تبیان، دستیار زندگی

نگاهی گذرا به مبانی و تفاوت‏ها در فقه زنان(1)

معارف دینی، دارای ماهیتی نظام‏مند بوده و عناصر آن، حلقه‏هایی از یك زنجیر به هم پیوسته‏اند. بخشی از آن‏ها مبنا و پایه برخی دیگر بوده و آگاهی از همه این نظام، بهترین راهبرد برای درك و توجیه عناصر آن است. مبانی نظری دین، مانند مقولات خاتمیت دین، جامعیت آن، چگونگی تعامل آن با دانش بشری، قواعد كلی‏ای هستند كه تا جزئی‏ترین فروع دین را پوشش می‏دهند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
 
فقه زنان
از این رو، در این نوشتار، نخست به سراغ بررسی و تبیین اصول و مبانی دینی تأثیرگذار در مباحث زنان می‏رویم، آن گاه گزاره‏های روبنایی را كه در سه محور گزاره‏های توصیفی(اعتقادات)، گزاره‏های ارزشی(اخلاق) و گزاره‏های حقوقی و تكلیفی(فقه) قابل تقسیم هستند ـ بررسی می‏كنیم.
وجود هدف واحد از مجموعه دین، كه تربیت انسانی دین باور و دین ورز و جهت‏دهی او به سوی سعادت الهی است، اجزای مختلف آن را برای رسیدن به هدف مزبور، چنان نظام‏مند می‏سازد كه غفلت از برخی اجزا و نگاه انتزاعی و جزئی به برخی دیگر، آدمی را هرگز به هدف مورد نظر نمی رساند.
هر بخشی از تقسیمات پیش گفته نیز خود دارای نظام بوده و ملاحظه همه اجزای درونی آن‏ها با هم، واقعیت اصلی هر جزء را آشكار خواهد ساخت؛ مثلاً از دیدگاه دین، زن جزئی از نظام تكوینی آفرینش بوده، و جایگاه تعریف شده روشنی دارد و با دیگر اجزای خلقت، در تعامل
است. دارایی‏ها و مجموعه هستی‏های كمالی او و هم چنین آن چه ندارد، برای او قالب ویژه‏ای را فراهم آورده است كه بخشی از آن، از مظاهر و مقتضیات هویت انسانی او بوده و بخشی دیگر نیز وامدار قالب جسمانی و زنانه او است. شناخت این جایگاه و تصدیق گزاره‏های توصیفی در این باره، به ما كمك می‏كند كه نظام ارزشی دین را درباره زن بپذیریم و احیاناً به برخی اصول اخلاقی مشترك بین او و مرد و برخی اصول اخلاقی ویژه به خود او معتقد گردیم؛ همانطوركه ممكن است در نظام فقهی و حقوقی، به حقوق و تكالیف مشترك و مختص هردو برسیم.
به‏هرحال، پس از ترسیم این مراحل است كه جایگاه نظام حقوقی دین معلوم می‏شود. پس از تعیین جایگاه، نوبت به تاكید بر این حقیقت می‏رسد كه فقه نظام‏مند ما، یعنی نظام حق و تكلیفی كه خاصیت نظام‏مندی آن، ذاتی آن است، به گونه‏ای است كه تعادل و تناسب لازم را بین حق و تكلیف به وجود آورده است. شناخت دقیق حقوق، مرهون شناخت واضحی از تكالیف است كه هر یك، توجیه‏گر دیگری است.
نكته گفتنی در این جا این است كه هر سه نظام مزبور، آموزه‏هایی ثابت و تغییر ناپذیردارند كه مقتضای خاتمیت دینند و چون هرسه نظام، درپی تأمین سعادت موجودی به نام انسان هستند ـ كه اساساً با متغیرهای مختلف در ارتباط است و عوامل متعددی می‏توانند در تغییر ساختارهای فردی و اجتماعی او مؤثر باشند ـ قطعاً با ظرفیت‏های تاریخی و اجتماعی یا تغییراتی كه در بستر زمان و مكان رخ می‏دهد، مرتبط خواهند بود.
جوامع انسانی با تأثیری كه بر یكدیگر دارند، به سان حقیقت سیالی عمل می‏كنند كه در هر عصر و زمان، بخشی از هویت خود را نشان می‏دهد. از این رو غفلت از این متغیرها و تأثیری كه بر انسان می‏گذارند، دین و دیندار را از هماهنگی با شرایط نو باز می‏دارد.
البته روشن است كه قدرت اختیار و انتخاب انسان، او را از شباهت به موجودی كاملاً منفعل و متأثر دور می‏سازد و جنبه فعالیت و اثرگذاری او را به رخ همه عوامل تغییردهنده می‏كشاند. بنابر آن چه گذشت، مقتضای جامعیت دین نیز این است كه از تأثیر زمان و مكان، در استنباط‏های مختلف دینی، به ویژه استنباط‏های فقهی غافل نباشیم؛ ولی باید دانست كه یكی از سختی‏ها و مراحل مشكل فقه پویا و اجتهاد زنده، همین است كه در عین توجه به متغیرها از عنصر ثبات دین فرو نكاهد.
اكنون اگر نظام‏های سه‏گانه مزبور، درست آموزش داده شوند، با شناخت دقیق اصول شخصیت زن مسلمان، می‏توان امیدوار بود كه الگوهای مختلف از زن مسلمان را در همه محورهای زندگی فردی و اجتماعی ارائه داد؛ یعنی با توجه به همان منابع دینی و دقت در آخرین دستاوردهای علوم، مانند زیست‏شناسی، روان شناسی و روان شناسی اجتماعی، می‏توان الگویی مناسب برای زندگی فردی، زندگی خانوادگی، روابط اجتماعی، اشتغال، تحصیل و... ارائه كرد. در مرحله بعد هم باید تلاش كرد كه الگوها را اصل قرار داده و قانون گذاران، برنامه‏ریزان و سیاست‏گذاران، متولیان فرهنگی و كارشناسان را به سوی آن سوق داد.
پس از بیان این مقدمه و اذعان و اعتراف به لزوم نگاه جدی به مباحث نظری و مبنایی دین، همه آن‏ها را به عنوان اصول موضوعه و پذیرفته شده در نظر می‏گیریم و به اصل بحث، كه توجیه نظام فقهی اسلام درباره زن است، وارد می‏شویم. هدف از این بحث، رسیدن به دیدگاه روشنی درباره تفاوت‏ها و اشتراكات فقهی و حقوقی، در محدوده احكام زن و مرد است. برای رسیدن به این هدف، بر اساس اصل ارتباط نظام‏های سه‏گانه، ناچاریم بحث خود را از نظام تكوینی و گزاره‏های توصیفی، با رویكرد مباحث زنان آغاز و در هر مورد، مصادیقی را از دو نظام ارزشی و حقوقی مطرح كنیم تا ادعای خود را درباره نظام‏های سه‏گانه، بهتر به اثبات برسانیم.
نظام تكوین، خاستگاه تشریع
یكی از مبانی و اصولی كه در فهم و تعبد به دستگاه شریعت، به ‏ویژه در محور فقه آن بسیار نافع است، درك هماهنگی و همراهی فقه با نظام تكوین است؛ یعنی آن چه برای انسان‏ها به‏طور اعم و برای زنان به طور اخص، وضع شده و قوانین زندگی آنان به حساب می‏آید، براساس بافت فطری و طبیعی، نیازهای روحی و جسمی و توانمندی‏های ذهنی، روحی و رفتاری آنان بنا شده است.
چه اصولی كه به‏سان یك قاعده برای انسان‏ها یا در قیاس كوچك تر برای زنان قرار داده شده است و چه فروعات و جزئیاتی كه محدوده ذهن و روح و رفتار آنان را در بر گرفته، همگی بر بستر تكوینی است كه در اقلیم وجود آنان گسترده شده است.
قرآن در آیات متعددی این حقیقت را بیان می‏كند؛ از جمله می‏فرماید:
الّذی خلق كل شی ثم هدی[1] طه، 50
الّذی خلق فسوّی والّذی قدّر فهدی؛[2] اعلی، 3 یعنی خدایی كه آفریده و این خلقت را مستوی و راست ساخته(اعوجاجی در پیكره آدمی قرار نداد، چنان كه اختلالی در اندام او به حساب آید) و همه چیز را اندازه نمود و با حسابی دقیق و براساس علمی بی‏كران، توانمندی‏ها و نیازمندی‏ها را در نهاد آن مخلوق قرار داد و آن گاه هدایت كرد.
عطف با «ف» و «ثم» كه در این دو آیه مشاهده می‏شود، اشاره روشنی است به ترتب تشریع بر تكوین و مبنا بودن آفرینش الهی برای شریعت دینی.
فاقم وجهك للدین حنیفاً فطره الله التی فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله ذلك الدین القّیم[3] روم، 30
در تفسیر این آیه، مفسران می‏فرمایند كه یك معنای دین فطری، این است كه برنامه‏ها و قوانین آن، به مقتضای فطرت و خلقت اولیه انسان است كه روح و جسم سلیم انسانی، تا زمانی كه آلوده نشده است، به راحتی ضوابط آن را برمی‏تابد و از عمق جان او مقاومتی تصرف ناپذیردر برابر این قوانین وجود ندارد.
» با همه وجود خود كه هم اشاره به بعد خلقی و هم اشاره به بعد امری آدمی دارد. به سوی دین حنیف روی كن؛ زیرا این دین، مقتضای فطرت است. بهترین پاسخ به فطرتی ثابت و تغییرناپذیر است».
موضوع مورد بحث نیز از این قاعده مستثنا نیست. آگاهی از سیر تكوین و آن چه در ابعاد مختلف وجود زن منتشر است، خواه دربعد خلقی و جسمانی او(ویژگی‏های زیست شناختی و روان شناختی) و خواه در بعد روحی و امری او باشد، ما را در فهم شریعت و آموزه‏های فقهی و تكلیفی درباره مسائل زنان، بسیار یاری می‏دهد. ما بحث خود را در دو مرحله اساسی و با نگاهی تطبیقی درباره زنان پی می‏گیریم:
1. مشتركات تكوینی 2. مختصات تكوینی
مشتركات تكوینی زن و مرد
زن دارای هویت انسانی
در این مرحله، در افق نگاه دین، زن برخوردار از هویت انسانی است ونفخه الهی، به عنوان بالاترین وجهه تكریم آدمی، یك سان در اختیار مرد و زن قرار داده شده است.در آیات متعددی از قرآن كریم، این حقیقت نهفته است؛ از جمله، این آیه شریفه كه می‏فرماید:
یا ایها الناس اتقوا ربكم الّذی خلقكم من نفس واحده و جعل منها زوجها و بثِّ منهما رجالاً كثیرا و نسأء ً[4] نساء، 1
روشن است كه ضمیر «ها» در «زوجها» به نفس رجوع می‏كند و نفس یا روح انسانی، دارای جنسی است كه در آن، اساساً انونث و ذكورت راه ندارد.
ثم خلقنا النطفه علقه ً فَخَلَْقنا العلقه مُضغْه ً فَخَلَْقنا المضغه ْ عظاماً فَكَسَونا العظام لحماًثم انشاناه خلقا آخر[5] مومنون، 14
در این آیه نیز تطورات و سیر شكل‏گیری جنین انسانی به وضوح بیان شده است بدون آن كه به جنسیت آن اشاره شده باشد و پس از شكل‏گیری این حقیقت مادی، سخن از انشاء و ایجاد گونه جدیدی از آفرینش در همین موجود است؛ یعنی همان كالبد جسمانی، فارغ از نگاه جنسیتی، به خلقی نو تبدیل شده و دارای كمالات بالقوه ربوبی می‏شود.
به‏ هرحال، آیات فراوانی بر تساوی كامل هویت انسانی بین زن و مرد دلالت دارد. متأسفانه قطع ارتباط با اهل بیت عصمت(علیهم السلام) ـ كه آگاهان به قرآن و تأویل آیات آن هستند ـ باعث شد كه ذهن‏های پرسش گر و روح‏های جست وجوگر و حقیقت‏جو، كام خود را از آب مسموم و آلوده‏ای كه به دست دانشمندان یهودی به آنان تقدیم شد، سیراب سازند و با مراجعه مسلمانان به دانشمندان یهودی، باب اسرائیلیات در دریای احادیث باز شود و مفسران مسلمان، در ذیل آیات قرآنی، مطالب دانشمندان یهودی را وارد سازند. ثمره این اختلاط نامیمون میراث داری انبانی از خرافه و اباطیل برای جامعه مسلمانان بود كه اختلاط باطل با حق، همواره باعث شده كه چهره حق نیز آن چنان كه باید شناخته نشود.
روشن است كه تساوی مرد و زن در خلقت انسانی، دارای مبانی مستدل فلسفی نیز هست كه ما برای رعایت اختصار و ماهیت بحث خود، به آن‏ها نخواهیم پرداخت.
نكته مهم، پس از ترسیم تساوی در هویت انسانی بین زن و مرد، این است كه مقتضای این تساوی، آن است كه زن نیز مانند مرد از همه مظاهر روح و هویت انسانی برخوردار باشد. مظاهر روح را در دو بعد اداراكات عقل نظری و ادراكات عقل عملی طرح كرده و دیدگاه خود را تبیین می‏كنیم.
1 ـ 1.عقل نظری و اشتراك زن و مرد در دریافت‏های معرفت‏شناسانه و جهان‏بینانه
روح انسانی، توانایی‏ها و استعدادهایی دارد كه بر اساس آن‏ها می‏تواند با خود، خدا و جهان پیرامونش، اعم از غیب و شهود، تعامل كند.كشف حقایق گوناگونی كه همه هستی را پر كرده، از شناخت عالی ترین مراتب هستی، یعنی وجود خداوند، تا مراتب پایین‏تر، شناخت باطن وجود خود و دریافت روابط مختلف علی و معلولی بین موجودات پیرامونی‏اش، همه و همه از روح آدمی سرچشمه می‏گیرند. اگر ما زن را دارای هویت انسانی می‏دیدیم، پس باید در عقل كشفی ـ كه با شناخت هستی ارتباط تنگاتنگ دارد، به ویژه آن مقدار كه به سعادت و راهیابی او مرتبط است ـ هیچ گونه ضعفی نداشته باشد.[6] مدركات عقل نظری، دایره‏ای گسترده تر ازآنچه گفتیم دارد و علومی نظیر ریاضیات را نیز شامل می‏شود. عدم ممارست زنان با علومی از این دست، رشد كمّی محدودتر زنان در این علوم، به دلیل ویژگی‏های تكوینی زنان است كه در محور دوم به آن می‏پردازیم؛ ولی جالب این است كه همین ویژگی‏ها زنان را در بخشی از مدركات عقل نظری و عملی، كه به هدایت انسانی مرتبط می‏شود، موفق می‏سازد بنابراین اگر چنان است كه وساوس شیطانی حیطه نظر و اعتقاد آدمی را نیز در می‏نورد وتسویلات شیطان، عالی ترین حقیقت عالم را غیرحقیقی می‏نمایاند و این وسوسه‏ها در زن و مرد، یك سان اثر می‏گذارد، پس راه رهایی از این تسویلات و شناخت مبدأ هستی نیز باید مشترك باشد. در قرآن این نكته درباره زنان، به زیبایی، در قالب مثال، بیان شده است:
مثال 1
در سوره تحریم، آیاتی هست كه به روشنی به استقلال نظری و توحیدی زن اشاره و بیان می‏دارند كه علی رغم همه زمینه‏ها و شرایط پیرامونی‏اش به عنوان عوامل خارجی و تربیت كننده، می‏تواند براساس شناخت و اختیار خودش راه سعادت یا شقاوت را برگزیند.
ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوح وَ امْرَأَتَ لُوط...وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ[7] تحریم، 10 و 11
همسر فرعون با وجود همه عوامل بیرونی و حتی انگیزه‏های احساسی برای فریفته‏شدن و كفر، راه هدایت و خدایابی را پیش می‏گیرد و به تحقق و عینیت موجودی اعتقاد دارد به نام خداوند. بدیهی است كه اگر امكان این دریافت جهان بینانه برای زن وجود نداشت و در نهاد او این واقعیت مكنون نبود، هیچ‏گاه امكان دست‏یابی به این حقیقت پیدا نمی‏شد، حتی اگر زمینه‏ها و عوامل بیرونی هم مساعد بوده باشد.
قرآن برای بیان این واقعیت كه وجود، واقعیتی در درون و كششی از بطن وجود است كه موجود را به سوی هدف راهنمایی می‏كند، مثال زیبایی دارد كه می‏فرماید:
َء اَنتم تزرعونه‏ام نحن الزارعون[8] واقعه، 64
آیه مزبور بدون آن كه تأثیر انسان و فاعلیت او را در پیدایش معلول‏هایش مانند رشد و شكوفایی مزارع نادیده بگیرد، نگاه عارف را به سوی حقیقتی اصیل می‏كشاند كه اگر بخواهید حقیقتاً زارع را بیابید(یعنی او كه اولاً و بالذات متصف به زارعیت است) باید بدانید كه ما زارعیم؛ زیرا اگر ما در نهاد این بذر، قدرت و توانایی و امكان شكوفایی را قرار نمی‏دادیم و در تكوین او مثلاً همه مراحل رشد و شكوفایی و كمال نهایی گندم شدن را نمی‏نهادیم هراندازه هم شرایط بیرونی مساعد می‏بود، امكان استحصال گندم از آن بذر فراهم نمی‏شد.
بنابراین اگر در نهاد زن، این امكان وجود نداشت، عالی ترین مظاهر روح، كه شناخت و باور به وجود اعلی مراتب هستی، یعنی خداوند فراهم نمی‏گشت؛ همان طور كه پشت پا زدن به این حقیقت نیز با وجود همه عوامل مساعد بیرونی، از ظرفیت مشترك بین زن و مرد در انتخاب و اختیار پرده برمی‏دارد كه آن هم از مؤلفه‏های اساسی انسان‏شناسی دینی است:
انا هدیناه السبیل اماشاكرأو اما كفورأ[9] انسان، 3
مثال 2
قطعاً یكی از مظاهر روح، قدرت ادراك حقایق است. هرچه ظرفیت موجودی بیش تر باشد و حقیقت نفس او از توانایی بیش تری برای ادراك برخوردار باشد، می‏تواند از علم فراوان تری نیز برخوردار گردد. ظرفیت علمی حضرت آدم(ع) كه دارای نفس و حقیقتی مشترك با حضرت حوا است، آن چنان متسع است كه معلم ملائكه می‏شود. وقتی سخن از ادراك و ظرفیت علمی است، تفاوتی نمی‏كند كه این ظرفیت، برای دریافت بدیهیات و نظریات(علوم حصولی) باشد یا ادراك معلومات حضوری وشهودی. روشن است كه اگر چشم شهود آدمی باز شود، این ادراك، قرب می‏آورد.
در رسیدن به این مرحله نیز كه زمینه‏های فوق‏العاده انسان كامل را می‏طلبد، باز هم بین زن و مرد انسان كامل تفاوتی نیست. ظرف ادراك حضرت صدیقه طاهره(س) همان مقدار از حقایق پر است كه ظرف ادراك حضرت امیر(ع). در مراتب پایین‏تر نیز موارد بسیاری از منابع دینی، سخن از تشویق به دانایی و آگاهی و بلكه لزوم آن، به عنوان یك تكلیف الهی برای مردان و زنان است: «طلب العلم فریضه علی كل مسلم»[10] وسائل الشیعه، ج 18، ابواب صفات القاضی، باب 4، احادیث 16 ـ 28، صص13 ـ 15 روش و سیره پیغمبر خدا(ص) نیزچه درباره زنان و چه درباره مردان، مبنی بر ارتقای علمی آنان بوده است؛ چنان چه درباره یكی از زنان پیامبر، به نام حفصه نقل شده است به دلیل آنكه این زن، پیش از ازدواج، تحت تعلیم خواندن و نوشتن بود، حضرت به استاد وی كه زن بود، سفارش كردند كه كارخود را ادامه بده و نوشتن را نیز به وی بیاموز.
از دیگر مظاهر روح، وجود احساسات انسانی است كه خود، زمینه گرایش‏های عملی و انتخاب‏های رفتاری درست را فراهم می‏آورند. از این رو، هم در این بحث و هم در بحث بعددر خور توجه هستند.روشن است كه آدمی دو كانون برای معرفت و كمال دارد كه هریك به سهم خود، می‏تواند او را در راه هدایت نگه دارند. كانون اول عقل و دومی دل است. دل مأوای احساسات متعالی انسانی است كه می‏تواند در صورت عدم پاسخ‏دهی عقل و یا درحالتی كه پاسخ‏های او غیرجذاب باشد، به كمك دستگاه ادراك بیاید. و زن و مرد، هردو در شناخت‏های احساسی مشترك، از احساسات انسانی به طور یك سان برخوردارند.قرآن كریم انسان عاقل را برای راه یابی، بین یكی از این دو راه مخیر می‏داند:
ان فی ذلك لذكری لمن كان له قلب او القی السمع[11] ق، 37
انسان اگر بخواهد از قرآن بهره ببرد، یا باید دارای قلب(به معنای عقل) بوده و ازگوهر ادراك عقلانی برخوردار باشد و خود دارای قدرت تجزیه و تحلیل باشد و یا گوش شنوا داشته باشد و دل پند پذیر. این دل دلی است كه دارای احساسات انسانی باشد. ملاحظه می‏شود كه در این امر نیز بین زن و مرد، در بیان قرآن تفاوتی نیست.
ادراك عقل عملی و اشتراك زن و مرد در مدركات آن
مؤلفه‏های اصلی اداراكات عقل عملی، یكی دارا بودن قدرت اراده و اختیار است كه در بحث پیشین، آن را از مختصات نوع انسانی شمردیم و دیگری وجود احساسات انسانی است كه بر اساس شناخت و درك فطری خود از محسنات و مقبحات اخلاقی، منشأ پیدایش رفتارهای نیك و بد می‏گردد.
این احساسات به اضافه دایره گسترده اختیار آدمی، گوهری است كه از انسان شخصیتی اخلاقی می‏سازد. به علت اشتراك این دو یژگی در زن و مرد، قرآن در مدركات عقل عملی و توان به انجام رساندن آن‏ها تفاوتی بین زن و مرد قائل نشده است:
ان المسلمین والمسلمات و المومنین و المومنات و القانتین و القانتات و الصادقین و الصادقات و الصابرین و الصابرات و الخاشعین و الخاشعات و المتصدقین و المتصدقات و الصائمین و الصائمات و الحافظین فروجهم و الحافظات و الذاكرین الله كثیراً و الذاكرات اعدّالله لهم مغفره ً و اجراً عظیما[12] احزاب، 135
روشن است كه وقتی عقل عملی و مدركات آن، انسان را در سیر عبادت و عبودیت می‏اندازد:
العقل‏ما عبد به الرحمن و اكتسِب به الجنان[13] اصول كافی، ج 1 و ج 3، ص 11
]و عبودیت گوهری فراروی آدمی، چه زن و چه مرد است:
ماخلقت الجن و الانس الاّ لیعبدون[14] ذاریات، 56
پس هیچ دلیلی برای دریغ آن از زن وجود ندارد، مگر آنكه صورت مسأله انسانیت را از كتاب هستی زن پاك كرده و از صدق اسم جلوگیری كنیم.
حقوق و تكالیف مشترك زن و مرد
وقتی كه زن و مرد، دارای هویت انسانی و مظاهر مشترك آن هستند، طبعاً باید از حقوق و تكالیف مشتركی نیز برخوردار باشند، كه برخی از آن‏ها عبارتند از:
حق حیات، حق انتخاب، آزادی‏های اساسی، حق برخورداری از عدالت اجتماعی، حق تعلم[15] رساله‏های عملیه، به وضوح دانستن مطالبی را كه آگاهی از آن‏ها لازم است، تكلیف هر یك از مردان و زنان می‏دانند(مسأله 11 باب تقلید) و تكلیف امر به معروف و نهی از منكر و تكلیف دفاع ازكیان فردی.
ازدواج حقی و حكمی مشترك بین زن و مرد است. نیاز تكوینی آرامش‏جویی ونیز كشش غریزه جنسی، در هر مردی، او را به سوی زنی می‏كشاند؛ همانگونه كه این نیاز، به اضافه خواسته‏های روحی، مانند پناهگاه طلبی و حمایت خواهی، زن را به سوی مردی معین سوق می‏دهد. هدف هر دو هم در این امر، ابقای نسل است؛ زیرا هر آدمی حس خلود و میل به جاودانگی خود را از راه بقأ در حیات فرزند، راضی نگه می‏دارد.ازاین رو توالد و فرزند داری، مهم ترین هدف ازدواج است و ازدواج برای تأمین این واقعیت‏های تكوینی، به طور مساوی تشریع شده است.[16] جهت اطلاع بیشتر ر.ك به: تفسیر المیزان، ج 1 و 2، ص 277
مرحله دوم
زن و ویژگیهای تكوینی
قطعاً چهره عالم جسمانی، چهره تفاوت‏ها است و تفاوت محدودیت می‏آورد. وقتی فیض هستی از منبع فیض منتشر می‏شود، هر آن چه داغ معلولیت به پیشانی دارد، به فراخور موقعیت و مرتبه وجودی‏اش(اعم از مرتبه طولی و جایگاه عرضی) بخشی از وجود را در خود جا داده و قالبی گرفته متفاوت از موجود دیگر، با مرتبه و جایگاهی دیگر. وجود تفاوت‏ها بهترین دلیل برای تعامل موجودات با هم و پیدایش جمعیت‏ها است.
اگر توانایی‏های همه موجودات، یك اندازه بود، اجتماعی دو نفره هم به وجود نمی‏آمد. از این رو، اگر اجتماع بنا است با خلقت حوا و آدم ارزانی شود، باید حوا موجودی متفاوت از آدم باشد و اگر این تفاوت‏ها در گوهره انسان‏ها نیست، پس در قالب جسمانی آنان است. بدین رو، زن و مرد در احسن تقویم، از لحاظ‏های مختلف جسمانی و روانی، از تفاوت‏هایی آفریده شده‏اند تا بشود نظام تسخیر متقابل را برقرار ساخت و هر یك با توان مندی‏های متفاوتی كه دارد(فضل= زیادی)، و در برابر آن چه، دیگری ندارد(نقص =كمی)، امتحان شود. با همین نگاه جامعه‏شناختی، قرآن راز تفاوت‏ها را این گونه بیان می‏دارد:
اَهُم ْ یقسمون رحمت ربك نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیوه الدنیا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجاتً لیتخذ بعضهُم بعضاً سخریاً و رحمت ربك خیراً مما یجمعون[17] زخرف، 32
یعنی آیا آنان رحمت پروردگار تو را تقسیم می‏كنند؟(خیر، بله) ما معاش و روزی(وسیله حیات)، را بین آنان در این زندگی دنیا تقسیم كرده‏ایم و برخی را بر بعض دیگر برتری داده‏ایم تا بعضی دیگری را(یكدیگر را) مسخر گردانند. و رحمت خداوند از آن چه آنان جمع می‏كنند، بهتر است.
این تفاوت‏ها، با توجه به كاركردها و وظایف متفاوتی كه هر نوعی بر عهده می‏گیرد، قرار داده شده‏اند و با توجه به این كه برای رسیدن به مقصد نهایی ـ كه عبودیت و كمال انسانی است ـ هر دو كاركرد، رساننده هستند.
تفاوت‏های زیستی بین زن و مرد، متعددند؛ ولی شاخص‏ترین آن‏ها این است كه زن به عنوان كسی كه نقش همسری و مادری را بر عهده می‏گیرد، دارای دستگاه زایش است با همه متعلقات و لوازمی كه دارد؛ چنآن چه همین امر، از نظر روان شناسی برای او حیاتی احساسی را رقم می‏زند كه لازمه تصدی نقش مادری و همسری است.از این رو، ارتباط جسم و روان با یكدیگر، از راه فعل و انفعالات فیزیكی و شیمیایی و غدد درون ریز، تفاوت‏های جسمی و روحی زن با مرد را در سیری هماهنگ و آن دو را مكمل یكدیگر قرار می‏دهد.[18] ر.ك به كتاب نقد، ج 17(گزارشی از كتاب زن در نگاه علم، صص 313 ـ 273 و مقاله تفاوت‏های بیولوژیك زن و مرد، صص 221 ـ 253
نكته درخور توجه این است كه وجود حیات احساسی در زن، كه حقیقتی انكارناپذیر است و ما آن را ویژگی متناسب با كاركرد او معنا كردیم، خود منشاء آثاری در روح انسانی می‏شود؛ مثلاً وجود حیات احساسی در زن و ظرافت‏های روحی و انفعال در او باعث می‏شود كه در زمینه عقل عملی، این احساسات، به كمك احساسات انسانی او بیاید و او ظرفیت بالایی را به منظور جذبه‏های اخلاقی بسازد.
بر همین اساس است كه شكیبایی و استقامت، میل به آرامش و حفظ شرایط مطلوب در زن، دارای زمینه تكوینی است، نه آن كه مانند آن چه برخی فمینیست‏های رادیكال تصویر كرده‏اند، ناشی از حماقت و ضعیف انگاشته شدن زن در یك سیر تاریخی باشد(گرچه معترفیم كه همواره وجود ظالم مستلزم وجود مظلومی صبور هم هست) و نیز بر همین اساس است كه زنان برای رسیدن به نتیجه معرفت‏های نظری، راه كوتاه تری را از پل احساسات و عواطف جوشان خود طی می‏كنند و این مسیر را بر پیمودن راه طولانی‏تر استنتاجات عقلی ترجیح می‏دهند. در مقابل، مردان نیز براساس كاركرد خاصی كه بر عهده آنان قرار می‏گیرد، دارای ویژگیهای جسمی و روانی هستند. صلابت‏های مردانه، در جسم آنان به اضافه غلبه حیات تعقلی، از آنان موجوداتی متفاوت ساخته است. غلبه حیات تعقلی، خاص كه در نتیجه تفاوت‏ها پیدا می‏شود، آنان را در مسیر عقل نظری، بیش تر پیش برده است. ره‏آورد آفرینش زن برای بشر، سكونت و دوستی و رحمت است؛ چنآن چه در حدیث قدسی طولانی، درباره خلقت آدم آمده است كه در نخستین رویایی او با حضرت حوا این شاخصه او برای آدم چشمگیر می‏نماید و نگاه حوا را دنیایی از آرامش بخشی و دوستی گستری می‏یابد.[19] علل الشرایع، ج1، باب 17 روشن است كه اگر خود آدم به همین اندازه از این خصایص برخوردار بود، هرگز توجه او جلب نمی‏شد و نگاهش با نیاز همراه نمی‏گشت.[20] مرحوم سید قطب در تفسیر خود، این ویژگی‏ها را در تكوین و شكل‏گیری اعضای بدنی، عصبی، عقلی و روحی زنان، حتی در همان سلول تخم كامل می‏دانند.(تفسیر فی ظلال القرآن، الجز الخامس، صص 59 – 58)
بیان علامه طباطبائی در تفسر المیزان
علامه طباطبائی در بحثی مبسوط، دو ویژگی را در زن، از اهم مختصات او می‏داند و چنآن چه بعدها خواهیم گفت منشأ همه تفاوت‏های حقوقی و تكلیفی بین زن و مرد را نیز همین دو امر به حساب می‏آورند.[21] تفسیر المیزان، ج1، صص 262 ـ 278
این دو امر، یكی حرث بودن و دیگری لطافت‏بنیه و رقت شعور و ادراك زن است. روشن است كه اولی مربوط به ویژگی جسمانی زن و دومی اختصاص به ویژگی روانی و كاركردهای روحی زن دارد. ناگفته پیداست كه هر یك از این ویژگیهای تكوینی به عنوان یكی از گزاره‏های توصیفی، اشاره به واقعیتی در زن دارد كه برای خود لوازمی تشریعی را به دنبال می‏آورد.
حقوق و تكالیف ویژه زنان
وقتی سخن از ویژگیهای تكوینی است از آنجا كه تكوین، خاستگاه و بستر تشریع است، باید متناسب با این تقاضاها و توانایی‏های متفاوت، حقوق و تكالیف متفاوتی نیزداشته باشیم وگرنه این تفاوت‏ها بدون آثار بوده و در خلقت حكیمانه خداوند توجیه پذیر نخواهد بود.
وقتی تكوین،ابزار عمل و خمیرمایه كنش‏ها و واكنش‏های ذهنی، روحی و رفتاری است، پس باید هركدام، موضوع خود را در شریعت بیابد. نمی‏توان از یك سو، تفاوت‏ها در صحنه تكوین را پذیرفت و زن را در خصوصیات جسمی و روانی‏اش متفاوت از مرد دانست و از سوی دیگر، طرح تساوی حقوق و وظایف را پی‏ریزی كرد. امروزه در دیدگاه‏های فمینیستی غیررادیكال، این ویژگی‏ها به رسمیت شناخته شده‏اند؛ ولی علی‏رغم تصدیق آن‏ها معتقد هستند كه هیچ یك از این ویژگی‏ها در صحنه حقوقی منعكس نشوند. روشن است كه این دیدگاه، تناقضی واقعی در بطن خود دارد كه نمی‏توان با هیچ ترفندی آن را حل كرد.از این رو، می‏بینیم كه در مواردی نتوانسته‏اند تأثیر این ویژگی‏های تكوینی را در دستاورد تلاش‏های خود نادیده بگیرند؛ مثلاً در ماده یازده كنوانسیون محو تبعیض علیه زنان، خواسته شده كه شرایط اشتغال به ‏گونه‏ای باشد كه مشكلات و مسائل خاص زنان را در نظر بگیرند؛ مانند مسائل دوران بارداری.[22] در بین متفكران غربی نیز در دوره «گفتمان تجدد» این دیدگاه تأكید می‏شد كه زنان سرشتی متفاوت از مردان دارند؛ مانند آن‏چه در تفكرات روسو وجود دارد؛ ولی مبنای اصلی این اصرار، بر این بود كه با استفاده از دستاوردهای علوم در حوزه‏هایی نظیر جانورشناسی، فیزیولوژی، جنین‏شناسی، علم وراثت، مردم‏شناسی و روان‏شناسی ثابت كنند كه جای زنان در خانه است و شاید این اصرار و افراط در تأكید بر نقش‏های جنسیتی، باعث تشدید جنبش زنان شده باشد
تجربه تساوی و تشابه كامل در حقوق و وظایف بین زنان، در برخی كشورهای توسعه یافته، اسم بدون مسما و تجربه ناموفقی است كه باز خورد خود را تا حدودی دیده است. خانم شارون هیز، سرپرست زنان كانادایی حاضر در كنفرانس پكن، پس از شنیدن مفاد كنوانسیون و سند پكن، با ناراحتی اجلاس را ترك كرد و به خبرنگاران متعجب گفت:
«من طرفدار زندگی Pro ـ life و خانواده protomilyهستم.من به شما می‏گویم كه سند این كنفرانس، نه تنها مشكلات زنان را در نظر نگرفته، بلكه تساوی مورد نظر پكن، برای زنان تساوی ایجاد نخواهد كرد. در كشور من وقتی گروهی را دعوت به كار می‏كنند، باید 50% درصد مرد و 50 % زن استخدام شوند؛ اما متأسفانه بیش از 50% از زنان استخدام می‏شوند و مردان بیكار می‏مانند.
این در حالی است كه من، هم باید در خانه و هم در بیرون كار كنم و همسرم باید بیكار باشد. پس این تساوی نیست. من با اولین پرواز به وطنم برمی‏گردم و سعی می‏كنم تفاوت‏ها را حفظ كنم؛ همان‏گونه كه این تفاوت‏ها در خلقت وجود داشته است. این تفاوت‏ها ما را حفظ خواهد كرد.»[23] گزارش توصیفی از اجلاس پكن، مكتوبات داخلی شورای عالی انقلاب فرهنگی، ص 10.
آری، این سخن، از سخنان زنی انتخاب شده كه در موقعیت مناسب و مقتدرانه‏ای ره آورد سازمآن‏های بین‏المللی را واگویه تجربه ناموفق كشورهای توسعه یافته می‏داند.[24] درخور‏توجه است كه كشور كانادا بر اساس آن‏كه قوانین خود را درباره تساوی بین زن و مرد، كامل‏تر از كنوانسیون CEDAW می‏داند خود را ملزم به پیوستن به آن نمی‏داند.
نكته درخور توجه این است كه همان اندازه كه تشابه كامل بین زن و مرد باطل است، بی‏عدالتی و عدم رعایت تناسب بین توانایی‏ها و وظایف نیز باطل و دور از خرد است.
مشكل اصلی زنان این است كه میدان عمل و موفقیت را در عرصه‏هایی از او گرفته‏اند كه توانایی، استعداد و تناسب كامل را برای رسیدن به آن مقام‏ها داشته است و از او لعبتی ساخته‏اند كه بتواند دیگران را مشغول كند.این مشكل، در عصر تجدد، برد بیش تری پیدا كرد. به این معنا كه اگر زنان روزی در محدوده خانواده، حضوری صامت و غیرفعال داشت; امروزه عروسكی در دست دلالان فساد و تباهی و بازیچه‏ای در بازی‏های سیاسی است.
به هر تقدیر،وجود ویژگی‏های مختص باعث می‏گردد كه زنان به حكم فطرت طبیعت و حكیمانه، ترجیحاً مشاغلی را بر عهده بگیرند نظیر مادری و همسری و مدیریت برخانه؛ چنآن چه پیامبر خدا فرمودند: «الرجل سید اهله و المرأْ سیدْ بیتها». چنآن چه وجود این ویژگی‏ها باعث می‏شود كه حضور زن در برخی عرصه‏ها بر او واجب نباشد.
تأمین مخارج خانواده و حضور در عرصه كار و اشتغال برای سامان دهی اوضاع خانواده، یك تكلیف برای زن نیست.
وقتی بر كسی به عنوان یك تكلیف لازم باشد كه مخارج را به عهده بگیرد، باید آن چنان از نظر روحی آماده حضور در عرصه كار باشد كه همه صدمات ناشی از اصطحكاك‏های اخلاقی، بی‏حرمتی‏ها، بی‏عدالتی‏ها و... را تحمل كند؛ زیرا اجتماع و بازار كار، صحنه تعارفات فامیلی نیست. وقتی هم كه به خانه برمی‏گردد، باید بتواند به چشم‏های منتظر،پاسخ درخور بدهد.
به بیان روشن‏تر و به دلیل وجود مهم ترین مشغله عالم، یعنی فرزندپروری و مهرگستری، باید وظایفی شكننده را از روی دوش او برداشت كه این، خود بزرگ ترین جهاد و تلاش و وظیفه برای او است؛ چنآن چه حق او است كه از این قوانین حمایتی برخوردار باشد.
علامه طباطبائی در این باره سخنان بسیار رسا و كاملی دارند.ایشان می‏فرمایند كه بعضی امور، تكلیف هستند و تلقی حق از آن‏ها غلط است.
اموری نظیر جهاد و قضاوت، وظایف سنگین و بارهای كمرشكنی هستند كه خداوند زنان را از آن‏ها معاف كرده است. وجود حیات احساسی در زنان، به عنوان یك ویژگی تكوینی، باعث شده كه شریعت، خود را با آن تطبیق دهد و این تكالیف را از آنان نخواهد؛ ولی در عوض، تصدی مشاغلی كه با روحیه احساسی آنان خوشایند افتد، مانند تعلیم و پرستاری، برای آنان ممنوع نشده، بلكه بسیار با تكوین ایشان در تناسب است. این معنای آیه شریفه است كه می‏فرماید:
فلا جناح علیكم فیما فعلن فی اَنْفسهنّ بالمعروف[25] بقره، 234
از این رو، چه سلباً و چه ایجاباً این ویژگی‏ها تأثیر خود را در شریعت(حقوق و تكالیف) خواهند گذاشت.

منبع :پرسمان/ حقوق زن
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .