تبیان، دستیار زندگی

پیشرفت اسلام در ایران

«شبه جزیره عربستان » را به لحاظ ویژگیهای طبیعی می توان به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم کرد. در نواحی شمالی ویژگیهای جغرافیایی مناطق بیابانی حکمفرماست و در نواحی جنوبی به علت وجود آب فراوان، شرایط آب و هوایی معتدل وجود دارد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
پیشرفت اسلام در ایران


 شبه جزیره عربستان پیش از اسلام

«شبه جزیره عربستان » را به لحاظ ویژگیهای طبیعی می توان به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم کرد. در نواحی شمالی ویژگیهای جغرافیایی مناطق بیابانی حکمفرماست و در نواحی جنوبی به علت وجود آب فراوان، شرایط آب و هوایی معتدل وجود دارد.
تاریخ نگاران نیز در نوشته های خود پیرامون شبه جزیره عربستان، تاریخ قسمت جنوبی را بر بخش شمالی مقدم می دارند، زیرا این منطقه از هزاره دوم پیش از میلاد تا ظهور اسلام، از نظر تحولات سیاسی همواره دستخوش دگرگونی بوده، در حالی که در بخش شمالی تحولات سیاسی کند و اندک بوده است.
از قرن پنجم میلادی اوضاع اجتماعی شبه جزیره عربستان دچار تحولاتی شد و به دنبال آن گروهی از مردم جنوب به شمال مهاجرت کردند و در مکانهای مناسب مستقر شدند. شهرهایی در مسیر جاده کاروان رو شمال به جنوب و شرق به غرب ایجاد شد و تعدادی از مردم جنوب و شماری از چادرنشینان صحرا بتدریج در این شهرها ساکن شدند و سرانجام دولتهای «غسانیان »، «لخمیان »  و «آل کنده » در سرتاسر این مسیر پدید آمدند. هر یک از این حکومتهای محلی به یکی از سه قدرت بزرگ آن زمان، «ایران »، «روم » و «حمیر» وابسته بودند.

روابط ایران با دولتهای عربی پیش از ظهور اسلام

به دلیل همجواری ایران با سرزمینهای عرب نشین، از زمانهای قدیم میان عربها و کشور ما روابطی گوناگون برقرار بود و گروههایی از مردم عرب برای اسکان و زندگی بویژه در شرایط نامساعد طبیعی و سیاسی به سوی ایران مهاجرت می کردند. تا قبل از ظهور اسلام، عربهای مهاجر کمتر به داخل ایران می آمدند و عمدتا در نواحی تحت نفوذ و سیطره حکومتهای ایرانی مستقر می شدند.
«حیره » و سرزمینهای مجاور آن - سرزمین کنونی «عراق » - از مراکز عرب نشین بود که بیشتر سکنه آن را عربهایی تشکیل می دادند که پس از فروپاشی حکومتهای ناحیه جنوبی «جزیرة العرب » به آن سرزمین مهاجرت کرده بودند و بعدها نیز گروههایی از سایر نقاط شبه جزیره عربستان به آنها پیوستند. زمانی که «ساسانیان » در قرن سوم میلادی در ایران به حکومت رسیدند این ناحیه که تحت حاکمیت لخمیان بود، تحت نفوذ دولت مذکور قرار گرفت و دولت حیره به تحکیم منافع ایران در ناحیه همت گماشت. به طوری که نه تنها همچون سدی محکم از هجوم و ورود قبایل مهاجم عرب به ایران ممانعت می کرد، بلکه در جنگهای ایران و روم، به عنوان متحد ایران در نبردها شرکت می جست.آنان همچنین آداب و رسوم و تمدن ایرانی را به عربستان منتقل می کردند. «خسرو پرویز» حکومت «آل لخم » را از میان برد و بنابراین دیگر مانعی در برابر نفوذ قبایل عرب به داخل ایران برجای نماند.
در سال 622 میلادی «حضرت محمدصلی الله علیه وآله » ، به پیامبری مبعوث شد و رسالت خویش را در ابلاغ احکام و فرامین الهی آغاز فرمود، در همان دوره ای که آن حضرت در عربستان مردم را به یکتاپرستی دعوت می کرد و اجرای عدالت اجتماعی در حکومت اسلامی را نوید می داد، سرزمین پهناور ایران که از شرق به «رود سند» و از غرب به «رود فرات » محدود می شد (نقشه شماره 1)، در تکاپوی رفع مشکلات اجتماعی و ایجاد ثبات و امنیت سیاسی بود و از تحولات شگرفی که در همسایگی آنها به وقوع می پیوست، غافل بود.
در سال ششم هجری، نمایندگانی از سوی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله برای ابلاغ رسالت وی به ایران آمدند، اما دربار ساسانی از قبول این دعوت در گرویدن به دین اسلام و دوری از شرک امتناع کرد.
با فراگیر شدن آیین اسلام در عربستان و پذیرش آن از سوی مردم، مسلمانان عرب درصدد نشر اصول اعتقادی خود در میان جهانیان و گسترش قلمرو اسلام برآمدند. بدیهی است که این مهم جز با تصرف کشورهای دیگر امکان پذیر نمی بود. ایران و شام که نزدیکترین کشورها به شبه جزیره عربستان بودند، بیش از سایر نقاط مورد توجه عربهای مسلمان بودند.

فتح ایران توسط مسلمانان

همزمان با گسترش اسلام در عربستان، وضعیت داخلی ایران دچار اغتشاش و بحران بود. اخبار مربوط به نابسامانی وضع داخلی ایران و ناتوانی پادشاهان ساسانی در اداره کشور به خارج از مرزهای ایران رسید. «مثنی » رئیس قبیله «بکربن وائل » ضمن گزارش اوضاع ایران به «ابوبکر»، از او اجازه خواست تا به نواحی تحت تصرف ایران حمله برد. ابوبکر لشکری را به فرماندهی «خالدبن ولید» به نزد مثنی فرستاد و این لشکر به عنوان اولین قوای اسلام به سوی ایران روانه شدند.
سپاهیان اسلام به سوی عراق حرکت کردند و نخست به حیره وارد شدند. آنان ابتدا با نبردی کوچک و سپس با انعقاد قرارداد صلح حیره را فتح کردند. گفته می شود نخستین مال المصالحه ای که در اسلام از ایرانیان گرفته شد، مبلغ نود هزار درهم بود که حاکم شهر حیره به مسلمانان پرداخت.فتح حیره در سال دوازدهم هجری روی داد و از آن پس فتوحات مسلمانان در ایران ادامه یافت. اما این سرزمین وسیع یکباره تحت فرمان مسلمانان درنیامد و حاکمیت ایشان بر ایران تدریجی، ولی با موفقیت صورت پذیرفت.
با فتح حیره کلید تصرف «بین النهرین » در دست مسلمانان قرار گرفت. به طوری که پس از آن شهرهای دیگر ناحیه مانند «انبار»، «ابله » و «عین التمر» یکی پس از دیگری در مدت کوتاهی تسخیر شدند. از آن پس تا زمان جنگ «قادسیه »، چند درگیری میان ایرانیان و مسلمانان رخ داد. در نبرد «جسر» (پل) که به «قس الناطف » نیز مشهور است ایرانیان پیروز شدند اما در سایر نبردها از جمله نبرد «مهران » یا «نخیله » برتری با مسلمانان بود. 
جنگ مهم قادسیه که مورخان آن را به اختلاف در سالهای 13 تا 15 هجری ذکر کرده اند،  در محل قادسیه رخ داد و با پیروزی سپاه عرب به سرکردگی «سعدبن ابی وقاص » شکست قطعی ایران در سرزمین عراق مسلم شد. این کشور جزء متصرفات مسلمانان درآمد، راه ورود آنان به شهر «تیسفون » پایتخت زمستانی ساسانیان هموار گردید و پایان امپراتوری ساسانی و تصرف کامل ایران را نوید داد.
پس از فتح قادسیه در سال 16 هجری مسلمانان «مدائن » را به راحتی تصرف کردند و در اندک زمانی پس از آن ابتدا «جلولا» و سپس «حلوان » را گشودند و به سوی «نهاوند» حرکت کردند. همزمان با این فتوحات بخشی از سپاه عرب از طرف جنوب و از طریق «بحرین » به «اهواز» آمد و «خوزستان » را فتح کرد. 
پیکار «نهاوند» در سال 22 هجری بقایای توان سیاسی ایرانیان را درهم شکست. این پیروزی که زمینه تصرف تمامی نقاط ایران را فراهم کرد، از سوی عرب «فتح الفتوح » نام گرفت. 
پیروزی جنگ نهاوند با تصرف «همدان » که در همان سال و پس از نبردی کوتاه رخ داد، به کمال رسید، زیرا با فتح همدان و استقرار نیروهای مسلمان در این شهر تسخیر دیگر شهرها و مناطق سهولت و سرعت بیشتر یافت، چنان که در همان سال «آذربایجان » را تصرف کردند و در سال 23 هجری «اصفهان »  و «ری »و در سال 24 هجری «سواحل خلیج فارس » و تا سال 28 هجری تمام «فارس » گشوده شد. سراسر «خراسان » تا سواحل «آمودریا» نیز تا سال 31 هجری از هر جهت به تصرف مسلمانان درآمد.
با وجود پیشرفت سریع مسلمانان در ایران، برخی از نواحی کشور از جمله «گیلان »، «مازندران »، «تغارستان »، «بلخ » و نواحی دیگر آن خطه و سرزمین کوهستانی «غور» تا اواخر قرن اول هجری کمابیش استقلال خود را حفظ کردند و خیلی دیر تحت پوشش حاکمیت «امویان » قرار گرفتند (نقشه شماره 2).

عوامل مؤثر در پیروزی مسلمانان و شکست ایرانیان

مورخان و محققان اسلامی راجع به علل این پیروزی و شکست سخن بسیار گفته اند، عوامل مؤثر در پیروزی اعراب را می توان به اختصار در دو بعد مادی و معنوی برشمرد:
عوامل معنوی، عبارت بود از وجود نیروی ایمان و علایق عمیق مذهبی; ایمان به پیروزی به هر صورت (شکست یا پیروزی) در مقابله با غیر مسلمانان و کفار; و روحیه دلاوری و جنگجویی.
عوامل مادی، عبارت بود از کسب غنایم جنگی و دستیابی به اراضی حاصلخیز و سایر منابع اقتصادی.
شکست ایرانیان در مقابل مسلمانان نیز معلول عوامل متعددی بود که از آن میان می توان موارد زیر را ذکر کرد:
خستگی ایرانیان در اثر نبردهای بیست ساله با امپراتوری روم; انحطاط و ضعف حکومت چهارصد ساله ساسانی; فقدان اقتدار حکومتی و بی ثباتی امور مملکت (به طوری که پس از مرگ «خسروپرویز» تا زمان «یزدگرد» در طی چهار سال یازده نفر به سلطنت رسیدند); سرکوب دولت عربی آل لخم در حیره در اواخر حکومت ساسانیان (این دولت سالها حت حمایت ایران بود); نارضایتی مردم از اوضاع اقتصادی و اجتماعی موجود; عدم حمایت مردم از حکام ساسانی; و سرانجام روح عدالتخواهی و مساوات طلبی موجود در قوانین اسلام (این موضوع نقش مهمی در جذب مردم ایران به سوی مسلمانان داشت، زیرا دربار ساسانی میان توده مردم و قشر برگزیده بسیار تبعیض قائل می شد). 
بنابراین عربها با انگیزه های قوی به سوی ایران روی آوردند و ایرانیان بدون انگیزه و با دلسردی به مقابله با آنان پرداختند. در همان نخستین نبردها، مسلمانان به این واقعیت پی بردند که برخلاف تصورشان پیروزی بر ایرانیان چندان دشوار نیست و ایرانیان دریافتند که کوچک شمردن اعراب ساده، بی تکلف و بدون تجهیزات و تدارکات نظامی، تفکری نادرست است و مقابله با مسلمانان مستلزم داشتن اعتقاد قوی و عزم راسخ است که به دلیل حاکمیت شرایط نامساعد اجتماعی و سیاسی، در ایرانیان وجود نداشت.

دلایل ماندگاری مسلمانان در ایران

در سالهای نخست ورود مسلمانان به ایران و در زمان خلفای اموی برای اداره امور متصرفات چنین عمل می شد که از سوی والی مستقر در «کوفه » یا «بصره » حکام یا سردارانی انتخاب می شدند و به نواحی مختلف اعزام می گردیدند، این افراد که معمولا سردار سپاه بودند، در نواحی تحت فرمان خود امور مختلف حکومتی و اداری را نیز انجام می دادند. پس از فتح کامل ایران و گسترش قلمرو مسلمانان، خلفا دریافتند که حکومت مرکزی باید از مسائل مختلف نواحی تحت تصرف خود آگاهیهای کافی داشته باشد. این موضوع به همراه مشکلات ناشی از اداره امور مالی و دیوانی نقاط دوردست مانند خراسان سبب شد که اولا خلفا راسا به انتصاب حکام و فرمانروایان ولایات مختلف دست زنند، ثانیا روش حکومت کردن به طریق خشونت و جنگ را کنار گذارند و سیاست کوچ و اسکان به نواحی جدید را در پیش گیرند. کوچانیدن اعراب و استقرار آنها در ایران برای مسلمانان مزایایی چند دربرداشت:
1 - از لحاظ نظامی، نفوذ عربها را تقویت می کرد و در مواقع مورد نیاز، نیروهای پشتیبانی آماده ای را در اختیار آنها می گذاشت. لازم به ذکر است که گرچه ورود و اسکان عربها در نواحی مختلف ایران سبب شد که از هماهنگی و یکپارچگی ایرانیان کاسته شود و بر اقتدار عرب افزوده شود، اما این رویداد در همان حال خود سبب ایجاد اختلاف میان آنها شد، به طوری که در شرق ایران، بویژه در خراسان رویاروییها و اختلافهای گروههای عرب، اداره حکومت اموی را با مشکلات متعدد روبرو کرد. 
2 - از لحاظ فرهنگی با اختلاط و آمیزش ایرانیان و مسلمانان زمینه مساعد رواج و انتشار اسلام فراهم شد. اما برخلاف برخی از کشورها، مانند «مصر» که علاوه بر پذیرش دین اسلام، فرهنگ و سنن عربی نیز پذیرفته شد و حتی زبان عربی زبان رسمی مردم شد، در ایران با آن که اسلام بسرعت در میان اقشار مختلف گسترش یافت و حتی در اوایل ایرانیان در نشر اسلام سعی وافری کردند، اما فرهنگ و رسوم عربی نتوانست جایگزین فرهنگ و تمدن ایرانی شود و ایرانیان بسختی و به شکلهای گوناگون در حفظ و حراست از فرهنگ و آداب و رسوم خود کوشیدند و حتی بر عربها نیز تاثیر گذاشتند. بطوری که حتی سختگیریها و مخالفتهای حکومت مرکزی نتوانست عربها را از یادگیری زبان فارسی و انتخاب پوشش ایرانی و ... بازدارد. 
3 - از لحاظ اقتصادی بهره برداری مستقیم از منابع اقتصادی بویژه اراضی مناسب و حاصلخیز در سرزمینهای متصرفی را به همراه داشت. همان طور که می دانیم مسلمانان در هنگام فتح کشورهای غیراسلامی، به کافران این فرصت را می دادند که مسلمان شوند و اهل کتاب نیز اگر به دین خود باقی می ماندند مجبور به پرداخت جزیه سالانه بودند. مثلا در هنگام فتح شهر حیره قرار بر این شد که اهل حیره جزیه بدهند و میزان آن سالیانه هشتادوچهار هزار و به قولی دویست و نود هزار درهم بود.  همچنین اهالی کشور برای ادامه بهره برداری از اراضی زراعی، سالیانه مبلغی را به عنوان خراج پرداخت می کردند. اما با اسکان اعراب مسلمان در اراضی مفتوحه و دریافت زمین به صورت «اقطاع »  و همچنین با اجرای قراردادهای اقتصادی مانند مزارعه، مساقات، اجاره و... خود از منابع اقتصادی بهره برداری می کردند. «البلاذری » از اقطاع اراضی در «بغداد»، قادسیه و مدائن،  «قزوین »  و نقاط دیگر یاد کرده است. همچنین راههای ارتباطی این نواحی، تجارت عربها با سایر کشورها را آسانتر می کرد.
عربهای مسلمان مهاجر در انتخاب محل سکونت آن نواحی را که زودتر فتح شده بودند و زمینه های مساعدتری برای تداوم شیوه معیشت آنها فراهم می کردند مطلوبتر می یافتند.
مسلمانان در سالهای نخستین فتح ایران، تمایل بیشتری به سکونت در نواحی فارس، «کرمان » و خراسان داشتند،  اما با گذشت زمان و بتدریج، اکثر نقاط کشور محل رفت و آمد و اقامت آنان گردید:
یعقوبی از آمیختگی مردم قزوین [یعقوبی:46]، نهاوند [ایضا:47] دینور [ایضا:45]، صیمره [ایضا:46]، طوس [ایضا:52] و نیشابور [ایضا:54] با اعراب و حضور اعراب بنوازد، بنوتمیم و جز اینان در مرو [ایضا:55] سخن می گوید و می افزاید که اهالی بست خود را از احفاد مهاجران یمانی از قبیله حمیر می دانند [ایضا:56] بسیاری از تازیان نیز در هرات بودند [حدودالعالم:104]. ابن حوقل نوشته است که اغلب مردم قم عرب بودند، اما زبانشان فارسی بود [ابن حوقل:113، القمی: 240]، حسن بن محمد القمی با استناد به تاریخ گمشده حمزه، استقرار اعراب در اصفهان و حومه در زمان حجاج را شرح داده است [ایضا:264] یاقوت از اخلاف بنوازد، بنو مهلب در جیرفت گفته است، بنوتمیم و عرب زادگان در یزد اقامت گزیده بودند [محمد مفید مستوفی: ج 1،36] و... 
مهاجرت عربهای مسلمان از صدر اسلام تا زمان حاضر ادامه یافته است و بدیهی است که در بسیاری از نقاط ایران، عربهای مهاجر بتدریج و به مرور زمان در جمعیتهای محلی مستحیل شدند و بسیاری از آنان از خصوصیتهای فرهنگی خود دور شدند و فرهنگ و زبان مردم ایران را آموختند، به طوری که امروزه در برخی نقاط کشور تمیز و تشخیص عرب از دیگر سکنه اگر غیرممکن نباشد، دشوار است. اما در برخی نواحی که عربهای مهاجر تشکیل گروههای جمعیتی بزرگی را داده بودند مانند سواحل خلیج فارس و جنوب خراسان، به دلیل حفظ و حراست از برخی ویژگیهای فرهنگی خود، عرب بودن آنها مشخص و آشکار است.
«جان ملکم » که در سالهای 1215،1223 و 1225 هجری قمری از ایران بازدید به عمل آورده است، در کتاب خود می نویسد:
قبایل متعدده از بیابان آتش خیز عربستان بر ممالک سردسیر خراسان و بلخ پراکنده شدند و نسل و نتیجه در آن بلاد نهادند، اعقاب و انسال ایشان در آن صفحات باقی است، اگر چه زبان آباء و اجدادی را فراموش کرده اند ولی هنوز بر عادات و رسوم اعراب برقرارند. مؤلف را با یکی از قبیله بنی شیبان در چهار منزلی بخارا اتفاق صحبت افتاد، در اطوار و کردار بهینه مانند یکی از اهالی یمن بود و سبب را گفت به جهت این که قبیله ما با اهل ملک مزاوجت نمی کند. 
«سایکس »  که از سال 1893 تا 1918 میلادی به ایران سفر کرده است در سفرنامه خود می نویسد:
در شهر بیرجند و توابع و میان ایلات و عشایر اطراف جماعت کثیری به زبان عربی تکلم می کنند، امیر و خانواده او نیز زبان عربی را بر سایر السنه ترجیح می دهند.
در حال حاضر نیز هنوز در برخی نقاط کشور بازماندگان اعراب مسلمانی که از صدراسلام به بعد به ایران آمده اند، مشاهده می شوند، بطوری که در خوزستان بیشتر مردم عرب هستند و ویژگیهای قومی خود را حفظ کرده اند و در جنوب خراسان هنوز تعدادی از عربها - گرچه شمار آنان اندک است - به زبان عربی سخن می گویند.

منبع : حوزه نت
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .