمیلی: علاوه بر تجمّل‏پذیری ذاتی، این پوشش از آن‏رو که برای یک فرد مانتویی پوشش نهایی محسوب می‏شود و پوششی بر روی آن قرار نمی‏گیرد، چهار جزء دیگر از پوشاک همواره قابل رؤیت است؛ یعنی پوشش سر، پوشش پا، کیف و کفش؛ از این‏رو قابلیت آن را دارد که با اجزایی کاملاً تجمّلی یا خیره‏کننده و غیر متعارف یا جلوه‏دهنده همراه شود و این همه را می‏توان با تأثیر از هنرپیشه‏ها، مدهای غربی و مدهای غیراخلاقی به عنوان تابلوهای تبلیغاتی متحرک در سطح جامعه دید.
10. تأثیرپذیری از مدهای غرب: همان‏گونه که پیش‏تر ذکر شد، به واسطه عوامل متعددی از جمله شبیخون فرهنگی و تأثیرپذیری از ماهواره و فقدان لباس ملّی در کشور ما و با الگوگیری اکثریت قریب به اتفاق طرّاحان و خیّاطان ایرانی ازژورنال‏های اروپایی، مانتو در کشور ما هر روز بیش از پیش به لباسی نامناسب، ناهنجار و ضد ارزش نزدیک می‏شود؛ یعنی نه تنها از الگوی قرآنی زن مسلمان فاصله می‏گیرد، بلکه از الگوهای رایج، پسندیده و متعارف ملّی و بومی نیز بسیار فاصله گرفته است.
نتیجه
قرآن کریم در جایگاه ثقل اکبر، پوشش مورد رضایت حضرت احدیت ـ جل و علا ـ را دو سطح نازل و برتر فرمان داده است. همه زنان مسلمان از آن رو که به معجزه جاوید خاتم الانبیاء صلی‏الله‏علیه‏و‏آله باور قطعی دارند، به تکلیف حجاب تشرّف یافته‏اند و از آن جهت که اسلام و ایمان نیز خود ذومراتب و تشکیکی است، فرامین الهی از جمله حجاب هم از مرحله صحت تا مرحله قبول، دارای درجات و مراتبی است که حداقل آن، شرط تمامیت آن می‏باشد که در «حجاب خمار» جلوه‏گر می‏شود و حد کمال آن در جامعیت ابعاد پنج‏گانه حجاب قرآنی «جلباب» به تجلی می‏آید.
پوشش بدن بجز وجه و کفّین و مهار کردن جاذبه‏های جنسی زنانه معیار حجاب الهی و قرآنی است که اگر در پوشش چند قطعه‏ای خمار و به تناسب فرهنگ و تمدن هر ملتی عینیت یابد، نمره صحت عمل را در منظر آیات شریفه به دست آورده است و اگر ابعاد قلبی، گفتاری و رفتاری و بعد نگاه را نیز در پوشش یکسره جلباب و به تناسب فرهنگ و تمدن هر قوم و ملتی تجلّی بخشد، نمره کمال و برتری الهی را کسب نموده است.
در ایران اسلامی ما نیز که از سابقه فرهنگی غنی و باارزشی برخوردار است،پوشش برتر و جلباب قرآنی الگویی شبیهِ «چادر اصیل ایرانی» است که سابقه آن به نخستین دوره تشیع رسمی کشورمان، یعنی عهد صفویه بازمی‏گردد؛ گرچه امروزه این چادر به صورت جسته و گریخته از پایتخت تا اقصا نقاط کشور احیا شده است، اما به دلیل ناآگاهی عموم دست‏اندرکاران فرهنگی کشور، هنوز از چهره آن غبارروبی نشده است؛ چادری که از یک سو بیشترین تطابق را با جلباب قرآنی داراست و از سوی دیگر، هوشمندی زنان ایرانی را به زیبایی عیان می‏سازد؛ پوششی که در دنیای پرهیاهوی امروز خود را با چندین ویژگی ممتاز نمایانگر ساخته و با عنوان «پوشیده‏تر از چادر (نیم‏دایره)، راحت‏تر از مانتو» از سوی استفاده‏کنندگانش نام‏گذاری شده است.
امید آنکه جامعه اسلامی‏مان برای ترویج هر چه بهتر و بیشتر فرهنگ قرآنی از یک سو، «هنجار خمار» را به شکل صحیح بشناسد و از سوی دیگر، «ارزش جلباب» را با روش‏هایی صحیح و کارآمد ترویج نماید.
منابع
* قرآن کریم
16. ابن عبدالعظیم یزدی، محمد کاظم، عروة‏الوثقی، قم، چاپ کراوری، 1373.
17. ابوالحسنی، علی، سیاهپوشی در سوگ ائمه نور علیهم‏السلام ، قم، منذر، 1375.
18. بیرقی اکبری، محمد رضا، تحلیلی نو و عملی از حجاب در عصر حاضر، اصفهان، پیام عزت، 1377.
19. حداد عادل، غلامعلی، فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی، قم، دارالکتب اسلامیه، 1359.
20. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، قم، دارالکتب اسلامیه، 1343.
21. خمینی، روح‏اللّه، مصباح المنیر، قم، جامعه مدرسین حوزه قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1345.
22. زمخشری، ابوالقاسم محمد بن عمر، تفسیر کشاف، قم، دارالکتب اسلامیه، 1352.
23. شجاعی، سید محمد، در و صدف، تهران، نشر محبی، 1384.
24. طباطبایی، محمد حسین، المیزان، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، تهران، بنیاد علمی و فکری علامه طباطبایی، چ 14، 1370.
25. طبرسی، حسن بن فضل بن حسن، مشکاة الانوار فی غررالاخبار، ترجمه مهدی هوشمندی، قم، دارالثقلین، 1379.
26. طبرسی، شیخ ابوعلی الفضل بن الحسن، مجمع البیان، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات، 1380.
27. فانون، فراش، انقلاب الجزایر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، شهدا، [بی‏تا].
28. قریشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، تهران، دارالکتب اسلامیه، 1378.
29. محمدی ری‏شهری، محمد، میزان الحکمه، حمید رضا شیخی، تهران، دارالحدیث، 1377.
30. مطهری، مرتضی، پاسخ‏های استاد؛ نقدهایی بر کتاب مسئله حجاب، تهران، صدرا، چ 2، 1368.
31. مطهری، مرتضی، مسئله حجاب، تهران، صدرا، دارالکتب اسلامیه، 1353.
32. موسوی همدانی، محمد باقر، پاسخ به پرسش‏های دینی، قم، اسلامی، 1368.
33. مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، حکایت کشف حجاب، تهران، مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، 1380.
-------

منبع  : پرسمان/ حقوق زن
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .