ابهام به جای پاسخ!
درباره قاتل اهلی ساخته مسعود کیمیایی که این روزها بر اکران سینماها است.
مسعود کیمیایی از آن دست کارگردان های است که چه با فیلم هایش موافق باشی چه نباشی او در همان گفتمان و جهان سینمایی اش فیلم می سازد و میل به تجربه گرایش نیز خارج از این گفتمان سینمایی رخ نمی دهد لذا وقتی به پای فیلم جدیدی از او می نشینی می دانی که قرار است همان جهان سینمایی در قصه و موقعیت تازه ای روایت شود.
بر این مبنا می توان قاتل اهلی را امتداد همان سینمایی دانست که ردپا و امضایی ویژه کیمیایی پای آن است و عناصر و مولفه های او در طرح قصه، شخصیت پردازی، دیالوگ و در نهایت منظومه معنایی اثر بازتابی از جهان ذهنی خود فیلمساز را به نمایش می گذارد.
اگرچه به نظر می رسد این بار کیمیایی تلاش کرده زیست- جهان خود و بالطبع آن جهان سینمایی اش را نزدیک تر به جامعه امروز و مسائل آن بنا کند و این نقد همیشگی بر خود را که او به موازات جامعه پیش نمی رود و جهان سینمایی اش خط و ربطی به واقعیت های اجتماعی ندارد را پاسخ دهد. با این حال همین قصه هم با همه نشانه های که از جهان جدید دارد از نگاه و زبان کیمیایی بازتولید می شود و به گونه ای در منظومه فکری او در هم تنیده و حل شده که نمی توان گفت کیمیایی از مرزهای جهان دراماتیک و فکری اش عبور کرده و به جهانی جدید تن داده است.
قصه شاید قصه ای امروزی تر باشد اما روایت آن چه در فرم و چه در ترسیم جهان ذهنی و ایده آل آن، اگر نگوییم تکرار، دست کم تداوم و تسلسل همان مسیر قبلی است. آرمان خواهی ، عدالت طلبی، معرفت و رفاقت و مقاومت در برابر دنیای چرک روابط سلطه جویانه و فاسد اقتصادی و مبارزه برای عبور از این تار و پود تباهی را می توان به مثابه پارادایم فکری حاکم بر قاتل اهلی دانست که در قصه ای امروزی تر روایت می شود. روایتی که هر چند در فرم و ساختار بصری و سینمایی اش واجد ظرفیت و توانمندی های خوبی است اما چنان در چنبره ابهام و گنگی و بی سرانجامی درهم تنیده می شود که حتی نمی توان در یک خط به شکل ساده و بی پیرایه، داستانش را تعریف کند.
مشکل بزرگ قاتل اهلی مبهم بودن روابط و مناسبات آدم ها و مغشوش بودن هویت دراماتیک شخصیت هاست. این ابهام در نهایت شناخت روشن کاراکترها را برای مخاطب دشوار می کند و منطق رفتاری آنها را به چالش می کشد. قاتل اهلی به شکل آشکارتری به مناسبات بیمار اقتصادی و توسعه سیاه پرداخته و فسادی که از دل این مناسبت ها بیرون می آید اما بازنمایی این مفاهیم و موقعیت ها در ساختار درام و پردازش سینمایی آن پر از آشفتگی و دوگانگی است که در نهایت نمی تواند مخاطب را با جهان سینمایی اثر همسو کند.
در قاتل اهلی با تعدد شخصیت هم مواجه هستیم از جلال سروش و پیسارو گرفته تا سیاوش و بهمن و مهتاب و زاهدی. مثلا نقشی که لعیا زنگنه در یک پلان کوتاه و به شکل محو بازی می کند معلوم نیست کجای داستان قرار دارد. آیا این خاطره جلال سروش از همسر متوفی خود است یا معشوقه او و مثلا تاکید بر تار به عنوان یک ساز که در نمایی کارت پستالی قاب بندی می شود نشانه کدام معناست؟ این ابهام هم در هویت مستقل هر کدام از کاراکترهای فیلم وجود دارد هم در مناسبات و درگیری های آنها.
به همه این ها باید دیالوگ های پر طمطراق را اضافه کرد. دیالوگ هایی که ممکن است در ساختار ادبی خود به عنوان یک گزاره گفتاری واجد زیبایی و معنا باشد اما در بازنمایی قصه و روایت چندان باور پذیر نیست و انگار همچون شعری به گفتارهای فیلم الصاق شده است.
قاتل اهلی به شکل آشکارتری به مناسبات بیمار اقتصادی و توسعه سیاه پرداخته و فسادی که از دل این مناسبت ها بیرون می آید اما بازنمایی این مفاهیم و موقعیت ها در ساختار درام و پردازش سینمایی آن پر از آشفتگی و دوگانگی است که در نهایت نمی تواند مخاطب را با جهان سینمایی اثر همسو کند. باور پذیری این موقعیت جای خود، فیلم حتی نمی تواند به تبیین روشن این موقعیت در ذهن مخاطب بپردازد. درواقع قاتل اهلی بیش از اینکه به پرسش های برساخته فیلم پاسخ دهد خود به ایجاد سوال های مختلف در ذهن مخاطب ختم می شود. مخاطب آنقدر درگیر کشف روابط آدم ها و شناخت هویت و شناسنامه آنهاست که در نهایت نمی فهمد قصه چه بود و دقیقا از چه سخن می گفت و به کجا ختم شد!
نویسنده و کارگردان: مسعود کیمیایی
تهیهکننده:منصور لشکری قوچانی
بازیگران: پرویز پرستویی، امیر جدیدی،پگاه آهنگرانی، پرویز پورحسینی، حمیدرضا آذرنگ، پولاد کیمیایی
خلاصه داستان: حاج اقا دکتر جلال سروش (پرویز پرستویی) کارآفرین موفق بخش خصوصی تصمیم به افشای خیانت های شرکت پیسارو که مافیای قدرت و ثروت است، می گیرد. سیاوش مطلق (امیر جدیدی) و احمد کیا (حمیدرضا آذرنگ)، فرزند خوانده های سروش اند و سیاوش نه فقط مورد اعتمادترین فرد نزد سروش بلکه دلبسته مهتاب (پگاه آهنگرانی) دختر او هم هست اما مهتاب رابطه ای عاطفی با بهمن (پولا کیمیایی) خواننده پاپ دارد. تعطیلی کنسرت ها، دامنه اختلافات اقتصادی سروش و شرکت پیسارو تاوانی دارد که نه فقط اطرافیانش، بلکه همه مردم باید آن را بپردازند و ...
بر این مبنا می توان قاتل اهلی را امتداد همان سینمایی دانست که ردپا و امضایی ویژه کیمیایی پای آن است و عناصر و مولفه های او در طرح قصه، شخصیت پردازی، دیالوگ و در نهایت منظومه معنایی اثر بازتابی از جهان ذهنی خود فیلمساز را به نمایش می گذارد.
اگرچه به نظر می رسد این بار کیمیایی تلاش کرده زیست- جهان خود و بالطبع آن جهان سینمایی اش را نزدیک تر به جامعه امروز و مسائل آن بنا کند و این نقد همیشگی بر خود را که او به موازات جامعه پیش نمی رود و جهان سینمایی اش خط و ربطی به واقعیت های اجتماعی ندارد را پاسخ دهد. با این حال همین قصه هم با همه نشانه های که از جهان جدید دارد از نگاه و زبان کیمیایی بازتولید می شود و به گونه ای در منظومه فکری او در هم تنیده و حل شده که نمی توان گفت کیمیایی از مرزهای جهان دراماتیک و فکری اش عبور کرده و به جهانی جدید تن داده است.
قصه شاید قصه ای امروزی تر باشد اما روایت آن چه در فرم و چه در ترسیم جهان ذهنی و ایده آل آن، اگر نگوییم تکرار، دست کم تداوم و تسلسل همان مسیر قبلی است. آرمان خواهی ، عدالت طلبی، معرفت و رفاقت و مقاومت در برابر دنیای چرک روابط سلطه جویانه و فاسد اقتصادی و مبارزه برای عبور از این تار و پود تباهی را می توان به مثابه پارادایم فکری حاکم بر قاتل اهلی دانست که در قصه ای امروزی تر روایت می شود. روایتی که هر چند در فرم و ساختار بصری و سینمایی اش واجد ظرفیت و توانمندی های خوبی است اما چنان در چنبره ابهام و گنگی و بی سرانجامی درهم تنیده می شود که حتی نمی توان در یک خط به شکل ساده و بی پیرایه، داستانش را تعریف کند.
قاتل اهلی به شکل آشکارتری به مناسبات بیمار اقتصادی و توسعه سیاه پرداخته و فسادی که از دل این مناسبت ها بیرون می آید اما بازنمایی این مفاهیم و موقعیت ها در ساختار درام و پردازش سینمایی آن پر از آشفتگی و دوگانگی است که در نهایت نمی تواند مخاطب را با جهان سینمایی اثر همسو کند.
مشکل بزرگ قاتل اهلی مبهم بودن روابط و مناسبات آدم ها و مغشوش بودن هویت دراماتیک شخصیت هاست. این ابهام در نهایت شناخت روشن کاراکترها را برای مخاطب دشوار می کند و منطق رفتاری آنها را به چالش می کشد. قاتل اهلی به شکل آشکارتری به مناسبات بیمار اقتصادی و توسعه سیاه پرداخته و فسادی که از دل این مناسبت ها بیرون می آید اما بازنمایی این مفاهیم و موقعیت ها در ساختار درام و پردازش سینمایی آن پر از آشفتگی و دوگانگی است که در نهایت نمی تواند مخاطب را با جهان سینمایی اثر همسو کند.
قاتل اهلی به شکل آشکارتری به مناسبات بیمار اقتصادی و توسعه سیاه پرداخته و فسادی که از دل این مناسبت ها بیرون می آید اما بازنمایی این مفاهیم و موقعیت ها در ساختار درام و پردازش سینمایی آن پر از آشفتگی و دوگانگی است که در نهایت نمی تواند مخاطب را با جهان سینمایی اثر همسو کند.
در قاتل اهلی با تعدد شخصیت هم مواجه هستیم از جلال سروش و پیسارو گرفته تا سیاوش و بهمن و مهتاب و زاهدی. مثلا نقشی که لعیا زنگنه در یک پلان کوتاه و به شکل محو بازی می کند معلوم نیست کجای داستان قرار دارد. آیا این خاطره جلال سروش از همسر متوفی خود است یا معشوقه او و مثلا تاکید بر تار به عنوان یک ساز که در نمایی کارت پستالی قاب بندی می شود نشانه کدام معناست؟ این ابهام هم در هویت مستقل هر کدام از کاراکترهای فیلم وجود دارد هم در مناسبات و درگیری های آنها.
به همه این ها باید دیالوگ های پر طمطراق را اضافه کرد. دیالوگ هایی که ممکن است در ساختار ادبی خود به عنوان یک گزاره گفتاری واجد زیبایی و معنا باشد اما در بازنمایی قصه و روایت چندان باور پذیر نیست و انگار همچون شعری به گفتارهای فیلم الصاق شده است.
قاتل اهلی به شکل آشکارتری به مناسبات بیمار اقتصادی و توسعه سیاه پرداخته و فسادی که از دل این مناسبت ها بیرون می آید اما بازنمایی این مفاهیم و موقعیت ها در ساختار درام و پردازش سینمایی آن پر از آشفتگی و دوگانگی است که در نهایت نمی تواند مخاطب را با جهان سینمایی اثر همسو کند. باور پذیری این موقعیت جای خود، فیلم حتی نمی تواند به تبیین روشن این موقعیت در ذهن مخاطب بپردازد. درواقع قاتل اهلی بیش از اینکه به پرسش های برساخته فیلم پاسخ دهد خود به ایجاد سوال های مختلف در ذهن مخاطب ختم می شود. مخاطب آنقدر درگیر کشف روابط آدم ها و شناخت هویت و شناسنامه آنهاست که در نهایت نمی فهمد قصه چه بود و دقیقا از چه سخن می گفت و به کجا ختم شد!
قاتل اهلی
نویسنده و کارگردان: مسعود کیمیایی
تهیهکننده:منصور لشکری قوچانی
بازیگران: پرویز پرستویی، امیر جدیدی،پگاه آهنگرانی، پرویز پورحسینی، حمیدرضا آذرنگ، پولاد کیمیایی
خلاصه داستان: حاج اقا دکتر جلال سروش (پرویز پرستویی) کارآفرین موفق بخش خصوصی تصمیم به افشای خیانت های شرکت پیسارو که مافیای قدرت و ثروت است، می گیرد. سیاوش مطلق (امیر جدیدی) و احمد کیا (حمیدرضا آذرنگ)، فرزند خوانده های سروش اند و سیاوش نه فقط مورد اعتمادترین فرد نزد سروش بلکه دلبسته مهتاب (پگاه آهنگرانی) دختر او هم هست اما مهتاب رابطه ای عاطفی با بهمن (پولا کیمیایی) خواننده پاپ دارد. تعطیلی کنسرت ها، دامنه اختلافات اقتصادی سروش و شرکت پیسارو تاوانی دارد که نه فقط اطرافیانش، بلکه همه مردم باید آن را بپردازند و ...