تبیان، دستیار زندگی

پاسخ دین و دولت در قبال بحران خانواده

فلسفه عدّه نگه داشتن زن چیست؟ احكام الهى داراى حكمت و علت هستند. اگر چه ممكن است بعضى از حكمت‏هاى احكام را بتوانیم به دست آوریم. امّا علت احكام به درستى بر ما روشن نیست. عقل ما با توجه به آموزه‏هاى اسلامى یا علوم تجربى و حسى مى‏تواند بعضى حكمت‏ها را براى احكام الهى و از جمله نگه‏داشتن «عدّه» استنباط نماید. قبل از اینكه به ذكر حكمت‏هاى احتمالى در مورد عدّه بپردازیم، توجّه به چند حكم فقهى ضرورت دارد؛ 1. عدّه انواع مختلفى دارد كه متضمّن حكمت‏هاى مشترك و خاص است. عدّه طلاق در ازدواج دایم و عدّه پایان مدّت در ازدواج موقت و عدّه وفات در صورت فوت شوهر.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
 
بحران خانواده
بگذارید شما را به تحلیل‌های تئوریك و نیز یافته‌های تحقیقی مرتبط به خانواده آمریكایی امروز كه در این بخش به آن اشاراتی شده، ارجاع دهم. پرواضح است كه وضعیت كنونی، با وجود تعداد زیادی از زنان و مردان مجرد صاحب فرزند و نیز خانواده‌های مطلقه، هزینه اجتماعی و اقتصادی سنگینی بر جامعه تحمیل می‌كند. در چنین جوامعی‌، نتایج خاصی تجربه می‌شود:
ـ افزایش غیر قابل تصور فرزندان نامشروعی كه بسیاری از آن‌ها به همراه مادرانشان تحت پوشش كمك‌های رفاهی دولت قرار دارند.
ـ افزایش فراوان مشكلات روحی و روانی در میان كودكان و والدین جدا شده‌ آن‌ها.
ـ افزایش روزافزون فقدان سلامتی به اَشكال مختلف آن.
ـ خطرات جدی‌تر مربوط به تجاوز جنسی به كودكان و در مواردی مرگ این كودكان.
ـ ازدیاد ناهنجاری‌های آموزشی(مشكلات یادگیری و درصد بالای ترك تحصیل) و افزایش بدبینی و منفی بافی نسبت به خود و دیگران كه هر دوی این‌ها باعث تضییع استعداد و ظرفیت یادگیری كودكان و هم‌چنین عدم موفقیت آن‌ها در موقعیت‌های اقتصادی دنیای مدرن می‌شود.
ـ روی آوردن افراطی به استفاده از داروها و به تبع آن هزینه‌های [سنگین] اجتماعی.
ـ نسبت بالای ارتكاب جرم و جنایات خطرناك.
نتیجه این مسائل، تحمیل مسؤولیت‌های اقتصادی و اجتماعی بر دوش دولت است. این مسؤولیت، حداقل در چند دهه آینده، سنگین‌تر نیز خواهد شد، چرا كه طلاق، تولد فرزندان نامشروع، افزایش تعداد زوج‌هایی كه با هم ارتباط نامشروع داشته و زندگی می‌كنند، همه و همه، خبر از ادامه این روند و افزایش احتمالی بروز ناهنجاری‌های دوران كودكی، جنایتكاری دوران جوانی و نیز بیماری‌های مرتبط با این قضایا می‌دهد. لذا منطق چنین حكم می‌كند كه دولت تا جایی كه سیاست‌های كلان آن اجازه می‌دهد، تلاش‌هایی را در جهت خشكاندن ریشه‌های این گونه مسائل اجتماعیِ رواج یافته، و در صورت امكان، تغییر جهت این تمایلات، صورت دهد.
همان‌گونه كه قوانین جدید و تحولات اجتماعی افسارگسیخته، به رشد این ناهنجاری‌ها كمك كرده است، امیدواریم قوانین و تمهیدات اجتماعی جدید، بتوانند تأثیرات مخرب این [پدیده‌ها] را كاهش دهند. از این‌ها گذشته، منافع دولت ایجاب می‌نماید كه از خانواده‌های سنتی پایدار حمایت كند. البته تاریخ به ما نشان داده است كه نباید نسبت به تغییر عوامل فساد اجتماعی و جمعیتی خیلی خوشبین باشیم. اما امروز برگ برنده‌ای در دست است و آن درك و لمس این مشكلات و شناخت عوامل آنهاست. شرایط حاضر، باعث شده است، درك ویژه‌ای از بیماری‌های اجتماعی داشته باشیم.
شاید با این دریافت بتوان اراده تغییر اجتماع را پیش برده و مجری سیاست‌های جدیدی در این باب شویم. تا آنجا كه اطلاع دارم در هیچ كشوری، جریمه‌ای برای طلاق منظور نشده است. در مجموع‌، طی چند دهه گذشته، طلاق آسان و آسان‌تر شده است، سرعت، ارزانی و پذیرش اجتماعی روزافزون این پدیده، گواه بر این امر می‌باشد.
در ایالات متحده آمریكا، همان طور كه قبلاً ذكر كردم، طلاقِ «بی دلیل» مرسوم است و براساس آن، هر یك از زوجین، به هر دلیل و هر زمان كه بخواهند، به راحتی تصمیم به طلاق می‌‌گیرند (‌نتایج واژگون شده است، چرا كه قانونی را كه فمینیست‌ها به خاطر حفظ آزادی زنان، از آن حمایت می كردند، در كشور آمریكا، میلیون‌ها زن و كودك را دچار فقر، فلاكت و تلخكامی نمود). علاوه بر‌آن، به نظر نمی‌رسد در هیچ جای دنیا مسؤولیت بازنشستگی و تأمین سلامت كودكان به عهده دولت باشد.
آن چه من پیشنهاد می‌كنم، «گزینه‌هایی انتخابی خانواده» در ایالات متحده است كه توضیح بیش‌تر آن از قرار ذیل است:
ـ قوانین، امكان طلاق را سخت‌تر و سرعت انجام آنرا به تعویق اندازند (در شرایطی كه پای كودكان هم در میان باشد).
ـ در صورت امكان، زوجینی كه صاحب فرزند هستند،برای تأمین هزینه‌های اجتماعی كه به طور متوسط هر طلاق بر جامعه تحمیل می كند، مالیاتی بپردازند. این مالیات بر اساس 1% از درآمدی است كه سهم هر كودك است و زوج متقاضی طلاق، تا سن 18 سالگی آن فرزند، باید آن را بپردازند.
مشابه این قضیه، در مورد صنعت محقق شد: پیش از این، به غالب صنایع، اجازه آلودگی محیط زیست داده می‌شد. به محض این كه هزینه‌های این امر، مشخص و نگران كننده شد، از آن پس قوانینی برای محدود كردن و نیز پرداخت بخشی از هزینه‌‌های این آلودگی از طریق وضع مالیات‌های ویژه‌ای در نظر گرفته شد. طلاق‌هایی كه بر اثر آن كودكان قربان شوند، نوعی آلودگی اجتماعی به شمار می‌رود و آن كسانی كه باعث تحمیل آن بر دیگران هستند، می‌بایست هزینه‌های آن را نیز متقبل شوند.
ـ روشن است كه باید جلوی گسترش وسیع تولد فرزندان نامشروع گرفته شود. البته كار بسیار مشكلی است، ولی یكی از بهترین راه‌های پیشگیری، حداقل در مورد تحصیل كرده‌ها،‌تعیین هر چه بیش‌تر تأثیرات منفی تولد آگاهانه فرزندان نامشروع است.
ـ كاهش مالیات‌ها و دیگر هزینه‌های اجتماعی،‌كه امروزه برای متأهلین و كسانی كه صاحب فرزند هستند بسیار سنگین تمام می‌شود. برای مثال، اعتبارات مالیاتی سنگین باید به گونه‌ای طراحی شوند كه برای متأهلین صاحب فرزند، مشاركت در سرمایه‌گذاری ارزشمند اجتماعی به حساب آید. هیچ چیز به اندازه جذابیت‌های مالی، نمی‌تواند مشوق جوانان به ازدواج باشد. دولت باید به عنوان مهم‌ترین سرمایه‌گذاری اجتماعی، برای (تولّد) كودكان سالم اقداماتی به عمل آورد.
ـ تأمین اقتصادی دوران یری. مثلاً رداخت‌های تأمین اجتماعی باید به تعدادی از فرزندان فرد ارجاع شود. بدون شك Van de kaa جمعیت شناس اروایی، با طرح این بحث به سراغ اصل مشكل رفته است. با وجود این، چرا فرزندانِ فرد دیگری باید متقبل بازنشستگی كسی شوند كه فرزندی ندارد؟
ـ سیاست‌های ویژه «تشویق به ازدواج» كه در گزارش تحقیقات خانواده ارائه شده، حاوی نكات ارزنده و خوبی است. به خصوص كه پیشنهاد شده بود زوج‌هایی كه اقدام به ازدواج نمایند، به طور سالانه از معافیت یك درصدی مالیات و عوارض، استفاده خواهند نمود.
زوجینی كه صاحب فرزند نیز شده باشند و با حفظ قیمومیت فرزندان، كماكان به زندگی ادامه دهند، علاوه بر یك درصد قبلی،‌به ازای هر فرزند از معافیت یك درصدی دیگری نیز بهره گیرند(كودكان بالای 18 سال مشمول این طرح نمی‌شوند).
ـ زوج‌های متأهل را از شرّ جریمه‌های مالیاتی خلاص كرده و این‌گونه جریمه‌ها را متوجه كسانی كنید كه روابط عاشقانه داشته و یا مجرد هستند. كارلسون (Carlson) و بلنكن هورن (Blan ken horn) به شیوه‌ای بسیار مستقل بحث نموده‌اند كه بهترین شیوه، تقسیم درآمد است. البته شیوه‌های دیگری نیز برای گزینه‌های انتخابی خانواده در آمریكا و سایر كشورها قابل بحث است؛ اما مباحث مطرح شده‌ فوق، اساسی و زیربنایی هستند.
نقش دین و مذهب‌
برداشت ضمنی از خانواده، آن‌گونه كه در تحقیق و مباحث گذشته آمده، از این قرار است: كودكی(یا كودكانی) كه در كنار والدین بیولوژیك خود زندگی می‌كند.
تعبیر دقیق‌تر خانواده، زمانی روشن می‌شود كه كودكان در كنار والدینی كه ازدواج موفقی داشته و اعتقادات دینی(یا هر جهان بینی) محكمی دارند، زندگی كنند. جا دارد نگاه مختصری به دلایل و شواهد این نوع برداشت از خانواده داشته باشیم:
این كه یك ازدواج خوب و موفق، موهبتی بسیار مهم و مؤثر در زندگی خانوادگی بوده و ازدواج ناموفق بالعكس، چندی است كه مطرح است، ولی این كه دین، نقش بسیار مؤثری در سلامت و سعادت اعضای خانواده دارد، اثبات شده، اما كسی نامی از دین به میان نمی‌آورد.
تحقیق پیرامون این موضوع، در سال 1990 توسط لارسون و در سال‌های دیگر توسط دیگران، صورت گرفت كه قسمت اعظم این تحقیق مهم را ذكر خواهم كرد.
نكته اصلی كه نباید فراموش كنیم، این است: تصویر ترسیم شده از دین، در واقع یك تعهد رفتاری و (ظاهری) است (مثلاً حضور در كلیسا)‌ و متغیر دیگر (سلامتی) نیز متغیری رفتاری است (مثلاً استفاده دارو)، نهایتاً این كه، این تحقیق، تصویر بسیار مثبت و سازنده‌ای از دین ترسیم می‌كند. با این حال‌، هر وقت تمایلات مذهبی با آزمایش‌های كتبی و سؤال و جواب گره بخورد، ماحصل تحقیق، بسیار گنگ‌تر از معمول و حتی گاهی منفی نیز می‌شود.
خلاصه این كه، باید از مطالعات و نظرسنجی‌هایی كه با پرسش از تمایلات و گرایش‌های مذهبی یك فرد، به دنبال تعیین درجه دین و ایمان او هستند، اجتناب كرد.
در سال 1987، دو تن دیگر از دانشمندان(Vanderpol,Levin) با یك بررسی روش مند در تحقیقات علمی خود، به این نكته اذعان كردند: «22 مورد از 27 مورد مطالعه انجام شده، به ارتباط در خور توجه حضور مستمر در [مراسم] دینی و سلامتی فرد دست یافته‌اند». حتی كم‌رنگ‌ترین اعتقاد و ارتباط دینی، تأثیر عمیقی بر سلامت جسمانی فرد دارد.
سلامت روانی‌
اولین بررسی‌های ارتباط میان دین و سلامت روانی را محققانی چون ـ Beit (1791) Stark و569)Moberg1Argyle(و, (5791)Hallahmi چنین رقم زدند: افراد سالمندی كه در طول عمر خود حضور همیشگی خود را در كلیسا حفظ كرده‌اند، سعادت و رفاه بیش‌تر و بیماری‌های روانی كم تری را در زندگی تجربه كرده‌اند.
در آخرین بررسی‌های به عمل آمده كه متغیر جمعیت وسیعی را مدنظر قرار داده، شش دستاورد به عنوان یافته‌های این تحقیق به ثبت رسیده است. در هر یك از این شش نتیجه، به نقش مؤثر اعتقاد مذهبی در سلامت اشاره شده است، اما این كه آیا حضور (فیزیكی)‌در كلیسا عامل افزایش سلامتی بوده و یا این مسأله روی هم رفته به عنوان انجام وظیفه برای فرد مطرح بوده است، هنوز ابهام آلود است. بنابراین، شركت در آئین‌های كلیسا می تواند نشانی از سلامتی و توانایی كنش‌گری باشد.
محققان دیگری نیز بر اساس یافته‌های خود به این نتیجه رسیدند كه دین به نحو چشمگیری استرس زندگی روزمره را كاهش می‌دهد. هر قدر شركت در مراسم مذهبی پر رنگ‌ترباشد، نتایج ناگوار استرس روبه كاستی می‌گذارد.
علاوه‌بر آن، دو پژوهش گسترده در خصوص ناراحتی‌های روحی مردم، توانسته است نسبت كلی این بیماری‌ها را در درصد جمعیتی مشخص نماید. هر دوی این پژوهش‌ها ثابت كرده‌اند، دین باوران نسبت به آن دسته از كسانی كه اعتقاد محكمی به مسایل دینی ندارند كم‌تر در معرض این‌گونه ناراحتی‌های روحی و روانی قرار دارند. در نهایت این كه، محققان دیگری نیز لذت فرد حین مناجات و دعا را به عنوان عامل بسیار مهمی در بهره مندی از سلامتی عمومی می‌دانند. شش تحقیق دیگر كه در جای جای آن از منزلت و جایگاه دین و ارتباط آن با روانشناسی سخن به میان آمده، كاركرد روانشناسی را در جاهایی كه اثری از دین و حضور فرد در مراسم دینی وجود داشته، مثبت‌تر ارزیابی نمودند. مثلاً درصد كمتری از بیماران اسكیزوفرنی كه تحت مراقبت كشیش‌ها یا خانم‌های خانه‌دار مذهبی قرار گرفته‌اند، مجدداً دربیمارستان بستری می‌شوند. هم‌چنین نتیجه شركت در عبادات دینی، كاهش فوق‌العاده بروز علایم خطرناك بیماری‌های روانی است.
مذهب و جمعیت خانواده‌
شاید بتوان این ادعا را كرد كه عمده‌ترین نگرانی بسیاری از مفسرین آینده غرب، مسأله كاهش بسیار زیاد زاد و ولدی است كه در آینده با آن مواجه خواهیم شد. كاهشی كه حداقل در مورد بسیاری از كشورهای توسعه یافته، به ویژه كشورهای اروپای غربی، بسیار پایین تر از آن است كه قابل جبران و جایگزینی باشد. در حال حاضر،‌ میزان زاد و ولد در آمریكا 1/2 كودك به هر زن است و این مقیاس،‌ رقمی است كه تقریباً قابل جایگزین شدن هست، ‌اما همین شرایط هم بغرنج است. برای نمونه می‌توان به سال های 1970 تا 1990 اشاره كرد كه درصد زاد و ولد در آمریكا، ‌زیر حدّ جایگزینی بود و این قضیه،‌تقریبا تا چند سال پیش ادامه داشت تا این كه به حد جبران رسید. علت طولانی شدن این مسأله طی این چند سال،‌ مهیا نبودن زمینه لازم برای نسل دوست‌دار بچه‌دار شدن و نیز در نتیجه وجود خانواده‌های پر جمعیت در میان بسیاری از مهاجرین جدید به آمریكا بوده است. البته همان طور كه قبلاً هم گفته شد، تعدادی زیادی از كودكان آمریكایی، ‌متعلق به مادران مطلّقه‌ای هستند كه مشكلات خاص خود را دارند. در مورد كودكانی هم كه والدین آن‌ها به طور مشروع و بر اساس خواسته طرفین،‌ متولد شده‌اند، ‌باید گفت كه آمریكا هنوز جزو جوامع تك‌فرزندی باقی مانده است.
تنها دلیل رشد جمعیت آمریكا در سالیان اخیر‌، ‌مهاجرت‌هایی بوده است كه به كشور آمریكا شده و نه رشد درصد زاد و ولد، و صدالبته، ‌مهاجرت هم مسایل و مشكلات خاص خود را به دنبال داشته است. در بسیاری از كشورهای اروپای غربی، ‌اساساً میران زاد و ولد، ‌سالیان متمادی فروتر از حدّ جایگزینی بوده و این امر طلیعه مراحل بعدی بحران است.
من، به همراه همسرم، به لحاظ این كه دارای 6 فرزند هستیم، ‌علاقه خاصی به یافتن محل سكونت خانواده‌های پر جمعیت آمریكا داشتیم. مشاهدات اولیه من بسیار ساده بود: ‌هر جا به خانواده پر جمعیتی بر می خوردیم، ‌به خصوص مجموعه‌ای از این خانواده‌ها،‌ ردپایی از اعتقادات راسخ مذهبی می‌یافتیم. تجربه شخصی من در مورد كاتولیك‌ها طی این دوازده و اندی سال، شكی برایم باقی نمی‌گذارد كه اگر خانواده‌ای كاتولیك بیش از 4 فرزند داشت،‌ به احتمال قریب به یقین،‌ تقید مذهبی آن خانواده بسیار بالاست. برای اطلاع از شواهد عمومی دال بر تقید مذهبی به عنوان یك عامل مؤثر در بچه‌دارشدن آمریكایی‌ها، رجوع كنید به تحقیقات.(1986 Marshal etal (هم چنین در مورد شواهد احتمال عدم بچه‌دارشدن خانواده‌های بی قید و بند، ‌به(1986 Oakety (و نیز مباحث جهانی مرتبط به این قضایا، به Fu Heaton مراجعه كنید. نتایج یك تحقیق، ‌حاكی از آن است كه احتمال طلاق در میان افراد متدین و مذهبی بسیار ضعیف است. یك محقق كانادایی به نام Balakishnam در یك پژوهش، به این نكته رسیده است كه شانس طلاق زوج‌هایی كه هفته‌ای یك مرتبه برای شركت در مراسم كلیسا در آنجا حضور می‌یابند،‌ 18 درصد بوده، در حالی كه این احتمال در مورد آنهایی كه تقید كمتری دارند، به 47 درصد می رسد. هم‌چنین احتمال طلاق در میان زوجینی كه هر دو دارای اعتقادات و باورهای مذهبی مشترك هستند، ‌بسیار ناچیزتر از كسانی است كه هیچ‌گونه اعتقادی به باورهای دینی ندارند. نتیجه پژوهش دیگری در هلند حاكی از آن است كه جوانانی كه والدین بسیار مذهبی داشته اند،‌ به احتمال خیلی زیاد، ‌بدون همخانگی یا [حداقل] بعد از همخانگی كوتاه، ‌اقدام به ازدواج می نمایند. ضمن این كه احتمال همخانگی در آن‌ها بسیار پایین است.
در نهایت، ‌در كنفرانس «خانواده های ایا و استوار» سیزده محقق به بحث و تبادل‌نظر رداختند و تمامی آنها اذعان داشتند كه «خوی معنوی و دینی» مهم‌ترین ویژگی خانواده‌های استوار بوده و آن ها این را به كرّات در تحقیقات خود تجربه كرده‌اند.
به طور خلاصه، نتایج مطالعات و پژوهش‌های حول این محور،‌ نشان می‌دهد كه اعتقادات دینی،‌ كه در اینجا منظور حضور یا مشاركت در مراسم مذهبی كلیساست، ‌سلامت جسمی و روحی ما را بیش از پیش می كند. حضور دینی، هم‌چنین نشان از سوء رفتار كم‌تر نسبت به كودكان و كاهش احتمال خودكشی و بزهكاری در آینده داشته،‌ هم‌چنین خانواده‌ها را از طلاق و انشقاق مصون می دارد. شركت در آیین‌های مذهبی، ‌مشكلات روحی را كاهش داده و احساس درونی سعادت و خوشبختی را زنده می‌نماید. در نهایت این‌كه،‌ دین‌باوری فاكتور مهمی در میل به بارداری است.
جایگاه عكس العمل دینی و مذهبی
من به جرأت می‌گویم كه دولت سكولار اساساً قادر به تغییر و تحول در وضعیت آسیب‌شناسی شده و مستند خانواده‌های امروزی و نیز گرایش‌های اجتماعی آن‌ها نیست و تنها راه نجات، روی آوردن به اصول و آموزه‌های مبنایی دین است، ‌در غیر این صورت، روز به روز شاهد وخیم‌تر شدن اوضاع خواهیم بود.
به لحاظ تاریخی،‌ در غرب كشمكشی طولانی میان كلیسا و هیأت حاكمه وجود داشته است. در چند صد سال گذشته، در اكثر موارد، این دولت بوده كه پیروز این میدان شناخته شده است. امروز در غرب، ‌دولت‌های سكولار و جهان‌بینی آن‌ها مرسوم و عرفی شده است. عرفی شدن این جهان‌بینی ارتجاعی، بنیان‌های یك فلسفه اجتماعی را بنا نهاده است. زندگی مذهبی در اكثر كشورهای اروپایی و سایر كشورهای غربی، به حواشی جامعه رانده شده است. حتی در ایالات متحده آمریكا‌، مذهب از عرصه عمومی سیاست كنار گذاشته شده است. غلبه سكولاریسم مدرنِ ضدّ دین،آن گونه كه در دولت‌های مدرن از آن یاد می شود،‌ موانع بسیار جدّی را بر سر راه تحقق راهكارهای پیشنهادی حمایت از خانواده ایجاد نموده است. از همه این‌ها گذشته، ‌ایدئولوژی حاكم بر دولت‌های مدرن و روِسای آن ها، ‌مخالف سرسخت خانواده سنتی و به تبع آن، دین و مذهب می‌باشند. از طرف دیگر، پیشبرد آسیب‌شناسی خانواده، زمینه‌ساز تدوین برنامه‌های اجتماعی دولت به منظور كاهش معضلات خانواده می‌باشد. با این وجود، دولت در پی افزایش قدرت خود است.
در پی این افزایش قدرت، ‌دولت و سازمان‌های متبوع آن محكم‌تر و استوارتر خواهند شد. وقتی كه این منطق ویرانگر اجتماعی (افزایش قدرت) گسترش پیدا كند، زمان آن فرا می‌رسد كه یك جنبش تأثیر گذار در جهت تقویت بنیان خانواده سر برآورد.
به هر تقدیر، من،‌ والدین جدا از هم،‌ مطلقه‌ها وخانواده‌های از هم پاشیده غیر سنتی را بهترین نمونه‌های خانواده سكولار می‌دانم. این خانواده‌ها‌، خروجی منطقی و اجتناب ناپذیر سكولاریزاسیون هستند. این‌گونه خانواده‌ها، ‌در بستر محدودیت، تمهیدات و برنامه‌های دولت شكل می‌گیرند.‌ فرجام این تئوری سیاسی (سكولاریسم) نقطه‌ای نامعلوم است. در غرب امروز هر والد تنها،‌ به نوعی به ازدواج دولت در آمده است (با تحمیل هزینه های طلاق)،‌ از سوی دیگر خانواده‌های استوار و پابر جا،‌ خانواده‌های مذهبی هستند.
من در خصوص این مسایل،‌ استدلال‌هایی دارم كه به آن‌ها اشاره می‌كنم.
سكولاریسم در صدد حذف خدا و مفاهیم معنوی و متعالی است. سكولاریسم فلسفه انزوا‌طلبی افراد منزوی و مهجوری است كه در جهانی عاری از هر مفهوم آسمانی زندگی می‌كنند. سكولاریسم به دنبال وقف نگرش و زندگی مشتریان خود برای عشرت طلبی و لذّت مادی است.
در یك كلام،‌ سكولاریسم همان‌طور كه گسترش یافت، ‌به همراه خود بحران «‌مفاهیم»‌ و سپس بحران «خانواده» را خلق كرد.‌ از زمانی كه جهان بینی سكولاریسم فراگیر شده است، دیگر دلیلی برای پذیرش محدودیت‌های ازدواج و تن‌دادن به مسؤولیت‌های پدر یا مادر شدن باقی نمی‌ماند. بنابر این طبیعی است كه ازدواج و درصد زاد و ولد در آمریكا و بسیاری از كشورهای غربی تنزل یابد. با وجود چنین ساختار سكولاری، ‌منطق حكم می‌كند كه بر اراده خود اتكا نموده و از حمایت‌های اجتماعی دولت چشم‌پوشی كنیم.
حقیقت این است كه دولت به همان اندازه به كودكان احتیاج دارد كه یك زوج روستایی هندی فرزندانشان را برای دوران سالمندی و روزگار پیری احتیاج دارند. تنها تفاوت موجود، این است كه انسان‌های مدرن دیرتر متوجه این استدلال می‌شوند. مشكل اینجاست كه از دید یك شهروند سكولار، بچه‌دار نشدن ارزش ریسك كردن را دارد، چراكه بدون شك، تولد فرزند مساوی است با اتلاف وقت، هزینه كردن پول و اضطراب عصبی. چاره كار این است كه دولت هزینه‌های سالمندی شما را پرداخت نماید.
ریشه مشكلات و گرفتاری‌های غرب به این سخن نیچه باز می‌گردد: «اگر خدا مرده است، پس همه كار می‌شود كرد». متأسفانه این استدلال، ناگریز منجر به هوسرانی از نوع نهیلیستی پست مدرن آن می‌شود. براساس این ایده، فرد از ازدواج و صاحب فرزند شدن امتناع می‌ورزد؛ چرا كه هم ازدواج و هم بچه‌دار شدن، هر دو نیاز به ایثار دارد تا آزادی [بی‌قید] و اختیار تام. هر دوی این امور، پول، زمان و تلاش جدّی می‌طلبد. روی هم‌رفته، بازگشت دین به حوزه اجتماعی در غرب، وابسته به دولت [ها] نبوده بلكه به خود دین ارتباط دارد. اگر دین دوباره خدا را در عرصه اجتماعی بیابد، خانواده‌های پایدار، فرزندان بیش‌تر و صیانت فرهنگی را به ارمغان خواهد آورد. دین به اشكال مختلف ظهور خواهد كرد كه مسیحیت فقط یكی از آنهاست. در آمریكا رقبای دینی مختلفی وجود دارند كه زنده‌ترین آن‌ها پروتستانتیسم بنیادگرا، مورمونیسم، ارتدوكس، یهود و اسلام (به ویژه اسلام سیاه‌پوستان) می‌باشد.
پیشگویی وقوع یا عدم وقوع دوران نوشكوفایی ادیان، غیرممكن است، اما در حال سپری كردن دوران افول پست مدرن هستیم و غروب پست مدرن، به دنبال خود انواری را به همراه دارد كه به واسطه آن در می‌یابیم، اگر خدا مرده است، خانواده‌های ما و جامعه ما نیز مرده است. و در یك كلام، اگر امروز خدا برای آمریكا مرده است، آمریكا خود نیز مرده است.

منبع :پرسمان/ حقوق زن
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .