نگاهی به زندگینامه آیت الله سید مصطفی خمینی
امید اسلام و یار امام
او را مصطفی نامیدند
شهید مصطفی خمینی در 21 آذر 1309 ه ش برابر با 21 رجب 1349 ه ق در محله الوندیه شهرستان قم در منزل اجارهای متولد شد. به مناسبت نام پدر بزرگ پدریاش «شهید سیدمصطفی موسوی» او را نیز مصطفی نامیدند. مادر گرامیاش خانم خدیجه ثقفی در انتخاب این اسم برای فرزندش میگوید :«من خیلی دوست داشتم كه نامش مصطفی باشد و نمیدانم آقا چه دوست داشتند، ولی من ایشان را راضی كردم و گفتم كه چون نام پدرتان مصطفی بوده است، بسیار مناسب است و آقا هم راضی شدند و اسمش را محمد گذاشتیم، لقبش را مصطفی و كنیهاش را ابوالحسن گذاشتیم، ابوالقاسم نگذاشتیم كه هر سه مشابه حضرت رسول (ص) نشود.» سید مصطفی دیرتر از كودكان دیگر زبان باز كرد، بهگونهای كه تا چهار سالگی فقط چند كلمه را میتوانست بگوید؛ اما دیری نپایید، او را به مكتبخانهای در نزدیكی منزلشان گذاشتند. این اقدام تأثیر فراوانی در حرف زدن وی بر جای گذاشت و نگرانی اطرافیانش برطرف شد.
او در دامن مادری با تقوا و پدری دانشمند و در محیطی آكنده از معنویت و عرفان رشد كرد. مصطفی كودكی لاغر اندام ولی شجاع و جسور بود. پس از طی دوران كودكی راهی دبستان شد. تا پنجم ابتدایی در دبستان «باقریه» و «سنایی» قم به تحصیل پرداخت. در چهارده سالگی به تحصیل مقدمات علوم و معارف دینی پرداخت. او دارای نبوغ و هوش سرشاری بود و بدین جهت به سرعت از همردیفان خود پیشی گرفت.
در هفده سالگی، پس از پایان دوره مقدمات حوزه معمم شد خانم فریده مصطفوی، خواهر ایشان در این مورد میگوید: «... به یاد دارم در روزی كه ایشان ملبس شد، حضرت امام در یك مجلس مهمانی، عدهای از دوستان را برای ناهار دعوت كردند تا ایشان تشویق شود و با تشریفات خاصی عمامه بر سر ایشان گذاشتند. این برای ما یك خاطره جالبی بود كه میدیدیم، او با شادی و خوشحالی زیادی با لباس جدید از مهمانها پذیرایی میكند.»
سید مصطفی در بیست و یك سالگی در درس خارج آیات عظام سیدحسین طباطبایی بروجردی، و سیدمحمد حجت كوهكمری حضور یافت. نزدیك به سیزده سال فقه و اصول را نزد والد گرامیاش فرا گرفت. از محضر درس آیةالله سیدمحمد داماد نیز بهره گرفت. در آن زمان مرحوم آیةالله العظمی بروجردی امتحانی را در سطح طلاب شاخص حوزه علمیه قم گذاشته بودند كه پس از اعلام نتایج، حاج آقا مصطفی یكی از چهار نفر طلبه ممتازی بود كه معرفی شد.
برفراز كرسی اجتهاد
حاج آقا مصطفی پس از تلاش فراوان در 27 سالگی به درجه اجتهاد نائل آمد، اجازه اجتهاد او از طرف امام خمینی (ره) بود. عارف واصل آیةالله حاج سیدرضا بهأالدینی كه سالیان طولانی با ایشان حشر و نشر داشت، در خصوص مقام علمی او چنین مینویسد: «بسمه تعالی. الحاج مصطفی آیةالله جمع بینالمعقول و المنقول و السیاسة الاسلامیة و الدینیه فی شبابه و بلغ مابلغ من نوادر زماننا بل من نوادر الاعصار و الازمان...»در مدت توقف دوازده ساله در حوزه نجف سیدمصطفی خمینی به بهرهگیری از حضور آیات عظام و مراجع تقلید حوزة علمیه نجفاشرف آقایان: سیدابوالقاسم خویی، سیدمحمود شاهرودی و سیدمحسن حكیم پرداخت.
در دوران تبعید، پس از انتقال از تركیه به عراق، در نجفاشرف بخشی از وقت خود را به تدریس خارج اصول اختصاص داد.
ازدواج
حاج آقا مصطفی در سال 1335 شمسی با خانم معصومه حائری دختر آیةالله حاج شیخ مرتضی حائری یزدی ازدواج نمود. خانم خدیجه ثقفی همسر امام خمینی (ره) دربارة چگونگی این ازدواج میگوید: «یك وقت شایع شد كه با آقا مرتضی حائری وصلت كردهایم، بهطوری كه مصطفی میگوید: وقتی آقای حائری از صحن حرم بیرون میآید، رفقا میگویند كه پدر زنت آمد. این شایعه به گوش آقا رسیده بود و یك شب آقا از من پرسید كه دختر آقای حائری را دیدهای؟ من هم كمی توضیح دادم. آقا گفت: چطور است این دروغ را راست كنیم؟ گفتم كه هر طوری صلاح میدانید. فردا صبح هم آقا پیغام فرستاده بود و ظهر، آنها جواب داده بودند و باز آقا پیغام داده بود كه همان شب بروند برای صحبت؛ بعد به ما خبر دادند كه مردها رفتهاند و ما زنها هم بعداً رفتیم و قرار عقد گذاشته شد.»اولین فرزند آنها محبوبه بود كه به جهت ابتلا به بیماری مننژیت درگذشت. دومین فرزند حسین، نام داشت كه هماكنون در كسوت روحانیت است. سومین فرزند آنها مریم است كه تا دوره دكترا تحصیل كرده است. یورش ناگهانی مأموران ساواك در روز 13 دی 1343 به منزل امام برای دستگیری حاج آقا مصطفی سبب ترس و وحشت همسر او شد كه با سقط جنین و از بین رفتن فرزند چهارم ایشان همراه بود.
مبارزات و فعالیتهای سیاسی
شهید مصطفی خمینی قبل از شروع نهضت امام خمینی (ره) تا حدودی با جریانهای سیاسی جامعه آشنایی داشت و نسبت به جریانهای مذهبی همفكری و گرایش داشت یكی از مؤثرترین تشكلهای سیاسی و مذهبی، جمعیت فداییان اسلام بود كه با تكیه بر مبانی فكری دینی به مبارزات دامنهداری از سال 1320 تا 1334 دست زد. سید مصطفی با رهبر این جمعیت؛ یعنی شهید سیدمجتبی نواب صفوی آشنا بود و در جلسات آن شركت میكرد. با نفر دوم این جمعیت نیز كه شهید عبدالحسین واحدی بود، ارتباط دوستانه و نزدیكی داشت.لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی
آیةالله سیدمصطفی خمینی، در زمان تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی (شانزدهم مهر 1341) كه طی آن توطئه اسلامزدایی و مذهبستیزی رژیم پهلوی، وارد مرحله نوینی شد و در واكنش به آن، مبارزات جدی و رسمی امام علیه رژیم پهلوی آغاز شد به همراه مادرش در عراق به سر میبرد و سرگرم زیارت عتبات عالیات بود. ساواك در سند شماره: «103 تاریخ 17/3/42» آورده است:«آیتالله خمینی برای آن كه مبارزه خود را حادتر نماید زن و بچة خود را به اتفاق پسرش مصطفی خمینی به نجففرستاد و در شهرهای ایران با پیكهایی كه میفرستد با علمای زیر تماس دارد...» در یكی دیگر از گزارشهای ساواك كرمانشاه به اداره كل سوم در تاریخ 27/11/42 آمده است: «محترماً برابر گزارش مأمور ویژه به طوری كه فرزند كوچك آقای سیداحمد زنجانی اظهار داشته سال گذشته مصطفی خمینی به اتفاق مادرش (فرزند آیتالله خمینی) به كرمانشاه آمده و چند شب در منزل سیدزنجانی بوده و سپس به عراق رفتهاند و اضافه نموده كه مصطفی خمینی مخالف دولت است و تعدادی نوار ضبط صوت كه سخنرانیهای آقای خمینی روی آن ضبط شده با خود به عراق برده و در نجف و كربلا به وسیله بلندگو آن را پخش نموده...»
سیدمصطفی پس از بازگشت از سفر عتبات عالیات، در كنار امام قرار گرفت، و به فعالیتهای سیاسی علیه حكومت پهلوی مشغول شد.
قیام پانزده خرداد
به دنبال سخنان تاریخی امام خمینی (س) در عصر عاشورای سال 1383 ق برابر با سیزدهم خرداد 1342 ش، در مدرسه فیضیه، رژیم شاه تصمیم به دستگیری و بازداشت آن حضرت گرفت.مأموران رژیم نیمه شب 15 خرداد منزل امام (ره) را به محاصره در آورده، ایشان را دستگیر و بلافاصله به تهران منتقل كردند. در تهران ابتدا به باشگاه افسران بردند و در سلولی انفرادی زندانی كردند و ساعاتی بعد به پادگان قصر (بیسیم) انتقال داده و با صدور قرار بازداشت موقت، زندانی كردند.
امام خمینی شبهای محرم در منزل آقا مصطفی میخوابیدند؛ بنابراین نخستین كسی كه در جریان دستگیری ایشان قرار گرفت، حاج آقا مصطفی بود. او ابتدا سعی كرد كه از بردن امام ممانعت كند، اما تلاش او بیفایده بود؛ زیرا مأموران او را تهدید كردند كه اگر پیش بیاید، به سویش شلیك خواهند كرد. امام خمینی نیز وی را از آمدن نهی كردنددستور پدر او را از تلاش برای همراهی با ایشان منصرف كرد. سیدمصطفی با مشاهده این وضعیت با تمام نیرو فریاد زد : «مردم! خمینی را بردند...»
آقای محمود بروجردی (داماد امام) در خاطرات خود از آن روزها، ضمن تأیید مطالب ذكر شده، یادآور میشود كه سیدمصطفی پس از دستگیری امام آرام و قرار نداشت و دنبال راه چاره بود و به نزدیكان میگفت: «چه باید كرد؟».
پس از بازداشت امام (ره) مسئولیتهای گوناگونی پیشروی سیدمصطفی خمینی قرار گرفت؛ از یك سو باید برای آزادی امام تلاش میكرد و از دیگر سو شبكه نهضت اسلامی را فعال نگه میداشت و افزون برآنها مدیریت بیت امام را برعهده بگیرد.
«الف: در شهرستان قم پسر آیةالله خمینی كه معمم میباشد به جای وی نشسته و دستورهای او را مورد اجرا میگذارد. و اعلامیههایی تهیه و برای روحانیون میفرستد.»
ب: «بعد از دستگیری و بازداشت آیةالله خمینی پسر وی به نام سیدمصطفی كه معمم نیز میباشد امور جاریه را انجام میدهد و پولهایی هم توسط بازاریان تهران جهت پرداخت شهریه طلاب رسیده كه شهریه ماه جاری طلاب حوزه علمیه قم وسیله نامبرده پرداخت گردیده است.»
در دوازدهم مرداد 1342 امام خمینی (ره) از بازداشتگاه خارج و به منزلی در داوودیه تهران و پس از مدتی به قیطریه انتقال یافت. از این تاریخ به بعد بود كه سیدمصطفی اجازه ملاقات و ارتباط مستقیم با امام را یافت. ساواك تهران در گزارشی چنین آورده است: «طبق اطلاع واصله اخیراً پسر آیةالله خمینی با افراد متنفذ و مخالف دولت در تماس میباشد، چون مشارالیه میتواند با پدرش ملاقات نماید از این لحاظ رابط بین پدرش و افراد مخالف دولت است.»
رژیم پهلوی قصد داشت با زندانی كردن حاج آقا مصطفی در میان مبارزان و مجاهدان نهضت امام خمینی رعب و وحشت ایجاد نماید و ارتباط آنان را با حضرت امام (ره) و فرزند گرامیاش به یكباره قطع كند و ادامه نهضت را با مشكل مواجه سازد. در مقابل حاج آقا مصطفی نیز با هوشیاری و درایت در تلاش بود تا به طرق مختلف این اتصال و همبستگی را حفظ نماید. بنابراین در تاریخ 4/9/1343 وقتی از حكم پدر اطلاع مییابد، طی نامهای از زندان حجةالاسلام والمسلمین شهابالدین اشراقی را از جانب خود برای انجام مسایل مقلدین امام، وكیل و نماینده خود معرفی میكند، و اینگونه حضور معنوی امام خمینی را در میان مردم همچنان پابرجا و مستمر نگاه میدارد.
حاج آقا مصطفی بلافاصله پس از آزادی عازم قم شد. حسن بدیعی رئیس ساواك قم گزارش ورود فرزند ارشد حضرت امام خمینی را این چنین به ساواك تهران گزارش نموده است:
«... سیدمصطفی خمینی ساعت 10 صبح روز 9/10/43 به قم وارد شد و پس از زیارت مردم در مجلسی كه به مناسبت خاتمه درس طلاب، آقای نجفی ترتیب داده بود، رفت و سپس به منزل خود عزیمت نمود. اهالی در منزل از مشارالیه دیدن میكنند. اتفاق قابل عرضی نیست.»
روحانیون، طلاب علوم دینی و مردم پس از اطلاع از آزادی وی به سوی خانه ایشان رفتند و از وی دیدن كردند.
چنان كه پیش از این نیز اشاره شده، شرط آزادی وی از زندان این بود كه بعد از دیدار با خانوادهاش در قم، در تركیه به امام خمینی (ره) ملحق شود.
مأمورین ساواك به دستور ریاست ساواك تهران، حاج آقا مصطفی را از لحظه آزادی تحتنظر داشتند. آنها از این نكته مهم آگاه بودند كه اگر وی به مدت طولانی در قم بماند، چون ماه رمضان نیز نزدیك بود، در این ماه تبلیغات گستردهای به نفع امام خمینی (ره) صورت خواهد گرفت؛ بنابراین در متقاعد كردن وی برای تغییر تصمیم و رفتنش به تركیه سعی بسیار كردند، اما چون به نتیجهای نرسیدند، در سیزدهم دی ماه 1343 یعنی پنج روز پس از آزادی از زندان، دوباره او را دستگیر و بلافاصله به تهران منتقل كردند. او شب را در باشگاه نخستوزیری سپری كرد و فردای آن روز در ساعت 30/5 بعدازظهر با هواپیما به استانبول اعزام گردید
به دنبال گفتگو و مكاتبة مقامات سازمان امنیت تركیه با دولت ایران، رئیس ساواك در واكنش به درخواست سیدمصطفی در ذیل گزارش نوشت: «آمدن او مانعی ندارد؛ ولی اگر كوچكترین عمل خلافی بكند و یا تماسهایی غیرمعقول بگیرد، یا اشخاص ناباب را بپذیرد، در مناطق جنوبی ایران زندانی خواهد شد.»
همچنین در ذیل گزارش دیگری نوشت: «به دوستان ترك توجه داده شود كه نامبرده بایستی به خط خود تعهد بنماید و محل توقف او هم باید در قم نباشد در خمین یا جایی كه سازمان تعیین مینماید میتواند سكونت نماید.»
بهطور مسلم قبل از تبعید امام خمینی (ره) و حاج آقا مصطفی به نجف، بین مبارزین ایرانی با گرایشهای فكری اسلامی و گاهی غیراسلامی، ارتباطهایی وجود داشته، ولی از انسجام و استحكام لازم برخوردار نبوده است. با ظهور رهبر سیاسی ـ مذهبی و قدرتمندی چون امام خمینی (ره)، مبارزان مسلمان از ایران، عراق، كشورهای اسلامی، اروپا و امریكا متوجه نجف شدند و با وجود اختلاف نظرها و برخورداری از سطوح مختلف فكری و مبارزاتی، رهبری امام خمینی (ره) را پذیرفتند.
از طریق حاج آقا مصطفی، كارهای بیرون از نجف در رابطه با امام هماهنگ میشد و ایشان با تیزهوشی و تیزبینی خاصی كه در مسایل سیاسی داشت، حد و حدود ارتباط افراد را با امام تنظیم میكرد. به برخی افراد اصلاً اجازه ملاقات با امام را نمیداد؛ مثلاً، تیمور بختیار زیاد سعی كرد كه با امام در ارتباط باشد، به وسیله بسیاری از افراد پیغام و سلام فرستاد كه به نحوی برای حفظ وجهة خود در مخالفت با رژیم با امام دیدار كند، ولی به او اجازه داده نشد...»
البته امام در جریان این امر بود و خود ایشان به صراحت گفته بودند: به هیچوجه حاضر به همكاری با تیمور بختیار علیه رژیم پهلوی نیستند.
برخورد و ارتباط فرزند امام خمینی در طول اقامت دوازده سالهاش در عراق با دولت آن كشور، همسو و هماهنگ با مشی حضرت امام خمینی (ره) بود.
شهادت
آیتالله سیدمصطفی خمینی، پس از دورانی پر از رنج، تلاش و مبارزه در سحرگاه یكشنبه اول آبان ماه 1356 (برابر با نهم ذیقعده 1397 ه ق) در سن 47 سالگی در نجف بهطور ناگهانی و مرموز در خانه خود درگذشت. اولین كسی كه از این واقعه آگاه شد و دیگران را نیز مطلع نمود، خادمه منزل حاج آقا مصطفی به نام صغرا خانم بود. او مشاهدات خود را به شرح ذیل بازگو میكند:«شب، آخر قرار بود برای آقا مهمان بیاید. چون دیر وقت بود، ایشان آمدند و به من گفتند: صغرا برو بخواب، من خودم در را باز میكنم. من هم اول به حرم رفتم، نماز خواندم، زیارت كردم، بعد به خانه آمدم و خوابیدم. صبح كه طبق معمول، صبحانة آقا را بالا بردم، دیدم آقا روی كتابهایشان خم شدهاند، فكر كردم كه خوابشان برده است، صدایشان كردم و گفتم: آقا... آقا خوابتان برده... كه دیدم جواب نمیدهند و زیر چشمشان هم به رنگ خرما شده است. پایین رفتم و خانم ایشان را كه مریض بود، صدا كردم و خودم هم به كوچه رفتم و فریاد زدم كه آقا مصطفی (ره) مریض شده است كه در این هنگام آقای دعایی مرا دید و با یكی دو نفر دیگر به بالا آمد و آقا را به بیمارستان بردند و دیگر نمیدانم چه شد.»
خانم معصومه حائری یزدی، همسر مرحوم آقا مصطفی، دومین نفری بود كه از درگذشت شوهرش مطلع شد. ایشان نیز در این زمینه گفتهاند:
حاج آقامصطفیمردی بسیار قوی و از سلامت كامل برخوردار بود، هیچگونه ناراحتی و بیماری نداشت، به همین دلیل برخلاف آن چه شایع كردند سكته قلبی، خیلی بعید به نظر میرسید.
منابع:موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، تاریخ ایرانی