تبیان، دستیار زندگی

فرماندهان شهید، چگونه کابینه خود را انتخاب می‌کردند

اگر کسی می‌خواست در گردان امام محمد باقر(ع) فرمانده دسته شود می‌بایست از هفت خوان رستم رد می‌شد، چه برسد به فرماندهی در رده‌های بالاتر... .
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
 

فرماندهان شهید، چگونه کابینه خود را انتخاب می‌کردند

 روایت خاطرات و سیره شهدا همواره راهگشای مسیر حکومت علوی و زندگی بشری بوده است.
متن زیر خاطره‌ای به زبان پیک گردان امام محمد باقر(ع) لشکر ویژه 25 کربلا "احمدعلی ابکایی" از فرمانده این گردان "سردار شهید علیرضا بلباسی" است که جای بسی تأمل برای مدیران اجرایی در گزینش و نصب نیروهای باکفایت دارد.
این خاطره زیبا به قلم توانای نویسنده جوان مازندرانی "حسین شیردل" به زیور طبع آراسته شده است.
یک بار پاسداری از غرب از مریوان آمده بود جنوب. او را معرفی کرده بودند به گردان امام محمد باقر(ع)، سابقه‌ای که در زیر برگه‌اش نوشته بودند نشان می‌داد در گذشته در غرب فرمانده محور بوده. پرسنلی هم تأکید کرد از این رزمنده در جای مناسبی استفاده شود، شهید بلباسی او را خواست. من هم آن لحظه حضور داشتم، سر صحبت باز شد، بلباسی از او پرسید:
ـ شما قبلاً کجا بودید؟
گفت:
ـ در غرب فرمانده محور بودم.
بلباسی هم از غرب شناخت داشت، می‌دانست که فرمانده محور بودن در غرب یعنی فرمانده دو پاسگاه یا چند ارتفاع و قله که با فرماندهی محور در جنوب فرق می‌کرد.
پرسید:
ـ در چند عملیات شرکت کردید؟
ـ دو عملیات.
ـ چه نوع عملیاتی؟
- پاکسازی.
- درگیری‌تان چه جوری بود؟
- بیشتر با ضدانقلاب‌ها، پاکسازی روستاها را هم انجام می‌دادیم.
- نه. به من بگو خودت هم توی درگیری‌ها حضور داشتی؟ تیر از کنار گوش‌ات رد شد؟ ترکش را احساس کردی؟
جواب داد:
ـ نه. چون من فرمانده محور بودم، خودم در صحنه نبودم.
بلباسی سری تکان داد و گفت:
ـ شما را خبر می‌کنم.
اما من می‌دانستم آن سر تکان دادن چه معنایی دارد. اگر کسی می‌خواست در گردان امام محمد باقر(ع) فرمانده دسته شود می‌بایست از هفت‌خوان رستم رد می‌شد، چه برسد به فرماندهی در رده‌های بالاتر، اگر کسی جانشین بلباسی می‌شد یعنی اینکه بلباسی در تمام لشکر بهتر از آن شخص پیدا نکرده است، اگر کسی تجربه درگیری تن به تن در عملیات‌ها را نداشت، محال بود او را فرمانده دسته کند.
وقتی کسی فرمانده دسته می‌شود 30 یا 40 نفر نیرو در اختیار دارد، اگر بخواهد بی‌تجربگی کند، در چشم به هم‌زدنی نیروهایش را به کشتن می‌دهد.
بلباسی به پرسنلی اطلاع داد که این بنده خدا را فرمانده دسته می‌کند. آن پاسدار که از قضیه مطلع شد، با عجله آمد پیش شهید بلباسی و گله کرد:
- آقای بلباسی! من کردستان فرمانده محور بودم. حالا فرمانده دسته؟ دیگران به آدم می‌خندند.
بلباسی هم خیلی رک و راست گفت:
- آقای محترم! شما برای کار آمدید یا برای پست گرفتن؟ من این جا بسیجی‌هایی دارم که حداقل در دو تا عملیات شرکت کردند، شما به گفته خودتان در هیچ درگیری شرکت نداشتید.
حدود یک ساعت با او حرف زد و کم‌کم مجاب‌اش کرد. آخر سر به آن پاسدار گفت:
ـ می‌خواهی ثابت کنم جانشین همین دسته که تو فرمانده‌اش هستی از تو قوی‌تر است؟
این بنده خدا هم وارد کار شد و یواش یواش به ضعف‌های خودش پی برد.
منبع:فاتحان
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .