تبیان، دستیار زندگی

آیت الله حائری شیرازی دار فانی را وداع گفت

دقایقی پیش محمدصادق (محی‌الدین) حائری شیرازی در قم درگذشت. وی که از چندی پیش، به علت بیماری در بیمارستان بستری بودند، ظهر امروز در 81 سالگی دعوت حق را لبیک گفتند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
آیت الله حائری شیرازی دار فانی را وداع گفت+زندگینامه
محمدصادق (محی‌الدین) حائری شیرازی (زادهٔ ۱۲ بهمن ۱۳۱۵ در شیراز) روحانی شیعه ایرانی، عضو مجلس خبرگان رهبری و امام جمعه سابق شیراز و از مبارزان علیه رژیم شاهنشاهی ، روز 29 آذر سال 1396 دارفانی را وداع گفت.
بر آن شده ایم که مختصری از سیر زندگی این عالم بزرگ و استاد ارزشمند اخلاق را با هم مروری داشته باشیم.
جد اعلای مرحوم آیت الله محیی الدین شیرازی به مرحوم مقدس اردبیلی منتسب است .
آیت الله حائری شیرازی درست قبل از رسیدن به سن بلوغ ، پدر خود را از دست می دهند. از ایشان نقل است که فرمودند:  روزی می خواستم بروم تصدیق ششم ابتدایی را بگیرم. پیش پدرم رفتم تا پولی از ایشان بگیرم ، آن روز پدرم با من خیلی به نرمی و مهربانی برخورد کرد. مثل کسی که با بچه اش خداحافظی می کند.
شب قبل از آن، به مادرم گفته بود دیشب خواب خوبی دیده ام، اما هر چه مادرم اصرار کرده بود، خوابش را نگفته بود. بعد توی مسجد به برخی ها گفته بود: دیشب خواب رسول خدا (صلی الله و علیه وآله) را دیدم و به من فرمودند: عبدالحسین فردا شب میهمان ما هستی ، و فردایش هم مرحوم شد!

تحصیل

دوره سطح را ابتدا در مدرسهٔ منصوری و مدرسهٔ سید علاءالدین حسین و سپس مدرسه آقا بابا خان طی نمود. در این دوره از محضر درس فقیهانی چون بهاءالدین محلاتی و محمدعلی موحد بهره وافر برد و دورهٔ سطح را با روزی ده ساعت درس، در طی سه سال به پایان رساند. وی پس از فراغت از دروس سطح، برای ادامه تحصیلات حوزوی به قم هجرت کرد. در قم مکاسب و کفایه را نزد محمدی فراگرفت و سپس شش ماه در درس قضای آیت الله بروجردی شرکت جست و پس از فوت ایشان در محضر استادانی مانند آیات عظام روح‌الله خمینی، داماد، اراکی حاضر شد. [«محمد صادق (محی الدین) حائری شیرازی» ‎(فارسی)‎. تبیان. بازبینی‌شده در ۱۹ بهمن ۱۳۸۹.]

مبارزات

ورود ایشان به عرصه مبارزات سیاسی به سال‌های پس از تبعید اما م خمینی به ترکیه باز می‌گردد. او به خاطر فعالیت‌های سیاسی و مبارزاتی به خصوص در ارتباط با مسجد شمشیرگرها چندین بار بازداشت، زندانی و تبعید شده‌است.
پدرم در کودکی به ما اول هر ماه تربت سیدالشهدا می داد. مادرم و بستگان دیگری که به خانه ما می آمدند، ما را با قصه های جالب سرگرم می کردند. بعد از شش یا هفت سالگی، پدرم شبها برایمان قصه می گفت.
از قصه های حضرت آدم شروع می کرد و همینطور جلو می آمد. گاهی خودش هم تحت تأثیر قصه واقع می شد و اشک می ریخت. در ماه رمضان هم هر روز یک جزء قرآن را با فرزندان مقابله و ختم می کرد. یادم هست که موقع تفسیر قرآن هم اشک در چشمانش جاری می شد.


ایشان در رابطه با ایام بازداشتشان خاطراتی را نقل می‌کند:
«خدا ما را از یک ‌سو حساب‌ شده تحت ‌فشار قرار می‌داد و از سویی دست ما را می ‌گرفت تا از درون پوچ نشویم.
یک ‌بار که مرا به شکنجه ‌گاه بردند دست‌ هایم را از پشت بستند و … کیسه‌ ای از شن را هم به آن آویختند و مرا روی یک‌ پا نگه داشتند و شکمم را نیشگون گرفتند. من در این حال گفتم: خدایا تو می‌ بینی! وقتی مأمور شکنجه آقای رضوانی که با عده‌ای من را تماشا می‌ کرد این جمله را شنید، پرسید چه گفتی؟ من آن جمله را تکرار کردم. او همراهانش را از شکنجه‌ گاه بیرون کرد و شلاقی را که در دست داشت به گوشه‌ای پرت کرد و خود را روی مبلی که در آنجا بود انداخت و با سرافکندگی گفت: تف بر این نانی که ما می‌ خوریم! سپس دستبند را باز کرد و از من عذر خواست.
از آن به بعد از مریدان من شد و از آن پس هرگاه دستگیر یا زندانی می‌شدم به من توجه داشت. 

آثار و نوشته جات

از وی بیش از بیست کتاب منتشر شده‌ است که برخی از آنها عبارتند از: مثل ها و پندها (در ۸ جلد)- پول رایج جهانی و احیای پول اسلام- در اسلام پول کار نمی‌کند- ولایت فقیه- نماز- رمز دوام پیوند- در سایه سار وحی- انسان الهی- سیری در آفاق نور- انسان‌شناسی- تفسیر سوره حمد- علم و دین- تفکر- اخلاق در اسلام- اخلاق اسلامی- درس سحر (شرح ابیات حافظ)- راه رشد- تبلیغ در جبهه- نکته ها- الولایه- جاری حکمت[اهمیت فلاحت در فراغت از دیدگاه آیت‌الله حائری]

 سیره تربیتی زندگی استاد اخلاق

آیت الله استاد حائری بیان می کردند که: یادم هست در خردسالی مادرم با صدای محزون و سوزناک برای ما لالایی می گفت. من لالایی او را برای خواهرهای کوچکترم هم به یاد دارم و دیدن تربیت آنها چقدر تأثیر دارد.
شب قبل از آن، به مادرم گفته بود دیشب خواب خوبی دیده ام، اما هر چه مادرم اصرار کرده بود، خوابش را نگفته بود. بعد توی مسجد به برخی ها گفته بود: دیشب خواب رسول خدا (صلی الله و علیه وآله) را دیدم و به من فرمودند: عبدالحسین فردا شب میهمان ما هستی ، و فردایش هم مرحوم شد!
آن لحن خوش آهنگ مادر همراه با حرکت ملایم ننوی پارچه ای ساده که توی اتاق بسته بودند ، فضای روح نواز اولین مرحله تربیت ما بود.
پدرم در کودکی به ما اول هر ماه تربت سیدالشهدا می داد. مادرم و بستگان دیگری که به خانه ما می آمدند، ما را با قصه های جالب سرگرم می کردند. بعد از شش یا هفت سالگی، پدرم شبها برایمان قصه می گفت.
از قصه های حضرت آدم شروع می کرد و همینطور جلو می آمد. گاهی خودش هم تحت تأثیر قصه واقع می شد و اشک می ریخت. در ماه رمضان هم هر روز یک جزء قرآن را با فرزندان مقابله و ختم می کرد. یادم هست که موقع تفسیر قرآن هم اشک در چشمانش جاری می شد.


منابع:
سایت آیت الله حائری شیرازی
سایت حوزه
سایت قطره
 
مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.