مکتب حسینی
تاریخ زندگی بشر، پستیها و بلندیهای فراوانی به خود دیدهاست. افرادی در تعیین سرنوشت و ساختن آن دخیل بوده و نقش به سزایی داشتهاند. فعالیت هریک از آنها با توجه به اهداف شان از جهات گوناگون قابل بحث و نقد است.
مقدمه
تاریخ زندگی بشر، پستیها و بلندیهای فراوانی به خود دیدهاست. افرادی در تعیین سرنوشت و ساختن آن دخیل بوده و نقش به سزایی داشتهاند. فعالیت هریک از آنها با توجه به اهداف شان از جهات گوناگون قابل بحث و نقد است. برخی کنش ها با تکیه بر اهدافی بلند، نسبت به برخی دیگر، پایدارتر مانده و پس از مدتی به یاری افرادی، تبدیل به جریان فکری و نهضتی عملی شدهاست. تبدیل کنشها و نیز واکنشها به جریان فکری، عده زیادی را به خود جلب کرده و به تدریج به پیروی از خود وادار کردهاست. افرادی که از این شیوهها و خط مشیها پیروی میکنند، به نوعی خود را مدیون آن میدانند و ساختار زندگی عقیدتی ـ اجتماعی خود را بر اساس آموزههای آن جریان تنظیم میکنند؛ به عبارت دیگر، خود را وابسته به آن هستند و نوعی عظمت و بزرگی کم نظیر و گاهی بینظیر برای آن قائلاند.بر این اساس برای بقا و گسترش روز افزون آن جریان فکری، تلاش کرده و هرکس به فراخور موقعیت مالی خود، هزینه نگهداری از آن را بر عهده گرفته است. گاهی تعصب و پایبندی بر چنین جریان هایی، سبب شده است هواداران و پیروان آن، جان و مال شان را فدای آن کنند.
با دقت در آموزههای برخی از جریان ها که نسبت به سایر جنبشها ماندگاری بیشتری داشتهاند، این مطلب روشن میشود که هدف بنیانگذاران آن بر محور انسان دوستی و خدمت به جامعه استوار بودهاست. در مقابل، جوامع انسانی که در طول تاریخ بشر، همواره مورد ظلم و تجاوزهای بیشمار قرار گرفتهاند، از چنین جریانهایی پیروی کرده و در صدد تقویت آن برآمدهاند تا کرامت انسانی خود را باز یابند.
اگرچه اکثر بنیانگذاران این جریانها، ادعای دفاع از حقوق انسانها و دفع خطرهای متجاوزان را شعار و سرلوحه فعالیتهای خود معرفی میکنند، در واقع خلاف این ادعا در موارد زیادی قابل اثبات است؛ زیرا خلا معنویت و پاک بودن نیت، در فکر و عملکردشان به شدت احساس میشود. بر اساس عقیده اسلامی هرحرکتی که پشتوانه معنوی وخدایی نداشته و نتیجه آن ترویج معارف الهی نباشد، ارزش و اعتباری نداشته و پایداری چندانی نخواهد داشت.
آرمان جاودانه
بدون تردید بین تمام نهضتها که به شیوههای مختلف سرنوشت بشر را تحت تاثیر قرار دادهاست، مکتب امام حسین«علیه السلام» جلوهای دیگر و رنگ و بویی متفاوت با سایرین دارد. در مکتب امام حسین «علیه السلام» نوعی عظمت و نوعی صلابت وجود دارد که در هیچ جریان بشری دیده نمیشود. نهضت امام حسین نوعی حلاوت و نوعی قداست را در دل مردم نهادینه کرده و پیروان عقاید مختلف را به دنبال خود کشانده است که در مکتبی دیگر، مانندش را نمی توان یافت. علت این تفاوت چشمگیر و این تاثیر شگفت، اخلاص ابا عبدالله و خدامحوری به صورت واقعی، در حرکت دینی و حماسی ایشان است. حفظ ارزشهای اصیل اسلامی و رشد جوامع بشری، بر اساس سنجههای اسلامی، اصلی ترین هدف جریان امام حسین«علیه السلام» به حساب میآید. اگرچه دشمنان دین و بدگویان اهل بیت برای نابودی کربلا و پیام عاشورا کوشیدند؛ مکتب امام حسین با نور افشانی خدایی، بر ضلالتهای دوران های مختلف چیرهشده و روز به روز گسترش مییابد. مردم سرگشته و حیران را از چندراهی های گمراه کننده نجات داده به راه رشد و سعادت رهنمون میشود. مردم آزاده و ولایتمدار دنیا نیز هدایت و سعادت شان را مرهون این مکتب الهی میدانند و بر گسترش آن مبادرت میکنند. زنده نگهداشتن امر اهل بیت و انتقال آن به نسلهای بعد، مهمترین برنامه زندگیشان است و در این راه دل می بازند و سر میدهند و از جان میگذرند.هدف معاویه
این نکته قابل اهمیت است که امام حسین در شرایطی با یزید به مبارزه برخاست که دین اسلام به صورت عملی مراحل نهایی نابودی را طی میکرد. با سیاستی که قبل از معاویه پایهریزی شد و در دوران او به صورت چشمگیری پیشرفت کرد، دگرگونی قابل توجهی در اعتقادات مردم بوجود آمد. اساس این سیاست، بر تغییر ظاهر و باطن اسلام و عرضه باورهای جدید به جای مفاهیم ارزشمند آن استوار بود. افرادی که به نوبت بر مسند حکومت تکیه کرده و مسلمین را با زور به اطاعت از خود وادار کردند، هیچکدام جزء اهل بیت رسول خدا نبودند و برای دین خدا هیچ دینی بر دوش احساس نمیکردند. آنان جاه طلبی و ریاست ظاهری بر مردم را برهر فضیلتی ترجیح میدادند، ولو به کشتن مردم بیگناه و رواج فساد و تباهی. بنابراین حفظ ارزشهای اسلامی و کرامت انسانی در نظرشان بیارزش بود. اگرچه معاویه به ظاهر مسلمان بود؛ در باور و علمکرد، با اسلام فاصله زیادی داشت. او برای از بین بردن نام پیامبر «صلی الله علیه و آله» و نیز نام علی بن ابی طالب«علیه السلام»، بی وقفه تلاش کرد. بیت المال مسلمین را در این راه خرج کرد و عالمان درباری را در اختیار گرفت تا برای خاندانش فضیلتهای دروغین بتراشند و روایتهایی را ضد علی بن ابی طالب«علیه السلام» تغییر دهند. به دستور معاویه، مبلغان دین ساختگی، باید پس از سخنرانیها، جانشین رسول خدا (علی بن ابی طالب) را لعن می کردند؛ به گواهی تاریخ و به اجبار، چندین سال علی «علیه السلام» را بر منبرها لعن میکردند؛ پیران با این عقیده مردند و کودکان بر این عقیده بزرگ شدند. نقل کردهاند شخصی بعد از نماز، فراموش کرد آن حضرت را لعن کند. بسیار خشمگین و پشیمان شد و برای توبه از این گناه بزرگ! به مکانی که نماز گزارده بود بازگشت و در آنجا مسجدی بنا کرد تا خدا از تقصیرش درگذرد! معاویه در این حد مردم را از چشمة جوشان فضیلت و حقیقت اسلام دور کرده بود. درحالی که علی بن ابی طالب«علیه السلام» روح اسلام و مفسیر بیبدیل آن پس از رسول خداست. گذشته از این، در زمان حکومت معاویه اشرافیگری و اختلاف طبقاتی که با آموزههای اسلام اساسا در تضاد است، گسترش یافت و فقرا لگدمال و ثروتمندان هر روز فربهتر از قبل میشدند؛ نا امنی سراسر مملکت اسلامی را فراگرفته و بی ثباتی در زمینههای گوناگون رایج شده بود. فساد و بیبندوباری بالاترین حد رسیده و بین نسل جوان آن روز و اسلام واقعی، فرسنگها فاصله افتاد. در یک کلام میتوان گفت از اسلام هیچ چیز در جای خود نمانده بود و هرآنچه نباید، به اسلام افزوده بودند.پس از مرگ معاویه، یزید که خلیفه خودخوانده ای بیش نبود، خود را بر جامعه اسلامی تحمیل کرد و روش پدر را پیش گرفت. اما از آنجا که مانند او مکار و سیاستمند نبود، نتوانست بر خلافت نیت های باطنیاش عمل کرده و تظاهر به اسلام کند. لذا علنی شراب میخورد و مرتکب انواع گناهان میشد. گاه که بر اثر عیاشی های پیدر پی، عقلش زایل میگشت، اشعار متبذل میسرود و ارزشهای اسلامی را به سخره میگرفت.
او که خود را حاکم اسلامی میدانست، عملکردش نه تنها هیچ شباهتی به اسلام نداشت، بلكه بر خلاف آن بود. به این ترتیب قبح گناهان مختلف شکسته و فساد و نا امنی در نقاط مختلف کشورهای اسلامی رایج شد.
نور هدایت
امام حسین«علیه السلام» که رسول خدا او را چراغ هدایتگر و کشتی نجات امت معرفی کرده است، طغیانگریهای یزید و پیروان او را تاب نیاورد و دست رد بر سینة شان زد. ایشان بیشتر از همه، بر حقیقت دین جدش آگاه بود و برای آن دل میسوزاند. زمانی که وضع مسلمین را این گونه نا بسامان و بلاد اسلامی را مضطرب و مشوش دید، بیش از پیش و با عزم راسخ اسلام واقعی را تبلیغ کرده یزید را رسواساخت. ایشان مانند چراغی در تاریکی بر مردم ستمدیده و فریب خورده درخشید و برای زنده کردن دین جد و سیرة پدرش فریاد عدالتخواهی سر داد.اگر امام حسین«علیه السلام» دست بیعت به یزید میداد و فرمانبردار او میشد، بدون شک مال و ثروت چشمگیری نصیبش میشد و مانند عده زیادی، چند روزی بیشتر از زندگی دنیایی بهره میبرد. اما او که از خاندان کرم و عزت بود، خورای نپذیرفت و برای برگرداندن عزت به مسلمین، با یزید کنار نیامد. عدهای بی اطلاع و برخی مغرض، با نیتهای باطل و ناصواب، کوشیدهاند علت شهادت امام حسین«علیه السلام» را اختلاف با یزید بر سر مقام دنیایی و کسب قدرت و سلطنت معرفی کنند. اما سخت در اشتباه اند و گمراه. آن حضرت برای رضای خدا و زنده کردن دین خدا، نهضتی را تأسیس کرد که روز به روز و سال به سال در حال گسترش است و هیچ قدرتی نتوانسته از رشد و بالندگی آن جلوگیریکند.
مکتب امام حسین«علیه السلام» که بر پایة خدامحوری و عدالتخواهی استوار است، به یقین نوری خاموش ناشدنی است که پیروانش از آن جدا نخواهند شد؛ زیرا دست خدا و تأیید او پشتوانة آن است. دلیل این ادعا، این رسول خداست که فرمود: همانا در قتل حسین ـ علیه السلام ـ در دلهای مؤمنان حرارتی است که هرگز خاموش نخواهد شد.
دامنه ی عاشورا
پس از حادثة غمناک عاشورا، در سال 61 هجری، امام زین العابدین و حضرت زینب علیهماالسلام راه و منش امام حسین را ادامهداده و زوایای مختلف آن را برای امت مسلمان بیان کردند. امام سجاد«علیه السلام» در جهت اهداف و آرمانهای پدر شهیدش حرکت کرد و در هر فرصتی، گوشهای از حقایق آن را بیان میکرد. در ماجرای اسارت که بدترین و سختترین خاطرهها بر امام سجاد«علیه السلام» تحمیل شد، هیچ فرصتی از دست نرفت و در هر مجلس و محفلی که امام سجاد«علیه السلام» حضور داشت، یاد امام حسین«علیه السلام» و علت شهادت آن حضرت، آن طور که باید، بیان میشد. تبلیغ و ترویج اهداف روشنگر امام حسین، در قالبهای گوناگون صورت میگرفت: گاهی امام سجاد«علیه السلام» بر منبر رسول خدا قرار میگرفت و مردم را از ظلمپذیری و زندگی ذلیلانه برحذر می داشت؛ گاهی یاوهگویی های یزید و ابن زیاد را درهم میشکست و پرده از چهرة نفاق آلودشان بر میداشت و گاهی با دیدن گوسفندی که قصد ذبحش را داشتند گریه میکرد و میپرسید: به او آب داده اند یا نه؟! اگر آب نداده بودند دستور می داد گوسفند را سیراب و پس از آن ذبح کنند؛ پس از آن می فرمود پدرم را در حال تشنگی به شهادت رسانده و لب تشنه سر از تنش جدا کردند. حضرت زینب، پیام رسان دیگر صحرای کربلا بود که سخن و شهامتش یاد برادر غریبش حسین«علیه السلام» را تازه میکرد. او با جان و دل بر شهادت برادر گریه و پیام حماسه بی نظیر کربلا را به مردم منتقل کرد. ایشان چنان پرشور و با احساس خطبه میخواند که قلب مردم را به لرزه در میآورد و صدایش مانند صدای علی«علیه السلام» در جایجای شام و کوفه میپیچید. روشنگریهای خستگیناپذیر امام سجاد و حضرت زینب «علیهماالسلام» عاشورا و ماهیت آن را معرفی کرد و مردم به تدریج با خاندان پیامبر و جایگاه مهمشان در اسلام آشنا شدند.حاکمان وقت که همچنان از عاشورا و مکتب امام حسین«علیه السلام» بیم داشتند و تفکر حسینی را خطری جدی علیه قدرت شان میدانستند، هماره بر شیعیان و مبلغان مکتب امام حسین«علیه السلام» سخت گرفتند؛ آنها را به صورتهای مختلف محدود و هر روز فشار و خشونت علیه آنان را تشدید میکردند. پس از عاشورا، سالها زیارت کربلا ممنوع بود و خلفای بنی عباس، بازگویی ماجرای کربلا و تبلیغ آن را جرم میشناختند و هرکس از آن حادثه و دلیل شهادت امام حسین«علیه السلام» مطلبی بازگو میکرد، او را شکنجه کرده و به قتل میرساندند.
هیچ شاعری جرأت شعر سرودن بر شهدای کربلا نداشت و هر نوع عزاداری بر سید الشهداء«علیه السلام» ممنوع بود. بارها مخالفان مکتب انسانساز امام حسین«علیه السلام»، افرادی که حتی یک بیت شعر با موضوع امامحسین«علیه السلام» و کربلا سروده بودند را به قتل رساندند و مبلغان زیادی را به جرم بازگویی آن ماجرا شکنجه کرده و در نهایت به شهادت رساندند. با وجود خفقان شدیدی که بر جامعه تحمیل شده بود، بودند افرادی که جانشان را به خطر انداخته و نهضت امام حسین را زنده نگهداشتند؛ بسیاری از آنان درپی عزاداری بر امامحسین«علیه السلام» و ذکر فضایل ایشان به زندانهای مخوف افتاده و به شهادت رسیدند.
سختی های زیارت
کربلا و قبر امام حسین«علیه السلام» سال ها بینام ونشان ماند و در ظاهر اثری از آن نبود. در گذشتههای دور، صحرای کربلا خالی بود و کسی مانند اکنون ساکن آنجا نبود. حاکمان وقت هیچ اثری از قبر امام حسین«علیه السلام» باقی نگذاشته و آن را با خاک یکسان کرده بودند. آنان از ترس آن که پیروان و زایران آن حضرت به زیارت قبر ایشان رفته و محل قبر را پیدا کنند، حتی دستنوشته امام سجاد«علیه السلام» بر قبر امام حسین را از بین بردند و تمام آثار را نابود کردند؛ طوری که چشماندازی جز دشت و صحرا چیزی وجود نداشت. با وجود این، شیعیان و راهروان آن حضرت خود را برای انواع شکنجه و کشتهشدن آماده کرده و پس از آن به جستجوی قبر ایشان مشغول میشدند.حاکمان بنیامیه و بنیعباس، عدهای سرباز مسلح را در شعاع چند کیلومتری قبر امام حسین گماشتند تا مانع ورود زائران به آن محدوده شوند؛ اما کم نیستند افرادی که با وجود آن خفقان، خود را به کربلا رسانده و به دست ماموران بنی عباس به شهادت رسیدند. در روایات، افرادی که مانع زیارت زائران میشدند را اصحاب المسالح ذکر کردهاند[1]. کسانی که عظمت امام حسین«علیه السلام» و پیام مکتبش رادرک کرده بودند، برای زیارت و کسب این افتخار عظیم، با خانواده و بستگان خود وداع کرده و بدون امید بازگشت، به سمت کربلا حرکت میکردند. علاوه بر آن، متوکل عباسی چندمرتبه قبر امام حسین«علیه السلام» را به آب بست تا در صحرای کربلا، اثری از آن حضرت باقی نماند. اما چنین نشد و خداوند نورش را بر جهان تاباند و حسین در تاریخ جاودان ماند.
ستمگران و کوردلانی مانند متوکل ]کافرترین خلفای بنیعباس[، هرچه کوشیدند تا آثار امام حسین«علیه السلام» را در کربلا دفن کنند تا از یادها برود، موفق نشدند و خداوند نورش را کامل کرد[2].
پی نوشت:
[1] . کامل الزیارات، ص126.
[2] . یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ. صف، 8.
سید کمیل ادیبی