تبیان، دستیار زندگی

یادکردی از قیصر شعر ایران

سخن از شاعری است که «مثل چشمه - مثل رود» بود؛ «بی بال پریدن» را آموخت و البته «در کوچه آفتاب» قدم زد تا «ظهر روز دهم» را روایت کند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
قیصر امین پور

او قیصر شعر ایران است؛ شاعری که از "دستور زبان عشق" گفت و همه گلها را آفتابگردان دید؛ شخصیتی که در "آینه‌های ناگهان"، چیزها دید و در فضای معطر صبح، تنفس کرد:

آنکه دستور زبان عشق را
بی گزاره در نهاد ما نهاد
خوب می دانست تیغِ تیز را
در کف مستی نمی بایست داد

قیصر امین پور متولد سال ۱۳۳۸ هجری شمسی است. از همان نخستین سال‌های پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، در حوزه هنر و اندیشه اسلامی حضور داشت و قلم زد.

راه اندازی دفتر شعر جوان، سردبیری نشریه سروش نوجوان و البته عضویت در فرهنگستان زبان و ادب فارسی، از دیگر فعالیتهای او در زندگی ۴۸ ساله اش است.

وی تحصیلات دانشگاهی خود را با دامپزشکی آغاز کرد؛ اما خیلی زود فهمید که اهل آن عرصه نیست؛ این بود که به زبان و ادبیات فارسی روی آورد و این رشته را تا مقطع دکتری و نگارش رساله‌ای با عنوان «سُنّت و نوآوری در شعر معاصر» – که هم اکنون به عنوان یکی از کتاب‌های منتشر شده از وی شناخته می شود – ادامه داد.

او پس از آن، در دانشگاه تهران و دانشگاه الزهراء (س) نیز تدریس می‌کرد.

و اما زبان شعر او، ویژگیهایی دارد که استفاده از واژگان محاوره، یکی از این ویژگیهاست:

از دور، صدای پای پاییز آمد
چون پچ پچ خاموشی چراغی در باد

همچنین در جای دیگری با استفاده از کلمه "گیرم" سروده است:

گیرم به فال نیک بگیرم بهار را
چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟

و این نیز، دو مثال دیگر درباره استفاده او از واژگان محاوره است:

سایه ی سنگ بر آئینه ی خورشید چرا؟
خودمانیم؛ بگو اینهمه تردید چرا؟

شعر تازه ی مرا
درد گفته است
درد هم شِنُفته است ...

و اما ویژگی دیگر زبان شعر قیصر امین پور، استفاده از واژگان و زبان  روز در شعر است:

خسته ام از آرزوها، آرزوهای شعاری

شوق پرواز مجازی، بالهای استعاری

لحظه‌های کاغذی را، روز و شب تکرار کردن

خاطرات بایگانی، زندگیهای اداری

آفتاب زرد وغمگین، پله‌های رو به پایین

سقفهای سرد و سنگین، آسمانهای اجاری

با نگاهی سرشکسته، چشمهایی پینه بسته

خسته از درهای بسته، خسته از چشم انتظاری

صندلیهای خمیده، میزهای صف کشیده

خنده‌های لب پریده، گریه‌های اختیاری

عصر جدولهای خالی، پارکهای این حوالی

پرسه‌های بی خیالی، نیمکتهای خماری

رونوشت روزها را، روی هم سنجاق کردم

شنبه‌های بی پناهی، جمعه‌های بی قراری

عاقبت پرونده ام را، با غبار آرزوها

خاک خواهد بست روزی، باد خواهد برد باری

روی میز خالی من، صفحه ی باز حوادث

در ستون تسلیتها، نامی از ما یادگاری

وی از شاعرانی است که علاوه بر پرداختن به واژگان روز، واژگان جدیدی نیز در شعر خود استفاده کرده که "داغیاد" و "بی چراتر"، دو نمونه از آنهاست:

شهر شب با داغیاد تو چراغان شد ولی
حالیا در سوگ چشمت، حال آبادی خراب

بفرمایید تا این بی چراتر کار عالم، عشق
رها باشد ازین چون و چرا و چندهای ما

قیصر همانند بسیاری دیگر از شاعران، اشعار متعددی هم در مضمون عشق دارد:

دل داده ام بر باد، بر هر چه بادا باد
مجنون تر از لیلی، شیرین تر از فرهاد
ای عشق از آتش اصل و نسب داری
از تیره ی دودی، از دودمان باد
آب از تو توفان شد؛ خاک از تو خاکستر
از بوی تو آتش، در جان باد افتاد
هر قصر بی شیرین، چون بیستون ویران
هر کوه بی فرهاد، کاهی به دست باد
هفتاد پشت ما از نسل غم بودند
ارث پدر ما را، اندوه مادرزاد
از خاک ما در باد، بوی تو می آید
تنها تو می مانی؛ ما می رویم از یاد

و این نیز، شعری دیگری از او در همین مضمون است:

ای عشق، ای ترنم نامت ترانه‌ها
معشوق آشنای همه ی عاشقانه‌ها

ای معنی جمال به هر صورتی که هست
مضمون و محتوای تمام ترانه‌ها

با هر نسیم، دست تکان می دهد گُلی
هر نامه ای ز نام تو دارد نشانه‌ها

هر کس زبان حال خودش را ترانه گفت
گل با شکوفه، خوشه گندم به دانه‌ها

شبنم به شرم و صبح به لبخند و شب به راز
دریا به موج و موج به ریگِ کرانه‌ها

باران، قصیده ای است تر و تازه و روان
آتش، ترانه ای به زبان زبانه‌ها

اما مرا زبان غزلخوانی تو نیست
شبنم چگونه دم زند از بی کرانه‌ها

کوچه به کوچه سر زده ام کو به کوی تو
چون حلقه در به در زده ام سر به خانه‌ها

یک لحظه از نگاه تو کافی است تا دلم
سودا کند دمی به همه جاودانه‌ها

او از شاعرانی است که اشعار آئینی جاودانه ای هم به یادگار گذاشته است:

خوشا از دل نم اشکی فشاندن
به آبی آتش دل را نشاندن

خوشا زان عشقبازان یاد کردن
زبان را زخمه ی فریاد کردن

خوشا از نی، خوشا از سر سرودن
خوشا نی نامه ای دیگر سرودن

نوای نی نوایی آتشین است
بگو از سر بگیرد؛ دلنشین است

نوای نی، نوای بی نوایی است
هوای ناله‌هایش، نینوایی است

نوای نی دوای هر دل تنگ
شفای خواب گل، بیماری سنگ

قلم، تصویر جانکاهی ست از نی
علم، تمثیل کوتاهی ست از نی

خدا چون دست بر لوح و قلم زد
سر او را به خط نی رقم زد

دل نی ناله‌ها دارد از آن روز
از آن روز است نی را ناله پر سوز

چه رفت آن روز در اندیشه ی نی
که اینسان شد پریشان بیشه ی نی؟

سری سرمست شور و بی قراری
چو مجنون در هوای نی سواری

پر از عشق نیستان سینه ی او
غم غربت، غم دیرینه ی او

غم نی بند بند پیکر اوست
هوای آن نیستان در سر اوست

دلش را با غریبی، آشنایی ست
به هم اعضای او وصل از جدایی ست

سرش بر نی، تنش در قعر گودال
ادب را گه الف گردید، گه دال

ره نی پیچ و خم بسیار دارد
نوایش زیر و بم بسیار دارد

سری بر نیزه ای منزل به منزل
به همراهش هزاران کاروان دل

چگونه پا ز گِل بردارد اُشتر
که با خود باری از سر دارد اشتر؟

گران باری به محمل بود بر نی
نه از سر، باری از دل بود بر نی

چو از جان پیش پای عشق سر داد
سرش بر نی، نوای عشق سر داد

به روی نیزه و شیرین زبانی
عجب نبود ز نی شکّرفشانی

اگر نی پرده ای دیگر بخوانَد
نیستان را به آتش می کشانَد

سِزَد گر چشمها در خون نشیند
چو دریا را به روی نیزه بیند

شگفتا بی سر و سامانیِ عشق
به روی نیزه، سرگردانی عشق

ز دست عشق عالم در هیاهوست
تمام فتنه‌ها زیر سر اوست

اکنون شعری از او را به تماشا می نشینیم که با موضوع دفاع مقدس و شهدای گرانقدر بویژه شهدای دانش آموز سروده شده است:

باز هم اول مهر آمده بود

و معلم آرام

اسمها را می خواند

اصغر پورحسین!

پاسخ آمد: حاضر

قاسم‌هاشمیان!

پاسخ آمد: حاضر

اکبر لیلا زاد ...

پاسخش را کسی از جمع نداد

بار دیگر هم خواند

اکبر لیلازاد!

پاسخش را کسی از جمع نداد

همه ساکت بودیم

جای او اینجا بود

اینک اما، تنها

یک سبد لاله ی سُرخ

در کنار ما بود

لحظه ای بود؛ معلم سبد گُل را دید

شانه‌هایش لرزید

همه ساکت بودیم

ناگهان در دل خود زمزمه ای حس کردیم

گُلِ فریاد شکفت

همه پاسخ دادیم

حاضر؛ ما همه اکبر لیلا زادیم

قیصر امین پور سرانجام در مانند چنین روزی یعنی در هشتمین روز از آبان ماه سال ۱۳۸۶ به ملکوت پیوست و در گتوند خوزستان، به خاک سپرده شد؛ اما آثارش تا ابد با ما خواهد بود تا حکایتهایی مانند "طوفان در پرانتز" یا "به قول پرستو" را برایمان بازآفرینی کُنَد. 

منبع:مهر