دوره پرهرجومرج بوریس یلتسین؛
طلوع بخت کمونیستها
بوریس نیکولایویچ یلتسین در سال ۱۹۹۱، اندکی پیش از فروپاشی اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی به ریاست جمهوری روسیه انتخاب شد که در فروپاشی حکومت کمونیستی نقش موثری داشت. برای اولین بار در دوران یلتسین بود که روسیه دموکراسی را تجربه کرد.
نزدیک به یک سال پس از فروپاشی اتحاد شوروی هنوز هم زندگی و امورات روسیه از پساندازهای آن دوره تامین میشد. روسیه یا همان مرکز و کانون امپراتوری سابق کمونیستی که در سال ۱۹۹۱ و بر اساس یک دستنوشته اعلام استقلال کرده بود، همچنان بار وعدههای عملینشده را بر دوش میکشید و هنوز هم موسسههای صنعتی، کارخانهها، شرکتهای تجاری و مغازهها در مالکیت دولت قرار داشتند.
بوریس یلتسین، رئیسجمهور جدید، اما مصمم بود اموال دولتی را به بخش خصوصی واگذار کند و از روسیه کشوری ثروتمند بسازد. او اعلام کرد: «ما به میلیونها ثروتمند نیاز داریم و نه یک گروه ثروتمند.» آنچه تا آن روز تنها به صورت ظاهری وجود داشت باید صورت واقعیت به خود میگرفت یعنی «ثروت ملی».
بوریس یلتسین در آغاز فعالیتهای سیاسی خود ابتدا به عضویت حزب کمونیست درآمد و سلسله مراتب حزبی را پیمود تا به دبیری شعبه حزب در "سوردلوفسک" رسید. در سال 1985 میخاییل گورباچف آخرین رهبر شوروی، یلتسین را به پایتخت دعوت کرد تا مسئولیت حزب در مسکو را بر عهده گیرد و با فساد مبارزه کند.
«سرمایهداران سرخ»
از آن روز به بعد هر شهروند جمعیت ۱۵۰ میلیون نفری روسیه میتوانست یک چک خصوصیسازی به ارزش بیش از ۱۰ هزار روبل دریافت کند، سپس آن را در قبال دریافت سهام کارخانههای بخش خصوصی تحویل دهد. ۱۰ هزار روبل با معیارهای امروز برابر با ۳۰ یورو است.طرح خصوصیسازی شرکتها در واقع حاصل کار چوبایس بود. او اصرار داشت تا ۵۱ درصد از سهام این شرکتها باید به کارگران و مدیران آن منتقل شود. او به هر ترتیب توانست مقاومتهای مدیران پیشین شوروی در برابر خصوصیسازی را خنثی کند، در نتیجه یک طبقه حاکمه جدید قدم به عرصه وجود گذاشت؛ طبقهای که از آن با عنوان «سرمایهداران سرخ» یاد میشود.
اگرچه ایده انتقال و واگذاری اموال و ثروت دولتی به ملت در ظاهر زیبا به نظر میرسید اما این تغییر و تحول شکست خورد. در همان دوره ناگهان چنان قیمتها بالا کشید که مردم برای تهیه ضروریترین مواد غذایی خود مجبور شدند چکهای خصوصیسازی را به دستفروشها تحویل دهند، به همین خاطر ارزش چکها به شدت کاهش یافت.
اکثر این چکها در بازار سیاه به فروش رسید و یا در اختیار صندوقهای سرمایهگذاری گذاشته شد. این صندوقها اما غالبا ابزاری برای کلاهبرداری و یا پوششی بودند برای بازگرداندن سهام و اموال دولتی به کنسرسیومهای دولتی؛ بنابراین نه مردم عادی که بخشی از همان الیت قدیمی شوروی برنده اصلی این خصوصیسازی همگانی شدند. افزون بر آن بسیاری از باندهای جنایتکاران و شرکتهای برساخته از بازار سیاه نیز از همین چکهای خصوصیسازی به عنوان سرمایه اولیه امپراتوریهای اقتصادی بعدی خود استفاده کردند.
در آن زمان ۲۵ هزار کارخانه و شرکت متوسط و بزرگ به ارزش اسمی ۴٫۵ بیلیون روبل به معرض فروش گذاشته شد.
یلتسین که زمانی دبیرکلی شعبه حزب در مسکو را بر عهده داشت، با مطرح کردن و تاسیس کشور و دولت روسیه در واقع نه تنها حکومت لرزان شوروی را به پایان کار خود رساند، بلکه به دلیل جاهطلبیهای بیاندازه خود انگیزهای مضاعف برای سرنگون کردن میخائیل گورباچف نیز داشت.
تسویه حساب با گذشته از همان آغاز فعالیت دولت جدید در دستور کار قرار گرفت؛ اما ظاهرا یلتسین تمایل چندانی به این کار نشان نمیداد. او اگرچه همه فعالیتهای حزب کمونیست سابق را ممنوع اعلام کرد، اما احزاب مختلف کمونیستی همچنان به فعالیتهای خود ادامه میدادند، حتی سرویس جاسوسی امنیتی بدنام کا.گ.ب نیز تنها تغییر نام داده شد و شمار کارکنان آن کاهش یافت؛ اما نه دسترسی به آرشیوها برای عموم آزاد شد و نه کا.گ.ب به عنوان سازمانی جنایتکار معرفی گردید. مردان قدیمی این سازمان مخوف و سرکوبگر همچنان به فعالیتهای خود ادامه میدادند.
یلتسین تصمیم گرفت برای کنترل و تسلط بر وضعیت اسفبار کشور یک شوکدرمانی انجام دهد. او به همین منظور اصلاحطلبانی مانند چوبایس و نخستوزیر آینده یعنی «یگور گایدار» را به دور خود گرد آورد و قیمتهای تعیینشده توسط دولت را ملغی کرد، به نوعی آزادسازی قیمتها را محقق کرد و تجارت را نیز آزاد اعلام کرد. این کار اگرچه موجودی کالا را در بازار افزایش داد، اما مردم نیز به همان اندازه فقیر شدند. هزاران کارخانه و موسسه اعلام ورشکستگی کردند و حقوق و دستمزدهای کارکنان آنان هرگز پرداخت نشد. کشور به مرحلهای رسید که تنها اقتصاد مبادلهای جریان داشت، از آنجایی که پولی نبود، مردم فروش مایملک شخصی خود را آغاز کردند.
در اوت 1991 بود که محافظه کاران تندرو اقدام به کودتا علیه گورباچف کردند. یلتسین که در راس لیبرالها قرار گرفته بود، گورباچف را به قدرت بازگرداند. اما با این حال حزب کمونیست تعطیل شد و اتحاد شوروی تا پایان سال از بین رفت و در آن زمان بود که یلتسین رئیس جمهور شد.
در همین حال مقاومتهای شدیدی در برابر خط مشی یلتسین شکل گرفت. یلتسین در دومای روسیه نیز دوستان و البته دشمنان زیادی داشت. طیف مخالفان او از کمونیستها تا ناسیونالیستها را در بر میگرفت. چیزی نگذشت که روسیه در دام حاکمیتی دوگانه گرفتار و فلج شد. نمایندگان پارلمان همه تصمیمهای دولت را یکی پس از دیگری لغو میکردند، یلتسین نیز بار دیگر مانند دوران شوروی با فرمانهای حکومتی به اداره کشور ادامه داد. افزون بر آن شورای عالی دوران شوروی هنوز وجود داشت، چراکه پارلمان از انحلال آن جلوگیری میکرد. در همین حال شایعات، رسواییهای شنود، دسیسهها و توطئه برای قتل و سوءقصد جایگزین تصمیمهای سیاسی شد. در پایان سال ۱۹۹۳ به نظر میرسید گذار به اقتصاد بازار آزاد شکست خورده است.
یلتسین تلاش کرد با برگزاری یک همهپرسی مقاومت و مانعتراشیها را در برابر خود بشکند. در این همهپرسی بار دیگر ۵۹ درصد از روسها اعتماد خود را به او نشان دادند. یلتسین با این پشتوانه مردمی، شورای عالی شوروی را البته بر خلاف قانون اساسی منحل کرد؛ پارلمان نیز بر همین اساس اقدام وی را بیاثر گذاشت.
در اکتبر سال ۱۹۹۳ گروهی از ناسیونالیستها و طرفداران حکومت تزارها شورشی مسلحانه را آغاز کردند. این غائله با دستور رئیسجمهور توسط تانکها ختم شد؛ اما مردم در خانهها ماندند. تا امروز مشخص نیست که چند نفر در جریان نبردهای اطراف پارلمان و برج تلویزیون کشته شدند. برخی منابع از ۱۸۰ قربانی میگویند و برخی دیگر از ۱۰۰۰ کشته حکایت دارند.
به این ترتیب یلتسین دست به اقدامی رادیکال زد و دستور تدوین قانون اساسی جدید را صادر کرد. او بر اساس این قانون که شباهت زیادی با قانون اساسی تزار در سال ۱۹۰۶ داشت میتوانست از اختیاراتی نامحدود برخوردار شود. بر اساس قانون اساسی جدید، نهاد پارلمان همچنان میتوانست در تشکیل دولتها نفوذ و اثر خود را اعمال کند. بدین صورت روسیه بار دیگر و البته به صورت دوفاکتو به دوران حکومت مطلقه فردی بازگشت. پس بر خلاف تصور رایج، این پوتین نبود که به عنوان جانشین یلتسین، از اختیاراتی گسترده و کامل برخوردار شد بلکه شخص یلتسین این تغییر را کلید زد. با این حال انتخابات همچنان به صورت دموکراتیک برگزار میشد. در نخستین انتخابات دومای دولتی، یلتسین شکست خورد زیرا بلوک راست لیبرال حامی وی نتوانست رای لازم را کسب کند. به همین خاطر تصمیم گرفت رفتاری محتاطانه را در قبال کمونیستهای هنوز قدرتمند و متعصب در پیش گیرد. او در این راستا فرمان عفو شورشیان اکتبر ۱۹۹۳ را صادر کرد، دستور داد برخی خیابانها به نام کمونیستهای اولیه نامگذاری شوند و جسد مومیاییشده لنین در همان محل سابق باقی بماند. اصلاحطلبان معروف و مهم نیز دولت را ترک کردند.
قیمت جان ۸۰ هزار سرباز
با این حال روند کاهش محبوبیت رئیسجمهور همچنان ادامه داشت؛ زیرا در پایان سال ۱۹۹۴ جنگ چچن به اوج خود رسیده و به معضلی جدی بدل شده بود. یلتسین تصمیم داشت به هر صورت ممکن و با ابزار خشونت این جمهوری سرکش قفقاز را در مجموعه جمهوریهای روسیه حفظ کند؛ اما این سماجت به قیمت جان ۸۰ هزار سرباز، شورشی و غیرنظامی تمام شد.اقتصاد خویشاوندسالارانه یلتسین نیز از جمله مشکلات دوران وی بود. پیرامون او را کسانی گرفته بودند که هرگز توانایی کنترلشان را نداشت. الکساندر کورشاکف محافظ یلتسین، دخترش تاتیانا و آن الیگارش تازه به دوران رسیده یعنی بوریس برزوفسکی به مراتب بیش از شخص رئیسجمهور نفوذ داشتند و در واقع فرامین این سه نفر از دستورات یلتسین بیشتر اطاعت میشد. بدین ترتیب روسیه نوپای دموکراتیک بار دیگر تحت حکومت یک خاندان و سلسله قرار گرفت.
در انتخابات سال ۱۹۹۶ محبوبیت یلتسین به صفر رسید و ستاره بخت کمونیستها طلوع کرد، آنها به نوعی شاهد نوزایی خود بودند.
آیا میتوان اقدامات غیرقانونی یلتسین و هوادارانش را اینگونه توجیه کرد که به هر حال باید از بازگشت کمونیستها به قدرت و از تولد دوباره و احتمالی شوروی به هر صورت ممکن جلوگیری میشد؟ بسیاری از لیبرالهای روسیه در آن مقطع چنین دیدگاهی به اقدامات یلتسین داشتند؛ اما چرا طرفداران حزب کمونیست با وجود آگاهی و اطمینان از تقلب در انتخابات به خیابانها نیامدند و اعتراض نکردند؟ زوگانوف رهبر حزب کمونیست روسیه در پاسخ میگوید کمونیستها نمیخواستند عامل یک گسستگی جدید در کشورشان باشند. البته سران کمونیست به هر حال در بازی قدرت باقی ماندند.
ارزش روبل باز هم کاهش یافت
یلتسین تا سه سال پس از این به اصطلاح پیروزی در قدرت ماند؛ اما ضربه مرگبار زمانی به دولت وی وارد آمد که روسیه در سال ۱۹۹۸ در عمل به کشوری ورشکسته بدل شد و توانایی بازپرداخت بدهیهای خود را نداشت. بانکها دچار فروپاشی شدند، ارزش روبل باز هم کاهش یافت، تورم به نزدیک یکصد درصد رسید و مردم روسیه برای دومین بار از سال ۱۹۹۲ همه پسانداز خود را از دست دادند.یلتسین کوشید با تغییر پیدرپی دولتها از ادامه سقوط کشور جلوگیری کند. هنگامی که استوارترین حامیانش از او روی برگرداندند، این سرکرده الیگارشی جدید یعنی برزوفسکی بود که به رئیسجمهور کمک کرد نخستوزیر خود را انتخاب کند، نخستوزیر کسی نبود جز رئیس وقت کا.گ.ب یعنی ولادیمیر پوتین.
جانبداری بوریس یلتسین از برقراری دموکراسی در روسیه و کمک وی به این روند، از او در میان کشورهای غربی که خواهان فروپاشی شوروی بودند، یک چهره دموکرات ساخت. وی تا سال 1999 ریاست جمهوری فدراتیو روسیه را بر عهده داشت.رییس جمهور یلتسین در تاریخ ۳۱ دسامبر سال ۱۹۹۹ از قدرت کناره گیری کرد و اداره امور کشور را به ولادیمیر پوتین که در آن زمان رییس اداره اطلاعات و امنیت روسیه (کا گ ب) بود، سپرد. در تاریخ ۲۳ آوریل ۲۰۰۷، کاخ کرملین، خبر درگذشت یلتسین بر اثر بیماری قلبی را در اختیار رسانههای روسیه گذاشت.
او در هنگام مرگ، هفتاد و شش ساله بود. یلتسین در پایان حکومت هشت ساله خود محبوبیتاش را در بین هموطنانش از دست داد، اما در غرب بههیچ وجه چنین نشد. از نظر کارشناسان غربی که نظارهگر اوضاع روسیه بودند، در دوره یلتسین هیچ چیز غمانگیزی رخ نداد، به بیان دیگر چیزی رخ داد که هر کشوری در زمان تغییرات بزرگ باید متحمل آن شود. یلتسین در غرب بیشتر از روسیه شناخته شد.
منابع:تاریخ ایرانی،اشپیگل