تبیان، دستیار زندگی

یاران علی علیه السلام قاتلان حسین علیه السلام

قاتلان امام حسین علیه السلام چه کسانی بودند؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

 

قاتلان امام حسین

سوال

قاتلان امام حسین علیه السلام چه کسانی بودند؟

پاسخ

کوفیان، سال ها امام حسین علیه السلام را در کنار امیرالمؤمنین علیه السلام دیده بودند. کوفه پایتخت حکومت علی علیه السلام بود. حضرت امیر علیه السلام سالها در این شهر نماز خوانده بود؛ موعظه ها و سخنرانیها کرده بود؛ به کمک محرومان شتافته و ایتام و بیوه زنان را سرپرستی کرده بود. بسیاری از کسانی که برای کشتن امام حسین علیه السلام آمدند، مدتها در رکاب علی علیه السلام با معاویه جنگیده بودند. آنان هرگز گمان نمی کردند روزی بیاید که به قتل امام حسین علیه السلام کمر بندند.
خداوند می فرماید: و إن اصابته فتنة انقلب علی وجهه؛ و چون فتنه ای بدو رسد، روی بر می تابد.
افراد سست عنصر، از آغاز نیت بدی ندارند؛ می خواهند که به راه هدایت بروند و خداپرست باشند؛ آنان خدا را نیز عبادت می کنند، اما ایشان تنها در شرایط خاصی ایمان دارند، و به عبارتی همیشه خداپرست نیستند: من الناس من یعبد الله علی حرف؛ از میان مردم کسی است که خدا را تنها بر یک حال عبادت می کند. از این روی، هر کس باید نگران باشد که مبادا عبادت او نیز مشروط باشد. پیروان حقیقی امام حسین علیه السلام - همان گونه که در زیارت عاشورا آمده است - با دوستان آن حضرت، دوست و با دشمنان دشمن اند و خدا را شکر می کنند که این دشمنی را در دلهایشان نهاده است و از او می خواهند که هم بر دوستی آنان با امام حسین علیه السلام بیفزاید و هم آتش آن دشمنی را در دل هاشان بیفروزد؛ از همین روی، در زیارت عاشورا قبل از سلام به خود امام علیه السلام، دشمنانش را لعن می کنند. متاءسفانه امروز در میان کسانی که ادعای شیعه بودن می کنند کسانی هستند که معتقدند این زیارت نامه را باید تغییر داد؛ لعن های آن را باید حذف کرد؛ چون دوران خشونت گذشته است. امروزه باید حتی به روی دشمنان لبخند زد. حال آنکه لبخند به روی دشمنان بود که بعضی زمینه های انحراف را در گوشه و کنار کشور اسلامی پدید آورد. متاءسفانه در بعضی جاها زمینه اختلاط نامشروع دختر و پسر، احیای سنتهای کفرآمیز، استفاده از مواد مخدر و مشروبات الکلی، تماشای فیلمهای مبتذل، برای جوانان فراهم شده است؛ زیرا با ترویج فرهنگ تساهل و تسامح، دشمنی با دشمنان را تضعیف کرده اند، و زمانی که به روی دشمنان لبخند زدند، با آنان معاشرت خواهند کرد و در نتیجه، اخلاق، رفتار، فرهنگ و فسادشان را نیز خواهند پذیرفت.
جاذبه و دافعه مؤمنان واقعی
بدن انسان، همان گونه که باید مواد نافع را جذب کند، در برابر سموم نیز می باید دافعه داشته باشد؛ زیرا همان قدر که محتاج مواد نافع است، به دفع سموم هم نیاز دارد. اگر کلیه و روده ها درست کار نکنند و مواد سمی از بدن خارج نشود، انسان مسموم می شود و سرانجام می میرد. بنابراین جاذبه در هر موقعیتی به کار نمی آید بلکه با دشمنان باید با دافعه برخورد کرد. از این روی، باید خداوند را شکر کرد که افزون بر دوستی خاندان پیغمبر صلی الله علیه و اله، دشمنی دشمنانشان را نیز در دل های ما نهاده است. باید زیارت عاشورا خواند، و نخست دشمنان را لعن کرد. این سدی است که مانع آمیزش فرهنگی با دشمنان، و تاثیر اخلاق، رفتار و افکار آنان بر ما می شود. وقتی این سد شکاف برداشت، فرهنگ آنان رفته رفته به جامعه سرایت می کند و ناگاه به فرهنگ غالب تبدیل می شود و این همان خطری بود که مسلمانان را پنجاه سال پس از وفات پیغمبر صلی الله علیه و اله تهدید کرد. البته این تهدید از همان روزی که پیغمبر صلی الله علیه و اله رحلت کرد آغاز شد، و زمانی به اوج رسید که ساکنان شهر پیغمبر صلی الله علیه و اله در زادگاه او و در کنار مسجد و مزار پیغمبر صلی الله علیه و اله با کسی بیعت کردند که به شرابخواری شهره بود، و مردم مدینه - جز چند نفر - با یزید بیعت کردند و او را در جای پیغمبر صلی الله علیه و اله نشاندند.
عامل دوم هوس هایی بود که آنان امید داشتند با بیعتشان به آن برسند. انسان با اینکه راه درست را شناخته و مدت ها آن را می پیماید، دلبستگی ها و آرزوهایی در زوایای دلش نهفته است که در برهه های مختلف زندگی، فرصت بروز نیافته است و روزی این آرزوها جوانه می زند و در دل ظاهر می شود و با ظهور خود، در رفتار تاءثیر می گذارد؛ تصمیمها را به تردید، و پیشرویها را به توقف و گاه قهقرا تبدیل می کند و در نتیجه انسان برخلاف شناخت خود عمل می کند. این علاقه ها، خواسته ها و آرزوهای ناشناخته که خود فرد به درستی از آنها باخبر نیست، در شرایط خاصی فعال شده، وی را وسوسه می کنند.
قرآن کریم، مجموع چنین خواسته هایی که انسان را در مقابل راه حق و هدایت و در مقابل پیشوایان دین عاصی و از مسیر صحیح منحرف می سازد، دنیاطلبی می نامد.
بنابر این به اجمال می توان گفت راز اصلی این انحرافات، دلبستگی به لذت های دنیاست. تمایل ها و گرایش های انسان، تحت تاثیر سلسله ای از بینش ها شکل می گیرد و جهت می یابد. انسان به صورت فطری، حیات و زندگی خود را دوست دارد. این ویژگی تنها در انسان نیست، بلکه خداوند تمام موجودات زنده را به گونه ای آفریده است که به حیات خود علاقه دارند و تا جایی که می توانند از آن دفاع می کنند. علاقه به حیات، لازمه بقای هر موجود زنده ای است. بدین سبب هر موجودی به طور فطری آنچه لازمه بقای هر موجود زنده ای است. بدین سبب هر موجودی به طور فطری آنچه لازمه حیات باشد - مانند خوردنیها و آشامیدنی ها - دوست دارد؛ زیرا بدون آنها زندگی موجود زنده در معرض خطر قرار می گیرد و انسان نیز از این قاعده مستثنا نیست.
با توجه به این اصل می توان گفت دوست داشتن زندگی، امر ناپسندی نیست، و تلاش برای تهیه خوراک و پوشاک و... اگر برای ادامه زندگی باشد، دنیاطلبی به شمار نمی آید و مذموم نیست، بلکه خواست خداوند است؛ زیرا در غیر این صورت، حکمت خدا باطل می شود و خلقت بیهوده می گردد. برعکس، قرآن تاکیدهای فراوانی درباره استفاده از نعمتهای خداوند دارد؛ قرآن، نعمتهای خدا را یک به یک بر می شمارد، و سپس می فرماید: ما این نعمت ها را برای شما آفریدیم؛ از آنها استفاده کنید. ذکر این نعمت ها و تاکید بر استفاده از آنها گویای آن است که علاقه انسان به زندگی و برخورداری از نعمت های الهی برای ادامه آن امر ناپسندی نیست. تا از آنها استفاده کند. این کار، دنیاخواهی و دنیاطلبی نیست، بلکه بدی دنیا طلبی به آن است که تمایل ها و خواسته ها در سایه چه اعتقادی شکل می گیرد.

منبع:حوزه نت
مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.