تبیان، دستیار زندگی

زندگی پر برکت توام با دعا و شکرگزاری

تفکر در نعمت های خدا عبادت است. عطای خداوند معال عطا است، منعش هم بیشتر عطا است. خدا هزارها نعمت به ما داده است. خوب چرا ناشکری می کنیم؟ چرا قدردان نیستیم؟ . اگر کفران نعمت، ناشکری نعمت کنیم، خداوند همان نعمت را سلب می کند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
زندگی پر برکت توام با دعا و شکرگزاری

 زندگی پر برکت توام با دعا و شکرگزاری

تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی!

بلبل از فیض گل آموخت سخن، ور نه نبود *** این همه قول و غزل تعبیه در منقارش

واقعاً لطف و محبت بیننده ها است که ما را به شوق می آورد. من همین جا بی نهایت تشکر می کنم از خدای متعال، و همه ی عزیزان، مسؤولین رسانه که در تأیید و کمک به این برنامه زحمت می کشند. و بالخصوص تهیه ی کننده که رشته ی پیوند همه ی کارشناسان است و کارشناسان همه با هم همدل و یکی هستند و کمک هم هستند. الحمدلله که این برنامه ی زیبا شکل گرفته و امیدواریم مورد نظر اهلبیت قرار بگیرد، و آنها هم قطعاً دعا خواهند کرد.

چه کنیم زندگی ما سرشار از خیر و برکت باشد. راه های شکرگزاری از خداوند متعال را دنبال می کنیم. من مناجات خمسه عشر را نگاه می کردم، مناجات شاکرین اش بسیار مناجات خوبی است با فرازهای بسیار عالی و بلند. آنجا حضرت امام سجاد(ع) عرض می کنند که خدایا من چگونه می توانم نوای «لک الحمد» سر بدهم که این نوا و این تشکر هم خود محتاج یک شکرگزاری دیگری است. چگونه می توانم سجده کنم در حالی که پیشانی و خاکم از توست. لذا آن بیت معروف یادم افتاد، «کز دست و زبان که برآید، کز عهده ی شکرش به در آید» حالا باز هم در حد وسع و توانمان راه های شکرگزاری را یاد بگیریم که انشاءالله زندگی ما پر خیر و برکت شود.

رابطه ی عاشقانه بنده با خدا

یکی از روایات زیبایی که من خیلی موقع در ذهنم بوده برای بیننده های عزیز بخوانم واقعاً رمز مهمی که ما باید به آن برسیم و هدف خلقت هم همان است، رابطه ی عاشقانه بین ما و خدای متعال است و کسی تا به این گنج دست پیدا نکند، به حقیقت هستی دست پیدا نکرده است. یک شخصیت بزرگی که خوب خاطره ی خیلی مهمی دارد که ایشان در جوانی یک کسی تلنگری به او می زند و باعث می شود او نجف برود و از محضر امیرالمؤمنین(ع) استفاده کند و از علمای برجسته می شود. به قم برمی گردد و ایشان می گوید: هرچه هست در عشق و محبت است و حتی وصیت کردند که روی سنگ قبرش هم این شعر زیبای حافظ را بنویسند.

عاشق شو، ورنه روزی کار جهان سرآید *** ناخوانده درس مقصود از کارگاه هستی

سید بزرگواری بوده، من بارها سر قبر ایشان رفتم و این شعر هم در سنگ قبرش نوشتند. تا انسان به عشق نرسد، حالا عشق خدا و عشق بندگان خدا، یعنی اگر بین زن و شوهر عشق باشد بنده هزار تا امضا می کنم تمام مشکلات حل است. کمبودها،غربت ها، حرف دیگران، دخالت دیگران، اگر اینها عاشق هم باشند. ولی اگر همه ی امکانات را بدهی ولی به همدیگر عشق ندارند، دوست ندارند، این بنیاد ازدواجشان محکم نیست. بین برادر و خواهر، همسایه، دوست، رفیق، هرکجا، اگر این ماده ای است که من در کتاب محبت و رحمت مفصل گفتم. یعنی این یک گنجی است که از این محبت همه ی خارها گل می شود، همه ی سرکه ها مل می شود، همه ی جدایی ها به وصل تبدیل می شود و مهم ترینش در رابطه با خداست. یعنی اگر ما عبادت مان، بندگی مان به عشق برسد، و رابطه عاشقانه باشد. خدا ما را دوست بدارد و ما هم از این طرف به محبت خدا پاسخ بدهیم. این کلید واژه و سرچشمه ی حل تمام معضلات عالم است. و بحث امروز ما و بحث شکر یکی از کلید واژه ها و راه حل هایی است که ما را به عشق و محبت می رساند. آن حدیثی که عرض کردم مدت ها بود می خواستم بخوانم، حالا به این مناسبت پیش آمد.

دو روایت داریم هم از حضرت داود(ع) است و هم حضرت موسی(ع). که خدای مهربان به این دو پیغمبر بزرگوار فرمودند: «أَحِبَّنِی وَ حَبِّبْنِی إِلَی خَلْقِی» (مجموعه ورام/ج2/ص176) ای داود! ای موسی! مرا دوست بدارید، و یک کاری کنید مردم هم مرا دوست بدارند. خیلی جالب است که خدایی که غنی مطلق است البته بوی نیاز در این نیست، ولی چون خیر و صلاح بندگان در او است، خدا می گوید: که بیاید مرا دوست بدارد. و الا هیچکس خدا را دوست ندارد، بدون اینکه یک سر سوزنی به خدا کم و زیاد نمی شود.

سعادت در محبت به خدای متعال

خوب خدا فرمود: مرا دوست بدارید، و کاری کنید مردم هم مرا دوست بدارند. «وَ حَبِّبْنِی إِلَی خَلْقِی» هردوی این دو بزرگوار به خدا عرض کردند: بار پروردگارا ما دوستت داریم. ما عاشق تو هستیم. اما این عشق و محبت را چطور در دل مردم بپاشیم؟ بذر محبت را بپاشیم. مردم را چه کار کنیم؟ خدای متعال راه حل قرار داد. فرمود: «اذکر لهم نعمائی علیهم و بلائی عندهم» (مجموعه ورام/ج2/ص176) یعنی به بندگان من توجه بدهید، ذکر را یادآوری کنید که من چقدر نعمت به شما دادم. چقدر به خاطر اینها هزینه کردم. چقدر لطف کردم. چقدر عنایت کردم. اگر بنشینند درست فکر کنند که همه ی خیرات و برکات برای من است و من به آنها دادم، از چه خطراتی ما را رد کردند، چه برکاتی روی سر اینها ریختند. اگر یادآوری نعمت های من و اطلاعاتی که من برای آنها هزینه کردم قطعاً بدانید عشق و محبت مرا خواهند پیدا کرد. یعنی رابطه ی عاشقانه وقتی برقرار می شود که آدم وجدان بکند. یعنی نعمت های خدا و لطف و عنایت خدا را درک کند. این کلامی که هفته ی قبل تکرار کردیم، «درک النعمة شکر النعمة، درک المنعم، شکر المنعم» امام صادق(ع) فرمود: «من عرف بقلبه، فقد ادی شکرا» اگر کسی با قلبش نعمتی را شناخت، یعنی شکرش را به جا آورده است.

اینکه پیغمبر خدا گاهی از مرکب پیاده می شد، سجده می کرد، حالا می گوییم که یکی از راه های شکرگزاری سجده است که در باب نماز هم وعده دادیم، خیلی از بیننده ها منتظر بودند، پیامک دادند، سجده و نماز شکر را مفصل خواهیم گفت. ببینید چه چیزی است که پیغمبری که سوار مرکب است در مسیر عبور و مرور دارد می رود، یکباره از مرکب پیاده می شود، بی اختیار به سجده می افتد، یعنی آن موقع می یابد که خدا به او چه کرده است؟ چه داده است؟ و به تک تک ما خیلی چیزها داده است. این لطیفه ای که در این آیه ی مبارک است که خیلی معانی بلندی را بزرگان ما از این آیه درآوردند، خدای مهربان بعد از اینکه نعمت آسمان و زمین و ابر و باد و خورشید و شب و روز و اینها را بیان می کند، در سوره ی مبارکه ی ابراهیم(ع)، بعد از بیان نعمت ها که همه هستی را خدا برای ما خلق کرده است. یک حدیث زیبایی است شاید یکبار دیگر خوانده باشم.

استاد بزرگواری داشتیم فرمودند: اگر کسی برای این حدیث جان بدهد، جای دارد. که خدای بزرگ غنی مطلق، زیبایی مطلق می فرماید: «یابن آدم خلقت الاشیاء لاجلک و خلقتک لاجلی» ای فرزند آدم من همه ی عالم را به خاطر تو خلق کردم. آسمان، زمین، خورشید، ماه، ستاره ها، گیاهان، نباتات، حیوان ها، جمادات، همه ی اینها گل سر سبد مقصد تو هستی. تو نماینده ی من هستی. تو خلیفه ی من هستی. تو انیس من هستی. تو مونس من هستی. آنها را فدای تو می کنم. یعنی کهکشان ها به خاطر تو می گردند. گفت:

ظاهر این اختران قوام ما *** باطن ما گشته قوام سماء
بله، این موجودات عالم ظاهر ما را درست کردند، ولی باطن ما قوام موجودات است. ولی جمله ی دوم که فرمود: اگر کسی جان بدهد، جا دارد. ای فرزند آدم! تمام موجودات را برای تو خلق کردم، ولی «خلقتک لاجلی» تو را برای خودم. چرا جای دیگر می روی؟ از آن منی کجا روی! چرا جای دیگر می روی؟ چرا عاشق کس دیگر می شوی؟ تو را برای خودم خلق کردم، آن آیه ای که در سوره ی حضرت ابراهیم(ع) می خواستم اشاره کنم، خدا می فرماید: «وَ آتاکمْ مِنْ کلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ کفَّارٌ» (ابراهیم/34) خدای مهربان بعد از اینکه نعمت ها را شرح داده می فرماید: ای انسان! من از آنچه مورد نیاز تو است و لازم بوده به تو مرحمت کردم. «وَ آتاکمْ» نه اینکه بعداً می دهم. دادم! فقط باید توجه کنی، دریابی، یک مقدار پرده های جهل و غفلت را کنار بزنی، ببینی خدا به ما چه داده و چه نداده است. داده هایش هم لطف است. نداده هایش هم لطف است. امام سجاد(ع) یک بیان لطیفی دارند در صحیفه ی سجادیه می فرمایند: خدایا شکر مرا به نداده ها بیشتر قرار بده تا به داده ها!

یک پزشکی هفته ی قبل پیامک داده بود، ما مرض هایی در افراد می بینیم که اگر بنشینیم شب و روز شکر کنیم که خدا به ما خیلی از چیزها را نداده است، آفت ها را نداده است، مریضی ها را نداده است، فلان کارها را نداده، نداده! دنیایی که ما را از همه چیز غافل کند، نداده است. ریاست باطل نداده است. نداده ها یک طرف، داده ها یک طرف! ما را غرق کرده است. خدای مهربان می فرماید: «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ» دو جای قرآن تکرار شده است. در سوره ی نحل هم آمده است. خدا می گوید: من اینقدر روی سر شما چیز ریختم، که بخواهید بشمارید از شمارش نعمت ها عاجز هستید چه برسد به اینکه بخواهید شکر آن را بر جای آورید؟ ولی خدا گلایه دارد، «إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ کفَّارٌ» حیف این انسانی که خدا این همه به او چیز داده است، هم خیلی ستم و ظلم می کند و هم خیلی ناسپاس است. ببینید واقعاً از این گلایه ی خداوند بر آدم عرق شرم می نشیند.

بندگان کم لطف و ناسپاس

مشابه همان گلایه «قَلیلٌ مِنْ عِبادِی الشَّکور». حالا آنجا لطیف تر است، ولی اینجا واقعاً «لَظَلُومٌ کفَّارٌ» خیلی ستمگر است. یعنی ما به داده های خدا نگاه نمی کنیم، بعد یک ذره پول ما کم شود، مادیات ما ساییده می شود. یک ذره ابتلایی که همین هم درونش نعمت است، بعد گلایه و شکایت را باز می کنیم که چرا و چرا؟

یک داستان لطیفی دو، سه روز قبل یک بزرگواری خدمتشان بودیم، نقل کردند. برای من خیلی زیبا و جالب بود. یک عالم بسیار زیبا و برجسته ای در اصفهان بوده مرحوم میرزا محمد بید آبادی. ما بعد از وادی السلام واقعاً شاید قبرستانی مثل تخت فولاد اصفهان نداریم. یعنی اگر عزیزان بار سفر ببندند، و بروند هم انبیاء آنجا دفن هستند، هم عرفا و علمای بزرگ آنجا دفن هستند. هم شهدای والا مقام آنجا دفن هستند. که این را بی اغراق عرض می کنم، بعد از وادی السلام، که این همه عالم و شخصیت در آن دفن شده باشند و اهل دل و معنا مثل تخت فولاد نداریم و چقدر کتاب نوشتند. شرح حال بزرگانی که در تخت فولاد دفن هستند. یکی از آن شخصیت های برجسته مرحوم میرزا محمد بید آبادی بزرگ است که الآن آنجا مقبره اش زیارتگاه است و می روند حتی شب های جمعه آنجا مراسم است، برنامه می گذارند. عالم بسیار برجسته و اهل دل و اهل معنا بوده است. ایشان یک موقعی مهمان های محترمی می آیند دعوت می شوند که منزل ایشان بیایند، یا خودشان پیشنهاد می دهند دیدن ایشان بیایند. ایشان هم دوست داشته که از آنها پذیرایی کند. با اینکه عالم برجسته بوده، ما خیلی از علما را داشتیم، که در فقر زندگی می کردند. خیلی از انبیاء، هفتاد پیغمبر، در فقر زندگی می کردند. پیغمبر ما یک روز داشت، یک روز نداشت. جبرئیل آمد، میکائیل که مأمور رزق است، آمد. گفت: یا رسول الله این در خزانه ی آسمان و زمین، می خواهی اشاره کنم ریگ های بیابان برای شما طلا شود؟ ولی فرمودند: من دوست دارم یک روز داشته باشم، خدا را شکر کنم. یک روز هم نداشته باشم صبر کنم. این بهتر است! یعنی این بالا و پایین رفتن، خدا صلاح او است.

اراده و مشیت خداوند

خیلی از انبیاء فقر داشتند. یک فقری است که باعث می شویم آن خوب نیست. ولی فقری که امتحان است. فقری که مورد صلاح ما است، این را باید خدا را شکر کنیم. مشیت خداست، ما تلاشمان را کردیم. یا داشتیم، به دیگران دادیم. مثل انبیاء، مثل حضرت امیر(ع). ولی تحمل می کردند، خدا را شکر می کردند.

ایشان یک مقدار وضع مادی اش در فشار بوده است. حالا مهمان هم قرار است بیاید. مهمان های محترمی هم بودند. ایشان به خدمتگزارش می فرماید: مهمانان عزیزی در راه هستند. برو از قصاب یک مقداری گوشت نسیه بگیر. از نانوا یک مقدار نان بگیر. از بقال میوه بگیر، خدمتگزارش می گوید: آقاجان! من از بس این چند وقت نسیه از بقال و از قصاب و نانوا گرفتم، دیگر رویم نمی شود. من دیگر پیمانه ام پر شده است. یک روز، دو روز، یک ماه، هرچه هم شما اعتبار داری، ولی من دیگر نمی توانم! دیگر خادم هم خجالت می کشد که برود نسیه کند. ایشان یک تأملی می کند و می گوید: بروید در صندوقچه بگردید، دور و اطراف اتاق را بگردید، شاید یک ظرفی باشد که بشود فروخت. امروز مثلاً از این راه تأمین کنیم. می گردند و در پستوی خانه یک بادیه بوده، یک ظرف قیمتی بوده، از آبا و اجداد ایشان رسیده بوده، یعنی عتیقه بوده. می گوید: خوب ما این را لازم نداریم. این گوشه افتاده است، ببرید بفروشید. می برند می فروشند. هم شاید قرض ها ادا می شود و هم سور و سات مفصلی! می روند می فروشند و پول کلانی و پول حسابی و قرض ها را ادا می کنند و مهمانی مفصل برگزار می شود.

تفکر و عبادت

بعد از اینکه این مهمانی تمام می شود، خادم می آید می گوید: آقا، فهمیدی که ما بادیه را فروختیم؟ ایشان زیر گریه می زند. می گوید: آقا چرا گریه می کنی؟ آیت الله بید آبادی می فرماید: گریه ی من از این است که من گاهی در ذهنم گلایه و شکایتی از خدا می آید که مثلاً چرا سر وقت رزق مرا نمی رسانی؟ الآن مهمان در راه است، الآن هم مثلاً دست ما خالی است. این بادیه ای که شما بردید فروختید، شصت سال است در خانه ی من است. از پدر من ارث رسیده است. شصت سال هم در خانه ی پدرم بوده است، بابا بزرگ من هم شصت سال در خانه اش بوده است، یعنی 180 سال! رزق این چند روز ما را خدا 180 سال قبل فرستاده و گوشه ی خانه ما گذاشته ایم و توجه نداریم. و این واقعاً گریه دارد. «وَ آتاکمْ مِنْ کلِّ ما سَأَلْتُمُوه» یعنی واقعش این است که اگر ما توجه کنیم به داده های خدا باید اشک شوقمان دربیاید. گفت: این واقعاً برای 180 سال قبل است. و ما همین طور دست به دست می گشته و استفاده هم نمی کردیم. به عنوان اینکه مثلاً یادگاری است، نیازی نبوده، در انبار افتاده بوده است. گنج هایی که در درون ما است، در برون ما است، واقعاً اگر به نعمت ها توجه کنیم، فکر نکنیم عبادت فقط نماز و روزه و اینها بلا شک عبادت است، امیرالمؤمنین(ع) یک بیان نورانی دارند که می فرماید: «التَّفَکرُ فِی آلَاءِ اللَّهِ نِعْمَ الْعِبَادَةُ» (مستدرک/ج11/ص185) یعنی تفکر در نعمت های خدا عبادت است. یعنی واقعاً بیاییم از سر انصاف تفکر کنیم.

خدا به ما چه داده است، آیا باز هم از خدا طلبکار هستیم و چه نداده است؟ که ما بیاییم آنجا را به خدا گلایه کنیم. حتی در نداده ها هم هزارها داده است. یک جمله یک بزرگی دارد، «یا من عطاه عطا، و منعه عطا» یعنی عطایش عطا است، منعش هم بیشتر عطا است. ما باید اینها را بشکافیم و باز کنیم. من همین جا عرض می کنم یک جمله ی تهدید آمیزی در کلمات قصار مولا امیرالمؤمنین(ع) است که می فرماید: کسی که در بلاهای کوچک صبوری نکند، ناشکری کند، ممکن است خدا او را به بلاهای بزرگتری گرفتار کند. یعنی ممکن است ما از فقر هی گلایه و شکایت کنیم، خدای نکرده گیر یک مرض لاعلاج بیفتیم، که بگوییم: خدایا من غلط کردم! همان فقر برایم بهتر است. سعدی یک داستان خوبی دارد می گوید: کسی جوراب نداشت، کفش نداشت، هی ناله می زد، نوحه می زد این چه وضعی است؟! خدایا نداشتی چرا خلق کردی؟ یک روز آمد رد شود دید یک نفر دو پا ندارد. سجده افتاد و گفت: خدایا من غلط کردم! دخیل تو هستم! اگر من کفش ندارم، یا جوراب ندارم، یا شب عید چهار تا چیز ندارم، اما هزارها چیز دیگر دارم. به این داده ها هم نگاه کنم.

والله قسم می خورم ما خیلی ناشکر هستیم. نمی خواهم بگویم مشکلات نیست، مشکلات هست، گرانی هست، هزینه های سنگین هست. سوء مدیریت هست. تحریم ها هست. اینها واقعاً بی انصافی است که کسی بگوید: نیست. مردم در فشار هستند، بلاشک! اما می خواهم عرض کنم با خدا گلایه نداشته باشیم، با خدا قهر نکنیم. با اهل بیت قهر نکنیم، آنچه را که داریم هم شکرگزار و قدردان باشیم، «لأَزیدَنَّکم» (ابراهیم/7) آیا داده هایی که خدا داده، این لیوان آبی که خدا داده و من تشنه هستم، آیا این را خوردم، درست مصرف کردم که من برای بقیه اش نوحه می زنم؟ این که پیش روی من است قدرش را بدانم. این واقعاً خطری است که حضرت امیر می فرماید: «مَنْ عَظَّمَ صِغَارَ الْمَصَائِبِ ابْتَلَاهُ اللَّهُ بِکبَارِهَا» (شرح نهج البلاغه/ج20/ص98) در کلمات قصار اواخر نهج البلاغه است. می فرماید اگر ابتلائات کوچک را کسی بزرگ جلوه بدهد، خدا یک موقع در کاسه ی او می گذارد. یک بلای بزرگی به او می دهد که آن بلای کوچک را فراموش کند.

اصلاً خیلی وقت ها حاج آقا ما اتفاقی که نیافتاده همینطور گلایه می کنیم و شاکی هستیم. همینطور است. واقعاً مردم سوریه می گویند: خدایا فقط امنیت به ما بده، ما هیچی نمی خواهیم. یک کسی که سرطانی است، خدا انشاءالله به حق پیغمبر تمام مریضان سرطانی را شفا بدهد. یک کسی که معلول است. می گوید: خدایا من حاضر هستم همه ی هستی ام را بدهم، این مرض لاعلاج من خوب شود. ولی خدا این را به من نداده است. یعنی خدا هزارها نعمت به ما داده است. خوب چرا ناشکری می کنیم؟ چرا قدردان نیستیم؟

یعنی در واقع هر لحظه یک سپری در برابر ما است، که این بلاها به ما اصابت نکند و ما نمی بینیم.

ما حدیث داریم دو فرشته طرف راست و چپ ما هستند. محافظ ما هستند. هروقت که اجل طرف برسد، با یک کمترین ویروس، با یک افتادن از بین می رود. اگر خدا به این فرشته ها بگوید: کنار بروید، ما بعدش رفتن است. خدا دائم ما را حفظ کرده است.

یک جمله ی آقای دولابی دارند، شما فرمودید در این کتاب دارند که فرمودند: یکی از ناشکری های ما این است که مثلاً یکجا پیش آمدی، تصادفی می شود و بلا رفع می شود. می گوییم: خدایا شکرت! خدا امروز به من خیلی رحم کرد! این کفران نعمت نیست؟ یعنی خدا الآن و در این ساعت به تو رحم کرد؟ ده سال، بیست سال خدا به تو رحم نکرده است؟ اگر یک لحظه جلوی این رگ اکسیژن و خون را بگیرد، سکته ی قلبی یا مغزی می شود. خدا هر لحظه، لحظه یعنی فقط این لحظه نیست که رحم کرده است. همه وقت و همه جا رحم کرده است.

این جمله ی امیرالمؤمنین(ع) را بینندگان عزیز جدی بگیرند. اگر کفران نعمت، ناشکری نعمت کنیم، خدا در کاسه طرف می گذارد. یکوقت می زند. ناشکری نکنید. همین مقداری که شوهر ما خوبی هایی دارد. خانم ما خوبی هایی دارد. بچه های ما خوبی هایی دارند، همسایه های ما، نظام ما، دین ما، مکتب ما، هرچه که حسن ها را ببینیم، خوبی ها را ببینیم. یک وقت نگوییم که هزار رحمت به آن قبلی...

یک داستان خیلی خوبی را آقای دولابی(ره) مثال می زدند. می فرمودند: یک کسی سوار کشتی شد. حکیم عاقل و فرزانه ای بود. خوب سابق مسافرت با کشتی بوده، دریا متلاطم شد. طوفانی شد. یک اربابی با غلامش در کشتی بود. این غلام کشتی سوار نشده بود. طوفان ندیده بود. مثلاً اینکه کشتی متلاطم شود و این طرف و آن طرف شود ندیده بود. وحشت او را گرفت. ترس و لرز عجیبی او را گرفت. الآن می میرم! الآن همه غرق می شویم. مثل بعضی ها که هواپیما یا کشتی سوار می شوند. هرطور با او حرف می زدند آرام نمی شد. بابا جون از این چیزها در کشتی هست، ناخدا و همه اینها را دیدند، مسافرها دیدند، تو ندیدی! از این چیزها هست و در دریا طبیعی است. ولی این مثل اینکه یک مقدار هواپیما تکان می خورد، طرف دارد از ترس می میرد. البته نمی شود ملامت کرد ولی باید واقعاً برایشان جا انداخت که قدر عافیت را بدانند. هرطور با او حرف می زدند این آرام نمی شد. آن عاقل و حکیم و فرزانه که در کشتی بود به ارباب این و به ناخدا گفت: می خواهی من آرامش کنم. گفت: خدا خیرتان بدهد. ما هر دری زدیم، آرام نمی شود. گفت: من الآن آرامش می کنم. یک طنابی به دست و پای او بستند، گفت: این را بلند کنید در دریا بیاندازید. گفتند: آقا این می میرد. گفت: نه هوایش را داشته باشید. در دریا بیاندازید. این که در کشتی داشت می لرزید و می مرد، در دریا انداختند. آقا چند جرعه آب خورد و زیر آب رفت، گفت: غلط کردم نفهمیدم، من را نجات بدهید. گفتند: نه حالا زود است! چند بار زیر آب رفت، او را در کشتی آوردند. مثل بچه خیلی مؤدب، چه جای خوبی، عجب جای خوبی است! آقا تا آخر مسافرت این دم نزد. گفت: الحمدلله! کشتی خیلی خوب است.

ناشکری و کفران نعمت

حتماً باید ما را در دریا بیاندازند، خدای نکرده بچه ی ما گم شود. من اینها را به زبان نمی آورم، برای کسی پیش نیاید. خدای نکرده مرض لاعلاج، گرفتاری، گرفتار یک ظالمی شویم که بگوییم: خدایا، صد رحمت به قبلی، همان قبلی بهتر بود. ناشکری نکنیم. کفران نعمت، اینکه «وَ لَئِنْ کفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی لَشَدیدٌ» (ابراهیم/7) خدا گاهی گوشمالی می دهد، این طور نیست که خدا هیچ وقت این کار را نکند. گاهی گوشمالی نمی دهد. پیغمبر خدا حضرت محمد(ص) بیان لطیفی دارند، می فرماید: «أسرع الذنوب عقوبة کفران النعم» (مجموعه ورام/ج2/ص175) بعضی گناه ها را خدا زود گوشمالی می دهد. عاق والدین!

من همین جا از بینندگان عزیز می خواهم نسبت به پدر و مادر خیلی حرمت نگه دارند. عاق والدین را خدا زود گوشمالی می دهد. دل شکستن، بقی و ستم، حق کشی، حق را پایمال کردن، اینها را خدا زود گوشمالی می دهد. یکی هم فرمود چیزی را که زود گوشمالی می دهد، کفران نعمت است. ببینید نعمت سلامتی، نعمت امنیت، نعمت آرامش، خیلی از نعمت های خدا، اگر قدرش را ندانستیم، خدا یک گوشمالی می دهد، مثل همین کسی که در آب دریا انداختند. بعد دیگر آرام شد.

حتماً باید یک بلای بزرگی برای ما بفرستند، بعد ما بگوییم: خدایا دخیلت هستیم، غلط کردیم. همین قبلی را راضی هستیم. «مَنْ عَظَّمَ صِغَارَ الْمَصَائِبِ ابْتَلَاهُ اللَّهُ بِکبَارِهَا» یعنی اگر کسی مصیبت های کوچک را هی بزرگ جلوه دهد، خدا او را به بلای بزرگ مبتلا می کند که قدر آن عافیت را بداند. حالا یک پشه و مگس به ما حمله کرده، ما مرتب ناشکری می کنیم این چه وضعی است؟ خدا چرا پشه و مگس را خلق کرده است؟ خدا یک گرگ بفرستد، یک حیوان وحشی بفرستد، می گویی: هزار تا پشه بیاید! اینطور نباشد. ما قدر عافیت را بدانیم.

یکی از بزرگان هفته ی قبل بعد از برنامه به من زنگ زد، خیلی تشکر کرد. من بحث شکر را می خواستم فشرده کنم. ولی هم سفارش ایشان و خیلی از بزرگان این است که چون مورد ابتلاء مردم است. خیلی ها قدر همسر را نمی دانند. قدر اولاد را نمی دانند. قدر اسلام را نمی دانند. قدر همدیگر را نمی دانند. واقعاً چه نعمت هایی که ما در آن غرق هستیم و توجه نداریم. واقعاً این مصداقی که خدا گلایه کرده، «وَ لکنَّ أَکثَرَ النَّاسِ لا یشْکرُونَ» (بقره/243) ما مصداقش نباشیم. این بحث شکر ما را از این آیه بیرون بیاورد. «قَلیلٌ مِنْ عِبادِی» شویم. مردم ناشکر هستند، ناسپاس هستند. آن بزرگوار فرمود که این بحث را ادامه بدهید و این نکته هایی که به مردم یادآوری کنید. این یادآوری ها خیلی رابطه ی عاشقانه بین ما و خدا ایجاد می کند.

ایشان فرمودند ببینید نعمت هایی که ما به آن توجه نداریم. من حالا نمونه هایش را عرض می کنم. مثلاً نعمت خواب، چه نعمت بزرگی است. خوب عموم مردم راحت می خوابند. شما ببینید در اتوبوس می خوابد، در مترو می خوابد، رانند ه ای که ما را می برد، می گوید: من مسافر می آورم، همه ی مسافران راحت می خوابند. صبح که می خواهد تهران بیاید کار کند. خوب خیلی هستند با قرص های خیلی قوی می خوابند. بعضی ها با قرص هم جواب نمی دهد. ما الآن نمونه هایی داریم که تلویزیون هم نشان داده، افرادی می گویند: من چند سال است شب تا صبح نخوابیدم. خوابم نمی برد. «وَ جَعَلْنا نَوْمَکمْ سُباتاً» (نبأ/9) خواب شما را وسیله ی آرامش شما قرار دادیم. خواب چه آرامشی دارد؟ این نعمت خواب را هیچوقت رفتیم دو رکعت نماز شکر بخوانیم، سجده شکر کنیم و بگوییم: خدایا از تو ممنونم که راحت می خوابم و راحت بیدار می شوم! هزارها نفر در خارج و داخل مبتلا به بدخوابی یا بی خوابی هستند. با قرص های قوی دیگر جواب نمی دهد. ما راحت می خوابیم.

در احوالات یک ثروتمندی نوشتند که مبتلا به مرض بی خوابی شده بود، یک روز داشت رد می شد، دید یک نفر در پیاده رو خوابیده است. گفت: من حاضر هستم نصف ثروتم را بدهم مثل این آقا بخوابم. این چقدر نعمت بزرگی است. ما هیچوقت رفتیم خدا را شکر کنیم؟ به خاطر خوابی که داریم و راحت می خوابیم. یکی از نعمت هایی که ما از آن خیلی غافل هستیم، نعمت حافظه است. نعمت ذکر است، یعنی یادآوری. من الآن متوجه هستم که چه آیه ای را بخوانم و چه حدیثی را بخوانم. اگر این نعمت حافظه را خدا یک لحظه از من بگیرد، یک حرف نامربوط بزنم، سمت خدا روی هوا می رود. یعنی کارشناسش که قطعاً می رود. یک کارشناس دیگر هم بگوید، به هم می ریزد. مجری یک حرف بی خود بزند. یک لحظه! خوب زحمتی که چندین سال برای این سمت خدا کشیدی ممکن است با یک لحظه غفلت و نسیان از بین برود. خوب ببینید حافظه ای که به ما می گوید، چه بگو و چه نگو. دارد تنظیم می کند، چه نعمت بزرگی است، بنده فرحزاد نرفتم سر بسایم روی این خاک و بگویم: خدایا ممنون و متشکرم!

مرحوم میرزا جواد آقای تهرانی، که شخصیت برجسته ای بود در میان شهدای مشهد دفنش کردند. من بارها خدمت ایشان رسیدم. خیلی بزرگوار بود. خلیل، متواضع، در علما من کم دیدم تواضعی که مثل ایشان باشد. هیچوقت بالای مجلس نمی رفت، همیشه ته مجلس در بین مردم می نشست. خیلی بزرگوار بودند. ایشان یک عده ای آمده بودند ملاقات کنند. فرموده بودند: که فردا 4 بعدازظهر خدمت آنها هستیم. فردا آمدند 4 بعدازظهر، آقا نیست. یا در را باز نکرد. خلاصه این طرف و آن طرف به خانواده اش می گویند، آقا را پیدا می کنند. به آقا می گویند: آقا شما که خلف وعده در امورتان نمی کردید، چطور؟ گفت: عجب! عجب! تا امروز من نمی دانستم که حافظه چقدر مهم است. به کل از ذهنم پاک شده بود. اصلاً فراموش کردم. گفت: شاید خدا این لطف را کرده و امروز این فراموشی را فرستاد، می خواهد بگوید: میرزا جواد آقای تهرانی هفتاد سال به تو حافظه دادم، شکرش را به جای آوردی؟ چیزهایی که بنا بود یادت نرود، یادآوری باشد، یادت مانده است؟ این نعمت حافظه که الآن آلزایمر می گویند، اینهایی که به فراموشی مبتلا می شوند، خوب اسم خودش را فراموش می کند. اسم بچه اش را فراموش می کند. غذایی می خواهد یادش می رود. واقعاً همه ی زندگی مختل می شود.

در حالات یکی از علما نوشتند ایشان به همین مریضی مبتلا شده بود، از مسجد می خواست به خانه برود، هر خانه ای که درش باز بود داخل می رفت. بابا این خانه ی مردم است. ممکن است زن و بچه آمادگی ندارند. یکباره یک عالم وارد شود. اصلاً چه می شود؟ من عالمی را سراغ داشتم که پنج، شش سال آخر عمرش به همین مرض مبتلا شد. زن و بچه اش او را بسته بودند، نمی گذاشتند از خانه بیرون برود. چون بیرون می رفت به خانه ی مردم می رفت. می رفت بیرون راه را گم می کرد. بیرون می رفت یادش نبود که بگوید: من خانه ام کجاست؟ اسم من چیست؟ خیلی نعمت بزرگی است ما از آن غافل هستیم. برای خودش، خانواده اش و برای همه سخت است. این خیلی نعمت بزرگی است.

عذر می خواهم شاید بی ادبی است اینجا بگویم. کسی بسیار شخصیت وارسته، حافظه اش را از دست داده بود، عذر می خواهم، شاید گفتن این بی ادبی باشد، نمی دانست که اینجا توالت نیست، اینجا اتاق است. یا اینجا کوچه و خیابان است. فکر می کرد اینجا دستشویی است. فکر می کرد حمام است. لباس هایش را درمی آورد. خوب واقعاً ما اگر میلیارد سال خدا را شکر کنیم که به ما حافظه داده است. حالت یادآوری سر جایش است، سیستم به هم نمی ریزد. این چه نعمت بزرگی است. نماز یادمان است. دعا یادمان است. رفقا یادمان است. فامیل یادمان است. قرآن یادمان است. این تنظیم برنامه ی ما با حافظه است، با عقل است. اینهایی که اختلال روانی پیدا می کنند، یا مغزی یا فکری، می دانید اگر کسی این هفته یا هفته های بعد مفصل می گوییم که چندین عضو در بدن ما هست که دیه ی کامل دارد. یعنی ارزشش از نظر ظاهری حکم یک دیه ی کامل را دارد. یعنی 150 میلیون اگر دیه ی معمولی کشتن یک انسان است، یعنی اگر کسی آنها را آسیب بزند، باید یک دیه ی کامل بدهد. یکی مغز و اعصاب است. یعنی اگر کسی به طرف آسیبی برساند که حافظه اش یا مغز و اعصابش بر هم بریزد. باید 150 میلیون دیه بدهد. معادل دیه ی کامل!

خدا آیت الله بهاء الدینی(رض) را رحمت کند. ایشان فرمودند که یک عالمی منزل ما آمد، از ناراحتی داشت می پوکید. گفتم: آقا چه شده؟ گفت: من دختر جوانی دارم، مبتلا به مشکل روحی و روانی شده، حالت جنون و این زندگی ما و فکر ما را مختل کرده است. دختر 17، 18 ساله عالم، دختر عالم یکباره بی چادر بیرون می رود. می گویند: دختر فلانی است. چادر سرش نیست، بی حجاب یا لخت یا حرکاتی که موجه نیست. ما نه دلمان می آید او را بیرون بگذاریم، تیمارستان و نه می توانیم نگهداری اش کنیم. شب و روز و نصفه شب یکباره بیرون می رود. مرحوم آیت الله بهاء الدینی فرمودند: من خیلی متأثر شدم. فرمودند: مرحوم آیت الله صفایی در قم بودند و از علمای بسیار برجسته و بزرگ بودند. از کربلا آمده بودند، برای من یک مقدار تربت آوردند. تربت خالص که ما روایت هم داریم، بحث تربت یک بحث مفصلی است. باید یک موقعی در این باره صحبت کنیم. که روایت بسیاری داریم «فِیهِ شِفَاءً مِنْ کلِّ دَاء» (کافی/ج4/ص588) اگر کسی واقعاً تربت خالص، و واقعی گیرش بیاید و به مریضی بدهند، قطعاً شفا دهنده است. یعنی به اذن خدا، به لطف خدا قطعاً شفا دهنده است. گفت یک تربت خالصی آن آقای صفایی به من داده بود، آن جمله ای که ایشان گفت من دلم ریش شد. و عجیب است ایشان فرمودند: من غفلت کردم برای خودم یک مقدار نگه دارم. همه را به ایشان دادم. ایشان هم بردند در آب حل کردند و به این دختر دادند. دختری که مادرش مثلاً صبح تا ظهر لباس می شست، یکباره لباس ها را روی زمین می ریخت، خیلی شلوغ کاری می کرد. گفت: خوردن تربت همان، و برگشتن عقل و روح و فکر و روان به این دختر همان. آب روی آتش، خوب خوب شد. ولی این نعمت را باید حتماً از کسی بگیرند، در آب بیاندازند، بعد این نعمت را درک کنیم؟ اینکه درک نعمت واقعاً شکر نعمت است. بدانیم که خدا با ما چه کرده است. چه نکرده است.

شاکر و معرفت به نعمت های خدا

من خودم یک خاطره بگویم، بد نیست. البته این تربت نزد من نیست ولی من خودم یک نمونه از تربت دیدم، حالا بحث تربت شد، که بت اصل اگر کسی پیدا کند واقعاً معجزه می کند. یک موقع من در حرم حضرت معصومه(علیها السلام) پنجشنبه بود، منبر رفتم. درباره ی تربت بود شاید ایام سوم شعبان بود. صحبت کردم که در روایت داریم «فِیهِ شِفَاءً مِنْ کلِّ دَاء» البته مرحوم آیت الله بهجت سفارش می کردند، در آب زمزم هم که روایت داریم شفا است برای هر دردی. و هفتاد حمد هم بخوانند. این دیگر خیلی خوب است. گفتم تربت این خاصیت را دارد. از منبر پایین آمدم، یک آقایی رسید و گفت: حاج آقا من تازه از کربلا آمدم، تربت آوردم. خادمی که آنجا قبر را تعمیر می کردند، از آباء و اجداد به او رسیده بود، به ایشان داد. ایشان هم گفت: من این تکه اش را به شما می دهم. ما هم گرفتیم و خوشحال شدیم. آمدم نماز بخوانم و زیارت، یک روحانی به من رسید و گفت: حاج آقا من مشکل بسیار حادی دارم، اگر می شود برای من دعا کنید. بعضی مواقع می بینی آدم حامل رزق برای دیگران است. گفتم: مشکلت چیست؟ گفت: مشکل من این است که دختری دارم، لال است. یعنی چند سال است بزرگ شده هم گوشش و هم زبانش کر و لال است. ناشنوا است! و این واقعاً ما را زجر می دهد. آدم نگاه می کند...

یک پیامک قشنگی داشتیم. خانمی نوشته بودند: من دو بچه ی لال و ناشنوا دارم. ولی به اینها گفتم که خدا را شکر کنید بدن شما سالم است. رو به قبله می ایستند با زبانش، لب هایشان را تکان می دهند، آدم دلش ریش می شود. ما به همه ی معلول ها دعا می کنیم، به همه ی مریض ها دعا می کنیم. این امتحان الهی است. و خدا به آنها جبران می کند. معلول ها قهر نکنند. بعضی از معلول ها نوشتند شما به ما بی ادبی کردید. من چه زمان بی ادبی کردم؟ من گفتم: قدر نعمت ها را بدانیم. قدر بقیه ی نعمت ها را بدانیم. و آنها هم خدا از در دیگری هزارها رحمت و لطف به آنها می ریزد. جبران می کند. ما هیچ قصد بی ادبی واقعاً نداشتیم. ما داریم توجه به نعمت ها را شرح می دهیم. گفت من به بچه هایم همیشه با اشاره می گویم که خدا را شکر کنید. بدنتان سالم است. جای دیگر سالم است. چشم دارید. این خیلی خوب است.

در هر صورت ایشان گفتند: بچه ی من لال است. من فوری آن تربت را دادم و عجیب است که مثل آقای بهاء الدینی یادم رفت برای خودم نگه دارم. دادم و گفتم: یک نفر از کربلا آمده، این تربت را در آب بریزید. چند روزی گذشت. شاید بیست روز، یک ماه، یک روز یک آقا در حرم نشسته بود. گفت: حاج آقا من ممنونم، گفتم: چه رابطه ای من با شما دارم، تشکر می کنید؟ گفت: شما یادت نیست یک ماه قبل تربت دادی؟ گفتم: چرا یادم آمد. گفت: این تربت را در آب ریختیم، و الحمدلله به لطف و عنایت خدا، به برکت تربت مقدس اباعبدالله خدای بزرگ، خدای شافی، شفا مرحمت کرد و زبانش باز شد. خوب حتماً باید به کار ما گیر بیاندازند بعد باز شود، قدر این زبان را بدانیم؟ زبانی که از اول باز بوده، انشاءالله شکرگزار و قدردان باشیم. توجه به نعمت بسیار مهم است، خدا به موسی کلیم الله و داود(ع) فرمود: اگر می خواهی رابطه عاشقانه شود، بنده های من را توجه بدهید من برایشان چه کردم؟ یک توجه ما را به سجده ی عاشقانه می رساند. انشاءالله شاکر و معرفت دان نعمت های خدا باشیم.

یک وقتی از مرحوم حاج آقای دولابی یاد کردیم و گفتیم: ایشان سفارش می کردند که در این جلسات فامیلی که می نشینیم، نعمت های خدا را برای هم بشمارید. شکر کنید. فکر می کنم این خودش خیلی نکته ی مهمی است.

راه های شکر گزاری

یکی از راه های شکرگزاری «وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّک فَحَدِّثْ» (ضحی/11) جلسات شکرگزاری است، ما دائم جلسه برای گریه و ندبه و اینها داریم. این اصلاً باب شود. جلسه برای شکر گزاری. دعای جوشن صغیر همه شکرگزاری است. خدایا من در زندان نیستم. ببینید الآن عزیزانی که شاید بیست سال بیشتر است در لبنان ربوده شدند، از بچه های سفارت ما و در زندان های صهیونیست ها هستند. به خانواده ی اینها چه می گذرد؟ آیا آنها زنده هستند، کشته شدند؟ به خانواده ی امام موسی صدر چه می گذرد؟ خوب اگر بچه های ما که زیر سر ما هستند، نباید خدا را شکر کنیم؟ واقعاً ناشکر هستیم.

آقای شریعتی: اتفاقات خوبی هم افتاد، بعد از اینکه جلسه ی گذشته شما به این نعمت ها اشاره کردید. اگر پیام ها را دیده باشید که قطعاً دیدید، بیننده های خوب ما علیرغم مشکلات فراوانی که دارند، همان نکات مثبت زندگی شان و نعمت هایی که خداوند متعال به آنها عنایت کرده را دیدند، و من خودم قلباً خیلی خوشحال شدم ضمن اینکه واقعاً از صمیم قلب دعا می کنیم به برکت این آیات و روایات انشاءالله همه ی مشکلات از جامعه ی ما و از زندگی ها رخت برببندد و انشاءالله زندگی ها سرشار از خوشی باشد. ولی روحیه ی امید را شما در مردم زنده کردید. خدا حفظتان کند. انشاءالله. صفحه ی 25 مصحف شریف قرار روزانه ی امروز ما است، آیات 164 تا 169 سوره ی مبارکه ی بقره در سمت خدای امروز تلاوت می شود، انشاءالله همه ی زندگی ها منور به نور قرآن باشد و منور به نور صلوات بر محمد و آل محمد. «إِنَّ فی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلَافِ الَّیلِ وَ النَّهَارِ وَ الْفُلْک الَّتی تجَرِی فی الْبَحْرِ بِمَا ینفَعُ النَّاسَ وَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن مَّاءٍ فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتهِا وَ بَثَّ فِیهَا مِن کلّ دَابَّةٍ وَ تَصْرِیفِ الرِّیحِ وَ السَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَینَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ لاَیاتٍ لِّقَوْمٍ یعْقِلُونَ(164) وَ مِنَ النَّاسِ مَن یتَّخِذُ مِن دُونِ اللَّهِ أَندَادًا یحُبُّونهَمْ کحُبّ اللَّهِ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلَّهِ وَ لَوْ یرَی الَّذِینَ ظَلَمُواْ إِذْ یرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا وَ أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعَذَابِ(165) إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُواْ مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُواْ وَ رَأَوُاْ الْعَذَابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ(166) وَ قَالَ الَّذِینَ اتَّبَعُواْ لَوْ أَنَّ لَنَا کرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنهْمْ کمَا تَبَرَّءُواْ مِنَّا کذَالِک یرِیهِمُ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَیهْمْ وَ مَا هُم بِخَارِجِینَ مِنَ النَّارِ(167) یأَیهَا النَّاسُ کلُواْ مِمَّا فی الْأَرْضِ حَلَالًا طَیبًا وَ لَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّیطَانِ إِنَّهُ لَکمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ(168) إِنَّمَا یأْمُرُکم بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشَاءِ وَ أَن تَقُولُواْ عَلی اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ(169)»

ترجمه آیات: «در آفرینش آسمانها و زمین، و در آمد و شد شب و روز، و در کشتیهایی که در دریا می روند و مایه سود مردمند، و در بارانی که خدا از آسمان فرو می فرستد تا زمین مرده را بدان زنده سازد و جنبندگان را در آن پراکنده کند، و در حرکت بادها، و ابرهای مسخّر میان زمین و آسمان برای خردمندانی که در می یابند نشانه هاست. (164) بعضی از مردم خدا را همتایانی اختیار می کنند و آنها را چنان دوست می دارند که خدا را. ولی آنان که ایمان آورده اند خدا را بیشتر دوست می دارند. و آن گاه که این ستم پیشگان عذاب را ببینند دریابند که همه قدرت از آن خداست. هر آینه خدا به سختی عقوبت می کند. (165) آن گاه که پیشوایان، عذاب را بنگرند و از فرمانبران خویش بیزاری جویند و پیوند میان ایشان گسسته گردد. (166) و آن پیروان گویند: کاش بار دیگر بازمی گشتیم، تا آن چنان که از ما بیزاری جسته اند از آنها بیزاری می جستیم. خداوند کردارهایشان را اینچنین مایه حسرتشان سازد و آنان از آتش رهایی نیابند. (167) ای مردم، از آن چیزهای حلال و پاکیزه که در زمین است بخورید و پای به جای پای شیطان مگذارید که دشمن آشکار شماست. (168) او شما را به بدی و زشتی فرمان می دهد و می خواهد که درباره خدا چیزهایی بگویید که بدان آگاه نیستید. (169)»

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. من این نکته را فقط متذکر شوم که متن کامل صحبت های کارشناسان خوب ما در برنامه ی سمت خدا در سایت ما هست، احادیث آنجا ذکر شده و حتی آدرس آنها را هم نوشتند. شما می توانید مراجعه کنید. samtekhoda.tv3.irو بسیار بسیار تشکر می کنم هم از طرف خودم و هم از طرف بیننده های خوبمان از دوستانی که نقش دارند و سهمی دارند در اداره و مدیریت پایگاه اینترنتی برنامه ی سمت خدا که بسیار بسیار از آنها سپاسگزار هستیم. حاج آقا خیلی فرصت نداریم، دعا بفرمایید. خدایا تو را قسم می دهیم به حق محمد و آل محمد ما را قدردان و شکرگزار همه ی نعمت ها قرار بده و ما را عارف به نعمت ها قرار بده و به حق محمد و آل محمد همه ی گرفتارها و مریض های روحی و جسمی، معلول ها، وسواس ها و همه ی گرفتارها را که البته آنها را هم خدا از راه های دیگر جبران می کند، به آنها لطف دارد. خدا همه ی آنها را شفای عاجل و کامل عنایت بفرما و ما را دائم پیوند ما را با خودت و اولیائت محکم قرار بده.
منبع:حوزه نت
مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.