انتقادات کارتر از سازمان سیا؛
سازمان سیا نتوانست انقلاب اسلامی را پیش بینی کند
سولیوان در روز 11 آذر 1357 از نزدیک شاهد تظاهرات مردم علیه حکومت پهلوی بود. به اعتقاد او ﺿﺪاﻣﺮﻳﻜﺎﻳﻲﮔﺮی ﻧﻘﺶ ﻣﻬﻤﻲ در ﺗﺤﺮﻳﻚ ﺗﻈﺎﻫﺮﻛﻨﻨﺪﮔﺎن اﻳﻔﺎ ﻣﻲﻛﻨﺪ. در ادامه این سند آمده است: «ﮔﺮوﻫﻬﺎی بزرگتر و ﺑﻬﺘﺮ ﺳﺎزﻣﺎن داده ﺷﺪه ﺗﻈﺎﻫﺮﻛﻨﻨﺪه در حدود 100 نفره در دو ﻣﻮﻗﻌﻴـﺖ ﺗﻼش ﻛﺮدﻧﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺳﻔﺎرﺗﺨﺎﻧﻪ اﻣﺮﻳﻜﺎ دﺳﺘﺮﺳﻲ ﻳﺎﺑﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺎر اول از دو ﺳﺎﺧﺘﻤﺎن ﻣﺎﻧﺪه ﺑﻪ ﺳﻔﺎرت ﺑﺮﮔﺮداﻧﺪه ﺷﺪﻧﺪ، وﻟﻲ ﺑﺎر دوم ﻋﺪهای از ﺗﻈﺎﻫﺮﻛﻨﻨﺪﮔﺎن ﻣﻮﻓﻖ ﺷﺪﻧﺪ ﻛـﻪ ﺑـﻪ ﻣﺤﻮﻃـﻪ سفارتخانه ﺑﺮﺳﻨﺪ.»
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : يکشنبه 1396/09/05 ساعت 10:06
نفوذ و تأثیرگذاری کشورهای استعمارگر و قدرتمند جهان در مسائل داخلی و خارجی اکثر کشورهای در حال توسعه و ضعیف، مسألهای است که از قرن 18 میلادی و با شروع استعمار در خاورمیانه، آفریقا و آمریکای جنوبی در یک سطح متفاوت اتفاق افتاد. در ایران نیز این مسأله از دوران قاجار عینیتر شد، جاییکه انگلیس به عنوان قدرت اصلی استعماری آن زمان، چه از طریق بستن قراردادهای یکجانبه و چه با ورود و تأثیرگذاری در جنبش مشروطه، توانست نقش مهمی در سیاست ایران بازی کند. این مسأله در ایران به مانند بسیاری دیگر از کشورهای توسعه نیافته در جهان، عمدتا به سیاستهای حکمرانان داخلی و بعضا به اتفاقات خاص بینالمللی از جمله جنگ جهانی مربوط میشد.
به نظر میرسد با کمی تسامح، بتوان انگلیس را مهمترین کشوری دانست که تا زمان جنگ جهانی دوم و خروج رضاشاه از کشور، برای حفظ منافع خود در ایران و منطقه، به طرق مستقیم و غیرمستقیم در سیاستهای ایران دخالت میکرد. با آغاز جنگ جهانی دوم و اشغال ایران از سوی متفقین، دوران تازهای از سیاست در ایران ظهور کرد؛ زیرا تا پیش از این و حداقل در دوران رضاشاهی، شاهد حضور مستقیم و بدون واسطه کشورهای استعمارگر از جمله انگلیس و روسیه در ایران نبودیم. ولی از این زمان تا پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال 1357، شاهد آن هستیم که کشورهای روسیه، انگلیس و به خصوص آمریکا نقش بسیار پررنگی در سیاستهای داخلی و خارجی ایران بازی میکنند تا جایی که بسیاری از انتصابات و عزلهای افراد سیاسی با نظر مستقیم این کشورها صورت میپذیرفت. با این حال از کودتای 28 مرداد سال 32 به بعد، باید آمریکا را به عنوان مهمترین کشوری دانست که اکثر سیاستهای محمدرضاشاه را تعیین و در اجرای آن نقش ایفا کرد. از این رو نهضت انقلاب اسلامی در فرآیند شکلگیری انقلاب، علاوه بر مبارزه با حکومت محمدرضاشاه باید در مقابل سیاستهای آمریکا که بسیاری از آن از سوی مستشاران این کشور در ایران انجام میشد ایستادگی میکرد.
این نهاد تا پیش از انقلاب اسلامی با بهرهمندی از کارشناسان خبره، نهادی واسط جهت تحلیل وضعیت سیاسی کشور، به خصوص در سالهای نزدیک به انقلاب بود؛ اما پیروزی انقلاب اسلامی، ناکارآمدی سازمان سیا را در پیشبینی درست تحولات ایران به اثبات رساند و انتقادات فراوانی را متوجه سیا نمود. چنانچه کارتر در بخشی از سخنان خود با اشاره به این سازمان، به انتفاد از آن پرداخت و سیا را به ناتوانی در تحلیل تحولات ایران متهم نمود. حال سؤال این است که چرا سازمان سیا، بهرغم برخورداری از نیروهای زبده و منابع مالی فراوان، در پیشبینی تحولات سیاسی ایران ناکام ماند؟ پاسخ به این پرسش در ادامه و در قالب موارد متعدد، مورد بررسی قرار گرفته است.
1. سرعت تحولات سیاسی ایران
دهه پنجاه و به خصوص دو سال نزدیک به انقلاب را میتوان سالهای طلایی مبارزات مردمی و دوران بحران سیاسی رژیم شاه تلقی نمود. گرچه نقطه عطف مخالفتهای مردمی با رژیم شاه بعد از کودتای 28 مرداد آغاز شد، اما واقعیت آن است که این مبارزات در دهه 50 از شکل و عمق متفاوتی برخوردار شد و روند شتابآمیزی گرفت. سرعت این تحولات به حدی بود که تا پیش از آن هیچ یک از سیاستمداران ایرانی و یا حتی آمریکایی تغییر شرایط را بدان گونه که اتفاق افتاد، تصور نمیکردند. دلیل این ادعا هم جمله معروف کارتر است که ایران را جزیرهای باثبات نامیده بود و تصور نمیکرد روزی آرامش این جزیره آرام، برهم خورد.
رویهمرفته سرعت حرکت انقلاب، هم دیپلماسی آمریکا و هم دستگاه تصمیمگیری ایران را دچار سرگیجه کرده بود. این تحولات در مجموع باعث شد تا سیا نیز با تصمیمگیری و مواضع ضد و نقیض مواجه گردد و دستگاه سیاسی آمریکا را با بلاتکلیفی روبهرو کند. «چنانچه ونس پیشنهاد میداد که شاه ایران را ترک کند و ایالات متحده آمریکا با حمایت یک حکومت انتقالی به برقراری نظم در ایران کمک کند، برژینسکی از خطر سقوط شاه در صورت مهار نشدن بحران سخن میگفت... سالیوان معتقد بود باید با رهبر انقلاب و طرفدارانش کنار آمد و کارتر مردد بود که چه باید کند..».3 علاوه بر سرعت تحولات که عاملی مهم در عدم اتخاذ تصمیمی واحد در سیا بود، تصورات اشتباه در رابطه با قدرت رهبر و مردم نیز اشتباهی فاحش در میان نیروهای سازمان سیا بود.
2. عدم درک صحیح واقعیات ایران: رهبری و مردم
رهبری یکی از ارکان مهم هر انقلاب میباشد که مردم «بر پایه قبول نظریاتش به او معتقد میشوند و دعوتش را به خاطر منطقی که در اصالت پیام و حقیقت اندیشهاش مییابند، میپذیرند».4 امام خمینی با قیام 15 خرداد وارد مبارزات سیاسی گشت و در سال 1978/ 1357 به عنوان رهبر بلامنازع به صحنه آمد و «بهواسطه مخالفت آشتیناپذیر با رژیم شاه، به تدریج به مهمترین رهبر مخالف رژیم مبدل شد5 و هیچ تصمیمی جز برکناری شاه او را راضی نمیکرد». گرچه تبعید امام در دهه 40 موجب محبوبیت ایشان گردید ولی این محبوبیت «در فاصله سالهای 1977- 1978 (1356- 1357 شمسی) افزایش یافت و باعث شد تا در این دوره، بیش از حرکتهای اعتراض آمیز و انقلابی قبل، طبقات فقیر شهری و نیمه پرولتاریا نیز حضور یابند».
سرعت حرکت انقلاب، دستگاه دیپلماسی آمریکا را دچار سرگیجه کرده بود. «چنانچه ونس پیشنهاد میداد که شاه ایران را ترک کند و ایالات متحده آمریکا با حمایت یک حکومت انتقالی به برقراری نظم در ایران کمک کند، برژینسکی از خطر سقوط شاه در صورت مهار نشدن بحران سخن میگفت... سالیوان معتقد بود باید با رهبر انقلاب و طرفدارانش کنار آمد و کارتر مردد بود که چه باید کند...».
در واقع میتوان امام را در دهه 50 قدرتی کاریزمایی دانست که سازمان سیا از درک آن غافل و عاجز مانده بود. به عبارتی باید گفت از آنجا که در دوره پهلوی، نظام فاقد توسعه سیاسی بود و در شرایطی که مبارزات به صورت پراکنده در جریان بود و مردم نمیتوانستند در قالب حزب و دیگر مکانیزمها خواستههای خود را به گوش حکومت برسانند، امام با تکیه بر مذهب و اسلام موفق به بسیج مردم گردید و به عنوان رهبری مذهبی، ضمن انسجام بخشیدن به مبارزات، رهبری مردم و تودهها را نیز به دست گرفت. در واقع «سیاست کاریزمایی و آشتیناپذیری امام در بحرانیتر کردن پویش تصمیمگیری شخص شاه، نخبگان سیاسی و سازمان سیا نقش تعیین کنندهای داشت».
از سویی قدرت مردم و یکپارچگی آنان در مبارزه و مخالفت با رژیم شاه نیز از چشم سیا به دور ماند ترنر، رئیس سازمان سیا بعدها در یک برنامه تلویزیونی اعتراف کرد که این سازمان از قدرت جنبش مخالف شاه شگفتزده شده است.8 البته در دورهای که بیشتر انقلابها به صورت طبقهای و یا مشارکت بخشی از مردم تحقق مییافت طبیعی بود که سیا نیز از قدرت یکپارچه مردم مبارز غافل شود و قدرت آن را چندان جدی تلقی نکند.
3.امیدواری بیش از حد به قدرت شاه و ساواک
در نهایت میتوان خوشبینی و یا امیدواری بیش از حد سازمان سیا به قدرت شاه و ساواک را عاملی دیگر در اشتباه محاسباتی سازمان سیا دانست. پس از کودتا، زمانی که ارتش، با حمایت سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، شاه را به قدرت بازگرداند، شاه حکومت خود را ظالمانهتر کرد. نیروهای مسلح، پلیس مخفی (ساواک، اطلاعات ملی و سازمان امنیت) و وزارت کشور و اطلاعات سعی به حفظ نظم سیاسی و نیز جلوگیری از سرنگونی نظام توسط گروههای مخالف نمودند. در حکومت شاه، قدرت متمرکز توسط بوروکراسی دولتی، ارتش و پلیس امنیت قوی، گسترده گردید. به طور کلی قدرت سیاسی در این دوره بر حول محور ارتش و نهادهای امنیتی، درباریان و شخص شاه متمرکز گردید و به دنبال آن بسیاری از مخالفان حکومت و کودتا دستگیر و یا مجبور به سکوت گشتند.
در واقع بهرغم بروز مخالفتهای جدی از سوی معترضان، شاه توانسته بود به کمک نهادهای امنیتی- نظامی خود بهخصوص ساواک بر بسیاری از مخالفان غلبه نموده و بعد از قیام 15 خرداد ثبات سیاسی را ایجاد و قدرت خود را افزایش دهد. گذشته از ابزارهای سیاسی- امنیتی، افزایش قیمت نفت در اواسط دهه 40 و 50 نیز موجب رشد قدرت دولت گشته و بر استبداد شاه افزود. قدرت شاه مقارن با سالهای وقوع انقلاب در حدی بود که بسیاری از وزرا و از جمله شخص نخست وزیر نیز توسط شاه برگزیده میشدند و پارلمان نیز گرچه ظاهراً به صورت مستقل عمل مینمود اما شخص شاه در انتخاب افراد و سیاستهای اتخاذی آن کاملاً احاطه داشت. مجموع این شرایط سازمان سیا را به این نتیجه رسانده بود که شاه قادر به سرکوب مخالفان و تسلط بر اوضاع کشور است؛ اما عملاً تمام این محاسبات اشتباه از آب درآمد و سازمان سیا و آمریکا از درک واقعیات ایران عاجز ماندند.
سخن نهایی
بررسی این موضوع و ناتوانی سازمان سیا در پیشبینی تحولات ایران در وهله اول یکی از ابعاد منحصربهفرد انقلاب اسلامی را نشان داد که خود متأثر از عوامل متعددی بود و در وهله دوم به خوبی عدم درستی این نظریه که آمریکا به حمایت از شاه نپرداخت و به نوعی مخالف ادامه قدرت او بود را آشکار نمود. بر اساس این دیدگاه برخی از جمله خود شاه و حامیان فکری او بر این باور بودند که آمریکا در سالهای آخر علیه رژیم و به نفع انقلابیون عمل کرده است؛ اما واقعیت آن است که نهادهای اطلاعاتی و جاسوسی این کشور و سایر کشورهای غربی از درک صحیح تحولات ایران عاجز ماندند و همین موضوع عاملی مهم در اتخاذ تصمیمی درست و هماهنگ بود.
منابع:موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران،روزشمار انقلاب اسلامی اسناد لانه جاسوسی، کتاب آمریکاستیزی در جهان اسلام سیداصغر کیوان حسینی و راحله جمعه زاده
به نظر میرسد با کمی تسامح، بتوان انگلیس را مهمترین کشوری دانست که تا زمان جنگ جهانی دوم و خروج رضاشاه از کشور، برای حفظ منافع خود در ایران و منطقه، به طرق مستقیم و غیرمستقیم در سیاستهای ایران دخالت میکرد. با آغاز جنگ جهانی دوم و اشغال ایران از سوی متفقین، دوران تازهای از سیاست در ایران ظهور کرد؛ زیرا تا پیش از این و حداقل در دوران رضاشاهی، شاهد حضور مستقیم و بدون واسطه کشورهای استعمارگر از جمله انگلیس و روسیه در ایران نبودیم. ولی از این زمان تا پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال 1357، شاهد آن هستیم که کشورهای روسیه، انگلیس و به خصوص آمریکا نقش بسیار پررنگی در سیاستهای داخلی و خارجی ایران بازی میکنند تا جایی که بسیاری از انتصابات و عزلهای افراد سیاسی با نظر مستقیم این کشورها صورت میپذیرفت. با این حال از کودتای 28 مرداد سال 32 به بعد، باید آمریکا را به عنوان مهمترین کشوری دانست که اکثر سیاستهای محمدرضاشاه را تعیین و در اجرای آن نقش ایفا کرد. از این رو نهضت انقلاب اسلامی در فرآیند شکلگیری انقلاب، علاوه بر مبارزه با حکومت محمدرضاشاه باید در مقابل سیاستهای آمریکا که بسیاری از آن از سوی مستشاران این کشور در ایران انجام میشد ایستادگی میکرد.
سازمان جاسوسی آمریکا موسوم به سیا یکی از نهادهای کارآمد این کشور در زمینه جمعآوری اطلاعات و به خصوص جاسوسی در کشورهای مورد نظر است.
سازمان سیا چه نهادی است؟
سازمان سیا که معادل فارسی آن برابر با آژانس یا نمایندگی اطلاعات مرکزی است، مهمترین نهاد اطلاعاتی آمریکا در زمینه جمعآوری اطلاعات و جاسوسی است که بعد از جنگ جهانی دوم و در سال 1946 م تأسیس شد. سیا، در دوران جنگ سرد مهمترین نهاد جاسوسی ایالات متحده در کشورهای جهان سوم و کشورهای حامی بلوک غرب بود و در فعالیتهای مختلف، موضع کشورهای حامی را در جهت مبارزه با بلوک شرق تشویق میکرد. از این رو رؤسا و پادشاهان بسیاری از این کشورها سیا را سازمانی در جهت حمایت از قدرت خود میدانستند. بر همین اساس، شاه ایران، محمدرضا پهلوی، بعد از پیروزی انقلاب سازمان سیا را به فعالیتهای ضدرژیم متهم نمود و بیشترین انتقادات را متوجه آن ساخت؛ زیرا بر این باور بود که در صورت حمایت آمریکا و سازمان سیا از او ، انقلاب اسلامی تحقق نمییافت. او با شگفتی و ناراحتی میپرسید مگر با آمریکاییها چه کرده است که سیا بر ضد او دست به کار شده است؟1 اما، واقعیت آن است که تصور شاه کاملاً اشتباه بود و او هم به نوعی گرفتار تئوری توطئه شده بود؛ زیرا سیا نه تنها بر ضد شاه اقدام نکرده بود، بلکه تا آخرین لحظه به حمایت از او و رژیمش پرداخت و آنچه که باعث ناکامی این سازمان در عملکردش گردید، ناتوانی آن در پیشبینی انقلاب و تحولات ایران بود که ناشی از چند دلیل عمده و اساسی بود.1. سرعت تحولات سیاسی ایران
دهه پنجاه و به خصوص دو سال نزدیک به انقلاب را میتوان سالهای طلایی مبارزات مردمی و دوران بحران سیاسی رژیم شاه تلقی نمود. گرچه نقطه عطف مخالفتهای مردمی با رژیم شاه بعد از کودتای 28 مرداد آغاز شد، اما واقعیت آن است که این مبارزات در دهه 50 از شکل و عمق متفاوتی برخوردار شد و روند شتابآمیزی گرفت. سرعت این تحولات به حدی بود که تا پیش از آن هیچ یک از سیاستمداران ایرانی و یا حتی آمریکایی تغییر شرایط را بدان گونه که اتفاق افتاد، تصور نمیکردند. دلیل این ادعا هم جمله معروف کارتر است که ایران را جزیرهای باثبات نامیده بود و تصور نمیکرد روزی آرامش این جزیره آرام، برهم خورد.
رویهمرفته سرعت حرکت انقلاب، هم دیپلماسی آمریکا و هم دستگاه تصمیمگیری ایران را دچار سرگیجه کرده بود. این تحولات در مجموع باعث شد تا سیا نیز با تصمیمگیری و مواضع ضد و نقیض مواجه گردد و دستگاه سیاسی آمریکا را با بلاتکلیفی روبهرو کند. «چنانچه ونس پیشنهاد میداد که شاه ایران را ترک کند و ایالات متحده آمریکا با حمایت یک حکومت انتقالی به برقراری نظم در ایران کمک کند، برژینسکی از خطر سقوط شاه در صورت مهار نشدن بحران سخن میگفت... سالیوان معتقد بود باید با رهبر انقلاب و طرفدارانش کنار آمد و کارتر مردد بود که چه باید کند..».3 علاوه بر سرعت تحولات که عاملی مهم در عدم اتخاذ تصمیمی واحد در سیا بود، تصورات اشتباه در رابطه با قدرت رهبر و مردم نیز اشتباهی فاحش در میان نیروهای سازمان سیا بود.
2. عدم درک صحیح واقعیات ایران: رهبری و مردم
رهبری یکی از ارکان مهم هر انقلاب میباشد که مردم «بر پایه قبول نظریاتش به او معتقد میشوند و دعوتش را به خاطر منطقی که در اصالت پیام و حقیقت اندیشهاش مییابند، میپذیرند».4 امام خمینی با قیام 15 خرداد وارد مبارزات سیاسی گشت و در سال 1978/ 1357 به عنوان رهبر بلامنازع به صحنه آمد و «بهواسطه مخالفت آشتیناپذیر با رژیم شاه، به تدریج به مهمترین رهبر مخالف رژیم مبدل شد5 و هیچ تصمیمی جز برکناری شاه او را راضی نمیکرد». گرچه تبعید امام در دهه 40 موجب محبوبیت ایشان گردید ولی این محبوبیت «در فاصله سالهای 1977- 1978 (1356- 1357 شمسی) افزایش یافت و باعث شد تا در این دوره، بیش از حرکتهای اعتراض آمیز و انقلابی قبل، طبقات فقیر شهری و نیمه پرولتاریا نیز حضور یابند».
سرعت حرکت انقلاب، دستگاه دیپلماسی آمریکا را دچار سرگیجه کرده بود. «چنانچه ونس پیشنهاد میداد که شاه ایران را ترک کند و ایالات متحده آمریکا با حمایت یک حکومت انتقالی به برقراری نظم در ایران کمک کند، برژینسکی از خطر سقوط شاه در صورت مهار نشدن بحران سخن میگفت... سالیوان معتقد بود باید با رهبر انقلاب و طرفدارانش کنار آمد و کارتر مردد بود که چه باید کند...».
در واقع میتوان امام را در دهه 50 قدرتی کاریزمایی دانست که سازمان سیا از درک آن غافل و عاجز مانده بود. به عبارتی باید گفت از آنجا که در دوره پهلوی، نظام فاقد توسعه سیاسی بود و در شرایطی که مبارزات به صورت پراکنده در جریان بود و مردم نمیتوانستند در قالب حزب و دیگر مکانیزمها خواستههای خود را به گوش حکومت برسانند، امام با تکیه بر مذهب و اسلام موفق به بسیج مردم گردید و به عنوان رهبری مذهبی، ضمن انسجام بخشیدن به مبارزات، رهبری مردم و تودهها را نیز به دست گرفت. در واقع «سیاست کاریزمایی و آشتیناپذیری امام در بحرانیتر کردن پویش تصمیمگیری شخص شاه، نخبگان سیاسی و سازمان سیا نقش تعیین کنندهای داشت».
از سویی قدرت مردم و یکپارچگی آنان در مبارزه و مخالفت با رژیم شاه نیز از چشم سیا به دور ماند ترنر، رئیس سازمان سیا بعدها در یک برنامه تلویزیونی اعتراف کرد که این سازمان از قدرت جنبش مخالف شاه شگفتزده شده است.8 البته در دورهای که بیشتر انقلابها به صورت طبقهای و یا مشارکت بخشی از مردم تحقق مییافت طبیعی بود که سیا نیز از قدرت یکپارچه مردم مبارز غافل شود و قدرت آن را چندان جدی تلقی نکند.
3.امیدواری بیش از حد به قدرت شاه و ساواک
در نهایت میتوان خوشبینی و یا امیدواری بیش از حد سازمان سیا به قدرت شاه و ساواک را عاملی دیگر در اشتباه محاسباتی سازمان سیا دانست. پس از کودتا، زمانی که ارتش، با حمایت سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، شاه را به قدرت بازگرداند، شاه حکومت خود را ظالمانهتر کرد. نیروهای مسلح، پلیس مخفی (ساواک، اطلاعات ملی و سازمان امنیت) و وزارت کشور و اطلاعات سعی به حفظ نظم سیاسی و نیز جلوگیری از سرنگونی نظام توسط گروههای مخالف نمودند. در حکومت شاه، قدرت متمرکز توسط بوروکراسی دولتی، ارتش و پلیس امنیت قوی، گسترده گردید. به طور کلی قدرت سیاسی در این دوره بر حول محور ارتش و نهادهای امنیتی، درباریان و شخص شاه متمرکز گردید و به دنبال آن بسیاری از مخالفان حکومت و کودتا دستگیر و یا مجبور به سکوت گشتند.
در واقع بهرغم بروز مخالفتهای جدی از سوی معترضان، شاه توانسته بود به کمک نهادهای امنیتی- نظامی خود بهخصوص ساواک بر بسیاری از مخالفان غلبه نموده و بعد از قیام 15 خرداد ثبات سیاسی را ایجاد و قدرت خود را افزایش دهد. گذشته از ابزارهای سیاسی- امنیتی، افزایش قیمت نفت در اواسط دهه 40 و 50 نیز موجب رشد قدرت دولت گشته و بر استبداد شاه افزود. قدرت شاه مقارن با سالهای وقوع انقلاب در حدی بود که بسیاری از وزرا و از جمله شخص نخست وزیر نیز توسط شاه برگزیده میشدند و پارلمان نیز گرچه ظاهراً به صورت مستقل عمل مینمود اما شخص شاه در انتخاب افراد و سیاستهای اتخاذی آن کاملاً احاطه داشت. مجموع این شرایط سازمان سیا را به این نتیجه رسانده بود که شاه قادر به سرکوب مخالفان و تسلط بر اوضاع کشور است؛ اما عملاً تمام این محاسبات اشتباه از آب درآمد و سازمان سیا و آمریکا از درک واقعیات ایران عاجز ماندند.
سخن نهایی
بررسی این موضوع و ناتوانی سازمان سیا در پیشبینی تحولات ایران در وهله اول یکی از ابعاد منحصربهفرد انقلاب اسلامی را نشان داد که خود متأثر از عوامل متعددی بود و در وهله دوم به خوبی عدم درستی این نظریه که آمریکا به حمایت از شاه نپرداخت و به نوعی مخالف ادامه قدرت او بود را آشکار نمود. بر اساس این دیدگاه برخی از جمله خود شاه و حامیان فکری او بر این باور بودند که آمریکا در سالهای آخر علیه رژیم و به نفع انقلابیون عمل کرده است؛ اما واقعیت آن است که نهادهای اطلاعاتی و جاسوسی این کشور و سایر کشورهای غربی از درک صحیح تحولات ایران عاجز ماندند و همین موضوع عاملی مهم در اتخاذ تصمیمی درست و هماهنگ بود.
منابع:موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران،روزشمار انقلاب اسلامی اسناد لانه جاسوسی، کتاب آمریکاستیزی در جهان اسلام سیداصغر کیوان حسینی و راحله جمعه زاده