زندگینامه علامه محمدتقی جعفری؛
نگاهی کوتاه بر زندگی علامه جعفری
علامه جعفری چندین بار با «برتراند راسل» در مورد مسائل فلسفی نامهنگاری داشته و با «روژه گارودی»، «پروفسور عبدالسلام» و «پروفسور روزنتال» گفتگوهایی داشته است.
ی مقداری مقدمات دروس ابتدایی و قرآن را نزد مادرش آموخت. آنگاه در مدرسهٔ اعتماد تبریز، پایه چهارم و پنجم را گذراند. سپس در حالی که جنگ جهانی دوم رو به پایان میرفت، به همراه برادرش به مدرسه طالبیه تبریز رفت و آموزش علوم دینی را نزد استادان آنجا شروع کرد. تأمین هزینهٔ زندگی، او را ناگزیر ساخته بود تا صبحها به دانش آموختن پرداخته و بعد از ظهرها را کار کند. در سال ۱۳۱۹ش برای ادامه تحصیلات به مدرسه مروی در تهران رفت و در سال ۱۳۲۲ش به شهر قم مهاجرت و در مدرسه دارالشفا اقامت گزید. در این زمان او که ملبس به لباس روحانیت شده بود، در درس خارج اساتید سطوح عالی حوزه شرکت کرد. سپس به نجف رفته و در حالیکه تنها ۲۳ سالش بود، به درجه اجتهاد رسید. وی در سال ۱۳۳۶ یا ۱۳۳۷ش پس از یازده سال اقامت در نجف، به ایران بازگشت و تا انتهای عمرش در ایران به تحصیل، تدریس، پژوهش و تحقیق اشتغال داشت.
پدرش «كریم» بود
استاد محمد تقی جعفری در سال 1304 هـ . ش. در شهر تبریز به دنیا آمد. پدرش، «كریم» درس نخوانده بود، امّا صدق و صفای خاصی داشت. پدرش نانوا بود و هیچ وقت بدون وضو دست به خمیر نان نمیزد. حافظة این نانوانی مكتب نرفته چنان قوی بود كه اغلب سخنان واعظان شهر را با دقت و تفصیل، برای دیگران بیان میكرد.
تحصیل
همسر كریم با سواد بود و قرآن را به خوبی میخواند. او قرائت قرآن را به محمد تقی تعلیم داد. محمد تقی چنان خوب قرائت قرآن را فرا گرفته بود كه وقتی در 6 سالگی، در سال 1310 هـ . ش برای اولین بار وارد مدرسة «اعتماد» تبریز شد، مدیر مدرسه، آقای جواد اقتصاد خواه، بعد از شنیدن قرائت قرآن او لبخندی زد و گفت: بارك الله! خیلی خوب خواندی! نیازی به درسهای كلاس اول و دوم نداری؛ از فردا ورود كلاس سوم شو!حافظة قوی محمد تقی همگان را به شگفتی وا میداشت؛ به طوری كه متن كلیله و دمنه را از حفظ میتواند و معنای عبارات مشكل را شرح میداد. معلمان مدرسة اعتماد، همواره او را تشویق میكردند.
تربیت و پرورش
روزی اقتصاد خواه مدیر مدرسه، برای بازرسی به كلاس رفت و به همة بچهها گفت: دفترهای مشقتان را روی میز بگذارید. آقای مدیر وقتی دفتر مشق محمد تقی را دید، آن را برداشت و با ناراحتی پرسید: جعفری! این چه خطی است كه تو داری؟! محمد تقی با خونسردی پاسخ داد: من ایرادی در خطم نمیبینم. خیلی خوب است! آقای اقتصاد خواه با تعجب گفت: پس خودت مینویسی و خودت هم آن را تأیید میكنی؟! بیا بیرون ببینم! سپس با تركة قرمز رنگ درخت آلبالو بر كف دست محمد تقی زد و گفت: این خط از نظر من خیلی هم بد است. باید از همین امروز یاد بگیری كه خوش خطتر بنویسی! فهمیدی؟! محمد تقی كه دستش از شدت درد میسوخت، اندكی رنجید؛ ولی وقتی بیشتر در خط خود دقت كرد، به آقای مدیر حق داد و از آن به بعد تصمیم گرفت خواناتر و بهتر بنویسد. دهها سال بعد (حدود سالهای 1340 ـ 1350) روزی دانشگاه مشهد، استاد محمد تقی جعفری را دعوت كرد تا در آنجا سخنرانی كند. جمعیت بسیاری جمع شده و منتظر آمدن ایشان بودند؛ همة صندلیها پر شده و عده فراوانی نیز ایستاده بودند. محمد تقی كه دیگر «علامة جعفری» نامیده میشد و اسلام شناس و صاحب نظری مشهور شده بود؛ پشت میكروفون قرار گرفت. در بین نگاههای مشتاق، چشمش به یك پیر دانا خیره شد و حدود یك دقیقه به سكوت گذشت. بعد از اتمام سخنرانی، آن استاد كهن سال كه كسی جز آقای جواد اقتصاد خواه، مدیر مدرسة اعتماد تبریز نبود، جلو آمد و در حلقة كسانی در آمد كه بعد از سخنرانی به دور علامه جعفری جمع شده بودند. علامه جعفری بعد از سلام و احترام، پرسید: یادتان هست با آن تركة آلبالوی قرمز رنگ مرا زدید؟ آقای اقتصاد خواه سر به زیر انداخت، امّا علامه جعفری با احترام و مهربانی گفت: كاش خیلی از آن چوبها به من میزدید. این مركب بدن، تازیانه میخواهد تا روح را حركت بدهد و جلو ببرد. علامه جعفری به گرمی دست استاد پیرش را گرفته و فشرد.هجرت
محمد تقی در 15 سالگی و در سال 1319 ش. برای ادامه تحصیل، تبریز را به مقصد تهران ترك كرد.
آن شاهد غیبی ز نهانخانة بود زد جلوه كنان خیمه به صحرای وجود
از زلف تعینات بر عارض ذات هر حلقه كه بست، دل ز صد حلقه ربود
جناب عالی ارسال رسل، مسئولیت و حتی تكلیف عشق را چگونه حلمیكنید؟ اگر من جزئی یا موجی از كمال مطلقهستم، پس عاشق چه كسی میشوم؟! و استاد آشتیانی انصاف داد و به درستی گفت: اینها ذوقیاتی است كه بزرگان ما فرمودهاند. اعتقادات قلبی این بزرگان این نبوده است. صدر المتألهین همواره با وضو بوده و پای پیاده به مكه رفته و تعبد بسیار داشته است.
بعد از مدتی، محمد تقی برای ادامة تحصیل به قم رفت و در مدرسة دارالشفاء اقامت كرد. روزی آیت الله سید محمد حجت كوهكمریای (1310 ـ 1372 هـ . ق) و آیت الله شهید محمد صدوقی به حجرة او آمدند و لباس روحانیت را به او پوشانیدند.
حضور در انقلاب
به تدریج، استاد جعفری برای اقشار گوناگون مردم در دانشگاهها و مساجد و... به سخنرانی پرداخت. ساواك برای كنترل این جلسات، مأمورانی را میفرستاد تا از آن گزارش تهیه كنند. هم اكنون بیش از 180 سند گزارشهای ساواك دربارة علامه جعفری در دست است كه در كتاب «چراغ فروزان» منتشر شده است.چون مأموران ساواك به درستی نمیتوانستند از مباحث علمی و فلسفی استاد آگاه شوند، به ناچار از طریق منابع و مأموران متعدد از جلسات استاد گزارش تهیه میكردند؛ به طوری كه در طول سالیانی كه استاد زیر نظر ساواك بود، بیش از 20 منبع از جلسههای ایشان گزارش دادهاند.
بنابر اسناد ساواك، در جلسات استاد جعفری، عموماً جوانان و دانشجویان شركت میكردند و تعداد آنها زیاد و حدود 500 نفر و... شركت داشتند.
ساواك در سال 1344 استاد را احضار كرد و تأكید كه در درسهای خودتان دو موضوع را رعایت كنید: «1. نسبت به شاه مطلبی نگویید؛ 2. نسبت به اسرائیل حمله و اعتراض نكنید».
در بهمن 1346، استاد برای بار دوم به ساواك احضار شد. در آبان ماه سال 1351 ساواك تهران به مدیر كل ادارة پنجم دستور داد كه مكالمات تلفنی محمد تقی جعفری را كنترل و شنود كند.
ساواك یك بار نیز در ساعت 2 نیمه شب به منزل استاد جعفری حمله كردند و تا ساعتی كتابخانة ایشان را بازرسی كردند، امّا چیزی نیافتند و دست خالی برگشتند.
یكی از بازجویان ساواك، با اشاره به مباحث فلسفی استاد جعفری میگوید:
«ایشان با همین حركت جوهری و همین حرفها، جوانان را به مبارز تبدیل میكند و به جان حكومت میاندازند.»
«بر اساس اسناد ساواك، تعداد قابل توجهی از عناصر گروه به اصطلاح مجاهدین خلق ایران (منافقین) به منظور بالا بردن بینش و اطلاعات فلسفی خود، در جلسات استاد جعفری شركت میكردند. یكی از این اسناد در تاریخ 8/12/1353 و سند دیگر در تاریخ 4/9/1353 تنظیم شده است و این مطلب نشان میدهد كه حضور آنها قبل از تغییر ایدئولوژی سازمان بوده است؛ زیرا كودتای خونین درون سازمانی و كشتن عناصر مذهبی سازمان ـ مثل مجید شریف واقفی ـ و تغییر ایدئولوژی سازمان از اسلام به ماركسیسم، در سال 1354 روی داد.
مدتی بعد از آن كه استاد جعفری از مشهد به تهران رفت، اطلاع یافت كه در منزل دكتر محمود حسابی ـ فیزیكدان ـ جلسات علمی برگزار میشود. استاد در این جلسات هفتگی، شركت میكرد. این جلسات 24 سال ـ تا پایان عمر دكتر حسابی ـ ادامه یافت. دكتر محمود حسابی نظریة جدیدی دربارة «ذرات بنیادی» داشت. در یكی از این جلسهها دكتر حسابی توضیحاتی دربارة نظریه خود و ملاقاتش با انیشتین داد و گفت: هر ذرهایكه در نظر گرفته شود؛ مثل الكترونها یا پروتونها، دامنة موجودیتش تا كهكشانها نیز كشانده شده است و برای شناسایی دقیق آن باید اجزای دیگر عالم را نیز در نظر گرفت. استاد جعفری گفت: شیخ محمود شبستری مطلبی گفته است كه شبیه به نظریة شماست:
جهان چون خطّ و خال و چشم و ابروست كه هر جزئی به جای خویش نیكوست
اگر یك ذرة را بـر گـیری از جــای خلل یابد همه عالم سراپای
استاد حسابی كه بیشتر اهل سكوت بود و بسیار كم حرف میزد، با وجد و هیجان بلند شد و فریاد زد: شبستر كجاست؟ شبستری كیست؟! استاد جعفری با احترام پاسخ داد: شبستر یكی از شهرهای نزدیك تبریز و شیخ محمود شبستری از عرفای بزرگ قرن هشتم است.
دكتر حسابی كه شور و نشاط بیشتری یافته بود، خودكاری آورد و از استاد جعفری خواست كه دوباره اشعار شبستری را بگوید تا یادداشت كند و در اولین فرصت آن را در كتاب گلشن راز بیابد. در این جلسات هفتگی، جمعی از دانشمندان از جمله دكتر ریاحی، كرمانی، دكتر فرشاد، دكتر جمارانی و دكتر كاشیگر شركت میكردند.
منابع: راسخون ،ویکی شیعه