تبیان، دستیار زندگی

اشعار ابن ابی الحدید در مناقب أمیر المؤمنین علیه السّلام

ششم جمادی الثانی سالروز رحلت عزالدین ابوحامد بن هبة الله معروف به «ابن ابی الحدید» ادیب، متکلم، شاعر و شارح «نهج البلاغه» (656ق) است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
اشعار ابن ابی الحدید در مناقب أمیر المؤمنین علیه السّلام

 اشعار ابن ابی الحدید در مناقب أمیر المؤمنین علیه السّلام

زندگی نامه اجمالی

عزالدین ابوحامد عبدالحمید بن هبه الله بن محمد بن حسین مدائنی، مشهور به ابن ابی الحدید دانشمند، شاعر، ادیب، فقیه شافعی و اصولی معتزلی، در روز اول ذی الحجه سال 586 ه‍ در شهر مدائن در خانواده ای اهل علم و دانش دیده به جهان گشود. جوانی اش را در زادگاهش با تحصیل علوم سپری نمود، و در جوانی به بغداد رفت، و در‌آن شهر در محضر علما و بزرگان مشهور بغداد که بیشتر آنها شافعی مذهب بودند، به قرائت کتب و اندوختن دانش پرداخت. او در این دوران به آراء معتزله بصره و بغداد گرایش پیدا نمود، تا جایی که در مذهب معتزله، از اهل نظر شد . در ادبیات نیز، از محضر اساتیدی چون ابوالبقاء عکبری و ابوالخیر مصدق بن شبیب واسطی، استفاده کرد. وی به دلیل نزدیکی عقیدتی با ابن علقمی (656ق/1258م) وزیر ادیب و دانشمند مستعصم ـ آخرین خلیفه عباسی ـ در شمار کاتبان دیوان دارالخلافه درآمد.
او در مدتی که در دربار عباسی خدمت می کرد، چند منصب گرفت. تا این که به سرپرستی کتابخانه های بغداد منصوب شد. ابن ابی الحدید در شعر طبعی رسا داشت و در انواع مضامین شعر می گفت. ولی مناجات و اشعار عرفانی او مشهورتر است.
اطلاعات او درباره تاریخ صدر اسلام نیز گسترده بود. این ویژگی او از شرح نهج البلاغه اش نیز به خوبی پیداست. وی در اصول معتزلی و در فروع شافعی بود و گفته شده است که مشربی میان تسنن و تشیع برگزیده بود. در مباحث عقیدتی خود در شرح نهج البلاغه به موافقت با جاحظ تصریح دارد به همین لحاظ او را معتزلی جاحظی نیز دانسته اند. ابن ابی الحدید آثار متعددی دارد که برخی از آثار وی عبارت است از: شرح نهج البلاغه، الفلک الدائر علی المثل السائر، المستنصریات (این کتاب مجموعه ای از اشعار است)، العبقری الحسان.
وی، سرانجام پس از آن که به وساطت خواجه نصیرالدین طوسی از اسارت مغولان رهایی یافت، بر اساس آنچه ذهبی نقل می کند،  در پنجم جمادی الاخر سال 656 ه‍ ق به دیار باقی شتافت.


ترجمه بخشی از قصیده عینیه ابن ابی الحدید

1- این همان امانتی است که قدرت حمل آنرا نداشت؛ نه سنگ سخت و مادّه سنگین و پائین رونده، و نه بالاترین فلک که فلک اطلس است.
2- این همان نوری است که اطراف و جوانبش، در قدیم الایام بر جبهه و پیشانی آدم طلوع کرده بود؛ و بدین جهت به مقام نبوّت نائل گردیده بود.
3- و این قطعه از نوری بود، که در شب تار که جهان را بر موسی ظلمانی ساخته بود، چون شَهَاب قابِس تلالاش بالا گرفت؛ و تَشعْشُعَش آن شب تاریک را چون صبح صادق برای او سپید و نورانی نمود.
4- اگر داستان مرگ تو نبود، حقّاً من می گفتم که: تو قسمت کننده ارزاق و روزیهای جهانیان هستی؟ که در مقدار إفاضه و پخش آن گاهی به تنگی و ضیق، تقسیم می کردی؛ و گاهی به وُسعت و فراخی می دادی!
5- این بارگاه عالم عِلوی با این ابَّهَت و جلال، نیست مگر خاک و تربتی که در آن برای جثّه و جسم پاک و شریف تو مضجع و خوابگاهی است!
6- این دَهر و روزگار، و این زمان و زمانه، نیست مگر بنده و غلامِ حلقه بگوش تو، که در اطاعت و پیروی از فرمان تو، و در إنفاذ اوامر تو در میان خلایق، کوشا و حریص است!
7- زبان من در مدیحه سرائی تو الکن است؛ و من متحیر و سرگردان هستم؛ در حالی که من سخنگو و خطیب توانا، و پهلوان یکه تاز میدان سخن هستم!
9- آری تو در روز قیامت، در میان عالَمیان دارای مقام حُکم و حکومت هستی! و دارای مقام شفاعتی که هم شفیعی و هم شفاعتت مورد قبول است.
10- و سوگند به خدا که حقّا من نمی دانم- در حالی که حاذق ترین دانشمندان هستم- که آیا لب برّنده شمشیر عزم و اراده همّت تو برّنده تر است؟ یا شمشیر دست تو قاطع تر و برنده تر است؟!
11- من در اینجا دیگر علم و عرفان خود را گم کرده ام! و دیگر نمی دانم که: آیا فضل و سرشار بودن پایه علم تو وسیع تر است؟ یا وسعت مساحت زمین های اطراف منزل تو، که بارانداز و محلّ فرودآمدن خلایق و بهره مند شدن از دریای واسع فیض کرم وجود تو است؟!
12- آری! من درباره تو عقیده و اعتقادی دارم که البتّه به زودی پرده از روی سِرِّ آن بر خواهم داشت؛ و در این صورت بر اندیشمندان لازم و واجب است که سخن مرا بشنوند.
13- آن سِرِّ مکتومِ درون من، هم چون لعابِ سینه شخص مبتلا به سینه درد است، که در سینه گیر کرده باشد؛ و با بیرون انداختن آن راحت می شود؛ که آتش عشق سوزان مرا خنکی و برودت آن خاموش می سازد؛ حالا شما می خواهید در این ادّعا مرا ملامت کنید، و یا آنکه دست از من بدارید! و مرا به حال خود واگذارید!
14- سوگند به خدا که اگر حَیدر نبود؛ اصلًا دنیا نبود؛ و برای خلایق هیچ گونه مجمعی نبود؛ و هیچ چیز آنان را تحت امری مجتمع نمی ساخت.
15- به خاطر و به جهت حَیدَر، زمان آفریده شده است؛ و شهاب های آسمانی که در مَغیب خود مستور می شوند؛ و مختفی می گردند، روشن می شوند و نورانی می گردند؛ و شب تاریک، ظلمانی و تار می گردد؛ آن شبی که اوّلش سیاه، و بقیه اش سپید است.
16- علم غیب، از اختصاصات اوست؛ و در این مطلب برای هیچ کس جای انکار نیست؛ و صبح، طالع و نورانی و سپید است؛ و نقاب از چهره برگرفته است، و منکری ندارد.
17- و حساب ما در روز قیامت به سوی اوست؛ و اوست مَلاذ و مَلجأ ما، و کهف و پناهگاه ما در فردای قیامت.

منبع : حوزه نت

 
مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.