تبیان، دستیار زندگی

خاندان فرحی و جامعه یهودی بیت‌المقدس

در نیمه دوّم سده هیجدهم میلادی حدود سه هزار یهودی در بیت‌‌المقدس می‌زیستند که یک پنجم تا یک چهارم جمعیت شهر را تشکیل می‌دادند. کل جمعیت بیت‌المقدس 12 الی 15 هزار نفر بود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
صهیونیسم کیست
به گزارش تبیان به نقل از پایگاه جامع تاریخ معاصر ایران، جامعه یهودی بیت‌‌المقدس در زیر نظارت مرکز جامعه یهودی عثمانی، مستقر در استانبول، عمل می‌کرد. در این سال‌ها هر چند هنوز دولت مرکزی عثمانی بر شرق مدیترانه و سرزمین سوریه حاکمیت داشت ولی اقتدار آن رو به کاهش بود.
جامعه یهودی بیت‌‌المقدس (اورشلیم) به‌طور عمده مرکب از پیرمردان و پیرزنانی بود که با انگیزه‌های دینی در سنین کهولت به ارض اسرائیلمهاجرت می‌کردند. بیشتر ایشان از اعقاب یهودیان مهاجر از اسپانیا (یهودیان سفاردی) بودند که در سرزمین‌های عثمانی اقامت گزیده بودند. اقامت آن‌ها در بیت‌‌المقدس موقت بود. گروه کوچکی از یهودیان اشکنازی (آلمانی) نیز در بیت‌‌المقدس ساکن بودند. قرائیون نیز حضور داشتند. معهذا، جامعه یهودی بیت‌‌المقدس در اساس یک جامعه سفاردی بود.
طبق پژوهش یاکوب برنایی، محقق یهودی، در این زمان یهودیان استانبول یک سازمان منسجم مالی ایجاد کرده و مبالغ هنگفتی را به دولت و دولتمردان عثمانی وام می‌دادند و بهره آن را دریافت می‌کردند. جامعه یهودی بیت‌المقدس بخش مهمی از این شبکه مالی بود. برنایی می‌نویسد: جامعه یهودی بیت‌‌المقدس در عمل به عنوان یک بانک عمل می‌کرد. این بانک غیررسمی علاوه بر یهودیان از مسلمانان و مسیحیان ساکن بیت‌‌المقدس نیز پول می‌گرفت و به ایشان بهره می‌پرداخت. حتی برخی از مقامات دولتی عثمانی نیز اندوخته خود را در اختیار آن قرار می‌دادند. بهره این سرمایه‌گذاران سالیانه پرداخت می‌شد. در سده هیجدهم، جامعه یهودی بیت‌‌المقدس مبالغ عظیمی پول از یهودیان سراسر جهان و از زوار یهودی، به عنوان صدقه یا سرمایه‌گذاری، دریافت کرد. این سرمایه هنگفت انباشته شده در دست سران جامعه یهودی به ایشان اجازه می‌داد که به‌طور منظم رشوه و هدایای کلانی به مقامات حکومتی اهدا کنند. بخشی از سرمایه این بانک به عنوان وام در اختیار مردم منطقه قرار می‌گرفت و بخشی به نهادهای دولتی عثمانی وام داده می‌شد که با آن حقوق کارگزاران خود یا مخارج نهادهای عمومی را تأمین می‌کردند. به‌علاوه، سران جامعه یهودی با اتکا بر پشتوانه مالی فوق موقوفات مسلمانان را از متولیان اوقاف، در ازای پرداخت رشوه، اجاره می‌کردند.
یاکوب برنایی می‌افزاید: «به‌نظر من جامعه یهودی اورشلیم در سده هیجدهم درست مانند یک بانک واقعی عمل می‌کرد.» بخش مهمی از کسانی که در این بانک سرمایه ‎گذاری‎ می‌کردند مسلمانان بودند و بخش کوچک‌تر مسیحیان. در سال 1776 میلادی جامعه یهودی بیت‌‌المقدس حدود 43 هر غروش به سرمایه‌گذاران خود، اعم از یهودی و مسلمان و مسیحی، بدهکار بود که بابت آن 10 تا 20 درصد در سال بهره می‌پرداخت. این بهره با روش‌های مختلف شرعی می‌شد.
با اتکا بر این پشتوانه مالی، در نیمه دوّم سده هیجدهم یهودیان توانستند موقعیت خود را در سرزمین فلسطین استوار کنند. سران جامعه یهودی بیت‌‌المقدس هر روزه با ده‌ها تن از مقامات دولتی در سطوح مختلف سروکار داشتند. به‌نوشته یاکوب برنایی، این ارتباطات گسترده «نیازمند برنامه، استراتژی و تاکتیک و صرف پول بود.» اسناد به جای مانده از جامعه یهودی بیت‌‌المقدس نشان می‌دهد که ایشان به‌طور منظم مبالغ هنگفتی به صورت مساعده و رشوه یا عناوین دیگر به متنفذین شهر پرداخت می‌کردند. مثلاً، پرداخت شیرینی به مناسبت‌های مختلف، مانند تولد پسر اعیان و علما، از مخارج عمده جامعه یهودی بیت‌‌المقدس بود. در سال 1760 یهودیان تصمیم گرفتند که یک کنیسه بزرگ تلمودی در بیت‌‌المقدس احداث کنند. از این زمان به مدت سه سال مبالغ هنگفتی رشوه به مقامات عثمانی پرداخت ‌شد.
این دفاتر نشان می‌دهد که یهودیان منطقه بسیاری از مقامات دولتی و قضایی و اعیان محلی را در بیت‌المقدس و دمشق از طریق پرداخت رشوه با خود همراه می‌کردند و بسیاری از کارگزاران منطقه مواجب‎ بگیر ایشان بودند. حتی مأموران جزء دولتی نیز از رهبران جامعه یهودی بیت‌‌لمقدس مواجب منظم مخفی و رشوه دریافت می‌کردند. به‌نوشته یاکوب برنایی، این رشوه‎ ها راه کارآمدی برای اداره امور مالی جامعه بود.
نحوه ثبت این رشوه ‎ها در دفتر مخفی سران جامعه یهودی بیت‌‌المقدس جالب است. مثلاً در جایی علت پرداخت رشوه چنین ثبت شده است: «به حاجی برکات تاجر برای بستن دهانش.» در جای دیگر چنین آمده است: «15 غروش رشوه به عبدالوهاب به‌طور مخفی [پرداخت شد]»، یا «40 غروش برا بستن دهان غفار زمانی که برای یافتن بن ‎ونیزت می‌آید.»
یاکوب برنایی منبع این پول‌های کلان را که جامعه یهودی بیت‌‌المقدس صرف می‌کرد یکی کمک‌های مالی یهودیان سایر مناطق می‌داند و دیگری عملکرد خود این جامعه به عنوان یک بانک بزرگ که اندوخته‎ های یهودیان و غیریهودیان را جذب می‌کرد. او می‌افزاید: یهودیان از جنگ قدر در میان گروه بندی ‎های مختلف حکومت مرکزی عثمانی و حکومت محلی اطلاعات بسیار داشتند و می‌کوشیدند با تمامی این گروه بندی ‎ها رابطه حسنه داشته باشند. سران یهودی بیت‌‌المقدس با مقامات و اعیان محلی رابطه بسیار نزدیک و دوستانه داشتند و این رابطه‌ای فراتر از حک و اتباع ایشان بود. سران یهودی رابطه نزدیک و صمیمانه ‎ای با صدها خانواده متنفذ مسلمان منطقه نیز برقرار کردند، برای ایشان هدایای نفیس می‌بردند و از جزئیات زندگی شخصی و خانوادگی‌شان کاملاً مطلع بودند.
در سده هفدهم میلادی، تنها یک کنیسه در بیت‌‌المقدس وجود داشت که به کنیسه بزرگ معروف بود. در سده هیجدهم یهودیان این کنیسه را گسترش دادند و در جنب آن کنیسه تلمودی را احداث کردند. در اواخر سده هیجدهم، تعداد کنیسه‎ های بیت‌‌المقدس به چهار عدد رسید که در کنر هم واقع بودند و یک مجتمع بزرگ را شکل می‌دادند. این اقدام از طریق خرید اراضی موقوفه (از طریق پرداخت رشوه) و اراضی شخصی و بندوبست با مقامات و پرداخت مبالغ کلانی رشوه به مقامات استانبول و دمشق و بیت‌‌المقدس صورت گرفت. به‌نوشته یاکوب برنایی، طبق دفاتر دخل و خرج جامعه یهودی بیت المقدس، هزاران غروش پول به صورت پرداخت ‎های قانونی، رشوه و هدیه خرج شد تا این مجموعه احداث شود.
بخشی از اسناد بازمانده از جامعه یهودی بیت‌المقدس در سده هیجدهم، به پرداخت جزیه اختصاص دارد. در سال 1761 تعداد یهودیان بیت‌‌المقدس که جزیه پرداخت می‌کردند 450 مرد بودند که جمع مبلغ جزیه ایشان 1872 غروش بود. تعداد مردانی که جزیه نمی ‎پرداختند زیاد بود و ایننشان می‌دهد که یا مقامات دولتی عثمانی دریافت جزیه را چندان مهم نمی‌دانستند و یا اطلاع دقیق از شمار یهودیان ساکن بیت‌‌المقدس نداشتند و فریب می ‎خوردند.
اسناد مالی بازمانده از جامعه یهودی بیت‌المقدس در نیمه دوّم سده هیجدهم میلادی، از یکسو فرایند تحکیم اقتدار یهودیان در منطقه را بر اساس سازوکار فساد مالی نشان می‌دهد و از سوی دیگر تصویر به‌غایت منفی را که گاه مورخین یهودی از وضع یهودیان عثمانی به دست می‌دهند نفی می‌کند و به‌عکس ثابت می‌کند که ایشان اتباع بهره‌مند و برخوردار دولت عثمانی بودند و حتی بیش از اعیان و بزرگان محلی با دولت مرکزی و دیوان‌سالاری عثمانی پیوند داشتند. خاندان فرحی نمونه بارزی از این پیوند است.
خاندان فرحی از خاندان‌های کهن و سرشناس یهودی است. اعضای این خاندان از حاخام‎ ها و صرّاف ‎های سرشناس عثمانی بودند و در نیمه اوّل سده نوزدهم میلادی در مرکز دسیسه‌هایی جای گرفتند که سرزمین سوریه و فلسطین را به آشوب کشید و راه را برای سلطه استعمار غرب بر ایننطقه هموار کرد.
تبار این خاندان به یک حاخام یهودی به‌نام مه ‎یر می‎کارکاسون می‌رسد که در سده سیزدهم میلادی می‌زیست. در سده چهاردهم میلادی، اعضای این خاندان در شهرهای اندلس اسلامی و در بندر فلورانس، مرکز بزرگ صرافی اروپا، حضور داشتند. نوه ربی مه ‎یر به‌نام ربی موشه دندر فلورانس ساکن بود و به موشه ها فرحی شهرت داشت. فرحی واژه عبری است منسوب به گُل و با نام فلورانس، از ریشه فلورا (گُل)، به یک معنا است. در اوایل سده چهاردهم، پسر موشه به‌نام ایشتوری فرحی به همراه سایر صرافان یهودی در بندر پرونس فرانسه به رباخواری مشغول بود. در جریان موج بزرگ مبارزه با رباخواری اوایل سده چهاردهم میلادی در اروپای غربی، در سال 1306 فیلیپ نیکو، پادشاه فرانسه، به اخراج این یهودیان، از جمله ایشتوری فرحی 25 ساله، دست زد و در سال بعد فرقه شهسواران معبد را منحل و قلع‌و‌قمع نمود. ایشتوری فرحی مدتی در فلورانس بود. او سپس به مصر مهاجرت کرد، سرانجام در بندر عکا مستقر شد و در اواخر عمر به حاخامی سرشناس بدل گردید. از سده شانزدهم میلادی، سایر اعضای خاندان فرحی از اندلس به شمال آفریقا و عثمانی مهاجرت کردند و به‌ویژه در بنادر ازمیر و سالونیک مستقر شدند. در طول سده‌های بعد، اعضای خاندان فرحی در بلغارستان، رومانی، روسیه، تونس، سوریه، لبنان، مصر، عراق و ایران نیز مستقر شدند و شاخه‌های شبکه جهان‌وطنی خود را گستردند. گروهی از اعضای این خاندان از بندر ازمیر به صور و سپس به دمشق مهاجرت کردند و شاخه خاندان فوق را در سوریه بنیان نهادند. از دهه 1740 میلادی اعضای خاندان فرحی به عنوان صرافان بزرگ دمشق و عکا و صیدون شناخته می‌شدند و از سوی حکومت محلی دمشق پروژه‌های بزرگی، مانند سازماندهی سفر حجاج به مکه، در دست ایشان بود.
اوّلین چهره سرشناس این خاندان در دمشق شائول فرحی است و پسران او، رافائل و یوسف به همراه پسرعموی ‎شان سلیمان فرحی، صرافان بزرگ دمشق به‌شمار می‌رفتند. سومین پسر شائول، به‌نام حییم فرحی به همراه برادر دیگرش، موسی (موشه)، از حوالی سال 1790 به خدمت احمد پاش الجزار، والی عکا، درآمد و تا پایان عمر احمد پاشا در مقام وزیر مالیه او جای گرفت. بدینسان، قریب به سه دهه اقتدار حییم فرحی در منطقه آغاز شد. با مرگ احمد پاشا، حییم فرحی از طریق یهودیان استانبول تلاش فراوانی انجام داد و با اعمال نفوذ در بابعالی توانست سلیمان پاشا العادل را در مقام والی جدید عکا منصوب کند. دوران حکومت سلیمان پاشا بر عکا دوران گسترش فعالیت خاندان فرحی و زرسالاران یهودی منطقه است. در زمانی که سلیمان پاشا والی دمشق شد این پیوند تداوم یافت. حییم فرحی سپس به صعود عبدالله پاشا به حکومت عکا یاری رسانید. در این سال‌ها، حییم فرحی مقتدرترین صرّاف و حاخام یهودی شرق مدیترانه به‌شمار می ‎رفت و در میان یهودیان به المعلم شهرت داشت. حییم فرحی در بندر عکا مستقر بود و سه برادرش- سلیمان، رافائل و موشه- در دمشق می‌زیستند و ثروتمندترین یهودیان این شهر بودند. بهنوشته دائرة‌المعارف یهود، حییم فرحی در اوائل سده نوزدهم عملاً «حاکم منطقه به‌شمار می ‎رفت.»جایگاه حییم فرحی در تاریخ صهیونیسم چنان بزرگ است که نائوم سوکولو صفحات متعددی از کتاب خود را به او اختصاص داده است.
مورخین از احمد پاشا الجزّار، والی عکا (1775-1804)، به عنوان مقتدرترین حکمران شرق مدیترانه در اواخر سده هیجدهم و اوائل سده نوزدهم میلادی یاد می‌کنند. او به عنوان والی عکا بر سرزمینی حکومت می‌کرد که از دوران جنگ اوّل جهانی به فلسطین شهرت یافت. در زمان حکومت او، توجه سرمایه‌داران و تجار غربی به منطقه شرق مدیترانه به عنوان یکی از مراکز مهم کشت و صدور غله و پنبه به بازارهای اروپا از یکسو و بازار قماش ارزان اروپایی از سوی دیگر آغاز شد و به حضور گروه کثیری از تجار یهودی و اروپایی در بنادر منطقه انجامید. این همان فرایندی است که در اوائل سده نوزدهم پنبه شرق مدیترانه را به مهم‌ترین کالای صادراتی به بریتانیا بدل کرد و در مقابل بازارهای منطقه را چنان به روی قماش ارزان‌قیمت انگلیسی گشود که به ورشکستگی کارگاه‌های نساجی مصر و منطقه انجامید.
بشاره دومانی، پژوهشگر دانشگاه کالیفرنیا، احمد پاشا الجزّار را حکمرانی مقتدر توصیف می‌کند که با دولت مرکزی عثمانی رابطه حسنه داشت. الجزّار از سال 1790 مبارزه شدیدی را علیه سلطه سوداگران اروپایی بر کشت و تجارت پنبه و غله منطقه آغاز کرد و تجار فرانسوی را از عکا بیرون راند. حییم فرحی، که به‌تازگی کار خود را در دستگاه احمد پاشا آغاز کرده بود، ظاهراً با این سوداگران سروسری داشت زیرا مورد غضب الجزّار قرار گرفت، به دستور والی از یک چشم کور و نوک بینی ‎اش بریده شد. معهذا، فرحی از مقام خود معزول نشد و همچنان به عنوا وزیر مالیه در دستگاه احمد پاشا باقی ماند.
بقای فرحی در دستگاه الجزّار را باید به دلیل پول‌های کلانی دانست که یهودیان منطقه برای نفوذ در دستگاه والی در اختیار او قرار ‌دادند. طبق مندرجات دفاتر مالی یهودیان دمشق، در سال 1791، یعنی اوائل حضور حییم فرحی در دستگاه الجزّار، بیشترین پول به والی عکا پرداخت شده است.
سلیمان پاشا العادل، والی بعدی عکا (1805-1819)، را حکمرانی ضعیف توصیف می‌کنند. بنابراین، اقتدار واقعی حییم فرحی و نفوذ سوداگران غربی در منطقه پس از مرگ الجزّار و در دوران حکومت سلیمان پاشا و جانشینانش تحقق یافت. در دوران 14 ساله حکومت سلیمان پاشا تمامی اختیارات والی به سه مشاور وی تفویض شده بود و سلیمان پاشا در کار ایشان دخالت نمی‌کرد: علی پاشا (مسلمان) قائم‌مقام، حییم فرحی (یهودی) کارگزار مالی و صرّاف، و ابراهیم عوره (مسیحی) کاتب و منشی والی بودند. این سه تن با جامعه تجاری منطقه پیوند نزدیک داشتند. علی پاشا از تجار مسلمان حمایت می‌کرد، فرحی از تجار یهودی و عوره از تجار مسیحی. در این سال‎ها، سلیمان پاشا، به توصیه حییم فرحی، به تجار آزادی عمل فراوان داد و از مالیات ایشان کاست. در این زمان، حییم فرحی بسیار ثروتمند و از نفوذ سیاسی فراوان در استانبول برخوردا بود تا بدان حد که، به ادعای اعقابش، می‌توان از او به عنوان <فرمانروای واقعی سوریه> یاد کرد؛ ‌دولت مرکزی عثمانی پاشاهای سوریه را با نظر او تعیین می‌کرد و هیچ کاری را در منطقه بدون اطلاع او انجام نمی‌داد.این اقتدار مورد تأیید ابراهیم عوره، کاتب مسیحی سلیمان پاشا، است که در کتاب خود، تاریخ ولایة سلیمان پاشا العادل، حییم فرحی را <شریک> حکومت سلیمان پاشا معرفی می‌کند و می‌افزاید که تمامی امور دولتی و اقتصادی و نظامی به دستور فرحی انجام می‌شد.
با صعود عبدالله پاشا به حکومت عکا (1819-1832) حییم فرحی همچنان در مقام وزیر مالیه مقتدر عکا جای گرفت ولی اندکی بعد، در سال 1822، به خیانت و فساد مالی متهم شد و به قتل رسید. در پی قتل حییم فرحی، برادران او، که اینک مقتدرترین رجال مالی و سیاسی دمشق به‌شمار می‌رفتند، در پیوند با زرسالاران یهودی استانبول، تحریکات گسترده‌ای را علیه عبدالله پاشا آغاز کردند. آن‌ها، با واسطه بخور کارمانا، حاخام و صرّاف بزرگ استانبول، حمایت برخی از مقامات متنفذ عثمانی، از جمله حالت افندی و شیخ‌الاسلام وقت، را جلب کردند و با بذل پول سلیمان پاشا العادل، که اینک والی دمشق بود، و مصطفی پاشا، والی حلب، را به لشکرکشی به عکا واداشتند. در جریان این لشکرکشی، برادران فرحی اداره امور منطقه جلیل را به دست کارگزاران خود سپردند. قلعه عکا به محاصره درآمد. اندکی بعد، در آوریل 1822، سلیمان فرحی درگذشت، و به روایت خاندان فرحی مسموم شد، مصطفی پاشا محاصره را ترک کرد و به حلب بازگشت و در ماه ژوئن سلیمان پاشا و رافائل فرحی نیز به دمشق بازگشتند. سلطان محمود دوّم به بررسی علل این آشوب پرداخت، شیخ‌الاسلام و حالت افندی را عزل و تبعید کرد. حالت افندی اندکی بعد، در نوامبر 1822، به قتل رسید. هاری اوجالو از حالت افندی به عنوان «حامی بانکداران یهودی» یاد می‌کند.
حکومت عبدالله پاشا در عکا تا سال 1831 ادامه یافت. در این سال، در جریان سناریویی سرنوشت‌ساز که زرسالاران یهودی غرب و عثمانی در آن نقش مؤثر داشتند، ارتش محمدعلی پاشا، به فرماندهی پسرش ابراهیم پاشا، به فلسطین حمله برد، در 28 مه قلعه عکا را به تصرف درآورد، عبدالله پاشا را به اسارت گرفت و به مصر منتقل کرد. عبدالله پاشا اندکی بعد در مصر درگذشت.
دسیسه‌های خاندان فرحی در سال‌های بعد تداوم یافت. در جلد سوّم زرسالاران، در فصلی با عنوان انگلیسی‌ها و آغاز مسئله فلسطین، درباره تحرکات مشکوک محمدعلی پاشا، والی مصر، و سوداگران یهودی در شرق مدیترانه سخن گفته ام. یادآوری می‌کنم که در این زمان کانون‌های زرسالار یهودی غرب طرح تجزیه فلسطین و تأسیس یک دولت یهودی را در این سرزمین دنبال می‌کردند. در کوران این تحرکات ماجرای دمشق رخ داد و بهانه لازم را برای تجاوز ناوگان انگلیس به سواحل فلسطین و اشغال عکا (3 نوامبر 1840) فراهم آورد. به این ترتیب، قلعه عکا به اوّلین پایگاه بریتانیا در شرق مدیترانه بدل شد.
در اواخر سده نوزدهم میلادی بسیاری از اعضای خاندان فرحی از عثمانی به ایالات متحده آمریکا، اروپای غربی و برخی کشورهای آفریقایی مهاجرت کردند. طبق اطلاعی که پایگاه اینترنتی خاندان فرحی به دست می‌دهد، امروزه شاخه‌های این خاندان در کشورهای زیر حضور دارند: آرژانتین، آلبانی، آلمان، الجزایر، اوکرائین، ایالات متحده آمریکا، ایران، بلغارستان، ترکیه، تونس، روسیه، رومانی، زئیر، سوریه، شیلی، فرانسه، کلمبیا، کوبا، لبنان، مراکش، مصر، یمن، یوگسلاوی. آنان در این کشورها با اسامی شبیه به فرحی شناخته می‌شوند. به ادعای مأخذ فوق، «اغلب خاندان‌هایی که نام فرحی را بر خود دارند در اصل یهودیانی هستند که به سایر ادیان گرویده ‎اند.» به‌نوشته این مأخذ، اعضای خاندان فرحی در ایران، مانند سایر یهودیان، نام‎های ایرانی بر خود نهاده‌اند ولی بیشتر به‌نام فرحی معروف‌اند.یک نمونه دیوید ژاک فرحی است که در نامه‌ای به نشریه دیلی نورث‎وسترن (10 ژوئن 2000) خود را یک یهودی ایرانی بزرگ شده در ایالات متحده آمریکا معرفی می‌کند.معهذا، ایرانیانی نیز هستند که هیچ نسبتی با خاندان یهودی فرحی ندارند ولی از نام خانوادگی رایج فرحی/ فهی استفاده می‌کنند.
در نیمه اوّل سده بیستم اعضای خاندان فرحی همچنان در شرق مدیترانه متنفذ بودند. هیلل بن یعقوب فرحی در دمشق به‌دنیا آمد، در بیروت و لندن به تحصیل طب پرداخت و سپس، در دوران سلطنت فؤاد اوّل و ملک فاروق، به عنوان پزشک درباری در قاهره به کار پرداخت. او مترجم آثار عبری و فارسی به زبان عربی و شاعر عربی ‎زبان توانایی بود. از جمله آثار او ترجمه رباعیات عمر خیام به عبری است که در سال 1931 منتشر شد. اسحاق بن سلیمان فرحی، مؤلف سرشناس یهودی، نیز از اعضای این خاندان است. عضو دیگر این خاندان نوری فرحی است که پس از اتمامتحصیلات در پاریس در اسکندریه ساکن و به تجارت مشغول شد. نوری فرحی مؤلف تاریخ یهودیان اسکندریه (1945) است. عضو سرشناس دیگر این خاندان در نیمه اوّل سده بیستم، یوسف داوود فرحی[26] است که ریاست جامعه یهودی بیروت را به دست داشت.
زرسالاران یهودی از دهه پایانی سده هیجدهم، یعنی از زمان ورود حییم فرحی به دستگاه احمد پاشا الجزّار، از فرادستی و اقتدار فراوان در حکومت محلی فلسطین برخوردار بودند. این اقتدار، به‌جز یک دوران 9 ساله، از قتل حییم فرحی (1822) تا سقوط عبدالله پاشا (1831)، تداوم یافت، در دوران اشغال فلسطین به‌وسیله محمدعلی پاشا (1831-1840) تحکیم شد و با استقرار اوّلین نماینده سیاسی دولت بریتانیا در بیت‌المقدس (1838) اوج گرفت.
ساختارهای سیاسی ریشه‌دار و کهن محلی و خاندان‌های نخبگان بومی (اعیان) بزرگ‌ترین مانع در راه اقتدار کامل استعمار غرب و شبکه زرسالاری یهودی در منطقه شرق مدیترانه به‌شمار می‌رفتند. به همین دلیل، درست در همان زمان که سلطان محمود دوّم و کارگزاران غرب‌گرای او سیاست انهدام ساختارهای سیاسی محلی و قلع‌و‌قمع خاندان‌های اعیان را در آناتولی و روملی و سایر نقاط عثمانی پیش می‌بردند، والی متمرد او در مصر، محمدعلی پاشا، به قتل‌عام نخبگان مملوک این سرزمین (1811) دست زد. در اوائل سده نوزدهم در بیت‌المقدس نیز خاندان‌های متنفذ و ریشه‌داری وجود داشتند. خاندان‌های حسینی، خالدی، جارالله، جماعی، عالمی، دجانی، لطیف، ابوالسعود، امام و بدیری به عنوان سرشناس‌ترین خاندان‌های بیت‌المقدس و فلسطین در سده هیجدهم و نیمه اوّل سده نوزدهم شناخته می‌شوند.
در این میان خاندان سادات حسینی از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بود. اعضای این خاندان از دیرباز سه منصب مهم شهر را به دست داشتند: آنان هم شیخ‌الحرم (متولی مسجد الاقصی) بودند، هم نقیب‌الاشراف (شهردار) و هم مفتی حنفی شهر. خاندان حسینی از حوالی سال 1760 به دو شاخه تقسیم می‌شد: شاخه اوّل از تبار حسن الحسینی، عالم سرشناس حنفی سده هیجدهم، بود که اعقاب او در مقام مفتی حنفی بیت‌المقدس جای داشتند. از سال 1785 که مذهب حنفی به مذهب مورد علاقه سلاطین عثمانی بدل شد، اهمیت این شاخه از خاندان حسینی افزایش یافت. اعضای شاخه دیگر خاندان حسینی نقیب‌الاشراف شهر بودند و به نقبا شهرت داشتند. در دوران اشغال بیت‌‌المقدس به‌وسیله محمدعلی پاشا، خاندان حسینی نقش اصلی را در برانگیختن و شورش مردم منطقه علیه پاشای غاصب ایفا نمود و به این دلیل آماج توطئه و تفتین قرار گرفت. در سال 1838، در زمان وزارت خارجه پالمرستون، و. یانگ به عنوان اوّلین نماینده سیاسی دولت بریتانیا در بیت‌المقدس منصوب شد. یانگ از بدو استقرار در بیت‌المقدس تحریکات شدیدی را علیه اعیان شهر، به‌ویژه خاندان حسینی، آغاز کرد که به شورش بزرگ مردم انجامید. این شورش از تابستان 1843 تا پائیز 1844 ادامه یافت و سرانجام با فشار کنسول‌های بریتانیا و فرانسه و تبعید پنج تن از اعیان شهر خاتمه یافت. مورخین شورش فوق را سرآغاز احساسات خصمانه مردم فلسطین علیه غربیان می‌دانند. پس از خروج یانگ از منطقه نیز این‌گونه تحریکات ادامه یافت. جیمز فین، کنسول بعدی بریتانیا در بیت‌‌المقدس (1845-1862)، به پیروی از سلف خویش، همچنان علیه خاندان حسینی عمل می‌کرد. او به‌طور مدام به دولت مرکزی عثمانی بر ضد ایشان شکایت می‌کرد و بر ایشان تهمت می‌زد. فین، که به عنوان سلف دولتمردان انگلیسی هوادار صهیونیسم شناخته می‌شود، در تاریخنگاری اسرائیل مورد تمجید فراوان است. دائرة‌المعارف یهود تصویری مطلوب از جیمز فین به دست می‌دهد و از او با عنوان «پیشاهنگ استقرار مجدد یهودیان در ارض اسرائیل» یاد می‌کند.
همان‌گونه که یاکوب برنایی اشاره کرده، اقتدار شبکه زرسالاری یهودی در مصر و سوریه و بیت‌المقدس در نیمه اوّل سده نوزدهم، مکمل اقتدار ایشان در استانبول بود. در دوران سلطنت محمود دوّم دو طبیب یهودی، حکیم اوزیل و حکیم الیاس پاشا کوهن، پزشکان یهودی سلطان بودند و چلبی بخور کارمانا حاخام متنفذ یهودیان استانبول به‌شمار می‌رفت. کارمانا به یک خانواده یهودی مهاجر از اسپانیا تعلق داشت و به شهر کارمانای اندلس منسوب بود. او عنوان چلبی داشت، رئیس صنف تجار زاغ (شاپچی باشی) بود و صراف دربار و متصدی وصول مالیات‌های عثمانی. کارمانا و دو صراف بزرگ یهودی دیگر استانبول، ازقل گبای و آیزایا عجمان، شبکه مقتدری را تشکیل می‌دادند. ازقل بن راحل گبای به خاندان یهودی بغدادی گبای تعلق داشت. او صراف‌باشی محمود دوّم بود و رئیس (ناسی) یهودیان استانبول. عجمان سررشته‌دار قشون ینگی‌چریک بود و فرماندهان این قشون برای پرداخت مواجب اعضای خود، در ازای بهره، از او وام می‌گرفتند. به‌نوشته دائرة‌المعارف یهود، این فرماندهان در سودی که کارمانا و گبای و عجمان از این طریق به دست می‌آوردند شریک بودند. در ماجرای قتل‌عام ینگی‌چریکان در سال 1826 سه صراف فوق اعدام شدند. مادر سلطان محمود دوّم، که برای کارمانا احترام فراوان قائل بود، جنازه وی را به خانواده‌اش تحویل داد. علت این حادثه روشن نیست. به ادعای منابع یهودی، یکی از رقبای ارمنی کارمانا را به مشارکت در شورش ینگی‌چریکان و حیف و میل اموال دولتی متهم کرد. تبار مادر سلطان محمود دوّم روشن نیست و به این دلیل روایاتی دال بر فرانسوی بودن او بر سر زبان‌ها بود. می‌دانیم که نقش‌دل نام داشت، ابتدا معشوقه عبدالحمید اوّل بود و سپس همسر وی شد. مهاجرت تاریخی خاندان ساسون به بوشهر و سپس به بمبئی و تأسیس امپراتوری تجاری یهودیان بغدادی در شرق اندکی پس از قتل ازقل گبای رخ داد.
منبع: پایگاه جامع تاریخ معاصر ایران