تبیان، دستیار زندگی

تفاوت گرسنگی احساسی و گرسنگی فیزیکی

در مقاله پیشین نشانه‌های اولیه مشکلی به نام خوردن از روی احساس را برای شما بیان کردیم. در مقاله حاضر سعی داریم تفاوت‌های میان گرسنگی احساسی و گرسنگی واقعی بدن را بگوییم تا مشکل را ریشه‌یابی کنیم.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : سمیه جولایی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
مترجم: دکتر سمیه جولائی _ بخش تغذیه و آشپزی تبیان

گرسنگی احساسی

گرسنگی احساسی آنقدر قویست که تشخیص تفاوت آن از گرسنگی فیزیکی دشوار است و به‌راحتی با گرسنگی فیزیکی اشتباه می‌شود. اما شواهدی وجود دارد که با دنبال کردن آن‌ها می‌توانیم این دو را از هم تفکیک کنیم.

گرسنگی احساسی ناگهان به سراغ انسان می‌آید. در واقع این احساس به ناگاه و به محض حس احساسی ناخوشایند، حس می‌شود و تمام بدن را تحت تأثیر خودش قرار می‌دهد. از سوی دیگر گرسنگی فیزیکی به تدریج به سراغ انسان می‌آید. تمایل به خوردن غذا به شکل یک خواسته ناگهانی یا نیاز آنی زمانی است که دچار گرسنگی احساسی می‌شویم و بدن غذا را به شکل یک پاداش می‌طلبد (مگر این که مدت طولانی از آخرین وعده غذایی‌مان بگذرد).

گرسنگی احساسی غذاهای دم دستی را می‌پسندد. هنگامی که از نظر فیزیکی گرسنه می‌شویم خوردن هر چیزی برایمان لذت‌بخش است – چه این غذا از نوع سبزیجات باشد یا از نوع غذاهای گوشتی. اما زمانی که دچار گرسنگی احساسی می‌شویم غذاهای دم دستی یا اسنک‌های شور یا شیرینی پاداشی فوری برای فرو نشاندن احساس است. ممکن است در این زمان احساس کنیم که نیاز به خوردن پفک یا پیتزا یا چیزی شبیه این‌ها داریم.

گرسنگی احساسی اغلب به خوردن بی‌رویه و بدون فکر می‌انجامد. پیش از آنکه بدانیم یک بسته بزرگ چیپس یا یک کاسه بزرگ بستنی خامه‌ای را خورده‌ایم بدون آن که به آن توجه کنیم یا این که کاملاً از خوردنش لذت ببریم. هنگامی که با خوردن غذا به گرسنگی فیزیکی پاسخ می‌دهیم بیشتر متوجه کاری هستیم که داریم می‌کنیم.

زمانی که به گرسنگی احساسی پاسخ می‌دهیم با سیر شدن هم ارضا نمی‌شویم و اساساً احساس سیری اثری در توقف خوردن غذا و خوراکی ندارد. بلکه بیشتر و بیشتر می‌خواهیم و اغلب زمانی که به صورتی ناخوشایند سیر و پر شده‌ایم، دست از خوردن می‌کشیم. در صورتی که گرسنگی فیزیکی نیازی به پر شدن ندارد و زمانی که معده‌مان پر شد احساس رضایت می‌کنیم.

منشأ گرسنگی احساسی معده‌مان نیست. بیشتر از آنکه حس کنید که غولی گرسنه در معده‌مان جای دارد یا روده بزرگ روده کوچکمان را می‌خورد، این احساس گرسنگی کاذبی است که در ذهن ما موج می‌زند یا در مغز می‌چرخد. ما در واقع به مزه‌ها یا بوها یا بافت غذایی خاص فکر می‌کنیم که باعث می‌شود در زمان احساس ناراحتی به غذاها روی بیاوریم و از آن‌ها مدد بجوییم.

زمانی که به گرسنگی احساسی پاسخ می‌دهیم با سیر شدن هم ارضا نمی‌شویم و اساساً احساس سیری اثری در توقف خوردن غذا و خوراکی ندارد. بلکه بیشتر و بیشتر می‌خواهیم و اغلب زمانی که به صورتی ناخوشایند سیر و پر شده‌ایم، دست از خوردن می‌کشیم. در صورتی که گرسنگی فیزیکی نیازی به پر شدن ندارد و زمانی که معده‌مان پر شد احساس رضایت می‌کنیم

گرسنگی احساسی اغلب به پشیمانی، احساس گناه، یا شرمساری می‌انجامد. هنگامی که برای برطرف کردن احساس گرسنگی فیزیکی غذا می‌خوریم، کمتر پیش می‌آید که احساس شرمساری یا گناه کنیم؛ زیرا بدنمان آنچه را می‌خواهد به دست می‌آورد. اگر احساس گناه می‌کنیم احتمالاً به این معنی است که به دلایل گرسنگی فیزیکی غذا نمی‌خوریم؛ بلکه مشکل روحی ما ریشه در این نوع تغذیه دارد.

محرک‌های خوردن احساسی‌مان را بشناسیم

چه موقعیت‌ها، مکان‌ها، یا احساساتی هستند که برای رهایی از آن‌ها به غذا روی می‌آوریم؟ بیشتر خوردن‌های از روی احساس به احساسات ناخوشایند و ناراحت‌کننده مربوط می‌شوند؛ اما حتی احساسات بسیار خوب هم این مشکل را پیش می‌آورند، مثل زمانی که برای رسیدن به یک هدف خودمان را مهمان می‌کنیم یا به هر دلیلی خودمان را به یک خوردنی مهمان می‌کنیم و به خودمان پاداش می‌دهیم. علت‌های معمولی خوردن از روی احساس عبارتند از:

استرس: آیا تا به حال به نکته توجه کرده‌ایم که استرس تا چه حد ما را گرسنه می‌کند؟ این فقط در ذهن ماست. وقتی استرس حالت مزمن به خود می‌گیرد بدن ما طوری عمل می‌کند که گویی همواره در حالت بحران زده به سر می‌برد، و این باعث ترشح بسیار زیاد هورمون استرس، کورتیزول خواهد شد. این هورمون ما را به خوردن غذاهای شور، شیرین و سرخ شده می‌کشاند- یعنی غذاهایی که فوری کلی انرژی و لذت به ما می‌دهند. پس هر چه میزان استرس کنترل نشده در بدن ما افزایش یابد، احتمال اینکه برای فرو نشاندن احساسات دست به خوردن بزنیم افزایش خواهد یافت.

احساسات چاق‌کننده: خوردن ممکن است راهی برای ساکت کردن موقتی یا آرام‌سازی احساسات ناخوشایند شامل عصبانیت، ترس، ناراحتی، اضطراب، تنهایی، خشم و شرم باشد. به‌جای آنکه بدنمان را از غذاها پر کنیم باید از شر این احساسات خلاص شویم.

خستگی یا احساس خلأ: باید از خودمان بپرسیم آیا تا به حال برای این که صرفاً کاری انجام داده باشیم یا از خستگی و بی‌حوصلگی در بیاییم یا به‌عنوان راهی برای اینکه خلائی را درونمان پر کنیم چیزی خورده‌ایم؟ در واقع در چنین شرایطی احساس خلأ می‌کنیم و غذا برای این به کار می‌رود که دهان ما را پر کند و زمان بگذرد. این کار تا چند لحظه بعد ما را از نارضایتی از شرایط و بی‌هدفی دور می‌کند اما این احساس رهایی موقت است.

عادت‌های کودکی: به کودکی‌مان نگاهی بیندازیم زمانی که خاطراتی از غذا خوردن در ذهن ما شکل گرفته است. آیا پدر و مادر در مقابل یک رفتار خوب برای ما بستنی می‌گرفتند یا ما را به خوردن پیتزا دعوت می‌کردند یا زمانی که احساس ناراحتی می‌کردیم به ما آبنبات می‌دادند؟ این عادت‌ها ممکن است اغلب در بزرگسالی هم نمود داشته باشد و باقی بماند. یا حتی خوردن، ما را به حالت خاطره‌انگیز کودکی (نوستالژیک) ببرد و به این شکل به آرامش موقتی دست یابیم.

اثرات اجتماعی: بیرون رفتن با دیگران برای صرف غذا نیز راهی فوق‌العاده عالی برای رهایی از استرس است؛ اما ممکن است به پرخوری بینجامد. چون هر کسی کنار ماست در حال غذا خوردن است؛ پس احتمال اینکه ترغیب شویم بیش از حد بخوریم وجود دارد. البته در موقعیت‌های اجتماعی خیلی جدی نیز احتمال پرخوری منتفی نیست. در برخی موقعیت‌ها این خانواده یا دوستان ما هستند که تشویقمان می‌کنند تا بیشتر بخوریم. به هر حال باید در این موقعیت‌ها نیز متوجه باشیم چقدر به بدنمان فشار می‌آوریم.
 
مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.