هاپون، شگ خانم جان
خانم جان ایستاد. سبد حصیری اش را به طرف هاپون گرفت و گفت: غریبه هار ا به خانه راه نمی دهی. ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : دوشنبه 1396/08/22 ساعت 15:34
هاپون، سگ خانم جان
هاپون، دنبال خانم جان دوید.
خانم جان ایستاد. سبد حصیری اش را به طرف هاپون گرفت و گفت: غریبه ها را به خانه راه نمی دهی. امروز مهمان دارم. زود بر می گردم.
هاپون سر و دمش را تند و تند تکان داد، یعنی که: غریبه ها را راه نمی دهم. راه نمی دهم.
خانم جان رفت. کمی بعد صدایی آمد هاپون با خودش گفت: غریبه ها آمدند. پرید پشت دیوار.
سه تا خرگوش غریبه آمدند و وارد حیاط شدند.
یک مرتبه هاپون واق و ووق کرد. غریبه ها می ترسیدند و فرار کردند بالای درخت.
آن ها همان جا بودندتا خانم جان با یک سبد پر از هویج آمد. هاپون واق و ووق کر د.
خانم جان فهمید خبری شده است. پرسید: غریبه به خانه آمده؟
یک مرتبه خرگوش ها از بالای درخت گفتند: ما آمده ایم. ما آمده ایم.
خانم جان خرگوشه را دید. همه چیز را فهمید. ریز ریز خندید و گفت:
هاپون جان، این ها که غریبه نیستند. این ها مهمان های ما هستند.
خانم جان و مهمان هایش به خانه رفتند. هاپون توی حیاط راه رفت و گفت: پس غریبه کیه؟ پس غربیه چه شکلیه؟
هاپو جونی
نشسته توی لونه
عاشق استخوونه
هاپ و هاپ و هاپ صداشه
کنار توله هاشه
کارش نگهبانی خونه مونه
کلک های روباهه رو می دونه
خونه ما تو روستاست
هاپو جونی
مواظب بزغاله ها و مرغا و خروساست
تنظیم: شهرزاد فراهانی- منبع: شاعر: سعیده موسوی زاده
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید. هاپون، دنبال خانم جان دوید.
خانم جان ایستاد. سبد حصیری اش را به طرف هاپون گرفت و گفت: غریبه ها را به خانه راه نمی دهی. امروز مهمان دارم. زود بر می گردم.
هاپون سر و دمش را تند و تند تکان داد، یعنی که: غریبه ها را راه نمی دهم. راه نمی دهم.
خانم جان رفت. کمی بعد صدایی آمد هاپون با خودش گفت: غریبه ها آمدند. پرید پشت دیوار.
سه تا خرگوش غریبه آمدند و وارد حیاط شدند.
یک مرتبه هاپون واق و ووق کرد. غریبه ها می ترسیدند و فرار کردند بالای درخت.
آن ها همان جا بودندتا خانم جان با یک سبد پر از هویج آمد. هاپون واق و ووق کر د.
خانم جان فهمید خبری شده است. پرسید: غریبه به خانه آمده؟
یک مرتبه خرگوش ها از بالای درخت گفتند: ما آمده ایم. ما آمده ایم.
خانم جان خرگوشه را دید. همه چیز را فهمید. ریز ریز خندید و گفت:
هاپون جان، این ها که غریبه نیستند. این ها مهمان های ما هستند.
خانم جان و مهمان هایش به خانه رفتند. هاپون توی حیاط راه رفت و گفت: پس غریبه کیه؟ پس غربیه چه شکلیه؟
هاپو جونی
نشسته توی لونه
عاشق استخوونه
هاپ و هاپ و هاپ صداشه
کنار توله هاشه
کارش نگهبانی خونه مونه
کلک های روباهه رو می دونه
خونه ما تو روستاست
هاپو جونی
مواظب بزغاله ها و مرغا و خروساست
تنظیم: شهرزاد فراهانی- منبع: شاعر: سعیده موسوی زاده