آیت الله یوسفی غروی سابقه مداحان و مداحی در تاریخ اسلام را شرح می دهد
سابقه مداحان و مداحی در تاریخ اسلام
اسم هر شخصیت تاریخی را می برد جزء به جزء زندگی او را میگوید گویا با تک تک این شخصیتها زندگی کرده است و به احوال آنها آگاهی دارد. آیتالله محمدهادی یوسفی غروی از اساتید حوزه علمیه قم است او تحصیلات خود را در سال 1341 در نجف آغاز کرد و بعد از دوره مقدمات و سطوح عالیه در دروس خارج امام خمینی، آیتالله خوئی، آیتالله سید کاظم حائری و آیتالله سید محمدصادق روحانی حاضر شد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : چهارشنبه 1396/08/10
وی در سال 1351 به حوزه علمیه قم مهاجرت کرد و تدریس و تحقیق را تاکنون ادامه داده است. آیتالله غروی تحقیقات گستردهای درباره تاریخ اسلام و اهلبیت (علیه السلام( انجام داده است کتاب «موسوعه التاریخ الاسلامی» از جمله آثار اوست. در طبقه چهارم موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره) ساعتی با وی گفتگو کردم، تا سابقه مداح و مداحی در تاریخ را بررسی کنیم.
برای ابتدای گفت وگو خوب است بپرسم که واژۀ مدح و مداحی چگونه وارد اندیشۀ اسلامی شده است؟
تعبیر مداحی، تعبیر فارسی نسبتاً متأخری است. هنگامی که مذهب شیعه در ایران اعلام رسمیت یافت و مراسم شیعه از جمله عزاداری برای ائمه (علیه السلام) به ویژه امام حسین (علیه السلام) راه افتاد تعبیرات دیگری از قبیل مرثیهخوانی بود؛ اما اخیراً تعبیر مداحی غلبه پیدا کرده است. اصل آن، خواندن شعر در مدح و مرثیۀ ائمه (علیه السلام) است که غالباً جنبۀ مرثیۀ آن بیشتر از مدح است.
مرثیه به معنای اظهار مداحی و تأثر و تأسف بر فقدان عزیزی است. مرثیه از دوران شخص اول اسلام یعنی پیغمبر اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) شروع شد. اخبار تاریخی وجود دارد مبنی بر اینکه بعضی از شعرای مشهورعرب جاهلی که زندگی جاهلی پیش از اسلام را درک کرده بودند و تا مدتی از اینکه مسلمان شوند ابا داشتند و بعدها مسلمان شدند، اولین قصایدشان در محضر پیغمبر اکرم )صلی الله علیه واله وسلم) متضمن نوعی اظهار پشیمانی از گذشته و به تعبیر اصطلاحات اسلامی، توبه بود. همچنین آنها مدح پیغمبر اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) هم میکردند.
سعی من در تاریخ بر این است که شعر نیاورم یا خیلی کم بیاورم؛ ولی در سیرۀ نبوی ابن هشام، از دو نفر که به عنوان شعرای پیغمبر (صلی الله علیه واله وسلم) شناخته شده اند و عمدتاً مربوط به بعد از هجرت هستند آمده است؛ یکی از این شعرا «حسان» پسر ثابت انصاری است.
«حسان بن ثابت انصاری» بعد از هجرت پیغمبر (صلی الله علیه واله وسلم) تا رحلت آن حضرت، شاعر پیامبر (صلی الله علیه واله وسلم) است که در هر پیشامد و جنگ و غزوهای برای حماسهسرایی و تقویت معنوی و روحیۀ مسلمانان یا برای اظهار تشفی در مقابل مشرکین که پیغمبر (صلی الله علیه واله وسلم) را هجو و نکوهش و سرزنش می کردند، اشعاری می سرود. حسان از سوی پیغمبر (صلی الله علیه واله وسلم) تشویق میشد تا پاسخ مشرکین را بدهد و آنها را بیجواب نگذارد؛ اما او را از استعمال کلمات نابهجا و ناسزا منع میکردند. از آنجا که زمان هجرت تا رحلت پیغمبر (صلی الله علیه واله وسلم) حدود ده سال طول کشید، میتوان گفت که حسان بن ثابت یگانه شاعر پیغمبر (صلی الله علیه واله وسلم) بود.
مالک بن کعب انصاری (غروی) دیگر شاعر این دوره است او از طایفۀ بنی قریظه یهودیان بود که بعدها مسلمان شد و ذوق شعری داشت و شاعر شد و در کنار حسان بن ثابت انصاری شعر میگفت؛ بنابراین پیغمبر اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) دو شاعر داشت که هم او و هم مسلمانان و هم اسلام را مدح و دشمنان را هجو و دفع میکردند..
تشویقی که از آن دوران در تاریخ به ثبت رسیده و تا به امروز باقی مانده است تشویقی است که حسان بن ثابت انصاری برای شعری که برای حادثۀ روز غدیر به نظم و شعر در آورد از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) دریافت کرد؛ پیغمبر (صلی الله علیه واله وسلم) در مقام تشویق او فرمودند که «لا زلت مؤیدا بروح القدس ما ذبیت عنّا اهل البیت»؛ «تا زمانی که با ما اهلبیت هستید به نفس قدسی رو حال قدس (جبرئیل) مؤید باشید». این دعا مطلق و بی قید و شرط نیست؛ بلکه دعایی مشروط است. این دعا در خود اشارهای دارد که آیندگان آن را کشف کردند؛ متأسفانه در جریان غصب خلافت از امیرالمؤمنین (علیه السلام)، حسان بن ثابت انصاری از ایشان جدا شد و در کنار خلفا به ویژه خلیفۀ سوم عثمانی قرار گرفت.
آیا در دورۀ پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) میان مدح و چاپلوسی مرزی وجود دارد؟ آیا گزارشی شده است که شاعری به قصد چاپلوسی شعری بگوید و پیامبر (صلی الله علیه واله وسلم) نهی کرده باشند؟
قبل از به خلافت رسیدن امیرالمؤمنین (علیه السلام) امیدی بر اینکه کسی در مدح ایشان شعری بگوید وجود نداشت؛ البته بر سر چهار الی پنج بیت شعر اختلاف وجود دارد. ظاهرا این اشعار را یکی از بنیهاشم در جهت غصب خلافت امیرالمؤمنین (علیه السلام) سروده است که «ما كنت أحسب أن الأمر منصرف / عن هاشم ثم منهم عن أبی الحسن ؛» «گمان نمیکردم که امر خلافت بعد از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) از درگاه امیرالمؤمنین (علیه السلام) رویگردان شود.»
امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) 25 سال خلافت خلفای سه گانۀ اولیه را تحمل کرد، پس از قتل خلیفۀ سوم مردم با اصرار شدید او را وادار به بیعت و عدهای در خلافت ظاهری از حضرت مدح کردند که امیرالمؤمنین (علیه السلام) از اینکه کسی بخواهد مدحی از ایشان کند یا به تعبیری چاپلوسی کند، اظهار کراهت کردند و فرمودند «احْثُوا فِی وُجُوهِ المْدَّاحِینَ الترُّاب» «به صورت کسی که چاپلوسی میکند خاک بپاشید.»
بسیاری از علمای اسلام هم به کسانی که مدحی می سرودند میگفتند که گمان نکنید شما را تشویق میکنم؛ چون برای مدح من شعر سرودهاید؛ بلکه به اعتبار حسن تعلم و یادگیری ادبیات، شما را تشویق میکنم.
من برای ورود آیتالله خمینی (ره) به نجف اشرف قصیدهای سرودم و در اولین دیدار عمومی در مدرسۀ بزرگ آیتالله بروجردی نزدیک صحن امیرالمؤمنین (علیه السلام) خدمت ایشان خواندم. ایشان 60 تومان به من رساند و تأکید کرد که این نه به اعتبار مدح من، بلکه به اعتبار اینکه ادبیاتتان را خوب خواندهاید ارسال کردم.
مدح ائمه (علیه السلام) بعد از شهادت امام حسین (علیه السلام) و بعد از گذران دوران تقیه شدت یافت. امام باقر (علیه السلام) و بعد از ایشان امام صادق (علیه السلام) مردم را به احیا و زنده نگهداری نام اباعبدالله (علیه السلام) و نظم و شعر دربارۀ آن حضرت تشویق میکردند.
شعرایی در محضر امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) شعر میخواندند و مورد تشویق ایشان قرار میگرفتند و چون شعر آنها شعر مصیبت بود، از خانواده خود دعوت میکردند تا پشت پرده حاضر شوند و در شنیدن مرثیۀ امام حسین (علیه السلام) شرکت کنند و طبعاً بانوان رقت قلب بیشتری دارند؛ بنابراین زودتر به حالت گریه و زاری میافتند و گریه و زاری آنها مهیج گریه و زاری مردان میشود. این وضعیت تا دوران امام رضا (علیه السلام) ادامه داشت.
«دعبل بن علی خزاعی» از قبیلۀ خزاعه و از همپیمانان بنیهاشم و شاعر دوران امام رضا (علیه السلام) بود. وی شاعر معروفی است که در رسای اهل بیت (علیه السلام) به ویژه امیرالمؤمنین (علیه السلام) و امام رضا (علیه السلام) شعر سرود.
برخی شاعران بدون اشاره و توجه به زیربناهای عقیدتی، مدح و ثنا میکنند و برخی دیگر اشارهای به زیربناهای عقیدتی و فکری خود دارند. دعبل از شاعرانی بود که زیربنای عقیدتی خود را در اشعارش میآورد.
مرثیهخوانی مشتمل بر مدائح ائمه (علیه السلام) به ویژه امام حسین (علیه السلام) در زمان ائمه (علیه السلام) شروع و از سوی آنها دعوت، فراخوان و تأیید شده است و تا اعلان رسمیت مذهب شیعه و دوران افشاری و قاجاری ادامه اشت.
شعرایی که در دوران اهل بیت (علیه السلام) زندگی می کردند بیشتر از اینکه مدح را به سمت شخصیت امام ببرند، بیشتر نماد تبلیغ تفکر شیعه را داشتند؛ نظرتان در این مورد چیست؟
بله درست است. آنها با احتفاظ مبانی فکری و عقیدتی شان شعر میگفتند. شاعر گاهی مرثیه میخواند و اظهار تأسف میکند و هیچ اشارهای به زیربنای فکری و عقیدتی ندارد؛ اما غالب شعرایی که مورد تشویق ائمه (علیه السلام) بودند و نوع شعری که آنها میپسندیدند ناظر به شعری است که به مبانی فکری و عقیدتی اشاره داشته باشد؛ البته با حفظ شرایط لازم، یعنی به گونهای نباشد که ضرر آن بیش از نفع آن باشد به این معنا که خلاف تقیه عمل کرده و موجب ضررهای خلاف تقیه شده باشند.
امروز نیز این مسئله جاری است؛ البته غالبا مداح، اعم از شاعر است؛ یعنی میان شاعر تا خوانندۀ شعر فاصله هست. غالباً شعرا، شعر را نظم میکنند؛ اما صدا و کیفیت القا ندارند؛ بنابراین شعرشان را به مداح واگذار میکنند و بالعکس کسانی که صوت و صدا و آمادگی خواندن دارند و از راهها و کیفیتها و چگونگی خواندن مطلعاند؛ اما شاعر نیستند و شعر ندارند و از شعرا میگیرند. هر دو گروه مورد درخواستِ اکید و شدید ائمه (علیه السلام) هستند. اما نباید بی سند و مدرک سخنی گفته باشند؛ حتی به صرف اینکه در مجالس و محافل اهل بیت (علیه السلام) شرکت کردهاند و گویندهای اعم از منبری یا مداح چیزهایی را به تصویر کشیده است شعرا خود را در محدودۀ نقل محدود نکنند؛ چون در این صورت دست و بالشان بسته میشود. اصولاً شعر از مادۀ شعور) تصویربرداری به آن کیفیتی که شاعر میخواهد (است؛ بنابراین شاعر با زبان حال وارد میشود و تصویر وقوع آن مصیبت را به تصویر میکشد؛ مانند فیلمبرداری که مسائل جانبی و حاشیهای را چاشنی فیلم خود میکند تا جذابیت ایجاد کند و معنای خاصی که در نظر دارد پرورش دهد. همین معنا قبل از اینکه جهان فیلم و فیلمبرداری پیش بیاید در عالم شعر و شاعری و عالم مداحی وجود داشت.
حاج میرزا حسن شیرازی در وقت خود مرجع اعلای شیعیان بود؛ حتی به تعبیری می توان گفت که یگانه مرجع شیعیان بود به طوری که شیعیان هند نیز از ایشان تقلید می کردند. علمای هند که در عتبات تحصیل کرده بودند خدمت مرحوم میرزای شیرازی نامهنگاری و از مداحان و ذاکران خود گلهگذاری کردند مبنی بر اینکه آنها بدون رعایت سند و مدرک چیزهایی به تصویر میکشند و نعره میزنند و با گرمی خاصی حماسهسرایی میکنند.
مرحوم میرزای شیرازی این نامه را به شخصیتی به نام حاجی نوری محول کرد تا او جوابگوی عملی این مسئله باشد ایشان هم در زمان مرجعیت میرزای شیرازی فرصتی برای رسیدگی به این کار نیافت؛ ولی بعد از فوت ایشان به نجف اشرف بازگشت و در آنجا به حوالجات قبلی مراجعه کرد و کتاب «لؤلؤ و مرجان در شرایط منبریان» را نوشت و دو شرط برای آن گذاشت؛ یکی اخلاص و دیگری صدق.
از شرایط اخلاص، راستگو بودن است و برای راستگو بودن باید به منابع معتبر مراجعه و از آنها نقل کرد؛ البته ایشان مسئلۀ زبان حال در شعر را استثنا می کند و می گوید که شرط شرعی آن این است که فهمیده شود؛ یعنی مخاطبان و شنوندگان بدانند که این شعر، متنِ تاریخ یا روایت نیست؛ بلکه به تصویر کشیدن آن است؛ ولی ما اینگونه تصویر میکنیم؛ البته شعر خود نشانۀ خوبی است برای اینکه نشان دهد این تصویر است؛ چون اصل در شعر، به تصویر کشیدن است نه نقلِ مطابقِ حرفیِ واقعه. شعر کلمات بسیاری دارد تا وزن و قافیه شکل بگیرد و اگر مطابق واقعه باشد دیگر شعر نیست بلکه نثر است.
مداحان، امروز به مراعات این نقطه دعوت اکید و شدید می شوند و چقدر خوب مرحوم استاد شهید مطهری گویندگان و منبریان را به مطالعه و عمل به کتاب لؤلؤ و مرجان دعوت و تشویق کرد. مداحان و منبریان هر دو گوینده و گزارشگر واقعه هستند؛ ولی گزارشگری واقعه از زبان مداحان بیشتر صورت میگیرد. در مجالس از منبری توقع ندارند که مصیبت بخواند از منبری توقع دارند مطالب خوبی تحویل دهد و در مقام گریز و مصیبت در حد نمک اکتفا کند و ادامۀ اکید و شدید مصیبتها را از مداحان توقع دارند؛ بنابراین به مداحان بیشتر تأکید میشود تا کتابهایی همچون لؤلؤ و مرجان را مطالعه کنند تا شرایط نقل معتبر وقایع را به دست آورند و تا حد توان مراعات کنند تا پا را فراتر از محدودۀ نقل منابع معتبر نگذارند.
عده ای معتقدند که باب اهل بیت (علیه السلام) بابی است که باید در آن مسامحه کرد و نباید خیلی به مداحان ایراد و اشکال گرفت و هر کس هر طور می خواهد می تواند ارادت خود را نسبت به امام حسین (علیه السلام) عرضه کند. عدهای دیگر معتقدند که در طول تاریخ همین نگرشها موجب ایجاد خرافات شده است. نظر شما چیست؟
چه کسی با چه جرأتی و با چه دلیلی میتواند حرفِ در باز کردن و هر چه دل تنگت میخواهد بگو را باز کند؟ مرحوم حاجی نوری، نویسندۀ کتاب لؤلؤ و مرجان به عنوان مجتهد، این کتاب را نگاشت و اگر غیر از استثنای «محدودۀ زبانِ حال» استثنای دیگری بود حتما ایشان ذکر میکرد. ایشان بیان میکند که این موضوع حکایت از واقع ندارد؛ بلکه حکایت تصویری از واقع دارد به تعبیری دیگر زبانِ حال است؛ بنابراین دروغ یا خلاف واقعگویی شمرده نمیشود؛ چون خلاف واقع در جایی رخ میدهد که مخاطب متوجه نشود که این تصویر و زبان حال است و تصور کند که نقل واقعه به تمام معناست. همین موضوع سبب شد تا عدهای این مطلب را به کیفیتی که شما اشاره کردید مطرح کنند در صورتی که برای فتح باب این موضوع حجت شرعی ندارند.
گاهی عدهای پس از اتمام منبر در مجالسی به ویژه قسمت مصیبت از منبری میپرسند که این قسمت مصیبت را از کجا خواندید؟ و عدهای در مقام جوابگویی به تصور اینکه حرف مشروعی میزنند و از دامنۀ ذکر امام حسین (علیه السلام) دفاع میکنند، میگویند که چرا مته به خشخاش میگذارید، بگذارید هر چه میخواهند بخوانند؛ اگر بخواهید گزارشات مرتبط با مقتل سیدالشهدا (علیه السلام) را حذف کنید چیزی از آن باقی نمیماند. مقاتل از سه بخش تشکیل شدهاند؛ قسمتهای پیشینه که شامل هلاکت معاویه و سر کار آمدن یزید و مطالبۀ شدید به بیعت برای یزید و زیر بار نرفتن امام حسین (علیه السلام)، قسمت دوم و اصلی، کشتار روز عاشوراست و قسمت سوم بعد از مقتل بخش اسارت از کربلا به کوفه و از کوفه به شام است که به هفتاد و چهار منزل معروف است. اگر اینها را حذف کنید چیزی باقی نمیماند. فقط دو کلمه باقی میماند که امام حسین (علیه السلام) در روز دهم محرم سال 61 هجرت بعدازظهر عاشورا با زبان تشنه به شهادت رسید. در این موضوع شکی وجود ندارد؛ اما برای هر مطلبی قبل و بعد از این ماجرا دلیل و سند معتبری وجود ندارد و چون اینگونه است اگر بخواهید مقید به دلیل و مدرک معتبر باشید در بسته میشود؛ بنابراین مقید نشوید. از طرفی ادلۀ محکم از ائمۀ (علیه السلام) داریم که باید این در باز باشد و بسته نشود و ذکر امام حسین (علیه السلام) ادامه یابد؛ بنابراین ناچاریم اعتنایی نکنیم؛ به تعبیر شهید مطهری بگذاریم این زهرماریها را هم بگویند؛ چون اگر بخواهیم جلوگیری کنیم آنچه مورد تأکید ائمه (علیه السلام) است عملی نمیشود و در بسته میشود.
عدهای دیگر معتقدند که یا همه چیز یا هیچ چیز. به تعبیر دیگر این جماعات هیچ چیزی از ذکر امام حسین (علیه السلام) نمیگویند؛ جز اینکه در روز عاشورا تشنه شهید شد و بقیۀ درها تخته و بسته است و خبر و گزارشی نمیخوانند.
آیا نمی توان افراط و تفریط را کنار گذاشت و سراغ اعتدال رفت؟ نه اینکه درها باز و بیقید و شرط و بیقید و بند باشد و نه اینکه آنقدر تنگ باشد که فقط این بماند که امام حسین (علیه السلام) روز عاشورا تشنه لب کشته شد؛ بلکه چیزی در میان این دو و اعتماد و استناد بر منابع معتبر باشد.
مرحوم شهید اسدالله مدنی تبریزی گاهی به ترکیه میرفت و به ایتام رسیدگی میکرد و معتقد بود که آنها شیعه و مذهبشان در خطرا ست؛ بنابراین بر خود لازم میدانست که به آنها کمک کند. گاهی برای تبلیغ به همدان میرفت که همین موضوع سبب شد تا پس از پیروزی انقلاب، امام (ره) ایشان را به امامت جمعۀ همدان قرار دهد و بعد از شهادت مرحوم آسید محمدعلی قاضی، شهید محراب تبریز به تبریز منتقل شود. آیتالله شهید مدنی تبریزی گاهی هم در نجف میماند و در مسجد شیخ انصاری برای طلاب و اهل علم و فضلا منبر میرفت. در یکی از منبرهایش به این مسئله متعرض شد که تصور نکنید که مقتل مشهور ابومخنف که در بازار کتاب فروشی نجف به فروش میرسد به صرف اینکه در کتابفروشی نجف که مرکز حوزۀ علمیۀ شیعه است به فروش می رود؛ معتبر است. مقتل ابومخنف در نجف منتشر میشود؛ اما معتبر نیست. ابومخنف از اصحاب امام صادق (علیه السلام) است. او اولین کسی است که اخبار کربلا را به طور مستقیم با مصاحبه از کسانی که یا خودشان در کربلا حاضر بودند یا حداکثر با یک واسطه اخبار کربلا را شنیدهاند جمعآوری کرد؛ ولی اخبار معتبر ابومخنف در تاریخ طبری آمده است نه در کتابی که به نام او جمعآوری و چاپ شده است. این مقتل مُحرف است.
من بعد از منبرشان از آیت الله مدنی سؤال کردم که این مطلب را از کجا نقل کردید، ایشان گفت که در مقدمۀ مرحوم محدث قمی در کتاب «نفس المهموم» آمده است.
بنابراین نه این که از کل اخبار امام حسین (علیه السلام) فقط عصر عاشورا و تشنه لب شهید شدن ایشان را بیان کنیم و نه اینکه تمام درها باز باشد و اعتنایی به هیچ منبع و مصدری نکنیم؛ بلکه حد وسط حرکت کنیم.
گاهی مجالس عزاداری سیاسی میشوند و مداحان و خطبا به تعریف و تخریب شخصیتهای مورد نظر خود می پردازند؛ به نظرتان به مصلحت شیعه و اهل بیت (علیه السلام) است؟
نمیتوان در این مورد حکم کلی جاری کرد؛ اگر مطالب دربارۀ اهل بیت (علیه السلام) یا شیعیان اهل بیت (علیه السلام) و برای حفظ و دفاع از حیثیت آنها باشد، بجاست؛ اما وقتی به سمت سیاست میرود باید گفت که در چه موقعیتی و چه زمانی و چه مکانی و چه مقدار جنبۀ سیاسی دارد؟ آیا جنبۀ دفاع از شیعه و تشیع و مبنای مذهب دارد یا ندارد؟
اگر جملۀ معترضه بیان کند در حد گریز به مسئله و قبل از آن به اهل بیت (علیه السلام) و بعد از آن نیز به اهل بیت (علیه السلام) بپردازد قابل دفاع است؛ اما اگر این طور نباشد و در واقع بالعکس باشد؛ یعنی یک آیه گفته و بعد به عالم سیاست رفته است اشکال دارد.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی چنین وضعی پیش آمده بود به طوری که علما در منابر خود از همان ابتدا تا انتها به مباحث سیاسی میپرداختند و هیچ ذکری از ائمه (علیه السلام) به ویژه امام حسین (علیه السلام) نداشتند. آیتالله وحید به همین دلیل ناراحت بود که نکند این سنت، جاریه شود و برگشتی نداشته باشد؛ بنابراین تأکید می کرد که این طور مناسب نیست، فراموش نکنیم هر چه داریم؛ حتی این انقلاب را از امام حسین (علیه السلام) داریم. البته اینکه خوف تبدل داشته باشیم و اینکه خط با فقط حرف سیاسی بزنند و حرفی از آیین و دین و مذهب و تشیع و ائمه (علیه السلام) نزنند اصلاً شدنی نیست و برخلاف ذات حوزه است؛ بنابراین میماند جای گلهمندی از کسانی که این جملۀ معترضه را از حد جملۀ معترضه در بیاورند و آن را بالعکس کنند.
منبع: ماهنامه خیمه- شماره 123