برگزیده ای از زندگینامه علاّمه مجلسی رحمه الله علیه
علّامه بزرگ ملّا محمدباقر اصفهانی معروف به «علّامه مجلسی» و «مجلسی دوم» سومین پسر دانشمند ملّا محمدتقی مجلسی اول است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : دوشنبه 1396/10/11 ساعت 10:31
علّامه بزرگ ملّا محمدباقر اصفهانی معروف به «علّامه مجلسی» و «مجلسی دوم» سومین پسر دانشمند ملّا محمدتقی مجلسی اول است. بگفته میر عبدالحسین خاتون آبادی در تاریخ «وقایع الایّام و السِّنین» علّامه مجلسی در سال 1037 در دار العلم اصفهان دیده به دنیا گشود، ولی در مِرآت الاحوال ولادت او را به سال 1038 نوشته است.
علّامه مجلسی از همان اوان كودكی با هوشی سرشار و استعدادی خدا داد و پشت كاری مخصوص، به تحصیل علوم متداوله عصر پرداخت. چون در سایه تعلیمات و مراقبت پدر علّامه اش كه خود نمونه كامل یك فقیه بزرگ و عالم پارسا بود، شروع به كار نمود، در اندك زمانی مراحل مختلفه علمی را یكی پس از دیگری طی كرد. از همان سنین جوانی آثار نبوغ از سیمای جالبش آشكار بود، و هر كس او را می دید آینده درخشانی را برایش پیش بینی می كرد.
وی بعد از تكمیل تحصیلات خود در فنون و علوم مختلف، با واقع بینی مخصوصی، به تحقیق در اخبار اهل بیت عصمت و طهارت(ع) پرداخت، و با استفاده از شرائط مساعد و قدرت سلطان وقت شاه سلیمان صفوی، به جمع آوری كتاب های مربوطه و مدارك لازمه، از هر مرز و بومی كه بود، همت گماشت.
آنگاه برای تأمین هدف بزرگ و منظور عالی خود و مسئولیتی كه به عهده گرفته بود، یك دوره كامل اخبار روایات ائمه اطهار را در هر باب و هر موضوعی از نظر گذرانید.
سپس در زمانی كه درست وارد چهل سالگی عمر گرانبهایش شده و به كمال عقل رسیده بود، با بنیه ای سالم و نشاطی عجیب و دانشی پر مایه و اطلاعی وسیع، دست به یك اقدام دامنه دار و اساسی زده، شالوده بنای عظیمی را پی ریزی كرد و با تكمیل این بنای محكم و تأمین آن منظور ضروری كه همانا تألیف كتاب بزرگ «بحار الأنوار» است نام نامی اش در همه جا پیچید و آوازه فضل و علم و همت بلندش در سراسر دنیای اسلام به گوش دوست و دشمن و عالی و دانی رسید. به طوری كه در حیات خودش آثار قلمی و فكریش، در اقصی نقاط دنیای اسلام و بلاد كفر منتشر گشت، و همچون قند پارسی به بنگاله بردند!
علامه مجلسی و منصب شیخ الاسلامی
یكی از كارهای معروف علّامه مجلسی این است كه وی متصدی شكستن بت های هندوها در دولتخانه شاهی بود. این واقعه را معاصر او میر عبدالحسین خاتون آبادی در وقایع ماه جُمادَی الأوُلیٰ سال 1098 در تاریخ خود «وقایع السِّنین» نگاشته است.
همچنین محدّث بزرگوار سید نعمت اللَّه جزائری كه از شاگردان مشهور علّامه مجلسی است در كتاب «مقامات» می نویسد: به استاد ما خبر دادند كه بتی در اصفهان هست كه كفار هند آن را پنهانی می پرستند. استاد هم دستور داد آن را خُرد كنند. بُت پرستان هند حاضر شدند مبالغ هنگفتی به شاه ایران بدهند كه نگذارد آن بت شكسته شود و اجازه دهد آنها بت مزبور را به هندوستان ببرند، ولی شاه ایران (شاه سلیمان صفوی) نپذیرفت.
وقتی بت شكسته شد، خادمی كه ملازم و مراقب آن بت بود، تاب نیاورد ریسمانی به گردن خود آویخت و انتحار كرد.
در همین سال كه علّامه مجلسی با تألیف كتاب «بحار الانوار» و دیگر كتب نافع و مؤثر خود و نفوذ روز افزونش، شخصیّت ممتاز و مقام علمی و عملیش زبانزد خاص و عام بود، تا جایی كه اركان دولت و شخص شاه صفوی نیز تحت تأثیر جامعیّت و موقعیّت وی قرار گرفتند، از میان آن همه دانشمندان مشهور كه در اصفهان و سایر شهرهای ایران می زیستند، فقط او كه در آن موقع شصت و یك سال داشته است، از طرف شاه سلیمان صفوی به منصب شیخ الاسلامی كه بزرگترین مقام دینی بود برگزیده شد و تا پایان عمر نیز در این سمت باقی بود...
علّامه مجلسی با احراز منصب شیخ الاسلامی قدرت مهمی به هم زد، و از آن فرصت، حداكثر استفاده را نمود و تا سر حدّ امكان، در رونق و رواج علم و حدیث شیعه، و حمایت از اهل علم و مردم بی پناه و امر به معروف و نهی از منكر و محدودیت بیگانگان اسلام، و مبارزه با ظلم و زورگویی كه پیش از وی كسی قدرت جلوگیری آن را نداشت كوشید، و به همین جهت او یگانه ملجأ ستمدیدگان و مایه امید بی پناهان و خانه او مجمع فضلاء هر دیار اعم از عرب و عجم بود، و به بهترین وجه از طالبان علم و فضل دستگیری و دلجوئی می نمود.
دانشمند محقّق متتبّع مرحوم سید عبداللَّه شوشتری در آخر اجازه كبیره از پدرش نورالدین و او از پدرش محدّث مشهور سید نعمت اللَّه جزائری كه از شاگردان دانشمند علّامه مجلسی بوده است نقل می كند كه گفته است: چون علّامه مجلسی اقدام به تألیف كتاب «بـحار الانوار» نمود و همه جا در جستجوی كتب قدیمه بود و سعی بلیغ برای بدست آوردن آنها مبذول می داشت، به وی خبر دادند كتاب «مدینة العلم» شیخ صدوق در یكی از شهرهای یمن است. علّامه مجلسی هم موضوع را به اطلاع شاه (گویا شاه سلیمان صفوی) رسانید. شاه نیز یكی از امرای دولت را با هدایای بسیار به منظور بدست آوردن كتاب مزبور، به یمن فرستاد؛ به علاوه پادشاه صفوی قسمتی از املاك مخصوص خود را وقف تألیف بحار الانوار و استنساخ آن، و هزینه طلاب علوم دینیه كرده بود»!
دیگران درباره او چه گفته اند؟
محدّث محقّق و فقیه عالی مقام مرحوم شیخ یوسف بَحرانی (متوفـّٰی به سال 1186 ق) در كتاب «لؤلؤة البَحرَین» می نویسد: «در خصوص ترویج دین و احیای شریعت حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله و تصنیف و تألیف و امر و نهی مردم و ریشه كن ساختن متجاوزین و مخالفین و هوا پرستان و بدعت گذاران، بخصوص فرقه صوفیه، هیچ كس نه قبل و نه بعد از وی، به پایه او نرسیده است... هم او بود كه احادیث اهل بیت را در شهرهای ایران منتشر ساخت».
تا آنجا كه می نویسد: «مملكت شاه سلطان حسین (صفوی)... به وجود شریف او محروس بود، و چون او به رحمت ایزدی پیوست، اطراف مملكت درهم شكست، و ظلم و تعدّی همه جا را فرا گرفت، بطوری كه در همان سال كه او وفات یافت (1110 ق) شهر «قندهار» از دست شاه سلطان حسین بیرون رفت، و پیوسته خرابی بر كشور مستولی گردید تا آنكه تمام مملكت را از دست داد!».
مرحوم آقا احمد كرمانشاهی كه از علمای نامی و ذو فنون بوده و با چهار واسطه خواهرزاده علّامه مجلسی است در كتاب نفیس «مرآت الاحوال» می نویسد:
«از بعضی ثقات شنیدم كه ملّا محمدتقی (پدر وی) نقل كرده كه شبی از شب ها بعد از نماز و تهجّد و گریه و زاری به درگاه قادر علی الاطلاق خود را به حالتی دیدم كه دانستم هر چه از درگاه احدیت مسألت كنم، به اجابت مقرون، و عنایت خواهد شد، و فكر می كردم كه از خدا چه بخواهم؟ آیا از امر دنیوی یا از امر اخروی؟ كه ناگاه صدای گریه محمدباقر از گهواره بلند شد. من گفتم الهی به حق محمد و آل محمد صلوات اللَّه علیهم اجمعین این طفل را مروّج دین و ناشر احكام سید المرسلین گردان و او را به توفیقات بی نهایت خود موفّق بدار!».
سپس آقا احمد می نویسد: «شكی نیست كه این خوارق عادات كه از آن بزرگوار به ظهور رسیده، نیست مگر از دعای چنین بزرگواری. چه آنكه وی از قبل سلاطین (صفویه) در بلدی مثل اصفهان شیخ الاسلام بود و جمیع مرافعات و دعاوی مردم را به نفس نفیس خود رسیدگی می كرد، و فوت نمی شد از او نماز بر اموات و جماعات و ضیافات و عبادات!! و آن جناب را شوق شدیدی به تدریس بود، و از مجلسش جماعت بسیاری برخاستند و در "ریاض العلماء" است كه عدد ایشان به هزار نفر می رسید!
مكرّر بیت اللَّه و ائمه عراق علیهـِم السلام را زیارت كرد، و متوّجه امور معاش خود می شد و حوائج دنیای او در نهایت انضباط بود، و با این حال، تألیفات او رسید به آنچه رسید! در ترویج دین به مرتبه ای رسید كه عبدالعزیز دهلوی (سنـّی ناصبی) در «تحفه اِثنیٰ عشریّه» كه در این اوقات (در عصر نویسنده) در ابطال مذهب شیعه نوشته، گفته است: "اگر دین شیعه را دین مجلسی بنامند رواست، زیرا كه این مذهب را او رونق داد و سابق بر این (بر اثر سلطه حكومت اهل تسنن) آنقدر عظمتی نداشت"».
حقوقی كه علامه مجلسی بر جامعه شیعه دارد
مطابق نقل مرحوم سید محمدباقر خوانساری مؤلف «روضات الجنات»، از كتاب «حدائق المقرّبین» تألیف میر محمدصالح خاتون آبادی، شاگرد و داماد علّامه مجلسی، وی در شرح حال استادش مجلسی، شرح مفصلی نوشته است كه چون دارای مطالب مفیدی است، ترجمه آن را در اینجا می آوریم:
«هیچ یك از دانشمندان گذشته و متأخرین آنها، در جلالت قدر و عظمت شأن و جامعیت به پای او نرسیدند. وی از جهاتی چند بر مذهب شیعه حق دارد كه از همه روشن تر شش حق است كه ذَیلاً بدان اشاره می شود:
اول- اینكه علّامه مجلسی شرح "كتب اربعه" شیعه را كه در تمام اعصار، مدار استفاده دانشمندان ما بوده است، تكمیل كرد و مشكلات آن را حل نمود، و مطالب پیچیده آنها را كه بر فضلای اقطار پوشیده بود، روشن ساخت. او "كافی" و "تهذیب" را شرح كرد. در شرح "مَن لا یَحضُرُهُ الفقیهُ" اكتفا به شرح پدرش (مجلسی اول) نمود و مرا (= میر محمدصالح خاتون آبادی را) مأمور ساخت كه "استبصار" را شرح كنم، و از بركت اشاره آن بزرگوار من هم آن را شرح كردم. هنگام وفاتش وصیت كرد كه بقیه شرح او را بر كتاب "كافی" نیز تمام كنم (مِرآة العقول)، و اینك بر حسب امر شریف او مشغول به شرح آن هستم.
دوم- اینكه وی سایر اخبار ما را كه از ائمه اطهار(ع) روایت شده و اخبار كتب اربعه، در مقابل آن مانند قطره در برابر دریاست، در مجلدات (25 جلدی قدیم و 110 جلدی جدید) بحار الانوار گرد آورد. بحار الأنوار كتابی است كه حتی تألیف یك جلد آن برای علما طاقت فرسا است! و از لحاظ جمع آوری و ضبط و فوائدی كه دارد، و احاطه به ادلّه و اقوال علماء در هر باب، در مَجامِع شیعه مانند آن نوشته نشده است. این كتاب بیست و پنج جلد است (به چاپ سنگی رحلی بزرگ قدیم؛ برابر با صد و ده جلد جدید!)...
سوم- اینكه مؤلفات فارسی بسیار سودمند او دارای نفع دنیوی و اُخرَوی است، و باعث هدایت غالب عوام اهل عالم شده، به طوری كه كمتر خانه ای از شهرهای شیعه نشین است كه یكی از تألیفات وی به آنجا نرسیده باشد!
چهارم- اینكه وی در برآوردن نیازمندی های مؤمنین و دفاع از حقوق آنان چنان بود كه نمی گذاشت ستمگران به آنها ظلم كنند، و شرّ آنها را از سر ایشان برطرف می ساخت، و خواسته های بیچارگان را بگوش اولیای امور می رسانید، تا به كار آن درماندگان بی دست و پا آن طور كه می باید رسیدگی كنند...
و بالجمله حقوقی كه آن منبع كمالات و معدن خیرات بر این دین حنیف (= درست و پاک)، بلكه بر همه مردم دارد بسیار است. من احادیث بسیاری را نزد حضرتش خواندم و او با خط شریف خود در سال 1085 اجازه روایت مؤلفات خودش و سایر كتبی كه خود برای روایت آنها اجازه گرفته بود، برای من نوشت، و در آن تصریح به اجتهاد من كرد. من در آن موقع در حدود هفده سال داشتم! حقّی كه آن بزرگوار بر من دارد، نمی توان اِحصاء كرد (= شمرد). او حقّ پدری و تربیت و هدایت مرا برای تحصیل كمالات و نیل به سعادات در گردن من دارد.
من در اوائل سن شوق زیادی به تحصیل حكمت و معقول (= فلسفه و کلام) داشتم، ولی به تحصیل و تكمیل آن نپرداخته بودم، تا اینكه در سفر حج با وی همراه گشتم و به راهنمائی او شروع به تتبّع كتب فقه و حدیث و علوم دینی نمودم، و چهل سال عمر خود را در خدمتش بسر آوردم! در حالی كه از فیض وجودش و مشاهده كرامات و استجابت دعاهایش بی نهایت بهره مند می گشتم».
تألیفات پر ارزش علامه مجلسی
شهرت علّامه مجلسی گذشته از مقام علمی و جامعیت و مرجعیتی كه در دولت صفویه داشته است، اصولا مرهون تألیفات بسیار اوست كه همه مفید و قابل استفاده عموم و در نهایت سَلاسَت (= روانی) نوشته است. مخصوصاً كتاب های فارسی آن مرد بزرگ همه سودمند و از زمان تألیف و در عصر حیات مؤلّف تاكنون مورد استفاده تمام شیعیان فارسی دان بوده و می باشد.
كتاب های حَیات القلوب، حِلیة المتّقین، حقّ الیقین، عَین الحَیٰوة، جلاء العیون، توحید مُفضَّل، و زاد المعادِ آن علّامه جلیل القدر از كتبی است كه هنوز هم در اغلب خانه های مردم ایران و افغانستان و پاكستان و هندوستان و عراق و غیره موجود و مرد و زن شیعه با رغبت تمام و میل فراوان آنها را می خوانند، و از آثار فكری و راهنمائی های آن عالم عالی قدر استفاده می نمایند.
علّامه مجلسی و پدرش مجلسی اول نخستین دانشمندانی هستند كه احادیث شیعه را به فارسی قابل استفاده و سلیس و ساده ترجمه كردند. چه، پیش از آنها هر چند كتبی از طرف علمای دینی به فارسی ترجمه می شد، ولی قلم آنها روانی قلم این دو بزرگوار را نداشت و اغلب هم موضوعات غیر اخبار و روایات بود...
محدّث نوری در الفیض القدسی می نویسد: «یكی از اساتید بزرگ ما به یك واسطه از علّامه بحرالعلوم نقل می كرد كه وی آرزو داشت تمام تصنیفات او را در نامه عمل مجلسی بنویسند، و در عوض یكی از كتب فارسی مجلسی كه ترجمه متون اخبار، و مانند قرآن مجید، در تمام اقطار شایع است در نامه عمل او نوشته شود!» سپس محدّث عالی قدر مزبور می گوید: «چرا علّامه بحرالعلوم این آرزو را نداشته باشد، با اینكه روزی و ساعتی از اوقات شبانه روزی مخصوصاً در ایام متبرّكه و اماكن مشرّفه نمی گذرد مگر اینكه هزاران نفر از عُبّاد و صُلَحا و زُهّاد چنگ به ریسمان تألیفات وی زده و متوسّل به تصنیفات او می گردند؛ یكی از روی كتاب او دعا می خواند، و دیگری با نوشته های وی مناجات می كند، سومی زیارت می نماید، و چهارمی ناله و گریه سر می دهد...».
همچنین آقا احمد كرمانشاهی - نواده استاد كل، وحید بهبهانی - در تاریخ "مِرآتُ الاحوال جهان نما" كه سفرنامه اوست، در ضمن شرح حال دائی (اعلای) خود علّامه مجلسی می نویسد:
«مُصَنَّفات آن عالی درجات، بحدّی مقبول طِباع شده و به درجه اشتهار رسیده كه از بلاد كفر و اسلام جایی نخواهد بود كه از آنها خالی باشد. از جمعی ثِقات شنیدم كه در ازمنه سابقه یك كشتی طوفانی شد و مردمان كشتی بعد از رنج و محنت بسیار در جزیره ای فرود آمدند كه اصلاً (آنجا) از اسلام اثری نبود، و در خانه شخصی مهمان شدند. هنگام صحبت معلوم شد كه آن شخص مسلمان است. به او گفتند با وجود آنكه این قریه دار الكفر است و از اسلام در آن نشانی نیست و تو نیز به شهر مسلمانان نرفته ای باعث بر اسلام تو چیست؟! آن شخص به (درون) خانه رفته كتاب «حقّ الیقین» مرحوم مجلسی را آورد و گفت: من و قبیله من به شرافت و ارشاد این كتاب به درجه اسلام رسیده ایم!».
گرچه تألیفات علّامه مجلسی نوعاً در اخبار ائمه طاهرین(ع) است، ولی از موضوعاتی كه وی به مناسبت اخبار وارده در تألیفات و تصنیفات خود مورد بحث قرار داده، پیداست كه شخصاً در تمام علوم وارد بوده و از هر علمی بهره ای وافر داشته است... او را فقیه و محدّثی اخباری، حكیمی الهی، مهندسی ریاضی، واعظی مطّلع، متكلّمی زبردست، دارای علوم غریبه، و فنون نادره، با ذوقی سرشار، و قریحه ای سیّال، و قلمی سریع می بینیم، و چنانچه بخواهیم از روی انصاف و كمال بی طرفی این معانی را در كسی مجسّم كنیم، حقا كسی جز علّامه مجلسی را نخواهیم دید!
تألیفات فارسی علامه مجلسی
اینك (برخی از) تألیفات و تصنیفات فارسی و عربی او را مطابق نقل "الفیض القدسی" علّامه محدّث نوری و مقدّمه آقای ربّانی شیرازی در اول بحار طبع جدید، به نقل از «الذریعه» شیخ آقا بزرگ تهرانی در زیر از لحاظ خوانندگان محترم می گذرانیم...:
خوشبختانه اغلب آثار قلمی مجلسی از دست فنا محفوظ مانده و آنها كه چاپ نشده نیز نُسَخ خطی آن یافت می شود.
1- حیات القلوب (در زندگانی پیامبران ع)، سه جلد؛
2- حِلیة المتّقین (در آداب و سُنـَن)؛
3- عَین الحیات (در اخلاق و عقاید)؛
4- مِشكاة الأنوار، که خلاصۀ عین الحیاة است (با کتاب دیگری از وی، بهمین نام، در شمارۀ 48 اشتباه نشود)؛
6- تحفة الزّائر (در زیارت و آداب آن)؛
7- حقّ الیقین (در اعتقادات) كه آخِرین تصنیف او بوده است؛
8- جلاء العیون (در شرح احوال معصومین ع)؛
9- ربیع الاَسابیع (در اعمال و ادعیۀ هفتگی)؛
10- مِقباس المصابیح (در تعقیبات نماز)؛
11- رساله اختیارات (در متفرّقات اعمال و جغرافیا و... که در متن تحریف نشدۀ آن، نجوم گالیله و کوپرنیک را پذیرفته است؛ ولی آنچه امروزه چاپ و منتشر شده، "اختیارات" تحریف شده است که کلّی خرافه نیز داخل آن کرده اند)
12- رساله (حقوقی حدود و قِصاص و) دیات؛
13- رساله در اوقات (نماز، و روش تشخیص آنها)؛
14- رساله در رَجعَت (= زنده شدن نیکان بسیار نیک و بدان بسیار بد، پس از ظهور امام زمان(عج) و زنده شدن امامان دیگر پس از آنحضرت)؛
15- رساله در شكوك (= شکیّات نماز)؛
16- رساله در خصوص مال ناصبی؛
17- رساله در آداب ماههای رومی؛
18- رساله در نماز شب؛
19- رساله در فرق بین صفات ذاتی و فعلی (متعلق به فعل و خارج) خداوند؛
20- رساله بهشت و دوزخ؛
21- رساله در مناسك حج؛
22- رساله در كفارات؛
23- رساله در زكات؛
24- رساله در آداب نماز؛
25- ترجمه توحید مُفضَّل؛
26- رساله در بَداء (= نسخ شدن حکم یا قضائی به امر خدا و جانشین شدن حکم یا قضای دیگر بجای آن)؛
27- رساله در نِكاح؛
28- شرح دعای جوشن كبیر؛
29- رساله مختصری در تعقیب نماز؛
30- ترجمه فرمان (عهدنامه) امیرالمؤمنین(ع) به مالك اشتر؛
31- رساله السّابقون السّابقون؛
32- مفاتیح الغیب، در استخاره؛
33- ترجمه «فـَرحَة الغـَرِیِّ» (= شادمانی نجف) سید عبدالكریم ابن طاوس؛
34- ترجمه حدیث رَجاء بن ابی ضحّاك كه در راه خراسان [در مورد اعمال و رفتار نیکوی امام رضا(ع)] نوشته؛
35- رساله در جبر و تفویض؛
36- رساله صَواعِقُ الیهود، در جـِزیَه (= مالیّات اسلامی از کافِران اهل ذِمَّه) و احكام دیه؛
37- رساله در سِهام (ارث)؛
38- مناجات نامه؛
39- رساله در زیارت اهل قبور؛
40- ترجمه توحید امام رضا علیه السّلام؛
41- ترجمه دعای مباهله؛ 42- ترجمه حدیث عبد اللَّه بن جُندَب؛ 43- ترجمه زیارت جامعه (کبیره)؛ 44- ترجمه دعای كمیل؛ 45- ترجمه دعای جوشن صغیر؛ 46- ترجمه دعای سِمات؛ 47- ترجمه قصیده دِعبـِل خـُزاعی؛
48- مِشكاة الانوار، در آداب قرائت قرآن و دعا و شروط آن (با شمارۀ چهار اشتباه نشود)؛
49- انشائاتی كه بعد از مراجعت از نجف، بواسطه شوقی كه بآن سرزمین مقدّس داشت، نوشته است؛
50- ترجمه حدیث: «سِتـَّة ُ اَشیاءَ لـَیسَ لِلعبادِ فیها صُنعٌ: المَعرِفـَة ُ وَ الجَهلُ وَ الرِّضا وَ الغضَبُ وَ النـَّومُ وَ الیَقظـَة ُ» (از امام صادق ع: شش چیز است که برای بندگان خدا در آنها تدبیر و کارسازی نیست: شناخت، نادانی، رضایت، خشم، خواب و بیداری)؛
51- ترجمه نماز؛
52- جواب های مسائل متفرقه؛
53- كتاب اختیارات، كتاب بزرگی است و غیر از آنست كه (در شمارۀ 11) ذكر شد؛
54- تذكِرَة الائمّة (که بشدّت تحریف شده است)؛
55- كتاب صِراط النـَّجاة، شرح گناهان كبیره و صغیره ؛
56- تعبیر خواب؛
57- رساله جنت و نار (بهشت و دوزخ)، غیر از آنچه (در شمارۀ 20) ذكر شد.
پنج كتاب اخیر را نسبت به وی می دهند و درست روشن نیست كه تألیف او باشد (رجوع كنید بغیض القدسی و مقدّمه بحار طبع جدید).
تألیفات عربی علامه مجلسی
58 تا 82 - كتاب بزرگ و دائرة المعارف «بـحار الانوار» در بیست و پنج جلد (قدیم؛ در قطع رحلی بزرگ؛ برابر با صد و ده جلد جدید، در قطع وزیری)؛
83- كتاب «مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول» در دوازده جلد، شرح كتاب «كافی» ثِقة الاسلام كلینی كه در یك جلد بسیار بزرگ در ایران به طبع رسیده است (که چاپ جدید آن 26 جلد است و باید دانست که این کتاب – چنانکه آقا بزرگ تهرانی در "الذریعة" گوید – ناقص مانده بوده و میر محمّدصالح خاتون آبادی، داماد علامۀ مجلسی، به وصیّت آن مرحوم، آنرا تکمیل نموده است. ولی باید توجّه داشت که طبق تحقیقات استاد، دکتر سیّد ابراهیم مهدوی اصفهانی، در مدخل "مجلسی" از "دایرة المعارف علم و مذهب"، برخی از کتب مَجلسِیَّین، مانند کتاب "مِرآت العقول" مجلسی پسر، و "لوامع صاحبقرانی" مجلسی پدر، توسّط برخی نوادگان ایشان که دارای انحراف عقیدتی و گرایش به فلسفه و تصوّف و عرفان بوده اند، به شدّت تحریف شده اند و مطالبی مطابق مَذاق فلاسفه و عرفا و صوفیّه در آنها افزوده شده، که چون دستخطّ این نوادگان، شبیه به دستخطّ خود مجلسیَّین بوده، کمتر کسی متوجّه اینگونه تحریفات شده است! لذا باید در مطالعۀ کتبی چون لوامع صاحبقرانی و مِرآت العقول، احتیاط کامل به عمل آید)؛
84- مَلاذ الاخیار، شرح تهذیب الاخبار شیخ طوسی، از اول تا كتاب صوم (روزه) و از كتاب طلاق تا آخر آن (16 جلد)؛
85- شرح اربعین (چهل حدیث)؛
86- الفوائدُ الطـَّریفة در شرح صحیفه سجادیه(ع)، تا آخر دعای چهارم؛
87- الوجیزه در رجال؛
88- رساله اعتقادات (که به فارسی نیز ترجمه شده است)؛
89- رساله در شكوك (شکیّات نماز)؛
90- رساله در اذان، كه(شیخ یوسُف بَحرانی) در لؤلؤة البحرَین از آن نام برده است؛
91- رساله در بعضی از دعاهائی كه از صحیفه كامله سجادیه افتاده است؛
92- حواشی متفرّقه بر كتب اربعه: كافی، تهذیب، من لا یحضره الفقیه و استبصار؛
93- المسائل الهندیه، مسائلی است كه برادرش ملا عبداللَّه از هند از وی پرسیده بود؛
94- رساله در اوزان (و مقادیر)، كه نخستین تألیف اوست.
این بود فهرست تألیفات و تصنیفات علّامه مجلسی كه بدست آمده است، چنان كه گفتیم بحمدِ اللَّه، غالب این كتاب ها موجود، و نوعاً نیز بچاپ رسیده است. ولی باید دانست كه تألیفات آن مرحوم بعضی كتب بسیار بزرگی است؛ مثلا جلد ششم و چهاردهم و هیجدهم بحار، و مرآت العقول شرح كافی، هر یك چندین جلد است...اگر سایر تألیفات آن مرحوم را نیز به سبك جدید، چاپ كنند، كلیّه تألیفات عربی و فارسی علّامه مجلسی را می توان بالغ بر دویست جلد به قطع وزیری (و هر جلد) در چهارصد صفحه تخمین زد! و اگر این تألیفات را با گرفتاری ها، درس و بحث ها، و صدور فتوی، اجرای حدود، و كارهای بسیار، و مسئولیت های مهمّ مرجعیت و مسافرت های مكرّر آن رادمرد عالَمِ علم و دین مقایسه كنیم اعتراف خواهیم كرد كه جز توفیق الهی، عامل دیگری نمی تواند منشأ این همه كارهای طاقت فرسا باشد...
علامۀ مجلسی نجات دهندۀ احادیث شیعه از نابودی
علّامه مجلسی در عصری می زیسته كه فلسفه و عرفان، فقه و حدیث اهل بیت را تقریباً تحت الشعاع قرار داده بود، علما و فقهای شیعه بیشتر میل به فلسفه داشتند، و فقه و حدیث در درجه دوم اهمیت قرار داشت. اندكی پیش از وی فیلسوف نامی میرداماد و بعد از او شاگردش ملاصدرا شیرازی و دامادهایش ملا عبدالرّزاق لاهیجی و ملا محسن فیض (کاشانی) از كسانی بودند كه عمر خود را در فلسفه و عرفان صرف كردند. ادامه این وضع، مكتب اهل بیت و رواج افكار نورانی آنها را سخت مورد تهدید قرار می داد، و آینده وخیمی را برای علوم دینی مجسّم می ساخت.
به علاوه كتاب های اخبار شیعه بر اثر تاخت وتازها و جنگ ها و غارت هایی كه مكرّر در ایران روی داده بود، و محدودیت هایی كه شیعیان پیش از ظهور صفویه داشتند، نوعا از میان رفته و آنها كه باقی مانده بود چندان در دسترس نبود. به همین جهات، شیعه از نظر حدیث و اخبار و فرایض و سنن سخت در مضیقه بود، و به میزان زیادی محتاج به یك دائرةالمعارف، شامل همه گونه اخبار در هر باب و موضوع بودند.
این علل و عوامل بود كه موجب تصمیم علامه مجلسی برای تألیف بحار الانوار گردید. علّامه مجلسی می دانست كه عمر زودگذر، فرصت اینكه او بتواند تمام اخبار را جمع، و بعد مرتب و منظم و تهذیب و تنقیح نماید به وی نخواهد داد، پس چه بهتر كه تمام اخباری كه در كتب معتبر شیعه است، همه را یك جا جمع كند... و هر جا فرصت كرد، با نوشتن «بیان» و «توضیح» و «ایضاح» به اجمال و تفصیل توضیحی داده و بگذرد، و تحقیق و تفكیك و تهذیب و دقت و تعمق بیشتر را به فرصت های مناسب موكول كند، یا برای نسل های بعدی بگذارد! بهمین جهت، در بعضی از بیان ها می گوید: «نسخه مغلوط و غیر مرتّب و مشوّش است، ولی ما آن را نقل كردیم تا اگر بعد از ما نسخه اصل پیدا شود، از روی آن مقابله و تصحیح گردد وگرنه همین نسخه هم كه احیاناً خالی از فائده نیست، از بین نرود، و اسمی از آن باقی بماند»...
استادان علامه مجلسی
علامه مجلسی از محضر بسیاری از علمای نامی و فقهای بزرگ كسب علم و فضیلت نموده، و مقامات علمی و عملی را طیّ كرده یا از آنان به دریافت اجازه (نقل روایت) نائل گشته است، كه از جمله، این عده می باشند:
1- پدر عالی قدرش ملّا محمدتقی مجلسی رضوان اللَّه علیه.
2- ملّا محمدصالح مازندرانی (داماد مجلسی پدر) مُتوَفـّیٰ بسال 1081ق (با میر محمّدصالح خاتون آبادی که داماد خود مجلسی پسر است اشتباه نشود).
3- شیخ علی بن حسن، نوادۀ شهید ثانی، مؤلف شرح كافی، الدّر المنثور، حواشی بر شرح لمعه، و غیرها. كه در سن نود سالگی به سال 1103ق رحلت نمود.
4- دانشمند محدّث میر محمد مؤمن بن دوست محمد اِسترآبادی، مؤلف كتاب «رَجعَت»، مجاور مكه معظـَّمه كه در سال 1088 همان جا به دست دشمنان شهید شد، وی داماد محدّث مشهور ملّا محمدامین استرآبادی (اِحیاگر سنـّت و روش فقهاء اخباری)، و مؤلف كتاب «الفوائد المَدَنیّة» است.
5- محدّث عظیم الشان و عالم جلیل القدر، ملا محمدطاهر قمی (اخباری)، كه از مفاخر علماء، و در قم، شیخ الاسلام بوده است؛ مؤلف كتاب «تحفة الاخیار» در ردّ صوفیه.
6- ملا محسن فیض كاشانی (مُتوفـّیٰ 1091ق) مؤلف كتاب الوافی و غیره... (که به سبب انحراف عقیدتی فیض کاشانی و گرایش وی به فلسفه و تصوّف، علامۀ مجلسی از وی روی گردان شد و کناره گرفت).
(و جمعی دیگر از علماء، که اسامی ایشان در زمره مشایخ اجازه و یا اساتید علامۀ مجلسی(ره) در کتب مفصّل آمده است...).
شاگردان علامه مجلسی
در این بخش شاگردانی كه نزد وی تحصیل كرده اند، یا از وی به دریافت اجازه نائل گشته اند، مذكور می گردند. محدّث نوری در الفیض القدسی می نویسد: «اینان دانشمندانی هستند كه من آنها را شناخته ام، در حالی كه شاگردان علّامه مجلسی بیش از اینهاست كه من بگویم توانسته ام با كمی اطلاع و فقدان وسیله، بر اسامی همه آنها اطلاع یابم!». میرزا عبداللَّه (افندی) اصفهانی شاگرد مجلسی نیز در «ریاض العلماء» می نویسد: «شاگردان استاد بالغ بر هزار نفر بودند!»؛ و شاگرد دیگرش سید نعمت اللَّه جزائری در «انوار نُعمانیّه» می نویسد: «بیش از هزار نفر بودند!» ... (که از جمله مهمّترین شاگردان علامۀ مجلسی می توان این افراد را نام برد):
1- سید بزرگوار و محدّث عالی مقام، سید نعمت اللَّه جزائری (محدّث و فقیه اخباری)، كه به گفته نوه اش سید عبداللَّه جزائری در "اجازه كبیره" خود: «چند سال روز و شب در خدمت علّامه مجلسی حضور داشته و آن مرد بزرگ برای او همچون پدری مهربان بود» (که به گفتۀ دکتر ابراهیم مهدوی، در همان دایرةالمعارف، مدخل "فقهاء شیعه" – "جزائری": در کتب این مرد بزرگ نیز، تحریفاتی توسّط نااهلان بعمل آمده است؛ از آن جمله در کتاب معروف وی: زَهرُ الرَّبیع...).
2- علّامه محقّق میر محمدصالح بن عبدالواسع (خاتون آبادی)، داماد مجلسی، مؤلف كتاب شرح استبصار و شرح مَن لا یَحضُرُه الفقیهُ، متوفی بسال 1116ق.
3- دخترزاده اش میر محمدحسین خاتون آبادی (که در حملۀ وحشیانۀ افغان ها با اصفهان، دستگیر و شکنجه شد)، فرزند دانشمند میر محمدصالح سابق الذكر.
4-عالم متبحّر خبیر، حاجّ محمّد اردبیلی، مؤلف كتاب مشهور «جامع الرّوات» (در رجال).
5- دانشمند عظیم الشان و عالم متتبّع بصیر، میرزا عبداللَّه اصفهانی معروف به افندی، مؤلف كتاب «ریاض العلماء» (در شرح احوال علماء شیعه).
6- سید جلیل، میرزا علاءالدین گلستانه، شارح نهج البلاغه.
7- محقّق عالی مقام و مُدَقـِّق بزرگوار، ملّا محمد اكمل، پدر استاد كل: آقا محمدباقر (وحید) بهبهانی - چنان كه در اجازۀ علّامه (سیّد مهدی) بحرالعلوم تصریح كرده است.
8- محمد بن مرتضی مشهور به نورالدّین و مؤلف تفسیر «الوجیز»، برادرزاده ملا محسن فیض كاشانی؛ كه او بحار الانوار را مختصر كرده و «دُرَر البحار» نامیده است.
9- عالم خبیر ملّا محمدرضا بن محمد صادق بن مقصود علی مجلسی، پسر عمّ علّامه مجلسی.
10- دانشمند مفسّر بزرگوار میرزا محمد مشهدی، صاحب تفسیر «كنز الدقائق» در چهار جلد، كه از بهترین تفسیرهاست.
(و علماء دیگر، که اسامی شان در زُمرَۀ شاگردان مجلسی، در کتب مفصّله آمده است).
گفتار علامه مجلسی در مقدمه بحار الانوار
علّامه مجلسی بعد از حمد و ثنای خداوند و درود بر حضرت ختمی مرتبت پیغمبر اكرم و ائمه طاهرین علیهم السلام می گوید:
«ای پویندگان حق و یقین! و گروندگان به ریسمان پیروی خاندان سید المرسلین، صلوات اللَّه علیهم اجمعین! بدانید كه من در اوائل جوانی اشتیاق زیادی به تحصیل انواع علوم و فنون داشتم، و بفضل الهی وارد دائره آن شدم، و قدم در گلزار آن نهادم، و با خوب و بد آن مواجه گشتم، تا اینكه آستینم از میوه های رنگارنگ آن پر شد، و گریبانم از بهترین نوع آنها اِشباع گردید. از هر چشمه ای جرعه گوارائی نوشیدم، و از هر خرمنی دو مشته برداشتم.
سپس به فوائد و نتائج آن علوم نگریستم، و درباره مقاصد محصلین و آنچه موجب ترغیب آنها برای نیل به سرانجام تحصیل آن علوم است، اندیشیدم. آنگاه در آن قسمت كه برای جهان دیگرم سودمند بود، و انسان را به كمالات شایسته می رساند، دقّت و تأمّل نمودم، تا بفضل و الهام باری تعالی به یقین دانستم كه اگر علم و دانش از منبع زلالی كه از سرچشمه های وحی و الهام می جوشد، گرفته نشود، عطش انسان را برطرف نمی سازد، همان طور كه حكمت نیز وقتی از رهبران دین كه عُقـَلای بشریّت هستند، اخذ نشود گوارا نخواهد بود.
من در نتیجه مطالعات خود تمام علوم را در كتاب خداوند عزیز (قرآن مجید) كه به هیچ وجه باطلی در آن راه ندارد، و در اخبار خاندان پیغمبر(ص) كه خزانه دار دانش آن حضرت و ترجمان وحی او بودند یافته، و دانستم كه دانش قرآن مجید عقول بندگان را برای استنباط خود كافی نمی داند، و جز پیغمبر و امامان عالی مقام(ع) كه خداوند آنها را برگزیده و پیك وحی الهی در خانه های آنان فرود آمده است، كسی به آن احاطه پیدا نمی كند!
چون به این نتیجه رسیدم، آنچه را كه زمانی در راه آموختنش صرف عمر كرده بودم، با اینكه در زمان ما رواج كامل دارد، ترك گفتم و سراغ چیزی رفتم كه می دانستم در سرای دیگر نافع به حالم می باشد، با اینكه اینها (احادیث و اخبار) در عصر ما بازار كسادی دارد!! از میان علوم دینی بررسی و جستجوی اخبار ائمه اطهار علیهم السلام را برای كار خود برگزیدم و در آن باره به بحث و تحقیق و مطالعه پرداختم، و چنان كه می باید، با دقّت، آنها را از نظر گذراندم، و به اندازۀ لازم، نیروی تفكّر خود را پیرامون آن به كار انداختم؛ در نتیجه، اخبار و آثار خاندان پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله را همچون كشتی نجاتی یافتم كه مملوّ از ذخائر نیكبختی ها است، و مانند آسمانی دیدم كه مزیّن بستارگان فروزان و نجات دهنده از ظلمت نادانی ها است.
راه های علوم و اخبار اهل بیت روشن، و پرچم های هدایت و رستگاری در آنها برافراشته است. و صدای دعوت کنندگان آن برای سعادت و نجات از مَهالِك، در آن مسیرها شنیده می شود. من در طیّ طریق آن، به گلزارهای پُر گل و بوستان های سرسبزی رسیدم كه با شكوفه های هر علم و میوه های هر حكمتی زینت یافته بود. در طیّ منازل آن راهی روشن و آبادان دیدم كه آدمی را به هرگونه عزّت و مقام عالی، نائل می گرداند. به هیچ حكمتی بر نخوردم جز اینكه گزیده آن را در گفتار و اخبار اهل بیت پیغمبر(ص) دیدم؛ و به حقیقتی دست نیافتم مگر اینكه اصل آن را در آنجا یافتم! بعد از مطالعه و تحقیق كتب متداول و مشهور و احاطه بر آنها، به تتبّع در اصول معتبره گمنام پرداختم. اصول و كتاب هائی كه: در اعصار گذشته و زمان های متمادی، بواسطۀ سلطه پادشاهان مخالف شیعه، و پیشوایان گمراه، یا به علت رواج علوم باطله در میان نادان های مدّعیان فضل و كمال، و یا به لحاظ اینكه گروهی از علمای متأخر كمتر توجه به آن نموده و در تطاوُل (= جفاکاری) ایّام، فراموش گشته بود.
اخبار و آثار خاندان پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله از هر علم و فنّ دیگر، جامع تر و كافی تر و كامل تر است؛ لذا برای تأمین این منظور در شرق و غرب به جستجوی آن كوشیدم، و نزد هركس گمان بردم چیزی هست برای دست یافتن به آن اصرار ورزیدم. عده ای از برادران دینی من در این راه به من كمك كردند، و برای یافتن آنها به شهرها سفر نمودند، و به هر نقطه و ناحیه ای كه امكان داشت سر زدند، تا آنكه به فضل خداوند، بسیاری از كتب قدیمی و اصول معتبره كه در زمان های گذشته مورد استفاده و استناد علما بوده و دانشمندان ما در زمان های فـَترَت (= مدّت زمان عدم دسترسی به معصوم(ع)) به آنها رجوع می كردند، در نزد من جمع شد...
زیرا من می بینم كه زمان در منتهای فساد غوطه ور است! و اكثر اهل زمان هم از آنچه موجب ترقی معنوی آنهاست، روگردانند؛ لذا ترسیدم مبادا این كتاب ها به زودی به همان سرنوشت و فراموشی و هجران سابق خود، بازگردد! و بیم آن دارم كه بواسطه عدم مساعدت روزگار خیانت پیشه، این آثار ذی قیمت، دستخوش تشتّت و پراكندگی گردد...
من بعد از طلب خیر و استمداد از خداوند متعال عزم خود را جزم كردم كه همه آنها را در یك كتاب بزرگ... نظم و ترتیب دهم. آنهم با نظمی غریب و سبك تألیفی عجیب كه مانند آن در مؤلّفات و مُصَنَّفات علمای گذشته، بی سابقه باشد.
بحمداللَّه آنچه می خواستم به بهترین وجه، جامه عمل پوشید، و بیش از آنچه امید داشتم و خود را برای آن آماده كرده بودم، تحقّق یافت...
در عین حال در نظر دارم كه اگر مرگ مهلت دهد و تفضّل الهی مساعدت نماید، شرح كاملی متضمّن بسیاری از مقاصدی كه در مصنَّفات سایر علماء نباشد، بر آن (بحار الانوار) بنویسم و برای استفاده خردمندان قلم را بقدر كافی در پیرامون آن به گردش درآورم...
ای برادران دینی من! و ای دوستان ائمه طاهرین(ع)! اگر شما در اظهار دوستی خود صادق هستید بشتابید به جانب خوانی كه من گسترده ام و با دست های اعتراف و یقین، آن را بگیرید، و با وثوق و اطمینان چنگ به آن زنید و از آنها نباشید كه چیزی بر زبان می رانند كه در دل ندارند، و از آنها نباشید كه از روی نادانی و گمراهی دل هاشان از بدعت گذاری و هواپرستی سیراب شده است و با سخنان باطل خود، آنچه را ادیان حَقـّه ترویج كرده اند با ناحق مخلوط می سازند...
ای بیچاره ای كه منكر شاخه های تناور و ساقه های فضل و احسان آن (بحار الانوار) هستی، همان حسد و عناد و كوردلی كه داری برای تو كافیست!! و ای كسی كه اعتراف به مقام بلند و حلاوت بیان بحار الانوار نمی كنی، تردیدی كه از جهل و گمراهی و حماقت تو سرچشمه گرفته، برایت بس است!! من نظر باینكه این كتاب مُشتمِل بر انواع علوم و حكمت ها و اسرار است، و از مراجعه به تمام كتب بی نیاز كننده می باشد آن را بحار الانوار (دریاهای نور) جامع گوهرهای اخبار ائمه اطهار(ع)، نامیدم. از خداوند سبحان امیدوار چنانم كه از فضل و مرحمت و منّتی كه بر این بنده امیدوارش دارد این كتاب مرا تا موقع قیام قائم آل محمد صلی اللَّه علیه و آله باقی داشته، و آن را مرجع دانشمندان و مصدر دانشجویان علوم ائمه دین قرار دهد، و علی رغم ملحِدان پست و فرومایه، پاینده بدارد! در ظلمت های قیامت، برای من نور و روشنی باشد، و از آنچه در آن روز مردم می دانند، موجب امن و سرور گردد... و الحمدُ للَّهِ اوّلاً و آخِراً، و صَلَّی اللَّهُ علیٰ محمّدٍ وَ اَهلِ بَیتِهِ الغـُرِّ المَیامینَ* النـّـُجَباءِ المُكرَّمینَ».
وفات علامه مجلسی
علّامه مجلسی بعد از یك عمر گرانبها و تعلیم و تربیت صدها شاگرد دانشمند، و تألیف و تصنیف و ترجمه ده ها كتاب سودمند و مؤثّر دینی به عربی و فارسی، و آن همه آثار خیری كه از خود بیادگار گذارد، مطابق نقل «رَوضات الجنّات»... در شب بیست و هفتم ماه مبارك رمضان سال 1110 هجری، اوائل سلطنت شاه سلطان حسین صفوی در سنّ هفتاد و سه سالگی چشم از این جهان فانی فرو بست و روح پر فتوحش به آشیان جنان پرواز نمود، و در مسجد جامع اصفهان پهلوی پدر علّامه اش ملّا محمدتقی مجلسی مدفون گردید. آرامگاه مجلسی از زمان درگذشتش تا كنون همواره مزار مجاورین و مسافرین از زن و مرد مسلمان بوده است.
این شعر، مادّه تاریخ روز و ماه و سال رحلت آن مرحوم است و الحق كه نیكو سروده شده است:
ماه رمضان چو بیست و هفتش كم شد
تاریـــخ وفـــات بــاقـــر اعـــلـــم شــــد
توضیح اینكه جمله «ماه رمضان» بحساب ابجد (1137) می شود كه اگر بیست و هفت از آن كم كنیم (1110ق) خواهد شد!...
نظر اِدوارد براون درباره اسلام و شیعه و علامه مجلسی
...ادوارد برون در جایی از تاریخ خود كه نثر نویسان ایران را معرفی می كند تحت عنوان «خدمات مجلسی ها» شرحی در باره علّامه مجلسی نوشته است كه هر چند از آنان تمجید می كند، ولی باز نتوانسته است بی علاقگی خود را از زحمات آنها در رواج دین اسلام، پنهان بدارد! وی در فصل نهم جلد چهارم "تاریخ ادبیات ایران"، صفحه 291 می نویسد: «پیش از این گفتیم كه: در موقع ظهور شاه اسماعیل و رسمیّت دادن به مذهب شیعه، كتب فارسی راجع به این موضوع چقدر قلیل بود و بنا بر مُندرجات «روضات الجنات» ، ملّا محمدتقی مجلسی شخصی بود كه بعد از استقرار سلسله صفویه به نشر احادیث شیعه همت گماشت؛ پسرش ملّا محمدباقر مجلسی در همین زمینه كتاب عظیم بحار الانوار را به عربی نوشت و تصانیف ذیل را به زبان فارسی تحریر كرد...». و پس از ذكر كتب فارسی علّامه مجلسی می گوید: «اما جای عجب است كه در ضمن این كتب (که در فهرست آثار آورده اند) نام یكی از مهمترین تألیفات او "حقّ الیقین" (در اعتقادات) برده نشده است. این كتاب در 1109 (هجری) و 1698 (میلادی) تألیف شده و با كمال نظافت در 1241 (هجری) و 1825 (میلادی) در طهران چاپ گردیده است. مرحوم (آلبرت دو بیبرستین كازیمیرسكی Kasimirsky, Albert De Bibrestein) عازم شد كه این كتاب را به فرانسه ترجمه نماید، اما از خیال خود انصراف یافت، و نسخه اصل ترجمه خود را نزد من فرستاده تقاضا كرد كه كار او را به پایان ببرم؛ اما متأسفانه هیچ وقت فراغت نیافتم كه این خدمت را انجام بدهم(!) اگر چه به زحمتش می ارزید! زیرا كه هیچ ترجمه واضح و معتبری از عقائد شیعه در هیچ زبان اروپائی موجود نیست!».
چطور ما می توانیم ادوارد برون را "ایران دوست" بدانیم، با اینكه او خود را حاضر نكرده ترجمه حقّ الیقین علّامه مجلسی را برای اطلاع اهل اروپا كه به قول وی هیچ گونه اطلاعی از مذهب شیعه ندارند، تمام كند؟ معرفی مذهب شیعه، كه مذهب رسمی ایرانیان بود آیا خدمت به ایران نبود؟ آیا علّامه مجلسی ایرانی نیست؟... ادوارد براون كه آن همه كتاب و مقدمه و مقاله درباره بابی ها، ازلی ها و بهائیان ایران نوشته، ده ها رساله و كتاب درباره صوفیه و خِرقه و خانقاه و عقائد و خرافات آنها تحریر كرده، و آن همه از روزنامه نویس ها و تصنیف سازان عهد مشروطه تعریف كرده است، چرا باید با مجلسی، یكی از بزرگترین شخصیت ایرانی، میانه ای نداشته باشد؟!...
دانشمندانی كه علیه صوفیه قیام كردند
نخستین كسی كه علناً در دولت صفویّه با صوفیه درافتاد و عقائد خرافی آنها را به باد انتقاد گرفت، عالم عظیم الشان ملّا محمدطاهر قمی استاد اجازه علّامه مجلسی بود كه شیخ الاسلام قم بوده، و از محدّثین ناموَر به شمار می آمده است. وی اصلاً شیرازی ولی در قم سكونت داشته است... ملّا محمدطاهر كتاب هائی چند در ردّ صوفیه نوشته كه از جمله «مَلاذ الاخیار» به عربی، و «تحفة الاخیار» به فارسی سلیس و پر مغز است (که دوّمی توسّط انتشارات طباطبائی در قم، سال 1369 ش، به چاپ رسیده است).
ملّا محمدطاهر در مبارزه خود، برای از میان بردن صوفیه چندان توفیقی نیافت و فقط توانست زمینه را برای دانشمند دلسوز و بیدار و زنده دل آینده علیه رواج بازار بوق و پوست و كشكول و بدعتها و خرافات صوفیه آماده سازد. بعد از وی شاگردش علّامه مجلسی راه او را دنبال كرد و عملاً جلو بدعت های آنها را گرفت و در كتاب های فارسی و عربی خود سخت بر آنها تاخت. چنان كه قبلاً، از شیخ یوسُف بَحرانی صاحِب حدائق (در لؤلؤة البحرَین) در این خصوص (که این عمل علامۀ مجلسی را ستوده است) و از گفته «ادوارد برون» و «سِرجان مالكُم» انگلیسی (که از این عمل شجاعانۀ علامۀ مجلسی انتقاد کرده اند)، اشاره ای رفت.
... صوفیّه مانند هر فرقه گمراه و اقلیت بی ثباتی كه طبق معمول هر دانشمند پارسای زاهد و خوشنامی را بخود منتسب می دانند، علّامه مجلسی اول را جزو علمای متمایل به تصوّف دانسته و از یك جمله علّامه مجلسی دوم در مقدّمه «زاد المعاد» كه گفته «صوفیان صَفوَت نشان» و نامه ای كه مؤلف «طرائق» (معصوم علیشاه صوفی مسلک) نسبت به او داده و هیچ گونه دلیلی بر صحّت آن در دست نیست (زیرا نسخه های زادالمعاد دارای اختلاف و تحریف بسیار هستند و آن نامه نیز جعلی بوده و نقیض گفته های خود مجلسی در رسالۀ اعتقادات و عَین الحیاة و حقّ الیقین و بحار الانوار و... در اظهار نفرت و انزجار از صوفیّه و عُرَفاء است)، چنین وانمود كرده اند كه او نیز بی میل به صوفیه نبوده، و نتیجه گرفته اند كه موضوع مخالفت علّامه مجلسی با صوفیه حقیقت ندارد!! (حال آنکه اگر هم فرضاً آن قطعه از عبارت دیباچۀ زاد المعاد، متعلّق به خود علامۀ مجلسی بوده باشد، به ملاحظۀ رجال درویش مشرب و صوفی مسلک دولت وقت بوده؛ چنانکه شیوۀ بسیاری از علماء است).
و البته این پندار واهی، صحنه سازی عده ای از صوفیه است، وگرنه عده دیگر كه نتوانسته اند مخالفت مجلسی را با صوفیه توجیه كنند، سخت با علّامه مجلسی مخالف هستند و نسبت به آن مرد بزرگ شیعه عِناد می ورزند (مانند اغلب مورّخین غربی یا غرب زده؛ و نیز متأسفانه گاه در بین خود علماء منتسب به اسلام؛ مانند آقا نجفی قوچانی، که در کتاب سراپا دروغ "سیاحت غرب"، علاّمۀ مجلسی را به "کوته فکری" نسبت می دهد!! و یا مانند برخی حاشیه نویسان بر بحارالانوار که حواشی توهین آمیز ایشان نسبت به علامۀ مجلسی، اعتراض فقهاء عِظام نجف را برانگیخت...).
مجلسی اول (پدر)، در شرح فارسی (من لا یحضره الفقیه – شیخ صدوق) (با نام: لوامع صاحبقرانی) در شرح حدیث: «بادِرُوا اِلیٰ رِیاض ِالجَنَّةِ؛ قالوا: یا رَسولَ اللَّهِ، وَ ما ریاضُ الجَنَّةِ؟ قالَ: حَلـَقُ الذِّكر ِ»، می نویسد: مقصود از حلقه های ذكر، مجلسی است كه در آن از علوم دینیه یا مواعظ حسنه گفت وگو شود، چنانچه از ائمه(ع) چنین وارد شده؛ و امّا «ذِكر جَلِیّ» صوفیّه، از ائمّه(ع) چیزی به ما نرسیده، و (آن) از سُنـّیان و فاسد و باطل و مخالفت آیات قرآن است!»؛ آیا چنین كسی می تواند صوفی یا مایل به صوفی گری باشد؟!! (این نیز خود شاهدی است بر آنچه برخی از محققان معاصر مطرح ساخته و گفته اند: "لوامع صاحبقرانی" مجلسی اوّل دارای تعارضاتی در متن است که مشخص می سازد صوفیّه در بخش هایی از آن – خصوصاً در مقدّمه ها – تحریفاتی به نفع خود کرده اند؛ امّا از آنجا که تحریف کنندگان، همۀ این کتاب را نخوانده بوده اند، خداوند اینگونه ایشان را رسوا ساخته که در بخش های دیگر کتاب، بدگویی و انتقادات مجلسی اوّل از ایشان هنوز بر جای مانده است. آری؛ ممکن است در این سال ها، آهسته آهسته و به بهانۀ تحقیق(!)، آنها را نیز در چاپ های جدید، حذف سازند!! ... – دایرةالمعارف علم و مذهب، دکتر سیّد ابراهیم مهدوی، مدخل "مجلسی").
علّامه مجلسی (پسر) نیز در كتاب های «عین الحیات» و «حقّ الیقین» و مواردی از «بحار الانوار» و «مِرآت العقول» (شرح كافی)، و رساله «اعتقادات» سخت از صوفیه نكوهش فرموده و با استناد به روایات اهل بیت(ع) تمام فرقه های آنها را خارج از اسلام و تشیّع دانسته و آنها را بدعت گذار در دین معرفی كرده و از پدرش دفاع نموده است... چون صوفیه پدرش مجلسی اول را نظر به تقوی و مقام معنویش طبق معمول صوفیان به خود منتسب می نمودند، در آخر همین رساله (اعتقادات) می فرماید: « مبادا گمان بد در حق پدرم علامه مجلسی (اوّل = ملاّ محمّدتقی) ببری و او را صوفی بدانی! زیرا وی پاک تر از این است كه دامنش به لـَوث (=آلودگی و پلیدی) تصوّف آلوده شود و من از هركس آشناتر به حال پدرم می باشم!» ...
(نیز در عین الحیات گوید:)
«پس اگر اعتقاد به روز جزا داری، امروز حجّت خود را درست كن كه چون فردا حق تعالی از تو حجت طلبد جواب شافی و عذر پسندیده داشته باشی! و نمی دانم بعد از ورود احادیث صحیحه از اهل بیت رسالت علیهـم السّلام و شهادت این بزرگواران از علمای شیعه - رضوان اللَّه علیهم - بر بطلان این طائفه (صوفیان) و طریقه ایشان، در متابعت ایشان نزد حق تعالی چه عذر خواهی داشت؟! آیا خواهی گفت: مُتابَعَت حَسَن بَصْری (از مخالفین حضرت علی ع) كردم كه چند حدیث در لعن او وارد شده است؟! یا متابعت سُفیان ثوری كردم كه با امام جعفر صادق علیه السّلام دشمنی می كرده و پیوسته معارض آن حضرت می شده، و بعض احوال او را در اول كتاب بیان كردیم؟! یا متابعت غزالی را عذر خود، خواهی گفت؛ كه به یقین ناصبی بوده؟! و می گوید در كتاب های خود: به همان معنی كه مرتضی علی امام است، من هم امامم!! و می گوید: هر كس یزید را لعنت می كند گناهكار است، و كتاب ها در لعن و ردّ شیعه نوشته، مانند كتاب «المُنقِذ مِنَ الضَّلال» (= نجات دهنده از گمراهی!) و غیر آن؛ یا متابعت برادر ملعونش احمد غزالی را حجت خواهی كرد؟ كه می گوید: شیطان از اكابر اولیاء اللَّه است؟! یا ملای رومی (مولوی) را شفیع خواهی كرد؟! كه می گوید: ابن ملجم را حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام شفاعت می كند، و به بهشت خواهد رفت، و حضرت امیر به او گفت كه: تو گناهی نداری چنین مقدر شده بود و تو در آن عمل مجبور بودی!! ... و در هیچ صفحه از صفحه های مثنوی نیست كه اِشعار (= آگاهی دادن) به جبر یا وحدت وجود یا سقوط عبادات یا غیر آنها از اعتقادات فاسده نكرده باشد! و چنانچه مشهورست و پیروانش قبول دارند، ساز و دف و نی شنیدن را عبادات می دانسته است!! یا پناه به محیی الدّین (عربی) خواهی برد كه هرزه هایش را در اول و آخر این كتاب شنیدی، و می گوید جمعی از اولیاء اللَّه هستند كه رافضیان (= شیعیان) را بصورت خوك می بینند!! و می گوید: به معراج كه رفتم، مرتبه علی را از مرتبه ابوبكر و عمر و عثمان پست تر دیدم! و ابوبكر را در عرش دیدم! چون برگشتم به علی گفتم چون بود كه در دنیا دعوی می كردی كه من از آنها بهترم؟! الحال دیدم مرتبه ترا كه از همه پست تری!! و او و غیر او از این تزریقات بسیار دارند كه متوجه آنها شدن موجب طول سخن می شود...»
منبع: بنیاد علمب پژوهشی علامه مجلسی
علّامه مجلسی از همان اوان كودكی با هوشی سرشار و استعدادی خدا داد و پشت كاری مخصوص، به تحصیل علوم متداوله عصر پرداخت. چون در سایه تعلیمات و مراقبت پدر علّامه اش كه خود نمونه كامل یك فقیه بزرگ و عالم پارسا بود، شروع به كار نمود، در اندك زمانی مراحل مختلفه علمی را یكی پس از دیگری طی كرد. از همان سنین جوانی آثار نبوغ از سیمای جالبش آشكار بود، و هر كس او را می دید آینده درخشانی را برایش پیش بینی می كرد.
وی بعد از تكمیل تحصیلات خود در فنون و علوم مختلف، با واقع بینی مخصوصی، به تحقیق در اخبار اهل بیت عصمت و طهارت(ع) پرداخت، و با استفاده از شرائط مساعد و قدرت سلطان وقت شاه سلیمان صفوی، به جمع آوری كتاب های مربوطه و مدارك لازمه، از هر مرز و بومی كه بود، همت گماشت.
آنگاه برای تأمین هدف بزرگ و منظور عالی خود و مسئولیتی كه به عهده گرفته بود، یك دوره كامل اخبار روایات ائمه اطهار را در هر باب و هر موضوعی از نظر گذرانید.
سپس در زمانی كه درست وارد چهل سالگی عمر گرانبهایش شده و به كمال عقل رسیده بود، با بنیه ای سالم و نشاطی عجیب و دانشی پر مایه و اطلاعی وسیع، دست به یك اقدام دامنه دار و اساسی زده، شالوده بنای عظیمی را پی ریزی كرد و با تكمیل این بنای محكم و تأمین آن منظور ضروری كه همانا تألیف كتاب بزرگ «بحار الأنوار» است نام نامی اش در همه جا پیچید و آوازه فضل و علم و همت بلندش در سراسر دنیای اسلام به گوش دوست و دشمن و عالی و دانی رسید. به طوری كه در حیات خودش آثار قلمی و فكریش، در اقصی نقاط دنیای اسلام و بلاد كفر منتشر گشت، و همچون قند پارسی به بنگاله بردند!
علامه مجلسی و منصب شیخ الاسلامی
یكی از كارهای معروف علّامه مجلسی این است كه وی متصدی شكستن بت های هندوها در دولتخانه شاهی بود. این واقعه را معاصر او میر عبدالحسین خاتون آبادی در وقایع ماه جُمادَی الأوُلیٰ سال 1098 در تاریخ خود «وقایع السِّنین» نگاشته است.
همچنین محدّث بزرگوار سید نعمت اللَّه جزائری كه از شاگردان مشهور علّامه مجلسی است در كتاب «مقامات» می نویسد: به استاد ما خبر دادند كه بتی در اصفهان هست كه كفار هند آن را پنهانی می پرستند. استاد هم دستور داد آن را خُرد كنند. بُت پرستان هند حاضر شدند مبالغ هنگفتی به شاه ایران بدهند كه نگذارد آن بت شكسته شود و اجازه دهد آنها بت مزبور را به هندوستان ببرند، ولی شاه ایران (شاه سلیمان صفوی) نپذیرفت.
وقتی بت شكسته شد، خادمی كه ملازم و مراقب آن بت بود، تاب نیاورد ریسمانی به گردن خود آویخت و انتحار كرد.
در همین سال كه علّامه مجلسی با تألیف كتاب «بحار الانوار» و دیگر كتب نافع و مؤثر خود و نفوذ روز افزونش، شخصیّت ممتاز و مقام علمی و عملیش زبانزد خاص و عام بود، تا جایی كه اركان دولت و شخص شاه صفوی نیز تحت تأثیر جامعیّت و موقعیّت وی قرار گرفتند، از میان آن همه دانشمندان مشهور كه در اصفهان و سایر شهرهای ایران می زیستند، فقط او كه در آن موقع شصت و یك سال داشته است، از طرف شاه سلیمان صفوی به منصب شیخ الاسلامی كه بزرگترین مقام دینی بود برگزیده شد و تا پایان عمر نیز در این سمت باقی بود...
علّامه مجلسی با احراز منصب شیخ الاسلامی قدرت مهمی به هم زد، و از آن فرصت، حداكثر استفاده را نمود و تا سر حدّ امكان، در رونق و رواج علم و حدیث شیعه، و حمایت از اهل علم و مردم بی پناه و امر به معروف و نهی از منكر و محدودیت بیگانگان اسلام، و مبارزه با ظلم و زورگویی كه پیش از وی كسی قدرت جلوگیری آن را نداشت كوشید، و به همین جهت او یگانه ملجأ ستمدیدگان و مایه امید بی پناهان و خانه او مجمع فضلاء هر دیار اعم از عرب و عجم بود، و به بهترین وجه از طالبان علم و فضل دستگیری و دلجوئی می نمود.
دانشمند محقّق متتبّع مرحوم سید عبداللَّه شوشتری در آخر اجازه كبیره از پدرش نورالدین و او از پدرش محدّث مشهور سید نعمت اللَّه جزائری كه از شاگردان دانشمند علّامه مجلسی بوده است نقل می كند كه گفته است: چون علّامه مجلسی اقدام به تألیف كتاب «بـحار الانوار» نمود و همه جا در جستجوی كتب قدیمه بود و سعی بلیغ برای بدست آوردن آنها مبذول می داشت، به وی خبر دادند كتاب «مدینة العلم» شیخ صدوق در یكی از شهرهای یمن است. علّامه مجلسی هم موضوع را به اطلاع شاه (گویا شاه سلیمان صفوی) رسانید. شاه نیز یكی از امرای دولت را با هدایای بسیار به منظور بدست آوردن كتاب مزبور، به یمن فرستاد؛ به علاوه پادشاه صفوی قسمتی از املاك مخصوص خود را وقف تألیف بحار الانوار و استنساخ آن، و هزینه طلاب علوم دینیه كرده بود»!
دیگران درباره او چه گفته اند؟
محدّث محقّق و فقیه عالی مقام مرحوم شیخ یوسف بَحرانی (متوفـّٰی به سال 1186 ق) در كتاب «لؤلؤة البَحرَین» می نویسد: «در خصوص ترویج دین و احیای شریعت حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله و تصنیف و تألیف و امر و نهی مردم و ریشه كن ساختن متجاوزین و مخالفین و هوا پرستان و بدعت گذاران، بخصوص فرقه صوفیه، هیچ كس نه قبل و نه بعد از وی، به پایه او نرسیده است... هم او بود كه احادیث اهل بیت را در شهرهای ایران منتشر ساخت».
تا آنجا كه می نویسد: «مملكت شاه سلطان حسین (صفوی)... به وجود شریف او محروس بود، و چون او به رحمت ایزدی پیوست، اطراف مملكت درهم شكست، و ظلم و تعدّی همه جا را فرا گرفت، بطوری كه در همان سال كه او وفات یافت (1110 ق) شهر «قندهار» از دست شاه سلطان حسین بیرون رفت، و پیوسته خرابی بر كشور مستولی گردید تا آنكه تمام مملكت را از دست داد!».
مرحوم آقا احمد كرمانشاهی كه از علمای نامی و ذو فنون بوده و با چهار واسطه خواهرزاده علّامه مجلسی است در كتاب نفیس «مرآت الاحوال» می نویسد:
«از بعضی ثقات شنیدم كه ملّا محمدتقی (پدر وی) نقل كرده كه شبی از شب ها بعد از نماز و تهجّد و گریه و زاری به درگاه قادر علی الاطلاق خود را به حالتی دیدم كه دانستم هر چه از درگاه احدیت مسألت كنم، به اجابت مقرون، و عنایت خواهد شد، و فكر می كردم كه از خدا چه بخواهم؟ آیا از امر دنیوی یا از امر اخروی؟ كه ناگاه صدای گریه محمدباقر از گهواره بلند شد. من گفتم الهی به حق محمد و آل محمد صلوات اللَّه علیهم اجمعین این طفل را مروّج دین و ناشر احكام سید المرسلین گردان و او را به توفیقات بی نهایت خود موفّق بدار!».
سپس آقا احمد می نویسد: «شكی نیست كه این خوارق عادات كه از آن بزرگوار به ظهور رسیده، نیست مگر از دعای چنین بزرگواری. چه آنكه وی از قبل سلاطین (صفویه) در بلدی مثل اصفهان شیخ الاسلام بود و جمیع مرافعات و دعاوی مردم را به نفس نفیس خود رسیدگی می كرد، و فوت نمی شد از او نماز بر اموات و جماعات و ضیافات و عبادات!! و آن جناب را شوق شدیدی به تدریس بود، و از مجلسش جماعت بسیاری برخاستند و در "ریاض العلماء" است كه عدد ایشان به هزار نفر می رسید!
مكرّر بیت اللَّه و ائمه عراق علیهـِم السلام را زیارت كرد، و متوّجه امور معاش خود می شد و حوائج دنیای او در نهایت انضباط بود، و با این حال، تألیفات او رسید به آنچه رسید! در ترویج دین به مرتبه ای رسید كه عبدالعزیز دهلوی (سنـّی ناصبی) در «تحفه اِثنیٰ عشریّه» كه در این اوقات (در عصر نویسنده) در ابطال مذهب شیعه نوشته، گفته است: "اگر دین شیعه را دین مجلسی بنامند رواست، زیرا كه این مذهب را او رونق داد و سابق بر این (بر اثر سلطه حكومت اهل تسنن) آنقدر عظمتی نداشت"».
حقوقی كه علامه مجلسی بر جامعه شیعه دارد
مطابق نقل مرحوم سید محمدباقر خوانساری مؤلف «روضات الجنات»، از كتاب «حدائق المقرّبین» تألیف میر محمدصالح خاتون آبادی، شاگرد و داماد علّامه مجلسی، وی در شرح حال استادش مجلسی، شرح مفصلی نوشته است كه چون دارای مطالب مفیدی است، ترجمه آن را در اینجا می آوریم:
«هیچ یك از دانشمندان گذشته و متأخرین آنها، در جلالت قدر و عظمت شأن و جامعیت به پای او نرسیدند. وی از جهاتی چند بر مذهب شیعه حق دارد كه از همه روشن تر شش حق است كه ذَیلاً بدان اشاره می شود:
اول- اینكه علّامه مجلسی شرح "كتب اربعه" شیعه را كه در تمام اعصار، مدار استفاده دانشمندان ما بوده است، تكمیل كرد و مشكلات آن را حل نمود، و مطالب پیچیده آنها را كه بر فضلای اقطار پوشیده بود، روشن ساخت. او "كافی" و "تهذیب" را شرح كرد. در شرح "مَن لا یَحضُرُهُ الفقیهُ" اكتفا به شرح پدرش (مجلسی اول) نمود و مرا (= میر محمدصالح خاتون آبادی را) مأمور ساخت كه "استبصار" را شرح كنم، و از بركت اشاره آن بزرگوار من هم آن را شرح كردم. هنگام وفاتش وصیت كرد كه بقیه شرح او را بر كتاب "كافی" نیز تمام كنم (مِرآة العقول)، و اینك بر حسب امر شریف او مشغول به شرح آن هستم.
دوم- اینكه وی سایر اخبار ما را كه از ائمه اطهار(ع) روایت شده و اخبار كتب اربعه، در مقابل آن مانند قطره در برابر دریاست، در مجلدات (25 جلدی قدیم و 110 جلدی جدید) بحار الانوار گرد آورد. بحار الأنوار كتابی است كه حتی تألیف یك جلد آن برای علما طاقت فرسا است! و از لحاظ جمع آوری و ضبط و فوائدی كه دارد، و احاطه به ادلّه و اقوال علماء در هر باب، در مَجامِع شیعه مانند آن نوشته نشده است. این كتاب بیست و پنج جلد است (به چاپ سنگی رحلی بزرگ قدیم؛ برابر با صد و ده جلد جدید!)...
سوم- اینكه مؤلفات فارسی بسیار سودمند او دارای نفع دنیوی و اُخرَوی است، و باعث هدایت غالب عوام اهل عالم شده، به طوری كه كمتر خانه ای از شهرهای شیعه نشین است كه یكی از تألیفات وی به آنجا نرسیده باشد!
چهارم- اینكه وی در برآوردن نیازمندی های مؤمنین و دفاع از حقوق آنان چنان بود كه نمی گذاشت ستمگران به آنها ظلم كنند، و شرّ آنها را از سر ایشان برطرف می ساخت، و خواسته های بیچارگان را بگوش اولیای امور می رسانید، تا به كار آن درماندگان بی دست و پا آن طور كه می باید رسیدگی كنند...
و بالجمله حقوقی كه آن منبع كمالات و معدن خیرات بر این دین حنیف (= درست و پاک)، بلكه بر همه مردم دارد بسیار است. من احادیث بسیاری را نزد حضرتش خواندم و او با خط شریف خود در سال 1085 اجازه روایت مؤلفات خودش و سایر كتبی كه خود برای روایت آنها اجازه گرفته بود، برای من نوشت، و در آن تصریح به اجتهاد من كرد. من در آن موقع در حدود هفده سال داشتم! حقّی كه آن بزرگوار بر من دارد، نمی توان اِحصاء كرد (= شمرد). او حقّ پدری و تربیت و هدایت مرا برای تحصیل كمالات و نیل به سعادات در گردن من دارد.
من در اوائل سن شوق زیادی به تحصیل حكمت و معقول (= فلسفه و کلام) داشتم، ولی به تحصیل و تكمیل آن نپرداخته بودم، تا اینكه در سفر حج با وی همراه گشتم و به راهنمائی او شروع به تتبّع كتب فقه و حدیث و علوم دینی نمودم، و چهل سال عمر خود را در خدمتش بسر آوردم! در حالی كه از فیض وجودش و مشاهده كرامات و استجابت دعاهایش بی نهایت بهره مند می گشتم».
تألیفات پر ارزش علامه مجلسی
شهرت علّامه مجلسی گذشته از مقام علمی و جامعیت و مرجعیتی كه در دولت صفویه داشته است، اصولا مرهون تألیفات بسیار اوست كه همه مفید و قابل استفاده عموم و در نهایت سَلاسَت (= روانی) نوشته است. مخصوصاً كتاب های فارسی آن مرد بزرگ همه سودمند و از زمان تألیف و در عصر حیات مؤلّف تاكنون مورد استفاده تمام شیعیان فارسی دان بوده و می باشد.
كتاب های حَیات القلوب، حِلیة المتّقین، حقّ الیقین، عَین الحَیٰوة، جلاء العیون، توحید مُفضَّل، و زاد المعادِ آن علّامه جلیل القدر از كتبی است كه هنوز هم در اغلب خانه های مردم ایران و افغانستان و پاكستان و هندوستان و عراق و غیره موجود و مرد و زن شیعه با رغبت تمام و میل فراوان آنها را می خوانند، و از آثار فكری و راهنمائی های آن عالم عالی قدر استفاده می نمایند.
علّامه مجلسی و پدرش مجلسی اول نخستین دانشمندانی هستند كه احادیث شیعه را به فارسی قابل استفاده و سلیس و ساده ترجمه كردند. چه، پیش از آنها هر چند كتبی از طرف علمای دینی به فارسی ترجمه می شد، ولی قلم آنها روانی قلم این دو بزرگوار را نداشت و اغلب هم موضوعات غیر اخبار و روایات بود...
محدّث نوری در الفیض القدسی می نویسد: «یكی از اساتید بزرگ ما به یك واسطه از علّامه بحرالعلوم نقل می كرد كه وی آرزو داشت تمام تصنیفات او را در نامه عمل مجلسی بنویسند، و در عوض یكی از كتب فارسی مجلسی كه ترجمه متون اخبار، و مانند قرآن مجید، در تمام اقطار شایع است در نامه عمل او نوشته شود!» سپس محدّث عالی قدر مزبور می گوید: «چرا علّامه بحرالعلوم این آرزو را نداشته باشد، با اینكه روزی و ساعتی از اوقات شبانه روزی مخصوصاً در ایام متبرّكه و اماكن مشرّفه نمی گذرد مگر اینكه هزاران نفر از عُبّاد و صُلَحا و زُهّاد چنگ به ریسمان تألیفات وی زده و متوسّل به تصنیفات او می گردند؛ یكی از روی كتاب او دعا می خواند، و دیگری با نوشته های وی مناجات می كند، سومی زیارت می نماید، و چهارمی ناله و گریه سر می دهد...».
همچنین آقا احمد كرمانشاهی - نواده استاد كل، وحید بهبهانی - در تاریخ "مِرآتُ الاحوال جهان نما" كه سفرنامه اوست، در ضمن شرح حال دائی (اعلای) خود علّامه مجلسی می نویسد:
«مُصَنَّفات آن عالی درجات، بحدّی مقبول طِباع شده و به درجه اشتهار رسیده كه از بلاد كفر و اسلام جایی نخواهد بود كه از آنها خالی باشد. از جمعی ثِقات شنیدم كه در ازمنه سابقه یك كشتی طوفانی شد و مردمان كشتی بعد از رنج و محنت بسیار در جزیره ای فرود آمدند كه اصلاً (آنجا) از اسلام اثری نبود، و در خانه شخصی مهمان شدند. هنگام صحبت معلوم شد كه آن شخص مسلمان است. به او گفتند با وجود آنكه این قریه دار الكفر است و از اسلام در آن نشانی نیست و تو نیز به شهر مسلمانان نرفته ای باعث بر اسلام تو چیست؟! آن شخص به (درون) خانه رفته كتاب «حقّ الیقین» مرحوم مجلسی را آورد و گفت: من و قبیله من به شرافت و ارشاد این كتاب به درجه اسلام رسیده ایم!».
گرچه تألیفات علّامه مجلسی نوعاً در اخبار ائمه طاهرین(ع) است، ولی از موضوعاتی كه وی به مناسبت اخبار وارده در تألیفات و تصنیفات خود مورد بحث قرار داده، پیداست كه شخصاً در تمام علوم وارد بوده و از هر علمی بهره ای وافر داشته است... او را فقیه و محدّثی اخباری، حكیمی الهی، مهندسی ریاضی، واعظی مطّلع، متكلّمی زبردست، دارای علوم غریبه، و فنون نادره، با ذوقی سرشار، و قریحه ای سیّال، و قلمی سریع می بینیم، و چنانچه بخواهیم از روی انصاف و كمال بی طرفی این معانی را در كسی مجسّم كنیم، حقا كسی جز علّامه مجلسی را نخواهیم دید!
تألیفات فارسی علامه مجلسی
اینك (برخی از) تألیفات و تصنیفات فارسی و عربی او را مطابق نقل "الفیض القدسی" علّامه محدّث نوری و مقدّمه آقای ربّانی شیرازی در اول بحار طبع جدید، به نقل از «الذریعه» شیخ آقا بزرگ تهرانی در زیر از لحاظ خوانندگان محترم می گذرانیم...:
خوشبختانه اغلب آثار قلمی مجلسی از دست فنا محفوظ مانده و آنها كه چاپ نشده نیز نُسَخ خطی آن یافت می شود.
1- حیات القلوب (در زندگانی پیامبران ع)، سه جلد؛
2- حِلیة المتّقین (در آداب و سُنـَن)؛
3- عَین الحیات (در اخلاق و عقاید)؛
4- مِشكاة الأنوار، که خلاصۀ عین الحیاة است (با کتاب دیگری از وی، بهمین نام، در شمارۀ 48 اشتباه نشود)؛
6- تحفة الزّائر (در زیارت و آداب آن)؛
7- حقّ الیقین (در اعتقادات) كه آخِرین تصنیف او بوده است؛
8- جلاء العیون (در شرح احوال معصومین ع)؛
9- ربیع الاَسابیع (در اعمال و ادعیۀ هفتگی)؛
10- مِقباس المصابیح (در تعقیبات نماز)؛
11- رساله اختیارات (در متفرّقات اعمال و جغرافیا و... که در متن تحریف نشدۀ آن، نجوم گالیله و کوپرنیک را پذیرفته است؛ ولی آنچه امروزه چاپ و منتشر شده، "اختیارات" تحریف شده است که کلّی خرافه نیز داخل آن کرده اند)
12- رساله (حقوقی حدود و قِصاص و) دیات؛
13- رساله در اوقات (نماز، و روش تشخیص آنها)؛
14- رساله در رَجعَت (= زنده شدن نیکان بسیار نیک و بدان بسیار بد، پس از ظهور امام زمان(عج) و زنده شدن امامان دیگر پس از آنحضرت)؛
15- رساله در شكوك (= شکیّات نماز)؛
16- رساله در خصوص مال ناصبی؛
17- رساله در آداب ماههای رومی؛
18- رساله در نماز شب؛
19- رساله در فرق بین صفات ذاتی و فعلی (متعلق به فعل و خارج) خداوند؛
20- رساله بهشت و دوزخ؛
21- رساله در مناسك حج؛
22- رساله در كفارات؛
23- رساله در زكات؛
24- رساله در آداب نماز؛
25- ترجمه توحید مُفضَّل؛
26- رساله در بَداء (= نسخ شدن حکم یا قضائی به امر خدا و جانشین شدن حکم یا قضای دیگر بجای آن)؛
27- رساله در نِكاح؛
28- شرح دعای جوشن كبیر؛
29- رساله مختصری در تعقیب نماز؛
30- ترجمه فرمان (عهدنامه) امیرالمؤمنین(ع) به مالك اشتر؛
31- رساله السّابقون السّابقون؛
32- مفاتیح الغیب، در استخاره؛
33- ترجمه «فـَرحَة الغـَرِیِّ» (= شادمانی نجف) سید عبدالكریم ابن طاوس؛
34- ترجمه حدیث رَجاء بن ابی ضحّاك كه در راه خراسان [در مورد اعمال و رفتار نیکوی امام رضا(ع)] نوشته؛
35- رساله در جبر و تفویض؛
36- رساله صَواعِقُ الیهود، در جـِزیَه (= مالیّات اسلامی از کافِران اهل ذِمَّه) و احكام دیه؛
37- رساله در سِهام (ارث)؛
38- مناجات نامه؛
39- رساله در زیارت اهل قبور؛
40- ترجمه توحید امام رضا علیه السّلام؛
41- ترجمه دعای مباهله؛ 42- ترجمه حدیث عبد اللَّه بن جُندَب؛ 43- ترجمه زیارت جامعه (کبیره)؛ 44- ترجمه دعای كمیل؛ 45- ترجمه دعای جوشن صغیر؛ 46- ترجمه دعای سِمات؛ 47- ترجمه قصیده دِعبـِل خـُزاعی؛
48- مِشكاة الانوار، در آداب قرائت قرآن و دعا و شروط آن (با شمارۀ چهار اشتباه نشود)؛
49- انشائاتی كه بعد از مراجعت از نجف، بواسطه شوقی كه بآن سرزمین مقدّس داشت، نوشته است؛
50- ترجمه حدیث: «سِتـَّة ُ اَشیاءَ لـَیسَ لِلعبادِ فیها صُنعٌ: المَعرِفـَة ُ وَ الجَهلُ وَ الرِّضا وَ الغضَبُ وَ النـَّومُ وَ الیَقظـَة ُ» (از امام صادق ع: شش چیز است که برای بندگان خدا در آنها تدبیر و کارسازی نیست: شناخت، نادانی، رضایت، خشم، خواب و بیداری)؛
51- ترجمه نماز؛
52- جواب های مسائل متفرقه؛
53- كتاب اختیارات، كتاب بزرگی است و غیر از آنست كه (در شمارۀ 11) ذكر شد؛
54- تذكِرَة الائمّة (که بشدّت تحریف شده است)؛
55- كتاب صِراط النـَّجاة، شرح گناهان كبیره و صغیره ؛
56- تعبیر خواب؛
57- رساله جنت و نار (بهشت و دوزخ)، غیر از آنچه (در شمارۀ 20) ذكر شد.
پنج كتاب اخیر را نسبت به وی می دهند و درست روشن نیست كه تألیف او باشد (رجوع كنید بغیض القدسی و مقدّمه بحار طبع جدید).
تألیفات عربی علامه مجلسی
58 تا 82 - كتاب بزرگ و دائرة المعارف «بـحار الانوار» در بیست و پنج جلد (قدیم؛ در قطع رحلی بزرگ؛ برابر با صد و ده جلد جدید، در قطع وزیری)؛
83- كتاب «مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول» در دوازده جلد، شرح كتاب «كافی» ثِقة الاسلام كلینی كه در یك جلد بسیار بزرگ در ایران به طبع رسیده است (که چاپ جدید آن 26 جلد است و باید دانست که این کتاب – چنانکه آقا بزرگ تهرانی در "الذریعة" گوید – ناقص مانده بوده و میر محمّدصالح خاتون آبادی، داماد علامۀ مجلسی، به وصیّت آن مرحوم، آنرا تکمیل نموده است. ولی باید توجّه داشت که طبق تحقیقات استاد، دکتر سیّد ابراهیم مهدوی اصفهانی، در مدخل "مجلسی" از "دایرة المعارف علم و مذهب"، برخی از کتب مَجلسِیَّین، مانند کتاب "مِرآت العقول" مجلسی پسر، و "لوامع صاحبقرانی" مجلسی پدر، توسّط برخی نوادگان ایشان که دارای انحراف عقیدتی و گرایش به فلسفه و تصوّف و عرفان بوده اند، به شدّت تحریف شده اند و مطالبی مطابق مَذاق فلاسفه و عرفا و صوفیّه در آنها افزوده شده، که چون دستخطّ این نوادگان، شبیه به دستخطّ خود مجلسیَّین بوده، کمتر کسی متوجّه اینگونه تحریفات شده است! لذا باید در مطالعۀ کتبی چون لوامع صاحبقرانی و مِرآت العقول، احتیاط کامل به عمل آید)؛
84- مَلاذ الاخیار، شرح تهذیب الاخبار شیخ طوسی، از اول تا كتاب صوم (روزه) و از كتاب طلاق تا آخر آن (16 جلد)؛
85- شرح اربعین (چهل حدیث)؛
86- الفوائدُ الطـَّریفة در شرح صحیفه سجادیه(ع)، تا آخر دعای چهارم؛
87- الوجیزه در رجال؛
88- رساله اعتقادات (که به فارسی نیز ترجمه شده است)؛
89- رساله در شكوك (شکیّات نماز)؛
90- رساله در اذان، كه(شیخ یوسُف بَحرانی) در لؤلؤة البحرَین از آن نام برده است؛
91- رساله در بعضی از دعاهائی كه از صحیفه كامله سجادیه افتاده است؛
92- حواشی متفرّقه بر كتب اربعه: كافی، تهذیب، من لا یحضره الفقیه و استبصار؛
93- المسائل الهندیه، مسائلی است كه برادرش ملا عبداللَّه از هند از وی پرسیده بود؛
94- رساله در اوزان (و مقادیر)، كه نخستین تألیف اوست.
این بود فهرست تألیفات و تصنیفات علّامه مجلسی كه بدست آمده است، چنان كه گفتیم بحمدِ اللَّه، غالب این كتاب ها موجود، و نوعاً نیز بچاپ رسیده است. ولی باید دانست كه تألیفات آن مرحوم بعضی كتب بسیار بزرگی است؛ مثلا جلد ششم و چهاردهم و هیجدهم بحار، و مرآت العقول شرح كافی، هر یك چندین جلد است...اگر سایر تألیفات آن مرحوم را نیز به سبك جدید، چاپ كنند، كلیّه تألیفات عربی و فارسی علّامه مجلسی را می توان بالغ بر دویست جلد به قطع وزیری (و هر جلد) در چهارصد صفحه تخمین زد! و اگر این تألیفات را با گرفتاری ها، درس و بحث ها، و صدور فتوی، اجرای حدود، و كارهای بسیار، و مسئولیت های مهمّ مرجعیت و مسافرت های مكرّر آن رادمرد عالَمِ علم و دین مقایسه كنیم اعتراف خواهیم كرد كه جز توفیق الهی، عامل دیگری نمی تواند منشأ این همه كارهای طاقت فرسا باشد...
علامۀ مجلسی نجات دهندۀ احادیث شیعه از نابودی
علّامه مجلسی در عصری می زیسته كه فلسفه و عرفان، فقه و حدیث اهل بیت را تقریباً تحت الشعاع قرار داده بود، علما و فقهای شیعه بیشتر میل به فلسفه داشتند، و فقه و حدیث در درجه دوم اهمیت قرار داشت. اندكی پیش از وی فیلسوف نامی میرداماد و بعد از او شاگردش ملاصدرا شیرازی و دامادهایش ملا عبدالرّزاق لاهیجی و ملا محسن فیض (کاشانی) از كسانی بودند كه عمر خود را در فلسفه و عرفان صرف كردند. ادامه این وضع، مكتب اهل بیت و رواج افكار نورانی آنها را سخت مورد تهدید قرار می داد، و آینده وخیمی را برای علوم دینی مجسّم می ساخت.
به علاوه كتاب های اخبار شیعه بر اثر تاخت وتازها و جنگ ها و غارت هایی كه مكرّر در ایران روی داده بود، و محدودیت هایی كه شیعیان پیش از ظهور صفویه داشتند، نوعا از میان رفته و آنها كه باقی مانده بود چندان در دسترس نبود. به همین جهات، شیعه از نظر حدیث و اخبار و فرایض و سنن سخت در مضیقه بود، و به میزان زیادی محتاج به یك دائرةالمعارف، شامل همه گونه اخبار در هر باب و موضوع بودند.
این علل و عوامل بود كه موجب تصمیم علامه مجلسی برای تألیف بحار الانوار گردید. علّامه مجلسی می دانست كه عمر زودگذر، فرصت اینكه او بتواند تمام اخبار را جمع، و بعد مرتب و منظم و تهذیب و تنقیح نماید به وی نخواهد داد، پس چه بهتر كه تمام اخباری كه در كتب معتبر شیعه است، همه را یك جا جمع كند... و هر جا فرصت كرد، با نوشتن «بیان» و «توضیح» و «ایضاح» به اجمال و تفصیل توضیحی داده و بگذرد، و تحقیق و تفكیك و تهذیب و دقت و تعمق بیشتر را به فرصت های مناسب موكول كند، یا برای نسل های بعدی بگذارد! بهمین جهت، در بعضی از بیان ها می گوید: «نسخه مغلوط و غیر مرتّب و مشوّش است، ولی ما آن را نقل كردیم تا اگر بعد از ما نسخه اصل پیدا شود، از روی آن مقابله و تصحیح گردد وگرنه همین نسخه هم كه احیاناً خالی از فائده نیست، از بین نرود، و اسمی از آن باقی بماند»...
استادان علامه مجلسی
علامه مجلسی از محضر بسیاری از علمای نامی و فقهای بزرگ كسب علم و فضیلت نموده، و مقامات علمی و عملی را طیّ كرده یا از آنان به دریافت اجازه (نقل روایت) نائل گشته است، كه از جمله، این عده می باشند:
1- پدر عالی قدرش ملّا محمدتقی مجلسی رضوان اللَّه علیه.
2- ملّا محمدصالح مازندرانی (داماد مجلسی پدر) مُتوَفـّیٰ بسال 1081ق (با میر محمّدصالح خاتون آبادی که داماد خود مجلسی پسر است اشتباه نشود).
3- شیخ علی بن حسن، نوادۀ شهید ثانی، مؤلف شرح كافی، الدّر المنثور، حواشی بر شرح لمعه، و غیرها. كه در سن نود سالگی به سال 1103ق رحلت نمود.
4- دانشمند محدّث میر محمد مؤمن بن دوست محمد اِسترآبادی، مؤلف كتاب «رَجعَت»، مجاور مكه معظـَّمه كه در سال 1088 همان جا به دست دشمنان شهید شد، وی داماد محدّث مشهور ملّا محمدامین استرآبادی (اِحیاگر سنـّت و روش فقهاء اخباری)، و مؤلف كتاب «الفوائد المَدَنیّة» است.
5- محدّث عظیم الشان و عالم جلیل القدر، ملا محمدطاهر قمی (اخباری)، كه از مفاخر علماء، و در قم، شیخ الاسلام بوده است؛ مؤلف كتاب «تحفة الاخیار» در ردّ صوفیه.
6- ملا محسن فیض كاشانی (مُتوفـّیٰ 1091ق) مؤلف كتاب الوافی و غیره... (که به سبب انحراف عقیدتی فیض کاشانی و گرایش وی به فلسفه و تصوّف، علامۀ مجلسی از وی روی گردان شد و کناره گرفت).
(و جمعی دیگر از علماء، که اسامی ایشان در زمره مشایخ اجازه و یا اساتید علامۀ مجلسی(ره) در کتب مفصّل آمده است...).
شاگردان علامه مجلسی
در این بخش شاگردانی كه نزد وی تحصیل كرده اند، یا از وی به دریافت اجازه نائل گشته اند، مذكور می گردند. محدّث نوری در الفیض القدسی می نویسد: «اینان دانشمندانی هستند كه من آنها را شناخته ام، در حالی كه شاگردان علّامه مجلسی بیش از اینهاست كه من بگویم توانسته ام با كمی اطلاع و فقدان وسیله، بر اسامی همه آنها اطلاع یابم!». میرزا عبداللَّه (افندی) اصفهانی شاگرد مجلسی نیز در «ریاض العلماء» می نویسد: «شاگردان استاد بالغ بر هزار نفر بودند!»؛ و شاگرد دیگرش سید نعمت اللَّه جزائری در «انوار نُعمانیّه» می نویسد: «بیش از هزار نفر بودند!» ... (که از جمله مهمّترین شاگردان علامۀ مجلسی می توان این افراد را نام برد):
1- سید بزرگوار و محدّث عالی مقام، سید نعمت اللَّه جزائری (محدّث و فقیه اخباری)، كه به گفته نوه اش سید عبداللَّه جزائری در "اجازه كبیره" خود: «چند سال روز و شب در خدمت علّامه مجلسی حضور داشته و آن مرد بزرگ برای او همچون پدری مهربان بود» (که به گفتۀ دکتر ابراهیم مهدوی، در همان دایرةالمعارف، مدخل "فقهاء شیعه" – "جزائری": در کتب این مرد بزرگ نیز، تحریفاتی توسّط نااهلان بعمل آمده است؛ از آن جمله در کتاب معروف وی: زَهرُ الرَّبیع...).
2- علّامه محقّق میر محمدصالح بن عبدالواسع (خاتون آبادی)، داماد مجلسی، مؤلف كتاب شرح استبصار و شرح مَن لا یَحضُرُه الفقیهُ، متوفی بسال 1116ق.
3- دخترزاده اش میر محمدحسین خاتون آبادی (که در حملۀ وحشیانۀ افغان ها با اصفهان، دستگیر و شکنجه شد)، فرزند دانشمند میر محمدصالح سابق الذكر.
4-عالم متبحّر خبیر، حاجّ محمّد اردبیلی، مؤلف كتاب مشهور «جامع الرّوات» (در رجال).
5- دانشمند عظیم الشان و عالم متتبّع بصیر، میرزا عبداللَّه اصفهانی معروف به افندی، مؤلف كتاب «ریاض العلماء» (در شرح احوال علماء شیعه).
6- سید جلیل، میرزا علاءالدین گلستانه، شارح نهج البلاغه.
7- محقّق عالی مقام و مُدَقـِّق بزرگوار، ملّا محمد اكمل، پدر استاد كل: آقا محمدباقر (وحید) بهبهانی - چنان كه در اجازۀ علّامه (سیّد مهدی) بحرالعلوم تصریح كرده است.
8- محمد بن مرتضی مشهور به نورالدّین و مؤلف تفسیر «الوجیز»، برادرزاده ملا محسن فیض كاشانی؛ كه او بحار الانوار را مختصر كرده و «دُرَر البحار» نامیده است.
9- عالم خبیر ملّا محمدرضا بن محمد صادق بن مقصود علی مجلسی، پسر عمّ علّامه مجلسی.
10- دانشمند مفسّر بزرگوار میرزا محمد مشهدی، صاحب تفسیر «كنز الدقائق» در چهار جلد، كه از بهترین تفسیرهاست.
(و علماء دیگر، که اسامی شان در زُمرَۀ شاگردان مجلسی، در کتب مفصّله آمده است).
گفتار علامه مجلسی در مقدمه بحار الانوار
علّامه مجلسی بعد از حمد و ثنای خداوند و درود بر حضرت ختمی مرتبت پیغمبر اكرم و ائمه طاهرین علیهم السلام می گوید:
«ای پویندگان حق و یقین! و گروندگان به ریسمان پیروی خاندان سید المرسلین، صلوات اللَّه علیهم اجمعین! بدانید كه من در اوائل جوانی اشتیاق زیادی به تحصیل انواع علوم و فنون داشتم، و بفضل الهی وارد دائره آن شدم، و قدم در گلزار آن نهادم، و با خوب و بد آن مواجه گشتم، تا اینكه آستینم از میوه های رنگارنگ آن پر شد، و گریبانم از بهترین نوع آنها اِشباع گردید. از هر چشمه ای جرعه گوارائی نوشیدم، و از هر خرمنی دو مشته برداشتم.
سپس به فوائد و نتائج آن علوم نگریستم، و درباره مقاصد محصلین و آنچه موجب ترغیب آنها برای نیل به سرانجام تحصیل آن علوم است، اندیشیدم. آنگاه در آن قسمت كه برای جهان دیگرم سودمند بود، و انسان را به كمالات شایسته می رساند، دقّت و تأمّل نمودم، تا بفضل و الهام باری تعالی به یقین دانستم كه اگر علم و دانش از منبع زلالی كه از سرچشمه های وحی و الهام می جوشد، گرفته نشود، عطش انسان را برطرف نمی سازد، همان طور كه حكمت نیز وقتی از رهبران دین كه عُقـَلای بشریّت هستند، اخذ نشود گوارا نخواهد بود.
من در نتیجه مطالعات خود تمام علوم را در كتاب خداوند عزیز (قرآن مجید) كه به هیچ وجه باطلی در آن راه ندارد، و در اخبار خاندان پیغمبر(ص) كه خزانه دار دانش آن حضرت و ترجمان وحی او بودند یافته، و دانستم كه دانش قرآن مجید عقول بندگان را برای استنباط خود كافی نمی داند، و جز پیغمبر و امامان عالی مقام(ع) كه خداوند آنها را برگزیده و پیك وحی الهی در خانه های آنان فرود آمده است، كسی به آن احاطه پیدا نمی كند!
چون به این نتیجه رسیدم، آنچه را كه زمانی در راه آموختنش صرف عمر كرده بودم، با اینكه در زمان ما رواج كامل دارد، ترك گفتم و سراغ چیزی رفتم كه می دانستم در سرای دیگر نافع به حالم می باشد، با اینكه اینها (احادیث و اخبار) در عصر ما بازار كسادی دارد!! از میان علوم دینی بررسی و جستجوی اخبار ائمه اطهار علیهم السلام را برای كار خود برگزیدم و در آن باره به بحث و تحقیق و مطالعه پرداختم، و چنان كه می باید، با دقّت، آنها را از نظر گذراندم، و به اندازۀ لازم، نیروی تفكّر خود را پیرامون آن به كار انداختم؛ در نتیجه، اخبار و آثار خاندان پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله را همچون كشتی نجاتی یافتم كه مملوّ از ذخائر نیكبختی ها است، و مانند آسمانی دیدم كه مزیّن بستارگان فروزان و نجات دهنده از ظلمت نادانی ها است.
راه های علوم و اخبار اهل بیت روشن، و پرچم های هدایت و رستگاری در آنها برافراشته است. و صدای دعوت کنندگان آن برای سعادت و نجات از مَهالِك، در آن مسیرها شنیده می شود. من در طیّ طریق آن، به گلزارهای پُر گل و بوستان های سرسبزی رسیدم كه با شكوفه های هر علم و میوه های هر حكمتی زینت یافته بود. در طیّ منازل آن راهی روشن و آبادان دیدم كه آدمی را به هرگونه عزّت و مقام عالی، نائل می گرداند. به هیچ حكمتی بر نخوردم جز اینكه گزیده آن را در گفتار و اخبار اهل بیت پیغمبر(ص) دیدم؛ و به حقیقتی دست نیافتم مگر اینكه اصل آن را در آنجا یافتم! بعد از مطالعه و تحقیق كتب متداول و مشهور و احاطه بر آنها، به تتبّع در اصول معتبره گمنام پرداختم. اصول و كتاب هائی كه: در اعصار گذشته و زمان های متمادی، بواسطۀ سلطه پادشاهان مخالف شیعه، و پیشوایان گمراه، یا به علت رواج علوم باطله در میان نادان های مدّعیان فضل و كمال، و یا به لحاظ اینكه گروهی از علمای متأخر كمتر توجه به آن نموده و در تطاوُل (= جفاکاری) ایّام، فراموش گشته بود.
اخبار و آثار خاندان پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله از هر علم و فنّ دیگر، جامع تر و كافی تر و كامل تر است؛ لذا برای تأمین این منظور در شرق و غرب به جستجوی آن كوشیدم، و نزد هركس گمان بردم چیزی هست برای دست یافتن به آن اصرار ورزیدم. عده ای از برادران دینی من در این راه به من كمك كردند، و برای یافتن آنها به شهرها سفر نمودند، و به هر نقطه و ناحیه ای كه امكان داشت سر زدند، تا آنكه به فضل خداوند، بسیاری از كتب قدیمی و اصول معتبره كه در زمان های گذشته مورد استفاده و استناد علما بوده و دانشمندان ما در زمان های فـَترَت (= مدّت زمان عدم دسترسی به معصوم(ع)) به آنها رجوع می كردند، در نزد من جمع شد...
زیرا من می بینم كه زمان در منتهای فساد غوطه ور است! و اكثر اهل زمان هم از آنچه موجب ترقی معنوی آنهاست، روگردانند؛ لذا ترسیدم مبادا این كتاب ها به زودی به همان سرنوشت و فراموشی و هجران سابق خود، بازگردد! و بیم آن دارم كه بواسطه عدم مساعدت روزگار خیانت پیشه، این آثار ذی قیمت، دستخوش تشتّت و پراكندگی گردد...
من بعد از طلب خیر و استمداد از خداوند متعال عزم خود را جزم كردم كه همه آنها را در یك كتاب بزرگ... نظم و ترتیب دهم. آنهم با نظمی غریب و سبك تألیفی عجیب كه مانند آن در مؤلّفات و مُصَنَّفات علمای گذشته، بی سابقه باشد.
بحمداللَّه آنچه می خواستم به بهترین وجه، جامه عمل پوشید، و بیش از آنچه امید داشتم و خود را برای آن آماده كرده بودم، تحقّق یافت...
در عین حال در نظر دارم كه اگر مرگ مهلت دهد و تفضّل الهی مساعدت نماید، شرح كاملی متضمّن بسیاری از مقاصدی كه در مصنَّفات سایر علماء نباشد، بر آن (بحار الانوار) بنویسم و برای استفاده خردمندان قلم را بقدر كافی در پیرامون آن به گردش درآورم...
ای برادران دینی من! و ای دوستان ائمه طاهرین(ع)! اگر شما در اظهار دوستی خود صادق هستید بشتابید به جانب خوانی كه من گسترده ام و با دست های اعتراف و یقین، آن را بگیرید، و با وثوق و اطمینان چنگ به آن زنید و از آنها نباشید كه چیزی بر زبان می رانند كه در دل ندارند، و از آنها نباشید كه از روی نادانی و گمراهی دل هاشان از بدعت گذاری و هواپرستی سیراب شده است و با سخنان باطل خود، آنچه را ادیان حَقـّه ترویج كرده اند با ناحق مخلوط می سازند...
ای بیچاره ای كه منكر شاخه های تناور و ساقه های فضل و احسان آن (بحار الانوار) هستی، همان حسد و عناد و كوردلی كه داری برای تو كافیست!! و ای كسی كه اعتراف به مقام بلند و حلاوت بیان بحار الانوار نمی كنی، تردیدی كه از جهل و گمراهی و حماقت تو سرچشمه گرفته، برایت بس است!! من نظر باینكه این كتاب مُشتمِل بر انواع علوم و حكمت ها و اسرار است، و از مراجعه به تمام كتب بی نیاز كننده می باشد آن را بحار الانوار (دریاهای نور) جامع گوهرهای اخبار ائمه اطهار(ع)، نامیدم. از خداوند سبحان امیدوار چنانم كه از فضل و مرحمت و منّتی كه بر این بنده امیدوارش دارد این كتاب مرا تا موقع قیام قائم آل محمد صلی اللَّه علیه و آله باقی داشته، و آن را مرجع دانشمندان و مصدر دانشجویان علوم ائمه دین قرار دهد، و علی رغم ملحِدان پست و فرومایه، پاینده بدارد! در ظلمت های قیامت، برای من نور و روشنی باشد، و از آنچه در آن روز مردم می دانند، موجب امن و سرور گردد... و الحمدُ للَّهِ اوّلاً و آخِراً، و صَلَّی اللَّهُ علیٰ محمّدٍ وَ اَهلِ بَیتِهِ الغـُرِّ المَیامینَ* النـّـُجَباءِ المُكرَّمینَ».
وفات علامه مجلسی
علّامه مجلسی بعد از یك عمر گرانبها و تعلیم و تربیت صدها شاگرد دانشمند، و تألیف و تصنیف و ترجمه ده ها كتاب سودمند و مؤثّر دینی به عربی و فارسی، و آن همه آثار خیری كه از خود بیادگار گذارد، مطابق نقل «رَوضات الجنّات»... در شب بیست و هفتم ماه مبارك رمضان سال 1110 هجری، اوائل سلطنت شاه سلطان حسین صفوی در سنّ هفتاد و سه سالگی چشم از این جهان فانی فرو بست و روح پر فتوحش به آشیان جنان پرواز نمود، و در مسجد جامع اصفهان پهلوی پدر علّامه اش ملّا محمدتقی مجلسی مدفون گردید. آرامگاه مجلسی از زمان درگذشتش تا كنون همواره مزار مجاورین و مسافرین از زن و مرد مسلمان بوده است.
این شعر، مادّه تاریخ روز و ماه و سال رحلت آن مرحوم است و الحق كه نیكو سروده شده است:
ماه رمضان چو بیست و هفتش كم شد
تاریـــخ وفـــات بــاقـــر اعـــلـــم شــــد
توضیح اینكه جمله «ماه رمضان» بحساب ابجد (1137) می شود كه اگر بیست و هفت از آن كم كنیم (1110ق) خواهد شد!...
نظر اِدوارد براون درباره اسلام و شیعه و علامه مجلسی
...ادوارد برون در جایی از تاریخ خود كه نثر نویسان ایران را معرفی می كند تحت عنوان «خدمات مجلسی ها» شرحی در باره علّامه مجلسی نوشته است كه هر چند از آنان تمجید می كند، ولی باز نتوانسته است بی علاقگی خود را از زحمات آنها در رواج دین اسلام، پنهان بدارد! وی در فصل نهم جلد چهارم "تاریخ ادبیات ایران"، صفحه 291 می نویسد: «پیش از این گفتیم كه: در موقع ظهور شاه اسماعیل و رسمیّت دادن به مذهب شیعه، كتب فارسی راجع به این موضوع چقدر قلیل بود و بنا بر مُندرجات «روضات الجنات» ، ملّا محمدتقی مجلسی شخصی بود كه بعد از استقرار سلسله صفویه به نشر احادیث شیعه همت گماشت؛ پسرش ملّا محمدباقر مجلسی در همین زمینه كتاب عظیم بحار الانوار را به عربی نوشت و تصانیف ذیل را به زبان فارسی تحریر كرد...». و پس از ذكر كتب فارسی علّامه مجلسی می گوید: «اما جای عجب است كه در ضمن این كتب (که در فهرست آثار آورده اند) نام یكی از مهمترین تألیفات او "حقّ الیقین" (در اعتقادات) برده نشده است. این كتاب در 1109 (هجری) و 1698 (میلادی) تألیف شده و با كمال نظافت در 1241 (هجری) و 1825 (میلادی) در طهران چاپ گردیده است. مرحوم (آلبرت دو بیبرستین كازیمیرسكی Kasimirsky, Albert De Bibrestein) عازم شد كه این كتاب را به فرانسه ترجمه نماید، اما از خیال خود انصراف یافت، و نسخه اصل ترجمه خود را نزد من فرستاده تقاضا كرد كه كار او را به پایان ببرم؛ اما متأسفانه هیچ وقت فراغت نیافتم كه این خدمت را انجام بدهم(!) اگر چه به زحمتش می ارزید! زیرا كه هیچ ترجمه واضح و معتبری از عقائد شیعه در هیچ زبان اروپائی موجود نیست!».
چطور ما می توانیم ادوارد برون را "ایران دوست" بدانیم، با اینكه او خود را حاضر نكرده ترجمه حقّ الیقین علّامه مجلسی را برای اطلاع اهل اروپا كه به قول وی هیچ گونه اطلاعی از مذهب شیعه ندارند، تمام كند؟ معرفی مذهب شیعه، كه مذهب رسمی ایرانیان بود آیا خدمت به ایران نبود؟ آیا علّامه مجلسی ایرانی نیست؟... ادوارد براون كه آن همه كتاب و مقدمه و مقاله درباره بابی ها، ازلی ها و بهائیان ایران نوشته، ده ها رساله و كتاب درباره صوفیه و خِرقه و خانقاه و عقائد و خرافات آنها تحریر كرده، و آن همه از روزنامه نویس ها و تصنیف سازان عهد مشروطه تعریف كرده است، چرا باید با مجلسی، یكی از بزرگترین شخصیت ایرانی، میانه ای نداشته باشد؟!...
دانشمندانی كه علیه صوفیه قیام كردند
نخستین كسی كه علناً در دولت صفویّه با صوفیه درافتاد و عقائد خرافی آنها را به باد انتقاد گرفت، عالم عظیم الشان ملّا محمدطاهر قمی استاد اجازه علّامه مجلسی بود كه شیخ الاسلام قم بوده، و از محدّثین ناموَر به شمار می آمده است. وی اصلاً شیرازی ولی در قم سكونت داشته است... ملّا محمدطاهر كتاب هائی چند در ردّ صوفیه نوشته كه از جمله «مَلاذ الاخیار» به عربی، و «تحفة الاخیار» به فارسی سلیس و پر مغز است (که دوّمی توسّط انتشارات طباطبائی در قم، سال 1369 ش، به چاپ رسیده است).
ملّا محمدطاهر در مبارزه خود، برای از میان بردن صوفیه چندان توفیقی نیافت و فقط توانست زمینه را برای دانشمند دلسوز و بیدار و زنده دل آینده علیه رواج بازار بوق و پوست و كشكول و بدعتها و خرافات صوفیه آماده سازد. بعد از وی شاگردش علّامه مجلسی راه او را دنبال كرد و عملاً جلو بدعت های آنها را گرفت و در كتاب های فارسی و عربی خود سخت بر آنها تاخت. چنان كه قبلاً، از شیخ یوسُف بَحرانی صاحِب حدائق (در لؤلؤة البحرَین) در این خصوص (که این عمل علامۀ مجلسی را ستوده است) و از گفته «ادوارد برون» و «سِرجان مالكُم» انگلیسی (که از این عمل شجاعانۀ علامۀ مجلسی انتقاد کرده اند)، اشاره ای رفت.
... صوفیّه مانند هر فرقه گمراه و اقلیت بی ثباتی كه طبق معمول هر دانشمند پارسای زاهد و خوشنامی را بخود منتسب می دانند، علّامه مجلسی اول را جزو علمای متمایل به تصوّف دانسته و از یك جمله علّامه مجلسی دوم در مقدّمه «زاد المعاد» كه گفته «صوفیان صَفوَت نشان» و نامه ای كه مؤلف «طرائق» (معصوم علیشاه صوفی مسلک) نسبت به او داده و هیچ گونه دلیلی بر صحّت آن در دست نیست (زیرا نسخه های زادالمعاد دارای اختلاف و تحریف بسیار هستند و آن نامه نیز جعلی بوده و نقیض گفته های خود مجلسی در رسالۀ اعتقادات و عَین الحیاة و حقّ الیقین و بحار الانوار و... در اظهار نفرت و انزجار از صوفیّه و عُرَفاء است)، چنین وانمود كرده اند كه او نیز بی میل به صوفیه نبوده، و نتیجه گرفته اند كه موضوع مخالفت علّامه مجلسی با صوفیه حقیقت ندارد!! (حال آنکه اگر هم فرضاً آن قطعه از عبارت دیباچۀ زاد المعاد، متعلّق به خود علامۀ مجلسی بوده باشد، به ملاحظۀ رجال درویش مشرب و صوفی مسلک دولت وقت بوده؛ چنانکه شیوۀ بسیاری از علماء است).
و البته این پندار واهی، صحنه سازی عده ای از صوفیه است، وگرنه عده دیگر كه نتوانسته اند مخالفت مجلسی را با صوفیه توجیه كنند، سخت با علّامه مجلسی مخالف هستند و نسبت به آن مرد بزرگ شیعه عِناد می ورزند (مانند اغلب مورّخین غربی یا غرب زده؛ و نیز متأسفانه گاه در بین خود علماء منتسب به اسلام؛ مانند آقا نجفی قوچانی، که در کتاب سراپا دروغ "سیاحت غرب"، علاّمۀ مجلسی را به "کوته فکری" نسبت می دهد!! و یا مانند برخی حاشیه نویسان بر بحارالانوار که حواشی توهین آمیز ایشان نسبت به علامۀ مجلسی، اعتراض فقهاء عِظام نجف را برانگیخت...).
مجلسی اول (پدر)، در شرح فارسی (من لا یحضره الفقیه – شیخ صدوق) (با نام: لوامع صاحبقرانی) در شرح حدیث: «بادِرُوا اِلیٰ رِیاض ِالجَنَّةِ؛ قالوا: یا رَسولَ اللَّهِ، وَ ما ریاضُ الجَنَّةِ؟ قالَ: حَلـَقُ الذِّكر ِ»، می نویسد: مقصود از حلقه های ذكر، مجلسی است كه در آن از علوم دینیه یا مواعظ حسنه گفت وگو شود، چنانچه از ائمه(ع) چنین وارد شده؛ و امّا «ذِكر جَلِیّ» صوفیّه، از ائمّه(ع) چیزی به ما نرسیده، و (آن) از سُنـّیان و فاسد و باطل و مخالفت آیات قرآن است!»؛ آیا چنین كسی می تواند صوفی یا مایل به صوفی گری باشد؟!! (این نیز خود شاهدی است بر آنچه برخی از محققان معاصر مطرح ساخته و گفته اند: "لوامع صاحبقرانی" مجلسی اوّل دارای تعارضاتی در متن است که مشخص می سازد صوفیّه در بخش هایی از آن – خصوصاً در مقدّمه ها – تحریفاتی به نفع خود کرده اند؛ امّا از آنجا که تحریف کنندگان، همۀ این کتاب را نخوانده بوده اند، خداوند اینگونه ایشان را رسوا ساخته که در بخش های دیگر کتاب، بدگویی و انتقادات مجلسی اوّل از ایشان هنوز بر جای مانده است. آری؛ ممکن است در این سال ها، آهسته آهسته و به بهانۀ تحقیق(!)، آنها را نیز در چاپ های جدید، حذف سازند!! ... – دایرةالمعارف علم و مذهب، دکتر سیّد ابراهیم مهدوی، مدخل "مجلسی").
علّامه مجلسی (پسر) نیز در كتاب های «عین الحیات» و «حقّ الیقین» و مواردی از «بحار الانوار» و «مِرآت العقول» (شرح كافی)، و رساله «اعتقادات» سخت از صوفیه نكوهش فرموده و با استناد به روایات اهل بیت(ع) تمام فرقه های آنها را خارج از اسلام و تشیّع دانسته و آنها را بدعت گذار در دین معرفی كرده و از پدرش دفاع نموده است... چون صوفیه پدرش مجلسی اول را نظر به تقوی و مقام معنویش طبق معمول صوفیان به خود منتسب می نمودند، در آخر همین رساله (اعتقادات) می فرماید: « مبادا گمان بد در حق پدرم علامه مجلسی (اوّل = ملاّ محمّدتقی) ببری و او را صوفی بدانی! زیرا وی پاک تر از این است كه دامنش به لـَوث (=آلودگی و پلیدی) تصوّف آلوده شود و من از هركس آشناتر به حال پدرم می باشم!» ...
(نیز در عین الحیات گوید:)
«پس اگر اعتقاد به روز جزا داری، امروز حجّت خود را درست كن كه چون فردا حق تعالی از تو حجت طلبد جواب شافی و عذر پسندیده داشته باشی! و نمی دانم بعد از ورود احادیث صحیحه از اهل بیت رسالت علیهـم السّلام و شهادت این بزرگواران از علمای شیعه - رضوان اللَّه علیهم - بر بطلان این طائفه (صوفیان) و طریقه ایشان، در متابعت ایشان نزد حق تعالی چه عذر خواهی داشت؟! آیا خواهی گفت: مُتابَعَت حَسَن بَصْری (از مخالفین حضرت علی ع) كردم كه چند حدیث در لعن او وارد شده است؟! یا متابعت سُفیان ثوری كردم كه با امام جعفر صادق علیه السّلام دشمنی می كرده و پیوسته معارض آن حضرت می شده، و بعض احوال او را در اول كتاب بیان كردیم؟! یا متابعت غزالی را عذر خود، خواهی گفت؛ كه به یقین ناصبی بوده؟! و می گوید در كتاب های خود: به همان معنی كه مرتضی علی امام است، من هم امامم!! و می گوید: هر كس یزید را لعنت می كند گناهكار است، و كتاب ها در لعن و ردّ شیعه نوشته، مانند كتاب «المُنقِذ مِنَ الضَّلال» (= نجات دهنده از گمراهی!) و غیر آن؛ یا متابعت برادر ملعونش احمد غزالی را حجت خواهی كرد؟ كه می گوید: شیطان از اكابر اولیاء اللَّه است؟! یا ملای رومی (مولوی) را شفیع خواهی كرد؟! كه می گوید: ابن ملجم را حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام شفاعت می كند، و به بهشت خواهد رفت، و حضرت امیر به او گفت كه: تو گناهی نداری چنین مقدر شده بود و تو در آن عمل مجبور بودی!! ... و در هیچ صفحه از صفحه های مثنوی نیست كه اِشعار (= آگاهی دادن) به جبر یا وحدت وجود یا سقوط عبادات یا غیر آنها از اعتقادات فاسده نكرده باشد! و چنانچه مشهورست و پیروانش قبول دارند، ساز و دف و نی شنیدن را عبادات می دانسته است!! یا پناه به محیی الدّین (عربی) خواهی برد كه هرزه هایش را در اول و آخر این كتاب شنیدی، و می گوید جمعی از اولیاء اللَّه هستند كه رافضیان (= شیعیان) را بصورت خوك می بینند!! و می گوید: به معراج كه رفتم، مرتبه علی را از مرتبه ابوبكر و عمر و عثمان پست تر دیدم! و ابوبكر را در عرش دیدم! چون برگشتم به علی گفتم چون بود كه در دنیا دعوی می كردی كه من از آنها بهترم؟! الحال دیدم مرتبه ترا كه از همه پست تری!! و او و غیر او از این تزریقات بسیار دارند كه متوجه آنها شدن موجب طول سخن می شود...»
منبع: بنیاد علمب پژوهشی علامه مجلسی