تبیان، دستیار زندگی
شهید مطهری، افزون بر اینكه اسلام‏شناسی مبرز بود، از شاگردان و نزدیكان امام و اولین رییس شورای انقلاب بود و با توجه به این جایگاه و تاییدی كه امام از افكار و آثار ایشان داشتند، باید تبیین ایشان از مردم‏سالاری دینی و جمهوری اسلامی را نزدیك‏ترین تبیین به اید
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مردمسالاری دینی از دیدگاه شهید مطهری

(1)

شهید مطهری

مقدمه

بازخوانی اندیشه رهبران انقلاب، از اهمیت ویژه‏ای برخوردار است; زیرا هر انقلابی دارای مراحلی است و نخستین و مهم‏ترین مرحله، قیام فكری و فرهنگی علیه نظام حاكم است.

رهبران انقلاب و داعیه‏داران قیام و اصلاح، ابتدا باید بطلان، بی‏پایگی و انحطاط فرهنگ حاكم و بی‏صلاحیتی، پوچی، پستی و رذالت‏حاكمان جامعه را تبیین كرده و به مردم بباورانند و در قبال آن، فرهنگی متعالی، عقلانی، فطری، حیاتبخش، حرمت‏آور و كرامت‏زا و مجریانی صادق، عالم، خالص، توانا و بی‏چشمداشت‏به مردم عرضه كنند. در این صورت، فطرت توده مردم به آنان متمایل می‏شود و غالب انسانها كه به طور طبیعی و فطری عدالتخواه و كرامت‏طلبند، به یاری آنان برای قیام اعلام آمادگی خواهند كرد و زمینه‏های انقلاب و قیام پیدا خواهد شد. رهبر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی‏قدس سره و یاران ایشان، به خصوص شهید مطهری رحمه الله در سخنرانی‏ها و نوشته‏های خود به این مهم همت گماشتند و در زمینه‏های مختلف و از جمله در مبحث‏حكومت و سیاست، فرهنگ ناب اسلام را به عنوان فرهنگ جایگزین به جامعه ارائه دادند. مردم با توجه به این تبیین از اسلام و نظام اسلامی، به انقلاب پیوستند و برای تحقق نظام پیشنهادی، از بذل جان و مال دریغ نورزیدند و امروز بعد از گذشت ربع قرن از پیروزی انقلاب، بازخوانی دوباره آن اندیشه‏ها لازم است تا تذكاری برای مردم و مسئولان باشد كه چه اندازه به وعده و پیمان داده شده وفا كرده‏اند و چه اندازه وعده‏ها محقق شد و چه حد بر آن مسیر استوار مانده‏ایم.

شهید مطهری، افزون بر اینكه اسلام‏شناسی مبرز بود، از شاگردان و نزدیكان امام و اولین رییس شورای انقلاب بود و با توجه به این جایگاه و تاییدی كه امام از افكار و آثار ایشان داشتند، باید تبیین ایشان از مردم‏سالاری دینی و جمهوری اسلامی را نزدیك‏ترین تبیین به ایده بنیان‏گذار جمهوری اسلامی دانست و این خود اهمیت مرور دوباره فكر و اندیشه‏های آن متفكر شهید را چند برابر می‏كند.

گرم شدن دوباره بحث «مردم‏سالاری دینی‏» و تعهد جمهوری اسلامی بر ارائه این عقیده و آرمان به عنوان الگوی جایگزین «مردم‏سالاری لیبرال‏» یا «لیبرال دموكراسی‏» حاكم در غرب كه از سوی جهان غرب به عنوان بهترین الگوی حكومت‏به جهان ارائه می‏شود، بر ضرورت این بازخوانی می‏افزاید.

بنیانگذار جمهوری اسلامی و دیگر متفكران همراه ایشان; از جمله استاد شهید، در صدد ارائه الگویی از حكومت‏به جهان بودند كه علاوه بر داشتن مزایای مردم‏سالاری، از نقایص مردم‏سالاری لیبرال هم بری‏ء بوده و مزایای فراوان دیگر هم داشته باشد و لذا فكر و اندیشه «مردم‏سالاری دینی‏» و «جمهوری اسلامی‏» شكل گرفت كه در آن قانونگذاری، به اعتقاد اسلامی مردم، فقط مختص خداست و مردم مسلمان با پذیرش قانون خداوند، به تعیین مجریان می‏پردازند

تبیین مردم‏سالاری (2)

«مردم‏سالاری‏» یعنی «پایه‏ریزی حكومت و قانون بر طبق خواست و اراده اكثریت مردم‏». مردم‏سالاری یعنی همه چیز باید ناشی از خواست و اراده مردم باشد. برای اداره جامعه دو چیز لازم است: قانون و مجری. قانون تعیین‏كننده حقوق و وظایف حاكمان و مردم و بیان‏كننده شرایط حاكمان و رای‏دهندگان است و در نظام مردم‏سالار، این قانون باید مقبول اكثریت‏باشد. تعیین مجریان این قانون كه مطابق شرایط مندرج در آن صورت می‏گیرد نیز توسط مردم است. اگر افرادی بدون خواست و اقبال عمومی بر مردم حاكم شوند و یا قانونی وضع كنند كه مورد خواست و تایید مردم نباشد، آن نظام نمی‏تواند خود را «مردم‏سالار» بداند.

مردم صاحب رای كیانند؟

منظور از «مردم‏» صاحب رای چیست؟ در حكومت‏های اشرافی منظور از مردم فقط اعیان و اشراف بودند و دیگران جزو مردم و صاحب رای شمرده نمی‏شدند و محكوم به خدمتگزاری به اشراف و اعیان بودند. در حكومت‏های دینی كلیسایی فقط روحانیون و ارباب كلیسا حق رای داشتند. در دموكراسی‏های سوسیالیستی فقط اعضای حزب كمونیست‏حاكم، صاحب رای بودند و تا چند دهه پیش در همه كشورهای غربی پرچمدار دموكراسی، زنان صاحب رای نبودند و متفكران غربی و منادیان دموكراسی و مردم‏سالاری، تلاش فراوان كردند تا «همه انسان‏های بالغ و عاقل‏» صاحب حق رای مساوی شمرده شوند (3) و امروز این مطلب جا افتاده و منظور از مردم «افراد بالغ و عاقل‏» می‏باشد.

«مردم‏سالاری لیبرال‏» و «مردم‏سالاری دینی‏»

در مردم‏سالاری و حكومت مردم، قانون و مجری ناشی از اراده، خواست و انتخاب اكثریت است; خواه اكثریت مردم خواسته‏های نفسانی بی‏قید و رهای خود را در قالب قانون بریزند و تصویب كنند یا مكتب یا دینی را پذیرفته و احكام و شرایع آن مكتب یا دین را به عنوان قانون بپذیرند.

اولی را «مردم‏سالاری لیبرال‏» و دومی را «مردم‏سالاری مكتبی یا دینی‏» می‏نامیم.

البته خوانندگان محترم باید توجه داشته باشند كه این یك فرق اصولی و مهم و به اندازه فرق توحید و شرك است. در توحید انسان عبد خداست و مطیع فرمان خدا است اما در شرك، انسان از بندگی خدا آزاد و تابع هوا و هوس خویش است. مردم‏سالاری دینی; یعنی توحید اجتماعی و قانون خدا را، قانون اداره اجتماع قرار دادن و مردم‏سالاری لیبرال; یعنی نفی توحید اجتماعی و قانون برخاسته از هوا و هوس خود را قانون اداره اجتماع قرار دادن. البته مبانی مردم‏سالاری دینی با مبانی مردم‏سالاری لیبرال نیز تفاوت‏های اصولی دارد كه باید در جای خود بدان پرداخت. انسان‏شناسی توحیدی، مبنای مردم‏سالاری دینی است و اومانیسم و اصالت انسان و بی‏نیازی انسان از هدایت وحیانی، مبنای مردم‏سالاری لیبرال می‏باشد.

«آزادی‏» و «انتخاب‏» دو شاخصه مهم مردم‏سالاری

در دموكراسی یا مردم‏سالاری و حكومت مردم، باید آرا و اندیشه‏های مختلف آزادانه عرضه گردند و نمونه‏ها و الگوهای گوناگون از طرف صاحبان فكر و اندیشه تبیین شود و امكان انتخاب از میان گزینه‏های متفاوت حاصل گردد و آن گاه مردم از میان گزینه‏های ارائه شده، یكی را انتخاب كنند. در جامعه‏ای كه فقط صاحبان یك نظر حق ارائه الگوی مورد نظر خود را دارند و مخالفان و صاحبان نظریه‏های بدیل امكان ارائه الگوی مورد نظر خود را ندارند و مردم در عمل امكان انتخاب پیدا نمی‏كنند، مردم‏سالاری وجود ندارد.

نویسنده كتاب «در باره دموكراسی‏» می‏گوید:

«دموكراسی فرصت‏هایی را فراهم می‏كند برای: 1. مشاركت واقعی 2. رای برابر (همه افراد از فرصتی مساوی و كارآمد در رای دادن برخوردار می‏شوند) 3. به دست آوردن درك روشن و آشنا شدن با سایر سیاست‏های جایگزین و عملی و پیامدهای اجتماعی آنها و...» (4)

كارل پوپر از نظریه‏پردازان دموكراسی می‏گوید:

«دموكراسی; یعنی ایجاد زمینه ارائه برنامه‏های مختلف و فراوان و بالا بردن امكان انتخاب خوب جامعه و آموزش دادن افراد و بالا آوردن سطح فهم و شعور آنها و متعالی ساختن خواست‏های آنان. دموكراسی این نیست كه [از باب مثال] فقط برنامه‏های سطحی و مبتذل و مطابق با خواسته‏های حیوانی عامه ارائه شود، با این توجیه كه اینها خواست مردم است; و بدون ایجاد امكان انتخاب‏های دیگر به ارائه همان برنامه‏ها با همان كیفیت‏یا مبتذل‏تر ادامه دادن و بعد بگوییم: ما به مردم آن چیزی را كه انتظار دارند، ارائه می‏كنیم‏» و مردم را هم در چند آمار ملاحظه كردن بدون اینكه لحاظ شود این آمارها فقط در چارچوب داده‏هاست; یعنی آمار از میان آنچه ارائه شده اینها را انتخاب كرده و پسندیده‏اند ولی چه بسا و قطعا اگر برنامه‏های بهتری ارائه شود، انتخاب، چیز دیگری خواهد بود، دموكراسی به هیچ وجه مانع از هدایتگری نیست [بلكه مانع از قیمومت است]. دموكراسی به هیچ وجه مانع از آن نمی‏شود كسانی كه چیزی را می‏دانند آن را به كسانی كه نمی‏دانند منتقل كنند. به عكس، دموكراسی همواره تلاش كرده است كه سطح آموزش را بالا ببرد و این آرزوی مهم دموكراسی است. روح دموكراسی همواره ارائه بهترین امكانات و بهترین شانس را به همه توصیه می‏كند.» (5)

البته پوپر و مانند ایشان در مقام نظریه‏پردازی بوده‏اند و مردم‏سالاری به عنوان یك نظریه با مردم‏سالاری به عنوان یك اقعیت‏خارجی با هم تفاوت فراوان دارد همچنان كه اسلام به عنوان یك دین و مكتب با آنچه در جهان خارج به عنوان اسلام واقع شده، تفاوت دارد. اسلام آن چیزی است كه در قرآن و سخن و عمل معصومان منعكس شده، ولی حكومت‏خلفأ بنی‏عباس و بنی‏امیه و... با اینكه عنوان حكومت اسلامی دارند، تفاوتشان با اسلام از زمین تا آسمان است. ما همچنان كه برای شناخت اسلام نباید به تاریخ بنی‏امیه و بنی‏عباس و... رجوع كنیم، برای شناخت دموكراسی نیز، كه غربیان منادی آن بوده‏اند، نباید به آنچه در حكومت‏های غربی واقع شده و می‏شود مراجعه كنیم. حكومت‏های غربی هم دموكراسی را پیراهن عثمان كرده‏اند و با استناد به شعار دموكراسی به استعمار و استثمار و تحمیل پرداخته‏اند. برای شناخت دموكراسی به عنوان یك نظریه، باید به سخنان متفكران و نظریه‏پردازان غربی مراجعه كنیم و به خود غربیان هم بگوییم كه آنچه شما انجام می‏دهید با نظریه دموكراسی و مردم‏سالاری همخوانی ندارد.

مقبولیت جهانی دموكراسی و مردم‏سالاری

حكومت‏هایی كه در نقاط مختلف جهان تشكیل شده‏اند، بیشتر استبدادی و دیكتاتوری مطلقه بوده‏اند. متاسفانه حكومت‏هایی هم كه به عنوان دین تشكیل یافته‏اند، از این قاعده مستثنی نبوده‏اند. جز حكومت پیامبران بنی‏اسرائیل; یعنی حكومت‏حضرت موسی علیه السلام و وصی او یوشع بن‏نون و بعد از آن حكومت‏های حضرت طالوت، داود و سلیمان و حكومت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم و علی بن‏ابی‏طالب علیه السلام، حكومت‏های دیگر، نه به حكم دین و خواست مردم شكل گرفته و نه در خدمت مردم بوده‏اند. البته گاهی در تاریخ پادشاهانی نیكوسیرت یافت می‏شده‏اند كه در صدد خدمت‏به مردم برآمده‏اند ولی شمار اینان در برابر حاكمان مستبد، آن قدر كم بوده كه به مصداق «النادر كالمعدوم‏» اصلا به شمار نمی‏آیند.

در حكومت‏های استبدادی، شاه حاكم مادام‏العمر بوده و اهواء و خواسته‏های او حكم قانون یافته و با توسل به زور اجرا شده‏اند. متاسفانه در غرب بعد از دموكراسی‏های آتن و روم قدیم، استبداد حاكم شد و این استبداد شدیدتر بود و قرن‏ها این استبداد زیر لوای حاكمیت كلیسا ادامه حیات می‏داد.

بعد از نوزایی و رنسانس علمی - صنعتی غرب، قیام‏هایی علیه استبداد صورت گرفت و با پیروزی انقلاب كبیر فرانسه، دوباره حكومت‏های دموكراسی شكل گرفتند و با توجه به مزیت‏های فراوان این حكومت، در قیاس با حكومت استبداد، در مدت كمی دموكراسی مقبولیت جهانی یافت. دیوید هلد از متفكران غربی می‏نویسد:

«اخیرا به نظر می‏رسد دموكراسی، پیروزی تاریخ‏سازی بر شقوق دیگر حكومت، كسب كرده است. تقریبا همه كس از چپ و راست و میانه، مدعی پیروی از اصول دموكراسی‏اند. همه اقسام رژیم‏های سیاسی در سراسر جهان، نام خود را دموكراسی می‏گذارند، هر چند میان كردار و گفتار ممكن است تفاوت‏های عظیم باشد. چنین به نظر می‏رسد كه دموكراسی هاله‏ای از مشروعیت‏به حیات سیاسی كنونی می‏دهد.» (6)

یكه‏تازی لیبرال دموكراسی

در مقابل لیبرال دموكراسی حاكم در غرب، كه بر پایه چند حزبی بود، سوسیال دموكراسی تك حزبی خودنمایی می‏كرد. در لیبرال دموكراسی همه افراد بالغ عاقل حق رای دارند و احزاب و تشكل‏های مختلف كاندیداها و برنامه‏های خود را ارائه می‏دهند و مردم از میان كاندیداها و برنامه‏های معرفی شده، یكی را برمی‏گزینند و افراد گزینش شده، مطابق برنامه ارائه شده، قانون وضع می‏كنند یا قانون وضع شده را اجرا می‏كنند. [البته انتخابات و مجالس شكل‏های مختلفی دارد] اما در سوسیال دموكراسی بلوك شرق سابق، فقط یك حزب كمونیست‏حق فعالیت داشت و كاندیدا و برنامه ارائه می‏داد و انتخاب‏كنندگان، كه فقط اعضای حزب بودند - البته عضویت در حزب كمونیست غالبا اجباری بود - انتخاب می‏كردند. این نوع دموكراسی را گرچه بسیاری دموكراسی و مردم‏سالاری نمی‏دانستند (7) ولی در هر حال به عنوان بدیل و رقیب مردم‏سالاری لیبرال خود را مطرح می‏كرد.

با شكست و نابودی كمونیسم و فروپاشی بلوك شرق و كشورهای سوسیالیستی، مردم‏سالاری لیبرال به عنوان نظریه بی‏بدیل، خودنمایی كرد و اكنون هم برای خود رقیبی نمی‏بیند و در صدد است‏سیطره خود را بر سراسر گیتی بگستراند.

در مردم‏سالاری و حكومت مردم، قانون و مجری ناشی از اراده، خواست و انتخاب اكثریت است; خواه اكثریت مردم خواسته‏های نفسانی بی‏قید و رهای خود را در قالب قانون بریزند و تصویب كنند یا مكتب یا دینی را پذیرفته و احكام و شرایع آن مكتب یا دین را به عنوان قانون بپذیرند.

مردم‏سالاری دینی، بدیل مردم‏سالاری لیبرال

طرفداران دموكراسی غربی به خصوص حاكمان و قدرتمندان میان «مردم‏سالاری‏» و «مردم‏سالاری لیبرال‏» هیچ تفاوتی قائل نشده و تنها شكل دموكراسی و مردم‏سالاری را همان مردم‏سالاری لیبرال معرفی می‏كنند و حاكمیت‏یافتن احكام و قوانین یك دین حتی اگر مستند به خواست و اراده مردم باشد را مخالف دموكراسی می‏دانند و هر جا مردم كشوری مثل مردم ایران، الجزایر و... به حكومت دینی رای داده‏اند، آن را مخالف مردم‏سالاری تفسیر كرده‏اند و به انكار آن همت گماشته‏اند. حال آنكه این غلط است و باید بر اثبات غلط بودن آن پافشاری كرد. همان طور كه گذشت، مردم‏سالاری; یعنی قانون مستند به خواست و اراده و رای مردم باشد و مجریان نیز توسط مردم انتخاب گردند. حالا ممكن است مردم به اراده و انتخاب خود، حاكمیت قوانین یك دین را بپذیرند. اگر ما این صورت را دموكراسی و مردم‏سالاری ندانیم، در حقیقت مردم‏سالاری را مردم‏سالاری ندانسته‏ایم.

از میان متدینان هم بعضی علاوه بر پذیرش تفسیر غلط فوق، گمان كرده‏اند كه پذیرش حق حاكمیت ملی یعنی شریك قرار دادن مردم با خداوند در ولایت تشریعی و قانونگذاری; و چون ولایت تشریعی فقط از آن خداوند است، پس حق حاكمیت ملی و صاحب اختیار بودن مردم را انكار كرده‏اند. به عبارت زیر توجه كنید:

«در رژیم‏های سلطنت مطلقه، «حق حاكمیت‏» و «حق قانونگذاری‏» را غالبا از آن شاه مطلقه می‏دانستند و در دموكراسی‏های مدرن هر دو را از آن مردم دانستند.» (8)

مطابق اظهار نظر فوق، در دموكراسی مدرن، مردم قانونگذارند و چون از نظر اسلام قانونگذاری فقط مختص خداست، پس، از نظر اسلام دموكراسی و مردم‏سالاری مردود است، در حالی كه در «لیبرال دموكراسی‏» مردم قانونگذارند ولی در دموكراسی دینی مردم قانونگذاری خداوند را پذیرفته‏اند و هر دو هم عنوان «مردم‏سالاری‏» دارند. همین نویسنده می‏نویسد:

«دموكراسی [مردم‏سالاری] جوهری سكولاریستی دارد.» (9)

با پذیرش این دیدگاه هم دیگر نمی‏توان از مردم‏سالاری دینی دم زد; زیرا جوهره سكولاریستی مردم‏سالاری; یعنی نفی دین از صحنه حكومت و سیاست و مردم‏سالاری دینی یعنی «حكومت مردمی سكولاریستی مبتنی بر دین‏» و این یعنی همان «كوسه ریش پهن!»

بنیانگذار جمهوری اسلامی و دیگر متفكران همراه ایشان; از جمله استاد شهید، در صدد ارائه الگویی از حكومت‏به جهان بودند كه علاوه بر داشتن مزایای مردم‏سالاری، از نقایص مردم‏سالاری لیبرال هم بری‏ء بوده و مزایای فراوان دیگر هم داشته باشد و لذا فكر و اندیشه «مردم‏سالاری دینی‏» و «جمهوری اسلامی‏» شكل گرفت كه در آن قانونگذاری، به اعتقاد اسلامی مردم، فقط مختص خداست و مردم مسلمان با پذیرش قانون خداوند، به تعیین مجریان می‏پردازند و به یاری و رهبری آنان قانون خدا را در كشور اجرا می‏كنند و به گستردن عدل و داد و رفاه عمومی همت می‏ورزند.

ادامه دارد ...

منبع:

فصلنامه حكومت اسلامی، شماره 31،‌احمد حیدری

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.