تیرباران دکتر سیدحسین فاطمی توسط رژیم پهلوی؛
سرپرشور و زبان سرخ دکتر فاطمی
شاید خودش هم حدس میزد که در پس دستگیری، جزایی جز مرگ، انتظارش را نمیکشید.
جزای زبان سرخ
فاطمی مدتی که در مخفیگاه بود، چند باری خانه عوض کرد. هرچند این کارها حکم جستنهای ملخکی را داشت که آخر به دام بود و تقلای بیثمر میکرد. مخفی بودن او نزدیک هفت ماهی به درازا کشید و در این مدت هرازچندگاهی شایعات بیاساسی درباره دستگیریاش نقل محافل میشد. دیگر سال ۱۳۳۲ داشت تمام میشد و معمای سیدحسین فاطمی همچنان برای حکومت حل نشده، باقی بود. تا اینکه صبح روز ۲۲ اسفند باز هم شایعه دستگیری او دهان به دهان چرخید. خیلیها گمان کردند چیزی بیشتر از شایعه در کار نیست. این بار اما ماجرا فرق داشت. همه در کنجکاوی درستی و نادرستی خبر بودند که فرمانداری نظامی اطلاعیهای منتشر کرد که حکایت از تائید دستگیری داشت: «بدینوسیله به اطلاع عموم میرسد که دکتر حسین فاطمی ساعت ۹ صبح امروز به وسیله سرکار سروان حبیبالله جلیلوند افسر اداره انتظامی شهربانی و مأمورین فرمانداری نظامی پس از تجسسات طولانی در یکی از کوچهباغهای تجریش دستگیر و تحویل فرماندار نظامی گردید.»روزنامهنویسها بلافاصله دست به قلم برده و به شرح ماجرا برای مردمی پرداختند که تشنه شنیدن جزئیات قضیه بودند. بهخصوص که فاطمی در همان روز دستگیری، پس از بازپرسی مقدماتی و در راه انتقال به زندان قصر، از سوی فردی (یا شاید افرادی) مورد حمله قرار گرفت. این فرد که روزنامههای وقت او را ناشناس خواندند، کسی جز شعبان جعفری معروف به شعبان بیمخ نبود. اینکه آیا قصد او کشتن فاطمی بوده یا نه، روشن نیست. خود شعبان سالها بعد در جواب سؤالی که از او درباره آن ماجرا شد،
ضرب و شتم فاطمی را تائید اما چاقو زدن را انکار کرد: «دم شهربانی زدمش، چاقو نزدم. بیخود میگن چاقو زده...»حال سید حسین فاطمی در اثر آن حمله وخیم شد و کارش به بیمارستان کشید. روزنامههای وقت تا چند روز از حال و روز نزار او خبرهای متعددی منتشر کردند.
دادگاه او در کنار دیگر کسانی که در کودتا نقش داشتند، در مهرماه ۱۳۳۳ تشکیل شد و در همان ماه هم حکم صادر شد. سنگینترین حکم آن دادگاه یعنی اعدام برای فاطمی صادر شد. دادگاه تجدیدنظر در آبانماه برگزار شد که آن نیز برای او حاصلی جز تائید حکم قبلی نداشت. در واقع کودتا گوشت قربانی میخواست و آن گوشت قربانی کسی جز فاطمی نبود.
اعدام برای عدالت!
دادستان پس از اعدام گفتوگویی مطبوعاتی ترتیب داد و آن اتفاق را جزئی از عدالت اجتماعی شمرد که همه آرزوی آن را دارند و اظهار خوشوقتی کرد که به مردم ایران ثابت شده دادستانی ارتش در برابر قانون همه را به یک چشم میبیند.
خبرنگاران در محل اجرای حکم حضور نداشتند و برای همین روزنامهها و مجلات جزئیات اعدام را از زبان دادستان نقل کردند. دادستانی که پیش از اجرای حکم، دیداری با فاطمی داشت و حالا مدعی میشد که با آن گفتوگو روحیه فاطمی که بسیار ضعیف بود، ناگهان تغییر کرد؛ آنقدر که از ساعت پنج عصر به بعد هر کسی که وارد اتاقش میشد، تصور نمیکرد که او قرار است اندکی بعد اعدام شود!
یکی از سؤالات خبرنگاران در آن کنفرانس درباره وضعیت مزاجی فاطمی پیش از اعدام بود که خبرهای ضدونقیضی دربارهاش به گوش میرسید. پاسخ دادستان شاید قابل حدس بود: «روز گذشته اطباء بعد از معاینه او نظر دادند که حال وی بهبودی یافته است و حتی این را میتوانم بگویم که خود او با پای خویش به مقابل چوب مخصوص تیرباران رفت.»
فرزندی که به مصدق سپرده شد.
فاطمی پیش از اعدام خواستهها و وصایایی داشت. از خواستههای او دیدار با دکتر شایگان و مهندس رضوی بود؛ چهرههایی که دادگاهشان همزمان با فاطمی برگزار شد و گرچه ابتدا حکم حبس ابد نصیبشان شد، اما در دادگاه تجدیدنظر بخت یارشان بود و به ۱۰ سال حبس محکوم شدند؛ اتفاقی که برای فاطمی رخ نداد.وقتی که میخواستند او را برای اجرای حکم ببرند، تقاضای سیگاری کرد و به قول خبرنگاران، آن را با حالت خاصی گوشه لبش گذاشت تا روحیه و قوت قلبش را نشان دهد.خبرنگار روزنامه کیهان در گزارش خود از چندوچون اعدام، به پیغامی اشاره کرده که دادستان ارتش روز پیش از اعدام برای خانواده فاطمی میفرستد تا اگر مایل بودند ملاقاتی با او داشته باشند؛ ملاقاتی که براساس اطلاعات این خبرنگار هرگز عملی نشد. دکتر فاطمی پیش از مرگش دکتر محمد مصدق را وصی و قیم فرزندش کرد و پس از او نیز مسئولیتها را به یکی از برادرانش سپرد.
این خبر که از شدت رابطه این دو حکایت دارد، در روزنامه اطلاعات که به اصطلاح روزنامهای حکومتی بود، بازتابی نداشت و این کیهان بود که آن را نشر داد.حتی مجله «اطلاعات هفتگی» هم با وجود اینکه خبر مفصلتری درباره وصی فاطمی منتشر کرد، اما اشارهای به نام مصدق نداشت. به نوشته این مجله، دکتر فاطمی درباره پسرش دو نکته را وصیت کرده است: «یکی اینکه پولی که دکتر فاطمی دارد، خارج از میراث او باشد و در اختیار قیم و وصی فرزندش گذاشته نشود بلکه به طور امانت بماند تا وقتی پسر دکتر فاطمی به حد رشد رسید و خواست در اروپا و آمریکا به تحصیلات خود ادامه دهد، برای تحصیلات عالی در اختیار او گذاشته شود. دیگر اینکه وصیت کرده است پسرش پس از تحصیلات مقدماتی رشته پزشکی یا مهندسی را برای خود انتخاب نماید.»
همین مجله از قول یک «شخصیت مطلع» اینطور گزارش داد که وقتی فاطمی در میدان تیر از ماشین پیاده شد، به دادستان ارتش پیغام داد به گوش محمدرضاشاه برساند که اگر بد کرده، او را ببخشد! خبرگزاری رویترز اما خبری به ظاهر متضاد با این خبر را نقل کرده است. به گزارش این خبرگزاری، وقتی فاطمی را به چوبه مخصوص میبستند، فریاد «زندهباد مصدق» بود که از دهان او خارج و در فضا شنیده میشد.
نصرالله سیفپور فاطمی یکی از برادران حسین، در آمریکا بود که خبر اعدام برادر را به او میدهند. شنیدن خبر آنقدر برای او شوکآور و سخت بود که دچار سکته شد.
مرور و تورق نشریات آن زمان این نکته را روشن میکند که آنها فقط به درج اخباری درباره اعدام فاطمی بسنده کردهاند. متن این خبرها به شدت به هم شبیهاند و در آنها چیزی فراتر از شرح خبر اعدام پیدا نمیشود. حتی در مجلات هم از تحلیل و بررسی جوانب این اتفاق خبری نبود. به عنوان نمونه نشریاتی مثل سپید و سیاه، امید ایران، فردوسی و روشنفکر یا اصلاً از کنار این خبر گذشتند یا اینکه تنها به درج خبری کوتاه در این زمینه بسنده کردند. البته وقتی به تاریخ این اتفاق توجه کنیم، داستان کمی روشن میشود. هرچه باشد زمانه پس از کودتای ۲۸ مرداد بود؛ یعنی سالهایی که محمدرضاشاه روز به روز بیشتر به پدرش شبیه میشد و دوره آزادی مطبوعات هم به سر آمده بود. در واقع این فقط سیدحسین فاطمی نبود که گوشت قربانی کودتا شد، مطبوعات هم از جمله قربانیان دیگر آن ماجرا بودند.
زندگینامه دکتر فاطمی
سیدحسین فاطمی در سال ۱۲۹۶ هجری شمسی در خانوادهای مذهبی به دنیا آمد. پدرش سیدعلیمحمد فاطمی معروف به سیفالعلماء از روحانیون بنام نایین و مادرش سیده طوبی دختر حجتالاسلام خادمالعلوم بود. سیدحسین در کنار سه برادر یعنی مصباح، نصرالله سیفپور و معصومی و یک خواهر به نام بانو سلطنت بزرگ شد و متاثر از فضای مذهبی خانوادهاش بود. تحصیلات ابتدایی سیدحسین در دبستان گلزار نائین طی شد و سپس همراه سیفپور، برادر بزرگترش به اصفهان رفت و در دبیرستان سعدی تحصیلات خود را ادامه داد. سیفپور که در کالج انگلیسی اصفهان تدریس میکرد از حسین خواست که تحصیلات خود را در این کالج ادامه دهد و او نیز دیپلم ادبی خود را از همین کالج دریافت کرد. حسین همزمان برای تأمین مخارج تحصیل در روزنامهٔ برادرش، با نام «باختر» نیز همکاری میکرد.در همان دوران جوانی نوشتن مقالات ادبی برای روزنامه را آغاز کرد. نوشتههایی که توجه ملکالشعرای بهار و دبیر اعظم بهرامی که در آن زمان به اصفهان تبعید شده و با باختر همکاری داشتند را به خود جلب کرد. سیدحسین پس از اخذ دیپلم، از اصفهان راهی تهران شد و کار مطبوعاتی را با روزنامهٔ «ستاره» آغاز کرد. مقالات وی در این دوره منتقدانه و بیپرده بود. موضوعی که باعث شد او را از پایتخت به اصفهان تبعید کنند. او با پشتکار خود توانست در زمان کوتاهی در کنار تهیه اخبار و مطالب گوناگون برای روزنامه ستاره، مدیریت داخلی این روزنامه را نیز برعهده گیرد. ولی حادثهای، او را که در وادی ادب و هنر سیر میکرد وارد تقابل با نظام سیاسی وقت کرد. فاطمی طبق معمول با قریحه ادبی که داشت برای تصویر فضای روحی خود مقالهای ادبی نوشته و در بخشی از آن آورده بود: «کبوتر بدون اعتنا به مال غیر، آزادانه صبح زود پرواز کرد و در آسمان قهقهه ذوق و نشاط برآورده، هر کجا دانهای دید فرو آمده و به اندازه کافی سد جوع میکند.» ماموران اداره سانسور مطبوعات شهربانی تصور کردند که این متن به استهزا به یکی از خصایص شاه که «بیاعتنایی به مال غیر» است پرداخته است. اینچنین بود که چند روزی را به پاسخگویی به ماموران گذراند و تصویری تازه از فضایی که در آن زندگی میکرد به دست آورد.
اداره ی باختر
در سال ۱۳۱۸ بعد از اینکه برادرش سیفپور به شیراز سفر کرد او به اصفهان بازگشت و مسوولیت اداره «باختر» را به تنهایی به عهده گرفت. او که حالا دیگر در نقد مردان سیاست قلم میزد، در مقالهای نمایندگان مجلس رضاشاهی را به صورت تلویحی عروسکهای خیمهشببازی نامید. بعد از چاپ این مقاله با توجه به سابقه شهربانی که داشت، به زندان افتاد تا اینکه پس از شهریور ۱۳۲۰ با هجوم متفقین به ایران ارتش رضاشاه تسلیم شد و زندانیان سیاسی از جمله حسین فاطمی از زندان آزاد شدند. فاطمی پس از بازگشت به تهران موفق شد در چهاردهم تیر ۱۳۲۱ با همکاری چند تن از دوستانش دوره جدید باختر را به صورت مستقل در تهران به چاپ برساند و با نخستین سرمقاله خود با عنوان «خدا- ایران- آزادی» شعار استبداد «خدا- شاه- میهن» را به سخره گرفته و به تدریج تندترین انتقادات را متوجه مقامات دوران رضاشاهی کند.فاطمی چندی بعد به فرانسه رفت و پس از کسب دکترای حقوق سیاسی با تز «وضعیت کار در ایران» از دانشگاه پاریس و اخذ دیپلم روزنامهنگاری از مدرسه «هوت اهود انترناسیونال» در شهریور سال ۱۳۲۷ به ایران بازگشت.
بازگشت به ایران
فاطمی بلافاصله بعد از بازگشت به ایران با همراهی نصرالله شیفته و روزنامهنگاران جوان آن دوران شامل محیط طباطبایی، جلال نائینی، ذبیحالله منصوری و چند نفر دیگر به یاد «مرد امروز» محمد مسعود در تاریخ ۸ مرداد ۱۳۲۸ «باختر امروز» را انتشار داد. عمر باختر امروز در دوره اول چندان نبود چرا که در پی انتقادات شدید دکتر فاطمی به دولت ساعد برای جلوگیری از تصویب قرارداد «گس- گلشاییان» در آخرین روزهای مجلس پانزدهم، باختر امروز در چهارمین شماره توقیف شد. با نزدیک شدن به انتخابات دوره شانزدهم و امکان تقلب در انتخابات در تاریخ ۲۲ مهر ۱۳۲۸ تعدادی از روزنامهنگاران مخالف دولت و شماری از سران حزب ایران به رهبری مصدق در دربار متحصن شدند. هر چند این تحصن به سرانجامی نرسید ولی اساس تاسیس جبهه ملی را فراهم کرد و باختر امروز تبدیل به محلی شد برای درج افکار و عقاید این طیف سیاسی. جبهه ملی با تشکیل مجلس شانزدهم تعدادی از نمایندگان خود را وارد مجلس کرد و دکتر فاطمی توانست به عنوان نماینده مردم راهی پارلمان شود. اینچنین بود که ملی شدن صنعت نفت در اولویت مجلس قرار گرفت. مصدق سالها بعد اعلام کرد که اولین کسی که این پیشنهاد را در منزل آقای نریمان مطرح کرد دکتر فاطمی بود که نمایندگان جبهه حاضر در جلسه به اتفاق آرا تصویب کردند.ترور نافرجام فاطمی
چندی پس از تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت در مجلسین، محمد مصدق به نخستوزیری رسید. در اردیبهشت ۱۳۳۰ در جریان معرفی کابینه، دکتر فاطمی از سوی مصدق به سمت معاونت پارلمانی و سخنگوی دولت منصوب شد و هرچند فاطمی به دولت پیوست اما همان روز در جمع همکاران خود در باختر امروز حاضر شد و از آنان خواست به روش گذشته خود که مبتنی بر انتقاد از سیاستهای دولت و نقد عملکرد وکلا و سناتورها بود ادامه دهند.در بهمن ماه ۱۳۳۰ انتخابات مجلس هفدهم برگزار شد و دکتر فاطمی بار دیگر به عنوان نماینده مردم تهران انتخاب شد اما عصر روز ۲۵ بهمن ۱۳۳۰ در حالی که در چهارمین سالگرد ترور محمد مسعود در گورستان ظهیرالدوله شمیران پشت تریبون قرار گرفته بود و میگفت: «گلولهای که مغز مسعود را پریشان کرد ایران را تکان داد»، مورد اصابت گلوله نوجوان ۱۵ سالهای به نام محمدمهدی عبدخدایی از اعضای جمعیت فداییان اسلام قرار گرفت و به بیمارستان منتقل شد. فاطمی که در این سوءقصد به شدت مضروب شده بود، اعتبارنامه مجلس هفدهم را در فروردین ماه سال ۱۳۳۱ در بیمارستان دریافت کرد. وی پس از بهبودی نسبی در ۱۹ خرداد سال ۱۳۳۱ به همراه هیات ایرانی دفاع از حقوق ایران در مجادله حقوقی با بریتانیا عازم لاهه و از همانجا برای معالجه عازم آلمان شد و تا مهرماه همان سال از صحنه سیاست کشور به دور ماند.
وزارت امورخارجه در دستان دکتر فاطمی
پس از قیام سی تیر و درگیری شدید شاه و مصدق به مرور چنددستگی و شکاف در میان هواداران مصدق نمایان شد. پس از تصمیم مصدق مبنی بر قطع رابطه با دولت انگلستان، حسین نواب وزیر امور خارجه مصدق از این تصمیم خودداری و استعفا کرد. فاطمی که به تازگی به ایران بازگشته بود توسط مصدق به سمت وزیر امور خارجه منصوب شد. او بلافاصله پس از انتصاب به این سمت در تاریخ ۱۹ مهر ۱۳۳۱، سفارتخانه انگلیس را تعطیل کرد و روابط دیپلماتیک با این کشور را به حالت تعلیق درآورد. او موفق شد در طول ۹ ماه دوره وزارت خود دخالتهای دربار در روابط خارجی ایران را کاهش دهد و ۸۵ نفر از کارمندان وزارت امور خارجه که متعلق به خانوادههای اشراف قدیم بودند را اخراج کند.در دوران فاطمی همچنین اساسنامه جدیدی برای وزارت امور خارجه نوشته شد و با راهاندازی کنفرانسهای منطقهای با حضور سفیران ایران در سایر کشورها به منظور ارزیابی سیاست خارجی و موقعیت جهانی ایران، تحولی بزرگی در جهتگیریهای دیپلماتیک کشور صورت گرفت.
در شرایطی که دولت مصدق آرام آرام با فراغت از درگیریهای خارجی، میتوانست به حل مشکلات کشور بپردازد، در نیمه شب ۲۴ مرداد ۱۳۳۲ یگان ویژه گارد سلطنتی بر اساس نقشه کودتا، پس از محاصره منزل فاطمی وزیر خارجه، او را بازداشت و به کاخ سعدآباد منتقل کرد و به همراه تعداد دیگری از اعضای کابینه مصدق تحت نظر قرار داد. اما سرهنگ نعمتالله نصیری رئیس گارد شاهنشاهی و مامور ابلاغ فرمان عزل مصدق، دستگیر و کودتا خنثی شد. شاه و همسرش که در کلاردشت منتظر نتیجه کودتا بودند به عراق فرار کردند. صبح روز ۲۵ مرداد با اعلام خنثی شدن توطئه، اعضای دولت و سران جبهه ملی با نخستوزیر تشکیل جلسه دادند و فاطمی در این جلسه خواهان تشکیل دادگاه صحرایی و مجازات کودتاچیان شد؛
آرزوی اعلام جمهوری اما کوتاهزمانی بعد نقش بر آب شد که کودتای مجدد مخالفان دولت در ۲۸ مرداد ۳۲ موجبات سقوط دولت مصدق و بازگشت شاه را فراهم آورد. بعد از این واقعه فاطمی نیز همانند سایر سران جبهه ملی مخفی شد، چرا که با توجه به رویهای که فاطمی در دوران مصدق مبتنی بر تلاش برای برکناری پادشاه و اعلام جمهوری در پیش گرفته بود، درصدر فهرست افراد تحت تعقیب قرار گرفت.
اختفای حسین فاطمی حدود ۸ ماه به طول انجامید اما سرانجام عوامل دولت کودتا، وی را بازداشت کردند. روزنامه اطلاعات عصر آن روز در خبری ذیل تیتر «دکتر فاطمی امروز در یکی از خانههای تجریش دستگیر شد»،
بعدها روایت شد که او هنگام اعدام فریاد زده بود «بسم الله الرحمن الرحیم؛ پاینده ایران، زنده باد دکتر مصدق»... و بعد صدای رگبار گلوله در میدان تیر لشگر دو زرهی تهران پیچید.
پیکر دکتر فاطمی پس از اعدام طبق وصیتش در ابنبابویه شهر ری و در جوار شهدای سی تیر به خاک سپرده شد.
منابع:موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، سایت تاریخ ایرانی