تبیان، دستیار زندگی

شهید تندگویان

اسارت وزیر نفت

شهید تندگویان وزیر اسبق نفت جمهوری اسلامی ایران پس از ۱۱ سال اسارت و در حالی که سال ها شکنجه و اذیت و آزار بعثی ها را تحمل کرده بود در ماه های آخر اسارت توسط رژیم بعثی عراق به شهادت رسید و پیکر پاکش آذرماه سال ۱۳۷۰ به ایران منتقل و به خاک سپرده شد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
محمدجواد تنذگویان

مکتبی ترین وزیر در کابینه مکتبی شهید رجایی

همسر شهید تندگویان در گفت وگویی که پیشتر با ایسنا انجام داده، درباره انتخاب آن شهید به عنوان وزیر نفت می گوید: ایشان آن زمان در اهواز مسئول مناطق نفت خیز بودند. بعد از این که شهید رجایی مسئولیت وزارت نفت را به شهید تندگویان پیشنهاد کرد، ایشان مهندس بوشهری را پیشنهاد می کند، اما با اصرار شهید رجایی مبنی بر این که شما سابقه زندان و فعالیت انقلابی دارید و هم جزو خانواده های محروم بوده اید و درد را بهتر می شناسید، این مسئولیت را می پذیرند. همان زمان معروف شد که شهید تندگویان مکتبی ترین وزیر کابینه دولت شهید رجایی است.
او در دوران کوتاه وزارت، چنان مشی خدمت گزارانه ای در پیش گرفت که انصافاً لقب مکتبی ترین برازنده اش بود. سرکار خانم بتول برهان اشکوری همسر آن شهید در پاسخ به این سوال که آیا اخلاق و روحیات او پس از وزارت تغییر کرد یا نه به فارس می گوید: «اصلا و ابدا، در اتاق ایشان همیشه به روی همه باز بود با این که ۴۰ روز در این پست بیشتر نماندند.»
وی به خاطره ای از این دوران اشاره می کند و اظهار می دارد: در زمان وزارت یک ماشین بنز با راننده در اختیار ایشان قرار دادند اما ایشان تنها یک روز سوار آن ماشین شدند، می گفت انگار سوزن در صندلی این ماشین گذاشتند، من نمی توانم این ماشین را تحمل کنم، همان پیکان خودمان بهتر است و یک پیکان درخواست کرده بود که عمداً هم خودشان رانندگی می کردند.
پله پله تا ملاقات خدا
شهید تندگویان هنوز بیش از ۴۰ روز از وزارتش نگذشته بود که برای چهارمین بار تصمیم به بازدید و سرکشی از پالایشگاه نفت آبادان می گیرد. در آن زمان پالایشگاه زیر بمباران دشمن بود و کارگران و متخصصان آن به سختی فعالیت می کردند. او که خود با پالایشگاه آبادان و مناطق نفت خیز جنوب آشنا بود و پیش از وزارت، مسئولیت پاکسازی پالایشگاه از نیروهای ضدانقلاب را از سوی آیت ا... اشراقی برعهده داشت، چند بار برای بازدید از این مناطق عازم سفر می شود اما هر بار به علت مسائل نظامی و جنگی بودن این مناطق، موفق به بازدید از پالایشگاه نمی شود. در چهارمین مرتبه که برای بازدید از پالایشگاه می رود از جاده ای عبور می کند که به تازگی به اشغال نیروهای عراقی درآمده بود. شهید تندگویان و هیئت همراه که بی خبر از تصرف جاده توسط عراقی ها بودند، توسط آن ها دستگیر می شوند و به همراه مهندس بوشهری و مهندس یحیوی به اسارت نیروهای بعثی درمی آیند.

هنگامی که شهید چمران از ماجرای اسارت او و همراهانش مطلع می شود، بلافاصله گروهی از نیروهای چریکی خود را به منطقه می فرستد تا اگر هنوز شهید تندگویان و همراهان از مرز خارج نشده باشند، آنان را آزاد کنند. اما این تلاش به جایی نمی رسد زیرا عراقی ها آن شهید را به بصره منتقل کرده بودند.

در سال های اسارت، او در انفرادی و جدا از دیگر آزادگان نگهداری می شد و حتی صلیب سرخ از وضعیت او اطلاعی نداشت و تنها دو نامه از وی به خانواده اش رسید.

پیشنهاد عراقی ها برای آزادی شهید تندگویان در برابر آزادی خلبان های عراقی

عراقی ها در ابتدای اسارت نمی دانستند چه شخصیتی را به اسارت گرفته اند، پس از این که می فهمند وزیر نفت جمهوری اسلامی ایران را اسیر کرده اند، پیشنهاد آزادی او را در قبال آزادی تعدادی از خلبان های عراقی مطرح می کنند. همسر شهید تندگویان در این باره می گوید: در همان روزهای ابتدایی اسارت شهید تندگویان، شهید رجایی به خانه ما آمد و پس از احوال پرسی و جویا شدن حال بچه ها گفت: عراقی ها حاضرند شهید تندگویان را در قبال آزادی ۸ تن از خلبان های عراقی آزاد کنند من در پاسخ ایشان گفتم: اگر هم بنده این شرط را بپذیرم خود آقای تندگویان نمی پذیرد که در قبال آزادی اش، کسانی آزاد شوند که می خواهند پس از بازگشت به کشورشان دوباره مردم بی گناه ما را بمباران کنند.

خاطره معین‌فر از تندگویان

ابتدای آشنایی من با شهید مهندس تندگویان به شهریور سال ۱۳۵۸ هنگام تشکیل وزارت نفت پس از انقلاب برمی‌گردد که بنابر پیشنهاد دو همکار و دوست مورد اعتمادم آقایان بوشهری و سادات معاونان وزارت نفت، ایشان مسوولیت کار حساسی را قبول کردند و با وجود فراهم بودن امکان‌های مناسب، در خانه کارمندی سطح پایینی در آبادان زندگی می‌کردند.
در سفر به آبادان (که ضمن آن از طرف اولترا چپ‌ها در «ورک‌شاپ» پالایشگاه به گروگان درآمدم) بنا بر اقتضای ایام اولیه انقلاب و دور از هرگونه تشریفات متداول، به خانه ایشان وارد و در مدت اقامت در آن شهر از میهمان‌نوازی ایشان برخوردار شدم. گواهی می‌دهم که در تمام مدت همکاری با مرحوم تندگویان عملی خلاف پاکی و اخلاق و صمیمیت و خدمتگزاری به وطن از ایشان ندیدم. در سال ۱۳۵۹ که مرحوم رجایی وزرای خود را انتخاب و معرفی می‌کرد، یک روز یادداشتی در مجلس برای من فرستاد و با وجود اختلاف‌نظر‌هایی که اساسا با هم داشتیم به سابقه دوستی قدیم، اسامی پنج، شش نفر را برای من فرستاد که نظر خود را برای صلاحیت آن‌ها به‌عنوان وزیر نفت اعلام کنم. من هم جدولی تهیه کردم و در ستون‌های آن جدول امتیاز‌هایی را که از جهات مختلف (از قبیل میزان تحصیلات، سابقه کاری، مقبول بودن در محیط کار، سابقه مبارزاتی در رژیم قبلی و...) در جدول وارد و جمع‌بندی کرده برای ایشان که در صندلی جلو (که مخصوص نخست‌وزیر و وزراست) نشسته بودند، فرستادم.
نیازی نیست که اکنون بگویم نام افراد معرفی‌شده چه بوده و ترتیبی که من برحسب امتیاز‌ها داده بودم چگونه. پس از پایان جلسه مجلس در موقع خروج مرحوم رجایی ضمن تشکر به من گفت من آقای تندگویان را انتخاب کردم و دلیل آن هم این است که ایشان بچه خیابان خانی‌آباد و جنوب شهر است (البته در جدول تنظیمی اینجانب ستونی برای این منظور در نظر گرفته نشده بود) من هم این انتخاب را با شناختی که از مرحوم ‌تندگویان داشتم به فال نیک گرفته برایشان آرزوی توفیق کردم. متاسفانه دوره وزارت مرحوم تندگویان دیری نپایید و در سفری که در‌‌ همان اوایل جنگ به آبادان داشتیم، ناظر اسیر شدن ایشان بودیم. ایشان در اتومبیل جلو بودند و بعد از اتومبیل ایشان اتومبیل دکتر منافی وزیر بهداری و سپس اتومبیل مرحوم مهندس عزت‌الله سحابی و اینجانب در خدمت ایشان. پس از اسارت مرحوم تندگویان، رانندگان ما موفق شدند با زحمات زیاد ما را نجات دهند و آن اسیر عزیز به سعادت شهادت نایل شد. روحش شاد و یادش گرامی باد.

شهادت در پایان اسارت

سرانجام آن شهید بزرگوار پس از ۱۱ سال اسارت و در حالی که سال ها شکنجه و اذیت و آزار بعثی ها را تحمل کرده بود در ماه های آخر اسارت توسط رژیم بعثی عراق به شهادت رسید و پیکر پاکش ۲۵ آذر ۱۳۷۰ به ایران منتقل و به خاک سپرده شد.
شهید تندگویان به حق مصداق مجاهدانی بود که در جبهه اقتصادی به نبرد با استکبار برخاست و می خواست با تولید نفت و کار و تلاش مضاعف نظام جمهوری اسلامی ایران را در برابر تهاجم به بنیان های اقتصادی اش یاری دهد. خداوند بر درجاتش بیفزاید و او را با اولیای مقربش محشور کند.
منابع:تاریخ ایرانی، موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی