تبیان، دستیار زندگی

چرا عمر ازدواج موقت را حرام كرد؟!!

نهی خلیفه دوم از ازدواج موقت بنا به قول خودش برچه مصلحتی بود؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
 
چرا عمر ازدواج موقت را حرام كرد؟!!

پاسخ:چرا عمر ازدواج موقت را حرام كرد؟!! برای رسیدن به جواب لازم است كه ابتدا روایاتی را كه اهل سنت در علت این موضوع ذكر كرده اند نقل شود:
در صحیح مسلم ، مصنف عبدالرزاق ، مسند احمد بن حنبل ، سنن بیهقى و دیگر منابع مهم اهل سنت از جابر بن عبدالله آمده است كه گفت :ما در روزگار پیامبر خدا (ص ) و خلافت ابوبكر، با یك مشت خرما و آرد براى چند روز ازدواج موقت مى كردیم ، تا اینكه عمر به خاطر عمرو بن حریث آن را ممنوع كرد.
(صحیح مسلم ، باب نكاح المتعه ، ح 1405، ص 1023؛ و در شرح نووى ، ج 9، ص 183؛ مصنف عبدالرزاق ، ج 7، ص 500 كه در آن آمده است : در روزگار پیامبر؛ سنن بیهقى ، ج 7، ص 237، باب ما یجوز ان یكون مهرا؛ مسند احمد، ج 3، ص 304 كه گفته تا آخر عمر ما را نهى كرد؛ و به صورت فشرده در تهذیب التهذیب ، ضمن شرح حال موسى بن مسلم ، ج 10، ص 371؛ فتح البارى ، ج 11، ص 76؛ زادالمعاد، ج 1، ص 205؛ كنزالعمال ، ج 8، ص 293.)
عبدالرزاق در مصنفش از قول عطاء از جابر آورده است كه او گفت :ما در زمان پیامبر خدا (ص ) و ابوبكر و عمر ازدواج موقت مى كردیم . تا اینكه در اواخر خلافت عمر، عمرو بن حریث زنى را به متعه گرفت ، جابر نام آن زن را برده ، ولى من آن را فراموش كرده ام . آن زن از عمرو باردار شد و خبر آن به عمر رسید. پس عمر آن زن را احضار كرد و حقیقت را از او جویا شد. آن زن هم موضوع را با وى در میان نهاد و اعتراف كرد. عمر از او پرسید: چه كسى گواه بر ماجرا بوده است ؟ عطاء گفت : نمى دانم كه گفت مادرم و یا سرپرستم كه عمر پرسید: غیر از این دو نفر كسى دیگر نبود؟! زیرا از این مى ترسید كه نكند حیله اى در كار باشد) مصنف عبدالرزاق ، ج 7، ص 496-497، باب المتعة .)
و در روایتى دیگر جابر گفته است : عمرو بن حریث از كوفه آمد و با كنیزكى آزاد شده ازدواج موقت كرد. آن زن باردار شد. پس او را به نزد عمر بردند. عمر از او ماجرا را پرسید و آن زن گفت : عمرو بن حریث با من ازدواج موقت كرده است . عمر از فرزند حریث مساله را جویا شد، او هم به آن اعتراف كرد كه كار پنهانى نكرده است . پس عمر پرسید همین یك مورد است ؟ زیرا كه این داستان هنگامى رخ داده بود كه عمر آن را ممنوع كرده بود(مصنف عبدالرزاق ، ج 7، ص 500؛ فتح البارى ، ج 11، ص 76)
و در روایتى دیگر از محمد بن الاسود مى خوانیم كه عمرو بن حوشب با دوشیزه اى از قبیله بنى عامر بن لؤى ازدواج موقت كرد. آن زن باردار شد و ماجرا را به عمر گزارش دادند. عمر آن زن را احضار كرد و از او موضوع را جویا شد. آن زن عمرو بن حوشب را معرفى كرد. عمر مساله را از عمرو پرسید، او هم اعتراف كرد. آنگاه از او پرسید چه كسى بر این مورد گواه تو است ؟ راوى مى گوید نمى دانم گفت : مادر یا خواهر، و یا برادر و مادرش كه عمر ناراحت شد و بر منبر رفت و گفت : چه پیش آمده كه مردها دست به ازدواج موقت مى زنند و بر كارشان گواه عادل نمى گیرند و آن را آشكار نمى سازند؟! بعد از این ، مرتكب چنین كارى را حد مى زنم ! راوى مى گوید كسانى كه پاى منبر عمر و سخنان او نشسته بودند این مطالب را گفته اند و مردم هم از آنها گرفته اند (مصنف عبدالرزاق ، ج 7، ص 500-501 البته به نظر مى آید عمرو بن حوشب ، تحریف عمرو بن حریث باشد)
همچنین در كنزالعمال به نقل از ام عبدالله ، دختر خیثمه ، آمده است كه مردى از شام بر او وارد شد و گفت : تمناى همخوابگى مرا سخت آزار مى دهد، مرا براى ازدواج موقت به بانویى راهنمایى كن . ام عبدالله او را به بانویى معرفى كرد و او هم با وى شرط و قرار گذاشت و عدولى چند بر ازدواجشان گواه گرفت . آن دو مدتى را با یكدیگر گذرانیدند و در آخر از هم جدا شدند. خبر به عمر بن خطاب رسید و كسى را به دنبال او فرستاد و پرسید: چنین اتفاقى رخ داده است ؟ ام عبدالله گفت : آرى . عمر گفت : هنگامى كه آن مرد بازگشت ، مرا خبر كن . و منهم چنان كردم و عمر او را احضار كرد و پرسید: چرا چنین كارى را مرتكب شدى ؟ آن مرد گفت : من این كار را در زمان پیغمبر هم انجام داده ام و آن حضرت تا زنده بود ما را از انجام آن منع نكرد. و در حكومت تو نیز چنین كردم و ممنوعیتى از تو نشنیدم . عمر گفت : به خدایى كه جانم در دست اوست سوگند اگر با اطلاع از نهى من چنین كارى را كرده بودى سنگسارت مى كردم تا زنا از نكاح باز شناخته شود (كنز العمال ، ج 8، ص 294)
در مصنف عبدالرزاق از قول عروة آمده است كه ربیعة بن امیة بن خلف ، با بانویى قابله از قابله هاى مدینه ، كه صالح و خوشنام بود، به گواهى دو زن ، كه یكى از ایشان خوله دختر حكیم بود، ازدواج موقت كرد و هنوز از ازدواج ایشان چیزى نگذشته بود كه آن دختر حامل شد، و خوله خبر به عمر برد. عمر با شنیدن این خبر، خشمگین شد و برخاست و در حالى كه گوشه ردایش روى زمین كشیده مى شد، بر منبر رفت و گفت : به من گزارش داده اند كه ربیعة بن امیه با قابله اى از قابله هاى مدینه به گواهى دو زن دست به ازدواج موقت زده است . اگر پیش از این مى دانستم ، او را سنگسار مى كردم (مصنف عبدالرزاق ، ج 7، ص 503؛) و روایات دیگر...
نقد بدعت عمر در تحریم ازدواج موقت:
در روایاتى كه گذشت ، دیدیم كه صحابه متفق بودند آیه فما استمتعتم به منهن ...درباره ازدواج موقت نازل شده و پیامبر خدا (ص ) به آن فرمان داده است و آنها هم در زمان خلافت ابوبكر و نیمى از خلافت عمر، حتى با مشتى آرد و خرما ازدواج موقت مى كردند، تا اینكه عمر آن را به خاطر مساله اى ، كه به وسیله عمرو بن حریث روى داده بود، نهى كرد.
همچنین دیدیم كه ازواج موقت در زمان عمر، پیش از آنكه آن را ممنوع كرده باشد، معمول و رایج بود و به طورى كه از برخى از روایات گذشته برمى آید، عمر نكاح متعه را بتدریج تحریم كرده و آن را با سختگیرى در امر شهود بر ازدواج موقت و اینكه باید عدول مؤمنان بر آن گواه باشند، آغاز و در آخر آن را اكیدا منع كرد؛ تا آنجا كه گفت اگر با نهى من چنین كارى صورت بگیرد، سنگسار مى كنم و پس از این اخطار بود كه ازدواج موقت در جامعه اسلامى امرى حرام اعلام شد، و خلیفه نیز بر این تصمیم تا پایان دوره خلافتش پاى فشرد، و نصیحت مشفقان هم در او سودى نبخشید.
طبرى درباره سیره و رفتار عمر، به نقل از قول عمران بن سواده آورده است كه او روزى وی را خواست تا به خدمت خلیفه آید. و چون عمر او را پذیرفت . گفت :
- قصد دارم كه تو را نصیحت و راهنمایى كنم . عمر گفت :
- به ناصح مشفق ، بامدادان و شامگاهان خوشامد مى گوییم . عمران گفت :
- امت تو را در چهار مورد سرزنش مى كنند. عمر شگفت زده ، سر تازیانه را به زیر چانه و دنباله آن را بر روى ران خود نهاد و از عمران پرسید:
- بگو ببینم آنها كدامند؟ عمران پاسخ داد:
- مى گویند تو انجام عمره را در ماههاى ویژه حج ممنوع كرده اى ، كارى را كه رسول خدا (ص ) و ابوبكر نكرده ، آن را حلال و روا مى دانستند. عمر گفت :
- آرى حلال و رواست . و اگر مردم عمره را در ماههاى ویژه حج به جا آورند همان را بجاى حجشان كافى مى دانند و مكه نمایانگر عظمت خداست در آن صورت در بقیه ایام سال از حاجیان خالى مى ماند و من درست فكر كرده ام و كارم ایرادى ندارد. عمران گفت :
- مى گویند كه تو ازدواج موقت را حرام كرده اى ؛ در صورتى كه خداوند آن را روا دانسته ، و ما با مشتى خرما عقد مواصلت مى بستیم و پس از سه روز از یكدیگر جدا مى شدیم . عمر گفت :
- رسول خدا (ص ) آن را در زمان ناچارى و ضرورت حلال كرده بود. اینك پس از گذشت آن ایام و پیش آمدن دوره فرخى و وفور نعمت خبر ندارم كه كسى از مسلمانان چنان كرده ، به ازدواج موقت روى آورده باشد. امروز هم هر كس كه بخواهد مى تواند با مشتى خرما عقد دائم كند و پس از سه روز با طلاق از همسرش جدا شود. پس این كارم نیز درست است.( تاریخ طبرى ، ج 5، ص 32، باب شى ء من سیره ، ضمن حوادث سال 43 هجرى)
بهانه عمر در تحریم ازدواج موقت ، با این بیان كه زمان پیامبر خدا روزگار اضطرار و ناچارى مسلمانان و بر عكس ، روزگار خلافت ایشان ، دوره رفاه و فراخى بوده است ، بیشتر روایات حاكى از این است كه چنان ازدواجهایى در زمان پیامبر خدا (ص ) و با موافقت آن حضرت در جنگها و مسافرتها صورت مى گرفته و فرقى با زمان پیغمبر و دوره خلافت ایشان و یا زمان ما و حتى تا آخر دنیا نداشته و نخواهد داشت .
از طرفى ، آدمى از دیر باز و از زمانى كه بر این كره خاكى پیدا شده ، گهگاه دست به مسافرت زده و هفته ها و ماهها و احیانا سالها از خانواده و همسرش دور مانده است . حالا اگر مردى ناگزیر از مسافرت و جدا شدن از همسر و خانواده اش شد، در این صورت با غریزه جنسى خودش چه باید بكند؟ آیا - مثلا - مى تواند كه غریزه خود را در خانه اش جا بگذارد، تا پس ‍ از بازگشتنش بار دیگر آن را مورد استفاده قرار دهد، و یا اینكه غریزه از او جدا شدنى نبوده ، در سفر و حضر، همواره با او خواهد بود، كه در این حال و عدم مفارقت غریزه از او، آیا مى تواند از آن چشم بپوشد و در طول مسافرتش از تحریكات آن در امان خواهد بود؟
اگر فرض كنیم كه چنین چیزى در میان برخى از مردان ، آن هم به صورت بسیار نادر پیدا شود كه بتواند خود نگهدار باشد، آیا همه مردان مى توانند این گونه باشند و یا غالبا مقهور نیروى غریزه خواهند شد؟ و این دسته كه بى گمان اكثریت را تشكیل مى دهند، اگر در میان جامعه اى باشند كه آنها را از ارضاى غرایزشان بازداشته و از آنها مى خواهد كه بر خلاف فطرت و مقتضاى طبیعتشان رفتار كنند، تكلیفشان چیست و چه باید بكنند؟ آیا راهى بجز خیانت و نوامیس اجتماع برایشان باقى مى ماند؟! و اسلام كه براى هر مشكلى راه حلى مناسب نشان داده ، آیا این مشكل فطرى را بدون راه حل رها كرده است ؟ نه ، بلكه براى این مشكل ، ازدواج موقت را مقرر داشته است كه بنا به فرمایش امیر مومنان على بن ابى طالب (ع ) اگر عمر ازدواج موقت را نهى نكرده بود، جز بخت برگشته پلید، كسى دیگر مرتكب زنا نمى شد.
گذشته از این ، آنچه را در این مورد گفتیم ، تنها به شخص مسافر دور از وطنش و مساله سفر و مسافرت مربوط نمى شود، بلكه ممكن است براى انسان ، چه زن باشد و چه مرد، در میهنش نیز اوضاع و احوالى پیش آید كه او را از ازدواج دائم باز دارد. در چنین حالتى كه آدمى تا سالها قادر به ازدواج دائم نیست باید چه كند؟ آیا جز رو آوردن به ازدواج موقت ، چاره دیگرى هم دارد؟ چنین آدمى را چاره چیست ، در حالى كه قرآن با صراحت به او اخطار مى كند كه : و لا تواعد و هن سرا. یعنى پنهانى باز زنان قرار و مدار مگذارید. و یا: غیر متخذات اخدان . یعنى دوست پسر یا دختر نگیرید و خود را به فحشا آلوده نسازید.
اما پیشنهادى را كه عمر ارائه مى دهد كه با تبدیل ازدواج موقت به ازدواج دائم و جدا شدن زن و مرد از هم پس از سه روز، آن هم با اجراى صیغه طلاق ، مشكل یاد شده حل خواهد شد، از دو صورت خارج نیست : یا چنین ازدواجى با علم و اطلاع زوجین و موافقت هر دوى آنها صورت گرفته ، كه خوب ، این همان ازدواج موقت است و نه دائم ! یا اینكه این طور نیست و مرد قصد دارد پس از سه روز، از زن جدا شود و نیت خودش را از او پنهان داشته و در حقیقت به او نیرنگ زده و توهین كرده است . زیرا وى قرار ازدواج دائم نهاده و نیت جدا شدنش را از او پنهان داشته است . در چنین حالتى دیگر چه اعتمادى براى زنان و بستگان ایشان در ازدواجهاى دائم باقى مى ماند؟
و دست آخر، از خلال این گفتگو، و یا هر روایتى كه حكایت از گفتگوى عمر در این مورد مى كند، با اندكى دقت معلوم مى شود كه تمام روایاتى كه از پیامبر خدا (ص ) درباره تحریم عمره تمتع و ازدواج موقت و ممنوعیت آنها آمده و كتابهاى معتبر و وزین حدیث و تفسیر پیروان مكتب خلفا را پر ساخته و زینت بخش صفحات آنها گردیده ، همه و همه پس از گذشتن دوران زمامدارى عمر ساخته و پرداخته شده اند! زیرا اگر در زمان حكومت عمر حتى یك نفر از اصحاب پیامبر خدا (ص ) وجود مى داشت كه فقط یك حدیث از رسول خدا (ص ) مى آورد كه سیاست عمر را در تحریم عمره تمتع و یا ازدواج موقت تایید كند، موردى براى پنهان كردن آن حدیث و جلوگیرى از انتشار آن وجود نداشت تا خلیفه ناگزیر باشد براى به كرسى نشاندن حرفش بخروشد و مخالفین فرمانش را تهدید كند كه اگر بر خلاف دستورم رفتار شود، متخلف را بسختى مجازات خواهم كرد!
اگر عمر در سراسر مدت زمامداریش فقط به یك حدیث از پیامبر خدا (ص ) دست مى یافت كه تایید كننده سیاستش باشد، به اعمال خشونت و تهدید و سختگیرى هرگز نیازى پیدا نمى كرد. ولى دوران خلافت عمر با همین سختگیریها به پایان رسید، در حالى كه مخالفین با سیاست و فرمانهاى او جرات اظهار نظر و نفس كشیدن هم نداشتند، و حتى از ترس خلیفه قادر به نقل حدیث پیامبر خدا (ص ) هم نبودند.
این سختگیرى و شدت عمل ، تا نیمه اول خلافت خلیفه سوم عثمان ادامه داشت و با گذشت زمانى چنین طولانى ، فرمانها و اجتهادهاى خلفا در جامعه اسلامى جایى مخصوص بازكرد و آرام آرام قوانین و سنتهاى جدید از نسل قدیم به نسل جدید و جوان سپرده شد و اینان نیز به نوبه خود از دیدگاه سیاست مقام خلافت ، اسلام و مقررات نهاده آن را نگریستند، و آن را چنانكه دستگاه خلافت مى خواست و انتشار مى داد و تعریف مى كرد، شناختند.

منبع : پرسمان
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .