تبیان، دستیار زندگی

زلزله شد

شعر زلزله شد سروده عبدالمجیدفرائی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
زلزله

بشرخام، به ساز دگران، می رقصید
بی خبرازهمه جا،دام گنه می غلطید

یادشان رفت،خداهست،کنون مینگرد
دل موعود خداوند جهان ، می رنجید

سرزلف توجهانی، به تلاطم وا داشت
پرده ازروی حقایق،به تکانی برداشت

باد برزلف تو پیچید ، جهان زلزله شد
سفله خودایمن ازآسیب جهان،می پنداشت

همگان،ذره ای ازهیبت تو ،می دیدند
جسته ازخواب گران،قدرت توفهمیدند

همه ترسیده بهم، یکسره می پیچیدند
باز ، بر دامن تو ، چنگ زده ، نالیدند

مهربانانه ، دلت سوخت ،تبسم کردی
حالشان دیدی و از لطف،ترحم کردی

تو خدائی ،همه یک بار دگر،بخشیدی
چون همیشه زهمه،رفع تهاجم کردی

منبع: تبیان