بزرگ قمیان!!
احمدبن اسحاق اشعری، بزرگ قمیان در قرن دوم و سوم هجری و از اصحاب خاصّ امام حسن عسکری (علیهالسلام) بوده است. او وکیل چند تن از ائمه متأخر (علیهمالسلام) بوده و شخصیّت اجتماعی و علمی بزرگی داشته است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : دوشنبه 1396/10/11 ساعت 11:24
چکیده:
احمدبن اسحاق اشعری، بزرگ قمیان در قرن دوم و سوم هجری و از اصحاب خاصّ امام حسن عسکری (علیهالسلام) بوده است. او وکیل چند تن از ائمه متأخر (علیهمالسلام) بوده و شخصیّت اجتماعی و علمی بزرگی داشته است.
این مقاله، با بهرهگیری از دو دانش رجال و تاریخ، سیمایی را با فاصله بیش از هزار سال از این محدّث جلیلالقدر ترسیم کرده است. شخصیّت علمی او را با بررسی استادان، شاگردان و آثار و احادیثش و مکانت اجتماعی او را از طریق ارتباطات متعددش با امامان (علیهمالسلام) به کاوش و نمایش نهادهایم.
هویت و تبار
ابوعلی، احمدبن اسحاق بن عبدالله بن سعدبن مالک بن أحوص اشعری قمی، از شخصیّتهای بزرگ شیعی مذهب در اواخر سدهی دوم و اوایل سدهی سوم هجری است. (1) او، از معدود افرادی است که در روزگار چهار امام متأخر شیعه زیست و با همهی آنان ارتباط داشت و مورد وثوق و تأیید همهی آنها قرار گرفت.
احمد، از طایفهی بزرگ اشعریان قم است. طایفهای که از بانیان قم در دورهی تمدن اسلامی هستند و حوزهی علمی قم را در قرنهای دوم، سوم و چهارم، پدید آورده و رونق بخشیدند.
پدر احمد بن اسحاق و برادرش، ابوالحسن علیبن اسحاق، هر دو از زمرهی راویان موثق هستند. (2) پدر، از راویان و اصحاب امام صادق و امام کاظم (علیهالسلام) است و برادر، در دورهی امام رضا (علیهالسلام) و امام جواد (علیهالسلام) است. برادر، تألیفی نیز داشته که احمدبن خالد برقی، آن را روایت کرده است. (3)
احمدبن اسحاق، پسری نیز به نام علی داشته که در اسناد برخی روایات، نام او آمده و میتوان او را در شمار راویان شیعی به حساب آورد. (4)
برخی عموزادگان و دیگر خویشان احمدبن اسحاق نیز، در زمرهی راویان و محدثان بزرگ شیعه هستند که نام و شرح حال آنان، در کتابهای رجال و تراجم آمده است. (5)
شخصیت اجتماعی
احمدبن اسحاق، چنان مشهور بوده است که نجّاشی در ضمن شرح حال پدرش مینویسد:
«و ابنه احمدبن اسحاق، مشهور» (6). یعنی به جای آن که در تعریف پسر، از سابقهی پدر کمک گیرد، در معرفی پدر، به شهرت پسر ارجاع میدهد و این، جای استبعاد و انکار ندارد؛ زیرا احمد بن اسحاق به تصریح رجالشناسان متقدّم شیعه، وکیل چند تن از ائمه (علیهمالسلام) و واسطهی ارتباطی ایشان با شیعیان بوده است.
همچنین نجاشی و شرح حال نگاران دیگر، مانند شیخ طوسی و محمّدبن عمرکشّی، اوصاف بلندی را در بیان جایگاه او آوردهاند که هر یک به تنهایی، میتواند او را از بزرگان قوم قلمداد کند، مانند «شیخ القمیین» (7)، «وافد القمیین» (8)، «کبیر القدر» (9)، «خاصّهی أبی محمّد» (10) و... که توصیف نخست بر آن دلالت دارد که او بزرگ حوزهی قم است و تعبیر دوم، به معنای داشتن سمت نمایندگی از سوی قمیان، در درگاه ائمه معصومین (علیهمالسلام) است.
احمدبن اسحاق، جایگاه و منزلتی بزرگ داشته و از خواصّ اصحاب امام حسن عسکری (أبو محمّد) (علیهالسلام) بوده است. مقامی که تنها، تعداد اندکی از راویان بزرگ بدان نائل آمدهاند. در کنار همهی این منزلتها، او وکیل امام حسن عسکری (علیهالسلام) هم بوده است و امام مهدی (عجلالله تعالی فرجه الشریف) نیز این وکالت را ابقاء و استمرار بخشیده و تا آخر عمر پربرکتش، او را در این جایگاه نگاه داشته است. متون تاریخی متعددی حکایت از این وکالت دارد. (11)
در متون کهن و از رهگذر تأیید ائمه از وکلا و ثقات خویش، با متنهایی روبه رو میشویم که اطمینان ائمه (علیهمالسلام) را به احمدبن اسحاق به روشنی نشان میدهد. کشّی، در اختیار معرفة الرجال و نیز شیخ طوسی در «الغیبه»، از أبومحمّد رازی آوردهاند که وی و احمدبن أبی عبدالله برقی، در محلّه عسکر [سامرا] با هم بودهاند که پیکی از سوی امام (علیهالسلام) (12) میرسد و میگوید: احمدبن اسحاق أشعری و ابراهیم بن محمّد همدانی و احمد بن حمزة بن یسع، همگی ثقه هستند. (13)
همچنین امامان (علیهمالسلام)، مراقب اوضاع و احوال احمدبن اسحاق بوده و نیازهای او را با کمترین درخواست و به بهترین شکل برطرف میکردهاند. کشّی در «اختیار معرفة الرجال» و ابنشهرآشوب در «المناقب»، گزارشهای جداگانهای آوردهاند که هر چند به دو موضوع جدا از هم اشاره دارد، اما در این نکته مشترکند که امام حسن عسکری (علیهالسلام)، به نمایندگان دیگر خود فرمان و یا اجازه داده است که نیازهای مالی احمدبن اسحاق را برطرف سازند و یا مالی در اختیارشان نهند تا بدهیهای خود را بپردازد، و حتی در گزارش کشّی، جملهای از امام وجود دارد که با وجود آن که احمدبن اسحاق تقاضای وام کرده و قصد داشته که آن را پس از بازگشت از حج بپردازد، اما امام این مال را نوعی صله برای او دانسته و حتی افزوده است که پس از بازگشت، باز هم هدیهای دیگر به او خواهد داد. (14)
با یک نگرش تحلیلی به این گزارش، امانتداری و رعایت احتیاط در اموال مردم را نیز از سوی احمدبن اسحاق درمییابیم. او به مقتضای وکالت و ارتباط با امام، به طور مسلم توان بهرهگیری از اموال عمومی، همچون وقف و حتی داراییهای خصوصی امام را داشته و حتی برایش ممکن بوده است که با یک درخواست ساده از مردم قم، هزینهی سفر حج را که چندان هم زیاد نیست، به دست آورد، اما چشم بر همهی اینها میبندد و درخواست خود را تنها برای امام میفرستد، و طبعاً با جواب مثبت این نمونههای جود و سخاوت روبرو میشود. (15)
گفتنی است، نباید تصور کرد که ائمه (علیهمالسلام) فقط نیازهای مالی او را برطرف کردهاند. یک گزارش تاریخی از کلینی، نشان میدهد که ائمه (علیهمالسلام) حتی برای رفع دیگر نیازهای احمدبن اسحاق و حتی خویشان او، با کرامت تمام و به کار بردن ولایت تکوینی خویش، او را از مشکل بد خوابیدن و پسر عمویش را از بیماری برص رهانیدهاند. (16)
احمدبن اسحاق، این جایگاه و منزلت و به ویژه مقام وکالت را، با شایستگی تمام در دوران امامت امام مهدی (عجلالله تعالی فرجهالشریف) نیز حفظ نموده و حتی آن هنگام که به دلیل سالمندی و کهولت، تقاضای بازنشستگی میکند، امام زمان (علیهالسلام) به گونهای بسیار محترمانه به او میفهماند که نیازی به این درخواست نیست و چند صباحی بیشتر تا پایان عمر پربرکتش نمانده است. گزارش تفصیلی این موضوع را در کتاب دلائلالامامة، نوشتهی محمّدبن جریر طبری شیعی، یافتهایم، و گزارشهای مشابه و یا مختصر را میتوانیم در کتابهای دیگر بخوانیم. (17) ابنجریر طبری چنین آورده است:
و کان أحمدبن إسحاق القمّی الأشعری شیخالصدوق، وکیل أبی محمّد (علیهالسلام)، فلمّا مضی أبومحمّد (علیهالسلام) إلی کرامة الله (عزوجل)، أقام علی وکالته مع مولانا صاحب الزمان صلوات الله علیه، تخرج إلیه توقیعاته، و یحمل إلیه الأموال من سائر النواحی التی فیها موالی مولانا، فتسلمها، إلی أن استأذن فی المصیر إلی قمّ، فخرج الإذن بالمضیّ و ذکر أنّه لا یبلغ إلی قمّ، و أنّه یمرض و یموت فی الطریق، فمرض بحلوان و مات و دُفن بها رحمة الله؛ (18)
و احمدبن اسحاق اشعری قمی، بزرگ، راستین و وکیل امام حسن عسکری (علیهالسلام) بود و چون امام عسکری (علیهالسلام) به سوی کرامت الهی رفت، بر وکالت امام زمان (عجلالله تعالی فرجهالشریف) ماند، و توقیعهای امام به سوی او بیرون میآمد و اموال را از نواحی گوناگونی که دوستداران امام در آن جاها بودند، برای احمدبن اسحاق میآوردند و او، آنها را به امام تسلیم میکرد، تا آن که اجازه خواست به قم بازگردد و اجازه صادر شد، امّا امام فرمود که به قم نمیرسد و در میانهی راه بیمار میشود و جان میسپرد. احمد در حلوان بیمار گشت و همانجا درگذشت و به خاک سپرده شد.
اگرچه در این گزارش، درخواست احمدبن اسحاق برای بازگشت به قم به صورت اجمالی مطرح شده است، امّا گزارش خطیبی در کتابش، الهدایة الکبری که مربوط به شخص دیگری به نام أبوالحسن علیبن الحسن یمانی، پیک جعفربن ابراهیم است، در ذیل خود، مطلبی دارد که علت درخواست احمدبن اسحاق را توضیح میدهد. أبوالحسن علیبن حسن، پس از توقف سه روزه، به زیارت امام زمان نائل میشود و شاهد ورود نامهی احمدبن اسحاق است. او میگوید: احمد، در این نامه دو درخواست داشته است که یکی اجابت میشود، اما دربارهی درخواست دوم، امام به او چنین پاسخ میدهد:
إذا وافیت قمّ کتبنا إلیک فیما سألت.
و کانت الحاجة أنّه کتب یستعفی من العمل، فإنّه قد شاخ و لا یتهیّأ له القیام به، فمات بحلوان؛ (19)
چون به قم رسیدی، آنچه را خواستهای، برایت مینویسم.
و احمد در نوشتهاش چنین خواسته بود که چون پیر شده و توانایی انجام وظیفه ندارد، استعفایش را بپذیرد، اما در حلوان درگذشت. (20)
گفتنی است احمدبن اسحاق، در عرصهی خدمات اجتماعی، اثر مهم و ماندگاری نیز داردو آن، بنای مسجد مشهور امام حسن عسکری (علیهالسلام) در قم است. این مسجد که به امر امام حسن عسکری (علیهالسلام) بنا شده است، هماکنون آبادتر از گذشته برپاست و اخیراً در حال تجدید بنای کلی آن هستند. این مسجد، در چند صد متری حرم حضرت معصومه (علیها السلام) و در کنارهی رودخانه قم قرار دارد، و محل نماز جمعه و اعتکاف بوده است.
شخصیت علمی
بررسی جایگاه علمی فردی مانند احمدبن اسحاق که از راویان و محدثان نسبتاً پر روایت (با بیش از 130 حدیث) به شمار میآید، نیازمند توجه به استادان و مشایخ او، شاگردان و ناقلان حدیث از وی، و نیز کتابها و تألیفات اوست. همچنین کاوش در مضمون روایات پردامنه و احادیث منقول در موضوعات متنوع فقهی، کلامی، تفسیری و اخلاقی او، میتواند سیمای عالمانهی او را دقیقتر نشان دهد، تا ابعاد کوششهای علمی وی را دریابیم. خوشبختانه جناب آقای عبدی، بسیاری از این روایتها را در کتاب خود درباره احمدبن اسحاق آورده است. (21)
احمدبن اسحاق، در حوزهی قم بالیده و در حوزهی عراق نیز حضور پیدا کرده است. او نزد استادان متعددی حدیث خوانده و سپس آنچه را فراگرفته، به شاگردان خود منتقل کرده است. ما ابتدا نگاهی به استادان احمدبن اسحاق میکنیم و سپس به بررسی مختصر شاگردان و کتابهای وی میپردازیم.
استادان
یک نگاه ساده به اسناد دهها روایت بر جای مانده از احمدبن اسحاق، به سهولت نشان میدهد که او نزد سه امام بزرگ شیعه، یعنی امام جواد (علیهالسلام)، امام هادی (علیهالسلام) و امام حسن عسکری (علیهالسلام) شاگردی کرده و پاسخ سؤالهای خود را از ایشان دریافت مینموده است. این مسئله، به وسیلهی علم طبقات و رجال نیز تأیید میشود و برقی و شیخطوسی در کتابهای رجال خود، وی را از اصحاب این سه امام برشمردهاند.
گفتنی است شیخ طوسی، احمدبن اسحاق را در میان کسانی که از امام هادی (علیهالسلام) روایت کردهاند، نیاورده، امّا در فهرست خود، نام کتاب او، یعنی مسائل الرجال از امام هادی را ذکر کرده است و در کتابهای روایی خود مانند تهذیب الأحکام (22) روایت او را از امام هادی (علیهالسلام) گزارش کرده است و گزارشهای دیگر محدثان، مانند کلینی در کافی (23) و صدوق در التوحید (24)، جای تردید نمینهد که او از آغاز امامت امام هادی (علیه السلام) و حتی بیش از آن، در درگاه پدر بزرگوارش، امام جواد (علیهالسلام) جای تردید نمینهد که او از آغاز امامت امام هادی (علیهالسلام) و حتی پیش از آن، در درگاه پدر بزرگوارش، امام جواد (علیهالسلام)، حضور داشته است و حتی واسطهی حل مشکلات قمیان و طرح آنها به پیشگاه امام هادی بوده است. (25)
به جز امامان بزرگوار (علیهمالسلام)، احمدبن اسحاق، از بزرگانی مانند أبوهاشم جعفری (26)، هاشمالحناط (27)، عبداللهبن میمون (28)، زکریا بن محمّد (29) و نیز زکریابن آدم (30) و حسن بن عباس بن حریش، (31) از الفهرست طوسی (32) حدیث نقل کرده است. این همه، از راویان شناخته شده و برخی از آنها از بزرگان شیعه به شمار میآیند، اما نقل روایت احمدبن اسحاق از آنان چندان پرشمار نیست. دو استاد اصلی او را میتوان بکربن محمّدبن عبدالرحمان ازدی و سعدان بن مسلم دانست.
تعداد روایتهایی که احمدبن اسحاق از هر یک از این دو استاد بزرگ دارد، به تنهایی بیش از تعداد روایاتی است که از مشایخ دیگر خود نقل کرده است. این دو راوی شیعی، در قرن دوم هجری میزیسته و هر دو، صاحب تألیف و کتاب حدیثی بودهاند. نجّاشی، فهرست نگار متقدم شیعی، این دو تن را از معمّرین راویان و از اصحاب امام صادق و امام کاظم (علیه السلام) دانسته است. به تصریح همو، بکربن محمّد، از ثقات و وجوه طائفه شیعه بوده و سعدان بن مسلم هم، بنا به تصریح مؤلف کامل الزیارات، قائد [عصاکش] أبوبصیر، راوی بزرگ و صحابی نابینای امام صادق (علیهالسلام) بوده است. کثرت روایات احمدبن اسحاق از این دو تن، چنان است که میتوان گفت، احمد، کتابهای حدیثی هر یک از آنان را نقل کرده است. دلیل این ادّعا، سخنی است که نجّاشی در شرح حال «بکربن محمّد» آورده است. نجّاشی به روش معمول در کتابش، طریق خود را به آثار شخصیت مورد معرفی خود، ذکر میکند و در این مورد نیز، یکی از طریقهای خود را به بکربن محمّد چنین آورده است:
أخبرناه محمّدبن علی، قال: حدّثنا أحمدبن محمّدبن یحیی، قال: حدّثنا عبدالله بن جعفر الحِمَیری، قال: حدّثنا أحمدبن إسحاق، عن بکربن محمّد بکتابه؛
این طریق به روشنی نشان میدهد که احمدبن اسحاق، کتاب استادش، بکربن محمّد، را برای عبدالله بن جعفر حمیری، مؤلّف کتاب پرارزش قرب الاسناد روایت کرده است. امری که دربارهی سعدان بن مسلم نیز بسی محتمل است، هر چند دربارهی او تصریحی این چنین نداریم.
این نگاه گذرا به استادان احمدبن اسحاق و به ویژه نقل و قرائت کتابهای حدیثی، نشان میدهد که احمدبن اسحاق، حداقل در یک برههی زمانی از عمر خود، زندگی علمی داشته است و اگر حاصل این تلاشها بیشتر به صورت نقل حدیث نمود کرده و کمتر کتابهایی مانند دیگر راویان از خود بر جای نهاده، معلول دو امر است: کمی صدور روایت در عهد ائمه متأخر (علیهمالسلام) و مسئولیتهای اجتماعی احمدبن اسحاق؛ زیرا در عصر ائمه متأخر (علیهمالسلام) که بیشتر دوران آن به محاصره و حبس و غیبت سپری شد، تعداد روایتهای صادر شده از امامان معصوم شیعه، در مقایسه با راویان امام باقر (علیهالسلام) و امام صادق (علیه السلام) که عصر آزادی ائمه و شکوفایی و رونق حدیث است اندک بوده و بیشترینهی کار این بزرگان، به تصحیح و پالایش احادیث و جداسازی سره از ناسره آنچه از پدران و اجداد بزرگوارشان به جای مانده، سپری شده است. فعالیتی که پیشتر، آن را در مقالهی عرضهی حدیث نمایانده و نمونههایش را برشمردیم.
از سوی دیگر، شخصیت اجتماعی احمدبن اسحاق و وکالت او، وظایفی را بر عهدهی او مینهاده است که برطبق عرف جامعه، بخشی از اوقات او را از کارهای علمی منصرف و به کارهای اجتماعی معطوف میداشته است که به گوشهای از آن، در بخش مربوط به شخصیت اجتماعی وی اشاره شد.
شاگردان
محور و عرصهی دیگری که میتواند فعالیت علمی یک دانشمند را برنماید، تربیت شاگردان و تداومبخشی به حلقهی نقل و انتقال دانش است. احمدبن اسحاق در این زمینه نیز کوشیده است. او بیش از ده شاگرد اصلی و شناخته شده دارد که به تنهایی نشان دهندهی عظمت علمی اوست.
شاگردی کسانی مانند أبوعلی، احمدبن ادریس أشعری، مؤلف عالی مقام کتاب بزرگ النوادر، عبدالله بن جعفر حمیری، مؤلف مشهور کتاب گرانسنگ قربالاسناد سعدبن عبدالله اشعری، صاحب کتابهای متعدد و پربرگ به تنهایی میتواند بزرگی احمدبن اسحاق را نشان دهد. هر کدام از این سه تن محدّث و مؤلف کتابهای بزرگ حدیثیاند و از زمرهی استادان مشهور حوزهی پررونق قم به شمار میروند و این، به آسانی ثابت میکند که احمدبن اسحاق در یکی از بهترین و ژرفترین حوزههای حدیثی شیعه، یعنی قم، حلقهی درسی فعال و بارور داشته و صاحب کرسی استادی بوده است. افزون بر این سه شاگرد بزرگ، ما میتوانیم نام شاگردان دیگر احمدبن اسحاق را از طریق مراجعه به اسناد و طرق روایات چنین فهرست کنیم:
-ابوسعید مراغی.
-ابوعلی احمدبن إدریس أشعری.
- احمدبن محمّدبن عیسی أشعری.
- احمدبن علی بن ابراهیم.
- حسینبن محمّدبن عامر.
- حسینبن محمّد أشعری.
- سعدبن عبدالله أشعری با بیش از 36 تألیف (33).
- عبدالله بن عامر أشعری.
- ابراهیمبن هاشم.
- علیبن ابراهیم بن هاشم.
- علیبن احمد زراری.
- علیبن سلیمان زراری.
- علیبن الحسن.
-محمّدبن جعفر بن بطّه، فرد اخیر، بیشترین روات را از احمدبن اسحاق نقل کرده و از اساتید کلینی نیز هست.
-محمّدبن حسن بن فروخ صفّار، مؤلّف بصائر الدرجات.
-محمّدبن یحیی که از بزرگان قم و استاد کلینی است.
کتابها و احادیث
فهرست نگاران متقدم شیعه، مانند نجاشی و شیخ طوسی، چند کتاب را به احمدبن اسحاق نسبت دادهاند که برخی از آنها، چنین نام دارد: علل الصلاة، علل الصوم، مسائل الرجال لأبی الحسن الثالث.
امّا با توجه به برخی قرینهها، میتوان دو کتاب علل الصلاة و علل الصوم را یک کتاب دانست و یک عنوان را تصحیف عنوان دیگر دانست؛ زیرا هر یک از دو فهرست نگار مشهور شیعه، یعنی شیخ طوسی و نجّاشی، در فهرستهای خود فقط یکی از این دو را نام برده، ولی به یک شکل، آن را توصیف کرده و گفتهاند: «کتاب بزرگی است».
همچنین طریق وصول هر دو کتاب از یک نفر، یعنی سعدبن عبدالله آغاز میشود. به احتمالی نه چندان دور از واقع، گزارش شیخ طوسی، یعنی علل الصلاة، درستتر از گزارش نجاشی مینماید؛ زیرا تعداد روایات منقول از احمدبن اسحاق در فصل سوم از کتابهای کافی و تهذیبالاحکام بسیار اندک است، اما همین دو کتاب، بیش از ده حدیث از احمدبن اسحاق در ابواب مربوط به صلاة نقل کردهاند.
دربارهی کتاب مسائل الرجال هم باید اشارهای کوتاه به این گونه کتابها داشته باشیم.
کتابهایی با این نام، گردآورندهی پرسشهای راویان و عالمان پراکنده در شهرها، از امام معصوم (علیه السلام) زمان خویش بوده است. به طور معمول، گردآورندهی این سؤالها، خود، از زمرهی عالمان و راویان و رسانندهی سؤالها به امام و ارتباط دهندهی شیعیان با ایشان بوده، و این مسئله دربارهی شخصیت مورد بحث ما نیز صدق میکند. او، هم به صورت شفاهی پرسشهایی را از امام (علیهالسلام) میپرسیده و پاسخ میگرفته، و هم مسئول ایصال نامههای مشتمل بر استفتائات شرعی به امام و دریافت پاسخ کتبی و ارجاع آنها به پیروان و شیعیان بوده است.
یک سند تاریخی در این میان، گزارشی است که صدوق به نقل از محمّدبن عبدالجبار میآورد. او میگوید که یکی از اصحاب ما نامهای نوشت و به وسیلهی احمدبن اسحاق به امام هادی (علیهالسلام) رساند. او در این نامه دربارهی پرداخت زکات به برادران [دینیاش] سؤال کرده، امام پاسخ او را داده است.
گزارش دیگر، نشان از آن دارد که احمدبن اسحاق، خود، به طور مستقیم به نامهنگاری پرداخته و سؤالی را که از وی پرسیدهاند و یا خود داشته، در نامه نوشته و برای امام (علیهالسلام) فرستاده است.
کلینی در کافی، روایتی را از احمدبن ادریس نقل میکند که مکاتبهی احمدبن اسحاق و پرسش او را از امام هادی (علیهالسلام)، دربارهی امکان دیدن خدا نقل میکند. از پرسش احمدبن اسحاق چنین فهمیده میشود که او خود معتقد به امکان دیدن نیست، بلکه این سؤال را برای حلّ اختلاف و دو دستگی مردم در این زمینه و اتمام حجّت فرستاده است.
کلینی، گزارش دیگری نیز در این زمینه آورده است. این گزارش که در کتاب الحجّة است، مکاتبهی احمدبن اسحاق را با امام حسن عسکری (علیهالسلام) نشان میدهد. ما چند سطر آغازین این گزارش را میآوریم، تا دقت و احتیاطکاری راویان پیشین و به ویژه محدّثان قم را در مکاتبات، به صورت محسوستری درک میکنیم.
محمّدبن یحیی، عن أحمدبن إسحاق، قال: دخلت علی أبی محمّد (علیهالسلام) فسألته أن یکتب لأنظر إلی خطّه فأعرفه إذا ورد، فقال: نعم، ثمّ قال: یا أحمد، إن الخطّ سیختلف علیک من بین القلم الغلیظ إلی القلم الدقیق، فلا تشکّنّ؛
احمدبن اسحاق میگوید: بر امام حسن عسکری (علیهالسلام) درآمدم و از او خواستم که بنویسد و من به خطّ او بنگرم تا چون نوشتهای رسید، آن را بشناسم. امام هم پذیرفت و سپس گفت: ای احمد، خط، به دلیل نازک و کلفت بودن قلم، تفاوتهایی مییابد که نباید تو را به تردید بیفکند.
بقیهی گزارش نشان میدهد که امام، متنی را به دقت و به دست مبارک خویش، با قلم نگاشته و سپس قلم را به نشانهی تبرک و به درخواست باطنی و ابراز نشدهی احمدبن اسحاق، به او هدیه کرده است.
در همین گزارش، وجههی دیگری از فعالیت احمدبن اسحاق رخ نموده است و آن، عرضهی حدیث بر امام است. احمدبن اسحاق، با تسلّط به احادیث متعدد نقل شده از ائمهی پیشین، دربارهی چگونگی قرار گرفتن بدن هنگام خواب، آنها را بر امام حسن عسکری (علیهالسلام) عرضه میکند و جویای صحّت و درستی آنها میگردد، تا وضعیت خود را با آنها بسنجد.
در پایان این بخش، تذکر این نکته لازم است که احادیث احمدبن اسحاق به هیچروی منحصر به یک موضوع و یک رشتهی خاصّ علمی نیست و او، در بسیاری از علوم مختلف، مانند کلام، فقه و اخلاق، سؤال پرسیده و یا حدیث نقل کرده است و این، نشان از گستردگی دانش او دارد.
تنوع معنایی احادیث احمد بن اسحاق، حتی به موضوع دعا و زیارات نیز دامن میکشد و یک مراجعهی ابتدایی و ساده به احادیث منقول او در کتابهای اصلی حدیث شیعه، مانند کافی، این ادعا را ثابت میکند؛ هر چند فزونی نسبی احادیث فقهی وی را نمیتوان انکار نمود.
تاریخگذاری احمدبن اسحاق اشعری
هر چند در گذشته، تاریخ تولّد و وفات به صورت دقیق امروزین مورد توجه نبوده است و همهی شرححالنویسان، خود را موظّف نمیدیدهاند که این تاریخها را به صورت خاص در شرح حال بزرگان درج کنند، اما در علم رجال و فنّ طبقات، راههایی وجود دارد که میتوان با به کارگیری آنها، دورهی زندگی یک راوی و محدّث را به صورت تقریبی معیّن کرد. این طریقه، براساس طبقهبندی راویان و در نظر گرفتن حلقههایی از سلسلهی استادان و شاگردان که هر کدام، یک بازهی زمانی حدود سی تا سی و پنج سال را پوشش میدهد، به صورت اجمالی به ما امکان این ادعا را میدهد که بگوییم احمدبن اسحاق، از دهههای آخر قرن دوم تا ربع سوم قرن سوم هجری میزیسته است؛ زیرا استادان مشهور او، از بزرگان نیمهی دوم قرن دوم هجری و شاگردان او، از راویان نیمهی دوم قرن سوم هجری هستند. گفتنی است این طریقه، براساس عمر متعارف گذشتهی انسانها، یعنی یک دورهی هشتاد ساله که حدود نیمی از آن به بازدهی و تدریس و آموزش دیگران سپری میشود، طراحی گشته و اشخاصی که عمری بسیار کوتاه داشته و یا جزو معمّرین بوده، از این قاعده استثناء میشوند. از این رو، کتابهای انساب و رجال، به صورت معمول به این استثناها اشارهای دارند و چون هیچ کتابی، احمدبن اسحاق را جزو معمّرین نشمرده است، میتوان با سود جستن از همین قاعده، دوره او را تخمین زد.
تطبیق این قاعده، بر احمدبن اسحاق نیز امکانپذیر است؛ زیرا سه شاگرد مشهور او را میشناسیم که سالهای وفات آنها در کتابهای رجالشناسی، مکتوب است. نخستین آنها، محمّدبن صفار فروخ قمی است که محدّثی مشهور و مؤلّف کتاب بصائر الدرجات است. او به تصریح نجاشی، در سال 290 هجری درگذشته است.
شاگرد دوم، سعدبن عبدالله اشعری است که او نیز محدثی مشهور و صاحب دهها کتاب بوده و براساس آنچه نجاشی گزارش میدهد، سال 299 یا 301 هجری قمری درگذشته است.
شاگرد سوم، أبوعلی احمدبن ادریس اشعری است که وی نیز از بزرگان و محدثان قم بوده و سال فوت او نیز، مضبوط است. او، در سال 306 هجری قمری از دنیا رفته است. حال اگر بر اساس این تاریخها، یک حلقهی 35 ساله به عقب بازگردیم، به همان دهههای آغازین نیمهی دوم قرن سوم هجری میرسیم.
مؤید این سخن، شاگردی کسانی نزد احمدبن اسحاق است که از زمرهی استادان کلینی هستند، مانند محمّدبن یحیی العطار و علیبن ابراهیم بن هاشم؛ زیرا میدانیم که کلینی در سال 329 یا 328 درگذشته است و چون کلینی با احمدبن اسحاق دو حلقه فاصله دارد، حدود هفتاد سال به عقب بازگشته و به حدود سالهای 260 میرسیم و این، نتیجهی قبلی را استوارتر میسازد.
دنبالهی این قاعده، در به دست آوردن دورهی استادان و مشایخ احمدبن اسحاق، پی گرفته میشود. در بخش استادان، به این موضوع اشاره شده که احمدبن اسحاق، دو استاد اصلی و بزرگ داشته است، یعنی بکربن محمّد ازدی و سعدان بن مسلم که هر دو، در روزگار امام صادق (علیهالسلام) و امام کاظم (علیهالسلام) میزیستهاند و چون امام کاظم (علیهالسلام) در سال 183 رحلت کرده است، پس این دو، باید در دهههای میانی قرن دوم به بعد صاحب کرسی استادی بوده باشند. از سوی دیگر، احمدبن اسحاق برای تحمل و قرائت حدیث نزد این دو، باید حدود دو دهه از عمرش را پشت سرگذاشته و این بدان معناست که وی باید در ربع سوم از نیمهی دوم قرن دوم هجری به دنیا آمده باشد؛ زیرا براساس علم طبقات، احمدبن اسحاق باید از راویان امام رضا (علیهالسلام) حدیث نقل کند و به اصطلاح از امام صادق (علیهالسلام) و امام کاظم (علیهالسلام) و راویان بزرگی که این دو امام را درک کردهاند، دو طبقه متأخر است اما تصریح نجاشی به معمّر بودن این دو استاد بزرگ را داریم و گذشت که معمرین استثنای قاعده هستند و میتوانند دو طبقه را پوشش دهند، میتوانیم احمدبن اسحاق را از شاگردان آخر عمر این دو تن بدانیم، یعنی همان ربع آخر قرن دوم هجری، و چون باید احمدبن اسحاق در این دوره، حدود بیست ساله باشد، پس تولدش در ربع سوم قرار میگیرد.
براین اساس، استاد دیگر احمد بن اسحاق، یعنی عبدالله بن میمون که او نیز از اصحاب امام صادق (علیهالسلام) است، باید معمر بوده باشد و یا میان او احمدبن اسحاق در تنها سند به دست آمده، واسطهای بوده که حذف شده است. این مسئله، با اندکی تفاوت، دربارهی زکریابن محمّد نیز صادق است.
بقیهی اساتید احمدبن اسحاق، مانند زکریا بن آدم و حسنبنعلی بن حریش و داوود بن قاسم جعفری، همگی از اصحاب امام رضا (علیهالسلام) و یا حتی امام جواد (علیهالسلام) به شمار میروند و همان یک طبقه را فاصله دارند و از اینرو، تأیید کنندهی نتیجهی قبلی هستند؛ زیرا وفات امام رضا (علیهالسلام) سال 203 هجری است و امام جواد (علیهالسلام) نیز در سال 220 هجری رحلت کرده و بر این اساس، راویان و اصحاب این دو امام بزرگ، در دهههای آغازین قرن سوم میزیسته و شاگردان آنان مانند احمدبن اسحاق اشعری، تا دهههای میانی قرن سوم و پس از آن زنده بودهاند.
میتوان قرینههای دیگری نیز برای اثبات این ادّعا ارائه داد که در پی میآید.
قرینهی نخست
رجالشناسان شیعه، همگی اتفاق دارند که احمدبن اسحاق از اصحاب امام جواد (علیهالسلام) بوده است. تاریخ نیز میگوید که امام جواد (علیهالسلام) پس از شهادت پدرش امام رضا (علیهالسلام) در سال 203 و مرگ مأمون، از خراسان، به مدینه بازگشت. اما معتصم، جانشین مأمون، پس از آن که به بغداد آمد، امام را به آنجا احضار کرد و در همانجا هم به شهادت رساند.
مجموعه دو نکته، نشان میدهد که احمدبن اسحاق در دهههای آغازین قرن سوم، سالهای خردسالی را پشت سرنهاده و توانسته است از معهد و محلّ تولد خود، قم، مهاجرت کند و در طلب حدیث و علم صحیح، فرسنگها راه بپیماید و در عراق و در جوار درگاه امام جواد (علیهالسلام) که در سالهای 203 تا 220 هجری قمری سکّان امامت شیعه را عهدهدار بوده، بزید و از خرمن علم او توشه برگیرد، و چون این امر به طور معمول برای اشخاصی اتفاق میافتد که حداقل چند دهه از عمر خود را پشت سر نهاده، میتوانیم به سادگی نتیجه بگیریم که وی دردهههای آغازین قرن سوم در سنّ تحمّل و شنیدن روایت بوده است و این امر به صورت متعارف، تولد او را در دهههای پایانی قرن دوم محتمل مینماید.
گزارش رجالشناسان شیعه از زاویهای دیگر، دههی آخر عمر احمدبن اسحاق را مینمایاند،
احمدبن اسحاق، به تصریح سه رجالشناس بزرگ پیشین، از اصحاب امام حسن عسکری و بلکه از اصحاب و یاران ویژهی حضرتش است و از سوی دیگر، میدانیم که امام حسن عسگری (علیهالسلام) از سال 253 تا 260 هجری قمری، عهدهدار امر خطیر امامت بوده است. این دو آگاهی، در کنار هم، به ما نشان میدهد احمدبن اسحاق در سالهای 250 تا 260، یعنی دههی آغازین نیمهی دوم قرن سوم هجری، در سنین کمال به سر میبرد و تا بدانجا پیش رفته است که جزو خواصّ اصحاب امام زمان خویش، به شمار میآید. امری که با اسنادی تاریخی و مکرّر تأیید و تأکید میشود و به بخشی از آنها در ضمن مقاله، اشارههایی شده است. مطلب قابل ارائه در اینجا، چگونگی توصیف رجال شناسان از اوست.
نجاشی و طوسی، هر دو، او را «وافد القمیین» ، یعنی نمایندهی قمیان میدانند و گزارشهای تاریخی نشان میدهد که هدیهها، وجوهات، نامهها و سؤالهای اهل قم، از طریق او به امام حسن عسکری (علیهالسلام) میرسیده است و افزون بر این ها، وی، وکالت امام را عهدهدار بوده است، همهی اینها، نشان از آن دارد که احمدبن اسحاق در روزگار امامت امام حسن عسکری، جزو بزرگان حوزهی قم بوده است، به ویژه اگر تعبیر دیگر شیخ طوسی را در نظر آوریم و آن را ناظر به همین دوره بدانیم. شیخ طوسی، احمدبن اسحاق را «شیخ القمیین» نیز خوانده است، تعبیری که در زبان و فرهنگ عرب، برای اشخاص مسنّ به کار میرود و در زبان محدّثان نیز، به استادی باتجربه اطلاق میشود که شاگردانی متعدد و گاه بزرگ دارد.
قرینهی دوم
شیخ طوسی، بیرون آمدن توقیعی را به سوی أبومحمّدرازی و احمدبن أبی عبدالله گزارش میدهد که در مدح و توثیق صریح احمدبن اسحاق، به همراه ابراهیم بن محمّد همدانی و احمدبن حمزهی بن یسع است. در متن گزارش، به صراحت از امام زمان نام برده نشده است و توقیع را به «الرجل» نسبت میدهد که نام تقیهای و پوششی است و بنا به آنچه در گزارشهای مشابه آن آمده، میتواند عنوانی برای امام حسن عسکری (علیهالسلام) [م 260] باشد که در پادگان نظامی سامرا تحتنظر بوده است، اما اگر هم امام حسن (علیهالسلام) منظور نباشد، این گزارش، به دلیل حضور احمدبن أبی عبدالله در آن که همان برقی، مؤلف کتاب محاسن است، میتواند ادعای ما را تأیید کند؛ زیرا برقی به تصریح نجاشی، در سال 274 یا 280 هجری قمری درگذشته است و چنین واقعهای، باید قبل از این سالها اتفاق افتاده باشد که به معنای حضور احمدبن اسحاق در دهههای آغازین نیمهی دوم قرن سوم هجری است.
قرینهی سوم
این قرینه، هر چند که به قوّت دو قرینهی قبلی نیست، اما فایدهی مهم آن، آشنایی با گوشهای از ابعاد شخصیتی این راوی بزرگ است و آن مسئله، ارتباط ویژه با امام مهدی (عجلاللهتعالی فرجهالشریف) میباشد. مسئلهای که اصل آن، اختلافی است و نیاز به اثبات دارد، اما اگر توانستیم آن را اثبات کنیم، آنگاه به سهولت نشان میدهد که احمدبن اسحاق، در سالهای آغازین غیبت صغرا، یعنی سالهای 260 به بعد حضور داشته و مدعای ما دربارهی دورهی عمر او را تأیید و اثبات میکند که او از اواخر قرن دوم تا دهههای آغازین نیمهی دوم قرن سوم میزیسته است.
ما حداقل سه گزارش تاریخی داریم که این حضور را نشان میدهد. گزارش نخست از کتاب کافی و مربوط به نائب اول امام زمان (علیهالسلام)، یعنی عثمانبن سعید عمری است. در این گزارش، کلینی به واسطهی دو تن از اساتید خود، از عبداللهبن جعفر حمیری نقل میکند که وی و عمری و احمدبن اسحاق در مجلسی گرد میآیند و او به اشارهی احمدبن اسحاق از عمری میپرسد که آیا او جانشین ابومحمّد، امام حسن عسکری (علیهالسلام) را دیده است یا نه؟ و عمری سوگند یاد میکند و پاسخ میدهد که او را دیده است و سپس برای آن که نشان دهد که این جانشین چندان هم کودک و خردسال نیست، دستش را به حالت خاصی در میآورد و میگوید، گردن مبارک امام این گونه است که شارحان کافی، آن را کنایه از بزرگی نسبی امام زمان (علیهالسلام) دانستهاند و چون عبدالله حمیری از نام مبارک حضرتش میپرسد، عمری از پاسخ استنکاف مینماید و دلیل آن را این میداند که چون امام حسن (علیهالسلام) درگذشته و فرزندی [به حسب ظاهر] بر جای ننهاده و میراثش به ناحق به کسان دیگر رسیده، اگر نام امام زمان گفته و مشهور شود، در طلبش بر آیند و این، مسئلهساز است.
گزارش دوم کلینی نیز به همین دوره و مسئله رساندن مال وصیت شده برای ناحیهی [امام معصوم (علیهالسلام)] است. در این گزارش میخوانیم که حسنبن نضر و أبوصدام و گروهی از وکیلان امام حسن عسکری (علیهالسلام)، پس از درگذشت ایشان، در پی جستجو از جانشین امام روان میشوند و حسنبن نضر به بغداد میآید و برخی از وکیلان، اموال در دست خود را برای او میآورند. از جملهی این وکیلان، احمدبن اسحاق است که همهی آنچه را با خود داشته، میآورد و چون حسن بن نضر شگفتزده و در اندیشه میشود، رقعهای از سوی امام زمان (علیهالسلام) میرسد و به او فرمان میدهد که چگونه و از چه طریقی و چه هنگام اموال را به او برساند.
گزارش سوم، به ماجرای بازگشت احمدبن اسحاق از عراق به ایران گره خورده است که در بخش دیگر از مقاله، بدان اشاره شده و جای تکرار ندارد. در این گزارش، آمده است احمدبن اسحاق در نامهای به امام زمان (علیهالسلام) خواسته تا به دلیل شیخوخیت و عدم آمادگی، استعفای او را از شغل سنگین وکالت بپذیرد. این درخواست و علت آن به راحتی، مدعای ما را ثابت میکند که احمدبن اسحاق در سالهای آغازین غیبت صغرا، در سالهای پایان عمر خویش بوده است.
گفتنی است این سه گزارش، به وسیلهی دو تصریح از رجالشناسان متقدم، تأیید میشود. کشّی و شیخ طوسی، هر دو تصریح نمودهاند که احمدبن اسحاق پس از وفات امام حسن عسکری (علیهالسلام) نیز حیات داشته، و حتی شیخ طوسی در الفهرست بیان کرده که احمدبن اسحاق، تشرّف حضوری به خدمت امام نیز داشته و توفیق ملاقات حضرتش را یافته است. شیخ صدوق نیز در کتاب کمالالدین، نام وی را در شمار کسانی که امام زمان (علیهالسلام) را رؤیت کردهاند، آورده است.
اشکال محتمل در این جا، متوجه استدلال به تصریحهای مربوط به رؤیت و تشرّف آن است. بدینگونه که رؤیت احمدبن اسحاق را در دورهی کودکی امام زمان (علیهالسلام) و براساس گزارشی بدانیم که خود، آن را برای سعدبن عبدالله اشعری بیان داشته است و سپس او، آن را برای علیبن عبدالله وراق بازگو کرده و سپس به شیخ صدوق رسیده است.
پاسخ ما این است که اولاً این اشکال به گزارش کشّی وارد نیست و او صریحاً گفته است:
أحمدبن إسحاق بن سعد القمّی، عاش بعد و فاة أبی محمّد (علیهالسلام)؛
احمدبن اسحاق، پس از درگذشت امام حسن عسکری (علیهالسلام) نیز زیست.
و ثانیاً چون امام عصر (عجلاللهتعالی فرجهالشریف) در سال 256 به دنیا آمده است، کودکی حضرتش، در دو دهه آغازین نیمهی دوم قرن سوم هجری قرار میگیرد و به مدعای ما خللی وارد نمیآید.
ــــــــــــــــــ
پینوشتها:
1.ر.ک: فهرست أسماء مصنّفی، نجاشی، ص 91، ش 225، الفهرست، طوسی، ص 70، ص 78، قاموس الرجال، تستری، ج 1، ص 393، ش 291؛ تستری احتمالات دیگری در نسب اجداد احمدبن اسحاق ابراز کرده است.
2.ر.ک: فهرست نجاشی، ص 72، ش 174 و ص 279، الفهرست، ص 55، ش 55 و ص 158، ش 397.
3.فهرست نجاشی، ص 280، ش 739.
4.کافی، ج 5، ص 152، ح 17.
5.ر.ک: فهرست نجاشی و دیگر کتب رجال ذیل عنوانهای اسحاق بن آدم، احمدبن ادریس و احمدبن محمّد بن عیسی، احمدبن عبدالله بن عیسی بن الحسن و ...
6.فهرست نجاشی، ص 73، ش 174.
7.ر.ک: الفهرست، ص 70، ش 78؛ فهرست نجاشی، ص 91، ش 225.
8. همان.
9. همان.
10. همان.
11.ر.ک: کتاب سازمان وکالت، ؟؟؟.
12.در متن گزارش کلمه «الرجل» است که به احتمال فراوان منظور از او، امام حسن عسکری (علیهالسلام) میباشد، زیرا همین تعبیراز سوی ابو محمّد رازی دربارهی امام حسن عسکری (علیهالسلام) در گزارشهای مشابه به کار رفته است. کشی، ش 1008 تا 1010.
13. غیبت، طوسی، ص 417، ح 395، اختیار معرفة الرجال، ص 600، ش 1053.
14.اختیار معرفة الرجال، ص 599، ش 1051.
15.برای آگاهی از اختیار و تسلط او بر اموال، ر.ک: کافی، ج 7، ص 10، ح 7 و 1، 4، 517.
16.کافی، ج 1، ص 514، ح 27؛ دلائل الإمامة، طبری، ص 420، ش 383.
17. ر.ک: الهدایة الکبری، خصیبی، ص 372.
18.دلائل الإمامة، ص 503 و ر.ک: مدینة المعاجز، ج 8، ص 97.
19.الهدایة الکبری، حسین بن حمدان خصیبی، ص 372.
20.حلوان نام مشترک چندین شهر و روستا در ایران و عراق است. مقصود در اینجا شهر سرپل ذهاب در میانه راه کرمانشاه به قصر شیرین است. مرقد احمدبن اسحاق در مجاورت این شهر، زیارتگاه بسیاری از راهیان کربلا است.
21.ر.ک: ستاره سرپل ذهاب، انتشارات فقه، 1385، بیجا.
22. تهذیبالأحکام، ج 9، ص 192، ح 772.
23.الکافی، ج 1، ص 97.
24.التوحید، صدوق، ص 109.
25.ر.ک: دلائل الامامه، طبری، ص 419، ح 383؛ معجم رجال الحدیث، خویی، ج 2، ص 47، شمارهی 433.
26.الکافی، ج 1، ص 328، ح 2.
27.کتاب من لا یحضره الفقیه، مشیخه، ج 4، ص 1، ح 944.
28.همان، ج 2، ص 4، ح 214.
29.تهذیب الاحکام، ج 9، ص 3، ح 221.
30.کتاب من لایحضره الفقیه، مشیخه، ج 4، ص 4، ح 74.
31.بصائر الدرجات، ص 152، ح 6، و ص 300، ح 15.
32.الفهرست، طوسی، ص 105، شمارهی 891.
33. ر.ک: کمالالدین و تمام النعمه، ج 2، ص 454.
منبع: پایگاه اینترنتی راسخون
احمدبن اسحاق اشعری، بزرگ قمیان در قرن دوم و سوم هجری و از اصحاب خاصّ امام حسن عسکری (علیهالسلام) بوده است. او وکیل چند تن از ائمه متأخر (علیهمالسلام) بوده و شخصیّت اجتماعی و علمی بزرگی داشته است.
این مقاله، با بهرهگیری از دو دانش رجال و تاریخ، سیمایی را با فاصله بیش از هزار سال از این محدّث جلیلالقدر ترسیم کرده است. شخصیّت علمی او را با بررسی استادان، شاگردان و آثار و احادیثش و مکانت اجتماعی او را از طریق ارتباطات متعددش با امامان (علیهمالسلام) به کاوش و نمایش نهادهایم.
هویت و تبار
ابوعلی، احمدبن اسحاق بن عبدالله بن سعدبن مالک بن أحوص اشعری قمی، از شخصیّتهای بزرگ شیعی مذهب در اواخر سدهی دوم و اوایل سدهی سوم هجری است. (1) او، از معدود افرادی است که در روزگار چهار امام متأخر شیعه زیست و با همهی آنان ارتباط داشت و مورد وثوق و تأیید همهی آنها قرار گرفت.
احمد، از طایفهی بزرگ اشعریان قم است. طایفهای که از بانیان قم در دورهی تمدن اسلامی هستند و حوزهی علمی قم را در قرنهای دوم، سوم و چهارم، پدید آورده و رونق بخشیدند.
پدر احمد بن اسحاق و برادرش، ابوالحسن علیبن اسحاق، هر دو از زمرهی راویان موثق هستند. (2) پدر، از راویان و اصحاب امام صادق و امام کاظم (علیهالسلام) است و برادر، در دورهی امام رضا (علیهالسلام) و امام جواد (علیهالسلام) است. برادر، تألیفی نیز داشته که احمدبن خالد برقی، آن را روایت کرده است. (3)
احمدبن اسحاق، پسری نیز به نام علی داشته که در اسناد برخی روایات، نام او آمده و میتوان او را در شمار راویان شیعی به حساب آورد. (4)
برخی عموزادگان و دیگر خویشان احمدبن اسحاق نیز، در زمرهی راویان و محدثان بزرگ شیعه هستند که نام و شرح حال آنان، در کتابهای رجال و تراجم آمده است. (5)
شخصیت اجتماعی
احمدبن اسحاق، چنان مشهور بوده است که نجّاشی در ضمن شرح حال پدرش مینویسد:
«و ابنه احمدبن اسحاق، مشهور» (6). یعنی به جای آن که در تعریف پسر، از سابقهی پدر کمک گیرد، در معرفی پدر، به شهرت پسر ارجاع میدهد و این، جای استبعاد و انکار ندارد؛ زیرا احمد بن اسحاق به تصریح رجالشناسان متقدّم شیعه، وکیل چند تن از ائمه (علیهمالسلام) و واسطهی ارتباطی ایشان با شیعیان بوده است.
همچنین نجاشی و شرح حال نگاران دیگر، مانند شیخ طوسی و محمّدبن عمرکشّی، اوصاف بلندی را در بیان جایگاه او آوردهاند که هر یک به تنهایی، میتواند او را از بزرگان قوم قلمداد کند، مانند «شیخ القمیین» (7)، «وافد القمیین» (8)، «کبیر القدر» (9)، «خاصّهی أبی محمّد» (10) و... که توصیف نخست بر آن دلالت دارد که او بزرگ حوزهی قم است و تعبیر دوم، به معنای داشتن سمت نمایندگی از سوی قمیان، در درگاه ائمه معصومین (علیهمالسلام) است.
احمدبن اسحاق، جایگاه و منزلتی بزرگ داشته و از خواصّ اصحاب امام حسن عسکری (أبو محمّد) (علیهالسلام) بوده است. مقامی که تنها، تعداد اندکی از راویان بزرگ بدان نائل آمدهاند. در کنار همهی این منزلتها، او وکیل امام حسن عسکری (علیهالسلام) هم بوده است و امام مهدی (عجلالله تعالی فرجه الشریف) نیز این وکالت را ابقاء و استمرار بخشیده و تا آخر عمر پربرکتش، او را در این جایگاه نگاه داشته است. متون تاریخی متعددی حکایت از این وکالت دارد. (11)
در متون کهن و از رهگذر تأیید ائمه از وکلا و ثقات خویش، با متنهایی روبه رو میشویم که اطمینان ائمه (علیهمالسلام) را به احمدبن اسحاق به روشنی نشان میدهد. کشّی، در اختیار معرفة الرجال و نیز شیخ طوسی در «الغیبه»، از أبومحمّد رازی آوردهاند که وی و احمدبن أبی عبدالله برقی، در محلّه عسکر [سامرا] با هم بودهاند که پیکی از سوی امام (علیهالسلام) (12) میرسد و میگوید: احمدبن اسحاق أشعری و ابراهیم بن محمّد همدانی و احمد بن حمزة بن یسع، همگی ثقه هستند. (13)
همچنین امامان (علیهمالسلام)، مراقب اوضاع و احوال احمدبن اسحاق بوده و نیازهای او را با کمترین درخواست و به بهترین شکل برطرف میکردهاند. کشّی در «اختیار معرفة الرجال» و ابنشهرآشوب در «المناقب»، گزارشهای جداگانهای آوردهاند که هر چند به دو موضوع جدا از هم اشاره دارد، اما در این نکته مشترکند که امام حسن عسکری (علیهالسلام)، به نمایندگان دیگر خود فرمان و یا اجازه داده است که نیازهای مالی احمدبن اسحاق را برطرف سازند و یا مالی در اختیارشان نهند تا بدهیهای خود را بپردازد، و حتی در گزارش کشّی، جملهای از امام وجود دارد که با وجود آن که احمدبن اسحاق تقاضای وام کرده و قصد داشته که آن را پس از بازگشت از حج بپردازد، اما امام این مال را نوعی صله برای او دانسته و حتی افزوده است که پس از بازگشت، باز هم هدیهای دیگر به او خواهد داد. (14)
با یک نگرش تحلیلی به این گزارش، امانتداری و رعایت احتیاط در اموال مردم را نیز از سوی احمدبن اسحاق درمییابیم. او به مقتضای وکالت و ارتباط با امام، به طور مسلم توان بهرهگیری از اموال عمومی، همچون وقف و حتی داراییهای خصوصی امام را داشته و حتی برایش ممکن بوده است که با یک درخواست ساده از مردم قم، هزینهی سفر حج را که چندان هم زیاد نیست، به دست آورد، اما چشم بر همهی اینها میبندد و درخواست خود را تنها برای امام میفرستد، و طبعاً با جواب مثبت این نمونههای جود و سخاوت روبرو میشود. (15)
گفتنی است، نباید تصور کرد که ائمه (علیهمالسلام) فقط نیازهای مالی او را برطرف کردهاند. یک گزارش تاریخی از کلینی، نشان میدهد که ائمه (علیهمالسلام) حتی برای رفع دیگر نیازهای احمدبن اسحاق و حتی خویشان او، با کرامت تمام و به کار بردن ولایت تکوینی خویش، او را از مشکل بد خوابیدن و پسر عمویش را از بیماری برص رهانیدهاند. (16)
احمدبن اسحاق، این جایگاه و منزلت و به ویژه مقام وکالت را، با شایستگی تمام در دوران امامت امام مهدی (عجلالله تعالی فرجهالشریف) نیز حفظ نموده و حتی آن هنگام که به دلیل سالمندی و کهولت، تقاضای بازنشستگی میکند، امام زمان (علیهالسلام) به گونهای بسیار محترمانه به او میفهماند که نیازی به این درخواست نیست و چند صباحی بیشتر تا پایان عمر پربرکتش نمانده است. گزارش تفصیلی این موضوع را در کتاب دلائلالامامة، نوشتهی محمّدبن جریر طبری شیعی، یافتهایم، و گزارشهای مشابه و یا مختصر را میتوانیم در کتابهای دیگر بخوانیم. (17) ابنجریر طبری چنین آورده است:
و کان أحمدبن إسحاق القمّی الأشعری شیخالصدوق، وکیل أبی محمّد (علیهالسلام)، فلمّا مضی أبومحمّد (علیهالسلام) إلی کرامة الله (عزوجل)، أقام علی وکالته مع مولانا صاحب الزمان صلوات الله علیه، تخرج إلیه توقیعاته، و یحمل إلیه الأموال من سائر النواحی التی فیها موالی مولانا، فتسلمها، إلی أن استأذن فی المصیر إلی قمّ، فخرج الإذن بالمضیّ و ذکر أنّه لا یبلغ إلی قمّ، و أنّه یمرض و یموت فی الطریق، فمرض بحلوان و مات و دُفن بها رحمة الله؛ (18)
و احمدبن اسحاق اشعری قمی، بزرگ، راستین و وکیل امام حسن عسکری (علیهالسلام) بود و چون امام عسکری (علیهالسلام) به سوی کرامت الهی رفت، بر وکالت امام زمان (عجلالله تعالی فرجهالشریف) ماند، و توقیعهای امام به سوی او بیرون میآمد و اموال را از نواحی گوناگونی که دوستداران امام در آن جاها بودند، برای احمدبن اسحاق میآوردند و او، آنها را به امام تسلیم میکرد، تا آن که اجازه خواست به قم بازگردد و اجازه صادر شد، امّا امام فرمود که به قم نمیرسد و در میانهی راه بیمار میشود و جان میسپرد. احمد در حلوان بیمار گشت و همانجا درگذشت و به خاک سپرده شد.
اگرچه در این گزارش، درخواست احمدبن اسحاق برای بازگشت به قم به صورت اجمالی مطرح شده است، امّا گزارش خطیبی در کتابش، الهدایة الکبری که مربوط به شخص دیگری به نام أبوالحسن علیبن الحسن یمانی، پیک جعفربن ابراهیم است، در ذیل خود، مطلبی دارد که علت درخواست احمدبن اسحاق را توضیح میدهد. أبوالحسن علیبن حسن، پس از توقف سه روزه، به زیارت امام زمان نائل میشود و شاهد ورود نامهی احمدبن اسحاق است. او میگوید: احمد، در این نامه دو درخواست داشته است که یکی اجابت میشود، اما دربارهی درخواست دوم، امام به او چنین پاسخ میدهد:
إذا وافیت قمّ کتبنا إلیک فیما سألت.
و کانت الحاجة أنّه کتب یستعفی من العمل، فإنّه قد شاخ و لا یتهیّأ له القیام به، فمات بحلوان؛ (19)
چون به قم رسیدی، آنچه را خواستهای، برایت مینویسم.
و احمد در نوشتهاش چنین خواسته بود که چون پیر شده و توانایی انجام وظیفه ندارد، استعفایش را بپذیرد، اما در حلوان درگذشت. (20)
گفتنی است احمدبن اسحاق، در عرصهی خدمات اجتماعی، اثر مهم و ماندگاری نیز داردو آن، بنای مسجد مشهور امام حسن عسکری (علیهالسلام) در قم است. این مسجد که به امر امام حسن عسکری (علیهالسلام) بنا شده است، هماکنون آبادتر از گذشته برپاست و اخیراً در حال تجدید بنای کلی آن هستند. این مسجد، در چند صد متری حرم حضرت معصومه (علیها السلام) و در کنارهی رودخانه قم قرار دارد، و محل نماز جمعه و اعتکاف بوده است.
شخصیت علمی
بررسی جایگاه علمی فردی مانند احمدبن اسحاق که از راویان و محدثان نسبتاً پر روایت (با بیش از 130 حدیث) به شمار میآید، نیازمند توجه به استادان و مشایخ او، شاگردان و ناقلان حدیث از وی، و نیز کتابها و تألیفات اوست. همچنین کاوش در مضمون روایات پردامنه و احادیث منقول در موضوعات متنوع فقهی، کلامی، تفسیری و اخلاقی او، میتواند سیمای عالمانهی او را دقیقتر نشان دهد، تا ابعاد کوششهای علمی وی را دریابیم. خوشبختانه جناب آقای عبدی، بسیاری از این روایتها را در کتاب خود درباره احمدبن اسحاق آورده است. (21)
احمدبن اسحاق، در حوزهی قم بالیده و در حوزهی عراق نیز حضور پیدا کرده است. او نزد استادان متعددی حدیث خوانده و سپس آنچه را فراگرفته، به شاگردان خود منتقل کرده است. ما ابتدا نگاهی به استادان احمدبن اسحاق میکنیم و سپس به بررسی مختصر شاگردان و کتابهای وی میپردازیم.
استادان
یک نگاه ساده به اسناد دهها روایت بر جای مانده از احمدبن اسحاق، به سهولت نشان میدهد که او نزد سه امام بزرگ شیعه، یعنی امام جواد (علیهالسلام)، امام هادی (علیهالسلام) و امام حسن عسکری (علیهالسلام) شاگردی کرده و پاسخ سؤالهای خود را از ایشان دریافت مینموده است. این مسئله، به وسیلهی علم طبقات و رجال نیز تأیید میشود و برقی و شیخطوسی در کتابهای رجال خود، وی را از اصحاب این سه امام برشمردهاند.
گفتنی است شیخ طوسی، احمدبن اسحاق را در میان کسانی که از امام هادی (علیهالسلام) روایت کردهاند، نیاورده، امّا در فهرست خود، نام کتاب او، یعنی مسائل الرجال از امام هادی را ذکر کرده است و در کتابهای روایی خود مانند تهذیب الأحکام (22) روایت او را از امام هادی (علیهالسلام) گزارش کرده است و گزارشهای دیگر محدثان، مانند کلینی در کافی (23) و صدوق در التوحید (24)، جای تردید نمینهد که او از آغاز امامت امام هادی (علیه السلام) و حتی بیش از آن، در درگاه پدر بزرگوارش، امام جواد (علیهالسلام) جای تردید نمینهد که او از آغاز امامت امام هادی (علیهالسلام) و حتی پیش از آن، در درگاه پدر بزرگوارش، امام جواد (علیهالسلام)، حضور داشته است و حتی واسطهی حل مشکلات قمیان و طرح آنها به پیشگاه امام هادی بوده است. (25)
به جز امامان بزرگوار (علیهمالسلام)، احمدبن اسحاق، از بزرگانی مانند أبوهاشم جعفری (26)، هاشمالحناط (27)، عبداللهبن میمون (28)، زکریا بن محمّد (29) و نیز زکریابن آدم (30) و حسن بن عباس بن حریش، (31) از الفهرست طوسی (32) حدیث نقل کرده است. این همه، از راویان شناخته شده و برخی از آنها از بزرگان شیعه به شمار میآیند، اما نقل روایت احمدبن اسحاق از آنان چندان پرشمار نیست. دو استاد اصلی او را میتوان بکربن محمّدبن عبدالرحمان ازدی و سعدان بن مسلم دانست.
تعداد روایتهایی که احمدبن اسحاق از هر یک از این دو استاد بزرگ دارد، به تنهایی بیش از تعداد روایاتی است که از مشایخ دیگر خود نقل کرده است. این دو راوی شیعی، در قرن دوم هجری میزیسته و هر دو، صاحب تألیف و کتاب حدیثی بودهاند. نجّاشی، فهرست نگار متقدم شیعی، این دو تن را از معمّرین راویان و از اصحاب امام صادق و امام کاظم (علیه السلام) دانسته است. به تصریح همو، بکربن محمّد، از ثقات و وجوه طائفه شیعه بوده و سعدان بن مسلم هم، بنا به تصریح مؤلف کامل الزیارات، قائد [عصاکش] أبوبصیر، راوی بزرگ و صحابی نابینای امام صادق (علیهالسلام) بوده است. کثرت روایات احمدبن اسحاق از این دو تن، چنان است که میتوان گفت، احمد، کتابهای حدیثی هر یک از آنان را نقل کرده است. دلیل این ادّعا، سخنی است که نجّاشی در شرح حال «بکربن محمّد» آورده است. نجّاشی به روش معمول در کتابش، طریق خود را به آثار شخصیت مورد معرفی خود، ذکر میکند و در این مورد نیز، یکی از طریقهای خود را به بکربن محمّد چنین آورده است:
أخبرناه محمّدبن علی، قال: حدّثنا أحمدبن محمّدبن یحیی، قال: حدّثنا عبدالله بن جعفر الحِمَیری، قال: حدّثنا أحمدبن إسحاق، عن بکربن محمّد بکتابه؛
این طریق به روشنی نشان میدهد که احمدبن اسحاق، کتاب استادش، بکربن محمّد، را برای عبدالله بن جعفر حمیری، مؤلّف کتاب پرارزش قرب الاسناد روایت کرده است. امری که دربارهی سعدان بن مسلم نیز بسی محتمل است، هر چند دربارهی او تصریحی این چنین نداریم.
این نگاه گذرا به استادان احمدبن اسحاق و به ویژه نقل و قرائت کتابهای حدیثی، نشان میدهد که احمدبن اسحاق، حداقل در یک برههی زمانی از عمر خود، زندگی علمی داشته است و اگر حاصل این تلاشها بیشتر به صورت نقل حدیث نمود کرده و کمتر کتابهایی مانند دیگر راویان از خود بر جای نهاده، معلول دو امر است: کمی صدور روایت در عهد ائمه متأخر (علیهمالسلام) و مسئولیتهای اجتماعی احمدبن اسحاق؛ زیرا در عصر ائمه متأخر (علیهمالسلام) که بیشتر دوران آن به محاصره و حبس و غیبت سپری شد، تعداد روایتهای صادر شده از امامان معصوم شیعه، در مقایسه با راویان امام باقر (علیهالسلام) و امام صادق (علیه السلام) که عصر آزادی ائمه و شکوفایی و رونق حدیث است اندک بوده و بیشترینهی کار این بزرگان، به تصحیح و پالایش احادیث و جداسازی سره از ناسره آنچه از پدران و اجداد بزرگوارشان به جای مانده، سپری شده است. فعالیتی که پیشتر، آن را در مقالهی عرضهی حدیث نمایانده و نمونههایش را برشمردیم.
از سوی دیگر، شخصیت اجتماعی احمدبن اسحاق و وکالت او، وظایفی را بر عهدهی او مینهاده است که برطبق عرف جامعه، بخشی از اوقات او را از کارهای علمی منصرف و به کارهای اجتماعی معطوف میداشته است که به گوشهای از آن، در بخش مربوط به شخصیت اجتماعی وی اشاره شد.
شاگردان
محور و عرصهی دیگری که میتواند فعالیت علمی یک دانشمند را برنماید، تربیت شاگردان و تداومبخشی به حلقهی نقل و انتقال دانش است. احمدبن اسحاق در این زمینه نیز کوشیده است. او بیش از ده شاگرد اصلی و شناخته شده دارد که به تنهایی نشان دهندهی عظمت علمی اوست.
شاگردی کسانی مانند أبوعلی، احمدبن ادریس أشعری، مؤلف عالی مقام کتاب بزرگ النوادر، عبدالله بن جعفر حمیری، مؤلف مشهور کتاب گرانسنگ قربالاسناد سعدبن عبدالله اشعری، صاحب کتابهای متعدد و پربرگ به تنهایی میتواند بزرگی احمدبن اسحاق را نشان دهد. هر کدام از این سه تن محدّث و مؤلف کتابهای بزرگ حدیثیاند و از زمرهی استادان مشهور حوزهی پررونق قم به شمار میروند و این، به آسانی ثابت میکند که احمدبن اسحاق در یکی از بهترین و ژرفترین حوزههای حدیثی شیعه، یعنی قم، حلقهی درسی فعال و بارور داشته و صاحب کرسی استادی بوده است. افزون بر این سه شاگرد بزرگ، ما میتوانیم نام شاگردان دیگر احمدبن اسحاق را از طریق مراجعه به اسناد و طرق روایات چنین فهرست کنیم:
-ابوسعید مراغی.
-ابوعلی احمدبن إدریس أشعری.
- احمدبن محمّدبن عیسی أشعری.
- احمدبن علی بن ابراهیم.
- حسینبن محمّدبن عامر.
- حسینبن محمّد أشعری.
- سعدبن عبدالله أشعری با بیش از 36 تألیف (33).
- عبدالله بن عامر أشعری.
- ابراهیمبن هاشم.
- علیبن ابراهیم بن هاشم.
- علیبن احمد زراری.
- علیبن سلیمان زراری.
- علیبن الحسن.
-محمّدبن جعفر بن بطّه، فرد اخیر، بیشترین روات را از احمدبن اسحاق نقل کرده و از اساتید کلینی نیز هست.
-محمّدبن حسن بن فروخ صفّار، مؤلّف بصائر الدرجات.
-محمّدبن یحیی که از بزرگان قم و استاد کلینی است.
کتابها و احادیث
فهرست نگاران متقدم شیعه، مانند نجاشی و شیخ طوسی، چند کتاب را به احمدبن اسحاق نسبت دادهاند که برخی از آنها، چنین نام دارد: علل الصلاة، علل الصوم، مسائل الرجال لأبی الحسن الثالث.
امّا با توجه به برخی قرینهها، میتوان دو کتاب علل الصلاة و علل الصوم را یک کتاب دانست و یک عنوان را تصحیف عنوان دیگر دانست؛ زیرا هر یک از دو فهرست نگار مشهور شیعه، یعنی شیخ طوسی و نجّاشی، در فهرستهای خود فقط یکی از این دو را نام برده، ولی به یک شکل، آن را توصیف کرده و گفتهاند: «کتاب بزرگی است».
همچنین طریق وصول هر دو کتاب از یک نفر، یعنی سعدبن عبدالله آغاز میشود. به احتمالی نه چندان دور از واقع، گزارش شیخ طوسی، یعنی علل الصلاة، درستتر از گزارش نجاشی مینماید؛ زیرا تعداد روایات منقول از احمدبن اسحاق در فصل سوم از کتابهای کافی و تهذیبالاحکام بسیار اندک است، اما همین دو کتاب، بیش از ده حدیث از احمدبن اسحاق در ابواب مربوط به صلاة نقل کردهاند.
دربارهی کتاب مسائل الرجال هم باید اشارهای کوتاه به این گونه کتابها داشته باشیم.
کتابهایی با این نام، گردآورندهی پرسشهای راویان و عالمان پراکنده در شهرها، از امام معصوم (علیه السلام) زمان خویش بوده است. به طور معمول، گردآورندهی این سؤالها، خود، از زمرهی عالمان و راویان و رسانندهی سؤالها به امام و ارتباط دهندهی شیعیان با ایشان بوده، و این مسئله دربارهی شخصیت مورد بحث ما نیز صدق میکند. او، هم به صورت شفاهی پرسشهایی را از امام (علیهالسلام) میپرسیده و پاسخ میگرفته، و هم مسئول ایصال نامههای مشتمل بر استفتائات شرعی به امام و دریافت پاسخ کتبی و ارجاع آنها به پیروان و شیعیان بوده است.
یک سند تاریخی در این میان، گزارشی است که صدوق به نقل از محمّدبن عبدالجبار میآورد. او میگوید که یکی از اصحاب ما نامهای نوشت و به وسیلهی احمدبن اسحاق به امام هادی (علیهالسلام) رساند. او در این نامه دربارهی پرداخت زکات به برادران [دینیاش] سؤال کرده، امام پاسخ او را داده است.
گزارش دیگر، نشان از آن دارد که احمدبن اسحاق، خود، به طور مستقیم به نامهنگاری پرداخته و سؤالی را که از وی پرسیدهاند و یا خود داشته، در نامه نوشته و برای امام (علیهالسلام) فرستاده است.
کلینی در کافی، روایتی را از احمدبن ادریس نقل میکند که مکاتبهی احمدبن اسحاق و پرسش او را از امام هادی (علیهالسلام)، دربارهی امکان دیدن خدا نقل میکند. از پرسش احمدبن اسحاق چنین فهمیده میشود که او خود معتقد به امکان دیدن نیست، بلکه این سؤال را برای حلّ اختلاف و دو دستگی مردم در این زمینه و اتمام حجّت فرستاده است.
کلینی، گزارش دیگری نیز در این زمینه آورده است. این گزارش که در کتاب الحجّة است، مکاتبهی احمدبن اسحاق را با امام حسن عسکری (علیهالسلام) نشان میدهد. ما چند سطر آغازین این گزارش را میآوریم، تا دقت و احتیاطکاری راویان پیشین و به ویژه محدّثان قم را در مکاتبات، به صورت محسوستری درک میکنیم.
محمّدبن یحیی، عن أحمدبن إسحاق، قال: دخلت علی أبی محمّد (علیهالسلام) فسألته أن یکتب لأنظر إلی خطّه فأعرفه إذا ورد، فقال: نعم، ثمّ قال: یا أحمد، إن الخطّ سیختلف علیک من بین القلم الغلیظ إلی القلم الدقیق، فلا تشکّنّ؛
احمدبن اسحاق میگوید: بر امام حسن عسکری (علیهالسلام) درآمدم و از او خواستم که بنویسد و من به خطّ او بنگرم تا چون نوشتهای رسید، آن را بشناسم. امام هم پذیرفت و سپس گفت: ای احمد، خط، به دلیل نازک و کلفت بودن قلم، تفاوتهایی مییابد که نباید تو را به تردید بیفکند.
بقیهی گزارش نشان میدهد که امام، متنی را به دقت و به دست مبارک خویش، با قلم نگاشته و سپس قلم را به نشانهی تبرک و به درخواست باطنی و ابراز نشدهی احمدبن اسحاق، به او هدیه کرده است.
در همین گزارش، وجههی دیگری از فعالیت احمدبن اسحاق رخ نموده است و آن، عرضهی حدیث بر امام است. احمدبن اسحاق، با تسلّط به احادیث متعدد نقل شده از ائمهی پیشین، دربارهی چگونگی قرار گرفتن بدن هنگام خواب، آنها را بر امام حسن عسکری (علیهالسلام) عرضه میکند و جویای صحّت و درستی آنها میگردد، تا وضعیت خود را با آنها بسنجد.
در پایان این بخش، تذکر این نکته لازم است که احادیث احمدبن اسحاق به هیچروی منحصر به یک موضوع و یک رشتهی خاصّ علمی نیست و او، در بسیاری از علوم مختلف، مانند کلام، فقه و اخلاق، سؤال پرسیده و یا حدیث نقل کرده است و این، نشان از گستردگی دانش او دارد.
تنوع معنایی احادیث احمد بن اسحاق، حتی به موضوع دعا و زیارات نیز دامن میکشد و یک مراجعهی ابتدایی و ساده به احادیث منقول او در کتابهای اصلی حدیث شیعه، مانند کافی، این ادعا را ثابت میکند؛ هر چند فزونی نسبی احادیث فقهی وی را نمیتوان انکار نمود.
تاریخگذاری احمدبن اسحاق اشعری
هر چند در گذشته، تاریخ تولّد و وفات به صورت دقیق امروزین مورد توجه نبوده است و همهی شرححالنویسان، خود را موظّف نمیدیدهاند که این تاریخها را به صورت خاص در شرح حال بزرگان درج کنند، اما در علم رجال و فنّ طبقات، راههایی وجود دارد که میتوان با به کارگیری آنها، دورهی زندگی یک راوی و محدّث را به صورت تقریبی معیّن کرد. این طریقه، براساس طبقهبندی راویان و در نظر گرفتن حلقههایی از سلسلهی استادان و شاگردان که هر کدام، یک بازهی زمانی حدود سی تا سی و پنج سال را پوشش میدهد، به صورت اجمالی به ما امکان این ادعا را میدهد که بگوییم احمدبن اسحاق، از دهههای آخر قرن دوم تا ربع سوم قرن سوم هجری میزیسته است؛ زیرا استادان مشهور او، از بزرگان نیمهی دوم قرن دوم هجری و شاگردان او، از راویان نیمهی دوم قرن سوم هجری هستند. گفتنی است این طریقه، براساس عمر متعارف گذشتهی انسانها، یعنی یک دورهی هشتاد ساله که حدود نیمی از آن به بازدهی و تدریس و آموزش دیگران سپری میشود، طراحی گشته و اشخاصی که عمری بسیار کوتاه داشته و یا جزو معمّرین بوده، از این قاعده استثناء میشوند. از این رو، کتابهای انساب و رجال، به صورت معمول به این استثناها اشارهای دارند و چون هیچ کتابی، احمدبن اسحاق را جزو معمّرین نشمرده است، میتوان با سود جستن از همین قاعده، دوره او را تخمین زد.
تطبیق این قاعده، بر احمدبن اسحاق نیز امکانپذیر است؛ زیرا سه شاگرد مشهور او را میشناسیم که سالهای وفات آنها در کتابهای رجالشناسی، مکتوب است. نخستین آنها، محمّدبن صفار فروخ قمی است که محدّثی مشهور و مؤلّف کتاب بصائر الدرجات است. او به تصریح نجاشی، در سال 290 هجری درگذشته است.
شاگرد دوم، سعدبن عبدالله اشعری است که او نیز محدثی مشهور و صاحب دهها کتاب بوده و براساس آنچه نجاشی گزارش میدهد، سال 299 یا 301 هجری قمری درگذشته است.
شاگرد سوم، أبوعلی احمدبن ادریس اشعری است که وی نیز از بزرگان و محدثان قم بوده و سال فوت او نیز، مضبوط است. او، در سال 306 هجری قمری از دنیا رفته است. حال اگر بر اساس این تاریخها، یک حلقهی 35 ساله به عقب بازگردیم، به همان دهههای آغازین نیمهی دوم قرن سوم هجری میرسیم.
مؤید این سخن، شاگردی کسانی نزد احمدبن اسحاق است که از زمرهی استادان کلینی هستند، مانند محمّدبن یحیی العطار و علیبن ابراهیم بن هاشم؛ زیرا میدانیم که کلینی در سال 329 یا 328 درگذشته است و چون کلینی با احمدبن اسحاق دو حلقه فاصله دارد، حدود هفتاد سال به عقب بازگشته و به حدود سالهای 260 میرسیم و این، نتیجهی قبلی را استوارتر میسازد.
دنبالهی این قاعده، در به دست آوردن دورهی استادان و مشایخ احمدبن اسحاق، پی گرفته میشود. در بخش استادان، به این موضوع اشاره شده که احمدبن اسحاق، دو استاد اصلی و بزرگ داشته است، یعنی بکربن محمّد ازدی و سعدان بن مسلم که هر دو، در روزگار امام صادق (علیهالسلام) و امام کاظم (علیهالسلام) میزیستهاند و چون امام کاظم (علیهالسلام) در سال 183 رحلت کرده است، پس این دو، باید در دهههای میانی قرن دوم به بعد صاحب کرسی استادی بوده باشند. از سوی دیگر، احمدبن اسحاق برای تحمل و قرائت حدیث نزد این دو، باید حدود دو دهه از عمرش را پشت سرگذاشته و این بدان معناست که وی باید در ربع سوم از نیمهی دوم قرن دوم هجری به دنیا آمده باشد؛ زیرا براساس علم طبقات، احمدبن اسحاق باید از راویان امام رضا (علیهالسلام) حدیث نقل کند و به اصطلاح از امام صادق (علیهالسلام) و امام کاظم (علیهالسلام) و راویان بزرگی که این دو امام را درک کردهاند، دو طبقه متأخر است اما تصریح نجاشی به معمّر بودن این دو استاد بزرگ را داریم و گذشت که معمرین استثنای قاعده هستند و میتوانند دو طبقه را پوشش دهند، میتوانیم احمدبن اسحاق را از شاگردان آخر عمر این دو تن بدانیم، یعنی همان ربع آخر قرن دوم هجری، و چون باید احمدبن اسحاق در این دوره، حدود بیست ساله باشد، پس تولدش در ربع سوم قرار میگیرد.
براین اساس، استاد دیگر احمد بن اسحاق، یعنی عبدالله بن میمون که او نیز از اصحاب امام صادق (علیهالسلام) است، باید معمر بوده باشد و یا میان او احمدبن اسحاق در تنها سند به دست آمده، واسطهای بوده که حذف شده است. این مسئله، با اندکی تفاوت، دربارهی زکریابن محمّد نیز صادق است.
بقیهی اساتید احمدبن اسحاق، مانند زکریا بن آدم و حسنبنعلی بن حریش و داوود بن قاسم جعفری، همگی از اصحاب امام رضا (علیهالسلام) و یا حتی امام جواد (علیهالسلام) به شمار میروند و همان یک طبقه را فاصله دارند و از اینرو، تأیید کنندهی نتیجهی قبلی هستند؛ زیرا وفات امام رضا (علیهالسلام) سال 203 هجری است و امام جواد (علیهالسلام) نیز در سال 220 هجری رحلت کرده و بر این اساس، راویان و اصحاب این دو امام بزرگ، در دهههای آغازین قرن سوم میزیسته و شاگردان آنان مانند احمدبن اسحاق اشعری، تا دهههای میانی قرن سوم و پس از آن زنده بودهاند.
میتوان قرینههای دیگری نیز برای اثبات این ادّعا ارائه داد که در پی میآید.
قرینهی نخست
رجالشناسان شیعه، همگی اتفاق دارند که احمدبن اسحاق از اصحاب امام جواد (علیهالسلام) بوده است. تاریخ نیز میگوید که امام جواد (علیهالسلام) پس از شهادت پدرش امام رضا (علیهالسلام) در سال 203 و مرگ مأمون، از خراسان، به مدینه بازگشت. اما معتصم، جانشین مأمون، پس از آن که به بغداد آمد، امام را به آنجا احضار کرد و در همانجا هم به شهادت رساند.
مجموعه دو نکته، نشان میدهد که احمدبن اسحاق در دهههای آغازین قرن سوم، سالهای خردسالی را پشت سرنهاده و توانسته است از معهد و محلّ تولد خود، قم، مهاجرت کند و در طلب حدیث و علم صحیح، فرسنگها راه بپیماید و در عراق و در جوار درگاه امام جواد (علیهالسلام) که در سالهای 203 تا 220 هجری قمری سکّان امامت شیعه را عهدهدار بوده، بزید و از خرمن علم او توشه برگیرد، و چون این امر به طور معمول برای اشخاصی اتفاق میافتد که حداقل چند دهه از عمر خود را پشت سر نهاده، میتوانیم به سادگی نتیجه بگیریم که وی دردهههای آغازین قرن سوم در سنّ تحمّل و شنیدن روایت بوده است و این امر به صورت متعارف، تولد او را در دهههای پایانی قرن دوم محتمل مینماید.
گزارش رجالشناسان شیعه از زاویهای دیگر، دههی آخر عمر احمدبن اسحاق را مینمایاند،
احمدبن اسحاق، به تصریح سه رجالشناس بزرگ پیشین، از اصحاب امام حسن عسکری و بلکه از اصحاب و یاران ویژهی حضرتش است و از سوی دیگر، میدانیم که امام حسن عسگری (علیهالسلام) از سال 253 تا 260 هجری قمری، عهدهدار امر خطیر امامت بوده است. این دو آگاهی، در کنار هم، به ما نشان میدهد احمدبن اسحاق در سالهای 250 تا 260، یعنی دههی آغازین نیمهی دوم قرن سوم هجری، در سنین کمال به سر میبرد و تا بدانجا پیش رفته است که جزو خواصّ اصحاب امام زمان خویش، به شمار میآید. امری که با اسنادی تاریخی و مکرّر تأیید و تأکید میشود و به بخشی از آنها در ضمن مقاله، اشارههایی شده است. مطلب قابل ارائه در اینجا، چگونگی توصیف رجال شناسان از اوست.
نجاشی و طوسی، هر دو، او را «وافد القمیین» ، یعنی نمایندهی قمیان میدانند و گزارشهای تاریخی نشان میدهد که هدیهها، وجوهات، نامهها و سؤالهای اهل قم، از طریق او به امام حسن عسکری (علیهالسلام) میرسیده است و افزون بر این ها، وی، وکالت امام را عهدهدار بوده است، همهی اینها، نشان از آن دارد که احمدبن اسحاق در روزگار امامت امام حسن عسکری، جزو بزرگان حوزهی قم بوده است، به ویژه اگر تعبیر دیگر شیخ طوسی را در نظر آوریم و آن را ناظر به همین دوره بدانیم. شیخ طوسی، احمدبن اسحاق را «شیخ القمیین» نیز خوانده است، تعبیری که در زبان و فرهنگ عرب، برای اشخاص مسنّ به کار میرود و در زبان محدّثان نیز، به استادی باتجربه اطلاق میشود که شاگردانی متعدد و گاه بزرگ دارد.
قرینهی دوم
شیخ طوسی، بیرون آمدن توقیعی را به سوی أبومحمّدرازی و احمدبن أبی عبدالله گزارش میدهد که در مدح و توثیق صریح احمدبن اسحاق، به همراه ابراهیم بن محمّد همدانی و احمدبن حمزهی بن یسع است. در متن گزارش، به صراحت از امام زمان نام برده نشده است و توقیع را به «الرجل» نسبت میدهد که نام تقیهای و پوششی است و بنا به آنچه در گزارشهای مشابه آن آمده، میتواند عنوانی برای امام حسن عسکری (علیهالسلام) [م 260] باشد که در پادگان نظامی سامرا تحتنظر بوده است، اما اگر هم امام حسن (علیهالسلام) منظور نباشد، این گزارش، به دلیل حضور احمدبن أبی عبدالله در آن که همان برقی، مؤلف کتاب محاسن است، میتواند ادعای ما را تأیید کند؛ زیرا برقی به تصریح نجاشی، در سال 274 یا 280 هجری قمری درگذشته است و چنین واقعهای، باید قبل از این سالها اتفاق افتاده باشد که به معنای حضور احمدبن اسحاق در دهههای آغازین نیمهی دوم قرن سوم هجری است.
قرینهی سوم
این قرینه، هر چند که به قوّت دو قرینهی قبلی نیست، اما فایدهی مهم آن، آشنایی با گوشهای از ابعاد شخصیتی این راوی بزرگ است و آن مسئله، ارتباط ویژه با امام مهدی (عجلاللهتعالی فرجهالشریف) میباشد. مسئلهای که اصل آن، اختلافی است و نیاز به اثبات دارد، اما اگر توانستیم آن را اثبات کنیم، آنگاه به سهولت نشان میدهد که احمدبن اسحاق، در سالهای آغازین غیبت صغرا، یعنی سالهای 260 به بعد حضور داشته و مدعای ما دربارهی دورهی عمر او را تأیید و اثبات میکند که او از اواخر قرن دوم تا دهههای آغازین نیمهی دوم قرن سوم میزیسته است.
ما حداقل سه گزارش تاریخی داریم که این حضور را نشان میدهد. گزارش نخست از کتاب کافی و مربوط به نائب اول امام زمان (علیهالسلام)، یعنی عثمانبن سعید عمری است. در این گزارش، کلینی به واسطهی دو تن از اساتید خود، از عبداللهبن جعفر حمیری نقل میکند که وی و عمری و احمدبن اسحاق در مجلسی گرد میآیند و او به اشارهی احمدبن اسحاق از عمری میپرسد که آیا او جانشین ابومحمّد، امام حسن عسکری (علیهالسلام) را دیده است یا نه؟ و عمری سوگند یاد میکند و پاسخ میدهد که او را دیده است و سپس برای آن که نشان دهد که این جانشین چندان هم کودک و خردسال نیست، دستش را به حالت خاصی در میآورد و میگوید، گردن مبارک امام این گونه است که شارحان کافی، آن را کنایه از بزرگی نسبی امام زمان (علیهالسلام) دانستهاند و چون عبدالله حمیری از نام مبارک حضرتش میپرسد، عمری از پاسخ استنکاف مینماید و دلیل آن را این میداند که چون امام حسن (علیهالسلام) درگذشته و فرزندی [به حسب ظاهر] بر جای ننهاده و میراثش به ناحق به کسان دیگر رسیده، اگر نام امام زمان گفته و مشهور شود، در طلبش بر آیند و این، مسئلهساز است.
گزارش دوم کلینی نیز به همین دوره و مسئله رساندن مال وصیت شده برای ناحیهی [امام معصوم (علیهالسلام)] است. در این گزارش میخوانیم که حسنبن نضر و أبوصدام و گروهی از وکیلان امام حسن عسکری (علیهالسلام)، پس از درگذشت ایشان، در پی جستجو از جانشین امام روان میشوند و حسنبن نضر به بغداد میآید و برخی از وکیلان، اموال در دست خود را برای او میآورند. از جملهی این وکیلان، احمدبن اسحاق است که همهی آنچه را با خود داشته، میآورد و چون حسن بن نضر شگفتزده و در اندیشه میشود، رقعهای از سوی امام زمان (علیهالسلام) میرسد و به او فرمان میدهد که چگونه و از چه طریقی و چه هنگام اموال را به او برساند.
گزارش سوم، به ماجرای بازگشت احمدبن اسحاق از عراق به ایران گره خورده است که در بخش دیگر از مقاله، بدان اشاره شده و جای تکرار ندارد. در این گزارش، آمده است احمدبن اسحاق در نامهای به امام زمان (علیهالسلام) خواسته تا به دلیل شیخوخیت و عدم آمادگی، استعفای او را از شغل سنگین وکالت بپذیرد. این درخواست و علت آن به راحتی، مدعای ما را ثابت میکند که احمدبن اسحاق در سالهای آغازین غیبت صغرا، در سالهای پایان عمر خویش بوده است.
گفتنی است این سه گزارش، به وسیلهی دو تصریح از رجالشناسان متقدم، تأیید میشود. کشّی و شیخ طوسی، هر دو تصریح نمودهاند که احمدبن اسحاق پس از وفات امام حسن عسکری (علیهالسلام) نیز حیات داشته، و حتی شیخ طوسی در الفهرست بیان کرده که احمدبن اسحاق، تشرّف حضوری به خدمت امام نیز داشته و توفیق ملاقات حضرتش را یافته است. شیخ صدوق نیز در کتاب کمالالدین، نام وی را در شمار کسانی که امام زمان (علیهالسلام) را رؤیت کردهاند، آورده است.
اشکال محتمل در این جا، متوجه استدلال به تصریحهای مربوط به رؤیت و تشرّف آن است. بدینگونه که رؤیت احمدبن اسحاق را در دورهی کودکی امام زمان (علیهالسلام) و براساس گزارشی بدانیم که خود، آن را برای سعدبن عبدالله اشعری بیان داشته است و سپس او، آن را برای علیبن عبدالله وراق بازگو کرده و سپس به شیخ صدوق رسیده است.
پاسخ ما این است که اولاً این اشکال به گزارش کشّی وارد نیست و او صریحاً گفته است:
أحمدبن إسحاق بن سعد القمّی، عاش بعد و فاة أبی محمّد (علیهالسلام)؛
احمدبن اسحاق، پس از درگذشت امام حسن عسکری (علیهالسلام) نیز زیست.
و ثانیاً چون امام عصر (عجلاللهتعالی فرجهالشریف) در سال 256 به دنیا آمده است، کودکی حضرتش، در دو دهه آغازین نیمهی دوم قرن سوم هجری قرار میگیرد و به مدعای ما خللی وارد نمیآید.
ــــــــــــــــــ
پینوشتها:
1.ر.ک: فهرست أسماء مصنّفی، نجاشی، ص 91، ش 225، الفهرست، طوسی، ص 70، ص 78، قاموس الرجال، تستری، ج 1، ص 393، ش 291؛ تستری احتمالات دیگری در نسب اجداد احمدبن اسحاق ابراز کرده است.
2.ر.ک: فهرست نجاشی، ص 72، ش 174 و ص 279، الفهرست، ص 55، ش 55 و ص 158، ش 397.
3.فهرست نجاشی، ص 280، ش 739.
4.کافی، ج 5، ص 152، ح 17.
5.ر.ک: فهرست نجاشی و دیگر کتب رجال ذیل عنوانهای اسحاق بن آدم، احمدبن ادریس و احمدبن محمّد بن عیسی، احمدبن عبدالله بن عیسی بن الحسن و ...
6.فهرست نجاشی، ص 73، ش 174.
7.ر.ک: الفهرست، ص 70، ش 78؛ فهرست نجاشی، ص 91، ش 225.
8. همان.
9. همان.
10. همان.
11.ر.ک: کتاب سازمان وکالت، ؟؟؟.
12.در متن گزارش کلمه «الرجل» است که به احتمال فراوان منظور از او، امام حسن عسکری (علیهالسلام) میباشد، زیرا همین تعبیراز سوی ابو محمّد رازی دربارهی امام حسن عسکری (علیهالسلام) در گزارشهای مشابه به کار رفته است. کشی، ش 1008 تا 1010.
13. غیبت، طوسی، ص 417، ح 395، اختیار معرفة الرجال، ص 600، ش 1053.
14.اختیار معرفة الرجال، ص 599، ش 1051.
15.برای آگاهی از اختیار و تسلط او بر اموال، ر.ک: کافی، ج 7، ص 10، ح 7 و 1، 4، 517.
16.کافی، ج 1، ص 514، ح 27؛ دلائل الإمامة، طبری، ص 420، ش 383.
17. ر.ک: الهدایة الکبری، خصیبی، ص 372.
18.دلائل الإمامة، ص 503 و ر.ک: مدینة المعاجز، ج 8، ص 97.
19.الهدایة الکبری، حسین بن حمدان خصیبی، ص 372.
20.حلوان نام مشترک چندین شهر و روستا در ایران و عراق است. مقصود در اینجا شهر سرپل ذهاب در میانه راه کرمانشاه به قصر شیرین است. مرقد احمدبن اسحاق در مجاورت این شهر، زیارتگاه بسیاری از راهیان کربلا است.
21.ر.ک: ستاره سرپل ذهاب، انتشارات فقه، 1385، بیجا.
22. تهذیبالأحکام، ج 9، ص 192، ح 772.
23.الکافی، ج 1، ص 97.
24.التوحید، صدوق، ص 109.
25.ر.ک: دلائل الامامه، طبری، ص 419، ح 383؛ معجم رجال الحدیث، خویی، ج 2، ص 47، شمارهی 433.
26.الکافی، ج 1، ص 328، ح 2.
27.کتاب من لا یحضره الفقیه، مشیخه، ج 4، ص 1، ح 944.
28.همان، ج 2، ص 4، ح 214.
29.تهذیب الاحکام، ج 9، ص 3، ح 221.
30.کتاب من لایحضره الفقیه، مشیخه، ج 4، ص 4، ح 74.
31.بصائر الدرجات، ص 152، ح 6، و ص 300، ح 15.
32.الفهرست، طوسی، ص 105، شمارهی 891.
33. ر.ک: کمالالدین و تمام النعمه، ج 2، ص 454.
منبع: پایگاه اینترنتی راسخون