تبیان، دستیار زندگی

هاپون، شگ خانم جان

خانم جان ایستاد. سبد حصیری اش را به طرف هاپون گرفت و گفت: غریبه هار ا به خانه راه نمی دهی. ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
 هاپون، سگ خانم جان

هاپون، دنبال خانم جان دوید.
هاپون سگ خانوم جان

خانم جان ایستاد. سبد حصیری اش را به طرف هاپون گرفت و گفت: غریبه ها را به خانه راه نمی دهی. امروز مهمان دارم. زود بر می گردم.

هاپون سر و دمش را تند و تند تکان داد، یعنی که: غریبه ها را راه نمی دهم. راه نمی دهم.

خانم جان رفت. کمی بعد صدایی آمد هاپون با خودش گفت: غریبه ها آمدند. پرید پشت دیوار.

سه تا خرگوش غریبه آمدند و وارد حیاط شدند.

یک مرتبه هاپون واق و ووق کرد. غریبه ها می ترسیدند و فرار کردند بالای درخت.

آن ها همان جا بودندتا خانم جان با یک سبد پر از هویج آمد. هاپون واق و ووق کر د.

خانم جان فهمید خبری شده است. پرسید: غریبه به خانه آمده؟

یک مرتبه خرگوش ها از بالای درخت گفتند: ما آمده ایم. ما آمده ایم.

خانم جان خرگوشه را دید. همه چیز را فهمید. ریز ریز خندید و گفت:

هاپون جان، این ها که غریبه نیستند. این ها مهمان های ما هستند.

خانم جان و مهمان هایش به خانه رفتند. هاپون توی حیاط راه رفت و گفت: پس غریبه کیه؟ پس غربیه چه شکلیه؟
هاپون سگ خانوم جان
هاپو جونی

نشسته توی لونه

عاشق استخوونه

هاپ و هاپ و هاپ صداشه

کنار توله هاشه

کارش نگهبانی خونه مونه

کلک های روباهه رو می دونه

خونه ما تو روستاست

هاپو جونی

 مواظب بزغاله ها و مرغا و خروساست

تنظیم: شهرزاد فراهانی- منبع: شاعر: سعیده موسوی زاده
مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.