تبیان، دستیار زندگی

شعر در نهج البلاغه (1)

در این مقاله، جنبة ادبی شخصیت بی همتای حضرت مولی الموحّدین، علی- علیه السلام- در هفت محور بررسی شده است: 1- شاعری آن حضرت. 2- نقد ادبی و نظرات فنّی مولانا در شعر و ادب. 3- بیان شاعرانة آن حضرت در نهج البلاغه..
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
نهج البلاغه

نویسنده: دكتر ابراهیم اقبالی
استادیار دانشگاه محقق اردبیلی

 سخن دربارة «شاعری» و «ادب» حضرت مولی الموحّدین، علی (ع) را می توان در چند شاخه خلاصه كرد:
1- اشعار خود آن حضرت
 
علاوه بر اینكه دیوان قطوری از اشعار نغز و پرمعنی را به حضرت امیر نسبت می دهند (1)، در نهج البلاغه نیز دو بیت وجود دارد كه با توجّه به بیان استوار و مستدلّ و بی نقص آن، می توان پذیرفت كه از خود آن وجود مقدّس صادر شده است:
فَاِنْ كنتَ بالشّوری ملكتَ اُمورَهم
فكَیف بِهذا و المُشیرونَ غیّب
و انْ كنتَ بالقُربی حَجَجتَ خصیمَهم
فَغَیرُك اولی بِالنَّبیَّ و اقرَبُ (2)
«اگر تو با شورا امور مردم را به دست گرفته ای، پس چگونه است كه اهل نظر و مشاوره در آن جلسه غایب بودند؟ و اگر از راه خویشاوندی پیامبر با ‌آنان به احتجاج بر می خیزی، بدان كه غیر از تو، دیگری به پیامبر شایسته تر و نزدیك تر است». این دو بیت، در ردّ ادعای حقّانیت خلفای پیش از علی سروده شده است.
حضرت، پیش از این دو بیت، شگفتیِ معنی دار خود را از استدلال خلفای پیشین كه خلافت را تنها به خاطر مصاحبت با پیامبر از آنِ خود می دانستند، اظهار می كند: معروف است كه پس از رحلت حضرت نبی، عمر به ابوبكر كه به وی می گفت دستت را بده تا با تو بیعت كنم، گفت: تو در سختی و آسایش، مصاحب و همراه رسول خدا بودی. دست خود به من ده تا با تو بیعت كنم! و نیز وقتی «انصار» به خلافت ابوبكر اعتراض كردند، ابوبكر در پاسخ آنان گفت كه ما عترت پیامبریم.
حضرت در این دو بیت به این دو موضوع اشاره می كند و خطاب به ابوبكر می گوید اگر تو ادّعا می كنی كه خلافت را از طریق شورا به دست آورده ای، ادّعایی باطل است؛ چراكه اهل نظر، خصوصاً بنی هاشم، و از همه مهم تر، خود حضرت امیر، در آن جلسه حاضر نبودند. پس شورایی كه از طرفداران تو تشكیل یافته و به نفع تو رای داده، چه اعتباری دارد؟ و امّا دربارة موضوع دوم، اگر تو به صرف اینكه پیامبر با دختر تو ازدواج كرده، ادّعای خویشاوندی او را می كنی، من در این ادّعا از تو صادق تر و به این افتخار از تو شایسته ترم؛ كه هم داماد پیامبرم و هم پسر عمّ او.
اینكه اِسناد این اشعار به حضرت امیر تا چه حد می تواند صحیح باشد، خود موضوع تحقیق دیگری است. البته با در دست بودن معیار و منبعی چون نهج البلاغه، تطبیق موضوعات این اشعار با محتویات نهج البلاغه كار چندان دشواری نیست. خصوصاً كه در پاره ای از موارد، علاوه بر مضمون، عین لفظ نیز تكرار می شود.
 
2- قضاوت حضرت دربارة شعر دیگران
 
علی- علیه السلام- دربارة شعر عرب و انتخاب بهترین نمونة آن، نظری داده است كه اگر تنها همین یك نظر از ایشان باقی می ماند، دلیل روشن فضل و شعرشناسی و تخصّص ادبی آن حضرت می توانست بود. از ایشان سؤال می كنند كه اشعر شعرای عرب كیست؟ و وی پاسخ می دهد: «شعرا، همه در یك میدان از عرصه های شعر و ادب نتاخته اند تا برنده و سرآمد آنها معلوم شود؛ بلكه هركدام در یك قسم و در یك نوع از شعر استاد بوده اند. یكی فخریه خوب سروده و دیگری در توصیف بیابان و شتر ماهر بوده و ...؛ ولی اگر به ناچار یكی را انتخاب كنیم؛ ملك ضلّیل خواهد بود». و مراد مولا از ملك ضلّیل، امرؤالقیس است. در این نظر كوتاه حضرت امیر، چند محور مهم دیده می شود:
الف) حضرت به یك نكتة مهم ادبی اشاره می كند و آن، «تخصّصی» شدن شعر است. شعرای فحل، هر كدام در یك نوع شعری به استادی می رسند و رایحة خاصّی در سخن هر یك آنهاست كه در كلام شاعری دیگر نیست، و از همین رایحه می توان گلهای گلشن طبع آنها را در میان انبوه خس و خاشاك دیگران تشخیص داد. اصطلاحاً به این شعرا، شاعران صاحب سبك می گوییم. مثلاً در ادبیات فارسی، شعر حماسی به نام فردوسی ختم شده و شعرای دیگری همچون نظامی و سعدی، كه در اسكندرنامه و قسمتی از بوستان خواسته اند راه او را بروند، از پای درآمده، عجز خود را نشان داده اند. نیز رباعی با خیّام شناخته می شود؛ بنابراین در طول تاریخ، هر رباعی خوبی كه بوده، به خیّام نسبت داده اند؛ و غزلگویی همزاد حافظ است و فصاحت و شیوایی از آن سعدی. بنابراین مقایسة فردوسی با نظامی، كاری عبث است؛ چرا كه هركدام از آنها، به قول مولا، در یك میدان دیگر اسب تاخته اند.
ب) نكتة دیگر، نقد بدون توجّه به پیشینة ذهنی است. یكی از آفتهای مهمّ نقد، پیشداوری و اِعمال و تحمیل عقاید خود بر متنِ مورد داوری است؛ و به همین خاطر سهراب سپهری می گوید:
«چشمها را باید شست
زیر باران باید رفت» (3)
شستن چشمها یعنی دریدن پردة پندار؛ یعنی زدودن زنگ آموزه های غلط كه نسبت به یك پدیده در ذهن داریم. و یا در جای دیگر گوید:
«من نمی دانم كه چرا می گویند،
اسب حیوان نجیبی است،
كبوتر زیباست.
و چرا در قفس هیچ كسی كركس نیست.
گل شبدر چه كم از لالة قرمز دارد؟» (4)
قضاوت مردم، همه بر اساس شنیده ها و القائاتی است كه از سوی دیگران می شود. در یك كلمه، همه از روی «تقلید» به قضاوت می نشینیم. و معلوم است كه این قضاوت، رفتن در تاریكی است و لمس كوركورانة فیل، كه یكی ناودانش می خواند و دیگر بادبزن، و به جای اینكه به حقیقت نزدیك شویم، فرسنگها از آن فاصله می گیریم. به همین خاطر است كه قرآن با شدّت مردم را از تقلید در قضاوت باز می دارد و كسانی را كه در برابر سؤال پیامبران كه از آنان می پرسند چرا بت می پرستید، پاسخ می دهند: «بَلْ وَجَدْنا آباءِنا عَلی هذا»، به باد انتقاد می گیرد.
خلاصه اینكه، وقتی از حضرت می پرسند اشعر شعرای عرب كیست، فقط از جنبه ادبی و هنری به مسئله نگاه می كند و اعتقادات و ذهنیات خود را در آن دخیل نمی كند. حضرت چون مسلمان است و پیرو و حامی رسول اكرم، حسّان بن ثابت انصاری را كه بحق لقب «شاعر النّبی» یافته بود، بهترین شاعر عرب نمی خواند؛ بلكه حق را به امرؤالقیس می دهد؛ با اینكه خود می داند كه امرؤالقیس هیچ شعری به نفع اسلام نسروده؛ بلكه در معروف ترین شعر خویش، آن «معلّقه» كه با مطلع:
«قفانبك مِن ذكری حبیبٍ و منزلٍ
بسقط اللَّوی بَین الدُّخول و حومل»
شروع می شود، به توصیف صحنه هایی می پردازد كه هرگز با مشرب مولا سازگار نیست. امرؤالقیس در این شعر به شرح عیّاشیهای خود می پردازد و وقیحانه توضیح می دهد از زنا با زنان شوهر كرده و فرزند دار نیز ابایی نداشته است؛ توضیح می دهد كه چگونه در كجاوه به عنیزه حمله برده و او را به سقوط نزدیك كرده؛ و یا چگونه دور از چشم نگهبانان به خوابگاه دختر رئیس قبیله رفته و او را بیرون كشیده و ...
و همین یادكرد حضرت به لقب «ملك ضلّیل» از امرؤالقیس، خود به یك معنی به مخالفت عقیدتی حضرت با وی دلالت می كند. تنها چیزی كه باعث شده علی، امرؤالقیس را اشعر شعرای عرب بداند، همان قدرت شعری اوست، و حضرت به هیچ وجه انحرافات اخلاقی وی را در قضاوت خویش دخالت نداده است. به عبارتی بهتر، این نقد، نقدی عالمانه و كارشناسانه و بی شایبه و بی غرض است، و بدین ترتیب، علی یك بار دیگر آب حیات عدل خود را- كه از اجتماع و منبرِ وعظ گرفته تا میادین خونبار جنگ، جاری ساخته بود- در كام تشنگان وادی ادب می ریزد و دشتهای سرسبز شعر و عاطفه را نیز از نسیم عدل خود جان تازه می بخشد و راه و روش صحیح «نقد ادبی» را به همة طالبان آن می آموزد.
 
3- بیان شاعرانه
 
علی، علاوه بر اینكه شاعری تواناست، در نثر نیز بیانی كاملاً شاعرانه دارد و گویی كه نثر او نیز شعر دیگری است در سیاقی دیگر.
حضرت، از هر چهار شاخة علم بیان- یعنی: تشبیه، استعاره، كنایه و مجاز- به نحو مطلوب بهره گرفته، و از علم بدیع، بیشتر به سجع علاقه نشان داده است. گویا حضرت در زمان خود نیز به سجع گویی معروف بوده، و می گویند چون حضرت زینب (سلام الله علیها) در برابر ابن زیاد به ایراد خطبه پرداخت، آن ملعون گفت كه سجع می گوید و پدرش نیز سجع می گفت.
در علم معانی، نیز سرآمد است و نام كتاب نهج البلاغه، خود گویای این مطلب است. برای اثبات ادّعای خود، تنها به مشتی از خروار و قطره ای از دریای بیكران نهج البلاغه اكتفا می كنیم. مولا در خطبة «شقشقیه» در معرّفی خود می فرماید: «یَنَحدِرُ عنّی السّیل و لایرقی الیّ الطّیر».
كاربرد سیل برای انسان، از باب مجاز است و معلوم است كه حضرت، خود را به كوهی تشبیه كرده است كه از آن سیلابهای موّاج معرفت فرو می ریزد و نیز چنان سربلند و بزرگوار و دست نیافتنی است كه هیچ مرغ اندیشه ای به كُنه وجود او نمی رسد و هرگز این دژ هوش ربا را تسخیر نمی كند. و چون «مشبّه به»- یعنی كوه- حذف شده، پس استعاره به كار رفته است. و خود انحدار سیل، كنایه از فراوانی معرفت است. از نظر علم بدیع نیز، موازنه و سجعی كه در این عبارت كوتاه به كار رفته، بر هر شنونده ای آشكار است.
خطبة «شقشقیه» دربارة خلافت است. حضرت می خواهد برتری و شایستگی خود را نسبت به دیگران در تصدّی این امر به اثبات برساند، و چه به موقع اقدام به «فخریّه» و بر شمردن امتیازات خود می كند! و این جز از «بلیغ ذاتی» از هیچ كسی ساخته نیست.
البته می دانیم كه آبشخور و منبع اصلی همة علوم اسلامی و ادیبان و دانشمندان گرانقدر مسلمان، معجزة جاوید حضرت نبوی، قرآن كریم، است كه تمام محسنّات لفظی و هنری در آن دیده می شود؛ تا جایی كه بعضی، جنبة اعجاز قرآن را فقط در حیطة لفظ دانسته اند. صنایعی مثل سجع و جناس در آن به وفور دیده می شود: «وجوهٌ یومئذٍ ناضره اِلی رَبّها ناظره».
و حتّی بعضی از فقرات آن قابل تطبیق به اوزان عروضی است: «لَن تَنالو البرَّ حتّی تُنفقوا مِمَّا تُحبّون»، كه قابل تطبیق به بحر رمل سالم و ركن فاعلاتن است.
4- استفاده از امثال سایرة عرب
 
حضرت، احاطة عجیبی به ادبیات گذشتة عرب، خصوصاً فولكلوریك مردم، حتّی باورهای عامیانة جاهلی، دارد؛ و مهم تر از آن، استفادة بجا و كاملاً منطقی از آن امثال است.
«فَضَحَ رُوَیداً»: حضرت در نامة چهل و یكم، به یكی از عاملان خود كه از فرمان وی سرپیچی كرده و چون گرگ گرسنه به جان مردم افتاده و چهار نعل در میدان ستم می تازد، می فرمایند: «قدری آهسته باش»؛ زودا كه به شكم خاك فروخواهی رفت.
«رُبَّ طَلَبٍ قَدْ جَرَّ الی حَربٍ»: علی-علیه السلام- در نامة معروف خود به امام حسن- علیه السلام- (5) پس از آنكه فرزند خود را از افزون طلبی باز می دارد، به زیباییِ هر چه تمام تر این مثل عربی را می آورد.
5- دستورات و ارائة روشهای ادبی
 
معروف است كه حضرت امیر پایه گذار نحو عربی است. وی ابوالاسود دوئلی را كه مامور اعراب گذاری قرآن شده بود، آموخت كه هر فاعلی را رفع، هر مفعولی را نصب و هر مضافٌ الیهی را جَر دهد.
در نهج البلاغه نیز، امام دستوری دارد دربارة كتابت یا به اصطلاح امروزی، «طرز نگارش». امام در یكی از كلمات قصار (6) خویش خطاب به كاتب خود، عبیدالله بن رافع، می فرمایند: «الْقِ دواتَك و اطِل جلفه قَلمِك و فَرِجْ بین السّطور و قرمط بین الحروفِ فَاِنَّ ذلك اجدَرُ بِصَباحهِ الخطِّ»: دواتت را لیقه بینداز و از جای تراش تا نوك خامه ات را دراز ساز و میان سطرها را گشاده دار و حرفها را نزدیك هم آر، كه چنین كاری زیبایی خط را سزاوار است.
این مورد نشان می دهد كه امام، علاوه بر داشتن فضل و سواد، برای جنبه های هنری نوشتن نیز اهمیّت قایل بوده.
6- تاثیر بر شعرا و نویسندگان بعد از خود
 
امام در ادبای بعد از خود تاثیر شگرفی به جا گذاشته و نویسندگان بزرگ، همیشه افتخارشان بر این بوده كه سبك و سیاق نویسندگی خود را از نهج البلاغه گرفته اند. جاحظ كه «امام ادب عرب» لقب یافته، دربارة این فرمایش حضرت: «قیمهُ كلِّ امریءً ما یحسن» می نویسد (7): اگر از این كتاب جز همین جمله را نداشتیم، آن را شافی، كافی، بسنده و بی نیاز كننده می یافتیم؛ بلكه آن را فزون از كفایت و منتهی به غایت می دیدیم.
امام، شاعران و نویسندگان پارسی گوی را نیز تحت سیطرة ‌كلام نورانی خویش قرار داده، كه تعقیب این تاثیر و تدوین امثلة نظم و نثر فارسی و تطبیق آنها با كلام امام، خود نیازمند پژوهشی جامع است. ولی در اینجا برای نمونه، به شاعری اشاره می كنیم كه شاید كمتر به تاثّر وی از مولا توجّه شده است.
خاقانی بسیاری از تصاویر شگرف خویش را با الهام از تركیبهای شاعرانة نهج البلاغه ساخته است. این تاثیرپذیریِ آگاهانه، موقعی بیشتر تاكید می شود كه می بینیم خاقانی، حضرت امیر را با نام، یا به عبارت بهتر، لقبی كه خودِ آن حضرت در نهج البلاغه به خویشتن داده، یعنی یعسوب الدّین، می خواند. امام در یكی از كلمات قصار خویش می فرمایند (8): «انَا یعسوبُ المؤمنین و المالُ یعسوبُ الفجّار». خاقانی این لقب را گاهی به صورت «یعسوب دین» و گاهی به صورت ترجمة آن، «میرنحل»- یعنی پادشاه زنبوران- به كار می برد:
یعسوب امّت است علی وار، زانكه سوخت
زنبور خانة زر و سیم آذر سخاش (9)
احمد مرسل كه كرد از تپش و زخم تیغ
تخت سلاطین زكال، گُردة شیران كباب
در علمش «میرنحل» نیزه كشده چو نخل
غرقة صد نیزه خون اهل طعان و ضراب (10)
همان طور كه اهل ادب می دانند، قسمت قابل توجّه قصاید خاقانی را «حجّیات» وی شامل می شود، و در این قصاید، خاقانی سخت تحت تاثیر خطبة «حجّ» امام است. امام - علیه السلام- در ذكر حج می فرمایند (11): «و فَرَضَ عَلَیكم حجَّ بَیتِهِ الحَرام الَّذی جَعَلَه قِبلهً لِلانامِ یَرِدونَه ورودَ الاَنعامِ و یالهون الیهِ وُلُوه الحُمامِ ... و اختارً مِنْ خَلقِه سمّاعاً اجابوا الیه دعوتَه و صدقوا كلمتَه و وقفوا مَواقِفَ انبیائه و تشبَّهوا بِملائكتهِ المُطیفین بِعَرشه...»
چند تصویر در این جملات دیده می شود: الف) ورود حجاج به بیت الله الحرام، به ورود آهوان بر آبشخور تشبیه شده است؛ ب) هجوم حاجیان به حرم امن كعبه، به پناه آوردن كبوتران به آشیانه هایشان مانند شده است؛ ج) گفت و گو بین خدا و بندگانش؛ د) ایستادن حجاج در مواقف انبیا؛ ه) طواف حاجیان دور كعبه، طواف فرشتگان به دور عرش خداوند را به خاطر می آورد.
همة این تصاویر در قصاید «حجیّة» خاقانی انعكاس یافته است:
الف:
پس به كوفه مشهد پاك امیر النَّحل را
همچو جیش نحل، جوش انسی و جان دیده اند
تشنگانی كه ز جان سیر شدند از می عشق
دل دریا كش سرمست چو دریا بینند
ب:
هر كبوتر كز حریم كعبة جان آمده
زیر پرّش نامة توفیق پنهان دیده اند
عاشقان اوّل طواف كعبة جان كرده اند
پس طواف كعبة تن فرض ایمان دیده اند
-آسمان در حرم كعبه كبوتر وار است
كه به امنش ز در كعبه مسمّا بینند
آسمان كو ز كبودی به كبوتر ماند
بر در كعبه معلّق زن و دروا بینند
این كبوتر كه نیارد ز بر كعبه پرید
طَیَرانش نه به بالا، كه به پهنا بینند
ج:
مقصد اینجاست ندای طلب اینجا شنوند
بختیان را ز جرس صبحدم آوا شنوند
عارفانِ نظری رافِدی اینجا خواهند
هاتفانِ سحری راندی اینجا شنوند
عرشیان بانگِ والله عَلَی النّاس زنند
پاسخ از خلق سَمِعنا و اطِعْنا شنوند
از سر پای درآیند سراپا به نیاز
تا تعال از ملك العرش تعالی شنوند
د:
ذات حق، سلطان سلطانان و كعبه دار ملك
مصطفی را شحنه و منشور قرآن دیده اند
وادی فكرت بریده، محرم عشق آمده
موقف شوق ایستاده، كعبة جان دیده اند
رانده زآنجا تا به خاك حلّه و آب فرات
موقف الشّمس و مقام شیر یزدان دیده اند
در طواف كعبة جان ساكنان عرش را
چون حُلّی دلبران در رقص افغان دیده اند
در سجود كعبة جان ساكنان سدره را
همچو عقل عاشقان سرمست و حیران دیده اند
ه.
جبرییل استاده چون اعرابی ای اشترسوار
كز پی حاجش دلیل ره فراوان دیده اند
عرضگاه دست موقف عرض جنّات است از آنك
مصنع او كوثر و سّقاس رضوان دیده اند
حاج را نو نو در افزای از ملایك كرده حق
هر چه در ششصد هزار اعداد نقصان دیده اند
آمده در مكّه و چون قدسیان بر گرد عرش
عر ش را بر گرد كعبه طوف جولان دیده اند
پیش كعبه گشته چون باران زمین بوس از نیاز
و آسمان را در طوافش هفت دوران دیده اند
7- نقل اشعار دیگران
 
امام در نهج البلاغه، در 9 مورد و كلاّ 14 بیت، از شعرای دیگر شعر نقل كرده است. چیزی كه باعث اعجاب خواننده می شود، استفادة بسیار ادیبانه و بجای حضرت از این اشعار است. حضرت، مطلب را چنان در پس و پیش بیت می پروراند كه خواننده به هیچ وجه نمی تواند بفهمد كه این شعر از كلام دیگران انتخاب شده، و گویی كه جای بیت فقط در این خطبه بوده و از گویندة همین خطبه است. پنداری خطبة حضرت قصیده ای است كه این بیت نیز یكی از ابیات آن می باشد. این نقل، نقلی انفعالی نیست؛ بلكه نقلی آگاهانه و فعّال است كه در آن، شعر را از تملك صاحب اصلی آن درآورده و از آنِ خود ساخته است. نكتة مهمّ دیگری كه در پایان این مدخل می توان گفت، اجتناب امام از تعصب خشك است؛ جایی كه احساس می كند شعر فلان شاعر مضمونی زیبا دارد، از آوردن آن ابا نمی كند و هرگز به خاطر مسائل شخصی و عقیدتی، هنر كسی را ضایع نمی گذارد.
پی نوشت ها :
 
1- ر.ك: دیوان امیرالمؤمنین، علی بن ابی طالب، ترجمة استاد مصطفی زمانی.
2- رضی، سیدشریف، نهج البلاغه، ترجمه دكتر سیدجعفر شهیدی، كلمات قصار، شمارة 190.
3- سپهری، سهراب، هشت كتاب.
4- سپهری، سهراب، هشت كتاب.
5- نهج البلاغه، همان، نامة 31.
6- همان، كلمات قصار؛ شمارة 315.
7- همان، مقدّمه، ص «ی».
8- همان، كلمات قصار، شمارة 316.
9- خاقانی شروانی، افضل الدین بدیل بن علی بخار، دیوان، تصحیح دكتر ضیاءالدین سجادی، ص233.
10- همان، ص44.
11- نهج البلاغه، همان، خطبة 1.
 

منبع :مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت علیهم السلام/ نشریه النهج شماره 13-14


مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.