اهمیت داستان در آموزههای دینی
برای انتقال مطالب مهم و تاثیرگذار به دیگران، همیشه راهکارهای درخور توجه مورد نیاز است؛ راهکارهایی که بر اساس آن بتوان موضوعات مختلف را پردازش کرد و جوانب را بهخوبی سنجید.
این یکی از مهمترین نیازهای معنوی و غیر مادی و امروزیِ بشر است؛ زیرا هرقدر راهکارهای ارائه شده شفاف و بیآلایش و راهگشا باشد، همان مقدار درک و فهم مخاطب از موضوعِ مورد بحث، بهتر و عمیقتر میشود. گاهی اگر مطلبی در ذهن جای نمیگیرد یا سخنی بر دل نمینشیند، دلیلش استفاده نادرست از شیوههای انتقال و اطلاع نداشتن از تنوع آن است.
گاهی نویسندهای زحمتهای فراوان کشیده و چه بسا برای تهیه مقاله و کتابی رنجها برده است؛ اما خواننده نه تنها با نگارنده و فکر او همراه نمیشود بلکه از خواندن آن گریزان است. زیرا نویسنده هرآنچه را باید درباره مخاطب بداند نمیداند و یا اگر میداند آن را بهکار نمیبندد. باید دانست این مشکل در حد خود بر ذهن خوانندگان و پس از آنان بر فرهنگ جامعه تأثیر گذار است؛ زیرا مجرای اصلیِ فرهنگ و پرورش استعدادهای فرهنگی، کتاب ها، مقاله ها، کتابهای درسی و غیر آن است که با روشهای نا مناسب در اختیار جامعه قرار میگیرند.
علاوه بر حوزه نوشتاری و نوع قلم و سبک نویسندگان، از گویندگی و سبکهای کاربردیِ آن نیز نباید غافل ماند. به عبارتی، گویندهای موفق و یا موفقتر است که علاوه بر سخندانی، بتواند سخن را به زیباترین حالت بیان کند؛ برای ادای جملات خود، مناسبترین واژهها و بهترین ترکیبهای ممکن را بسازد تا گوش مخاطب را شنوا و چشمِ دل او را بینا کند؛ هرچه بیشتر بگوید بر جاذبۀ کلامش اضافه شود و این افزودگی، سبب رغبت هرچه بیشتر مخاطب شده و او را دچار کسالت و خمودگی فکری و جسمی نکند.
این نکته جالب توجه است که مطالب ژرف و آموزههای ناب را نیز میتوان در قالبهای مفید و متنوع بیان کرد. شاید عدهای بر این عقیده باشند که موضوعات مهم و اثرگذار بر زندگی بشر با جملاتِ رسا و البته زیبا بیان نمی شود و در اصل نباید چنین کرد؛ زیرا باعث وهن و بی وقاری آن میشود؛ اما چنین نیست و خلاف آن را راحتتر میتوان اثبات کرد.
بنابراین، راهکار مناسب برای ارائه و شیوه بیانِ صحیح و بی تکلف، مهمترین تاثیر را در فهم مخاطب دارد. اهمیت این نکته زمانی آشکارا جلوه میکند که برگهای رزینِ قرآن را ورق بزنیم و آیههای وزین آن را بخوانیم. قرآن که برترین کتاب آسمانی و دقیقترین امانت الهی در دست انسان است، برای بیان مفاهیم ژرف خود، بهترین قالب را بیان کرده تا بر انسانهای سرگشته اثر گذارد و مایۀ هدایتشان شود.
قالبی که قرآن برآن تکیه کرده داستانگویی و راهی که به آن تمسک جسته حکایتدانی است. دیگر اینکه در خلال داستانهای زیبا، مثلهای شگفت و دقیقی بیان میکند که هریک دری به سوی معرفت کردگارِ تواناست. پذیرش حکایتخوانی و اقبال به داستاندانی، در روان و نهاد انسان جای دارد؛ انسانها حکایتهای گوناگون را مورد توجه قرار داده برداشتهای مختلفی از آن میکنند. بنابراین یکی از موثرترین راهکارها برای انتقال مطلب به مخاطب و فراهم نمودن زمینۀ پذیرش آن، استفاده از داستانها و مثلهای گرانمایه است.
قرآن کریم سورهای دارد به نام «قصهها» و غیر از آن در سراسر این کتاب مقدس، داستانهای فراوان بیان شدهاست. قصههای فرمانروایان نیک و بد، حاکمان خیر و شر، مردم سرسپرده به ظالمان و مردم خداجو و یکتا پرست؛ پیامبران هدایت، مبلغان ضلالت و مطالب فراوان که توان شمارش آن نیست، در قالبهای زیبای داستانی بیان شده اند.
خدای رحیم نه تنها از داستان گویی ابایی ندارد بلکه برآن تاکید میکند و به پیامبرش می فرماید: )نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَیْنَا إِلَیْكَ هَذَا الْقُرْآنَ(؛ما بهترین حکایات را به وسیلۀ وحی و در قرآن به تو میگوییم؛ و در جای دیگر میفرماید: )لَقَدْ كَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبَابِ(؛حتما در حکایات آنان برای صاحبان عقل، عبرتِ کامل خواهد بود. شایان ذکر است که سورۀ مبارکۀ یوسف از شاهکارهای قرآن است. زیرا خداوند آن را «احسن القصص» نامیده است.
پس از قرآن، نقل داستانهای گذشتگان در سیره معصومین نیز جایگاه ممتاز دارد؛ آنان نیز برای توضیح مطالب و تشریح عقاید گوناگون، حکایتهای گذشتگان را نقل و بر مطالعۀ آن تاکید میکردند. برای نمونه سفارش نورانی امیر مومنان علی(ع) را به امام حسن(ع) بیان کرده مطلب را به پایان میبریم:
فرزندم! دلت را با موعظه زنده بدار و اخبار گذشتگان را بر دلت عرضه کن. به آنچه بر پیشینیان تو آمده است دلت را اندرز بده. در سرزمینها و آثار برجایماندۀ آنان بِگرد و بنگر چه کردند و از چه جدا شدند و به کجا منتقل شدند و در چه سرایی فرود آمدند.
ـ در این صورت ـ خواهی دید که از دوستان خود جدا شده و در سرای غربت فرود آمدهاند و گویا تو نیز به زودی مانند یکی از آنان خواهی شد؛ پس جایگاه ابدیات را آباد کن و آخرتت را به دنیا مفروش .
فرزندم! اگر چه به اندازه عمرِ مردمان گذشته عمر نکردهام، در کارهایشان توجه کرده در اخبار و سرگذشتشان اندیشیده و در آثارشان سیر کردهام؛ تا آنجا که مانند یکی از آنان شدهام و گویا پا به پای اوّلین تا آخرینِ آنها عمر کردهام؛ پس، از هر چیزی بهترینش را برگزیده، زیباترینش را جستم و ناشناختههایش را از تو دور ساختم؛ اکنون چون پدری مهربان، به کار تو همّت گماشتم و عزم تربیت تو کردم؛ زیرا که تو در آغاز زندگی قرار داری و تازه به روزگار روی آوردهای و از نیّتی پاک و اندرونی بیپیرایه، برخورداری.( میزان الحکمه، ص131.)