از هر دری وری (2)
ماشین لیزینگی !
عبدالله مقدمی
***
تند تند آگهی روزنامه را ورق می زد و چیزهایی را از توی روزنامه می خواند و توی ماشین حساب وارد می کرد.
پرسید : اوستا ! شما ضامن من می شوی ؟
- ضامن تو ؟ برای چی ؟
- می خواهم ماشین بخرم . از این شرکتها لیزی ...
- شرکت لیزی چیه دیگه ؟ شرکت لیزینگ ...
- آره از همانها . می خواهم از ان ماشین با کلاسها بخرم .
- مبارکه ان شاء ا... اما اگر یک کم فکر کنی می فهمی که پول قسطهای این ماشین به قول تو ، لیزی ! بیشتر از کل درآمد توست .
- نه ! حساب کتاب کردم !
- عجب . خب حالا چرا می خواهی ماشین بخری ؟ مگه همین اتوبوس و مترو چه اشکالی دارد ؟
- اشکال که زیاد دارد ، حیف که قرار شده که ما با انتقادهای سازنده مان به خدمات مسئولین ضربه نزنیم و الا برات ریز اشکالاتشان رو می گفتم .
- مرد حسابی ! انتقاد اگر سازنده باشد که به کسی بر نمی خورد . تو هم اگر حرفت حساب باشد همه ی مسئولین ازش استقبال می کنند به چه ماهی ! مگر اینکه بخواهی حرف کتره ای بزنی که آن حسابش جداست .
- کتره ای کدام است ؟ببین بد می گویم ... ولی اوستا جان ! بین خودمان بماند ها . نکند خبرها درز کند ، آنوقت زبان لال مسئولین تضعیف بشوند برود پی کارش !
- خیالت راحت ، حرفت را بزن .
- اتوبوسها خوب هستند ولی معلوم نیست کدامشان . اتوبوس بلیطی یا پولی . در اتوبوس بلیطی تحت فشار شدید اطرافیانی ، از هزار تا درز باد بهت می خورد ، صندلی هایش پاره پوره اند ولی در عوض 20 تومان می دهی . اما توی آن یکی ، مشکل سرپا ایستادن نداری ، گرم است و مو لای درزش – لااقل فعلا !- نمی رود ، کتابهای سبد کتاش را می خوانی ، یک کم هم احساس مایه داری بهت دست می دهد ولی باید صد صدو پنجاه تومانی پیاده بشوی . تاکسی هم که ماشاءا... تاکسیمتر را برای تزیین و در آوردن چشم دشمنان توی ماشین گذاشته اند . یک ساک ساک کوچولو بکنی ، برات دویست تومان آب می خورد . مترو هم که نگو ، محاسبه پول بلیطش از فرمول نسبیت سخت تر شده ، غیر از آن توی مترو هم همان بلایی سرت می آید که توی اتوبوسهای بیست تومانی می آید . منوریل هم که هنوز نیامده ...
- حالا بگذار یک کم هم من برایت بگویم . فرض کن من ضامنت شدم ، فرض کن تو هم پول پیش ماشین را تهیه کردی ، فرض کن پول را ریختی به حساب آن شرکت ، فرض کن آن شرکت سر موقع ماشینت را تحویل داد ، باز هم فرض کن ماشین را با سلام و صلوات آوردی در خانه . حالا می خواهی چکار کنی ؟
- اولش می روم توی شهر دور می زنم و کیف می کنم .
- البته اگر آن روز فرد باشد و پلاک ماشین تو هم فرد باشد ، یا بالعکس . اگر اجازه ورود به طرح ترافیک را داشته باشی . اگر تک سر نشین نباشی . اگر توی ترافیک گیر نکنی و آنقدر ترمز و کلاچ نکنی که هزار بار به خودت و سایر بستگان سببی و نسبی حرفهای بد بزنی که رفتی ماشین خریدی . اگر سر راهت یک چاله ی مشت ! پیدا نشود تا مجبور نشوی جرثقیل صدا کنی تا تو را ماشینت را به نزدیکترین تعمیرگاه برساند . اگر کف خیابان شیشه خرده ی تصادف ده دقیقه قبل نریخته باشد تا پنچر بشوی و توی این سرما مجبور به تعویض لاستیک بشوی . اگر یک موتوری ناگهان جلوی ماشینت سبز نشود . اگر گداهای سر چهارراه راحتت بگذارند . اگر جای پارک پیدا کنی . اگر بعد از اینکه با هزار بدبختی جای پارک پیدا کردی و رفتی دنبال کارت ، موقع برگشتن یک چنار نبینی که روی ماشینت افتاده ، یا دو تا ماشین از سر و ته به ماشن تو نچسبیده باشند و صاحبانشان هم معلوم نباشد که کدام گوری رفته اند . اگر ماشینت دزدگیر داشته باشد تا ضبط ماشین را ندزدند . اگر ماشینت دزدگیر نداشته باشد تا هی بوق بوق نکند که اهالی اطراف هم از لجشان چهار تا لگد حواله اش بکنند و ...
- اوه . بسه اوستا . غلط کردم بابا . یعنی ماشین داشتن اینهمه دردسر دارد ؟
- بله . شنیده ای که یک بابایی به پسرش می گفت : پسرم ! مجردی بد دردی است ، اما مطمئنا بدتر از درد متاهلی نیست ! حالا خود دانی اگر ماشین می خواهی بخری ، بسم ا...