نگاهی گذرا به مبانی و تفاوتها در فقه زنان(1)
معارف دینی، دارای ماهیتی نظاممند بوده و عناصر آن، حلقههایی از یك زنجیر به هم پیوستهاند. بخشی از آنها مبنا و پایه برخی دیگر بوده و آگاهی از همه این نظام، بهترین راهبرد برای درك و توجیه عناصر آن است.
مبانی نظری دین، مانند مقولات خاتمیت دین، جامعیت آن، چگونگی تعامل آن با دانش بشری، قواعد كلیای هستند كه تا جزئیترین فروع دین را پوشش میدهند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : دوشنبه 1396/10/11 ساعت 13:43

وجود هدف واحد از مجموعه دین، كه تربیت انسانی دین باور و دین ورز و جهتدهی او به سوی سعادت الهی است، اجزای مختلف آن را برای رسیدن به هدف مزبور، چنان نظاممند میسازد كه غفلت از برخی اجزا و نگاه انتزاعی و جزئی به برخی دیگر، آدمی را هرگز به هدف مورد نظر نمی رساند.
هر بخشی از تقسیمات پیش گفته نیز خود دارای نظام بوده و ملاحظه همه اجزای درونی آنها با هم، واقعیت اصلی هر جزء را آشكار خواهد ساخت؛ مثلاً از دیدگاه دین، زن جزئی از نظام تكوینی آفرینش بوده، و جایگاه تعریف شده روشنی دارد و با دیگر اجزای خلقت، در تعامل
است. داراییها و مجموعه هستیهای كمالی او و هم چنین آن چه ندارد، برای او قالب ویژهای را فراهم آورده است كه بخشی از آن، از مظاهر و مقتضیات هویت انسانی او بوده و بخشی دیگر نیز وامدار قالب جسمانی و زنانه او است. شناخت این جایگاه و تصدیق گزارههای توصیفی در این باره، به ما كمك میكند كه نظام ارزشی دین را درباره زن بپذیریم و احیاناً به برخی اصول اخلاقی مشترك بین او و مرد و برخی اصول اخلاقی ویژه به خود او معتقد گردیم؛ همانطوركه ممكن است در نظام فقهی و حقوقی، به حقوق و تكالیف مشترك و مختص هردو برسیم.
بههرحال، پس از ترسیم این مراحل است كه جایگاه نظام حقوقی دین معلوم میشود. پس از تعیین جایگاه، نوبت به تاكید بر این حقیقت میرسد كه فقه نظاممند ما، یعنی نظام حق و تكلیفی كه خاصیت نظاممندی آن، ذاتی آن است، به گونهای است كه تعادل و تناسب لازم را بین حق و تكلیف به وجود آورده است. شناخت دقیق حقوق، مرهون شناخت واضحی از تكالیف است كه هر یك، توجیهگر دیگری است.
نكته گفتنی در این جا این است كه هر سه نظام مزبور، آموزههایی ثابت و تغییر ناپذیردارند كه مقتضای خاتمیت دینند و چون هرسه نظام، درپی تأمین سعادت موجودی به نام انسان هستند ـ كه اساساً با متغیرهای مختلف در ارتباط است و عوامل متعددی میتوانند در تغییر ساختارهای فردی و اجتماعی او مؤثر باشند ـ قطعاً با ظرفیتهای تاریخی و اجتماعی یا تغییراتی كه در بستر زمان و مكان رخ میدهد، مرتبط خواهند بود.
جوامع انسانی با تأثیری كه بر یكدیگر دارند، به سان حقیقت سیالی عمل میكنند كه در هر عصر و زمان، بخشی از هویت خود را نشان میدهد. از این رو غفلت از این متغیرها و تأثیری كه بر انسان میگذارند، دین و دیندار را از هماهنگی با شرایط نو باز میدارد.
البته روشن است كه قدرت اختیار و انتخاب انسان، او را از شباهت به موجودی كاملاً منفعل و متأثر دور میسازد و جنبه فعالیت و اثرگذاری او را به رخ همه عوامل تغییردهنده میكشاند. بنابر آن چه گذشت، مقتضای جامعیت دین نیز این است كه از تأثیر زمان و مكان، در استنباطهای مختلف دینی، به ویژه استنباطهای فقهی غافل نباشیم؛ ولی باید دانست كه یكی از سختیها و مراحل مشكل فقه پویا و اجتهاد زنده، همین است كه در عین توجه به متغیرها از عنصر ثبات دین فرو نكاهد.
اكنون اگر نظامهای سهگانه مزبور، درست آموزش داده شوند، با شناخت دقیق اصول شخصیت زن مسلمان، میتوان امیدوار بود كه الگوهای مختلف از زن مسلمان را در همه محورهای زندگی فردی و اجتماعی ارائه داد؛ یعنی با توجه به همان منابع دینی و دقت در آخرین دستاوردهای علوم، مانند زیستشناسی، روان شناسی و روان شناسی اجتماعی، میتوان الگویی مناسب برای زندگی فردی، زندگی خانوادگی، روابط اجتماعی، اشتغال، تحصیل و... ارائه كرد. در مرحله بعد هم باید تلاش كرد كه الگوها را اصل قرار داده و قانون گذاران، برنامهریزان و سیاستگذاران، متولیان فرهنگی و كارشناسان را به سوی آن سوق داد.
پس از بیان این مقدمه و اذعان و اعتراف به لزوم نگاه جدی به مباحث نظری و مبنایی دین، همه آنها را به عنوان اصول موضوعه و پذیرفته شده در نظر میگیریم و به اصل بحث، كه توجیه نظام فقهی اسلام درباره زن است، وارد میشویم. هدف از این بحث، رسیدن به دیدگاه روشنی درباره تفاوتها و اشتراكات فقهی و حقوقی، در محدوده احكام زن و مرد است. برای رسیدن به این هدف، بر اساس اصل ارتباط نظامهای سهگانه، ناچاریم بحث خود را از نظام تكوینی و گزارههای توصیفی، با رویكرد مباحث زنان آغاز و در هر مورد، مصادیقی را از دو نظام ارزشی و حقوقی مطرح كنیم تا ادعای خود را درباره نظامهای سهگانه، بهتر به اثبات برسانیم.
نظام تكوین، خاستگاه تشریع
یكی از مبانی و اصولی كه در فهم و تعبد به دستگاه شریعت، به ویژه در محور فقه آن بسیار نافع است، درك هماهنگی و همراهی فقه با نظام تكوین است؛ یعنی آن چه برای انسانها بهطور اعم و برای زنان به طور اخص، وضع شده و قوانین زندگی آنان به حساب میآید، براساس بافت فطری و طبیعی، نیازهای روحی و جسمی و توانمندیهای ذهنی، روحی و رفتاری آنان بنا شده است.
چه اصولی كه بهسان یك قاعده برای انسانها یا در قیاس كوچك تر برای زنان قرار داده شده است و چه فروعات و جزئیاتی كه محدوده ذهن و روح و رفتار آنان را در بر گرفته، همگی بر بستر تكوینی است كه در اقلیم وجود آنان گسترده شده است.
قرآن در آیات متعددی این حقیقت را بیان میكند؛ از جمله میفرماید:
الّذی خلق كل شی ثم هدی[1] طه، 50
الّذی خلق فسوّی والّذی قدّر فهدی؛[2] اعلی، 3 یعنی خدایی كه آفریده و این خلقت را مستوی و راست ساخته(اعوجاجی در پیكره آدمی قرار نداد، چنان كه اختلالی در اندام او به حساب آید) و همه چیز را اندازه نمود و با حسابی دقیق و براساس علمی بیكران، توانمندیها و نیازمندیها را در نهاد آن مخلوق قرار داد و آن گاه هدایت كرد.
عطف با «ف» و «ثم» كه در این دو آیه مشاهده میشود، اشاره روشنی است به ترتب تشریع بر تكوین و مبنا بودن آفرینش الهی برای شریعت دینی.
فاقم وجهك للدین حنیفاً فطره الله التی فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله ذلك الدین القّیم[3] روم، 30
در تفسیر این آیه، مفسران میفرمایند كه یك معنای دین فطری، این است كه برنامهها و قوانین آن، به مقتضای فطرت و خلقت اولیه انسان است كه روح و جسم سلیم انسانی، تا زمانی كه آلوده نشده است، به راحتی ضوابط آن را برمیتابد و از عمق جان او مقاومتی تصرف ناپذیردر برابر این قوانین وجود ندارد.
» با همه وجود خود كه هم اشاره به بعد خلقی و هم اشاره به بعد امری آدمی دارد. به سوی دین حنیف روی كن؛ زیرا این دین، مقتضای فطرت است. بهترین پاسخ به فطرتی ثابت و تغییرناپذیر است».
موضوع مورد بحث نیز از این قاعده مستثنا نیست. آگاهی از سیر تكوین و آن چه در ابعاد مختلف وجود زن منتشر است، خواه دربعد خلقی و جسمانی او(ویژگیهای زیست شناختی و روان شناختی) و خواه در بعد روحی و امری او باشد، ما را در فهم شریعت و آموزههای فقهی و تكلیفی درباره مسائل زنان، بسیار یاری میدهد. ما بحث خود را در دو مرحله اساسی و با نگاهی تطبیقی درباره زنان پی میگیریم:
1. مشتركات تكوینی 2. مختصات تكوینی
مشتركات تكوینی زن و مرد
زن دارای هویت انسانی
در این مرحله، در افق نگاه دین، زن برخوردار از هویت انسانی است ونفخه الهی، به عنوان بالاترین وجهه تكریم آدمی، یك سان در اختیار مرد و زن قرار داده شده است.در آیات متعددی از قرآن كریم، این حقیقت نهفته است؛ از جمله، این آیه شریفه كه میفرماید:
یا ایها الناس اتقوا ربكم الّذی خلقكم من نفس واحده و جعل منها زوجها و بثِّ منهما رجالاً كثیرا و نسأء ً[4] نساء، 1
روشن است كه ضمیر «ها» در «زوجها» به نفس رجوع میكند و نفس یا روح انسانی، دارای جنسی است كه در آن، اساساً انونث و ذكورت راه ندارد.
ثم خلقنا النطفه علقه ً فَخَلَْقنا العلقه مُضغْه ً فَخَلَْقنا المضغه ْ عظاماً فَكَسَونا العظام لحماًثم انشاناه خلقا آخر[5] مومنون، 14
در این آیه نیز تطورات و سیر شكلگیری جنین انسانی به وضوح بیان شده است بدون آن كه به جنسیت آن اشاره شده باشد و پس از شكلگیری این حقیقت مادی، سخن از انشاء و ایجاد گونه جدیدی از آفرینش در همین موجود است؛ یعنی همان كالبد جسمانی، فارغ از نگاه جنسیتی، به خلقی نو تبدیل شده و دارای كمالات بالقوه ربوبی میشود.
به هرحال، آیات فراوانی بر تساوی كامل هویت انسانی بین زن و مرد دلالت دارد. متأسفانه قطع ارتباط با اهل بیت عصمت(علیهم السلام) ـ كه آگاهان به قرآن و تأویل آیات آن هستند ـ باعث شد كه ذهنهای پرسش گر و روحهای جست وجوگر و حقیقتجو، كام خود را از آب مسموم و آلودهای كه به دست دانشمندان یهودی به آنان تقدیم شد، سیراب سازند و با مراجعه مسلمانان به دانشمندان یهودی، باب اسرائیلیات در دریای احادیث باز شود و مفسران مسلمان، در ذیل آیات قرآنی، مطالب دانشمندان یهودی را وارد سازند. ثمره این اختلاط نامیمون میراث داری انبانی از خرافه و اباطیل برای جامعه مسلمانان بود كه اختلاط باطل با حق، همواره باعث شده كه چهره حق نیز آن چنان كه باید شناخته نشود.
روشن است كه تساوی مرد و زن در خلقت انسانی، دارای مبانی مستدل فلسفی نیز هست كه ما برای رعایت اختصار و ماهیت بحث خود، به آنها نخواهیم پرداخت.
نكته مهم، پس از ترسیم تساوی در هویت انسانی بین زن و مرد، این است كه مقتضای این تساوی، آن است كه زن نیز مانند مرد از همه مظاهر روح و هویت انسانی برخوردار باشد. مظاهر روح را در دو بعد اداراكات عقل نظری و ادراكات عقل عملی طرح كرده و دیدگاه خود را تبیین میكنیم.
1 ـ 1.عقل نظری و اشتراك زن و مرد در دریافتهای معرفتشناسانه و جهانبینانه
روح انسانی، تواناییها و استعدادهایی دارد كه بر اساس آنها میتواند با خود، خدا و جهان پیرامونش، اعم از غیب و شهود، تعامل كند.كشف حقایق گوناگونی كه همه هستی را پر كرده، از شناخت عالی ترین مراتب هستی، یعنی وجود خداوند، تا مراتب پایینتر، شناخت باطن وجود خود و دریافت روابط مختلف علی و معلولی بین موجودات پیرامونیاش، همه و همه از روح آدمی سرچشمه میگیرند. اگر ما زن را دارای هویت انسانی میدیدیم، پس باید در عقل كشفی ـ كه با شناخت هستی ارتباط تنگاتنگ دارد، به ویژه آن مقدار كه به سعادت و راهیابی او مرتبط است ـ هیچ گونه ضعفی نداشته باشد.[6] مدركات عقل نظری، دایرهای گسترده تر ازآنچه گفتیم دارد و علومی نظیر ریاضیات را نیز شامل میشود. عدم ممارست زنان با علومی از این دست، رشد كمّی محدودتر زنان در این علوم، به دلیل ویژگیهای تكوینی زنان است كه در محور دوم به آن میپردازیم؛ ولی جالب این است كه همین ویژگیها زنان را در بخشی از مدركات عقل نظری و عملی، كه به هدایت انسانی مرتبط میشود، موفق میسازد بنابراین اگر چنان است كه وساوس شیطانی حیطه نظر و اعتقاد آدمی را نیز در مینورد وتسویلات شیطان، عالی ترین حقیقت عالم را غیرحقیقی مینمایاند و این وسوسهها در زن و مرد، یك سان اثر میگذارد، پس راه رهایی از این تسویلات و شناخت مبدأ هستی نیز باید مشترك باشد. در قرآن این نكته درباره زنان، به زیبایی، در قالب مثال، بیان شده است:
مثال 1
در سوره تحریم، آیاتی هست كه به روشنی به استقلال نظری و توحیدی زن اشاره و بیان میدارند كه علی رغم همه زمینهها و شرایط پیرامونیاش به عنوان عوامل خارجی و تربیت كننده، میتواند براساس شناخت و اختیار خودش راه سعادت یا شقاوت را برگزیند.
ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوح وَ امْرَأَتَ لُوط...وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ[7] تحریم، 10 و 11
همسر فرعون با وجود همه عوامل بیرونی و حتی انگیزههای احساسی برای فریفتهشدن و كفر، راه هدایت و خدایابی را پیش میگیرد و به تحقق و عینیت موجودی اعتقاد دارد به نام خداوند. بدیهی است كه اگر امكان این دریافت جهان بینانه برای زن وجود نداشت و در نهاد او این واقعیت مكنون نبود، هیچگاه امكان دستیابی به این حقیقت پیدا نمیشد، حتی اگر زمینهها و عوامل بیرونی هم مساعد بوده باشد.
قرآن برای بیان این واقعیت كه وجود، واقعیتی در درون و كششی از بطن وجود است كه موجود را به سوی هدف راهنمایی میكند، مثال زیبایی دارد كه میفرماید:
َء اَنتم تزرعونهام نحن الزارعون[8] واقعه، 64
آیه مزبور بدون آن كه تأثیر انسان و فاعلیت او را در پیدایش معلولهایش مانند رشد و شكوفایی مزارع نادیده بگیرد، نگاه عارف را به سوی حقیقتی اصیل میكشاند كه اگر بخواهید حقیقتاً زارع را بیابید(یعنی او كه اولاً و بالذات متصف به زارعیت است) باید بدانید كه ما زارعیم؛ زیرا اگر ما در نهاد این بذر، قدرت و توانایی و امكان شكوفایی را قرار نمیدادیم و در تكوین او مثلاً همه مراحل رشد و شكوفایی و كمال نهایی گندم شدن را نمینهادیم هراندازه هم شرایط بیرونی مساعد میبود، امكان استحصال گندم از آن بذر فراهم نمیشد.
بنابراین اگر در نهاد زن، این امكان وجود نداشت، عالی ترین مظاهر روح، كه شناخت و باور به وجود اعلی مراتب هستی، یعنی خداوند فراهم نمیگشت؛ همان طور كه پشت پا زدن به این حقیقت نیز با وجود همه عوامل مساعد بیرونی، از ظرفیت مشترك بین زن و مرد در انتخاب و اختیار پرده برمیدارد كه آن هم از مؤلفههای اساسی انسانشناسی دینی است:
انا هدیناه السبیل اماشاكرأو اما كفورأ[9] انسان، 3
مثال 2
قطعاً یكی از مظاهر روح، قدرت ادراك حقایق است. هرچه ظرفیت موجودی بیش تر باشد و حقیقت نفس او از توانایی بیش تری برای ادراك برخوردار باشد، میتواند از علم فراوان تری نیز برخوردار گردد. ظرفیت علمی حضرت آدم(ع) كه دارای نفس و حقیقتی مشترك با حضرت حوا است، آن چنان متسع است كه معلم ملائكه میشود. وقتی سخن از ادراك و ظرفیت علمی است، تفاوتی نمیكند كه این ظرفیت، برای دریافت بدیهیات و نظریات(علوم حصولی) باشد یا ادراك معلومات حضوری وشهودی. روشن است كه اگر چشم شهود آدمی باز شود، این ادراك، قرب میآورد.
در رسیدن به این مرحله نیز كه زمینههای فوقالعاده انسان كامل را میطلبد، باز هم بین زن و مرد انسان كامل تفاوتی نیست. ظرف ادراك حضرت صدیقه طاهره(س) همان مقدار از حقایق پر است كه ظرف ادراك حضرت امیر(ع). در مراتب پایینتر نیز موارد بسیاری از منابع دینی، سخن از تشویق به دانایی و آگاهی و بلكه لزوم آن، به عنوان یك تكلیف الهی برای مردان و زنان است: «طلب العلم فریضه علی كل مسلم»[10] وسائل الشیعه، ج 18، ابواب صفات القاضی، باب 4، احادیث 16 ـ 28، صص13 ـ 15 روش و سیره پیغمبر خدا(ص) نیزچه درباره زنان و چه درباره مردان، مبنی بر ارتقای علمی آنان بوده است؛ چنان چه درباره یكی از زنان پیامبر، به نام حفصه نقل شده است به دلیل آنكه این زن، پیش از ازدواج، تحت تعلیم خواندن و نوشتن بود، حضرت به استاد وی كه زن بود، سفارش كردند كه كارخود را ادامه بده و نوشتن را نیز به وی بیاموز.
از دیگر مظاهر روح، وجود احساسات انسانی است كه خود، زمینه گرایشهای عملی و انتخابهای رفتاری درست را فراهم میآورند. از این رو، هم در این بحث و هم در بحث بعددر خور توجه هستند.روشن است كه آدمی دو كانون برای معرفت و كمال دارد كه هریك به سهم خود، میتواند او را در راه هدایت نگه دارند. كانون اول عقل و دومی دل است. دل مأوای احساسات متعالی انسانی است كه میتواند در صورت عدم پاسخدهی عقل و یا درحالتی كه پاسخهای او غیرجذاب باشد، به كمك دستگاه ادراك بیاید. و زن و مرد، هردو در شناختهای احساسی مشترك، از احساسات انسانی به طور یك سان برخوردارند.قرآن كریم انسان عاقل را برای راه یابی، بین یكی از این دو راه مخیر میداند:
ان فی ذلك لذكری لمن كان له قلب او القی السمع[11] ق، 37
انسان اگر بخواهد از قرآن بهره ببرد، یا باید دارای قلب(به معنای عقل) بوده و ازگوهر ادراك عقلانی برخوردار باشد و خود دارای قدرت تجزیه و تحلیل باشد و یا گوش شنوا داشته باشد و دل پند پذیر. این دل دلی است كه دارای احساسات انسانی باشد. ملاحظه میشود كه در این امر نیز بین زن و مرد، در بیان قرآن تفاوتی نیست.
ادراك عقل عملی و اشتراك زن و مرد در مدركات آن
مؤلفههای اصلی اداراكات عقل عملی، یكی دارا بودن قدرت اراده و اختیار است كه در بحث پیشین، آن را از مختصات نوع انسانی شمردیم و دیگری وجود احساسات انسانی است كه بر اساس شناخت و درك فطری خود از محسنات و مقبحات اخلاقی، منشأ پیدایش رفتارهای نیك و بد میگردد.
این احساسات به اضافه دایره گسترده اختیار آدمی، گوهری است كه از انسان شخصیتی اخلاقی میسازد. به علت اشتراك این دو یژگی در زن و مرد، قرآن در مدركات عقل عملی و توان به انجام رساندن آنها تفاوتی بین زن و مرد قائل نشده است:
ان المسلمین والمسلمات و المومنین و المومنات و القانتین و القانتات و الصادقین و الصادقات و الصابرین و الصابرات و الخاشعین و الخاشعات و المتصدقین و المتصدقات و الصائمین و الصائمات و الحافظین فروجهم و الحافظات و الذاكرین الله كثیراً و الذاكرات اعدّالله لهم مغفره ً و اجراً عظیما[12] احزاب، 135
روشن است كه وقتی عقل عملی و مدركات آن، انسان را در سیر عبادت و عبودیت میاندازد:
العقلما عبد به الرحمن و اكتسِب به الجنان[13] اصول كافی، ج 1 و ج 3، ص 11
]و عبودیت گوهری فراروی آدمی، چه زن و چه مرد است:
ماخلقت الجن و الانس الاّ لیعبدون[14] ذاریات، 56
پس هیچ دلیلی برای دریغ آن از زن وجود ندارد، مگر آنكه صورت مسأله انسانیت را از كتاب هستی زن پاك كرده و از صدق اسم جلوگیری كنیم.
حقوق و تكالیف مشترك زن و مرد
وقتی كه زن و مرد، دارای هویت انسانی و مظاهر مشترك آن هستند، طبعاً باید از حقوق و تكالیف مشتركی نیز برخوردار باشند، كه برخی از آنها عبارتند از:
حق حیات، حق انتخاب، آزادیهای اساسی، حق برخورداری از عدالت اجتماعی، حق تعلم[15] رسالههای عملیه، به وضوح دانستن مطالبی را كه آگاهی از آنها لازم است، تكلیف هر یك از مردان و زنان میدانند(مسأله 11 باب تقلید) و تكلیف امر به معروف و نهی از منكر و تكلیف دفاع ازكیان فردی.
ازدواج حقی و حكمی مشترك بین زن و مرد است. نیاز تكوینی آرامشجویی ونیز كشش غریزه جنسی، در هر مردی، او را به سوی زنی میكشاند؛ همانگونه كه این نیاز، به اضافه خواستههای روحی، مانند پناهگاه طلبی و حمایت خواهی، زن را به سوی مردی معین سوق میدهد. هدف هر دو هم در این امر، ابقای نسل است؛ زیرا هر آدمی حس خلود و میل به جاودانگی خود را از راه بقأ در حیات فرزند، راضی نگه میدارد.ازاین رو توالد و فرزند داری، مهم ترین هدف ازدواج است و ازدواج برای تأمین این واقعیتهای تكوینی، به طور مساوی تشریع شده است.[16] جهت اطلاع بیشتر ر.ك به: تفسیر المیزان، ج 1 و 2، ص 277
مرحله دوم
زن و ویژگیهای تكوینی
قطعاً چهره عالم جسمانی، چهره تفاوتها است و تفاوت محدودیت میآورد. وقتی فیض هستی از منبع فیض منتشر میشود، هر آن چه داغ معلولیت به پیشانی دارد، به فراخور موقعیت و مرتبه وجودیاش(اعم از مرتبه طولی و جایگاه عرضی) بخشی از وجود را در خود جا داده و قالبی گرفته متفاوت از موجود دیگر، با مرتبه و جایگاهی دیگر. وجود تفاوتها بهترین دلیل برای تعامل موجودات با هم و پیدایش جمعیتها است.
اگر تواناییهای همه موجودات، یك اندازه بود، اجتماعی دو نفره هم به وجود نمیآمد. از این رو، اگر اجتماع بنا است با خلقت حوا و آدم ارزانی شود، باید حوا موجودی متفاوت از آدم باشد و اگر این تفاوتها در گوهره انسانها نیست، پس در قالب جسمانی آنان است. بدین رو، زن و مرد در احسن تقویم، از لحاظهای مختلف جسمانی و روانی، از تفاوتهایی آفریده شدهاند تا بشود نظام تسخیر متقابل را برقرار ساخت و هر یك با توان مندیهای متفاوتی كه دارد(فضل= زیادی)، و در برابر آن چه، دیگری ندارد(نقص =كمی)، امتحان شود. با همین نگاه جامعهشناختی، قرآن راز تفاوتها را این گونه بیان میدارد:
اَهُم ْ یقسمون رحمت ربك نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیوه الدنیا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجاتً لیتخذ بعضهُم بعضاً سخریاً و رحمت ربك خیراً مما یجمعون[17] زخرف، 32
یعنی آیا آنان رحمت پروردگار تو را تقسیم میكنند؟(خیر، بله) ما معاش و روزی(وسیله حیات)، را بین آنان در این زندگی دنیا تقسیم كردهایم و برخی را بر بعض دیگر برتری دادهایم تا بعضی دیگری را(یكدیگر را) مسخر گردانند. و رحمت خداوند از آن چه آنان جمع میكنند، بهتر است.
این تفاوتها، با توجه به كاركردها و وظایف متفاوتی كه هر نوعی بر عهده میگیرد، قرار داده شدهاند و با توجه به این كه برای رسیدن به مقصد نهایی ـ كه عبودیت و كمال انسانی است ـ هر دو كاركرد، رساننده هستند.
تفاوتهای زیستی بین زن و مرد، متعددند؛ ولی شاخصترین آنها این است كه زن به عنوان كسی كه نقش همسری و مادری را بر عهده میگیرد، دارای دستگاه زایش است با همه متعلقات و لوازمی كه دارد؛ چنآن چه همین امر، از نظر روان شناسی برای او حیاتی احساسی را رقم میزند كه لازمه تصدی نقش مادری و همسری است.از این رو، ارتباط جسم و روان با یكدیگر، از راه فعل و انفعالات فیزیكی و شیمیایی و غدد درون ریز، تفاوتهای جسمی و روحی زن با مرد را در سیری هماهنگ و آن دو را مكمل یكدیگر قرار میدهد.[18] ر.ك به كتاب نقد، ج 17(گزارشی از كتاب زن در نگاه علم، صص 313 ـ 273 و مقاله تفاوتهای بیولوژیك زن و مرد، صص 221 ـ 253
نكته درخور توجه این است كه وجود حیات احساسی در زن، كه حقیقتی انكارناپذیر است و ما آن را ویژگی متناسب با كاركرد او معنا كردیم، خود منشاء آثاری در روح انسانی میشود؛ مثلاً وجود حیات احساسی در زن و ظرافتهای روحی و انفعال در او باعث میشود كه در زمینه عقل عملی، این احساسات، به كمك احساسات انسانی او بیاید و او ظرفیت بالایی را به منظور جذبههای اخلاقی بسازد.
بر همین اساس است كه شكیبایی و استقامت، میل به آرامش و حفظ شرایط مطلوب در زن، دارای زمینه تكوینی است، نه آن كه مانند آن چه برخی فمینیستهای رادیكال تصویر كردهاند، ناشی از حماقت و ضعیف انگاشته شدن زن در یك سیر تاریخی باشد(گرچه معترفیم كه همواره وجود ظالم مستلزم وجود مظلومی صبور هم هست) و نیز بر همین اساس است كه زنان برای رسیدن به نتیجه معرفتهای نظری، راه كوتاه تری را از پل احساسات و عواطف جوشان خود طی میكنند و این مسیر را بر پیمودن راه طولانیتر استنتاجات عقلی ترجیح میدهند. در مقابل، مردان نیز براساس كاركرد خاصی كه بر عهده آنان قرار میگیرد، دارای ویژگیهای جسمی و روانی هستند. صلابتهای مردانه، در جسم آنان به اضافه غلبه حیات تعقلی، از آنان موجوداتی متفاوت ساخته است. غلبه حیات تعقلی، خاص كه در نتیجه تفاوتها پیدا میشود، آنان را در مسیر عقل نظری، بیش تر پیش برده است. رهآورد آفرینش زن برای بشر، سكونت و دوستی و رحمت است؛ چنآن چه در حدیث قدسی طولانی، درباره خلقت آدم آمده است كه در نخستین رویایی او با حضرت حوا این شاخصه او برای آدم چشمگیر مینماید و نگاه حوا را دنیایی از آرامش بخشی و دوستی گستری مییابد.[19] علل الشرایع، ج1، باب 17 روشن است كه اگر خود آدم به همین اندازه از این خصایص برخوردار بود، هرگز توجه او جلب نمیشد و نگاهش با نیاز همراه نمیگشت.[20] مرحوم سید قطب در تفسیر خود، این ویژگیها را در تكوین و شكلگیری اعضای بدنی، عصبی، عقلی و روحی زنان، حتی در همان سلول تخم كامل میدانند.(تفسیر فی ظلال القرآن، الجز الخامس، صص 59 – 58)
بیان علامه طباطبائی در تفسر المیزان
علامه طباطبائی در بحثی مبسوط، دو ویژگی را در زن، از اهم مختصات او میداند و چنآن چه بعدها خواهیم گفت منشأ همه تفاوتهای حقوقی و تكلیفی بین زن و مرد را نیز همین دو امر به حساب میآورند.[21] تفسیر المیزان، ج1، صص 262 ـ 278
این دو امر، یكی حرث بودن و دیگری لطافتبنیه و رقت شعور و ادراك زن است. روشن است كه اولی مربوط به ویژگی جسمانی زن و دومی اختصاص به ویژگی روانی و كاركردهای روحی زن دارد. ناگفته پیداست كه هر یك از این ویژگیهای تكوینی به عنوان یكی از گزارههای توصیفی، اشاره به واقعیتی در زن دارد كه برای خود لوازمی تشریعی را به دنبال میآورد.
حقوق و تكالیف ویژه زنان
وقتی سخن از ویژگیهای تكوینی است از آنجا كه تكوین، خاستگاه و بستر تشریع است، باید متناسب با این تقاضاها و تواناییهای متفاوت، حقوق و تكالیف متفاوتی نیزداشته باشیم وگرنه این تفاوتها بدون آثار بوده و در خلقت حكیمانه خداوند توجیه پذیر نخواهد بود.
وقتی تكوین،ابزار عمل و خمیرمایه كنشها و واكنشهای ذهنی، روحی و رفتاری است، پس باید هركدام، موضوع خود را در شریعت بیابد. نمیتوان از یك سو، تفاوتها در صحنه تكوین را پذیرفت و زن را در خصوصیات جسمی و روانیاش متفاوت از مرد دانست و از سوی دیگر، طرح تساوی حقوق و وظایف را پیریزی كرد. امروزه در دیدگاههای فمینیستی غیررادیكال، این ویژگیها به رسمیت شناخته شدهاند؛ ولی علیرغم تصدیق آنها معتقد هستند كه هیچ یك از این ویژگیها در صحنه حقوقی منعكس نشوند. روشن است كه این دیدگاه، تناقضی واقعی در بطن خود دارد كه نمیتوان با هیچ ترفندی آن را حل كرد.از این رو، میبینیم كه در مواردی نتوانستهاند تأثیر این ویژگیهای تكوینی را در دستاورد تلاشهای خود نادیده بگیرند؛ مثلاً در ماده یازده كنوانسیون محو تبعیض علیه زنان، خواسته شده كه شرایط اشتغال به گونهای باشد كه مشكلات و مسائل خاص زنان را در نظر بگیرند؛ مانند مسائل دوران بارداری.[22] در بین متفكران غربی نیز در دوره «گفتمان تجدد» این دیدگاه تأكید میشد كه زنان سرشتی متفاوت از مردان دارند؛ مانند آنچه در تفكرات روسو وجود دارد؛ ولی مبنای اصلی این اصرار، بر این بود كه با استفاده از دستاوردهای علوم در حوزههایی نظیر جانورشناسی، فیزیولوژی، جنینشناسی، علم وراثت، مردمشناسی و روانشناسی ثابت كنند كه جای زنان در خانه است و شاید این اصرار و افراط در تأكید بر نقشهای جنسیتی، باعث تشدید جنبش زنان شده باشد
تجربه تساوی و تشابه كامل در حقوق و وظایف بین زنان، در برخی كشورهای توسعه یافته، اسم بدون مسما و تجربه ناموفقی است كه باز خورد خود را تا حدودی دیده است. خانم شارون هیز، سرپرست زنان كانادایی حاضر در كنفرانس پكن، پس از شنیدن مفاد كنوانسیون و سند پكن، با ناراحتی اجلاس را ترك كرد و به خبرنگاران متعجب گفت:
«من طرفدار زندگی Pro ـ life و خانواده protomilyهستم.من به شما میگویم كه سند این كنفرانس، نه تنها مشكلات زنان را در نظر نگرفته، بلكه تساوی مورد نظر پكن، برای زنان تساوی ایجاد نخواهد كرد. در كشور من وقتی گروهی را دعوت به كار میكنند، باید 50% درصد مرد و 50 % زن استخدام شوند؛ اما متأسفانه بیش از 50% از زنان استخدام میشوند و مردان بیكار میمانند.
این در حالی است كه من، هم باید در خانه و هم در بیرون كار كنم و همسرم باید بیكار باشد. پس این تساوی نیست. من با اولین پرواز به وطنم برمیگردم و سعی میكنم تفاوتها را حفظ كنم؛ همانگونه كه این تفاوتها در خلقت وجود داشته است. این تفاوتها ما را حفظ خواهد كرد.»[23] گزارش توصیفی از اجلاس پكن، مكتوبات داخلی شورای عالی انقلاب فرهنگی، ص 10.
آری، این سخن، از سخنان زنی انتخاب شده كه در موقعیت مناسب و مقتدرانهای ره آورد سازمآنهای بینالمللی را واگویه تجربه ناموفق كشورهای توسعه یافته میداند.[24] درخورتوجه است كه كشور كانادا بر اساس آنكه قوانین خود را درباره تساوی بین زن و مرد، كاملتر از كنوانسیون CEDAW میداند خود را ملزم به پیوستن به آن نمیداند.
نكته درخور توجه این است كه همان اندازه كه تشابه كامل بین زن و مرد باطل است، بیعدالتی و عدم رعایت تناسب بین تواناییها و وظایف نیز باطل و دور از خرد است.
مشكل اصلی زنان این است كه میدان عمل و موفقیت را در عرصههایی از او گرفتهاند كه توانایی، استعداد و تناسب كامل را برای رسیدن به آن مقامها داشته است و از او لعبتی ساختهاند كه بتواند دیگران را مشغول كند.این مشكل، در عصر تجدد، برد بیش تری پیدا كرد. به این معنا كه اگر زنان روزی در محدوده خانواده، حضوری صامت و غیرفعال داشت; امروزه عروسكی در دست دلالان فساد و تباهی و بازیچهای در بازیهای سیاسی است.
به هر تقدیر،وجود ویژگیهای مختص باعث میگردد كه زنان به حكم فطرت طبیعت و حكیمانه، ترجیحاً مشاغلی را بر عهده بگیرند نظیر مادری و همسری و مدیریت برخانه؛ چنآن چه پیامبر خدا فرمودند: «الرجل سید اهله و المرأْ سیدْ بیتها». چنآن چه وجود این ویژگیها باعث میشود كه حضور زن در برخی عرصهها بر او واجب نباشد.
تأمین مخارج خانواده و حضور در عرصه كار و اشتغال برای سامان دهی اوضاع خانواده، یك تكلیف برای زن نیست.
وقتی بر كسی به عنوان یك تكلیف لازم باشد كه مخارج را به عهده بگیرد، باید آن چنان از نظر روحی آماده حضور در عرصه كار باشد كه همه صدمات ناشی از اصطحكاكهای اخلاقی، بیحرمتیها، بیعدالتیها و... را تحمل كند؛ زیرا اجتماع و بازار كار، صحنه تعارفات فامیلی نیست. وقتی هم كه به خانه برمیگردد، باید بتواند به چشمهای منتظر،پاسخ درخور بدهد.
به بیان روشنتر و به دلیل وجود مهم ترین مشغله عالم، یعنی فرزندپروری و مهرگستری، باید وظایفی شكننده را از روی دوش او برداشت كه این، خود بزرگ ترین جهاد و تلاش و وظیفه برای او است؛ چنآن چه حق او است كه از این قوانین حمایتی برخوردار باشد.
علامه طباطبائی در این باره سخنان بسیار رسا و كاملی دارند.ایشان میفرمایند كه بعضی امور، تكلیف هستند و تلقی حق از آنها غلط است.
اموری نظیر جهاد و قضاوت، وظایف سنگین و بارهای كمرشكنی هستند كه خداوند زنان را از آنها معاف كرده است. وجود حیات احساسی در زنان، به عنوان یك ویژگی تكوینی، باعث شده كه شریعت، خود را با آن تطبیق دهد و این تكالیف را از آنان نخواهد؛ ولی در عوض، تصدی مشاغلی كه با روحیه احساسی آنان خوشایند افتد، مانند تعلیم و پرستاری، برای آنان ممنوع نشده، بلكه بسیار با تكوین ایشان در تناسب است. این معنای آیه شریفه است كه میفرماید:
فلا جناح علیكم فیما فعلن فی اَنْفسهنّ بالمعروف[25] بقره، 234
از این رو، چه سلباً و چه ایجاباً این ویژگیها تأثیر خود را در شریعت(حقوق و تكالیف) خواهند گذاشت.
منبع :پرسمان/ حقوق زن
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .