زلزله شد
شعر زلزله شد سروده عبدالمجیدفرائی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : چهارشنبه 1396/10/06 ساعت 09:22
بشرخام، به ساز دگران، می رقصید
بی خبرازهمه جا،دام گنه می غلطید
یادشان رفت،خداهست،کنون مینگرد
دل موعود خداوند جهان ، می رنجید
سرزلف توجهانی، به تلاطم وا داشت
پرده ازروی حقایق،به تکانی برداشت
باد برزلف تو پیچید ، جهان زلزله شد
سفله خودایمن ازآسیب جهان،می پنداشت
همگان،ذره ای ازهیبت تو ،می دیدند
جسته ازخواب گران،قدرت توفهمیدند
همه ترسیده بهم، یکسره می پیچیدند
باز ، بر دامن تو ، چنگ زده ، نالیدند
مهربانانه ، دلت سوخت ،تبسم کردی
حالشان دیدی و از لطف،ترحم کردی
تو خدائی ،همه یک بار دگر،بخشیدی
چون همیشه زهمه،رفع تهاجم کردی
منبع: تبیان