تبیان، دستیار زندگی

چرا اربعین نشانه‌ای از نشانه‌های مؤمن خوانده شده است؟

هنوز چند روزی از وصیت پیغمبر نگذشته بود ... مردم چه زود خوابشان برد! برخی هم که خود را به خواب زده بودند
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : مهدی رستمی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
اربعین

از خانه‌ی علی و فاطمه

... همه شنیده بودند که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: «فاطمه سرور زنان عالم است. او پاره تن من است. هر که او را بیازارد، مرا آزرده است»... (علامه مجلسى، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بیروت، ج ‏27، ص 62) این را هم شنیده بودند که «علی با حق است و حق با علی است! و این دو از یکدیگر جدا نمی‌شوند!» (اشاره به قول پیغمبر (صلی الله و علیه وآله) که فرمودند: عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ یَدُورُ حَیْثُمَا دَارَ؛ ابن شهرآشوب مازندرانى، مناقب آل أبی طالب (علیه السلام)، مؤسسه انتشارات علامه قم، ج 3، ص 62.)

بنی امیه بسیار کوشیدند که یاد و نامِ علی و آل علی از دل‌ها محو شود. اما خود شکست خوردند و در زباله‌ دانِ تاریخ به نکبت و بدنامی گرفتار شدند. و این همان نقطه عطفِ تاریخ و مصداق سخن زینب کبری (سلام الله علیها) است که در مجلس یزید فرمود: «ای یزید... هر چه می‌ خواهی انجام بده و هر آنچه در توان داری، مکر و حیله به کار بند! اما بدان که نمی‌ توانی نام ما را و یاد ما را محو کنی!»( فَكِدْ كَیْدَكَ وَ اسْعَ سَعْیَكَ وَ نَاصِبْ جُهْدَكَ فَوَ اللَّهِ لَا تَمْحُو ذِكْرَنَا وَ لَا تُمِیتُ وَحْیَنَا؛ سید على بن موسى بن طاوس، اللهوف، انتشارات جهان تهران، 1348، ص 185.) و دیدیم که نتوانستند.


و این را که حسن و حسین، دو سَروَر جوانان اهل بهشتند! هنوز پیغمبر در خاک نیارامیده بود، که کینه ‌های بدر و خیبر و حنین، سر باز کرد.(أَحْقَاداً بَدْرِیَّةً وَ خَیْبَرِیَّةً وَ حُنَیْنِیَّةً وَ غَیْرَهُن‏...علامه مجلسى، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بیروت، ج 99، ص 106) فاطمه (سلام الله علیها) خیلی زود، به پدر پیوست. بعد از فاطمه، دنیا برای علی (علیه السلام) تنگ و تیره و تار بود.
سالیانی دراز، خار در چشم و استخوان در گلو... زندگی که نه، نَفَس کشید تا آن لحظه، شمشیر آبدیده ابن ملجم بر فرق مولا فرود آمد... «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ.( القمر : 1) زمانش فرا رسید و ماه شکافته شد!» پس نوبت به حسنین رسید. می‌گویند مادر هر کاری که بکند، بچه‌‌ها یاد می‌گیرند... مثلاً اگر مادر شهید بشود...

تا کربلا...

آنچه باید رخ می‌داد، رخ داد. آن ذبح عظیمی که خدا به ابراهیم وعده داد، فدا شد.( وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظیمٍ (الصافات : 107)) اما این پایان ماجرا نبود. بلکه آغاز راه بود. راهی که خدا در دفتر سرنوشت بشر، تقدیر کرد. میعادگاهی که تخلف در آن راه نداشته و ندارد.

اربعین

بنی امیه بسیار کوشیدند که یاد و نامِ علی و آل علی از دل‌ها محو شود. اما خود شکست خوردند و در زباله‌ دانِ تاریخ به نکبت و بدنامی گرفتار شدند. و این همان نقطه عطفِ تاریخ و مصداق سخن زینب کبری (سلام الله علیها) است که در مجلس یزید فرمود: «ای یزید... هر چه می‌ خواهی انجام بده و هر آنچه در توان داری، مکر و حیله به کار بند! اما بدان که نمی‌ توانی نام ما را و یاد ما را محو کنی!»( فَكِدْ كَیْدَكَ وَ اسْعَ سَعْیَكَ وَ نَاصِبْ جُهْدَكَ فَوَ اللَّهِ لَا تَمْحُو ذِكْرَنَا وَ لَا تُمِیتُ وَحْیَنَا؛ سید على بن موسى بن طاوس، اللهوف، انتشارات جهان تهران، 1348، ص 185.) و دیدیم که نتوانستند.
اما، روزی وجود دارد، که نماد و مَظهَر و مُظهِر و یادآورِ حسین (علیه السلام) است. یادآورِ کربلاست. روزی که تبدیل به یک سنگ نشان شده است! که مبادا در تاریکی‌ ها، راه گم شود. آن روز، اربعین است که در لسان امام صادق (علیه السلام)، زیارت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) در این روز، نشانه مؤمن خوانده شده است.( شیخ طوسى، التهذیب، دار الكتب الإسلامیه تهران، 1365، ج 6، ص 52.)

چرا اربعین، اربعین شد؟!

به راستی چرا اربعین اینقدر ارزش پیدا کرد؟ چرا نمادِ عزت و عظمتِ شیعه شد؟ چرا نشانه‌ای از نشانه‌های مؤمن خوانده شد؟ در این باره دو دیدگاه وجود دارد:
دیدگاه اول: اربعین روزی است که جابر بن عبدالله انصاری (که از صحابه جلیل القدر پیامبر بود) به همراهی یکی از نزدیکانِ خود (مشهور به عطیه عوفی)، به زیارت قبر اباعبدالله الحسین (علیه السلام) رسید.( علامه مجلسی، همان، ج 98، ص 334-335.) چون این زیارت در روز 20 صفر (یعنی چهل روز پس از شهادت سید الشهداء رخ داد) به اربعین مشهور شد. این دیدگاهی است که به تصریح بسیاری از علماء، تردیدی در آن نیست.( جمعى از نویسندگان، با كاروان حسینى، ج 6، ص 271 و 290)
دیدگاه دوم: اربعین روزی است که اسرای کربلا، پس از اینکه به شام بُرده شدند، در راه بازگشت به مدینه، راه خود را به سوی کربلا گرداندند، پس به مزار حسین (علیه السلام) رفتند و این زیارت، چهل روز پس از روز عاشورا رخ داد. از همین روی، اربعین خوانده شد.
اما این دیدگاه در جای خود اشکالاتی از حیث تاریخی دارد و به قول سید بن طاووس، مُستَبعَد (و از جهت تاریخی غیر قابل پذیرش) است.( سید على بن موسى بن طاوس، إقبال الأعمال، یك جلد، دار الكتب الإسلامیة تهران، 1367، ص 589)
چون عبیدالله بن زیاد (لعنة الله علیه) نامه‌ای به یزید نوشت و درباره تکلیفِ اسراء پرسید. حال آنکه رفت و برگشت نامه، حداقل 20 روز زمان می ‌برد و نیز در تاریخ نقل شده که اسراء حدود یک ماه در شام ماندند. پس ممکن نیست که در روز اربعین به کربلاء برگشته باشند. بله ممکن است به کربلاء بازگشته باشند. اما این بازگشت شاید در روز اربعین نبوده است.( سید على بن موسى بن طاوس، همان.)
علامه مجلسی (ره) نیز فرمودند که این قول (زیارت اهل حرم امام حسین و بازگشت اسراء به کربلا) بعید است.( علامه مجلسی، همان، ج 98، ص 334)
از سویی این دیدگاه، موافقینی هم دارد. چه اینکه روایاتی گویای این نظر است، که «سید محمدعلی قاضی طباطبایی» در کتاب «تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهدا» این روایات را گردآوردند. (قاضی طباطبایی، سید محمدعلی، تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهدا (علیه السلام)، قم، بنیاد علمی و فرهنگی شیهد آیت الله قاضی طباطبایی، ۱۳۶۸.)

اربعین روزی است که جابر بن عبدالله انصاری (که از صحابه جلیل القدر پیامبر بود) به همراهی یکی از نزدیکانِ خود (مشهور به عطیه عوفی)، به زیارت قبر اباعبدالله الحسین (علیه السلام) رسید.( علامه مجلسی، همان، ج 98، ص 334-335.) چون این زیارت در روز 20 صفر (یعنی چهل روز پس از شهادت سید الشهداء رخ داد) به اربعین مشهور شد. این دیدگاهی است که به تصریح بسیاری از علماء، تردیدی در آن نیست.( جمعى از نویسندگان، با كاروان حسینى، ج 6، ص 271 و 290)


همچنین در احادیث، اربعین به نام «مَرَدُّ الرأس» خوانده شده است. به این معنی که در این روز (چهل روز پس از شهادت امام حسین) امام سجاد (علیه السلام) سر اباعبدالله الحسین (علیه السلام) را به کربلا آورده و قبر سید الشهداء به خاک سپردند (یعنی سر بریده امام را به بدن شریفِ ایشان ملحق کردند.) (جواد شبّر، ادب الطف أو شعراء الحسین علیه السلام‏، بیروت: نشر دار المرتضی، 1988، ج 1، ص 41)
طبق این دسته روایات، هنگامی که اهل بیت به کربلا رسیدند، جابر بن عبدالله انصاری را در کنار مزار اباعبدالله الحسین (علیه السلام) دیدند که برای زیارتِ سید الشهداء وارد شده بود.(علامه مجلسى،  زندگانى حضرت امام حسین علیه السلام، محمدجواد نجفى‏، تهران: نشر اسلامیة، 1364، 194.)

جمع دو دیدگاه و نتیجه‌گیری

اگر بنا باشد، که از دو دیدگاه فوق، تنها یکی را برگزینیم، مطمئناً گزینه شماره یک را خواهیم پذیرفت. (همانگونه که شهید مطهری، تنها دیدگاه نخست را پذیرفته اند. مجموعه آثار شهید مطهری، تهران: انتشارات صدرا، ج 17، ص 79 و 586) لکن اگر بنا باشد، که بین دو دیدگاه جمع کنیم و از برخی ابهامات چشم ‌پوشی کنیم، می‌ توانیم بگوییم که دیدگاه دوم را نیز مانند دیدگاه نخست، می‌پذیریم. چگونه؟ با این حساب که امام زین العابدین (علیه السلام) به همراه بانوان اهل حرم، با طیّ الارض به کربلا رسیدند. نه به صورت طبیعی... و همچنین شاید آن اربعینی که در برخی روایات تاریخی، اهل بیت به زیارت مزار اباعبدالله رفتند، اربعین دوم، یعنی اربعین سال 62 (یک سال پس از شهادت امام حسین) بوده است.( جمعى از نویسندگان، با كاروان حسینى، ج 6، ص 270-272)
هر چند که برخی تاریخ‌ پژوهان معتقدند که حضور اهل بیت در کربلا، پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) نه در اربعین اول بوده، نه در اربعین دوم. بلکه میان این دو بوده است. (جمعى از نویسندگان، با كاروان حسینى، ج 6، ص 292) در هر صورت اولویت با دیدگاه نخست (زیارت جابر و عطیه) است.
مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.