تبیان، دستیار زندگی

در جستجوى او!

من به امید یافتن جانشین امام حسن عسكرى (علیه السلام) از بلخ خارج شدم.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
در جستجوى او!
 

ابو سعید غانم بن سعید هندى مى گوید: من اهل كشمیر هندوستان هستم، من به همراه سى و نه دیگر در خدمت پادشاه هند بودم، همه ما تورات و انجیل و زبور را خوانده بودیم. به همین دلیل از مشاوران او به شمار مى آمدیم.
روزى پادشاه از ما درباره حضرت محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) سوال كرد.
گفتیم: نام او را در كتاب هاى خودمان یافته ایم.
براى این كار مقدار زیادى پول به همراه برداشته و به راه افتادم. در راه گروهى از تركان مرا غارت كردند. با همان وضع به كابل رفتم و از آن جا به طرف بلخ حركت كردم.
وقتى به بلخ رسیدم نزد امیر آن شهر رفتم، امیر بلخ مردى به نام ((ابن ابى شور)) - همان داود بن عباس بن ابى اسود - بود، خود را معرفى نمودم و علت سفرم را بازگو كردم.
او تمام فقها و علما را براى گفت و گو با من جمع كرد. من از آن ها پرسیدم: محمد كیست؟
پیامبر ما، محمد بن عبدالله (صلى الله علیه و آله و سلم) است.
- از كدام خاندان است؟
- از قریش.
- البته این مهم نیست. جانشین او كیست؟
- ابوبكر.
- ما در كتاب هاى خودمان خوانده ایم كه جانشین او پسر عمویش و دامادش و پدر فرزندانش مى باشد.
اى امیر! این مرد از شرك به كفر رسیده است و باید گردنش زده شود.
- من به دینى چنگ زده ام كه جز با بیان روشن آن را رها نخواهم كرد.
آن گاه امیر شخصى به نام ((حسین بن شكیب)) را فرا خواند و گفت: اى حسین! با این مرد مناظره كن!
حسین بن گفت: در اطراف تو فقها و علماى زیادى هستند آن ها را براى مناظره با او بفرست!
امیر گفت: به طور دستور مى دهم كه با او مناظره كرده و با دوستى و لطف با او رفتار كنى.
آن گاه حسین مرا به گوشه اى برد. از او درباره حضرت محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) سوال كردم.
او گفت: همان طور كه به تو گفته اند: او پیامبر ما است جز این كه خلیفه به حق او پسر عمویش على بن ابى طالب (علیه السلام) است كه همسر دخترش فاطمه (علیها السلام) و پدر و دو فرزند او حسن و حسین (علیه السلام) مى باشد.
آن گاه من گفتم: ((اءشهد اءن لا اله الله و ان محمد رسول الله )).
سپس به نزد امیر رفتم و اسلام آوردم. او مرا به حسین سپرد تا معالم دینم را از او فرابگیرم.
روزى به حسین گفتم: ما در كتاب هاى خودمان خوانده ایم كه هیچ خلیفه اى قبل از آن كه خلیفه بعد از خود را تعیین كند رحلت نمى كند.
خلیفه اى قبل از آن كه خلیفه بعد از خود را تعیین كند رحلت نمى كند.
خلیفه بعد از على (علیه السلام) كه بود؟
او گفت: حسن (علیه السلام) و پس از او حسین (علیه السلام) سپس یك یك ائمه را نام برد تا به امام حسن عسكرى (علیه السلام) رسید آنگاه گفت: براى دانستن و شناختن خلیفه بعد از او باید به جست و جو بپردازى؛
من به امید یافتن جانشین امام حسن عسكرى (علیه السلام) از بلخ خارج شدم.
مدتى با شخصى كه مدعى بود او نیز در جست و جوى قائم آل محمد (علیه السلام) است همراه بودم، اما بعضى اخلاق او ناخوشایند بود، به همین دلیل او را ترك كردم.
از بغداد به مدینه رفتم، مدتى در مدینه ماندم. از هر كه سوال مى كردم، مرا از پیگیرى موضوعى منع مى كرد. تا این كه روزى پیرمردى از بنى هاشم را دیدم كه ((یحیى بن محمد عریضى)) نام داشت او گفت: آنچه تو در جست و جوى آن هستى در ((صریاء)) است.
من با صریاء رفتم، در دهلیزى جاروب شده روى سكویى نشسته بودم كه غلام سیاهى بیرون آمد و به من گفت: برخیز و از این جا برو!
گفتم: نمى روم.
او وارد خانه اى شد پس از مدتى خارج شد و گفت: داخل شو! و مولایت را اجابت كن.
من به همراه او وارد خانه اى شدم كه داراى اتاقهاى متعدد و باغچه هاى بسیار بود. امام (علیه السلام) را دیدم كه در وسط حیاط نشسته است. نظر مباركش به من افتاد، با زبان هندى سلام كرد و مرا به نامى خطاب قرار داد، و از سى و نه نفر دیگر كه در هند جزء مشاوران پادشاه بودند پرسید، نام یك یك آن ها را بیان نمود.
آن گاه فرمود: مى خواهى امسال با اهل قم، به حج مشرف شوى.
امسال نرو! به خراسان بازگرد و سال بعد مشرف شو!
عرض كردم: آقا جان من هزینه سفر خود را تمام كرده ام، مقدارى هزینه راه به من عنایت بفرمایید!
حضرت (علیه السلام) فرمود: دروغ مى گویى. و به خاطر همین دروغ تمام اموالت را به زودى از دست مى دهى.
با این حال، كیسه اى به من عطا كرد كه مقدارى پول در آن بود و فرمود: این را هزینه راهت كن! وقتى به بغداد رسیدى، به خانه كسى مرو! و آنچه را دیده اى به كسى بازگو مكن!
از خدمت حضرت مرخص شدم. چیزى نگذشت كه آنچه از اموال با خود داشتم همه ضایع شد، و تنها آنچه حضرت (علیه السلام) عطا فرموده بود، باقى مانده. به خراسان رفتم. سال بعد به قصد حج، بدون این كه به قم بروم حركت كردم. وقتى دوباره به همان خانه رفتم، كسى را آن جا نیافتم!(1)
--------------------------------------------------------------------------------

1- كمال الدین، ج 2، ص 437 - 440، من شاهد القائم؛ بحارالانوار، ج 52، ص 27 - 29.

منبع : مهدویت
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .