تبیان، دستیار زندگی

بازآفرینی و نوشتن سطرهای سفید و نانوشته­ تاریخ

متن مورخ سطرهای نوشته شده و اتفاق­‌های رخداده است و متن نویسنده نانوشته‌­ها و اتفاقات نیفتاده را مورد توجه قرار می‌­دهد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
نویسندگی

 سیدحسین موسوی‌نیا از پژوهشگران حوزه ادبیات در یادداشتی به بررسی نسبت و برخورد ادبیات خلاقه و تاریخ، در رمان تاریخی پرداخته است.

«یکی دیگر از دعواهای ادبی میان نویسندگان و منتقدان، چالش تاریخ در رمان است که ما آن را با ترکیب رمان تاریخی می­‌شناسیم. البته در این مورد هم مثل خیلی از موارد دیگر چون حرف‌­ها و نقطه نظرها شفاف و جستجوگرانه نیست وضعیت برای طرفین نامشخصِ نسبی مانده و ابهاماتی در میان است از جمله اینکه آیا تاریخ در رمان باید همان تاریخ ثبت شده در کتب تاریخی باشد؟ میزان وفاداری و ورود تخیل در وقایع تاریخی تا چه میزان قابل قبول است؟ نحوه برخورد نویسنده با زبان و شخصیت‌­های تاریخی در ارائه به مخاطب چگونه است؟ و سوالاتی از این دست که هم جبهه نویسندگان را مورد نظر دارد و هم منتقدان را در چگونه نوشتن و چگونه ارزیابی کردن.

به هر صورت بسیاری از رمان­‌هایی که یا زمینه­ تاریخی دارند یا زمان و مکان ماوقع آن تاریخ گذشته‌­های دور و نزدیک است، نتوانسته‌­اند حد تعادل و منطق بهره‌مندی از ماجراها و شخصیت­‌های تاریخی و تکنیک و عناصر و ملزومات داستانی را حفظ نمایند. که یا مورد انتقاد مورخان قرار گرفته‌­اند با اتهام تحریف تاریخ و یا مورد انتقاد منتقدان ادبی واقع شده‌­اند از منظر افول هنر داستان و ادبیت متن و غلبه تاریخ بر وجه خلاقه در اثر به نگارش در آمده. سعی و تلاش این یادداشت به وسع اندک خود پرداختن به حد و حدود هم افزایی تاریخ و رمان است.

طبیعی است که در مواجهه و بررسی یک رمان تاریخی یا مشاهده یک حادثه­ تاریخی در رمان هر کدام از این فعالان ادبی، با سنجه و معیار جبهه­ خود سعی در کالبدشکافی اثر داشته باشند. برای یک منتقد مورخ، زمانی که پای تاریخ به رمان باز می­شود، آنچه که اهمیت دارد و مطلوب است و اعتبار شمرده می­‌شود، نقل صحیح و وفادارانه­ رویدادهای تاریخی در رمان است و در همین اثر ادبی، تاریخ برای نویسنده، زمان و مکانی است که در آن در پی ماجرا و درام جذاب و تجسم بخشیدن به درونمایه رمان خود است.

نویسنده، تاریخ را برای تجسم و تعمیم و تفسیر ذهنیت و هدفش می‌­خواهد و مورخ، تاریخ را برای انتقال اطلاعات گذشتگان به آیندگان و از قِبَل آن رسیدن به تحلیل و شناخت. متن مورخ سطرهای نوشته شده و اتفاق­‌های رخداده است و متن نویسنده نانوشته‌­ها و اتفاقات نیفتاده را مورد توجه قرار می‌­دهد.

بسیار دیده شده که در ارزیابی و تحلیل رمان­‌های تاریخی، به ویژه اگر این بررسی به قلم یک مورخ صورت گیرد، بدون توجه به ماهیت قالبی که تاریخ در آن نقش بازی کرده، که همانا رمان باشد، دست به بررسی تطبیقی و یک یه یک، تاریخ ثبت شده و نمونه­ تصویر شده در رمان می­‌زنند. در این وضعیت اگر نویسنده هوشمندانه تاریخ را به خدمت نگرفته باشد اثبات ماهیت قالب رمان و منابع پیرامونی آن مثل تاریخ و ... برای این قشر از مخاطبان اثر دشوار می­‌شود. این هوشمندی نویسنده در ابعاد مختلف بایستی لحاظ شود از جمله منطق ماوقع، پرداخت شخصیت­‌ها و ساخت فضا که جزء مهمترین موارد به حساب می­‌آیند.

به عنوان نمونه این که پیرنگ رمان تاریخی نیاز به منطق داستانی دارد نه منطق تاریخی، شخصیت‌­ها نیاز به فردیت و درون دارند، زبان و لحن نیاز به تعلق به زمان و مکان و هماهنگی و همنوایی و سنخیت با موقعیت دارد نه لزوماً داشتن کلمات تاریخی و نام­‌های ناآشنا، نکاتی کلیدی و در خورد توجه برای نویسنده هستند.

نکته مهمی که بعضاً توجه جدی و منسجمی از سوی غالب نویسنده‌­ها به آن نمی‌­شود، مساله طرح و پیرنگ است و از آنجا که ماهیت رخدادها در متن تاریخی و اثر داستانی با هم متفاوت است پرداختن دقیق و هوشمندانه به پیرنگ داستان مبتنی بر تاریخ بسیار اهمیت دارد، چه اینکه نویسنده ماجرا و اتفاقی از تاریخ را به عنوان کانون عدم تعادل برای نوشتن برگزیده باشد و مقصودش پرورش و بازتاب همان ماوقع با کنکاشی داستانی باشد و چه اینکه به صورت کلی تاریخ، تنها بستر رخدادهای مورد نظر نویسنده و زمان و مکان تجسم یافتن درونمایه رمان باشد.

روایت را توالی ملموس حوادث غیرتصادفی در کنار هم تعریف می­‌کنند و غیر تصادفی بودن یعنی پذیرفتنی و مستدل بودن. پس در چینش و طراحی پیرنگ رمان تاریخی، علل و عواملی، فرای تاریخ ثبت شده نیاز داریم یعنی امری ساختنی ولیکن چارچوب موثق تاریخ.

شبکه استدلالی و چارچوب علت و معلولی در یک رمان تاریخی، لزوماً متکی و وفادار به روند یک به یک واقعیت‌­های تاریخ نیست. بلکه با شناخت آن زمان و مناسبات آن، طراحی پیرنگ به گونه‌­ای انجام می­‌شود که درونمایه­ رمان ساخته شود. پس نوشتن رمان تاریخی نوشتن دوباره­ تاریخ نیست. یعنی در رمان تاریخی، تاریخ، بازآفرینی و بازسازی می­‌شود نه بازنویسی.

فورستر دو جنبه­ تاریخی و رمانی برای انسان قائل است. او اعمال انسان و هرآنچه را که در او مشهود است در قلمرو تاریخ جای می­‌دهد و خیالات و درونیات و احساسات و رویاهای او را به جنبه رمانی او نسبت می­‌دهد. پس در رمان تاریخی نویسنده با ترکیب این دو وجه، هم به صورت اعمال و حوادث و شخصیت­‌ها پایبند خواهد بود و هم وجهی نانوشته و نادیده از تاریخ را که همانا مربوط به درونیات و فردیات شخصیت­‌هاست را می‌­پردازد.

با این جمله از فورستر نکته دیگری که نیاز به توجه ویژه دارد این است که ممکن است ماجرا و یا شخصیتی که از دل تاریخ نظر نویسنده را به خود جلب نموده، حامل همه­ حرف و پیام و درونمایه­ مورد نظر او نباشد. لذا برای بیان و پیگیری آن درونمایه که علت و انگیزه­ اصلی نوشتن رمان است، می‌­بایست شخصیت­‌ها و ماجراهایی برساخته ذهن نویسنده و در چارچوب تاریخ مورد نظر خلق شوند؛ که البته این مساله بعضاً به مذاق برخی مورخان خوش نمی­‌آید. اما در غیر این صورت داستان شکل نمی‌­گیرد و وجه تاریخ در اثر ادبی پررنگ­تر می‌­شود. در واقع همین شخصیت‌­های فرعی و مکمل خلق شده هستند که کمک شایان توجهی در پیشروی و تصویر شدن ذهینت نویسنده می‌­نمایند.

عبدالحسین زرین‌­کوب در کتاب تاریخ و ترازو می‌­گوید: «تاریخ رمانی است که قهرمان­‌هایش وجود واقعی دارند در صورتی که رمان تاریخی است که قهرمان­‌هایش اشخاص فرضی هستند». و حال اگر بازه زمان طی شده در رمان، به تاریخی مستند بپردازد، قهرمان این رمان تاریخی، ترکیبی از واقعیت و خیال را شامل می‌­شود.

وقتی صحبت از تاریخ می‌­شود یعنی مورخ و تاریخ­‌نگار و تاریخ­دان با ماجراهای پیرامون شخصیت­‌های واقعی سر و کار دارند حال آنکه نویسنده می­‌بایست شخصیت­‌هایی نو خلق نماید که ممکن است در بهترین حالت به صورت کامل مابه ازای بیرونی نداشته باشند. اما حتی تجسم و تصویر همان شخصیت­‌های واقعی نیز در یک رمان تاریخی، پرداختی متفاوت از تاریخ دارد. مانند جایگاهی که شخصیت­‌های تاریخ بیهقی پیدا می‌­کنند و ابوالفضل بیهقی با نشان دادن شخصیت‌­های واقعی در حین عمل و کنش، آنها را زنده و موثر کرده و همین طور با به سخن درآوردن آنها دست به شخصیت پردازی همین شخصیت‌­های از پیش بوده­ واقعی زده است.

نکته مهم دیگر این است که فضا، صحنه، لحن و زبان، می‌­بایست تاریخ نمایی داشته باشند. یعنی هم تاریخی باشد و هم مخاطب امروز را در فهم و پیشروی داستان دچار مشکل نکند. لذا اصطلاح «پتینه سازی ادبی» می‌­تواند برای رساندن مفهوم مورد نظر، اصطلاح مناسبی باشد. به این معنا که نویسنده با مطالعه­ فضا و زمان و زبان دوره­‌ای که ماجرای تاریخی‌­اش متعلق به آن است، ابزارهایی به دست می‌­آورد و با ترکیب منظر و مقتضیات معاصر، رنگ و لعابی تاریخی به لوازم و عناصر معاصر می‌­زند.

والتر بنیامین از جمله نظریه پردازان مکتب فرانکفورت در مورد ساحت‌­های مختلف زبان، قائل است به این که زبان دارای دو سطح ارتباطی و بیانگری است. در سطح ارتباطی، زبان مانند یک ابزار به معرفی پیرامون خود می­‌پردازد و انسان و طبعیت و اشیاء را تعریف و شناسایی می­‌کند. اما فراتر از این لایه، زمانی است که زبان از کنش­‌های ارتباطی انسانی فراتر می‌­رود و موقعیتی هستی شناسانه می­‌یابد. اگر زبان را به منش ارتباطی و ابزاری آن تقلیل دهیم تنها متن­های نوشته شده را خواهیم خواند و هرگز قادر به درک نوشته‌­های بین سطرها نخواهیم بود.

والتر بنیامین بر این باور بود که نویسنده با ورود به ساحت بیانگری زبان است که می­‌تواند یک اثر ادبی خلق کند.

یک نویسنده­ تاریخی، می­‌بایست تلاشی وافر داشته باشد در حوزه­ آشنازدایی کاربرد واژه‌ها و نیز سعی و کوششی صحیح و از روی شناخت در زمینه واژه آفرینی یا نوسازی ترکیب‌­ها و ترکیب‌­سازی به خرج دهد و از قِبَل این تلاش هم به حفظ و حراست از زبان کهن فارسی همت گمارد و هم به این واسطه فرهنگ و آداب کهن ملی را محافظت، بازنمایی و ترویج نماید.

در حوزه­ زبان و لحن و نثر، ضروری است که بیان شود، توجه به کاربردی بودن زبان در مقایسه با صحنه­‌ها و فضا و موقعیت مورد نظر، مطلوب است. نویسنده باید با این توجه سعی در استخدام آوا­ها و کلمات هماهنگ­‌تر با جو، فضا، موقعیت و صحنه­ در حال نگارش داشته باشد چرا که هر صحنه و هر کلمه‌­ای دارای یک نوع جنس از عاطفه، معنا و ریتم مشخص است که شایسته­‌تر و موثرتر آن است که آنجا که صحنه و موقعیت طلب واژه و آواهای نرم دارند یا سخت، ریتم تند یا کند و ... توسط نویسنده مورد توجه قرار گیرد. چرا که چنین توجهی منجر به منتقل شدن حس و هدف صحنه و انس و همزاد پنداری مخاطب با اثر و قهرمانان اثر می­‌شود.

لحن در واقع رویکرد کلی نویسنده و در نتیجه­ به خدمت گرفتن عناصر داستان در پردازش موضوع و ایده است. یک اتفاق آگاهانه­ از پیش طراحی شده که مبتنی بر موقعیت و سوژه و ... می‌تواند دارای تنوع باشد ولی لحن در یک اثر تاریخی چنین تنوعی ندارد و لحن در اثر تاریخی بیشتر توانش تاریخ‌نویس، روانی و سلیسی نوشته است.

رفتن سراغ تاریخ و ماجراهای تاریخی برای خلق یک اثر هنری- ادبی و یک اثر خلاقه، به معنی تکرار هنرمندانه آنچه با زبان تاریخ نگاشته شده نیست. بلکه بازآفرینی و نوشتن سطرهای سفید و نانوشته­ تاریخ – البته در چارچوب اصول تاریخ ثبت شده- است. پس نویسنده در نوشتن رمان تاریخی باید به ترتیب این ترکیب – رمان تاریخی – توجه نماید و رمانی بنویسد شبیه به تاریخ، نه تاریخی شبیه به رمان.

در مورد زمان نویسنده باید استراتژی خود را تعیین کند و انتخاب نماید که می­‌خواهد زمان حال روایتش زمان ماضی باشد -که در آن صورت می­‌بایست زمینه‌­های تعمیم‌پذیری معنایی با معاصر را فراهم کند- و یا زمان حال روایتش زمان معاصر باشد که در این صورت نیاز به انگیزه­ روایی مناسب برای بازگشت به گذشته و نمایش تاثیر گذشته بر امروز خواهد داشت.

نویسنده‌­ای که سراغ نگارش یک رمان تاریخ می‌رود می­‌بایست هوشیار باشد که رمانش گرچه مربوط به زمان­‌هایی در گذشته است اما مخاطبش، مخاطب زمان حال است. لذا نویسنده در چنین موقعیتی نقش لولایی بین هر‌ آنچه از نام‌­ها و فضاها و مقتضیات در گذشته بوده و هر چیزی که مخاطب امروز به درک و فهم آن عادت و اشراف دارد را بازی کند. به عبارت دیگر نویسنده می‌­بایست که تاریخ را به زمان حال بیاورد و یا این که مخاطب را به زمان ماضی. اما چون تحقق این دو به درستی و کمال میسر نیست، نویسنده نقش مترجم و میانجی را ایفا می­‌کند و قدمی مخاطب و قدمی تاریخ را به سمت هم سوق می­‌دهد. یعنی نویسنده­ رمان تاریخی با مهارت و اشراف به  مقتضیات هر دو زمان – زمان وقوع ماجرا و زمان حال - اقدام به بازسازی و پتینه نمودن فضای مدرن و شبیه‌­سازی برای چنین کاری می­‌نماید که چنین اقدامی تغییراتی در پرداخت و بروز اجزا و عناصر داستان را می‌­طلبد.

تاریخ متنی است خبری، که هدفش ایجاد آگاهی و غایتش، عبرت شدن برای آیندگان است. هرچه هست، همان است که بوده. ولیکن رمان متنی تاویل­‌پذیر برای شناخت خود و جامعه و کشف نادیدنی‌­ها و ناگفته‌­هاست. ممکن است ابزار و لوازم خلق این دو متن شباهت‌­هایی به هم داشته باشند از جمله حضور زمان و مکان و روایت و شخصیت و ماجرا و حتی پیرنگ، اما جنس و کارکرد و کاربرد هر کدام از این عناصر و نهایتاً محصول این مواد، تفاوتی ماهیتی با هم دارند. با تاریخ وقایع رخ داده در ذهن مخاطب نقش می­‌بندد و با رمان علاوه بر آنچه در سطح ماجرای ساخته شده و به تصویر در آمده، وقایع محتمل و آینده­‌ای متاثر از وقایع رخ داده و رخ نداده نیز اهمیت می‌­یابد زیرا مساله­ سرنوشت در تاریخ، مشخص و در رمان دنبال کردنی است.

تاریخ، خالی و فاقدِ خیال و تخیل است و رمان بر بال خیال در حرکت، واقعیت در تاریخ امری رخ داده و موثق است و در رمان برساخته و متکی بر درونمایه و دیگر ظرفیت‌­های طراحی شده­ اثر.

نویسنده­ اثر تاریخی می­‌بایست چیزهایی فراتر از آنچه بوده از ماجرا، شخصیت و فضا بر تاریخ بیفزاید و به عبارتی رمان سوار بر تاریخ باشد نه تاریخ سوار بر آن. احراز اعتبار وقایع و ماجراهای تاریخی در رمان تا حدی است که از چارچوب محکمات تاریخی خروج نداشته باشد و لذا برخورد نویسنده با سیر تاریخی حوادث، سفید خوانی است. پس نهایتاً برخورد نویسنده با تاریخ همچون شطرنج بازی است که با صفحه‌­ای بازی شده روبرو می‌­شود و با مهارت و طراحی ذهنی خود و با استفاده از موقعیت و ظرفیت مهره‌­های موجود، ادامه بازی را طراحی و اجرا می‌­کند.»

منبع: فارس