تبیان، دستیار زندگی

معجزه و پدیده های خارق العاده و فرا روان شناختی

وجود امور خارق العاده امری غیر قابل انکار است
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
 
معجزه و پدیده های خارق العاده و فرا روان شناختی

چکیده

وجود امور خارق العاده امری غیر قابل انکار است . هرچند خوارق عادت عموما در داشتن غایتی که همان اثبات امر غیر معتاد و یا نفی امر معتاد است، با هم مشترکند . اما وجوه افتراقی، آنها را از جهت نوع غایت و برخورداری از مقبولیت الهی و عدم آن از هم جدا می کند . این تنوع موجود در خوارق عادت امری است با پیشینه ای طولانی در مسیر زمان، که رغبت اهل اندیشه، خصوصا متکلمین را نسبت به تحقیق درباره کیفیت و نحوه تحقق آنها جلب کرده است .
معجزه به عنوان مهمترین و اصیل ترین امر خارق العاده، که روایتهای تاریخی موثق وقوع آن را اثبات می کند، یکی از این امور است .
کرامت، سحر، جادو و اموری از قبیل «تله پاتی » و «هیپنوتیزم » از خوارق عادت محسوب می شود .
آنچه که بحث مورد نظر ما است، تعریف و تبیین این امور و نیز تفاوت آنها با معجزه است که از نظر می گذرانیم .
یکی از واقعیات هستی که هیچ شک و تردیدی در آن نیست، خوارق عادت است . ازآنجا که تحقق امور خارق العاده با تحقق امور عادی فرق دارد; به گونه ای که - امور خارق العاده - با پیش فرضهای عرفی و عادی، قابل تصور و تحقق نیستند و از این روست که دیگران از آوردن مثل آن ناتوانند، از دیرباز توجه به چنین اموری ونیز کیفیت تحقق آنها، سیره عملی متکلمان اسلامی و اهل اندیشه بوده است . اهل عرف نیز به جهت برجستگی این امور نسبت به سایر افعال عادی و خارق العاده بودن آنها در مرحله تحقق و عینیت یافتن، از التفات خاص به آنها غافل نبوده اند . تنوع موجود در خوارق عادت، امر دیگری است که انگیزه اندیشمندان اسلامی و غیراسلامی را در کنکاش، تحقیق و تفحص در کیفیت و نحوه تحقق این امور برانگیخته است .
در این که خوارق عادت به منظور اثبات امری واقع می شوند و مشتمل بر غایتی هستند، بحثی نیست ; ولی از آن روی که در نوع غایت و مشروعیت (به معنای الهی بودن) و عدم مشروعیت با هم مختلفند، شناخت این امور، امری لازم و ضروری به نظر می رسد . آنچه در پی می آید، تبیین بعضی از این امور، از قبیل معجزه، کرامت، سحر، جادو و بعضی از امور فرا روان شناختی مانند تله پاتی و هیپنوتیزم و تفاوت آنها با معجزه است که از نظر می گذرانیم:

معجزه

پرداختن به مبادی تصوری هر واژه و مفهومی، قبل از بررسی معنایی و تصدیقی آن، امری لازم و مطابق با اصول تحقیق است . از این روی، نوشته حاضر از این اصل منطقی و عقلانی، در ذیل هر عنوانی که پیرامون آن بحث می شود، بهره می برد .

معنای لغوی معجزه

در معنای لغوی معجزه این گونه آورده اند:
«معجزه به اصطلاح اهل ادب، اسم فاعل از اعجاز است و معنای اعجاز به فارسی، ناتوان کردن است; یعنی کسی سخنی بگوید، یا عملی انجام دهد، که هر کس نتواند چنان سخنی بگوید یا مثل آن عمل را انجام دهد . از این رو، بنا بر معنای لغوی می توان امور بسیاری را یافت که از بعضی اشخاص ظاهر می شود و دیگران مانند آن را نمی توانند بیاورند، مانند سحر، کهانت و تسخیر (مثل این که از جن کمک می گیرد و خبر می دهد) معجزه اند و البته تمام اینها متحقق به اسباب و علل خفیه ای است که افرادی که از این امور خفیه و صنایع بی بهره اند، نمی توانند مثل آن را بیاورند و چه بسا خیال می کنند که اینها معجزه حقیقی است .» 

معنای اصطلاحی معجزه

در تعریف اصطلاحی معجزه آورده اند:
«معجزه این است که پیغمبری به اجازه و امر خداوند کار خارق العاده ای را که ممکن و مطابق با عقل است و بر اساس علتی نامریی صورت می گیرد و افراد دیگر هرچند دانشمند و متفکر و نابغه باشند، نمی توانند انجام دهند; برای اثبات نبوت خویش از خود نشان می دهد .» 
محقق طوسی رضی الله عنه می فرماید:
معجزه ثبوت امر غیر معتاد یا نفی امر معتاد است و علاوه بر خارق العاده بودن، باید مطابق با دعوای کسی که معجزه می آورد نیز باشد . 
ایشان در توضیح این تعریف آورده اند:
ثبوت امر غیر معتاد مثل امر منقلب کردن عصا به مار است (چنان که حضرت موسی علیه السلام انجام داد) و نفی چیزی که معتاد است مثل منع کردن شخص قادر و توانا، از برداشتن حتی کوچکترین اشیا . قید خارق العاده به جهت آن است که فعل معتاد (یعنی فعلی که طبق عادت است) یا نفی فعل غیر معتاد، دلالت بر صدق پیغمبری نمی کند; چراکه فعل معتاد یا نفی فعل غیر معتاد را به هر کس می توان نسبت داد و قید مطابق با دعوی بودن بدین منظور که مدعی نبوت، اگر برای اثبات نبوت خویش، بر بینا کردن شخص نابینا معجزه جاری کند، ولی آن معجزه مطابق با مدعای او نباشد; مثلا نه تنها شخص نابینا، بینا نشود، بلکه ناشنوا هم گردد، معلوم می شود که در ادعایش صادق نبوده است . 
چنان که در قضیه «مسیلمه کذاب » آمده است که برای اثبات مدعای خویش، آب دهان در چاه انداخت تا آب آن زیاد شود، ولی آب چاه به جای فزونی، خشکید . اکنون، با توجه به معنا و محتوای اصطلاحی معجزه می توان شرایط آن را این گونه بیان کرد:
1 - مردم از آوردن مثل آن عاجز باشند .
2 - از جانب خداوند تعالی یا به امر او باشد . توضیح آن که گاه صدور معجزه از جانب خداست و از مدعی نبوت عمل محسوسی صادر نمی شود، بلکه پیامبر صلی الله علیه و آله، تنها وقوع آن را از خدا طلب می کند، مانند شق القمر، تسبیح سنگ ریزه و ... ولی گاه صدور معجزه که به امر خداوند است و از شخص مدعی نبوت و پیغمبری، عمل محسوسی صادر می شود; یعنی خود پیامبر فعل خارق العاده را انجام می دهد . ولی فعل خارق العاده او، به اذن الهی است . مانند خبر دادن از غیب، تبدیل کردن عصا به مار و ...
3 - خارق العاده باشد .
4 - مقارن دعوای نبوت و مطابق با ادعای او باشد . پس هر فعلی که واجد شرایط مذکور باشد، معجزه بوده و دلیل بر صدق دعوای مدعی نبوت است .
کرامت
کرامت، عبارت است از امر خارق العاده ای که به عنوان دلیل بر ادعای امامت (یا بدون ادعای امامت) انجام یابد .
و بدین ترتیب، «اصطلاح کرامت اختصاص می یابد به سایر خارق العاده های الهی که از اولیای خدا صادر می شود .» 
اکنون، با توجه به تعریف هریک از معجزه و کرامت و توضیحات ارائه شده، به بیان تفاوت آنها می پردازیم .

تفاوت معجزه با کرامت

فرق بین معجزه با کرامت دراین است که معجزات نبویه به ادعای نبوت از جانب نبی هستند، ولی کرامات اولیا، مشروط به ادعای امامت از جانب کسی نیست . بلکه گاهی با دعوای امامت مقارن است و گاهی بدون دعوای امامت انجام می گیرد .
دیگر آن که کرامات اولیاء الله با تحدی صورت نمی پذیرد، اما معجزات با تحدی  مقارن و همراه است . به تعبیر دیگر، معجزه و کرامات از این جهت که هر دو بر اساس ولایت تکوینی نبی و یا امام انجام می شوند، همانند یکدیگرند ولی با این تفاوت که معجزه همراه با تحدی نبوت است; یعنی نبی دعوای نبوت نموده و با انجام معجزه، مبارز می طلبد ولی کرامت همراه با ادعا و تحدی نمی باشد .  (تحدی مبارزه طلبیدن جهت اثبات دعوی است . به این بیان که مدعی نبوت هنگام معجزه آوردن از کسانی که موافق با دعوای او نیستند و او را تصدیق نمی کنند، می خواهند تا آنها هم مثل آنچه را که او آورده است، بیاورند و چون نتوانند، محکوم گردند).
در اینجا شایسته است به بعضی از اهم مناقشاتی که در باره کرامات اولیا شده است، اشاره و پاسخ داده شود .

مناقشات در کرامات اولیا و پاسخ آنها

در ظهور کرامت از اولیا از جهاتی مناقشه شده است که پس از بیان مهمترین آنها به نقد و بررسی آنها می پردازیم .

مناقشه اول

اگر چیزی مانند معجزه  از غیر نبی صادر شود، معجزه خصوصیت خود را از دست داده و فرقی بین نبی و غیر نبی باقی نمی ماند و در نتیجه تشخیص نبی میسور نخواهد بود .
پاسخ آن که:
«فرق بین این دو به تحدی و دعوای نبوت است و این فرق ثابت است; زیرا آن کسی که به ولایت نرسد، فاقد کرامت است، ولی نیز جز از طریق عمل به دستورات نبی، نمی تواند به ولایت برسد . پس آن کسی که صاحب کرامت است، مطیع پیامبر و مقر به او بوده و هرگز دعوی و تحدی ندارد . در نتیجه ظهور کرامت از غیر نبی ممکن است و بهترین دلیل بر امکان آن، وقوعش است; زیرا جریان تاریخ، چنان که مستفاد از روایات و احادیث است، شاهد زنده ای است بر ظهور کرامات فراوانی که توسط اولیای الهی که پیامبر نبوده اند، انجام شده است .» 

مناقشه دوم

اگر روا داریم که معجزه در حق بعضی اولیا جایز شود، در حق همه جایز می شود . پس خوارق عادت بسیار می شود و چون چنین شود، خرق عادت، خود عین عادت شود و در این صورت نه دلیل است بر نبوت نبی و نه بر کرامت ولی . 
پاسخ آن است که:
اولا: این اشکالی که در کرامات بر ما وارد کرده اید، در معجزات بر شما لازم می آید (یعنی همین مطلب شما شامل معجزات هم می شود) ; زیرا بر آن تقدیر که خدای تعالی پیامبران بسیار فرستد و بر دست هر یک معجزه ظاهر کند، لازم می آید خرق عادت موافق عادت شود، از این رو، قدح در معجزه پدید می آید و این جایز نیست .
ثانیا: اگر بگویید که هر چند تکثیر معجزات روا باشد، لیکن باید به حدی نرسد که عادت شود، می گوییم جواب در ظهور خوارق اولیا عین این است  ; یعنی درباره ظهور خوارق عادت از اولیا می گوییم امکان داشته و تکثیر آن هم رواست و به گونه ای هم که به حد عادت برسد و عادی شود، نخواهد رسید .
ثالثا: مدار در معجزه بر نادر الوقوع بودن آن نیست تا کثرت وقوع آن موجب خروج آن از اعجاز شود . بلکه ملاک معجزه دو امر است: یکی خارق العاده بودنش (یعنی مستند به اسباب و علل عادیه نبوده باشد) و دیگری ناشی بودن آن از عنایت خاصه الهیه . بنابراین، قلت الوقوع یا کثرت الوقوع بودن فعلی، تاثیری در معجزه بودن آن ندارد . 

مناقشه سوم

وجود معجزه در غیر انبیا، موجب کم شدن رغبت مردم به انبیا و متفرق شدن از آنهاست; چراکه علت وجوب اطاعت مردم از انبیا، ظهور معجزه از جانب آنهاست . از این رو، هرگاه غیر انبیا که اطاعت از آنها واجب نیست، در اعجاز شریک انبیا باشند، موقعیت انبیا از بین رفته و موجب قلت رغبت مردم به آنها می شود .
پاسخ آن است که وجود اعجاز در غیر انبیا موجب تحقیر انبیا نیست; چراکه انبیا غیر از اعجاز دارای صفات و ملکاتی (خاص خود) هستند که موجب عظمت آنها در نزد مردم می شود و مشارکت اولیا با انبیا در اعجاز، دلیل بر این نمی شود که در همه چیز با انبیا مشترک هستند . پس انبیا به جهت فزونی ملکاتی که دارند، مورد بی رغبتی مردم واقع نمی شوند. بلکه می توان گفت این امر موجب جلالت قدر آنان می گردد; زیرا مشعر است به این که امم و پیروان آنها به برکت اقتدا به آنان به این درجه رسیده اند .

مناقشه چهارم

اگر ظهور معجزه از انسان صادقی که نبی نباشد، جایز باشد، هر آینه اظهار معجزه بر هر کسی که صادق است، جایز خواهد بود . حتی اگر نسبت به قول خودش که «من گرسنه هستم » صادق باشد، باز اظهار معجزه بر او جایز خواهد بود .
پاسخ آن است که ملاک اعجاز تنها صادق بودن صاحب معجزه نیست . بلکه ملاک دیگری نیز دارد و آن این است که انسان صالح، متعبد و صاحب منزلت زیادی پیش خداوند باشد و این برای هر مخبر صادقی صحیح نمی آید . بلکه در حق پیامبران و اولیای الهی صادق خواهد بود . 

اعمال مرتاضان

در تعریف افعالی که مرتاضان هندی انجام می دهند، آورده اند:
«اموری هستند که اسباب و علل عادی نداشته، اما اسباب غیر عادی آنها کمابیش در اختیار بشر قرار می گیرد و می توان با آموزشها و تمرینهای ویژه ای به آنها دست یافت .» 

سحر

«در فارسی، به معنای جادویی و افسون است . به عبارت دیگر، نمایش دادن باطل است به صورت حق » (19) و از نظر مفهوم عام که شامل کهانت نیز می باشد، عبارت است از:
«الفاظ و اوراد خاص یا اعمال مخصوصه ای که با تکرار و تمرین آنها، انجام دهنده آن بر بعضی از قوای طبیعی و غیرطبیعی تسلط می یابد و به نفع خود، آنها را قبضه می کند . با توجه به این که تاثیر آن عبارات و کلمات یا ریاضت و اعمال، کاملا محدود است و در تحت شرایط خاص از زمان و مکان معین، دارای تاثیر است .» 
یا می توان چنین آورد:
«سحر، کاری است که آدمی می تواند با دمیدن و تکرار بعضی کلمات یا انجام بعضی اعمال، قوای فوق العاده عظیم جهان را به نفع خود قبضه کند .» 
در کتاب «تاریخ جامع ادیان » در بیان اموری که وسیله تسخیر یا غلبه بر قوای غیبی هستند، آمده است:
«سه موضوع که بدویان آن را وسیله غلبه بر قوه و نیروی غیبی می دانند، عبارتند از:
1 - عقیده به فتیش ; (fetishism) یعنی استفاده و استمداد از قوه مخفی و مستور در اشیای بی جان .
2 - دومین طریقه سحری، شمینیزم است و مقصود ازآن، تصرف در قوای روحی و غیبی جهان است . دراین طریق، یک نفر «شمن » که دارای این چنین قوه غیبی است، در بدن انسان دیگر تاثیر می کند; یعنی روحی معین را از بدن او خارج یا به جسم او داخل می کند .
3 - سومین طریقه، سحر عوامانه است که منحصرا به دست کاهن یا ساحر نیست . بلکه در نزد تمام افراد قبیله یا گروه معمول است که به کمک صاحبان ارواح غیبی و فتیشها یا شمنها، یا بدون آنها، ولی همواره با ترکیباتی معین، با وسایلی ساده و بسیار ابتدایی به خیال خود سعی می کنند از مضرات و شرور ارواح موذی جلوگیری کنند یا ارواح مفید را به نفع خود به کار وادارند .» 

کهانت

صاحب کتاب «تقویم المعارج » در بیان کهانت آورده است:
عملی بود که سابقا در میان مردم بود و خلق در زمان فترت که پیامبری نبود، رجوع به کاهن می کردند و ایشان بعضی اخبار می دادند یا راست یا دروغ . وجه اطلاعشان بر غیوب، چند وجه بود: یکی فراست; یعنی به واسطه شعوری که داشتند، حدس می زدند که چنین و چنان می شود . یا از جهت ذکای قلب، خبر می دادند; زیرا که از طبع بشر است که هر گاه فی الجمله ریاضتی بکشد، قلب او صاف می شود و از بعضی چیزها اطلاع به هم می رساند و بعضی هم از وسوسه شیاطین بود; چرا که اگر انسان مرتاض شد و از اهل حق نباشد و خداوند او را حفظ نفرماید، شیاطین به او تعلق می گیرند و بعضی اخبار هم برای او می آورند واخبار شیاطین به چند وجه بود که بعضی از زمین بود که می دیدند، اتفاقات عالم را خبر می آوردند . بعضی هم از اخبار آسمان بود و قبل از بعثت خاتم صلی الله علیه و آله شیاطین می رفتند بالا و استراق سمع می کردند و بعد از آن خبر می آوردند برای اولیای خود و اما الان از بالا رفتن ممنوعند و خداوند ایشان را منع می فرماید بواسطه شهب . چنان که در کتاب مجید خود می فرماید: «و انا کنا نقعد منها مقاعد للسمع فمن یستمع الان یجد له شهابا رصدا»  ; یعنی و بعد از آن که شیاطین کلمه ای می شنیدند، بعضی اخبار هم از خود داخل می کردند و می گفتند .»
با توجه به مطالب یاد شده، می توان گفت: کهانت نزدیک سحر یا اخص از آن است .

شعبده

در تعریف آن آورده اند
«تردستی و نیرنگهایی است که حقه بازها انجام می دهند و این نیست مگر یک نحوه بازی که با سرعت انجام می گیرد، به گونه ای که ناظرین ملتفت نمی شوند .» 
اکنون، پس از تعریف امور فوق، نوبت به بیان تفاوت معجزه با آنها می رسد .

تفاوت معجزه با امور مذکور

«به طور مقدماتی باید دانست که امور خارق العاده، اموری هستند که نمی توان کلیه اسباب و علل آنها را به وسیله آزمایشهای حسی شناخت . بلکه شواهدی یافت می شود که در پیدایش این گونه پدیده ها نوع دیگری از عوامل مؤثر است و متخصصان علوم مختلف گواهی می دهند که این کارها بر اساس قوانین علوم مادی و تجربی انجام نمی یابد .» 
امور خارق العاده به دو بخش کلی تقسیم می شوند . اموری که هر چند اسباب و علل مادی ندارند، اما اسباب غیرعادی آنها کمابیش در اختیار بشر قرار می گیرد و می توان با آموزشها و تمرینهای ویژه ای به آنها دست یافت . مانند کارهای مرتاض، سحر و ... . بخش دیگر، کارهای خارق العاده ای است که تحقق آنها مربوط به اذن خاص الهی است ... این گونه خوارق عادت مخصوص بندگان برگزیده خداست . ولی اختصاص به پیامبران ندارد . بلکه گاهی سایر اولیای خدا هم از آنها برخوردار می شوند که به اصطلاح کلامی، در حق غیر انبیا، کرامت خوانده می شوند و در حق انبیا، معجزه . 
بنابراین، می توان تفاوت معجزه را با اموری از قبیل سحر، کهانت، شعبده و اعمال مرتاضان، چنین دانست:
الف) کارهای ساحران و مرتاضان با وسائل مادی و یک سلسله تمرینات عادی انجام می شود . ولی معجزه بدون وسیله مادی و مقدمه و تمرین صورت می گیرد .
ب) کارهای جادوگران و مرتاضان از دیگران آموخته شده و به دیگران نیز آموزش داده می شود . ولی معجزه نه از کسی آموخته شده و نه قابل آموزش دادن به افراد دیگر است .
ج) کارهایی که ساحران و یا مرتاضان (یا غیر اینها از شعبده بازان و کاهنان و . .). انجام می دهند، از هر کس صادر می شود . هر چند، شخص کافر یا فاسد باشد . ولی معجزه فقط از پیامبرانی که پاک و صالح و شایسته ترین بندگان خدا هستند، ظاهر می شود; چراکه آنان معجزه را فقط در ارتباط با خدا و به عنوان رهبر دینی انجام می دهند و ناگفته پیداست که خدا افراد نادرست را رهبر جامعه نمی کند .
د) ساحران و مرتاضان آنچه را انجام می دهند، از خود و هنر خویش می دانند . ولی کارهای خارق العاده ای را که پیامبران انجام می دهند، صرفا از طرف خدا دانسته و به اذن و اراده خدا انجام می دهند .
ه) کارهای ساحران و مرتاضان اغلب برای مطامع دنیوی و سودجویی و هوسهای پست انجام می گیرد . ولی معجزه فقط برای اثبات رسالت و ابلاغ دین الهی و هدفهای مقدس تربیتی است و هیچ هدف مادی از آن ندارند .
و) کارهای ساحران و مرتاضان محدود به بعضی مکانها و شرایط معین و قیود خاصی انجام می شود . ولی معجزات انبیا مقابله به مثل نمی شود . پس شخص دیگری که پیامبر نیست، هرگز نمی تواند انجام دهد . 

حکم فقهی سحر، شعبده و کهانت

عمل سحر و تکسب به آن فی الجمله حرام است و تعلیم و تعلم آن نیز هرگاه منجر به عمل سحر شود، حرام است . 
دراین خصوص، به استفتایی از حضرت امام خمینی رحمه الله اشاره می شود:
«کسی که سحر ساحر را باطل می کند و شخص را نجات می دهد، آیا حرام است و گناه دارد این کار یا خیر؟
اگر سحر می کند، جایز نیست و اگر حفظ نفس یا واجب دیگری بر آن موقوف باشد، با ملاحظه اهمیت واجب دیگر مانع ندارد .» 
اما شعبده:
شعبده و تکسب به آن نیز به اجماع فقها حرام است . از حضرت امام خمینی رحمه الله استفتا شده است که: دانش شعبده و تردستی را فرا گرفتن یا دیدن آنچه صورت دارد؟
ایشان در پاسخ فرموده اند که:
«تعلیم و تعلم شعبده و اعمال آن حرام است .» 
اما کهانت: در کتاب «جواهر الکلام » آمده است:
علم کهانت و تعلیم و تعلم و اجرت بر آنها به قصد یاد گرفتن و عمل به آن و اخذ برآن به اجماع فقها و دلالت اخبار، حرام است . 
اعمال مرتاضان از نظر شرع مقدس اسلام: اعمالی که مرتاضان هندی انجام می دهند، از آنجا که مقرون به اضرار بدن و نفس است، از غیر طریق شرعی و اضرار به نفس هم از نظر شرع مقدس اسلام، منفی و باطل است; چنان که حدیث شریف نبوی «لا ضرر ولا ضرار فی الاسلام » بر این مطلب دلالت دارد . پس این گونه اعمال از نظر اسلام جایز نیست و در متون دینی و یا کلمات فقها هیچ مطلبی که مؤید این گونه اعمال باشد، دیده نمی شود .
نکته قابل توجه آن که، اموری از قبیل سحر، کهانت و ... ، از جهت نفس الامری و یا این که یادگیری آنها می تواند به عنوان علمی برای شخص بوده باشد، بدون توجه به زوایای دیگر آن که مورد تایید شرع مقدس نیست، ممنوعیت شرعی ندارد بلکه آنچه مورد نهی شرع مقدس است، استفاده و تکسب به آنها و عمل کردن به مفاد آنهاست .

تله پاتی

یکی از امور فرا روان شناختی که مورد سخن ماست، تله پاتی است . در تعریف آن، تعابیر مختلفی ارائه شده است . بعضی گفته اند:
«تله پاتی از دو کلمه «تله » به معنی «دور» و «پاتوس » به معنای «احساس » گرفته شده است; یعنی احساس از دور و آن ارتباط روان انسان با دیگری از راهی بجز حواس معمولی است .» 
بعضی هم گفته اند:
«تله پاتی عبارت از این است که شخصی از فاصله ای، رابطه ای فکری با شخص دیگری برقرار سازد; آنچه را او فکر می کند، بفهمد و چیزی را که خود می اندیشد، او درک کند، یا واقعه ای را که در محلی دور دست اتفاق می افتد، بدون آن که رابطه های مادی بین او و آن محل برقرار باشد، آن واقعه را ببیند و از آن با خبر گردد .» 
بعضی هم تعریفی نزدیک به این معنا ذکر کرده اند و آن این که:
«تله پاتی به معنای انتقال فکر و رابطه معنوی و ارتباط فکری میان دو نفر از راه دور و همچنین به معنای القای مطلبی از راه دور از طرف کسی برای کس دیگر از طریق انتقال فکر است .» 
دراین که آیا قدرت و نیروی تله پاتی در همه افراد انسان وجود دارد یا خیر، نظرات مختلفی وجود دارد. در کتاب «حقیقت روح » آمده است:
«قدرت خواندن افکار دیگران برای همه کس امکان ندارد . به طوری که عده بسیاری از انسانها دارای این قدرت نیستند . لکن وجود آن یک حقیقتی است که علم روان شناسی جدید در صحت آن تردید ندارد ... در نتیجه آزمایشات مکرر، ثابت شده که «مدیومهای » تله پاتی بعضی از اوقات مؤفق می شوند و گاهی هم مؤفق نمی شوند . حتی با نزدیک بودن مسافت، مدیوم نمی تواند افکار طرف مقابل را بخواند . ولی گاهی از مسافت دور هم می تواند بخواند .» 
در عین حال، بعضی معتقدند که همه افراد انسانی از نیروی تله پاتی بهره مندند . در کتاب «نیروی ناشناخته در انسان » چنین آمده است:
«همه، قدرت و نیروی تله پاتی را دارند، منتهی بسیاری از افراد از وجود چنین نیرویی در خود بی خبرند و از این رو کمتر از آن بهره گرفته می شود . همان طور که شخص می تواند با ورزش اندام را قوی کند، به همان طریق می توان به تدریج با تمرینات مداوم نیروی تله پاتی را در خود پرورش داد .» 
«برای تقویت و شکوفایی نیروی تله پاتی، روشهای مختلفی وجوددارد که یکی از آنها هیپنوتیزم است . دراویش و مرتاضان، اکثرا از طریق خود هیپنوتیزم به خلسه رفته، حقایقی را کشف می کنند .» 
از نظر نگارنده، از آنجا که انسان دارای قوا و استعداد هایی است که از سوی خداوند تعالی در نهاد او قرار داده شده است و نوع انسانی از این موهبت الهی بهره مند است، پس نظر اخیر اقرب به صواب است و در همه افراد انسان این قوه و نیروی تله پاتی وجود دارد . بعضی در صدد شکوفایی آن برمی آیند و بعضی خیر .

هیپنوتیزم

هیپنوتیزم، از لفظ یونانی گرفته شده و به معنای خواب است . در چیستی و کیفیت آن تعابیر مختلفی وجود دارد . در کتاب «راز درون » آمده است که اولین بار، این نام را دکتر «جیمز برید» به کار برده است و آن خوابی است که در اثر تلقین اشخاص مخصوصی به نام عامل یا «هیپنوتیزور» به معمول دست می دهد و به عبارت دیگر، هیپنوتیزم، حاصل القائات ممتد عامل در معمول است . 
بعضی دیگر، در تعریف هیپنوتیزم آورده اند:
«هیپنوتیزم عبارت است از خواب مصنوعی که در اثر تمرکز نگاه طولانی به یک نقطه روشن و نورانی و یا در اثر توجه خاص سبت به یک موضع برای انسان حاصل می شود .» 
پس می توان گفت:
«هیپنوتیزم، یک حالت القایی ارادی است که درآن هوشیاری و آگاهی سوژه، فوق العاده افزایش می یابد . این آگاهی عمدتا بر روی مطالبی تمرکز می کند که توسط هیپنوتیزور به او ارائه می شود . اگر این تمرکز بسیار شدید باشد ... ، معمولا سوژه پس از بیدار شدن کوچکترین خاطره ای از وقایع و حوادث زمان هیپنوتیزم ندارد .» 

پیدایش هیپنوتیزم

در باب پیدایش هیپنوتیزم باید گفت:
«گر چه موضوع خواب مصنوعی در میان اقوام گذشته قدیم مانند کلدانیها، آشوریها، مصریها، هندیها، ایرانیها و نظایر اینها کم و بیش شهرت داشته و برخی از کاهنان در گوشه و کنار مشغول تداوی بیماران از راه خواب مصنوعی بوده اند، ولی تا اواسط قرن هیجدهم اثری از این علم در اروپا دیده نمی شد و برای نخستین بار، پزشک مشهور اتریشی «فرانسوا آنتوان مسمر» در حدود سال 1775 اظهار کرد که در آدمی نیروی سیال مغناطیسی وجود دارد که می شود از راه اراده، آن را بر دیگران نفوذ داد .» 

آیا هیپنوتیزم یک خواب است؟

در این که آیا هیپنوتیزم می تواند خواب محسوب شود یا خیر، باید گفت با توجه به تعریف و کیفیت آن معلوم می گردد که هیپنوتیزم نمی تواند خواب باشد . هر چند ظاهر فرد هیپنوتیزم شده به فردی که در حال خواب است، شباهتهایی دارد . ولی در هیپنوتیزم، علاوه بر قدرت تفکر، امکان صحبت، قضاوت، راه رفتن و ... ، وجود دارد . به گونه ای که فکر سوژه بر روی موضوع خاص (صحبتهای هیپنوتیزور) تمرکز فوق العاده ای پیدا می کند و بین او و فرد هیپنوتیزور، ارتباط عاطفی خاصی برقرار می شود که در حالت خواب نمی توان نظیر آن را مشاهده کرد و شاید به همین دلیل آن را خواب مصنوعی نامیده اند . 

تفاوت معجزه با تله پاتی و هیپنوتیزم

با توجه به آنچه در تعریف معجزه، تله پاتی و هیپنوتیزم و کیفیت و شرایط تحقق آنها بیان شد، می توان تفاوت آنها را در امور ذیل بر شمرد:
1 - دو عنصر تله پاتی و هیپنوتیزم در اثر یک سلسله تمرینات برای شخص حاصل می شود . ولی معجزه بدون هیچ مقدمه و تمرینی صورت می پذیرد .
2 - تله پاتی و هیپنوتیزم قابل تعلیم و تعلم هستند; یعنی آموخته می شوند و به دیگران نیز آموزش داده می شوند . ولی تعلیم و تعلم در معجزه راه ندارد .
3 - این دو از هر کس، چه کافر، چه فاسق، چه مؤمن، می تواند حاصل آید . ولی معجزه فقط از پیامبران و اولیاء الله که پاک و صالح و شایسته ترین بندگان خدا هستند، ظاهر می شود; چرا که معجزه به جهت اثبات رهبری امت است و معلوم است که خداوند افراد غیر صالح را رهبر جامعه نمی کند .
4 - این دو ممکن است به اغراض مختلف شیطانی انجام گیرد، ولی معجزه فقط برای اثبات رسالت و ابلاغ دین و مقدسات الهی به وقوع می پیوندد و هیچ غرض شخصی و شیطانی در آن راه ندارد .
5 - تحقق این دو، مقید به بعضی مکانها و زمانها و شرایط خاص و محدود است، ولی معجزات پیامبران چنین محدودیتهایی ندارد و در هر شرایطی که پیغمبر صلاح دانست، به اذن الهی از او صادر می شود .
6 - گاهی مدیوم و هیپنوتیزور در کار خود موفق نیستند، ولی در معجزه چنان نیست که هر گاه پیغمبر آن را به اذن خدا اراده کند، انجام نگیرد .
در خاتمه، اشاره به حکم آنها از نظر شرع مقدس اسلام، خالی از فایده نیست و آن این که، این امور فی حد نفسه و به عنوان حکم اولی، در شرع مقدس منهی عنه نیست . آری با توجه به لحاظهای دیگر، مثل تعلق مفاسد و ضرر و اضرار به سبب آنها و القا در حرام و گناه به واسطه آنها است که به عنوان ثانوی متعلق نهی شرع مقدس قرار می گیرند .

منبع : حوزه نت
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .