تبیان، دستیار زندگی

بررسی پاسخ جان هیک به انتقاد تعارض تجربه های دینی

رهان تجربه دینی از جمله براهین له وجود خداوند است که مباحث بسیاری پیرامون آن شکل گرفته است. این برهان هم قائلان جدی دارد و هم منتقدانی که توانسته اند نقد های قابل تاملی بر آن وارد کنند.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : وحید حلاج
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
دین

مقدمه

برهان تجربه دینی از جمله براهین له وجود خداوند است که مباحث بسیاری پیرامون آن شکل گرفته است. این برهان هم قائلان جدی دارد و هم منتقدانی که توانسته اند نقد های قابل تاملی بر آن وارد کنند. مطابق با صورت بندی های انجام شده از این برهان، تجربه دینی، تجربه ای است که حکایت از وجودی عینی در عالم خارج می کند و همچون تجربه حسی می تواند معرفت بخش باشد. از جمله ایراداتی که به معرفت بخشی تجربه دینی وارد شده است، وجود تجربه های گزارش شده ای است که همدیگر را نقض می کنند و بنابراین نمی توانند خبر از وجود چیز واحدی بدهند. در این مقاله ابتدا سعی خواهم کرد تا با تعریف اجمالی از تجربه ی دینی، صورت بندی روشنی از ایراد منتقدان تجربه دینی ناظر به تناقض تجربه های گزارش شده بدهم و سپس پاسخ جان هیک را به عنوان یکی از کسانی که سعی کرده است تا از این گوناگونی دفاع کند بیاورم و در آخر میزان موفقیت جان هیک را بررسی نمایم.

تجربه دینی چیست؟


مایکل پترسون در کتاب "عقل و اعتقاد دینی" تقسیم بندی سه گانه ای را از تجربه دینی ارائه می دهد: الف- تجربه دینی نوعی احساس است: برجسته ترین قائل این نظریه فردریک شلایرماخر ( 1834- 1768 ) است  اما متفکران دیگری همچون رودولف اتو ( 1937- 1869 ) و ویلیام جیمز ( 1910- 1842 ) هم از زمره قائلان این نظریه اند. قائلان این دیدگاه تجربه دینی را نوعی احساس می دانند که وابسته به عوامل معرفتی نیست و از طریق تحت تاثیر قرار دادن احساسات و عواطف آدمی، بروز و ظهور می یابد. ب- تجربه دینی نوعی تجربه مبتنی بر ادراک حسی است: مهمترین قائل این نظریه، ویلیام آلستون ( 2009-1921 ) است. "عقل و اعتقاد دینی"، رای آلستون را اینطور شرح می دهد:  « در ادراکات حسی معمولی ( مانند وقتی که گربه ای می بینیم)، سه جزء وجود دارد: شخصی که گربه را می بیند ( مدرِک )، گربه ای مشاهده می شود ( شی ء مدرَک )، و جلوه و ظاهر آن گربه ( پدیدار ). بر همین قیاس وی معتقد است که در تجربه دینی هم سه جزء وجود دارد: شخصی که تجربه دینی را از سر می گذراند، خداوند که به تجربه در می آید، و ظهور و تجلی خداوند بر آن شخص تجربه گر.» (1) ج- تجربه دینی ارائه نوعی تبیین مافوق طبیعی است: این دیدگاه مختص منتقدان به تجربه دینی، از جمله پرادفووت است که دینی بودن یک تجربه را از آن جهت دینی می دانند که صاحب آن تجربه، آن را دینی بداند و مثلا آن را حاصل فعالیت های فیزیولوژیکی صرف، نداند. بنا بر نظر قائلان این قسم، باید میان توصیف یک تجربه و تبیین آن تجربه تمایز قائل شویم. آنچه یک تجربه را تجربه ای دینی می کند  مربوط به تببین آن تجربه است و نه صرف توصیف آن.

اگر تقسیم بندی سه گانه بالا را بپذیریم یعنی تجربه دینی را یا مربوط به ساحت احساسات و عواطف بدانیم و یا آن را شبیه تجربه حسی بنامیم و یا تجربه دینی را تفسیر دینی یک تجربه خاص بدانیم، به نظر می رسد یک چیز میان همه آن ها مشترک است و آن وجود یک متعلق تجربه به نام خدا است. بنا بر گزارش های رسیده از کسانی که تجربه دینی را پشت سر گذاشته اند، آن ها در حال تجربه خداوند بوده اند – یعنی موجود واحدی را تجربه می کرده اند – اما گزارش های آن ها یکسان نبوده است. همین یکسان نبودن گزارش های ارائه شده از تجربه های دینی، انتقادات بسیاری را برانگیخته است.

انتقاد به تجربه دینی


جان هاسپرس در کتاب " درآمدی بر تحلیل فلسفی " ذیل عنوان تجربه دینی گفتگوی فرضی را بین دو شخص که یکی مدافع تجربه دینی است و دیگری منتقد آن است صورت داده است. در این گفتگو شخص الف، که مدافع تجربه دینی است تجربه دینی را مانند تجربه حسی می داند او می گوید: « اگر من تجربه ای از چیزی داشته باشم، آن چیز وجود دارد. من تجربه ای از خداوند دارم، پس خدا وجود دارد » (2)  شخص منتقد می پرسد که « اگر تمام تجربه های دینی، تجربه ای از خداوند باشند، تو چه کار می کنی وقتی باورهای معتقدان { معتقدان به یک دین خاص } باورهای معتقدان { به ادیان دیگر را } نقض می کند؟ ... حدود 40 میلیون آمریکایی می گویند که تجربه مستقیمی از خداوند از طریق مسیح دارند. دیگرانی می گویند که تجربه مستقیمی از خداوند نه از طریق مسیح بلکه به واسطه عهد عتیق دارند. به علاوه این که دیگرانی هم ادعا می کنند تجربه مستقیمی از الله دارند. مطمئنا این باورها یکدیگر را نقض می کنند.» (3)

مایکل مارتین هم به نوع دیگری این انتقاد را مطرح می کند: « در سنت غربی، خداوند شخصی متمایز از عالم و مخلوقات خویش است و این جای شگفتی ندارد. بسیاری از تجارب دینی در سنت غربی، به خصوص تجارب غیر عرفانی مانند تجربه ی سخن گفتن خداوند با شخص و ارائه ی رهنمود و توصیه به او چنین تصوری را از خداوند افاده می کنند. از سوی دیگر، تجربه ی دینی عرفانی در سنت شرقی می تواند یک خدای وحدت وجودی و غیر شخصی را افاده کند. در این سنت، تجربه ی خداوند نوعا تجربه ی یک شخص با محبت و مراقب احوال عالم نیست. بلکه تجربه ی یک واقعیت غایی و مطلق غیرشخصی است. یقینا این تفاوت تفاوتی یک دست نیست: گرایش هایی وحدت وجودی در مسیحیت وجود دارد. لیکن تفاوت های میان شرق و غرب به اندازه ی کافی فراوان است... و یقینا این تفاوت ها با هم ناسازگار می نمایند. خدایی که ظاهرا بر عالم تعالی دارد، نمی تواند عین عالم باشد. علی الظاهر خدایی که شخص است نمی تواند غیر شخصی باشد» (4)

به بیان ساده تر این انتقاد چنین بیان می شود: قائلان به تجربه دینی باور دارند که :

الف- تجربه دینی، تجربه چیزی است یعنی متعلَّق تجربه دارد.

ب- متعلَّق تجربه دینی، صرفا وجود ذهنی ندارد بلکه وجود عینی خارجی دارد.

ج- تجربه دینی، تجربه خداوند است.

د- خداوند  یگانه است

ه- گزارش های تجربه کنندگان دینی، گزارشی است از آنچه واقعا تجربه کرده اند.

ح- گزارش تجربه کنندگان دینی از خداوند، گاهی با هم متناقض است.

ط- واقعیت واحد محال است متناقض باشد.

ی- از ج و ح نتیجه می شود که خداوند متناقض است.

ک- پس تجربه دینی محال است.

پاسخ به انتقاد


برای پاسخ دادن به این انتقاد باید در یکی از مقدمات تشکیک کرد و آن را از اعتبار انداخت. مسلما از اعتبار انداختن مورد الف و ب، کل برهان تجربه دینی را از اعتبار می اندازد و بنابراین مدافعان، این دو را مسلم می گیرند. مورد ط هم اصلی منطقی است و نمی تواند نادرست باشد. مورد ی و ک هم نتیجه مقدمات است، و منطقا از مقدمات بالا به دست می آید. بنابراین مدافعان تجربه دینی برای ردّ این ادعا یا باید مورد ج یا ه یا و یا ح؛ یا دو تا از این ها و یا هر سه را از اعتبار بیندازند یا جرح و تعدیلی در آن راه دهند.

برخی همچون تالیا فرو گفته اند، که تجربه دینی، تجربه خداوند در تمامیت آن نیست و هر کس جزءی از خدا را تجربه کرده است همانند داستان فیل در تاریکی که مولانا در بخش 49 از دفتر سوم مثنوی آورده است و چون فیل در تاریک خانه ای بود که نمی شد با چشم دیدش هر کس به قسمتی از فیل دست می زد و بعد می گفت فیل همان شکلی است. بنابر این، تفاسیر ناهمسان یا متناقض، در واقع بیانگر ناهمسان یا متناقض بودن متعلق تجربه نیست بلکه نشان دهنده این است که تجربه کنندگان، بخشی از خداوند را تجربه کرده اند و صرفا همان را گزارش نموده اند.

برخی هم در صحت گزارش ها تردید کرده اند و گفته اند که گزارش دهندگان تحت تاثیر نظام های اعتقادی خودشان تجربه هایشان را گزارش کرده اند و در واقع  گزارش آن ها دقیقا آنچه که تجربه کرده اند نبوده است.

اگر یکی از پاسخ های بالا را بپذیریم می توانیم درستی مورد ح را از اعتبار بیندازیم به دلیل این که اساسا گزارش ها از واقعیت واحدی نمی تواند باشد که تناقضش محل بحث باشد. یعنی در اینجا وحدت موضوع وجود ندارد.

پاسخ جان هیک



 جان هیک (2012- 1922 )  به عنوان یکی از مدافعان تجربه دینی سعی کرده است تا به این انتقاد به نحوی پاسخ گوید تا هم برهان تجربه دینی از اعتبار نیفتد و هم نظریه کثرت گرایی دینی خود را تقویت کند. جان هیک، متعلّق تجربه دینی را واقعیت غایی می داند و سعی می کند تا تصویر روشنی از تعارض تجربه های دینی نسبت به واقعیت غایی ارائه دهد : «در یهودیت، مسیحیت ، اسلام و جریان مهم دین هندو که تاکید آن بر بهگودگیتاست، اصل غایی به عنوان خیر متشخص، اراده و غایت تحت اسامی مختلف یهوه، خداوند، الله، کریشنا و شیوا شناخته می شود. در حالی که در آئین هندو، بر اساس تفسیر مکتب توحید نامتصف و در آئین بودائی تراوا دین واقعیت غایی به عنوان واقعیتی نامتشخص شناخته می گردد. از سوی دیگر مکتب ماهایانه در آئین بودائی، سنت پیجیده تری است که فی المثل هم شامل ذن بودیسم غیرتوحیدی و هم مکتب سرزمین پاک در آئین بودائی است.» (5) همانطور که هیک هم اشاره می کند؛ اگر فقط یک واقعیت غایی وجود داشته باشد نمی تواند هم متشخص باشد و هم نامتشخص در حالی که ادیان توحیدی هم چون مسیحیت و اسلام، واقعیت غایی ( خداوند ) را به عنوان موجودی متشخص پذیرفته اند و  گروهی از ادیان شرقی، از آن به وجود نامتشخص تعبیر می کنند. با این وصف چگونه می تواند این دو دسته متعارض را با یکدیگر جمع کرد.

جان هیک که در معرفت شناسی تحت تاثیر امانوئل کانت قرار دارد سعی می کند تا از تفکیک کانتی نومن و فنومن استفاده کند. امانوئل کانت برای این که بتواند ایرادات هیوم را درباره گزاره های مابعدالطبیعی پاسخ بگوید، وساطت ذهن را در جریان تجربه مطرح نمود و به تبع آن گزاره های ترکیبی پیشین را صورت بندی کرد. طبق نظر کانت، نومن ها، اشیاء آن چنان که در عالم واقع هستند، می باشند و فنومن ها آنچه که بر ما پدیدار می شوند. جان هیک از همین تفکیک کانتی استفاده می کند: « او { کانت } میان عالم آنگونه که فی نفسه هست و آن را عالم معقول می نامد و عالم آنگونه که بر اگاهی و شعور انسان ظاهر می گردد و او آن را عالم پدیدار می نامد فرق گذاشت. نوشته های او را می توان به انحاء مختلف تفسیر نمود، اما بنا بر یک تفسیرعالم پدیدار  همان عالم معقول است که صورت تجربه انسانی یافته است. ... جهان پیرامون ما آن گونه که ما آن را ادراک می کنیم محصول مشترک خود عالم و فعالیت انتخابگر ، تفسیرگر و وحدت بخش ادراک کننده است.» (6) .

هیک سعی می کند تا نومن ها را به عنوان واقعیت غایی که متعلَّق تجربه دینی است، محسوب کند و آنچه برای متدینان به دین های مختلف ظاهر می شود را فنومن به حساب بیاورد و از این راه نتیجه بگیرد که تعارضات به وجود آمده در واقع تعارض نیستند بلکه ساختارهای ذهنی و فرهنگی مومنان یک دین خاص باعث می شود که تجربه های خداوند را متفاوت، فهم و گزارش کنند. هیک در کتاب فلسفه دین، این موضع را به روشنی شرح می دهد: ما ممکن است این فرضیه را بنا کنیم که واقعیت فی نفسه بر اساس یکی از دو مفهوم اصلی دینی از جانب افراد بشر به تجربه در می آید. یکی از  این دو مفهوم، مفهوم خداوند یا مفهوم واقعیت مطلق و تجربه آن به عنوان هستی متشخص است که بر صورت های توحیدی غلبه دارد. دیگری مفهوم مطلق یا واقعیت مطلق و تجربه آن به عنوان ذات نامتشخص است که بر انواع صورت های غیر توحیدی دین غالب است. لیکن، هر یک از این مفاهیم بنیادین، به عنوان رشته ای از تصاویر خاص، مربوط به خداوند یا مفاهیم خاص مطلق، از واقعیت بیشتری ( به اصطلاح کانتی شاکله سازی ) برخوردار شده است. این تصاویر مربوط به خداوند در بطن سنت های دینی مختلف به وجود آمده است... با توجه به این فرضیه بنیادین در باب واقعیت خداوند، می توان گفت که یهوه و کریشنا ( و همین طور شیوا، الله، و پدر عیسی مسیح ) ذوات متشخص مختلفی هستند که بر اساس آن واقعیت الهی در متن جریان های متفاوت حیات دینی به تجربه در می آید و موضوع تفکر قرار می گیرد. از این رو این ذوات متفاوت تا حدی تجلیات واقعیت الهی در آگاهی و وجدان بشری و تا حدی فرافکنی های خود آگاهی و ذهن بشری آن گونه که فرهنگ های تاریخی خاص به آن صورت داده هستند. » (7)

بررسی پاسخ هیک



جان هیک به عنوان شاخص ترین قائل به نظریه کثرت گرایی دینی شناخته می شود و قسمت اعظم نوشته های خود را نیز به دفاع از کثرت گرایی اختصاص داده است. با این که برای فهم درست تر پاسخ هیک باید آن را در ساختار نظریه کثرت گرایی اش، درک کرد با این همه می توان فارغ از نظریه کثرت گرایی، و از دیدگاه معرفت شناسانه هم پاسخ هیک را مورد سنجش قرار داد و موفقیت او را در پاسخ به انتقاد فوق، بررسی کرد.

اگر به صورت بندی منطقی انتقاد بنگریم، پاسخ هیک در واقع در صدد ردّ و یا اصلاح موارد ج و ه است. مورد ج ادعا می کرد که  "تجربه ی دینی، تجربه خداوند است" و مورد ه، بیانگر "گزارش های تجربه کنندگان دینی، گزارشی است از آنچه واقعا تجربه کرده اند"، بود.

     برای بررسی پاسخ هیک، به فلسفه کانت و تفکیک نومن و فنومن باز می گردم. همانطور که گفته شد کانت، واسطه ای به نام ذهن را در جریان فهم تجربه دخیل می دانست. از باب تشبیه، می توان ذهن را در فلسفه کانت به عینکی قرمز که به چشم می زنیم تشبیه کرد. هنگامی که ما عینک قرمزی را به چشم می زنیم، عالم خارج را به رنگ قرمز می بینیم؛ اما عالم خارج چه رنگی است؟ به حصر عقلی، رنگ عالم خارج از سه حالت بیرون نیست: الف- عالم خارج به رنگ قرمز است ب- عالم خارج قرمز نیست ولی به واسطه عینک، قرمز دیده می شود. ج- قسمت هایی از عالم خارج قرمز است و قسمت هایی قرمز نیست ولی به واسطه عینک قرمز، قرمز دیده می شود. در واقع، مطابق با فلسفه کانت و در مثالی که آورده شد، ما هیچگاه نمی توانیم بفهمیم عالم خارج به چه رنگی است، مادامی که عینک قرمز رنگ را به چشم داشته باشیم. اگر واسطه ذهن را بپذیریم و قبول کنیم که آنچه ما از جهان خارج می فهمیم، فنومن ها هستند، مادامی که واسطه ای به نام ذهن وجود دارد، نمی توانیم بدانیم که نومن چیست و چه کیفیاتی دارد.

     جان هیک، مدل کانت را می پذیرد اما درباره نومن یا متعلَّق تجربه سخن می گوید و آن را توصیف می کند. هیک از واقعیت متعالی که یگانه است سخن می گوید و گزارش های بیان شده توسط مومنان ادیان گوناگون را متاثر از ویژگی های ذهنی و فرهنگی آن ها می داند در حالی که هیک تنها می تواند با قطعیت بگوید که ویژگی های ذهنی و فرهنگی مختلف در فهم تجربه ها و گزارش آن ها تاثیر گذار است اما صرف تاثیر گذاری ذهن و فرهنگ نشان دهنده واقعیت متعالی یگانه نیست. اگر ما بپذیریم که وجود تجربه، نشان از تجربه ی چیزی در عالم خارج دارد و اگر بپذیریم که واسطه ای به نام ذهن و فرهنگ برای فهم و گزارش تجربه ها وجود دارد؛ بنا بر حصر عقلی دو امکان وجود دارد: الف- واقعیت تجربه شده، واحد است ب- واقعیت تجربه شده، متکثر است. جان هیک مورد الف را پذیرفته و به نفع ادعای خودش به کار برده است در حالی که مورد ب، یعنی متکثر بودن واقعیت متعالی، منتفی نیست.

پی نوشت ها

1- مایکل پترسون و دیگران، عقل و اعتقاد دینی، ص 44

2- John Hospers، An Introduction to Philosophical Analysis، 202

3- Ibid، 203

4- چارلز تالیا فرو، فلسفه دین در قرن بیستم، ص 455

5- جان هیک، فلسفه دین، صص 280 و 281

6- همان، ص 287

7- همان، صص 288 و 289

 

منابع

1- مایکل پترسون و دیگران، عقل و اعتقاد دینی، ترجمه احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، تهران: طرح نو، چاپ هفتم 1389

2- توماس ریچارد مایلز، تجربه ی دینی، ترجمه ی جابر اکبری، تهران: دفتر پژوهش و نشر سهروردی، چاپ اول 1383

3- چارلز تالیا فرو، فلسفه ی دین در قرن بیستم، ترجمه انشاءالله رحمتی، تهران: دفتر پژوهش و نشر سهروردی، چاپ اول 1382

4- النور استامپ و دیگران، درباره ی دین ( مجموعه مقالات )، ترجمه مالک حسنی و دیگران، تهران: هرمس، چاپ اول 1383

5- جان هیک، فلسفه دین، ترجمه بهزاد سالکی، تهران: الهدی، چاپ سوم 1381

6- جان هیک، مباحث پلورالیسم دینی، ترجمه دکتر عبدالرحیم گواهی، تهران: نشر علم، چاپ اول 1386

7-  گلین ریچاردز، رویکردهای مختلف به پلورالیزم دینی، ترجمه رضا گندمی نصرآبادی و احمدرضا مفتاح، قم: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، چاپ سوم 1384

8- John Hospers ( Fourth Edition 1997)، An Introduction to Philosophical Analysis، London: Rutledge

وحید حلاج / کارشناسی ارشد فلسفه دین

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.