تبیان، دستیار زندگی

اشغال‌ ایران در جنگ جهانی دوم؛

مخالفت انگلیسی‌ها از اشغال ایران در جنگ جهانی دوم !

روز پس از شروع جنگ جهانی دوم (4 سپتامبر 1939‌/‌1318شمسی) محمود جم، نخست‌وزیر ایران طی اطلاعیه‌ای اعلام كرد: «در این موقع كه متاسفانه آتش جنگ در اروپا مشتعل گردیده است، دولت شاهنشاهی ایران به موجب این بیانیه تصمیم خود را به اطلاع عموم می‌رساند كه در این كارزار بی‌طرف مانده و بی‌طرفی خود را محفوظ خواهد داشت.»
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
جنگ جهانی
کشورهایی که طی جنگ جهانی دوم در حال جنگ بودند در یکی از دو جبهه متحد اصلی همراه با هم می جنگیدند: متحدین و متفقین. سه شریک عمده جبهه متحدین، آلمان، ایتالیا و ژاپن بودند. شرکای متحدین دو منفعت مشترک داشتند: 1) گسترش ارضی و ایجاد امپراتوری هایی که بر اساس فتوحات نظامی و براندازی نظم بین المللی پس از جنگ جهانی اول بنا نهاده شده بود و 2) نابودی یا خنثی سازی کمونیسم شوروی.
اول نوامبر 1936، آلمان و ایتالیا یک هفته پس از امضای پیمان دوستی، موجودیت محور رم- برلین را اعلام کردند. در 25 نوامبر 1936، آلمان نازی و امپراتوری ژاپن پیمان معروف به ضد کمینترن را امضا کردند که اتحاد شوروی را هدف قرار می داد. ایتالیا نیز در 6 نوامبر 1937 به پیمان ضد کمینترن پیوست. در 22 مه 1939، آلمان و ایتالیا "پیمان فولاد" را امضا کردند که به اتحاد متحدین با شروط نظامی رسمیت می داد. در نهایت، در 27 سپتامبر 1940 نیز آلمان، ایتالیا و ژاپن یک پیمان سه جانبه معروف به اتحاد متحدین را امضا کردند.
مجارستان در 20 نوامبر 1940 و رومانی در 23 نوامبر 1940 به متحدین پیوستند. کشور اسلوواک هم که برای بقای خود به عنوان یک کشور "مستقل"، به لحاظ سیاسی و اقتصادی به آلمان وابسته بود در 24 نوامبر همان کار را انجام داد. بلغارستان در اول مارس 1941 و یوگسلاوی در 25 مارس 1941 به متحدین ملحق شدند. دو روز بعد، افسران نظامی صرب، دولتی که پیمان سه جانبه را امضا کرده بود برانداختند. پس از تهاجم متعاقب به یوگسلاوی و تجزیه آن توسط نیروهای متحدین در آوریل، کشور تازه تأسیس و به اصطلاح مستقل کرواسی در 15 ژوئن 1941 به متحدین پیوست. در 26 ژوئن 1941، چهار روز پس از تهاجم متحدین به اتحاد شوروی، فنلاند به عنوان یک کشور "هم رزم" علیه اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی وارد جنگ شد. فنلاند هیچگاه پیمان سه جانبه را امضا نکرد.اما ایران با این که خودش را مستقل معرفثی کرده بود دگیر جنگ شد و اشغال شد....

اشغال ایران در شهریور 1320

هفتمین اشغال ایران در شهریور 1320 روی داد. 2‌سال پس از شروع رسمی جنگ جهانی دوم در حالی كه ایران اعلام بی‌طرفی كرده بود، مورد تهاجم قوای شوروی، انگلیس و آمریكا قرار گرفت. دو بهانه یعنی قرار گرفتن ایران در جبهه آلمان و ضرورت كمك به شوروی از طریق خاك ایران برای مقابله با ارتش نازی دلایل این اشغالگری بود .
 نوشته‌ها و مقالاتی كه تاكنون در مورد این رویداد بزرگ نوشته شده، نشان‌دهنده آن است كه ایران بیشتر به پل پیروزی شهرت دارد و اشغال ایران تنها برای كمك رساندن به ارتش شوروی صورت گرفته است در حالی كه به نظر می‌رسد غیر از كمك به شوروی اهداف دیگری نیز ورای آن نهفته باشد....
روز پس از شروع جنگ جهانی دوم (4 سپتامبر 1939‌/‌1318شمسی) محمود جم، نخست‌وزیر ایران طی اطلاعیه‌ای اعلام كرد: «در این موقع كه متاسفانه آتش جنگ در اروپا مشتعل گردیده است، دولت شاهنشاهی ایران به موجب این بیانیه تصمیم خود را به اطلاع عموم می‌رساند كه در این كارزار بی‌طرف مانده و بی‌طرفی خود را محفوظ خواهد داشت.» زیرا به اعتقاد رضاشاه «ایران نه به آن اندازه قدرتمند بود كه بتواند در جنگ شركت كند و نه تا آن حد ضعیف بود كه اجازه دهد حقوقش پایمال گردد.» ازاین‌رو «یك سیاست بی‌طرفی برای ایران ضرورت داشت و برای قدرت‌های محارب نیز ارزشمند بود.»
متعاقب بیانیه محمود جم، علی‌اصغر حكمت، وزیر كشور نیز به اتباع بیگانه آگاهی داد كه از ابراز احساساتی كه منافی بی‌طرفی كشور ایران باشد، جدا خودداری كنند. خبرگزاری پاریس نیز در 12 شهریور 1318 خبر بی‌طرفی ایران را مخابره كرد. همچنین مظفر علم، وزیر امورخارجه در 13 شهریور همان سال مراتب بی‌طرفی ایران را به اطلاع سفارتخانه‌های مستقر در تهران رسانید. جالب اینجاست كه آلمان و انگلستان هردو از این موضع استقبال كردند، زیرا انگلستان به دلیل درگیری‌اش در منطقه دیگر توانایی برقراری امنیت را در این منطقه نداشت. استدلال وزارت امورخارجه آلمان نیز از بی‌طرفی ایران چنین بود: «باتوجه به پیوند نزدیك تركیه با انگلستان و فرانسه چنین به‌نظر می‌آید كه آنچه از لحاظ سیاسی اهمیت ویژه‌ای یافته، آن است كه فعلا به تقویت ایران در بی‌طرفی كاملش ادامه داده شود».

اما این همه ماجرا نبود. در حالی كه نگرانی عمده ایران در طول دوران جنگ از پیمان عدم تجاوز شوروی و آلمان ناشی می‌شد، تهاجم تیرماه 1320 نیروی زمینی و هوایی آلمان به خاك شوروی كه با پیشروی سریع ارتش نازی همراه بود، این نگرانی‌ها را شكل دیگری بخشید و ایران ناخواسته به این سمت می‌لغزید.

متاسفانه در میان قشر تاریخ خوانده كشور این موضوع رایج شده كه انگلیسی‌ها همان‌گونه كه رضاشاه را آورده بودند، همان‌طور هم بردند! ین تعبیر درست به نظر نمی‌رسد. رضاشاه هرآنچه كه انگلیسی‌ها می‌خواستند برای آنها انجام داد، امتیاز نفت را به مدت 30 سال دیگر تمدید كرد، در مقابل كمونیست‌ها ایستاد، دایره تجدد مورد نظر انگلیسیها را در كشور توسعه بخشید، مرزهای كشور را تحدید كرد و با وارد شدن به پیمان سعدآباد عملاً وارد جبهه نظامی انگلیسی‌ها شد، حتی اگر پول بیش از اندازه از شركت نفت طلب می‌كرد، انگلیسی‌ها جای دیگری تلافی می كردند ، مانند شورش‌های عشایری صورت گرفته در سال‌های 1308 تا 1310.
باید این نكته را پذیرفت كه در طول دوماه پس از حمله ارتش آلمان به شوروی كه بحث رساندن كمك از طریق خط لوله راه‌آهن سراسری ایران مطرح شد، انگلیسی‌ها بشدت مخالف اشغال ایران بودند و دلیل عمده آن نیز به منافع حیاتی این كشور در جنوب برمی‌گشت و این در حالی بود كه مقامات مسكو بر اشغال ایران اصرار داشتند و خواستار بركناری رضاشاه بودند. این مساله با مخالفت آمریكایی‌ها نیز مواجه نشد. در حالی كه تمام قوای ارتش انگلیس را در شرق سوئز تنها چند تیپ رزمی تشكیل می‌‌داد، ارتش شوروی به دلیل استقرار نظامی خود در منطقه، توانایی مضاعفی برای ورود نظامی به ایران داشت و این با وجود حمله آلمان‌ها بود. بنابراین انگلیسی‌ها هر‌اندازه هم كه با اصل اشغال مخالف بودند به دلیل اقتضای شرایط موجود ، اشغال ایران را پذیرفتند.
انگلیسی‌ها به چند دلیل دست به این معامله زدند؛ اول آن‌كه در توافق‌نامه اشغال ایران حوزه ورود ارتش شوروی را مشخص كردند تا پای آنها به مناطق جنوبی نرسد، دوم این‌كه نفوذ خود را در ایران از دست ندهند. شوروی‌ها خواستار تبعید رضاشاه و تغییر ساختار قدرت در ایران بودند و بر این موضوع هم اصرار داشتند كه البته با برنامه‌‌ریزی انگلیسی‌ها رضاشاه رفت اما فرزندش جانشین وی شد؛ انگلیسی‌ها برای حفظ توازن خود با شوروی پای آمریكایی‌ها را نیز به ایران باز كردند تا در برابر همسایه قدرتمند ایران قدرت برابری و چانه‌زنی داشته باشند؛ كما این‌كه همین حضور و همراهی در جریان كودتا علیه دولت دكتر محمد مصدق نیز برای آنها مفید واقع شد.
مقامات حزب كمونیست شوروی دل پری از حكومت رضاشاه داشتند و در طول دوران 16ساله سلطنت وی عملاً روابط دو كشور، آشفته و به دور از اصل همسایگی بود كه دلیل عمده آن نیز به اقدامات خارج از عرف طرف روسی برمی‌گشت. اتفاقاتی كه در طول این دوره روی داد، شوروی را به این فكر انداخت كه به هر ترتیب ممكن به سرنگونی دولت ایران كمك كند و جنگ جهانی دوم بهترین فرصت بود تا هم رضاشاه از قدرت بركنار شود و هم كار ناتمام تزارها در جدا كردن مناطقی از شمال غرب ایران تمام شود و هم این‌كه طرفداران احزاب كمونیست تقویت شوند. برای درك بهتر این موضوع باید نگاهی داشت به روابط ایران و شوروی در این زمان:
رضاشاه پس از قدرت‌گیری درصدد برآمد تا با همسایه شمالی راه و رسم بازرگانی منصفانه در پیش گیرد تا مگر از سلطه صادرات كالاهای تجاری كمونیست‌های شوروی در عصر صادرات انقلاب كمونیستی رهایی یابد. ابتدا در تیر 1305 تیمور تاش، وزیر دربار خود را به مسكو فرستاد كه او هم چند ماه با مقامات شوروی مشغول مذاكره بود. سپس علیقلی‌خان انصاری مشاور‌الممالك، وزیر امور خارجه و عاقد عهدنامه 1921 را كه روابط خوبی با روس‌ها داشت، مأمور ادامه مذاكرات كرد. شوروی‌ها مصمم بودند مذاكرات را به نفع خودشان هدایت كنند لذا در حالی كه كاراخان، قائم‌مقام كمیساریای خارجه شوروی، انصاری را از نیات خیرخواهانه مسكو مطمئن می‌ساخت، دست به عملیات جاسوسی زدند و یك كارمند نخست‌وزیری ایران را اجیر كردند كه تمامی دستورالعمل‌هایی را كه دولت ایران برای انصاری می‌فرستاد در اختیارشان بگذارد. در چنین شرایطی جای شگفتی نیست كه مذاكرات به انعقاد یك پیمان بازرگانی قطعی و جامع منجر نشد و به جای آن در 8‌مهر 1306 یك موافقت‌نامه تجاری امضا شد كه از نظر دولت ایران تنها یك ترتیب موقت بود كه پس از 2‌سال خاتمه می‌یافت.
موعد 2 ساله موافقت‌نامه كه به سر آمد، یكی از كارمندان اداره بازرگانی شوروی در تهران به نام ژرژ آقابگف به سفارت انگلیس پناهنده شد و به كمك انگلیسی‌ها به اروپا رفت و در آنجا كتابی منتشر كرد كه در آن پرده از اسرار شبكه جاسوسی شوروی در ایران بر می‌داشت. این امر موجب كشف شبكه مزبور و بازداشت عده‌ای كمونیست وعوامل شوروی در ایران شد. دولت ایران دست به اقدامات حاد و شدیدی علیه مبلغان و طرفداران مرام اشتراكی زد و به موجب قانونی كه در 5 خرداد 1310 به تصویب مجلس رسانید این‌گونه فعالیت‌ها را ممنوع و متخلفان را به مجازات‌های سنگین محكوم كرد. این جریانات لطمه شدیدی به روابط ایران و شوروی وارد كرد و موجب احضار سفیر شوروی به مسكو شد.
موضوع دوم به ماجرای 53 نفر باز می‌گردد. پس از اجرای قانون 1310 كمونیست‌های ایرانی دچار مضیقه‌های بیشتری شدند. در سال 1316 شمسی 53 نفر اعضای یك شبكه كمونیستی به رهبری تقی ارانی بازداشت شدند كه موجب خشم مسكو شد. در 1317 دولت شوروی در حدود 3500‌نفر از مهاجران ایرانی مقیم قفقاز را اخراج كرد و این كار به تیرگی روابط بین دو كشور افزود. در میان مهاجران مزبور تعدادی عناصر مشكوك نیز وجود داشتند كه پس از تهاجم متفقین به ایران در شهریور 1320 معلوم شد ماموران مخفی و جاسوسان شوروی بوده‌اند. بنابراین از دید سران حزب كمونیست شوروی تنها راه مقابله با دولتی كه چنین با كمونیست‌ها برخورد می‌كند، سرنگونی آن است و تنها با اشغال نظامی می‌توان به این مهم دست یافت.
از طرفی یكی از اشتباهات رضاشاه در دوران سلطنت خود فراخواندن سفیر خود از واشنگتن بود كه به بهانه‌ای واهی و بچگانه صورت گرفت. آمریكا در آستانه جنگ دوم جهانی به چهارمین شریك ایران تبدیل شده بود و روابط دو كشور در حال گسترش بود و ایران آرام‌آرام جایگاه خاصی را در دیپلماسی خاورمیانه‌ای آمریكا كه با حضور شركت‌های نفتی این كشور در منطقه تشدید شده بود، می‌یافت. 
حادثه‌ای كه موجب قطع روابط سیاسی با آمریكا شد، از این قرار بود كه در نوامبر 1935 (آذر 1314) وزیر مختار ایران در واشنگتن به علت تخلف از مقررات رانندگی و زیادی سرعت از طرف یك پاسبان آمریكایی در ایالت مریلند بازداشت شد و با این‌كه خود را معرفی كرد، ترتیب اثر نداده و به او دستبند زدند و به پاسگاه پلیس شهر الكتون بردند. ولی در آنجا به محض این كه از هویت وزیر مختار ایران اطلاع پیدا كردند، وی را آزاد نمودند… خودداری دولت آمریكا از عذرخواهی و مخصوصاً اظهارات وزیرخارجه آن كشور (كاردل هال) باعث شد كه رضاشاه در مارس 1936 (فروردین 1315) دستور احضار وزیر مختار و قطع روابط سیاسی با آمریكا را صادر كند، ‌2 سال و نیم بعد در اواخر سال 1938 والماس امری، رئیس اداره خاورمیانه وزارت خارجه آمریكا به عنوان نماینده فوق‌العاده آن كشور به تهران آمد و رسماً از طرف دولت آمریكا عذرخواهی كرد. به دنبال این اقدام روابط بین دو كشور در ژانویه‌1940 (دی 1318) مجدداً برقرار و محمد شایسته به سمت وزیر مختار به واشنگتن اعزام شد.
عكس‌العمل شدید رضاشاه در برابر آمریكایی‌ها باعث شد كه در سال 1942 وقتی ایران مورد تجاوز قوای شوروی و انگلیس قرار گرفت، روزولت رئیس‌جمهور آن كشور نه تنها به تقاضای میانجیگری وی پاسخ مثبت ندهد بلكه اقدام متفقین را تایید كرد و او نیز خواستار تنبیه شاه ایران و بركناری وی شد.
با توجه به این موارد آیا همچنان باید اشغال ایران توسط قوای متفق را به حساب كمك نهایی به شوروی و عدم اطاعت رضاشاه از انگلیسی‌ها گذاشته و قضاوت‌هایمان را در این سطح نگه داریم؟
منابع:موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی،دایره المعارف هولوکاست