استیو مككوئین در هزاره سوم
اگرچه در پایان دهه اول هزاره سوم، سینمای اكشن حسابی سهم دیگر ژانرها اما را ربوده و بعید است ذرهای از آن را پس دهد اما معلوم نیست هالیوودنشینان چرا اینقدر روی ژانر 7 كفن پوسانده موزیكال اصرار میورزند؟
اگر این پافشاری ذرهای برای ژانر نازنین «وسترن» خرج میشد، احتمال داشت سالانه حداقل در ماههای آخر تابستان یكی دو وسترون متوسط و یا حتی خوب شاهد باشیم؛ اما فعلاً كه این نوع اصرارها مختص موزیكال است.
بنابراین اگر «بانوی زیبای من» حال در قد و قامتی كمی تا قسمتی متغیر دوبارهسازی شود نباید تعجب كرد؛روندی كه كریسمس گذشته درباره سوئینیتاد شاهد بودیم.
موزیكال قرمز رنگ «تیم برتون» بیش از هرچیز بهنظر یك گردهمایی از دوستان قدیم بود و بیشتر وجه معنوی این روند برای تیم برتون جذاب بوده تا تحویل گرفتن فیلم از سوی تماشاگران و یا حتی پرستندگان كمتعداد سینمای موزیكال، آن هم در ایام كریسمس و اگرچه ممكن است یك موزیكال مفرح چند هفتهای بر پردهها بیشتر دوام بیاورد اما اینكه «موزیكالی خونین» را به خورد تماشاگر داد آن هم در این ایام، دیگر كاری است كارستان!
تیم برتون كه به غیرمتعارفسازی مشهور است، بعد از «ماهی بزرگ» و «عروس مرده» حالا چه به روزش آمده كه سراغ نمایشنامه استیو ساندهیم رفته؛ احتمالاً به همان اصرار هالیوودنشینان و به جمع شدن همان یاران قدیمی برمیگردد.
اما هرچه باشد؛ «سوئینی تاد: آرایشگر شیطانصفت خیابان فلیت» یك چیز را به روشنی در لابهلای تصاویر خاكستری و قرمز و غبارآلود فیلم عیان كرد كه هنوز هم كه هنوز است بسیاری از فیلمها برپایه 2 چیز غیر از قدرت كارگردانی بهچشم میآیند؛ اولی نمایش بازیگر و دومی میزانسن خاص فیلم.
سوئینی تاد فیلمی است كه واقعاً روی كاكل جانی دپ میچرخد و دیگر هیچ؛ به احتمال فراوان جانی دپ دیگر از زیر دین 18سالهای كه به تیم برتون داشته بیرون آمده چرا كه فیلم آخر برتون بدون جانیدپ، به مرثیهای برای او جهت بازنشستگی چندین و چند ساله از سینما ختم میشد و سوئینیتاد واقعاً كه بدون جانیدپ غیرقابل تصور است. جانیدپ در ژوئن 1991 ماهها پس از اكران «ادوارد دستقیچی» اذعان كرد كه قبل از این طرح كه «ادوارد دستقیچی» شروع شود و برتون او را بهعنوان كشف خودش و یك بازیگر طراز اول نقش اولی به سینما معرفی كند چه حال و روزی داشته است.
دپ گفته بود كه در آن ایام كه دست بر قضا هنرپیشه تلویزیونی مشهوری هم بوده قصد داشته خودش را بكشد چرا كه از این اوضاع بازیگری پیشپا افتاده به تنگ آمده بوده كه ناگهان برتون با یك نقش اول بسیار متفاوت روبهرویش ظاهر میشود. هرچه باشد در میان بازیگران نسل او افرادی مانند تام كروز در اواسط دهه 80 خودشان را تثبیت كرده بودند و برتون آمده و دپ جوان را به دنیای رؤیاها وارد كرد. با این همه و پس از چندین و چند همكاری با هم، سرانجام در طرح «سوئینیتاد» این جانیدپ است كه آبروی برتون را خریده و دیگر مدیونش نیست.
دپ كه اسكار 2008 را ناباورانه به دانیل دیلوئیس (استاد بازی در فیلمهایی كه كارگردان همه را وادار میكند تا به لوئیس كمك كنند و در سایه بایستند تا او خوشرقصی نماید) باخت. او در سوئینی تاد آواز خواند، آدم كشت، دل بست، انتقام گرفت، نمایش داد، سلاخی كرد و... و مجموعهای از هنرنماییهایش را به رخ كشید تا تیم برتون و «هلنا بونهام كارتر» كه نقش خانم «لاوت» كله خراب را بازی میكرد به بلندپروازیهایشان رسیده باشند.
یاد «استیو مك كوئین» فقید به خیر كه زمستان 1980 به مرض سرطان خون مرد.4 سال قبل از مرگش در فیلمی اصرار كرد كه در قراردادش برای «ال مكگرا» هم نقشی در نظر گرفته شود و یا اینكه حداقل او طی ساخت طرح همراه گروه باشد؛ كه البته مطبوعات هالیوودی وقتی قضیه رو شد؛ دمار از روزگارش درآوردند.
یادمان هست كه البته چه محبوبیتی داشت ولی آرای عمومی همان كاری را با مككوئین كرد كه انتظارش میرفت؛ چنان به باد انتقادش گرفتند و كلهاش كردند كه نزدیك بود هیچچیزی از محبوبیتش باقی نماند. حالا به قول «جیم هوبرمن» و یا «برادینلی» و حتی محترمانهتر به قول راجر ایبرت؛ «هلنا بونهام كارتر» در فیلمهای برتون حتی میتواند نقش یك پادشاه اینكا را بازی كند اگر برتون بخواهد؛ تیم برتونی كه هم به سمت سینمای مستقل غش میكند و هم عاشق سینهچاك كلهخرابهایی است كه در بلوار بورلی هیلز نشستهاند و نقشه احیای موزیكالهای بیمحتوا را میكشند.
از این به بعد او مجبور است برای شكلگیری جمع یاران قدیمی یا همه را به یك رستوران دعوت كند و یا به آلبوم عكسهایش نظر بیندازد. هیچكس معطل او نمیشود، بهویژه جانی دپ كه حالا از دست او هم حسابی كلافه است.
منبع : همشهری