تحرکات ضدمذهبی در ایران؛
نقش استعمارگران در فتنه باب
دالگورکی مأمور و وزیر مختار روسیه در ایران در یادداشتهای خود درباره حمایت و فضاسازیهای لازم برای انجام فعالیتهای باب مینویسد: «همینکه به من اطلاع رسید که باب وارد اصفهان شده، یک نامه دوستانه به معتمدالدوله حکمران اصفهان نوشتم و سفارش سید را نمودم که باب از دوستان من است و دارای کرامت است، از او مراقبت و حمایت کنید...».
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : دوشنبه 1396/08/29 ساعت 11:00
مختصری از زندگی سید علی محمد باب
باب پیش از سحر اول محرم سال ۱۲۳۵ هجری قمری در محله بازار مرغ شیراز به دنیا آمد. پدرش محمدرضا پسر میرزا ابوالفیح و مادرش فاطمه بیگم بودند. پدر باب که بزاز بود و در محله بازار وکیل شیراز حجره داشت، در نخستین سالهای زندگی باب وفات کرد. بعد از فوت پدرش در خانه دائیش علی محمد که وصی پدرش نیز بود بزرگ شد.
دائیش او را در ۵ یا ۶ سالگی برای یادگیری مقدمات فارسی به مکتبخانهای در قهوه اولیا فرستاد. معلم مکتب محمد نام داشت اما نزد مردم به «شیخ عابد» مشهور بود. شیخ عابد معلم آغازین وی شیخی بود. باب بعد از ۶ یا ۷ سالی تحصیل در یک مکتب خانه محلی، در سن پانزده سالگی تجارت خانوادگی را پی گرفت. او در این زمان به همراه داییش به بوشهر رفت.
علیمحمد باب مدتی در بوشهر شاگرد تجارتخانه دائیش بود. تقریباً ۲۰ ساله بود که جهت زیارت به عراق سفر کرد و نزدیک ۱ سال (1839-1840) را در آنجا و اکثرا در کربلا گذراند و در آن مدت به طور منظم در کلاسهای سید کاظم رشتی پیشوای مکتب شیخیه شرکت کرد. وی کمی بعد به اصرار خانوادهاش به شیراز برگشت. باب دست کم در دو جا در آثارش از او با عنوان معلمی، یاد می کند.
باب و حرکت شیخیه
در سال 1790 در ایران،شیخ احمد احسائی مکتب جدیدی را در زیر مجموعه شیعه بنیان نهاد که به شیخیه معروف است. پیروان او که شیخی نامیده میشدند، منتظر قیام مهدی موعود بودند. بعد از مرگ شیخ احمد احسایی، رهبری مذهب شیخیه به یکی از شاگردان او به نام سید کاظم رشتی(1739-1841 میلادی) واگذار شد.سید کاظم رشتی قبل از مرگ، به شاگردانش سفارش کرد تا دنبال قائم موعود بگردند. او میگفت که قائم موعود به زودی ظهور خواهد کرد. در میان شاگردانش فردی بود به نام ملا حسین بشرویه ای سید کاظم او را مأمور کردهبود که برای مذاکره با سید شفتی و میرزا عسکری (از روحانیون برجسته آن روزگار) به اصفهان وخراسان برود بعد از برگشت او از ایران، استاد او دیگر در حیات نبودهاست. از نظر ملا حسین بشرویهای نه میرزا محیط کرمانی و نه میرزا حسن گوهر هیچ کدام نمیتوانستهاند پیشوائی باشند که او انتظار داشتهاست. بدین جهت مطابق شریعت اسلام به مدت ۴۰ روز به حال اعتکاف در مسجد کوفه به سر برد. در این زمان یکی دیگر از علمای شیخی به نام ملا علی بسطامی با عدهای دیگر به مسجد وارد میشوند و آنها هم در اعتکاف شرکت میکنند. بعد از خاتمه ۴۰ روز ملاحسین که زودتر اعتکاف را شروع کردهبود با دوستان خود عازم ایران میشود و در بدو ورود به شیراز با علی محمد باب تصادفا برخورد میکند.
ملا حسین بشرویه ای در تاریخ 23می ۱۸۴۴ به شیراز میرسد و در آنجا با باب دیدار میکند. ملا حسین به مانند سایر شیخیه ها بدنبال جانشین احتمالی سید کاظم رشتی بود. در دیدار به ملاحسین، باب توانست تا بشرویهای را متقاعد نماید که او قائم موعود است. بشرویهای به باب ایمان میآورد.به دنبال او عدهای دیگر از شیخیان به شیراز میآیند و از ایمان آورندگان به باب شده و از حروف حی (حواریون باب) میشوند.
لفظ «حی» بدون احتساب تشدید از لحاظ ارزش عددی در حساب جمل برابر با ۱۸ است و لذا عبارت «حروف حی» بمعنای ۱۸ تن مومنین اولیهاست. همچنین باب، خود و ۱۸ نفر حروف حی را واحد اول شریعت بیان نامیدهاست. ملا حسین بشرویه ای، اولین کسی بود که به باب ایمان آوردپس از ایمان آوردن او تا مدت ۵ ماه، ۱۷ نفر دیگر نیز به باب ایمان آوردند. این ۱۸ نفر از پیروان اولیهٔ او حروف حی نامیده میشوند. در میان این افراد یک زن نیز وجود داشت که نامش زرین تاج برغانی بود و بعداً به او لقب «طاهره» داده شد. ملا حسن بجستانی، یکی از این حروف، بعدا در عقیده اش به باب متزلزل شد و از اعتقادش برگشت.
بعد از اینکه تعداد حروف حی به ۱۸ نفر رسید، سید علی محمّد باب به همراه قدوس(۱۸امین حروف حی) برای زیارت خانهٔ کعبه عازم شد و پس از مدتی دوباره به بوشهر بازگشت. کل مدّت سفر او ۹ ماه طول کشید.
حکومت و روحانیون ابتدا توجه زیادی به حرکت بابی نکردند اما در اواخر تابستان ۱۸۴۵ وقتی از گسترش سریع آن آگاه شدند، تصمیم به کنترل آن گرفتند.
دو دولت نیرومند اسلامی یعنی ایران و عثمانی با اتکاء به جنبههای مشترک مذهبی در درون جامعه خود، بزرگترین مانع پیشرفت استعمارگران شرق و غرب بودند. به همین دلیل بود که شعبه امور ادیان در سفارتخانههای بریتانیا در کشورها و شهرهای اسلامی به وجود آمد و دولتمردان انگلیسی، ایجاد اختلاف بین مسلمانان و پیراون مذاهب مختلف اسلامی را در دستور کار خود قرار دادند.
با اینحال پس از مدتی حاکم اصفهان فوت شد و وی مجبور شد روانه تهران شود. با توجه به همین حمایتها است که احتمال استفاده از سیدعلی محمد باب توسط روسیه برای آشفته ساختن اوضاع ایران و شکستن اقتدار دینی که طی جنگهای ایران و روس برای آن کشور آشکار شده بود قوت میگیرد. روسها در جنگ با ایران از قدرت عظیم علمای دینی و نفوذ آنها در میان مردم آگاهی یافته بودند و با حمایت از باب میخواستند شکاف و انشقاقی در مذهب تشیع ایجاد نمایند.
آنچه شاهد محکمی بر این ادعاست یادداشتهای یکی از نیروهای امنیتی دولت روسیه است که بعدا وزیر مختار روسیه در ایران شد. اکینیاز دالگورکی از مأمورهای اطلاعاتی و یکی از اعضای مهم و کلیدی سفارتخانه روسیه در ایران، درباره نقش روسیه در بنیان نهادن این فرقه مذهبی در ایران، یادداشتهایی درباره نقش مستقیم روسیه در این ماجرا دارد که به بخشی از آنها در زیر اشاره میکنیم. دالگورکی مأمور و وزیر مختار روسیه در ایران در یادداشتهای خود درباره حمایت و فضاسازیهای لازم برای انجام فعالیتهای باب مینویسد:
همین که به من اطلاع رسید که باب وارد اصفهان شده، یک نامه دوستانه به معتمدالدوله حکمران اصفهان نوشتم و سفارش سید را نمودم که باب از دوستان من است و دارای کرامت است، از او مراقبت و حمایت کنید. الحق معتمدالدوله چندی از او خوب نگاهداری کرد، ولی از بخت بد سید، معتمدالدوله مرحوم شد. سید بیچاره را گرفتند و به تهران روانه نمودند. من هم توسط میرزا حسینعلی و میرزا یحیی و چند نفر دیگر در تهران جنجال به راه انداختم و فضای افکار عمومی را تحت تاثیر قرار دادم که صاحبالامر را گرفتهاند و لذا به دستور دولت، او را روانه رباط کریم و از آنجا به طرف قزوین و یکسر به تبریز و از آنجا به ماکو بردند.
براساس سند مزبور، سیدعلی محمدباب تحت حمایت روسیه قرار داشت و وزیر مختار روسیه نیز پس از دستگیری او به جنجال آفرینی برای آزاد ساختن این عامل و سرسپرده روسیه میپردازد و به برخی از القائات خودشان به او تحت این عناوین که سیدعلی محمدباب صاحب الامر می باشد و دارای کرامت است و لذا باید او را از زندان آزاد کرد و زمینه فعالیتهای سیاسی و اجتماعیش را به وجود آورد اشاره میکند. همین سند محکمی است دال بر این ادعا که روسها نقش مهمی در شکل گیری این فتنه مذهبی ایفا کردند.
دالگورکی در قسمتی دیگر از یادداشتهای خود به میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاءالله که بعداً جانشین سیدعلی محمد باب میشود و رهبری بهائیت را به عهده میگیرد، میپردازد و از تلاش خویش در راه آزادی او صحبت به میان میآورد: «من از آنها علی رغم مشقتهای فراوان و دردسرهای بسیار حمایت کردم. همه کارکنان سفارت حتی خود من به دروغ شهادت دادیم که اینها بابی نیستند، لذا آنها را از مرگ نجات داده به بغداد روانهشان کردیم. من به میرزا حسینعلی گفتم که تو میرزا یحیی را در پس پرده بگذار و او را «من یظهرهالله» بخوان و نگذار با کسی همصحبت شود، و مبلغ بسیار زیادی پول به آنها دادم که شاید بتوانم کاری انجام بدهم و این سناریو را به پیش ببرم. در واقع هیچ چاره دیگری نداشتم زیرا نمیتوانستم کاری را که با آن همه زحمت به جریان انداخته بودم کنار بگذارم، هر چند نیاز به صرف هزینههای بسیار باشد».
در مجموع باید گفت که آنچه از مطالب بالا میتوان نتیجه گیری کرد این است که راههای نفوذ تنها به یک مسیر محدود نمیشود و سناریوهای مختلفی را می توان برای آن ترسیم نمود. سناریوهایی که با توجه به بستر زمانی و مکانی میتواند متفاوت باشد، اما آنچه وجه مشترک همه این سناریوها است در مفهوم منافع خلاصه میشود. منافعی که حتی به قیمت زیرپاگذاشتن موازین، اصول، ارزشها و اعتقادات جامعه هدف پیگیری میشود.
منابع:موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران،شیعه نیوز
باب پیش از سحر اول محرم سال ۱۲۳۵ هجری قمری در محله بازار مرغ شیراز به دنیا آمد. پدرش محمدرضا پسر میرزا ابوالفیح و مادرش فاطمه بیگم بودند. پدر باب که بزاز بود و در محله بازار وکیل شیراز حجره داشت، در نخستین سالهای زندگی باب وفات کرد. بعد از فوت پدرش در خانه دائیش علی محمد که وصی پدرش نیز بود بزرگ شد.
دائیش او را در ۵ یا ۶ سالگی برای یادگیری مقدمات فارسی به مکتبخانهای در قهوه اولیا فرستاد. معلم مکتب محمد نام داشت اما نزد مردم به «شیخ عابد» مشهور بود. شیخ عابد معلم آغازین وی شیخی بود. باب بعد از ۶ یا ۷ سالی تحصیل در یک مکتب خانه محلی، در سن پانزده سالگی تجارت خانوادگی را پی گرفت. او در این زمان به همراه داییش به بوشهر رفت.
علیمحمد باب مدتی در بوشهر شاگرد تجارتخانه دائیش بود. تقریباً ۲۰ ساله بود که جهت زیارت به عراق سفر کرد و نزدیک ۱ سال (1839-1840) را در آنجا و اکثرا در کربلا گذراند و در آن مدت به طور منظم در کلاسهای سید کاظم رشتی پیشوای مکتب شیخیه شرکت کرد. وی کمی بعد به اصرار خانوادهاش به شیراز برگشت. باب دست کم در دو جا در آثارش از او با عنوان معلمی، یاد می کند.
باب و حرکت شیخیه
در سال 1790 در ایران،شیخ احمد احسائی مکتب جدیدی را در زیر مجموعه شیعه بنیان نهاد که به شیخیه معروف است. پیروان او که شیخی نامیده میشدند، منتظر قیام مهدی موعود بودند. بعد از مرگ شیخ احمد احسایی، رهبری مذهب شیخیه به یکی از شاگردان او به نام سید کاظم رشتی(1739-1841 میلادی) واگذار شد.سید کاظم رشتی قبل از مرگ، به شاگردانش سفارش کرد تا دنبال قائم موعود بگردند. او میگفت که قائم موعود به زودی ظهور خواهد کرد. در میان شاگردانش فردی بود به نام ملا حسین بشرویه ای سید کاظم او را مأمور کردهبود که برای مذاکره با سید شفتی و میرزا عسکری (از روحانیون برجسته آن روزگار) به اصفهان وخراسان برود بعد از برگشت او از ایران، استاد او دیگر در حیات نبودهاست. از نظر ملا حسین بشرویهای نه میرزا محیط کرمانی و نه میرزا حسن گوهر هیچ کدام نمیتوانستهاند پیشوائی باشند که او انتظار داشتهاست. بدین جهت مطابق شریعت اسلام به مدت ۴۰ روز به حال اعتکاف در مسجد کوفه به سر برد. در این زمان یکی دیگر از علمای شیخی به نام ملا علی بسطامی با عدهای دیگر به مسجد وارد میشوند و آنها هم در اعتکاف شرکت میکنند. بعد از خاتمه ۴۰ روز ملاحسین که زودتر اعتکاف را شروع کردهبود با دوستان خود عازم ایران میشود و در بدو ورود به شیراز با علی محمد باب تصادفا برخورد میکند.
ملا حسین بشرویه ای در تاریخ 23می ۱۸۴۴ به شیراز میرسد و در آنجا با باب دیدار میکند. ملا حسین به مانند سایر شیخیه ها بدنبال جانشین احتمالی سید کاظم رشتی بود. در دیدار به ملاحسین، باب توانست تا بشرویهای را متقاعد نماید که او قائم موعود است. بشرویهای به باب ایمان میآورد.به دنبال او عدهای دیگر از شیخیان به شیراز میآیند و از ایمان آورندگان به باب شده و از حروف حی (حواریون باب) میشوند.
حروف حَی، لقبی است که به ۱۸ نفر از اولین مومنان به سید علی محمد شیرازی اطلاق میشود. حرف در آثار باب، در معنای مومن به ظهور الهی به کار رفتهاست. به طور مثال، منظور از حروف «انجیل» و حروف «فرقان» در آثار او، مومنین به ظهورمسیح و محمد هستند.
بعد از اینکه تعداد حروف حی به ۱۸ نفر رسید، سید علی محمّد باب به همراه قدوس(۱۸امین حروف حی) برای زیارت خانهٔ کعبه عازم شد و پس از مدتی دوباره به بوشهر بازگشت. کل مدّت سفر او ۹ ماه طول کشید.
حکومت و روحانیون ابتدا توجه زیادی به حرکت بابی نکردند اما در اواخر تابستان ۱۸۴۵ وقتی از گسترش سریع آن آگاه شدند، تصمیم به کنترل آن گرفتند.
نقش روسیه در شکلگیری جنبش بابیه
دروان قاجاریه در تاریخ معاصر ایران آکنده از تحولات ریز و درشتی است که تاثیر آن تا به امروز نیز به وضوح قابل مشاهده است. یکی از حرکتهایی که نقش دول استعمارگر در آن به خوبی قابل مشاهده هست فتنه بابیه است. میرزا محمد علی، یکی از شاگردان سید کاظم رشتی رهبر فرقه شیخیه در سال 1223 خود را باب یعنی واسطهای میان امام عصر و شیعیان نامید. وی سپس پای خود را فراتر گذشت و ادعا کرد که خود امام غایب است و در نهایت نیز ادعای پیامبری کرد. در مورد نقش روسها در پاگرفتن جنبش بابیه باید گفت که باب پس از ادعای خود در شیراز تحت نظر حاکم و والی فارس قرار گرفت. پس از مدتی به واسطه شیوع وبا در شیراز به اصفهان گریخت. در آنجا مورد استقبال معتمدالدوله حاکم اصفهان قرار گرفت. معتمدالدوله از اهالی گرجستان روسیه بود و برخی معتقدند وی تا آن زمان مسیحی بوده و ارتباط پنهانی با روسیه داشته است. همین مسئله به فرضیه حمایتهای نیروهای خارجی از شکلگیری فرقه بابیه قوت بیشتری میدهد.دو دولت نیرومند اسلامی یعنی ایران و عثمانی با اتکاء به جنبههای مشترک مذهبی در درون جامعه خود، بزرگترین مانع پیشرفت استعمارگران شرق و غرب بودند. به همین دلیل بود که شعبه امور ادیان در سفارتخانههای بریتانیا در کشورها و شهرهای اسلامی به وجود آمد و دولتمردان انگلیسی، ایجاد اختلاف بین مسلمانان و پیراون مذاهب مختلف اسلامی را در دستور کار خود قرار دادند.
معتمدالدوله حمایت بیدریغی از باب به عمل آورد. وی یک زندگی استثنایی برای باب فراهم آورد. وی را در کاخی مجلل جای داده و دوشیزهای زیبا را برایش به زنی گرفت و از برنامه او برای عضوگیری و تبلیغ دین ساختگیش حمایت به عمل آورد.
آنچه شاهد محکمی بر این ادعاست یادداشتهای یکی از نیروهای امنیتی دولت روسیه است که بعدا وزیر مختار روسیه در ایران شد. اکینیاز دالگورکی از مأمورهای اطلاعاتی و یکی از اعضای مهم و کلیدی سفارتخانه روسیه در ایران، درباره نقش روسیه در بنیان نهادن این فرقه مذهبی در ایران، یادداشتهایی درباره نقش مستقیم روسیه در این ماجرا دارد که به بخشی از آنها در زیر اشاره میکنیم. دالگورکی مأمور و وزیر مختار روسیه در ایران در یادداشتهای خود درباره حمایت و فضاسازیهای لازم برای انجام فعالیتهای باب مینویسد:
همین که به من اطلاع رسید که باب وارد اصفهان شده، یک نامه دوستانه به معتمدالدوله حکمران اصفهان نوشتم و سفارش سید را نمودم که باب از دوستان من است و دارای کرامت است، از او مراقبت و حمایت کنید. الحق معتمدالدوله چندی از او خوب نگاهداری کرد، ولی از بخت بد سید، معتمدالدوله مرحوم شد. سید بیچاره را گرفتند و به تهران روانه نمودند. من هم توسط میرزا حسینعلی و میرزا یحیی و چند نفر دیگر در تهران جنجال به راه انداختم و فضای افکار عمومی را تحت تاثیر قرار دادم که صاحبالامر را گرفتهاند و لذا به دستور دولت، او را روانه رباط کریم و از آنجا به طرف قزوین و یکسر به تبریز و از آنجا به ماکو بردند.
براساس سند مزبور، سیدعلی محمدباب تحت حمایت روسیه قرار داشت و وزیر مختار روسیه نیز پس از دستگیری او به جنجال آفرینی برای آزاد ساختن این عامل و سرسپرده روسیه میپردازد و به برخی از القائات خودشان به او تحت این عناوین که سیدعلی محمدباب صاحب الامر می باشد و دارای کرامت است و لذا باید او را از زندان آزاد کرد و زمینه فعالیتهای سیاسی و اجتماعیش را به وجود آورد اشاره میکند. همین سند محکمی است دال بر این ادعا که روسها نقش مهمی در شکل گیری این فتنه مذهبی ایفا کردند.
دالگورکی در قسمتی دیگر از یادداشتهای خود به میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاءالله که بعداً جانشین سیدعلی محمد باب میشود و رهبری بهائیت را به عهده میگیرد، میپردازد و از تلاش خویش در راه آزادی او صحبت به میان میآورد: «من از آنها علی رغم مشقتهای فراوان و دردسرهای بسیار حمایت کردم. همه کارکنان سفارت حتی خود من به دروغ شهادت دادیم که اینها بابی نیستند، لذا آنها را از مرگ نجات داده به بغداد روانهشان کردیم. من به میرزا حسینعلی گفتم که تو میرزا یحیی را در پس پرده بگذار و او را «من یظهرهالله» بخوان و نگذار با کسی همصحبت شود، و مبلغ بسیار زیادی پول به آنها دادم که شاید بتوانم کاری انجام بدهم و این سناریو را به پیش ببرم. در واقع هیچ چاره دیگری نداشتم زیرا نمیتوانستم کاری را که با آن همه زحمت به جریان انداخته بودم کنار بگذارم، هر چند نیاز به صرف هزینههای بسیار باشد».
نقش انگلستان در پیدایش فتنه بابیه
در این میان از نقش انگلستان نیز نباید غافل بود. انگلیسیها در این مقطع، کمپانی هند شرقی را به وجود آورده و اهداف استعماری خود را دنبال میکردند. آنها وحدت مسلمانان را مانعی مهم در جهت رسیدن به اهداف خود میپنداشتند و به همین دلیل درصدد برآمدند تا این مانع مهم را از سر راه بردارند. در حقیقت، یکپارچگی مسلمین مخصوصاً در دو قسمت مهم یعنی قلمرو دولت عثمانی و ایران کاملاً مشخص و هویدا بود. دو دولت نیرومند اسلامی که با اتکاء به جنبههای مشترک مذهبی در سایه رهبری روحانیت، بزرگترین مانع پیشرفت استعمارگران شرق و غرب بودند. به همین دلیل بود که شعبه امور ادیان در سفارتخانههای بریتانیا در کشورها و شهرهای اسلامی به وجود آمد و دولتمردان انگلیسی، ایجاد اختلاف بین مسلمانان و پیراون مذاهب مختلف اسلامی را در دستور کار خود قرار دادند.در مجموع باید گفت که آنچه از مطالب بالا میتوان نتیجه گیری کرد این است که راههای نفوذ تنها به یک مسیر محدود نمیشود و سناریوهای مختلفی را می توان برای آن ترسیم نمود. سناریوهایی که با توجه به بستر زمانی و مکانی میتواند متفاوت باشد، اما آنچه وجه مشترک همه این سناریوها است در مفهوم منافع خلاصه میشود. منافعی که حتی به قیمت زیرپاگذاشتن موازین، اصول، ارزشها و اعتقادات جامعه هدف پیگیری میشود.
منابع:موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران،شیعه نیوز