تبیان، دستیار زندگی

استفاده مذهب برای تثبیت قدرت؛

تاکید رضاشاه بر مذهب برای ایجاد حکومت

رضاشاه برای جلب نظر نیروهای مذهبی جامعه پس از به سلطنت رسیدن در بیانیه‌ای، به اجرای احکام الهی و اسلامی تأکید می‌کند. در همین اعلامیه است که «دکاکین فروش مشروبات الکلی، سینماها، تماشاخانه‌ها، قمارخانه‌ها و همه مکانهای تفریح و تفرج تا اطلاع ثانویه بسته می‌شود. همچنین اعلام شد هر کس در حال مستی در معابر عمومی دیده شود تحویل محاکم نظامی داده خواهد شد».
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
رضاخان پهلوی
از کودتای سوم اسفند سال 1299 ه.ش تا به سلطنت رسیدن رضاشاه را می‌توان یک فرآیند قلمداد کرد، به گونه‌ای که رضاشاه به عنوان یکی از اشخاص کانونی این فرآیند، ایفای نقش کرد که در نهایت منجر به رسیدن وی به سلطنت شد. رضاشاه پس از کودتا با لقب سردار سپه در پست وزارت جنگ از جانب احمدشاه منصوب شد و پس از نخست‌وزیری به سلطنت رسید. آنچه در این فرآیند مهم جلوه می‌کند استفاده رضاشاه از مذهب برای کسب وجه در راستای دستیابی به سلطنت بود. بنابراین نوشتار حاضر به این مهم می‌پردازد که رضاشاه چگونه از مذهب برای دستیابی به سلطنت استفاده کرد و پس از رسیدن به سلطنت مواضع خود را تغییر داد و وارد ائتلاف با روشنفکران در راستای دست‌یابی به نوسازی شد.

کودتای 1299 سرآغازی برای رسیدن به سلطنت

دولت پهلوی اول به خاطر شرایط و اوضاع پسامشروطیت توسط رضاشاه بر جامعه و مردم ایران تحمیل شد. رضاشاه پس از کودتای سوم اسفند سال 1299 ه.ش قدرت را در دست گرفت و توانست پس از چند سال ضمن انقراض حکومت قاجار، حکومت پهلوی را تأسیس نماید. کودتا در سحرگاه سوم اسفند 1299، هنگامی که یک بریگارد قزاق به سرکردگی کلنل رضاخان، فرمانده پادگان نیروی قزاق، همراه با سه هزار تن از نفرات و هیجده مسلسل به سوی تهران پیشروی کرد و کنترل این شهر را در دست گرفت، اتفاق افتاد. پس از اعلام حکومت نظامی روزنامه‌نگار گمنامی به نام سید ضیاءالدین طباطبایی به نخست وزیری منصوب شد، اما این پایان ماجرا نبود و رضاشاه هیچ فرصتی را برای مبدل شدن به نوعی دیکتاتوری نظامی از دست نداد. وی در سمتهای مختلفی همچون فرمانده نظامی، وزیر جنگ، نخست وزیر و سردار سپه همواره خود را به صورت قدرت واقعی پشت صحنه مطرح کرده بود. او همچنین در عزل و نصب وزیران مختلف نظیر سید ضیا که پس از 90 روز به تبعید فرستاده شد، نقش داشت. در نهایت رضاشاه در سالهای 1304- 1305 مجلس مؤسسان را تشکیل داد. احمدشاه از سلطنت برکنار و خود به جای وی بر تخت شاهی جلوس کرد. پسرش را ولیعهد نامید و به شیوه قهرمانانش ناپلئون و نادرشاه، تاج شاهی را بر سر گذاشت.

خوکامگی و خودمحوری

مشاهده چگونگی قدرت‌گیری آتاتورک و رضا شاه ما را به یک مسیر یکسان می‌رساند. هر دو این افراد در یک ساختار نظامی رشد کرده و با سپری کردن مراتب مختلف توانستند به رأس امور نظامی کشورهای خود راه یابند. هرچند که در این بین نقش عوامل خارجی و حمایت آنها به خصوص در مورد رضا شاه بی‌تأثیر نبوده است. وجود روحیه نظامی‌گری موجب خصوصیات خودکامگی و خودمحوری در هر دوی این افراد شد ولی در این خصوص تفاوتهایی میان این دو وجود دارد؛ نخست آن‌که آتاتورک دانش‌آموخته مدرسه و دانشگاه نظامی بوده و با انضباط موجود در دانشگاه وارد ساختار ارتش عثمانی شده و ازین جهت روحیه کارهای جمعی و سازمانی در وی شکل گرفته بود. ولی رضا شاه هیچ‌گاه به یک نظام آموزشی دانشگاهی وارد نشده و با توجه به اینکه در یک خانواده فقیر و کاملا سنّتی رشد کرده، روحیات ارباب-رعیتی در وجود وی نهادینه شد.

رضا شاه پس از به قدرت رسیدن در ایران به شیوه حکام قاجاری و حاکمین پیش از آن، خود را حاکم تمامی مال و جان مردم می‌دانست.

وی ثروت موجود در ایران را متعلق به خود دانسته و از همین سو املاک بسیار زیادی را در شمال کشور تصاحب کرد. او همواره نگاه بدبینانه‌ای به اطرافیان خود داشت به همین دلیل مرتب در حال تغییر آنها و در بعضی موارد نیز کشتن ایشان برمی‌آمد. این روحیه خودکامگی در رضاه شاه برجسته‌تر از آتاتورک به نظر می‌رسد زیرا وی اگرچه به عنوان رئیس جمهور مادام‌العمر ترکیه، این کشور را مانند فرزندی می‌دانست که وظیفه بزرگ کردن و مراقبت از آن را دارد ولی وجود روحیه تشکیلاتی و سازمانی در وی باعث می‌شد از خودمحوری وی کاسته شود.
آتاتورک بر این باور بود که نهاد حاکمیت در دل ساختارها و احزاب شکل می‌گیرد و این تشکلهای سیاسی هستند که منتقل کننده و کنترل کننده قدرت به شمار می‌روند و بدون این احزاب و تشکلها امکان نوسازی و پیشرفت وجود ندارد. وی معتقد بود استفاده از زور برای ایجاد نوع جدیدی از حکومت تا حدی امکان پذیر است به همین دلیل همواره تلاش می‌کرد نسبت به جریانهای سنتی مدارا کند و تا حد امکان از زور استفاده نکند. هرچند وی در سالهای آغازین حکومت با سرکوب عشایر و برخورد بسیار تند با روحانیون اقدامات خودمحورانه خود را به رخ همگان کشاند ولی این شیوه رفتاری آتاتورک دیری نپایید و در تلاش برای تغییر آن برآمد در حالی‌‌‌که رضا شاه دچار یک تضاد فکری بود زیرا از طرفی روحیه خودمحوری وی شیوه حکمرانی حکام قاجار را در اذهان متبلور می‌کرد و از طرفی نیز حس ناسیونالیستی و ایران دوستی وی باعث می‌شد، نوسازی را تنها راه پیشرفت و دفاع در مقابل تجاوزها بداند، با این حال وی هیچ‌گاه شیوه مناسبی برای ایجاد نوسازی در ایران را انتخاب نکرد.

استفاده رضاشاه از مذهب

رضاشاه از مذهب به عنوان یکی از ابزارهایی استفاده کرد تا با پایبندی ظاهری به آن، مقدمات رسیدن به سلطنت را برای خود مهیا سازد، به نحوی که پس از فتح تهران و ابتدای کودتا نیز اولین بیانیه خود را با امضای خودش که آن موقع رئیس کل قوا بود و با جمله «حکم می‌کنم» آغاز شده بود، صادر کرد. در این اعلامیه در راستای تظاهر به اسلام‌گرایی در خصوص نحوه اداره حکومت و نوع حکومت پس از کودتا آمده بود که «حکومتی که در فکر ایران باشد. حکومتی که فقط تماشاچی بدبختیها و فلاکت ملت خود واقع نگردد. حکومتی که تجلیل و تعظیم قشون را از اولین سعادت مملکت به شمار آورد؛ نیرو و راحتی قشون را یگانه راه نجات مملکت بداند؛ حکومتی که بیت‌المال مسلمین را وسیله شهوترانی مفتخوران تنبل و تن پروران بی حمیت قرار ندهد».
این تظاهر به دینداری از ابتدای کودتا آغاز شده بود و تا به ثمر نشستن سلطنت رضاشاه نیز ادامه پیدا کرد. به‌گونه‌ای که وی پس از به سلطنت رسیدن در بیانیه‌ای که اهداف آینده‌اش را بر می‌شمارد، به اجرای احکام الهی و اسلامی تأکید می‌کند. در همین اعلامیه است که «دکاکین فروش مشروبات الکلی، سینماها، تماشاخانه‌ها، قمارخانه‌ها و همه مکانهای تفریح و تفرج تا اطلاع ثانویه بسته می‌شود. همچنین اعلام شد هر کس در حال مستی در معابر عمومی دیده شود تحویل محاکم نظامی داده خواهد شد». البته تظاهر به اسلام‌گرایی تا جایی ادامه پیدا می‌کند که مانع از اجرای سیاستهای نوسازی رضاشاه که همراه با تضعیف دین بود، نشود. رضاشاه، همکاران و متحدانش هیچ‌گاه اصولی را برای اقدامات خود مطرح نکردند، با این ‌وجود سه هدف اصلی را می‌توان مشخص کرد که دولت وی برنامه‌های خود را به‌صورت رسمی بر اساس آنها پیش می‌برد. این سه گرایش عبارت از ناسیونالیسم، سکولاریسم و دولت‌سالاری (اتاتیسم) بودند، به نحوی که رضاشاه برای دستیابی به سه گانه ارزشهای خود مجبور می‌شود به سمت نخبگانی گرایش پیدا کند که وی را در راستای دستیابی به اهدافش کمک کنند و در این راه دیگر تظاهر به اسلام نمی‌تواند بر اعمال ضد اسلامی وی سرپوش بگذارد.

نوسازی، نخبگان و ستیز با مذهب

رضاشاه پس از نشستن بر سلطنت، دیگر نمی‌توانست در  راستای دستیابی به سه گانه هدف خود یعنی سکولاریسم، ناسیونالیسم و اتاتسم (دولت‌سالاری) تظاهر به مذهب بکند. چون اقداماتی را به ثمر می‌رساند که بسیاری از آنها در جهت کاهش نفوذ روحانیان و محدود کردن مذهب بود. به همین دلیل تغییر موضع داد و از تظاهر به اسلام به سمت ائتلاف با نخبگان حرکت کرد که در راستای نوسازی می‌توانستند به او کمک کنند. برخی از اقدامات او در راستای تضعیف جایگاه روحانیت و دین به این قرار بود که وی مدارس جدید را توسعه داد و مکتب‌خانه‌ها به فراموشی سپرده شدند. تعطیلی مکتب‌خانه‌ها باعث شد تا روحانیون از آموزش رسمی حذف شوند و تنها کسانی می‌توانستند به تعلیم و تربیت ادامه دهند که از کسوت روحانیت خارج شده و ضوابط وزارت فرهنگ را می‌پذیرفتند. پیداست که چنین نظام آموزشی در تقابل با روحانیت و ساخت مذهبی قرار داشت. همچنین تعداد مدارس روحانی و حوزه‌های علمیه نیز کم شد. به طوری که در سال‌ تحصیلی 1304- 1303 تعداد مدارس روحانی 282 واحد و محصلین آن 5984 نفرد بود، اما در سال تحصیلی 1320- 1319 تعداد مدارس مزبور به 206 واحد و تعداد محصلین آن 784 نفر کاهش یافت  و تعداد معلمین این مدارس نیز تنها 249 نفر بودند. در سال 1306 مقرراتی برای مدارس خارجی وضع شد که اداره مدارس میسیونهای مذهبی و اقلیتها تحت مدیریت دولت قرار گرفته و تابع قوانین و حدود دولت شدند. با توجه به اینکه تعداد مدارس روحانی و حوزه علمیه کاهش پیدا کرد، بدین نسبت تعداد طلاب نیز به شدت کاهش پیدا کرد و سیاست تضعیف مذهب و همچنین ترویج سکولاریسم به وضوح دیده می‌شود. دولت بر همه‌ نظام آموزشی تسلط پیدا کرد و مدارس اقلیتهای مذهبی نیز منحل شد و امکانات آنها در خدمت نظام جدید قرار گرفت.

منابع:موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران،کتاب آتاتورک:آندرو مانگو، ایران بین دو انقلاب:یرواند آبراهامیان